لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 16 صفحه
قسمتی از متن .doc :
معاد واژهایست عربی به معنای رستاخیز یعنی دوباره برخاستن (پس از مرگ).
معاد در دین اسلام :
باور به رستاخیز (معاد) یکی از اصول دین اسلام است. معاد هم روحانی وهم جسمانی است. معاد یکی از اصول دین اسلام و یکی از مهمترین آنهاست . زیرا نوشته شده است: "امّا در حقیقت مسیح پس از مرگ زنده شد و اولین کسی است که از میان مردگان برخاسته است. زیرا چنانکه مرگ بوسیلهء یک انسان(آدم) آمد، همانطور قیامت از مردگان نیز بوسیلهء یک انسان دیگر(مسیح) فرا رسید. (ماخذ از انجیل )
معاد در دین بهائی :
معاد یا جهان پس از مرگ یکی از عقاید اصلی بهائیان می باشد. بهائیان به بقای روح اعتقاد داشته و هدف از زندگی را پرورش استعدادات روح میدانند. بر طبق تعالیم بهائی روح انسانی مستقل از جسم بوده و پس از مرگ و فنای جسم، باقی و برقرار میماند و در عوالم روحانی و الهی داخل گشته و به حیات و تکامل خود ادامه می دهد.
معاد از دیدگاه قرآن :
از دیدگاه قرآن باطن هر کس در این دنیا، عین ظاهر اوست در آخرت- یوم تبلی السرائر؛ روزی که درون ها آشکار می شود؛ سوره طارق آیه 10
مطابق آیات قرآن در روز قیامت نفس را مؤاخذه می کنند نه قوای نفس را. به همین خاطر نفس به قوای خود می گوید: وَ قالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَیْنا - چرا بر علیه من شهادت می دهید. اعضای بدن می گویند: قالُوا أَنْطَقَنَا اللّهُ الَّذی أَنْطَقَ کُلَّ شَیْءٍ - خدایی که هر چیزی را به سخن در آورده است ما را به نطق واداشته است.(سوره فصلت- آیه 22)
نظام آخرت کاملترین نظام امکانی است که هر کس به حسب گنجایش وجودی خود هر چه را اراده نماید و بخواهد بی درنگ و بدون شرط به وجود خواهد آمد. خدا در قرآن می فرماید: لَهُم مَّا یَشَاؤُونَ فِیهَا وَلَدَیْنَا مَزِیدٌ- هر چه بخواهند در آنجا براى آنها هست،و نزد ما نعمتهاى بیشترى است (که به فکر هیچ کس نمىرسد)- سورةُ ق آیه35
فلسفه معاد از نظر اسلام :
معاد یعنی تجلی کردن نفس با تمام آنچه در درون خود داشته است، یعنی آنچه در زمین وجودت کاشتی قیام می کند. در قیامت نوشته های نفس به اسم شریف "الحی" حیات می یابند.
هر کس زرع و زارع و مزرعه خویش است؛ به عبارت دیگر مهمان سفره خود است. بسیاری از آنچه در آخرت به انسان روی میآورد بروز و ظهور صفات و ملکاتی هستند که انسان در مزرعه وجود خویش کاشته است.
دهقان سالخورده چه خوش گفت با پسر / کای نور چشم من بجز از کشته ندروی – سعدی-
جزا در طول علم و عمل بلکه نفس علم و عمل است. لاجرم قیامت هر کسی برپا شده است و هر کس بهشت یا دوزخ خود است.هر کس با ادراکات و افکار و اقوال و اعمالش سازنده خود است و ادراکات او عین هویت و ذات او می گردند.
