لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 130
فصل اول
کلیات پژوهش
مقدمه:
بیتردید کمال گرایی یکی از ویژگیهای شخصیتی میباشد که میتواند هم سازنده، مفید و مثبت باشد و هم نوروتیک و کژ کنش. نیروی انگیزشی هر فرد به سوی رشد و خود شکوفایی است. همه افراد نیاز دارند که تواناییهای بالقوه خود را تا بالاترین اندازه ممکن شکوفا کنند و به رشدی فراتر از رشد کنونی خود دست یابند. گرایش طبیعی افراد حرکت از مسیر تحقق تواناییهای بالقوه خودش است، هرچند ممکن است در این راه با برخی موانع محیطی و اجتماعی رو به رو شوند. البته رسیدن به کمال و شکوفا ساختن استعدادها و تواناییهای نهفته و بالقوه فرد به خودی خود بسیار ارزشمند است و در این وادی کمالگرایی امری مثبت و پسندیده است ولی آنچه که به آن اشاره شده است جنبه افراطی یا منفی کمالگرایی است.
کلی اینک(1998) کمالگرایی را اعتقاد فرد به کامل بودن و احساس اضطراب و فشار روانی بالا و ترس از این که نتواند مطابق انتظارات خود زندگی کند، تعریف میکند.
طبق نظریت (1984) کمالگرایی یک پدیده ناتوان کننده شایع است و کمالگرایان به حالات عاطفی منفی مثل احساس گناه، احساس شکست، عزتنفس پایین و مسامحهکاری حساس هستند.
اغلب نظریهها بر این باورند که عزتنفس ویژگی دیرپای شخصیت است و به برخی سطوح کلی و فرضی خود ارزیابی و حرمت نفس اشاره دارد. به بیان دیگر درکی است که فرد از خود دارد، ولی این درک باداوریهای ارزشی همراه است و در برگیرندهی میزانی از حرمت نفس و خویشتنپذیری میباشد (اسلامی نسب، 1373). برخی از محققین رابطه عزتنفس و خویشتن را ناشی از مقایسههای اجتماعی میدانند، بدین معنا که جنبههایی از خویشتن از راه مقایسه خود با اشخاص مهم دیگر برای شخص شکل میگیرد. به اعتقاد این پژوهشگران، خودآرمانی که رابطه نزدیکی با کمالگرایی دارد میتواند نتیجه مقایسه اجتماعی با افراد باشد. این مفهوم با کمالگرایی دیگر مدار در نظریه هیویتو همکاران (1991) همپوشانی دارد. میسیلدین(1963) نیز مشاهده کرد که عزتنفس پایین و ناخشنودی از خود از عناصر کلیدی کمالگرایی هستند.
در چند دهه اخیر توجه زیادی به مبحث جرأتورزیشده است که خود نشانگر اهمیت این جنبه تعامل اجتماعی است. به عقیده ریس و گراهام(1991) جرأتورزی یعنی توانایی ابراز خویشتن به گونه صریح، مستقیم و مناسب، ارج نهادن به احساس و فکر خود و شناخت نقاط قوت و ضعف خویشتن. در واقع جرأتورزی به معنی احترام گذاشتن به خود و دیگران است. یکی از صفاتی که فرد را مستعد و آماده فشار روانی میکند سطح پایین جرأتورزی است، یعنی فرد در اظهار باورهای شخصی، نگرشها و احساسات دچار مشکل است و نمیتواند در برابر چشمداشتهای بیش از حد دیگران واکنش نشان دهد. سطح پایین جرأتورزی اغلب با گرایش شدید کمالگرایانه همراه است، یعنی فرد هر چیزی را «درست و کامل» میخواهد، چنین شخصی میخواهد همه چیز را در کنترل داشته باشد و کارهایش مورد پسند همه قرار گیرد و همین موضوع میتواند به سطوح بالایی از ناکامی و فشار روانی بینجامد (هرمزینژاد، 1380)
خودکارآمدییک سازه محوری در نظریه شناختی- اجتماعی آلبرت بندورا است. منظور از خودکارآمدی، باورهای شخص درباره قابلیتهایش برای سازماندهی و اجراء
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 130
فصل اول
کلیات پژوهش
مقدمه:
بیتردید کمال گرایی یکی از ویژگیهای شخصیتی میباشد که میتواند هم سازنده، مفید و مثبت باشد و هم نوروتیک و کژ کنش. نیروی انگیزشی هر فرد به سوی رشد و خود شکوفایی است. همه افراد نیاز دارند که تواناییهای بالقوه خود را تا بالاترین اندازه ممکن شکوفا کنند و به رشدی فراتر از رشد کنونی خود دست یابند. گرایش طبیعی افراد حرکت از مسیر تحقق تواناییهای بالقوه خودش است، هرچند ممکن است در این راه با برخی موانع محیطی و اجتماعی رو به رو شوند. البته رسیدن به کمال و شکوفا ساختن استعدادها و تواناییهای نهفته و بالقوه فرد به خودی خود بسیار ارزشمند است و در این وادی کمالگرایی امری مثبت و پسندیده است ولی آنچه که به آن اشاره شده است جنبه افراطی یا منفی کمالگرایی است.
