لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 24
مرکز تربیت معلم دخترانه رسالت
عنوان تحقیق:
زمینههای طلاق
استاد:
جناب آقای کلدوی
تهیه و تنظیم:
مینا سارانی
خدای را سپاس که توفیق داد تا چند جمله ای در باره طلاق بنویسم چه بسا که این امر لبخند را از لبهای کودکانمان می رباید .
حتما بارها شنیدهاید که جدایی والدین زندگی فرزندان را تباه میکند و عامل اصلی تمامی مشکلات روحی و روانی و رفتاری فرزندان به شمار میآید. تحقیقات بسیار زیادی در مورد تأثیر جدایی والدین بر زندگی فرزندان انجام شده است که اغلب آنها بدون بررسی علل مشکلات رفتاری یا ذهنی کودکان طلاق، با نگاهی سطحی و ساده، جدایی والدین را عامل تمامی اختلالات رفتاری ذکر کردهاند و با توجه به این فرضیه اشتباه، مانع جدایی بسیاری از زوجها شدهاند. ولی آیا زندگی کردن کودک در یک خانه پرتشنج که افراد آن رابطه سرد و بیروحی با یکدیگر دارند آسیب کمتری به روح و روان او وارد میآورد؟
روشن است که برای پایان بخشیدن به درگیریها و تنشهای موجود بین زوجین، جدایی و طلاق آخرین راه است، اما بدون تردید این درگیری و مشاجره دو زوج نیست که باعث بر هم خوردن آرامش کودک میشود بلکه درگیری و اختلاف والدین کودک است که امنیت را در محیط خانه از بین میبرد و او را موجودی ضعیف و افسرده میکند و طلاق نیز باعث کاهش این مشاجرات نخواهد شد پس تأثیر مثبتی روی فرزندان ندارد مگر اینکه والدین با آگاهی از موقعیت خود و فرزندانشان عملکرد خود را تغییر دهند و کاری کنند که هم به نفع آنها باشد و هم باعث حفظ سلامت فرزندشان شود.
تاریخچه اجمالی در زمینه طلاق
تاریخچه طلاق به تاریخچه ازدواج برمیگردد . به همان علت که بشر بنا به درخواست طبیعی خود پیوند ازدواج میبندد تا در کانون گرم خانواده و درکنار همسر خود به سکون و آرامش برسد ، به همانگونه نیز ممکن است به دلایلی از ادامه زندگی خودداری کرده ، طلاق را بپذیرد . ولتر میگوید : « طلاق و ازدواج در یک زمان در عالم پدید آمدند » قدر مسلم این است که طلاق در بسیاری از ادیان الهی و غیرالهی پیش از اسلام وجود داشته است . بنابراین لازم است تاریخچه کوتاهی از مسأله طلاق در گذشته را در اینجا مطرح نماییم
طلاق چیست ؟
طلاق از نظر لغوی به معنی رها شدن میباشد و در اصطلاح عبارت از پایان دادن زناشویی به وسیله زن و شوهر طلاق را اغلب راهحل رایج و قانونی عدم سازش زن و شوهر ، فروریختن ساختار زندگی خانوادگی ، قطع پیوند زناشویی و اختلال ارتباط والدین با فرزندان تعریف کردهاند . در حقیقت همانگونه که پیوند بین افراد طبق آیین و قراردادهای رسمی و اجتماعی برقرار میشود . چنانچه طرفین نتوانند به دلایل گوناگون شخصیتی ، محیطی و اجتماعی و … بایکدیگر زندگی کنند به ناچار طبق مقررات و ضوابطی از هم جدا میشوند . از این نظر خانواده همچون عمارتی است که زن و شوهر ستونهای آن را تشکیل میدهند و فروریختن هرستون استحکام و استواری عمارت را دچار تزلزل و گسستگی میکند . طلاق با این دید ، یکی از غامضترین پدیدههای اجتماعی ، ارکان خانواده را در هم ریخته و بیشتر اثرات مخرب خود را بر روی فرزندان برجای میگذارد . طلاق گسستن و فروپاشیدن و نابودی کانون گرم و آرامبخش زندگی است که اثرات جبران ناپذیری بر اعضاء خانواده میگذارد .
در تحقیقی که توسط جیهبر ( 1990) صورت گرفت مشخص گردید ازدواجهایی که به طلاق منجر شدهاند ، کاهش شدیدی در اعتماد به نفس اعضاء خانواده به وجود میآورد . چنین کمبودی میتواند ماهیتی اجتماعی ، روانی یا جسمی باشد . کاهش اعتماد به نفس در نتیجه طلاق منشأ مهم اختلالات اعضاء خانواده در حین و بعد از طلاق میباشد . در این تحقیق همچنین مشخص شد نه تنها طلاق سطح اعتماد اعضاءخانواده را کاهش میدهد بلکه باعث میگردد یکی از ازدواجها یا هر دو به طور قابل ملاحظهای احساس پوچی کنند . این تحقیق مدلی را نشان میدهد که در آن افراد از هم جدا شده به علت کاهش اعتماد محتاج همیاری و کمک هستند . گذشته از این طلاق پدیدهای است که بر تمامی جوانب جمعیت یک جامعه اثر میگذارد ، زیرا از طرفی بر کمیت جمعیت اثر مینهد ، یعنی واحد مشروع و اساسی تولید مثل یعنی خانواده را از هم میپاشد ، از طرف دیگر بر کیفیت جمعیت نیز اثر میگذارد ، زیرا موجب میشود فرزندانی محروم از نعمتهای خانواده تحویل جامعه گردند که احتمالاً فاقد سلامت کافی روانی در احراز مقام شهروندی یک جامعهاند . بنابراین آسیب اجتماعی ناشی از این اقدام نه تنها متوجه اعضاء خانواده ، بلکه متوجه کل جامعه و نسل آینده میباشد .