جایگاه معادمعاد، در عقل و فطرت هر انسانى جایگاه قابل توجّهى دارد، زیرا کیست که نپرسد و یا نخواهد بداند که آینده انسان و جهان چه مىشود؟ پایان عمر و تلاش ما به کجا مىرسد؟ نتیجه و هدف از زندگى چیست ؟ آرى این سؤالها براى همه مطرح است.در پاسخ به این سؤالها دو جواب داریم:الف: تمام ادیان الهى با استدلالى که در آینده بیان خواهیم کرد، آینده جهان و انسان و نتیجه کارها و تلاش او را بسیار روشن وامیدوار کننده و روح بخش مىدانند، قرآن مىگوید : «و أنّ اِلى ربّک المنتَهى» (1) همانا نهایت و پایان به سوى پروردگارت مىباشد.ب: مکتبهاى مادّى، آینده جهان و انسان را بنبست، تاریک، فانى و نیستى مىدانند و این دید بسیار خطرناک و یأسآور است، علاوه بر این چنین مکتبهایى هیچ گونه دلیل علمى هم براى عقیده خود ندارند.قرآن دراین باره مىفرماید: «و قالوا ما هِىَ الاّ حیاتُنَا الدُّنیا نَموتُ و نَحیى و ما یُهلکُنا الاّ الدّهر و ما لَهم بِذلکَ مِن عِلمٍ اِنْ هم الاّ یَظنُّون» (2) کسانى که ایمان به قیامت ندارند گفتند: زندگى جز همین چند روز دنیا نیست که ما هم در آن مرگ وحیاتى داریم وبعد هم روزگار ما را نابود مىکند.ولى این انکار و گفتهها روى علم و دلیل نیست، بلکه تنها یک سرى وَهم و خیالى باطلى است که آنها دارند.ریشهها و زمینههاى فطرىگرچه افرادى به زبان معاد را نمىپذیرند، ولى ناخودآگاه در عمق جان خود احساس ابدیّت براى انسان دارند و گاه وبیگاه از خود علامتهایى نشان مىدهند که دلیل آن است که با وجود مرگ و پوسیده شدن جسم، حاضر نیستند انسانیّت و شخصیّت واقعى او را نابود و نیست شده بدانند. ما نمونههایى از این علامتها را در اینجا بیان مىکنیم:1- تمام منکران معاد به قبر نیاکان خود احترام مىگذارند.2- نام شخصیّتهاى مرده را بر روى خیابانها و مؤسسات و مدارس و دانشگاهها و... مىگذارند.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 39
نگاهى بروندینى به معاد و عوالم پس از مرگ
آیا انسان به جز زندگى مادى دنیوى، زندگى دیگرى دارد؟ آیاغیر از عالم دنیا، عالم یا عوالم دیگرى به نام جهان یا جهانهاىپس از مرگ وجود دارد؟ آیا انسان موجودى تکساحتى و یکبعدى استکه بر این کره خاکى همچون گیاهى میروید و میخشکد و میپوسد وچیزى جز همین بدن مادى نیست؟ آیا باید براى عالم یا عوالم پساز مرگ، دغدغهخاطرى نداشته باشیم و سعى ما براین باشد که سعادتو خوشى این دنیا را تامین کنیم و به فکر فردا و فرداهاى پس ازمرگ نباشیم؟ آیا ما همان گیاه یا حیوانیم با ترکیباتى مادىظریفتر و پیچیدهتر؟ آیا از بعد دیگر وجود خود -که همان بعدنفسانى و روحانى است- و از ساحت گستردهتر حیات خود که فراتر ازافلاک و سماوات و ارضین است، نباید پرده برداریم و نبایدچارهاندیشى کنیم که مبادا روزى انگشتحسرت به دندان گزیم ومصداق این آیه کریمه قرآنى شویم که:
«و یوم یعض الظالم على یدیه...» .
«روزى میآید که ستمکار به دندان بر دو دستش میگزد» .
کارل دوبرل - دانشمند آلمانى- میگوید:
«علوم طبیعى به خود جرات دادند که جاودانگى نفس را انکارکنند. ولى خداوند، آنها را کیفر داد و خود آنها را برهان قاطعبر خلود و جاودانگى ساخت» .
«جبریل دولان» در کتاب «پدیده روحى» مینویسد:
«ما دشمنانمان را به اسلحه خودشان سرکوب میکنیم و با روشخودشان به آنها اعلام میکنیم که روح، پس از مرگ، باقى و جاودانىاست. تمام نظریات مادى و دانشمندانى که انسان را مادهاى مجرداز روح میپنداشتند و علم مادى را ابزار اثبات مادى بودن انسانقرار داده بودند، به شدت تکذیب شدند و با مشاهدات حسى روحىگمراهى آنها آشکار شد» .
در نیمه دوم قرن نوزدهم در اروپاى غوطهور در لجنزارماتریالیسم، غوغایى بپا شد، چشمهاى بسته گشوده شدند، گوشهاىناشنوا، شنوا شدند، دلهاى خفته، بیدار گشتند و عقول غافل بهخود آمدند.
در آن روزگار تاریک و ظلمانى، ارواح متجلى شدند. جرقههاىتجرد، چشمهاى عبرتبین را خیره کردند و آنها که گرفتار خوابغفلتشده بودند، چشم گشودند و خود را بر ضلالت و گمراهى ملامتکردند.
در آن نهضت اروپایى میلیونها نفر از ارکان دانش. حضورى چشمگرداشتند. آنها اساتید فن و علما و پزشکان و مهندسین بودند.
برخى آنها را متهم میکردند که جنزده شدهاند و اجنه را ارواحپنداشتهاند یا سادهلوحانى هستند که سراب را آب میپندارند و ازحقیقتبه دور افتادهاند.
این تهمتها ناروا بود. در میدان علم و تجربه، درایت وجوانمردى لازم است. علم و تجربه را باید با علم و تجربه پاسخداد. آنها که از راه علوم تجربى به وجود نفس مجرد، اذعان واعتقاد پیدا کرده بودند، مردمی دقیق و هشیار بودند و هرگزاوهام و خرافات، بر جان و دل آنها چیرگى نیافته بود.