کلی اینک(1998) کمالگرایی را اعتقاد فرد به کامل بودن و احساس اضطراب و فشار روانی بالا و ترس از این که نتواند مطابق انتظارات خود زندگی کند، تعریف میکند.
طبق نظریت (1984) کمالگرایی یک پدیده ناتوان کننده شایع است و کمالگرایان به حالات عاطفی منفی مثل احساس گناه، احساس شکست، عزتنفس پایین و مسامحهکاری حساس هستند.
اغلب نظریهها بر این باورند که عزتنفس ویژگی دیرپای شخصیت است و به برخی سطوح کلی و فرضی خود ارزیابی و حرمت نفس اشاره دارد. به بیان دیگر درکی است که فرد از خود دارد، ولی این درک باداوریهای ارزشی همراه است و در برگیرندهی میزانی از حرمت نفس و خویشتنپذیری میباشد (اسلامی نسب، 1373). برخی از محققین رابطه عزتنفس و خویشتن را ناشی از مقایسههای اجتماعی میدانند، بدین معنا که جنبههایی از خویشتن از راه مقایسه خود با اشخاص مهم دیگر برای شخص شکل میگیرد. به اعتقاد این پژوهشگران، خودآرمانی که رابطه نزدیکی با کمالگرایی دارد میتواند نتیجه مقایسه اجتماعی با افراد باشد. این مفهوم با کمالگرایی دیگر مدار در نظریه هیویتو همکاران (1991) همپوشانی دارد. میسیلدین(1963) نیز مشاهده کرد که عزتنفس پایین و ناخشنودی از خود از عناصر کلیدی کمالگرایی هستند.
در چند دهه اخیر توجه زیادی به مبحث جرأتورزیشده است که خود نشانگر اهمیت این جنبه تعامل اجتماعی است. به عقیده ریس و گراهام(1991) جرأتورزی یعنی توانایی ابراز خویشتن به گونه صریح، مستقیم و مناسب، ارج نهادن به احساس و فکر خود و شناخت نقاط قوت و ضعف خویشتن. در واقع جرأتورزی به معنی احترام گذاشتن به خود و دیگران است. یکی از صفاتی که فرد را مستعد و آماده فشار روانی میکند سطح پایین جرأتورزی است، یعنی فرد در اظهار باورهای شخصی، نگرشها و احساسات دچار مشکل است و نمیتواند در برابر چشمداشتهای بیش از حد دیگران واکنش نشان دهد. سطح پایین جرأتورزی اغلب با گرایش شدید کمالگرایانه همراه است، یعنی فرد هر چیزی را «درست و کامل» میخواهد، چنین شخصی میخواهد همه چیز را در کنترل داشته باشد و کارهایش مورد پسند همه قرار گیرد و همین موضوع میتواند به سطوح بالایی از ناکامی و فشار روانی بینجامد (هرمزینژاد، 1380)
خودکارآمدییک سازه محوری در نظریه شناختی- اجتماعی آلبرت بندورا است. منظور از خودکارآمدی، باورهای شخص درباره قابلیتهایش برای سازماندهی و اجراء
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 30
عنوان :
نقش و مسئولیت مشترک و اختصاصی
والدین در تربیت فرزندان
چکیده:
موضوع مورد تحقیق بر این فریضه استوار است که پدر و مادر در تربیت فرزندان نقش و مسئولیت موثر دارند یا به طور کلی نقش پدر و مادر در تربیت فرزندان تا چه میزان است و برای رسیدن به درستی یا نادرستی فریضه مورد نظر و پاسخ قانع کننده در این مورد سئوالاتی که در این تحقیق ارائه گردیده .