زنان و طلاق
در کتاب خانواده در امروز و فردا نوشته آلاکوونتو آمده است : در روزگار پیشین ، طبیعت انسان با امروز فرق داشت . در آن روزگار نه مردی بود و نه زنی ، در نتیجه نه دعوایی بوده و نه برخوردهای خانوادگی ، در آن روزگار مردانی زندگی میکردند که در جنسی بودند . آنها بیاندازه عاقل ، مهربان و خوش قیافه بودند . آنها همچنین بیاندازه قوی بوده و هرسال نیز قدرتمندتر میشدند . در یک روز آفتابی توجه زئوس ( یکی از خدایان در افسانههای یونان قدیم ) به این طبقه از موجودات معطوف گشت و از ترس اینکه مبادا آنها خیلی قدرتمند شوند و ادعای خدایی کنند ، آنها را به دو قسمت مرد و زن تقسیم کرد و در تمام جهان پراکند . از این روست که انسان همیشه به دنبال نیمه گمشده خود میگردد … و در بعضی مواقع انسان نیمه دوم خود را پیدا نمیکند ، بلکه نیمه کسی دیگری را مییابد .
این افسانه نشانگر این است که زن و مرد برای یکدیگر آفریده شدهاند همانگونه که پیوند آنها طبق آیین و قراردادهای رسمی و اجتماعی برقرار میشود . اما چنانچه طرفین به دلایل گوناگون شخصیتی ، محیطی و اجتماعی با یکدیگر زندگی کنند به ناچار باید طبق مقررات و ضوابطی هم از هم جدا شوند و این حق را دارند که دوباره در صدد برآیند تا جفت مناسب و در خور خود را بیابند . متأسفانه در جامعه ما شمار جدایی زن و شوهرها رو به افزایش است و در حال حاضر در برخی از کشورهای صنعتی پیشرفته نیز میزان طلاق تا رقم 50 درصد افزایش یافته است . این گفته بدان معنی است که نیمی از زنان و مردانی که روزی با شوق و هیجان ازدواج میکردند ، تصمیم گرفتهاند این پیوند را پس از مدتی از هم بگسلانند . دشواریهای این جدایی گاهی چنان ناگوار است که منجر به سرخوردگی یا افسردگی نه تنها در والدین به ویژه مادران ، بلکه آسیبهای روانی جبران ناپذیری در فرزندان خواهد شد . در سالهای اخیر مسأله طلاق چنان متداول گشته که نیمی از ازدواج ها قبل از پایان ده سال به جدایی میکشد . با این همه و با وجود متداول شدن این پدیده ، طلاق هنوز یکی از بحرانهای وحشتناک زندگی به شمار میآید . بنابراین هرچه دیدگاه ما در زمینه بررسی طلاق فنیتر باشد احتمال کاهش بحران و یافتن راهحلهای منطقی و مؤثر برای آن ، بیشتر خواهد بود . در حقیقت مطالعه و بررسی مسایل زناشویی و مشکلات ناشی از قطع این پیوند در حوزه روانشناختی و به ویژه روانشناسی مشاوره است . در این رشته از روانشناسی کاربردی ،
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 24
مرکز تربیت معلم دخترانه رسالت
عنوان تحقیق:
زمینههای طلاق
استاد:
جناب آقای کلدوی
تهیه و تنظیم:
مینا سارانی
خدای را سپاس که توفیق داد تا چند جمله ای در باره طلاق بنویسم چه بسا که این امر لبخند را از لبهای کودکانمان می رباید .