وانگهى مگر کشف وجود اجنه به جاى ارواح، دلیلى آشکار بر اینکه موجودات عالم، منحصر به آنچه ما به چشم مسلح یا غیر مسلح،مشاهده میکنیم نیستند، بلکه در وراى محسوسات بلاواسطه ومعالواسطه ما، موجودات دیگرى هم هستند که نمیتوان بر سر آنهاتیغ انکار فرود آورد. هرچند که ما جن را از مجردات و ازموجودات نورى نمیدانیم. بلکه بنا به رهنمود قرآن آنها اجسامناریند، چنان که انسانها اجسام خاکیند .
ولى ارواح و فرشتگان، خارج از قلمرو مادهاند. آنچه مهم است،این است که نباید جهان و موجودات آن را منحصر در محسوساتبدانیم و از ماوراى محسوسات، بىخبر بمانیم.
سابقه تاریخى اعتقاد به روح و عوالم پس از مرگ
حقیقت این است که اعتقاد به روح و عوالم پس از مرگ، پدیدهاىنو و تازه نیست، بلکه سابقهاى بس طولانى و عمرى دراز به اندازهعمر بشریت دارد.
در حقیقت، اعتقاد به روح یا نفس مجرد و عدم فناى انسان بهفناى تن، به معناى خودباورى انسان است. آنها که از این اعتقادفاصله گرفتهاند، در حقیقت گرفتار ناخودباورى شدهاند. آنها خودرا فراموش کردهاند. چرا که خدا را از یاد بردهاند. قرآن در یکىاز دستورات خویش فرمود:
«و لا تکونوا کالذین نسوا الله فانساهم انفسهم...» .
«مانند کسانى که خدا را فراموش کردند و خداوند -به کیفرخدافراموشى- خودشان را از یادشان برد، نباشید» .
هرچند عقیده به بقاى روح و عوالم پس از مرگ، انسانها راگرفتار کارهایى ناپسند و خرافى کرده و به اعمالى روى آوردهاندکه در خور شان انسان عاقل و مؤمن و متعهد نبوده، ولى اینها بهدلیل فاصله گرفتن انسان از مکتب انبیا بوده و سوء استفاده ازیک حقیقت، دلیل یا مجوز طرد آن حقیقت نمیشود، بلکه تلاش یاجهادى دیگر میطلبد که حقیقت از اوهام و خرافات پیراسته شود وجان و دل انسان از زنگار جهالت و عادات شوم و غلط و دست وپاگیر، پاک گردد.
هرگاه پادشاهى میمرد، زنانش براى پیوستن به او و رفع تنهائىاو بر یکدیگر پیشى میگرفتند.
در افریقا بستگان مرده، زنها و کنیزانش را با سم میکشتند، تا به مرده بپیوندند و او را از وحشت تنهایى نجات دهند.
در برخى از مناطق، هرگاه پادشاهى از دنیا میرفت، دوازده دخترجوان همراه او زنده به گور میکردند، تا با او مونس و همدمباشند. شگفت این که دخترهاى جوان، در این راه با یکدیگر بهرقابتبرمیخاستند واحیانا رقیب خود را میکشتند، تا مانع از سرراه خود بردارند.
برخى از اقوام، عادت داشتند که هرگاه فرزندى از آنها جوانمرگمیشد، مادر یا عمه یا جده او را میکشتند و با او به خاکمیسپردند تا همدم او باشد.
به اعتقاد برخى، مردگان به جایى میروند که در آنجا شکارفراوان، و کالا ارزان، و سال طولانى، و چشمهها پرآب و جوشان است.
برخى دیگر براین باور بودند که با فرا رسیدن تاریکى شب،ارواح مردگان بیدار میشوند و به جستجوى غذا میپردازند. بلکهبرخى معتقد بودند که آنها هم کشت و درو دارند و همچون زندگانبه کار و تلاش مشغولند و احیانا با یکدیگر به جنگ و نبردبرمیخیزند .