1: آیا هر یک از والدین در تربیت فرزندان بطور خاص وظایف جداگانه دارند یا وظیفه آنها مشترک است .
2:نقش و مسئولیت کدامیک از والدین در تربیت فرزندان بیشتر موثر است .
تربیت فرزندان از حساسترین موضوع هائی است که والدین باید به آن توجه بیشتری داشته باشند در میان سایر عوامل نقش جو عاری آزاد عاری از تهدید و فشار توأم با همکاری و همدلی در رشد تربیتی فرزندان مورد تأثیر قرار گرفته است .
از نظر قرآن و روایات اهل بیت (ع) از نظر تاریخ و تجزیه اثبات شده است که پدر و مادر در سرنوشت اولاد دخالت موثر دارند تأ ثیر بااندازه ای است که از پیامبر اسلام (ص) روایت مشهور رسیده ( السعیدُ مَنٌ سعد فی بطن اُمه ئ اشقی من شقی فی بطن اُمه )
دل مادر، زمینه ساز برای سعادت و یا برای شقاوت به عبارت دیگر پدر و مادر زمینه ساز سعادت و یا شقاوت بچه اند .
مقدمه:
بعقیده ما مهمترین دورة تربیت کردن ، دوره خردسالی و کودکی و نوجوانی است و بعبارت دیگر هر چه سن در دوره ی پائین تر قرار داشته باشد تربیت عملی تر و امکان پذیرتر است . برخی از رونشناسان و دانشمندان تربیت ،عقیده دارند که تمام شخصیت کودک تا سن هفت سالگی او تکوین می یابد شاید نظر عمده آنان آمادگی بیشتر و پذیرش کاملتر کودکان می باشد اسلام نیز به دوره کودکی و نوجوانی اهمیت خاص قائل شده است رفتار پدر و مادر با فرزندان دختر و پسر خود متفاوت از یکدیگر است مادران ما اگر چه می کوشند رفتار یکسانی با تمامی فرزندان داشته باشند نسبت به دختران سختگیر تر هستند در مقابل پدران می کوشند تا فرزندان پسر را تحت سلطه ی خود گیرند و با فرزندان دختر رفتاری نرم و ملایم دارند .
اگر جه پدر و مادر هر دو در ساختمان اصلی کودک سهیم هستند زیرا سلول جنسی زن و مرد باید فرزند را بسازد ولی مادر از این نظر که متجاوز از نه ماه باید جنین را در رحم خود نگه دارد ، شرایط زندگی او در زندگی جنین اثر مستقیم دارد . پس سهم مادر و مسئولیت او در تولد فرزند سالم بیش از پدر خواهد بود.
مادر باید توجه کند که سعادت و یا شقاوت ، خوشبختی یا تیره بختی فرزند آینده اش تا حد زیادی به اصول رفتار و عملکرد او در این دوران دارد . پدر در همه امری که بیان شد نقش مهمی بر عهده دارد . مرد باید با حمایت و مراقبت مستمر خود همسرش را یاری کند و با ایجاد امید و الگویی در او ، زمینه مناسبی برای پرورش جنین فراهم سازد .
بعد از تولد طفل معمولا مراقبت و مواظبت مادر تا 7 سالگی بیشتر از پدر است بخاطر ارتباط مستمر مادر با فرزندان در محیط خانه و بعد از 7 سالگی نقش و مسئولیت پدر بیشتر می گردد البته بعد از رسیدن فرزندان به 7 سالگی پدر و مادر در تربیت فرزندان بطور مشترک نقش و مسئولیت دارند.
در پایان نکته جالب در تربیت فرزندان اینست که همه پدران و مادران فرزندان خود را تربیت می نمایند ولی متأ سفانه به راه و روش تربیت آشنایی نداشته ، صلاحیت تربیت کردن را واجد نمی باشند پس آنها باید در عین برخورداری از علاقه و شوق تربیت و راهنمایی باید به شیوه تربیتی آشنایی کامل داشته و آنها را در امر سازندگی بکار گیرند .