حتما بارها شنیدهاید که جدایی والدین زندگی فرزندان را تباه میکند و عامل اصلی تمامی مشکلات روحی و روانی و رفتاری فرزندان به شمار میآید. تحقیقات بسیار زیادی در مورد تأثیر جدایی والدین بر زندگی فرزندان انجام شده است که اغلب آنها بدون بررسی علل مشکلات رفتاری یا ذهنی کودکان طلاق، با نگاهی سطحی و ساده، جدایی والدین را عامل تمامی اختلالات رفتاری ذکر کردهاند و با توجه به این فرضیه اشتباه، مانع جدایی بسیاری از زوجها شدهاند. ولی آیا زندگی کردن کودک در یک خانه پرتشنج که افراد آن رابطه سرد و بیروحی با یکدیگر دارند آسیب کمتری به روح و روان او وارد میآورد؟
روشن است که برای پایان بخشیدن به درگیریها و تنشهای موجود بین زوجین، جدایی و طلاق آخرین راه است، اما بدون تردید این درگیری و مشاجره دو زوج نیست که باعث بر هم خوردن آرامش کودک میشود بلکه درگیری و اختلاف والدین کودک است که امنیت را در محیط خانه از بین میبرد و او را موجودی ضعیف و افسرده میکند و طلاق نیز باعث کاهش این مشاجرات نخواهد شد پس تأثیر مثبتی روی فرزندان ندارد مگر اینکه والدین با آگاهی از موقعیت خود و فرزندانشان عملکرد خود را تغییر دهند و کاری کنند که هم به نفع آنها باشد و هم باعث حفظ سلامت فرزندشان شود.
تاریخچه اجمالی در زمینه طلاق
تاریخچه طلاق به تاریخچه ازدواج برمیگردد . به همان علت که بشر بنا به درخواست طبیعی خود پیوند ازدواج میبندد تا در کانون گرم خانواده و درکنار همسر خود به سکون و آرامش برسد ، به همانگونه نیز ممکن است به دلایلی از ادامه زندگی خودداری کرده ، طلاق را بپذیرد . ولتر میگوید : « طلاق و ازدواج در یک زمان در عالم پدید آمدند » قدر مسلم این است که طلاق در بسیاری از ادیان الهی و غیرالهی پیش از اسلام وجود داشته است . بنابراین لازم است تاریخچه کوتاهی از مسأله طلاق در گذشته را در اینجا مطرح نماییم
طلاق چیست ؟
طلاق از نظر لغوی به معنی رها شدن میباشد و در اصطلاح عبارت از پایان دادن زناشویی به وسیله زن و شوهر طلاق را اغلب راهحل رایج و قانونی عدم سازش زن و شوهر ، فروریختن ساختار زندگی خانوادگی ، قطع پیوند زناشویی و اختلال ارتباط والدین با فرزندان تعریف کردهاند . در حقیقت همانگونه که پیوند بین افراد طبق آیین و قراردادهای رسمی و اجتماعی برقرار میشود . چنانچه طرفین نتوانند به دلایل گوناگون شخصیتی ، محیطی و اجتماعی و … بایکدیگر زندگی کنند به ناچار طبق مقررات و ضوابطی از هم جدا میشوند . از این نظر خانواده همچون عمارتی است که زن و شوهر ستونهای آن را تشکیل میدهند و فروریختن هرستون استحکام و استواری عمارت را دچار تزلزل و گسستگی میکند . طلاق با این دید ، یکی از غامضترین پدیدههای اجتماعی ، ارکان خانواده را در هم ریخته و بیشتر اثرات مخرب خود را بر روی فرزندان برجای میگذارد . طلاق گسستن و فروپاشیدن و نابودی کانون گرم و آرامبخش زندگی است که اثرات جبران ناپذیری بر اعضاء خانواده میگذارد .
در تحقیقی که توسط جیهبر ( 1990) صورت گرفت مشخص گردید ازدواجهایی که به طلاق منجر شدهاند ، کاهش شدیدی در اعتماد به نفس اعضاء خانواده به وجود میآورد . چنین کمبودی میتواند ماهیتی اجتماعی ، روانی یا جسمی باشد . کاهش اعتماد به نفس در نتیجه طلاق منشأ مهم اختلالات اعضاء خانواده در حین و بعد از طلاق میباشد . در این تحقیق همچنین مشخص شد نه تنها طلاق سطح اعتماد اعضاءخانواده را کاهش میدهد بلکه باعث میگردد یکی از ازدواجها یا هر دو به طور قابل ملاحظهای احساس پوچی کنند . این تحقیق مدلی را نشان میدهد که در آن افراد از هم جدا شده به علت کاهش اعتماد محتاج همیاری و کمک هستند . گذشته از این طلاق پدیدهای است که بر تمامی جوانب جمعیت یک جامعه اثر میگذارد ، زیرا از طرفی بر کمیت جمعیت اثر مینهد ، یعنی واحد مشروع و اساسی تولید مثل یعنی خانواده را از هم میپاشد ، از طرف دیگر بر کیفیت جمعیت نیز اثر میگذارد ، زیرا موجب میشود فرزندانی محروم از نعمتهای خانواده تحویل جامعه گردند که احتمالاً فاقد سلامت کافی روانی در احراز مقام شهروندی یک جامعهاند . بنابراین آسیب اجتماعی ناشی از این اقدام نه تنها متوجه اعضاء خانواده ، بلکه متوجه کل جامعه و نسل آینده میباشد .