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .docx ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 41 صفحه
قسمتی از متن .docx :
معاد از نظر صدر المتالّهین
امثال ملا صدرا گفتهاندمعاد جسمانى است اما همه معاد جسمانى را بردهاند در داخل خود روحو عالم ارواح، یعنى گفتهاند این خصایص جسمانى در عالم ارواح وجود دارد، این فاصلهاىکه قدما از قبیل بو على میان روح و جسم قائل بودهاند و فقط عقل را روحى مىدانستند و غیر عقل را روحى نمىدانستند،این فاصله وجود ندارد.اما البته این مطلب هم مشکل را حل نکردهاست، یعنى ما این را با مجموع آیات قرآن نمىتوانیم[تطبیقکنیم].با اینکه حرف خیلى خوبى است و آن را با دلایل علمى هم مىشود تایید کرد ولى معاد قرآن را بااین مطلب نمىشود توجیه کرد، چون معاد قرآن تنها روى انسان نیست، روى همه عالم است.قرآن اساسا راجع به عالم ماده بحثمىکند نه تنها انسان: «اذا الشمس کورت، و اذا النجوم انکدرت، و اذا الجبال سیرت» مربوط به قیامت است، «یومتبدل الارض غیر الارض» فقط ارض روح ما را نمىگوید، قرآن ارض(همین زمین)را دارد مىگوید، و سایر آیاتى که در قرآن هست. اینجا چیزهایىبوده است که علم قدیم قاصر بوده و نمىتوانسته از اینجا یک قدم جلوتر برود، یعنى نه اینکه امثال ملا صدرا اینجا کهرسیدهاند کمیتشخصشان لنگ بوده، نه، اینجا که رسیدهاند علم قدیم به شکلى بوده که اجازه نمىداده استیک قدم جلوتر بروند،ولى علم امروز در اینجا جلوى ما را باز کرده و همین راهى که آقاى مهندس رفتهاند با اتکاء علم امروز بسیار راهمفیدى است.در میان قدماى ما فقط مرحوم آقا على مدرس با اینکه در عصر قدیم هم هست(متعلق به زمان ناصر الدینشاه است)و ظاهر هم این است که توجه به علم جدید نداشته ولى در عین حال در این زمینه حرفهایى زده که بوى این مطلب مىآید. چرا علم قدیم اجازه نمىداده است؟آن روز هم عرض کردمو حالا تکرار مىکنم: در علم قدیم این حرفها نمىتوانسته مفهوم داشته باشد که خورشید یک روزى پیر شود واز بین برود، ماه پیر شود و از بین برود، زمین ما ساقط شود، چون بر اساس فلکیات قدیم بوده و افلاک یک حقایق ازلى و ابدى بودهاندو زمین هم یک موجودى بوده که براى همیشه باید در مرکز عالم باقى بماند.خراب شدن عالم به طور کلى، براى آنهانمىتوانسته از نظر علمى مفهوم داشته باشد، هر وقت مىگفتند تعبدا مىگفتند ولى از نظر علمى نمىتوانستند توجیه کنند. حالا که قرآن مىگوید: «و الارض جمیعا قبضته یوم القیامةو السموات مطویات بیمینه» تصریح قرآن است: زمین در آن روز در قبضه خداست و آسمانها به دست قدرت الهى درهم پیچیده مىشود، اگر ما این مرحله را هم توانستیم حل کنیم - که خود آقاى مهندس در این مرحله گامهاى خیلى مؤثرو مفیدى برداشتهاند - یعنى مرحلهاى که تمام عالم به سوى قیامت مىرود، که آن خواصى که عرض کردم[پدید مىآید]کهنظامات عوض مىشود و تغییر مىکند و عالم مىرود به سویى که در آنجا انسانها دیگر پیرى ندارند، فرسودگى ندارند، مردنندارند، تکلیف نمىتواند آنجا وجود داشته باشد، اجل و مهلت مقرر و از این حرفها نمىتواند وجود داشته باشد، وسوسهنمىتواند وجود داشته باشد و در آنجا حیات بر موت غلبه مىکند یا - به تعبیر ما - در آنجا روح بر جسم غلبه مىکند،نظام جنبههاى حکومت روح بر جسم است نه جسم بر روح، اگر ما این مطلب راطى کنیم و برویم جلوتر، یک قدم بسیار بزرگى را برداشتهایم.تنهاآن[یعنى نظر ملا صدرا]نمىتواند معاد قرآن را حل کند.
کیفیت معاد
دلایل عقلى و نقلى به روشنى ثابت کرد که مرگ پایان زندگى انسان نیست، بلکه پس از مرگ، حیات دیگرى وجود دارد که در اصطلاح علم کلام، به آن «معاد» مىگویند. اکنون باید دید که کیفیت زندگى معاد چگونه است. آیا جسمانى است یا روحانى، و در صورت نخست، آیا بدن اخروى عین همان بدن طبیعى است که در این جهان با آن زندگى مىکرد، یا بدنى لطیفتر است که در اصطلاح به آن بدن مثالى یا برزخى مىگویند؟
براى آگاهى بیشتر، اقوال و نظرات دانشمندان را در این جا یادآور مىشویم، سپس نظریه مشهور دانشمندان اسلامى را مطرح و دلایل آن را بازگو مىکنیم:
.1 گروهى از متکلمان، شیوه معاد را، تنها جسمانى مىدانند و به وجود روحى جز جسم و مکانیسم بدن معتقد نیستند و در حقیقت روح در نظر آنان جسم لطیفى است که در بدن سریان دارد و همانند آتش در زغال، آب در گل و روغن در زیتون است.
دلایلى که درباره اثبات روح و روان و تجرد آن از ماده اقامه شده است در نقد این نظر کافى است، و نظریه این گروه از متکلمان در شناخت شخصیت و واقعیت انسان، دست کمى از نظر مادىها ندارد و این گروه انسان را صرفا یک موجود مادى مىپندارند و به چیزى جز بدن و فعل و انفعالهاى فیزیکى و شیمیایى آن عقیده ندارند.