تعریف تربیت
تربیت : عبارتست از پرورش دادن ، یعنی استعداد های درونی را که بالقوه در یک شئ موجود است به فعلیت در آوردن و پروردن و لهذا تربیت فقط در مورد جاندارها یعنی گیاه و حیوان و انسان صادق است و اگر در مورد غیر جاندار این کلمه را بکار می بریم مجازاً بکار برده ایم نه اینکه به مفهوم واقعی ، آن شئ را پرورش داده ایم . یعنی یک سنگ و یا یک فلز را نمی شود پرورش داد . آنطور که یک گیاه یا یک حیوان و یا یک انسان را پرورش می دهند این پرورش دادنها به معنی شکوفا کردن استعدادهای درونی آن موجود ها است که فقط در مورد موجود های زنده صادق است . و از همین جا معلوم می شود که تربیت تابع و پیرو فطرت ، یعنی تابع و پیرو طبیعت سرشت شئ باشد اگر بنا باشد یک شئ شکوفا شود باید کوشش کرد همان استعدادهایی که در آن هست بروز و ظهور بکند .
تربیت پرورش دادن استعدادهای انسانی است که البته شامل پرورش جسم نیز می شود و پس تربیت ساختن نیست که مثلاً خانه ای را می سازند که اجزاء و اشیائی را با هم ترکیب می کنند و نظمی میانشان برقرارمی سازند ، بلکه از نوع پرورش یک موجود
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 14
بیان مساله :
باید دانست که عوامل متعددی بر نگرش کودک ازخود و اعضای خانواده ی خود مؤثر است، از آن جمله می توان به عوامل اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی حاکم بر خانواده اشاره کرد که ارتباط مستقیم با سطح سواد و تحصیلات خانواده دارد. شخص باسواد امکان سلامت اقتصادی و تصمیم گیری بیشتری دارد و چنین انسانی نسبت به خود و فکر و فرهنگ جامعه بصیرت بیشتری دارد. سواد و تحصیلات، از دیدگاه اقتصادی، افراد را بهسوی رشد و توسعهی درونزاد و خلاق و هماهنگ با اجتماع و کشور هدایت می کند و از دیدگاه تخصصی، جامعه را موفق می سازد، افراد بزرگسال به عنوان عامل اساسی تولید، حتی با یک اصطلاح اقتصادی خاص که همان جمعیت فعال یا نیروی کار می باشد، مشخص میشوند.با توجه به آمار موجود، گسترش سواد کاهش رشد جمعیت و همچنین توسعه ی اقتصادی و اجتماعی و پیشرفت دانش و ... را تسهیل نموده است. تنها جوامعی توانستهاند مشکلات خود در زمینه های تغذیه، مسکن، پوشاک، بهداشت و آموزش را از میان بردارند که از سطح بالای سواد برخوردار باشند.بی سوادی، نه تنها پدیده ای قابل تأسف است، بلکه علامتی است در کنار علائم دیگر که نشان دهنده ی از خود بیگانگی میباشد و منجر به عقب ماندگی می شود. این عقب ماندگی در تعلیم و تربیت، خود معلول شالوده های نامتناسب اقتصادی و اجتماعی است و رابطه ی مستقیم با فقر عمومی و کمبود وسایل کافی به ویژه نداشتن معلم و مدرسه است.
سواد و تحصیلات خانواده یکی از عوامل مهم پیشرفت بشر در جهان امروز است. پیشرفت تکنولوژی، صنعت، بهداشت و علوم مختلف مدیون این عامل مهم است.
بی سوادی در تمام ابعاد زندگی انسان می تواند تأثیر بسزایی داشته باشد، مخصوصاً در بهداشت، رشد اقتصادی، رشد فرهنگی، رشد و تربیت فرزندان، بی نظمی و ناهنجاری کودکان، رشد اشتغال و غیره مطالعات نشان داده است که هرچه آسیب های روانی بیشتر باشد، موقعیت اجتماعی شخص را پایین تر می آورد و عواملی چون فقر، بی کاری، تعداد فرزندان، اعتیاد، طلاق و ... که همه موجب پایین آمدن موقعیت اجتماعی و فرهنگی شخص می شود و آشفتگی ها یا آسیب های روانی را به وجود می آورد معمولاً افرادی که در سطح پایین اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، زندگی می کنند، سطح تحصیلات کمتری نسبت به افراد همسال خود دارند و میزان تحصیلات در این خانواده ها به شدت اُفت پیدا می کند.