زنان و طلاق
در کتاب خانواده در امروز و فردا نوشته آلاکوونتو آمده است : در روزگار پیشین ، طبیعت انسان با امروز فرق داشت . در آن روزگار نه مردی بود و نه زنی ، در نتیجه نه دعوایی بوده و نه برخوردهای خانوادگی ، در آن روزگار مردانی زندگی میکردند که در جنسی بودند . آنها بیاندازه عاقل ، مهربان و خوش قیافه بودند . آنها همچنین بیاندازه قوی بوده و هرسال نیز قدرتمندتر میشدند . در یک روز آفتابی توجه زئوس ( یکی از خدایان در افسانههای یونان قدیم ) به این طبقه از موجودات معطوف گشت و از ترس اینکه مبادا آنها خیلی قدرتمند شوند و ادعای خدایی کنند ، آنها را به دو قسمت مرد و زن تقسیم کرد و در تمام جهان پراکند . از این روست که انسان همیشه به دنبال نیمه گمشده خود میگردد … و در بعضی مواقع انسان نیمه دوم خود را پیدا نمیکند ، بلکه نیمه کسی دیگری را مییابد .
این افسانه نشانگر این است که زن و مرد برای یکدیگر آفریده شدهاند همانگونه که پیوند آنها طبق آیین و قراردادهای رسمی و اجتماعی برقرار میشود . اما چنانچه طرفین به دلایل گوناگون شخصیتی ، محیطی و اجتماعی با یکدیگر زندگی کنند به ناچار باید طبق مقررات و ضوابطی هم از هم جدا شوند و این حق را دارند که دوباره در صدد برآیند تا جفت مناسب و در خور خود را بیابند . متأسفانه در جامعه ما شمار جدایی زن و شوهرها رو به افزایش است و در حال حاضر در برخی از کشورهای صنعتی پیشرفته نیز میزان طلاق تا رقم 50 درصد افزایش یافته است . این گفته بدان معنی است که نیمی از زنان و مردانی که روزی با شوق و هیجان ازدواج میکردند ، تصمیم گرفتهاند این پیوند را پس از مدتی از هم بگسلانند . دشواریهای این جدایی گاهی چنان ناگوار است که منجر به سرخوردگی یا افسردگی نه تنها در والدین به ویژه مادران ، بلکه آسیبهای روانی جبران ناپذیری در فرزندان خواهد شد . در سالهای اخیر مسأله طلاق چنان متداول گشته که نیمی از ازدواج ها قبل از پایان ده سال به جدایی میکشد . با این همه و با وجود متداول شدن این پدیده ، طلاق هنوز یکی از بحرانهای وحشتناک زندگی به شمار میآید . بنابراین هرچه دیدگاه ما در زمینه بررسی طلاق فنیتر باشد احتمال کاهش بحران و یافتن راهحلهای منطقی و مؤثر برای آن ، بیشتر خواهد بود . در حقیقت مطالعه و بررسی مسایل زناشویی و مشکلات ناشی از قطع این پیوند در حوزه روانشناختی و به ویژه روانشناسی مشاوره است . در این رشته از روانشناسی کاربردی ،
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 24
مرکز تربیت معلم دخترانه رسالت
عنوان تحقیق:
زمینههای طلاق
استاد:
جناب آقای کلدوی
تهیه و تنظیم:
مینا سارانی
خدای را سپاس که توفیق داد تا چند جمله ای در باره طلاق بنویسم چه بسا که این امر لبخند را از لبهای کودکانمان می رباید .
حتما بارها شنیدهاید که جدایی والدین زندگی فرزندان را تباه میکند و عامل اصلی تمامی مشکلات روحی و روانی و رفتاری فرزندان به شمار میآید. تحقیقات بسیار زیادی در مورد تأثیر جدایی والدین بر زندگی فرزندان انجام شده است که اغلب آنها بدون بررسی علل مشکلات رفتاری یا ذهنی کودکان طلاق، با نگاهی سطحی و ساده، جدایی والدین را عامل تمامی اختلالات رفتاری ذکر کردهاند و با توجه به این فرضیه اشتباه، مانع جدایی بسیاری از زوجها شدهاند. ولی آیا زندگی کردن کودک در یک خانه پرتشنج که افراد آن رابطه سرد و بیروحی با یکدیگر دارند آسیب کمتری به روح و روان او وارد میآورد؟
روشن است که برای پایان بخشیدن به درگیریها و تنشهای موجود بین زوجین، جدایی و طلاق آخرین راه است، اما بدون تردید این درگیری و مشاجره دو زوج نیست که باعث بر هم خوردن آرامش کودک میشود بلکه درگیری و اختلاف والدین کودک است که امنیت را در محیط خانه از بین میبرد و او را موجودی ضعیف و افسرده میکند و طلاق نیز باعث کاهش این مشاجرات نخواهد شد پس تأثیر مثبتی روی فرزندان ندارد مگر اینکه والدین با آگاهی از موقعیت خود و فرزندانشان عملکرد خود را تغییر دهند و کاری کنند که هم به نفع آنها باشد و هم باعث حفظ سلامت فرزندشان شود.