.2 گروهى از فلاسفه و بالأخص پیروان مکتب «مشاء» تنها به معاد روحانى معتقدند و مىگویند : پس از مرگ، علاقه روح نسبت به بدن قطع مىگردد، ولى از آن جا که روح، موجودى پیراسته از ماده است، فنا و نیستى در آن راه ندارد و پس از قطع علاقه از بدن، باقى و جاوید خواهد ماند.
این گروه چون نتوانستند اشکالات معاد جسمانى را حل کنند ناچار به معاد روحانى پناه بردند و معاد جسمانى را انکار کردند.
.3 گروهى از حکما، عرفا، دانشمندان علم کلام و شخصیتهایى از علماى امامیه، مانند شیخ مفید، شیخ طوسى، سید مرتضى، خواجه نصیر الدین طوسى و علامه حلى به هر دو معاد معتقدند و مىگویند: روح در سراى دیگر به بدن بازگشت مىکند. دارندگان این نظر، به دو گروه تقسیم شدهاند که به گونه فشرده به آنها اشاره مىگردد.
الف) روح در سراى دیگر به بدن طبیعى و عنصرى که داراى فعل و انفعال طبیعى و شیمیایى است باز مىگردد و آیات قرآن از این نظریه به روشنى پشتیبانى مىکند.
ب) روح در سراى دیگر به بدن مثالى و برزخى که لطیف است و جرم و ماده ندارد، اما از مقدار و شکل برخوردار است، تعلق مىگیرد و این بدن لطیف به گونهاى عین بدن دنیوى است و هر کس آن را ببیند مىگوید: این همان انسانى است که در دنیا زندگى مىکرده، ولى از این نظر که داراى جرم و ماده نیست و قابلیت فعل و انفعال شیمیایى و فیزیکى ندارد، با آن تفاوت دارد.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 10
معاد در ادیان دیگر
ادیان بزرگ از سعادت انسان در دنیا و آخرت صحبت می کنند. اما معاد پرستان حکومتی که عموما خود بدون هیچگونه پای بندی اخلاقی از موقعیت اجتماعی شان بهره های مادی میگیرند، برای مردم آخرت را اصل دانسته، بهره گیری از فضائل دنیا را حقیر جلوه می دهند. آنها مردم را به ظهور امام غایب، معاد، رستاخیز و بهشت رجوع می دهند. به مردم می گویند اگر فقر، بیکاری، فساد، بی امنیتی، فقدان آزادی ها و همه گونه خطر را تحمل کنید به بهشت می روید و رستگار خواهید شد.
اسلام، مسیحیت و یهودیت از سعادت انسان در دنیا و آخرت صحبت می کنند. انسان هائی که در دنیا نیکوکارند به بهشت بشارت داده میشوند: "آنانکه ایمان آوردند و نیکو کار شدند بزودی در بهشتی در آوریم که نهرها از زیر آن جاریست و در آن زندگانی جاوید کنند و بر آنها در بهشت، جفت های پاکیزه است و آنان را بسایه رحمت ابدی خود در آوریم"(قران النسا 57)(1). دنیائی که مملو از نیکو کاری باشد مسلما بهتر و انسانی تر است. در هیچ یک از ادیان سختی کشیدن در دنیا برای رسیدن به سعادت آینده توصیه نمیشود. در این ادیان روز معاد یا قیامت، مردگان به پا می خیزند و اعمال نیک و بد هرکدام به حساب می آید. انسان های خوب به بهشت میروند و آخرتی خوب دارند و دیگران راهی جهنم شده به آخرتی بد می رسند. اما در ادیان نامبرده مبحثی وجود دارد که اشاتولوگی (Eshatology) یا علم المعاد نام دارد. میتوان آن را فرجام شناسی(2) یا معاد شناسی ترجمه کرد. معاد شناسی مبحث "آخرین چیزها ،مرگ، رستاخیز، دوزخ و بهشت" است(3). موضوع آن بررسی معاد، مرز میان دنیا و آخرت است. معاد شناسی در ادیان مختلف معنای یکسانی ندارد. اسلام، مسیحیت و یهودیت هرکدام معاد شناسی خود را دارند.
در معاد شناسی زندگی در دنیا فرع و معاد یا آخرت که زمان آن معلوم نیست اصل است. عمده فعالیت های انسان برای سعادت در آینده است. بهره گیری از فضائل زندگی، لذت بردن و گاهی حتی بر آورده نمودن امیال و غرائز طبیعی انسانی دل بستن به مسائل حقیر به شمار میرود. رسیدن به بهشت موعود هدف زندگی انسان است.