در حقیقت در برخی از این خانواده ها، سواد مقوله ی بیگانه ای است.
تأثیر عمیقی که این موقعیت اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی پایین، بر روی افراد خانواده و جامعه برجا می گذارد، موجب بی نظمی و آشفتگی روانی می گردد، البته این آشفتگی روانی را در طبقات مختلف جامعه می توان دید.
شیوه های انحرافی ـ ایجاد علایم روانی بیماری ـ اقدام به خودکشی ـ بستری شدن ـ قطع ارتباط با واقعیت، در طبقات پایین اجتماع، بیشتر دیده می شود.
مسائل فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی، به عنوان پیش فرض این مشکل مطرح است و در واقع هدف بررسی اثرات اقتصادی ـ اجتماعی این مسئله به عنوان یک متغیر مهم بر وضعیت روانی است. در این جا سواد و تحصیلات را به عنوان یک متغیر ملاک، لحاظ نموده که قابل سنجش بیشتری است.
اهمیت موضوع پژوهش:
هدف کلی تحقیق: بررسی تاثیر سواد والدین بر پیشرفت تحصیلی مقطع ابتدایی در شهرستان ایذه بوده است.
ضرورت و اهمیت تحقیق :
بدیهی است که کشور ما به مطالعات و تحقیقات مربوط به آموزش و پرورش نوجوانان و کودکان نیاز فراوان دارد و در این میان لازم است به مسائل و مشکلات مهمی که به نحوی به پیشرفت تحصیلی دانش آموزان لطمه می زند توجه لازم مبذول گردد.
لذا تحقیقاتی ارزنده و معضل گشا در این زمینه برای رسیدن به وضع نسبتا مطلوب و ضروری به نظر می رسد که از طریق یافتن راههای پیشرفت تحصیلی از جنبه های عوامل موثر خانوادگی , آموزشی و پرورشی در این مسیر قدم های موثر و راهگشایی در جهت حل این مشکل بزرگ برداشته شود که مهمترین و پر اهمیت ترین بررسی ها و دست آوردها از مسائل و عوامل خانوادگی در جنبه های پیشرفت تحصیلی از هدفهای عمده و اساسی ما در این تحقیق می باشد.
اهداف طرح :
از آنجایی که عوامل دخیل و موثر در پیشرفت تحصیلی دانش آموزان بسیار زیادند و ب عوامل گوناگون در داخل نظام آموزش و پرورش و عوامل خارج از نظام آموزشی ( عوامل خانوادگی ) تقسیم می شوند که در مقدمه به بسیاری از پر اهمیت ترین آنها اشاره شده است از بین آن عوامل فراوان که بیش از همه دارای اهمیت بیشتری هستند انتخاب و مورد سوال قرار می گیرند.
1- آیا رابطه ای بین میزان سواد والدین و پیشرفت تحصیلی فرزندان وجود دارد؟
اهمیت این پژوهش در آن است که با شناخت عمیق تر و بیش تر نوجوانان و دانستن مسائل و ویژگی های خاص هر گروه از کودکان و نوجوانان، نخست قادر به تشخیص آنها از سایر کودکان می شویم و دوّم ارائهی راه حل ها و راهنمایی های مناسب، جهت رفع و یا حداقل، بهبود مشکلات این گروه از نوجوانان می باشد.
از آنجایی که سواد و سطح تحصیلات خانواده، موقعیت اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی، بر سلامت روانی، تأثیر بسزایی دارد و از آنجایی که سلامت روانی و یا آشفتگی روانی، بر آموزش و پرورش و بهداشت روحی و روانی و رشد و تربیت نوجوانان تأثیر دارد، می بایست شناخت عمیق تری از سطح سواد و تحصیلات و طبقات مختلف اجتماعی بهدست آوریم و به اضطراب ها، ترس ها، مشکلات خانوادگی کودک و حتی غنا و فقر کودک، پی برده و در جهت خدمت صحیح تر به کودکان استفاده کنیم.