تاریخچه اجمالی در زمینه طلاق
تاریخچه طلاق به تاریخچه ازدواج برمیگردد . به همان علت که بشر بنا به درخواست طبیعی خود پیوند ازدواج میبندد تا در کانون گرم خانواده و درکنار همسر خود به سکون و آرامش برسد ، به همانگونه نیز ممکن است به دلایلی از ادامه زندگی خودداری کرده ، طلاق را بپذیرد . ولتر میگوید : « طلاق و ازدواج در یک زمان در عالم پدید آمدند » قدر مسلم این است که طلاق در بسیاری از ادیان الهی و غیرالهی پیش از اسلام وجود داشته است . بنابراین لازم است تاریخچه کوتاهی از مسأله طلاق در گذشته را در اینجا مطرح نماییم
طلاق چیست ؟
طلاق از نظر لغوی به معنی رها شدن میباشد و در اصطلاح عبارت از پایان دادن زناشویی به وسیله زن و شوهر طلاق را اغلب راهحل رایج و قانونی عدم سازش زن و شوهر ، فروریختن ساختار زندگی خانوادگی ، قطع پیوند زناشویی و اختلال ارتباط والدین با فرزندان تعریف کردهاند . در حقیقت همانگونه که پیوند بین افراد طبق آیین و قراردادهای رسمی و اجتماعی برقرار میشود . چنانچه طرفین نتوانند به دلایل گوناگون شخصیتی ، محیطی و اجتماعی و … بایکدیگر زندگی کنند به ناچار طبق مقررات و ضوابطی از هم جدا میشوند . از این نظر خانواده همچون عمارتی است که زن و شوهر ستونهای آن را تشکیل میدهند و فروریختن هرستون استحکام و استواری عمارت را دچار تزلزل و گسستگی میکند . طلاق با این دید ، یکی از غامضترین پدیدههای اجتماعی ، ارکان خانواده را در هم ریخته و بیشتر اثرات مخرب خود را بر روی فرزندان برجای میگذارد . طلاق گسستن و فروپاشیدن و نابودی کانون گرم و آرامبخش زندگی است که اثرات جبران ناپذیری بر اعضاء خانواده میگذارد .
در تحقیقی که توسط جیهبر ( 1990) صورت گرفت مشخص گردید ازدواجهایی که به طلاق منجر شدهاند ، کاهش شدیدی در اعتماد به نفس اعضاء خانواده به وجود میآورد . چنین کمبودی میتواند ماهیتی اجتماعی ، روانی یا جسمی باشد . کاهش اعتماد به نفس در نتیجه طلاق منشأ مهم اختلالات اعضاء خانواده در حین و بعد از طلاق میباشد . در این تحقیق همچنین مشخص شد نه تنها طلاق سطح اعتماد اعضاءخانواده را کاهش میدهد بلکه باعث میگردد یکی از ازدواجها یا هر دو به طور قابل ملاحظهای احساس پوچی کنند . این تحقیق مدلی را نشان میدهد که در آن افراد از هم جدا شده به علت کاهش اعتماد محتاج همیاری و کمک هستند . گذشته از این طلاق پدیدهای است که بر تمامی جوانب جمعیت یک جامعه اثر میگذارد ، زیرا از طرفی بر کمیت جمعیت اثر مینهد ، یعنی واحد مشروع و اساسی تولید مثل یعنی خانواده را از هم میپاشد ، از طرف دیگر بر کیفیت جمعیت نیز اثر میگذارد ، زیرا موجب میشود فرزندانی محروم از نعمتهای خانواده تحویل جامعه گردند که احتمالاً فاقد سلامت کافی روانی در احراز مقام شهروندی یک جامعهاند . بنابراین آسیب اجتماعی ناشی از این اقدام نه تنها متوجه اعضاء خانواده ، بلکه متوجه کل جامعه و نسل آینده میباشد .
زنان و طلاق
در کتاب خانواده در امروز و فردا نوشته آلاکوونتو آمده است : در روزگار پیشین ، طبیعت انسان با امروز فرق داشت . در آن روزگار نه مردی بود و نه زنی ، در نتیجه نه دعوایی بوده و نه برخوردهای خانوادگی ، در آن روزگار مردانی زندگی میکردند که در جنسی بودند . آنها بیاندازه عاقل ، مهربان و خوش قیافه بودند . آنها همچنین بیاندازه قوی بوده و هرسال نیز قدرتمندتر میشدند . در یک روز آفتابی توجه زئوس ( یکی از خدایان در افسانههای یونان قدیم ) به این طبقه از موجودات معطوف گشت و از ترس اینکه مبادا آنها خیلی قدرتمند شوند و ادعای خدایی کنند ، آنها را به دو قسمت مرد و زن تقسیم کرد و در تمام جهان پراکند . از این روست که انسان همیشه به دنبال نیمه گمشده خود میگردد … و در بعضی مواقع انسان نیمه دوم خود را پیدا نمیکند ، بلکه نیمه کسی دیگری را مییابد .