در دین زرتشت انسان آزاد است که از خوبی که دائما با بدی در حال مبارزه است پشتیبانی کند. اما این دین معتقد به دوگرائی، ثنویت، یا دوآلیسم، خوبی یا بدی، سفیدی یا سیاهی پدیده ها است، مقوله ای که میتواند انسان را در این دنیای پیچیده و رنگارنگ به نتایج غلطی برساند.مبحث مکاشفه یوحنا بخشی از معاد شناسی تفکری را در بر می گیرد که "مکاشفه یوحنا" (apocalypse) نام گرفته است(5). یوحنا یکی از نام های خدا در انجیل، جان در انگلیسی، ژان در فرانسه، یوهانس در آلمانی ، نام یکی از مقدسین در کلیسای کاتولیک و ارتدکس و همچنین نامی است که اغلب پاپ های کاتولیک برای خود انتخاب می کنند. مبحث مکاشفه یوحنا در آغاز مسیحیت به وجود آمد. تصاویری از نبرد عیسی مسیح به نمایندگی خداوند از یکطرف و شیطان با طرفدارانش در روز معاد نقش شده است که مراحل پیروزی عیسی مسیح بر شیطان را نشان میدهند. این تصاویر در ضمن نشان می دهند که چگونه طی این نبرد جهان کنونی که یکی از صفات مشخصه آن کفر و مرکز فساد است (در آن زمان مسیحیان محل کفار یا مرکز فساد را بابل اطلاق می کردند)، بطور وحشتناکی از بین میرود و جهانی که حکومت خدا، کمال خلقت و مظهر عدل و داد است، جای آن را میگیرد. گفته میشود که ایده جنگ خوبی علیه بدی، نور علیه ظلمت و خدا علیه اهریمن از دین زرتشت به ادیان دیگر راه پیدا کرده است(5).چون در رابطه با مبحث مکاشفه یوحنا به کلیسا انتقادات زیادی شد، امروز کلیسا از آن فاصله می گیرد. در مبحث نامبرده دنیای ناقص و فاسد امروز در پی جنگ عیسی مسیح علیه شیطان در یک فاصله زمانی کوتاه (لحظه) به دنیائی کامل تبدیل میشود. اما کلیسا امروز معتقد است که رسیدن به آخرت در یک لحظه نیست و طی یک روند یا پروسه صورت میگیرد. حاکمیت خداوند با خلقت عیسی مسیح و در قسمت هائی از زمین (کلیسا) شروع شده و طی روندی همه جهان را در بر خواهد گرفت(5).
مارتین بوبر فیلسوف یهودی الاصل آلمانی می نویسد(7): "دو نوع معاد شناسی وجود دارد. یکی پیامبرانه که در آن هموار کردن راه نجات ابدی، در هر لحظه تا حد غیر قابل تعیینی در اختیار خود انسان است". برای مثال از نظر دین، انسان در اثر کارهای نیک که انجام و یا عدم انجام آن در گرو تصمیم و خواست خود او است یا به آخرت خوب یا به آخرت بد یعنی جهنم و نیستی کامل می رسد. او ادامه می دهد: "نوع دیگر، نوع مربوط به مکاشفه یوحنا (یا آپوکالیپتیک apocalyptic) است که در آن پروسه رهائی انسان با تمام جزئیاتش از آغاز جهان مشخص شده و برای اجرای آن از انسان ها فقط به عنوان ابزار استفاده میشود. به آنها حد اقل این حق داده میشود که آنچه بطور تغییر ناپذیر از قبل آنچه تعیین شده است را بشناسند، از آن آگاهی یابند و در مورد نقش خود از آن اطلاع حاصل کنند". به گفته زیگموند هورویتس (8): "یک فرد معتقد به مکاشفه یوحنا (Apokalyptiker) در واقع در لحظه حاضر که او آن را می گذراند زندگی نمی کند بلکه به خاطر آینده بهتری زنده است که با چشم خود آن را مشاهده نموده است". ژاکوب تاوبس(9) مینویسد: مبحث نامبرده برمبنای این تصور قرار دارد که "آنچه تصویر گردیده است بعلت ضرورت های درونی باید تحقق یابد. وظیفه بیننده فقط آنست که پرده از این ضرورت بگیرد و آنرا آشکار کند".
بنیاد گرائی اسلامی و معاد پرستی
بنیاد گرایان اسلامی از مکاشفه یوحنا باز هم فراتر می روند. آنها نه تنها دنیا را گذرا، بی ارزش و معاد را هدف غائی می دانند و رسیدن هرچه زودتر آن را خواهانند، بلکه علاوه بر این به نوعی معاد را می پرستند و معتقدند باید بطور فعال به فرا رسیدن آن سرعت بخشید. راه این سرعت بخشیدن را هم نابودی انسان ها و جهان خاکی می دانند. منطق بنیاد گرایان معاد پرست منطقی ساده، ابتدائی و جنایتکارانه است: مرگ و نابودی انسان ها را به آخرت می رساند. اگر مقتولی بی گناه باشد به بهشت می رود و اگر گناهکار باشد کشتن او به طریق اولی جائز بوده است. بنابراین نظر، کشتار هرچه وسیعتر باشد ثواب بنیادگرا نیز بیشتر است. با شناختن این سیستم فکری، جنایات مسلمانان افراطی در 11 سپتامبر در آمریکا، در الجزیره که بنیادگرایان مردم دهات را گروه گروه (حدود پنجاه تا صد نفر) سر می بریدند و نیز در عراق و سایر نقاط دنیا لااقل تا حدی قابل درک میشود.