هدف این بررسی، شناخت ویژگی های خانواده ی نوجوانان بی سواد و با سواد و تحصیل کرده و مقایسه ی آن با یکدیگر در جهت دستیابی به ویژگی های روانی این نوجوانان و نگرش آن هانسبت به خود و نسبت به فضای حاکم بر خانواده می باشد.
بدیهی است با شناخت بهتر ویژگی های این افراد به لحاظ عاطفی و نیز آگاهی یافتن از علل و عوامل ناهنجاری ها و آسیب های روانی، می توان گام های مؤثری در جهت رفع مشکلات آنان برداشت.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 20
بررسی نگرش والدین ، مربیان ودانشجویان درمورد ضرورت آموزش پیش ازدبستان
مقدمه
“ خودپنداری ” یا مفهوم ازخود هنگام تولد آغازمی شود ودردوران رشد ومراحل آن شکل می گیرد. اینکه کودک سرانجام چگونه احساسی درباره خود پیدامی کند، نتیجه تماس ها و تجربه های مختلف او با دیگر محیط است . اگر بیشتر این تماس ها وتجربه ها مطلوب باشند ، کودک احساس خوبی دربره خود پیدا می کند . اگر کودک مورد محبت قرار گیرد واز او مراقبت به عمل آید ومحیطی محرک وبرانگیزاننده برایش تدارک دیده شود ونیز اگر مورد غفلت قرارنگیرد ویا بیش از حد تنها گذاشته نشود، سرزنش نشود وبا خشونت وسختی محدود نگردد، بی تردید شروع به رشد می کند اگر چنانچه ، مجموعه ا ی از پاسخ های منفی را از دیگران ومحیطش در خود ذخیره نماید ، به این باور خواهد رسید که اشکالی در او وجود دارد وممکن است تصویری نادرست وناپایدار از خود پیداکند وبه قابلیت ها واستعداد های خود به دیده تردید بنگرد.
با این مقدمه می توان نگرش ها وباورهایی درست و نادرست را درمورد یک نظام ، یک ویژگی ویک عملکرد به وجود آورد. واقعیتی مستند است که آموزش وپرورش پیش از دبستان در جامعه ما از زمان رویش ودر طول دوره حیاتش تصویری مخدوش ومظلوم از خود پیداکرده است ومتأسفانه هنوزبه جایگاه ومنزلت واقعی خود- به رغم کارآیی بسیار خوب این دوره ازآموزش ها – دست نیافته است . اولیت ندادن به آموزش های پایه واستفاده نکردن از عملکرد وقابلیت های این سطح از آموزش ها به عنوان درون دادی حساس در پردازش اطلاعات ونتایج عملکرد دوره دبستانی وسطوح بالاتر، تصویری مبهم وناپایدار از موقعیت وجایگاه آن درجامعه آموزشی ونیز خانواده ها پدید آورده است .
امروزبر بسیاری از صاحبنظران روشن است که آموزش وپرورش پیش از دبستان ، با توجه به جذابیت وپذیرش ونیز ضرورت واهمیت آن دوره طولانی طفولیت ، دوره کودکی ودوره کوتاه نوجوانی را دربسیاری از کشورها پشت سر گذاشته است . این دوره ازآموزش ها – با نگاه تطبیقی ومقایسه ا ی در بسیاری از کشورها- اکنون به مرحله بلوغ وپختگی رسیده است . (مل هویش ، ادوارد وپیترماس ، 1991)
ماهرگز تا قبل از این دوره در تاریخ آموزش وپرورش ، به اندازه زمان حال، درباره فرآیند یادگیری وچگونگی رشد وتحول واکتساب دانش درباره کودکان اطلاع کسب نکرده ایم .