این افسانه نشانگر این است که زن و مرد برای یکدیگر آفریده شدهاند همانگونه که پیوند آنها طبق آیین و قراردادهای رسمی و اجتماعی برقرار میشود . اما چنانچه طرفین به دلایل گوناگون شخصیتی ، محیطی و اجتماعی با یکدیگر زندگی کنند به ناچار باید طبق مقررات و ضوابطی هم از هم جدا شوند و این حق را دارند که دوباره در صدد برآیند تا جفت مناسب و در خور خود را بیابند . متأسفانه در جامعه ما شمار جدایی زن و شوهرها رو به افزایش است و در حال حاضر در برخی از کشورهای صنعتی پیشرفته نیز میزان طلاق تا رقم 50 درصد افزایش یافته است . این گفته بدان معنی است که نیمی از زنان و مردانی که روزی با شوق و هیجان ازدواج میکردند ، تصمیم گرفتهاند این پیوند را پس از مدتی از هم بگسلانند . دشواریهای این جدایی گاهی چنان ناگوار است که منجر به سرخوردگی یا افسردگی نه تنها در والدین به ویژه مادران ، بلکه آسیبهای روانی جبران ناپذیری در فرزندان خواهد شد . در سالهای اخیر مسأله طلاق چنان متداول گشته که نیمی از ازدواج ها قبل از پایان ده سال به جدایی میکشد . با این همه و با وجود متداول شدن این پدیده ، طلاق هنوز یکی از بحرانهای وحشتناک زندگی به شمار میآید . بنابراین هرچه دیدگاه ما در زمینه بررسی طلاق فنیتر باشد احتمال کاهش بحران و یافتن راهحلهای منطقی و مؤثر برای آن ، بیشتر خواهد بود . در حقیقت مطالعه و بررسی مسایل زناشویی و مشکلات ناشی از قطع این پیوند در حوزه روانشناختی و به ویژه روانشناسی مشاوره است . در این رشته از روانشناسی کاربردی ،
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 5
خانه دوم
مدرسه، خونه دوم همه بچه مدرسهایهاست. توی این خونه، آقامعلم وخانم معلم، به جای پدر ومادر هستند و دانشآموزای کلاس که با هم دوست و رفیقاند، مثل خواهر و برادرند. خلاصه، خونه دوم همه ما، اون قدر جذاب و قشنگه که هیچ چی از خونه اول کم نداره. معلم، چراغ این خونه رو روشن نگه میداره. دست مهربونش رو به سر بچهها میکشه و همه اونها رو سر سفره علم خودش مهمون میکنه. اون وقت به اندازه اشتهای هر دانشآموز، غذای علم و دانش به اونها میده. بچهها! هر قدر میتونید از غذاهای رنگارنگ معلم بر سر سفره دانش بخورید که پرخوری کردن درکنار سفره علم و دانش، نه تنها بد نیست؛ بلکه خیلی هم خوبه.
کولهبار دانش
یک کلاس بود و چند تا نیمکت. تو هر نیمکت، چند تا دانشآموز و هر دانشآموز با چند تا کتاب. کلاسْ یک چیزی کم داشت و همه منتظر بودند. از دور، صدای پا اومد. یک نفر به کلاس نزدیک شد. چند ثانیه بعد، کسی وارد کلاس شد. بله، انتظار تموم شده بود و آقا معلم به کلاس اومده بود. بچههای کلاس با صدای برپای مبصر، روی پا ایستادند. معلم، نگاه مهربونش رو به بچهها انداخت. بعد تشکر کرد و همه نشستند. معلم به سمت تخته سیاه رفت. گچ برداشت و شروع کرد به نوشتن. این کار هر روزش بود. او هر روز پنجرهای به سمت باغ پر گل دانش باز میکرد و ما رو به اونجا میبرد و ما هر روز وقت ظهر، پس از گشت و گذار توی باغ دانش، با کولهباری از چیزهایی که یاد گرفته بودیم، به خونه هامون برمیگشتیم.
روز سپاس
روز معلم، روز تشکر و قدردانیه. روز سپاس ازمعلمای عزیزمونه که برای ما خیلی زحمت میکشند؛ اونهایی که تمام وقت خودشون رو برای با سواد کردن ما بچهها، صرف میکنن و با تلاش زیاد، به ما خواندن و نوشتن یاد میدن. آرزوی همه معلمها، اینه که ما درس بخونیم، به شهر علم و دانش وارد بشیم و از صحرای خشک و بیآب و علف نادونی بگذریم...! اینطوری وقتی بزرگ میشیم، آدم موفقی میشیم و پیروز و سربلند، زندگی میکنیم و به انسانهای دیگر هم کمک و خدمت میکنیم. ما میتونیم با درس خوندنمون، آرزوی معلمهای زحمتکش رو برآورده کنیم.
یک معلم بزرگ
امروزکه روز معلمه، همه جا حرف از یک معلم بزرگه. یک روحانی عالم و دانشمند که شاگردهای زیادی داشت و علم و دانش فراوان خودش روبه اونها یاد میداد. اسم او مرتضی بود؛ مرتضی مطهری. شهید مطهری، یک نویسنده بزرگ هم بود و کتابهای زیادی نوشت. مردم ایران،شهید مطهری رو خیلی دوست داشتند و قدر معلم بزرگی مثل او رو میدونستند و از او درسهای فراوانی گرفتند. اما در دل یک شب تاریک، نقشه شوم آدمهای نادون، مطهری رو از ما گرفت. خبر شهادت او، مردم ایران رو در غم بزرگی فرو برد. بچهها! هر سال، دوازدهم اردیبهشت، روز شهادت این معلم بزرگ که میشه، ما یک تصمیم بزرگ میگیریم؛ تصمیم بر این که مثل او راه دانش رو ادامه بدیم.