هدف تبلیغات معاد پرستان چه کسانی هستند؟
برای جامعه شناسان روشن است که فقر، سرکوب، تحقیر و نداشتن امید به آینده زمینه مناسبی برای رشد این طرز فکر بخصوص در جوانان است. پس باید میان قربانیانی که از نا امیدی و فشار زندگی جذب تفکر بنیاد گرائی میشوند و آن هائی که مروجین اصلی این تفکر هستند، تفاوت قائل شد. غالب انسان هائی که جذب این تفکر میشوند، به تصور خود چیزی برای از دست دادن ندارند. عموما از وضع موجود ناراضی اند و شانسی هم برای تغییر نمی بینند. همراه با تفکر معاد پرستی آنها قبول می کنند که راه حل مشکلات آنها و سایر انسان ها سرعت بخشیدن به فرا رسیدن معاد می باشد. اما این که مبلغین اصلی معاد پرستی چه کسانی هستند را کمی پائین تر مورد بررسی قرار می دهیم.
مبارزه با تفکر معاد شناسی
مبارزه با تفکر معاد شناسی و مقاومت در برابر آن شاید سنتی کمتر از خود این طرز فکر ندارد. در قرآن آمده است: "ای کسانی که ایمان آورده اید، جهت چیست که چون به شما امر شود که برای جهاد در راه دین بی درنگ خارج شوید بخاک زمین دل بسته اید؟ آیا راضی به زندگی دنیا عوض حیات ابدی آخرت شدید؟ متاع دنیا در پیش عالم آخرت اندک و ناچیز است"(التوبه 38).حکیم عمر خیام در یکی از زیباترین رباعیات خود میگوید:
گویند بهشت و حور عین خواهد بود
وانجا می ناب و انگبین خواهد بود
گرما می ناب و معشوق پرستیم رواست
چون عاقبت کار چنین خواهد بود
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 21
ابن سینا و اتهام انکار معاد جسمانی؟!!
چکیده
همه مطالب مقاله حاضر با قصد بررسی صحت و یا سقم نسبت انکار معاد جسمانی به ابن سینا با استناد به اقوال وی در کتاب «شفا» و «نجات» و آثار دیگر او تدوین شده است. حاصل کلام وی در مجموعه آثارش این است که معاد در دو صورت «جسمانی» و «روحانی» قابل تصور است، که نوع جسمانی آن قابل اثبات به برهان نیست. اما نوع روحانی آن را می توان به برهان اثبات کرد. او بعد از تقسیم معاد به جسمانی و روحانی، تصدیق معاد جسمانی را به طریق شرعی و به حکم تصدیق جز نبوت بر مسلمان فرض می داند. ولی با این حال معتقد است که سعادت نفسانی را اصلاً قابلیت قیاس با سعادت بدنی نیست. بنابراین رغبت حکمای الهی به برخورداری از آن بسیار بیشتر از سعادت جسمانی است. به گونه ای که اگر حتی سعادت بدنی را به ایشان اعطا کنند، به آن التفات و توجهی نخواهند داشت. وی بعد از تأکید بر این مسأله در صدد است تا توضیح دهد که چرا با وجود کمال بیشتری که در سعادت نفسانی است، مع ذلک انسانها از آن غافلند.
بعد از ذکر علل بی توجهی انسانها به کمالات برتر، سرانجام و در بخش پایانی با استناد به قول کسانی که وی آنها را «اهل علم» می نامد، می پذیرد که بعضی از نفوس انسانی که از آنها به عنوان «بدینون» یا نفوس ساده یاد می شود، می توانند معاد جسمانی داشته باشند، اما آن جسم، از جنس اجرام سماوی خواهد بود، که به عنوان آلت نفس در خدمت ایشان قرار می گیرد.
نگارنده در سخن پایانی به فقراتی از دیدگاه شیخ اشاره کرده است که احتمال می رود به آن دلیل این بزرگوار در مظان اتهام قرار گرفته باشد و اما داوری را به خواننده واگذار نموده تا با مطالعه دقیق خود حق مطلب را به جا آورد.
واژگان کلیدی: معاد جسمانی ، معاد روحانی، نفس، سعادت، شقاوت
فصل هشتم از مقاله نهم الهیات «الشفاء» به بحث معاد اختصاص دارد. شیخ در این فصل و همچنین در آثار دیگر خود، دیدگاهش را در خصوص معاد و اقسام آن ذکر کرده است و سپس به مسأله سعادت و شقاوت و ارتباط نفوس مختلف با آن پرداخته است. از آنجا که بیان نظر شیخ در خصوص مسأله معاد جسمانی مشکلاتی را برای او فراهم نموده و او را در مظان اتهام انکار ضروری دین قرار داده، به نظر لازم می آید متعاطیان فلسفه برای پرهیز از پیش داوریهای غیر منصفانه و رعایت جانب انصاف، در جریان کل بحث وی در قسمت پایانی کتاب «الشفاء» و آثار دیگری که وی در آنها به آن موضوع پرداخته است، قرار گیرند.