اکنون آموزش وپرورش در دوره پیش از دبستان نه لزوماً به دلیل یک واقعه یا رویدادی خاص ، بلکه به علت واقع گرایی، بینش وبصیرت وتلاش وکار بسیاری از افراد در آستانه پختگی است. اگربا توجه به منابع معتبر، ازافلاطون (347-427 قبل از میلادمسیح ) وارسطو (322-394 قبل از میلاد مسیح ) که آغاز ونقطه شکفتن آموزش های اولیه را از هنگام تولد دانسته اند غافل نمانیم ( سیفلد وباربور،1986 ) ، باید بپذیریم که جان آموس کمنیوس، ژان ژاک روسو، پستالوزی ، فروبل ، ماریامونته سوری ، پیاژه ومحققان کنونی جوامع مختلف ونیز جامعه علمی وفرهنگی ما به برکت اندیشه ها واعتقادهای خردمندانه خود واز همه مهم تر بدون شتابزدگی به هویت واقعی این دوره از آموزش ها ونتایج اثر بخش آن بر سرنوشت تربیتی کودکان کمک کرده اند ( مفیدی ، 1372 ).
از اوایل سالهای 1900- یعنی درحدود 95 سال – آموزش وپرورش پیش از دبستان بخشی از زندگی وساختار عمومی واساسی آموزش وپرورش بسیاری ازکشورهاست(سیفلدروباداور،ص11، کاترون وآلن 1993).
درحالی که با توجه به ابهام ها ، تضادها وتفاوت سلیقه های بسیار در بعضی از کشورها از جمله جامعه آموزشی خوب ما، این دوره از آموزش ها هنوز در جست وجووتکاپوی خود- آگاهی است . این گرایش حتی در دانشگاههای ما نیز شکل گرفته ولی هنوز به عنوان رویکردی هماهنگ ویا برنامه ا ی منسجم ومدون برای مراقبت وآموزش وپرورش کودکان تدارک دیده نشده است . هنوز هم آموزش و پرورش در این سطح به مفهومی از خود وپنداره ا ی صحیح ومثبت دست نیافته است وبه عنوان رشته وحوزه ا ی تخصصی که به کودکان ازهنگام تولد تا هشت ونه سالگی خدمت می کند- به علت سطحی نگری ها وجایگزینی های نادرست شغلی ونیز به دلیل کمبود اطلاعات وپیامدهای برگرفته از این دوره – درکارآیی دوره های بعدی ، احساس هویت وشایستگی نمی کند.
سؤال این است که نگاه ما به این دوره از آموزش ها وفرآیند تربیت دراین دوره چگونه است ؟
آیا آن را دوره ا ی گذرا- چه باشد وچه نباشد – ویا حتی لزوم آن را برای همه از کودکان محروم ودوزبانه گرفته تا کودکان مرفه جامعه، یکسان می دانیم ؟
آیا این دوره را پیش نیازواساس تربیت های بعدی می دانیم ؟
آیا آن را به صورت پلکان اول وپایدرترین پله در نردبان ترقی وپیشرفت های بعدی می دانیم ؟
آیا آن را دوره ا ی حساس وسرنوشت ساز از زندگی یک انسان می دانیم ؟
آیا به تأخیرها وغفلت ها درمورد آموزش های این دوره ، با نگاه مسؤولانه ا ی می نگریم ؟
تعریف آموزش وپرورش
مفهوم آموزش وپرورش به نحوی که هر کودک به اندازه توانایی وظرفیتش آموزش ببیند سابقه چندان طولانی در جهان امروز ندارد کلمه کودکان وآموزش وپرورش در امر توجه ونگرش به تفاوتهای فردی .
به لحاظ ویژگی انسان وتفاوت های فردی ( تفاوت بین فرد ودیگران وتفاوت بین استعدادهای مختلف یک فرد ) چنان به نظرمی رسد که می بایست هر فرد به فراخور توان ذهنی وجسمی نیازها استعدادها وعلائق خود از آموزش وپرورش خاصی بهره گیرد به عبارت دیگر در صورت امکان حتی المقدور آموزش انفرادی مؤثرترین ومطلوب ترین شیوه های آموزش وپرورش خواهد بود واز این نظر آموزش عمومی وهمگانی دانش آموزدر مدارس بدون توجه وکمک وراهنمایی وارشاد اولیاء وفعالیت های فوق برنامه عادی نمی تواند به تنهایی پاسخگوی تمامی نیازهای مختلف دانش آموزان در شکوفایی وبه کمال رسانیدن استعدادهای اوباشد.