مثل یک باغبان
معلم، مثل یک باغبون زحمت کشه که بامراقبت و توجه او، گلها رشد میکنن. معلم، باغبون باغ مدرسه است و شما دانشآموزای خوب، گلهای این باغید. اولِ مهر که مدرسهها باز میشه، معلم، شروع به کار میکنه. معلم با هر درسی که به دانش آموزای خوبش میده، بذر دانش رو درذهن اونها میکاره و اونها رو آبیاری میکنه تا این که یواش یواش، بچهها چیزهای بیشتری یاد میگیرن و ریشه و برگ دانش پیدامی کنن. بعد که علم ودانش اونها بیشتر و بیشتر میشه، گل دانایی شکوفه میکنه و گلهای رنگارنگ علم و دانش تو کلاس، به وجود میآن. بله بچهها، آخر سال که شما با کارنامه قبولی ازمدرسه بیرون میآیید، گلهای زیباو خوشبویی هستیدکه به دست باغبون مهربونتون، معلم زحمتکش، شکوفه کردید.
الگوی خوب
مریم، یک سیب سرخ جلو خودش گذاشت و یک نقاشی از روی اون تو دفترش کشید. سیب سرخ، الگوی قشنگ وزیبایی بود و نقاشی مریم نمره بیست گرفت. دفتر زندگی ما هم، پر از نقاشیهای جور واجوریه که به وسیله کارها و رفتارها و حرفهای ما کشیده میشن. بچههای گلم! تو دفتر نقاشی زندگی، معلم، الگوی خیلی خوبیه؛ چون معلم، آدم با اخلاق، با ادب و با ایمانیه که اگه همه ما سعی کنیم مثل او باشیم، کارهای درست انجام بدیم و راستگو باشیم، اون وقت ما هم مثل او، انسان مفیدی میشیم که همه بهمون افتخار میکنن. ما هم مثل معلم، الگو میشیم تا بچههای دیگه از روی رفتار و حرفهای ما نقاشی کنند و دفتر زندگیشون، ازکارها و فکرای خوب پر بشه.
معلمی، شغل پیامبران
تو کلاس جواد، بالای تخته سیاه، تابلوی کوچیکی وجود داره که با خط زیبا نوشته شده «معلمی، شغل انبیاست». وقتی زنگ آخر به صدا در اومد و جواد به خونه رسید، از پدرش خواست تا درباره این جمله برای او توضیح بده. پدر که در حال خوندن یک کتاب بود، کتاب رو بست و گفت: ببین پسرم، کار پیامبران، مثل کار معلمان، یاد دادن خوبیهاست. خدای بزرگ، پیامبران رو برای تعلیم و تربیت مردم فرستاده و معلم هم در مدرسه، دقیقا همین کار رو انجام میده. او به بچهها علم و دانش یاد میده، و اونها رو به سمت خوبی و نیکی، راهنمایی میکنه، پس شغل معلمی هم مثل کار پیامبران، خدایی و مقدسه و همه ما باید مثل پیامبران، به معلمای خوبمون احترام بگذاریم و اونها رو دوست داشته باشیم.
بهترین هدیه
امروز که روز معلمه، هر کسی دوست داره یک چیزی به معلمش هدیه بده، از زحمتهای او تشکر کنه و اونو خوشحال ببینه. امروز، خانم معلم بعد از این که کادوهای بچهها رو گرفت و از اونها تشکر کرد، گفت: بچههای گلم، چیزی که منو خیلی خوشحال میکنه، خوب درس خوندن شما و نمرههای بیست شماست. من وقتی میبینم شما درسهاتون رو خیلی خوب یاد گرفتید، خیلی خوب درس میخونید و به اون علاقه دارید، از ته دل خوشحال میشم، خستگی خودم رو فراموش میکنم و برای یاد دادن به شما، نیرو میگیرم. بچههای کلاس هم که به راز خوشحالی واقعی معلم پی برده بودند، تصمیم گرفتند همگی حسابی درس بخونن تا خانم معلم رو خوشحال کنند.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 13
روش تدریس معلم
مقدمه
یادگیری (learning discomfort )یک فرایند است. در هر فرایند عوامل و متغیرهایی در حال تعاملند. نوع و شدت تعامل ، تغییرات گوناگونی را به دنبال میآورد. بررسی همه عوامل موثر در فرایند تدریس ، امکان پذیر نیست. چند تا از مهمترین این عوامل که تاثیر آشکاری در روند یادگیری دارند عبارتند از: آمادگی ، انگیزه و هدف ، تجارب گذشته ، موقعیت و محیط یادگیری ، روش تدریس رابطه جز و کل ، تمرین و تکرار.