نظر به اینکه اتهام و نسبت کفر در خصوص این مسأله از ناحیه شخصیت شهیر عالم اسلام، امام محمد غزالی، متوجه فیلسوف مسلمان، ابوعلی ابن سینا گشته است، اهمیت پرداختن به آن را دو چندان می نماید. زیرا نه امام محمد آن کسی است که بتوان او را نادیده گرفت و از کنار آراء و نظراتش به آسانی گذشت و نه اندیشه حکیمی همچون ابوعلی اجازه قبول چنین داوری را، به راحتی، در مورد او به ما می دهد.
امام محمد غزالی در کتاب معروف خویش، «تهافت الفلاسفه»، ص 46) که آن را به قصد رسوا ساختن اندیشه های - به زعم خویش - سخیف فلاسفه به رشته تحریر در آورده است، ضمن نسبت دادن «رؤسای ضلال» به پیشروان حکمت و فلسفه اسلامی، یعنی فارابی و ابن سینا، مدعی است که ایشان در خصوص حداقل بیست مسأله از مسائل فلسفی راه را به گمراهی رفته اند و در مورد حداقل سه مسأله از مسائل بیست گانه، سر از وادی کفر در آورده اند، که یکی از آنها نظر ایشان در مورد معاد جسمانی است.
شیخ متهم است که «برانگیختن تن ها و بازگردانیدن جانها به تن ها و وجود آتش جسمانی را انکار کرده و وجود بهشت و حور عین و دیگر چیزهایی که به مردم وعده داده اند را مثالهایی دانسته که برای فهمانیدن ثواب و عقاب روحانی که برتر از ثواب و عقاب جسمانی است، زده اند» (تهافت الفلاسفه، ص 284)
اما آیا به راستی چنین نسبتی شیخ را رواست؟ آیا شاهد مثالی در گفتار او وجود دارد که تأیید این مطلب باشد؟ صرف نظر از نسبتی که به او داده اند، قطعاً بررسی عین کلام او بهترین میزان برای داوری است و به همین دلیل نگارنده تصور می کند، نگاه اجمالی به بیان مستوفای شیخ در الهیات «الشفا» - به عنوان متن - و آثار دیگر او ضمن تصحیح پیش داوری ما، حداقل دینی است که ما به عنوان یک نوآموز فلسفه، به پیشگاه حکیمی بزرگ و فیلسوفی شهر، ادا می کنیم.
معاد از نظر شیخ
ابو علی در تتمه مقاله نهم از کتاب «الشفا» و همچنین در کتاب «النجاه» متذکر شایستگی تحقیق پیرامون احوال نفوس انسانی بعد از مفارقت بدن گشته، می گوید:
«یجب ان یعلم ان المعاد منه ما هو منقول من شرع و لا سبیل الی اثباته ال من طریق الشریعه و تصدیق جز النبوه و هو الذی للبدن عند البحث» (الشفاء، ص 460/ النجاه، ص 681)
به نظر می رسد تصریح شیخ به «قابل اثبات نبودن معاد بدن هنگام بعث» مهمترین بهانه ای است که مخالفان وی همچون امام محمد غزالی، از آن به عنوان حربه کفر استفاده کرده اند؛ حال آنکه بیان شیخ تا بدینجا پایان نمی پذیرد. او بعد از تقسیم معاد به جسمانی و روحانی و تصریح به قابل اثبات نبودن نوع جسمانی آن استثنایی را ذکر می کند و آن تصدیق به طریق شرعی آن است. از نظر او معاد جسمانی منقول از شرع بوده که به حکم تصدیق خبر نبوت باید به آن باور داشت، گر چه راه عقلی اثبات آن مسدود است. اما بسط شریعت حق پیامبر عظیم الشأن اسلام، حال سعادت و شقاوتی را که برای بدن است، بر ما معلوم نموده است.
از نظر ابو علی، نوع دیگری از معاد که به شیوه قیاس برهانی و استدلال عقلی مدرک است، نیز وجود دارد که نبوت هم آن را تأیید نموده است، او این معاد را همان سعادت و شقاوتی می داند که به نفس مربوط است، گر چه اوهام ما از تصور آن، به دلایلی عاجز است.
قبول معاد روحانی، فرع تجرد نفس انسان است، عموم حکمای متأله از نفس تصویری را ارائه می نمایند که کاملاً متفاوت با جسم انسان است. ابوعلی نیز در کتاب النفس، (ص 28 به بعد) پس از اشاره به اقوال مختلفی که در خصوص حقیقت نفس گفته شده است، به «غیر جسمانی» بودن آن اشاره کرده، می گوید:
«فنقول نحن انک تعرف مما تقدم لک ان النفس لیست بجسم»
بعد از آن به جوهریت آن تأکید می کند و در همین کتاب تصریح دارد بر اینکه نفس، جوهری است که هویت مستقل داشته و قادر بر انجام افعال مختلفی است که البته در انجام بعضی