آمادگی
شاگرد باید از لحاظ جسمی ، عاطفی ، عقلی و ... رشد کافی کرده باشد تا بتواند بخوبی یاد بگیرد و یادگیری زمانی برایش مفید خواهد بود که از هر نظر آمادگی لازم داشته باشد. او حتی اگر بعضی از جنبههای آمادگی را کسب نکرده باشد، یادگیری برایش خستگی آور و کسل کننده خواهد شد و چندان پیشرفتی نخواهد کرد. مثلا در یادگیری نوشتن ، اعصاب و عضلات دست و انگشتان باید به قدر کافی رشد کرده و آمادگی داشته باشند. اگر کودکی را که از لحاظ جسمی و روانی آمادگی یاد گرفتن و نوشتن را ندارد، تعلیم بدهیم، جریان یادگیری او در این زمینه حتی در سالهای بعدی به کندی پیش خواهد رفت، در صورتی که اگر همین کودک در سنی که آمادگی کافی دارد، تحت تعلیم قرار گیرد، نوشتن را زودتر فرا خواهد گرفت و در این زمینه سریعتر پیشرفت خواهد کرد.آمادگی در زمینههای مختلف متفاوت است. ممکن است فرد از لحاظ عقلی آماده باشد ولی از نظر عاطفی نسبت به امر مورد نظر فاقد احساس مطبوع باشد. مثلا ترس از معلم احساس عدم امنیت ، دلهره ، اضطراب و پریشانی فکر ممکن است یادگیری را در زمینه مورد نظر مختل کند. رشد و آمادگی ذهنی افراد نیز در فهم و یادگیری علوم مختلف متفاوت است. مثلا ممکن است شاگردی در مرحلهای از رشد خود آماده درک علوم تجربی باشد، ولی برای درک علوم اجتماعی هنوز آمادگی لازم را بدسن نیاورده باشد. بنابراین ، معلم باید آمادگی هر یک از شاگردان خود را تدریس مواد درسی در نظر داشته باشد و فعالیتهای آموزشی خود را متناسب با سطح آمادگی آنان عرضه کند.هر چه فرد آمادگی بیشتری برای رفتار معینی داشته باشد، برای انجام دادن رفتار ، به محرک کمتری نیاز دارد. مثلا خنداندن یک انسان خوشحال بسیار سادهتر از خندان یک شخص غمگین است. هر چه فرد آمادگی کمتری داشته باشد، تحرک بیشتری برای ایجاد آن رفتار لازم است. تدریس و فعالیت معلم زمانی بیشترین تاثیر را در یادگیری خواهد که شاگرد به آمادگی لازم رسیده باشد و در غیر این صورت شاگرد همچون چراغی که فتیله آن پایین کشیده شده باشد، هرگز برافروخته نمیشود و چیزی نخواهد آموخت.
انگیزه و هدف
یادگیری معلول انگیزههای متفاوتی است. یکی از این انگیزهها که نقش مهمی در جریان یادگیری میل و رغبت شاگرد به آموختن است. رغبت هر کس است که نیروی فعالیت را افزایش میدهد. برای اینکه شاگردان در ضمن یادگیری فعال باید به موضوعی که میخواهند قرا بگیرند علاقمند باشند. برای ایجاد رغبت ، لازم نیست موضوعات درسی را به طور تصنعی جالب توجه نشان داد، همینکه مطالب و مفاهیم درسی بر اساس نیاز شاگردان تنظیم شده باشد و مسائل اساسی و واقعی آنان را مطرح سازد و به آنان در برخورد با محیط کمک کند، رغبت آنان برانگیخته خواهد شد.یکی دیگر از عوامل ایجاد انگیزه ، هدف است. هدف به فعالیت انسان و جهت و نیرو میدهد. اگر انسانی در طول زندگی خود هدف قابل وصولی نداشته باشد، پویایی و حرکت خود را از دست خواهد داد. هدف ارزشمند، فرد را به خواستن و طلب کردن وادار میکند. در مدارس ، هدفهای تربیتی باید انعکاس از احتیاجات و تمایلات شاگردان باشد و بطور واضح بیان شود.معلم و دانش آموز باید بدانند غرض از فعالیتهای آموزشی در یک مقطع زمانی خاص چیست. مشخص بودن هدفها در مدرسه ، سبب هماهنگی پیش فعالیتهای معلم و شاگرد میشود و آنان را به اجرای فعالیتهای متنوع بر میانگیزد و جهت و میزان پیشرفت آنان را نشان میدهد، محیط مدرسه و کلاس را آموزنده و نشاط آور میسازد و سطح یادگیری شاگردان را گسترش داده و یادگیری را عمیقتر و موثرتر میکند.
تجارب گذشته
آموختهها و تجارب گذشته شاگرد ساختشناختی وی را تشکیل میدهد. آمادگی شاگرد در حد وسیعی تحت تاثیر تجارب گذشته اوست. فرد زمانی میتواند مفاهیم و مسائل جدیدی را درک کند