لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 8
آغاز و پایان جهان در قرآن
قبل از هرچیز به این نکته اشاره می کنیم که ما قصد تحلیل علمی قرآن را نداریم زیرا هیچ کس قادر به رسیدن به تفسیر علمی کامل از قرآن نیست حتی یک آیه از آن. علم ما بسیار کم تر از فهم این آیه ها است. اما این یک تلاش با وجود محدودیت های علمی شخصی ما است. علی رغم این که علم ما محدود است ولی دیگران که علم بیشتری دارند و تخصص بیشتری دارند می توانند تحقیق کنند تا راز های بیشتری از قرآن را برای دیگران آشکار سازند.
در این مقاله ما به بعضی از آیه های قرآن که در سوره الانبیا است نگاهی می اندازیم. این آیه ها ما را به تفکر در مورد خالق و یکتایی اش از طریق اثبات هایی بسیار عقلی و علمی دعوت می کند. این آیه ها در مورد آغاز و ادامه و پایان جهان صحبت می کنند. دانشمندان تلاش کردند تا به بعضی از سوال ها از جمله اینکه جهان چگونه به این یکتایی و نظم به وجود آمده، چگونه با این نظم به حیات خود ادامه می دهد و پایانش چگونه خواهد بود پاسخ دهند. آن ها مواد ستارگان و سیارات را بررسی کردند و آن ها را یکسان یافتند. آنها نحوه حرکت ستارگان و مسیری که طی می کنند را مشاهده کردند و چگونگی حرکت سیارات اطراف آن ها را بررسی کردند. آن ها اندازه و طول عمر ستارگان را محاسبه کردند و مشاهده کردند که قوانین مخصوصی بر حرکت، مواد و اجرام آن ها حاکم است و از برنامه های خاصی تبعیت می کنند بنابراین نتیجه گرفتند که باید از یک منبع سر منشا گرفته باشند. بنابراین فرض کردند که احتمالا در ابتدا یک ماده فشرده وجود داشته که در یک محیط بسیار محدود و پر فشار قرار گرفته بوده. سپس در یک لحظه انفجاری بزرگ رخ داده که باعث شده این ماده به امواج تبدیل شود. این امواج در یک لحظه درکیهان منتشر شده اند. به خاطر سرمای شدید کیهان، این امواج به سرعت به اتم تبدیل شده اند. سپس این اتم ها به ستارگانی تبدیل شدند که حرکت، تشعشعات و طول عمرشان از یک قانون یکسان پیروی می کند! این ستارگان همچنین به گروه هایی تقسیم بندی شدند که قوانین بین گروه ها نیز یکسان می باشد.
اما عقل انسان حکم می کند که یک انفجار نمی تواند منجر به ایجاد این یکسانی حیرت انگیز شود. بلکه بر عکس انفجار منجر به نابودی و عدم تعادل می گردد و نمی تواند چنین آسمان و زمین زیبا با سیستم هایی که از قوانین دقیقی پیروی می کنند به وجود آورد.( بعد از انفجار انتروپی به شدت افزایش می یابد و مواد باقی مانده روبه بی نظمی می گذارند ولی بعد از انفجار بزرگ نه تنها بی نظمی به وجود نیامده بلکه همان طور که می بینیم نظم و شعور حیرت انگیزی در میان کوچک ترین ذرات گرفته تا بزرگ ترین ستارگان وجود دارد و این چیزی به غیر از تجلی اسما و صفات الهی نیست. مترجم.
هیچ کس حقایق خلقت ستارگان را نمی داند اما خالق این ستارگان از همه آن ها اطلاع دارد. خداوند در آخرین سوره ای که به محمد صلوات الله علیه و آله نازل کرد بسیاری از حقایق علمی را در مورد ستارگان به محمد آشکار کرد. اجازه بدهید ببینیم الله (جل جلاله) چگونه نظر ما را به حقایق علمی از طریق سوالی در مورد شروع دنیا جلب می کند و به هدایت او به جواب سوال دقت می کنیم. حال آیه ۳۰ از سوره الانبیا را می خوانیم:
أَوَلَمْ یَرَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضَ کَانَتَا رَتْقًا فَفَتَقْنَاهُمَا وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ کُلَّ شَیْءٍ حَیٍّ أَفَلا یُؤْمِنُونَ (٣٠(
آنان که ناباور شده اند، آیا ندانند که آسمان ها و زمین به هم پیوسته بوده اند و ما آن ها را از هم جدا کردیم و هر چیز زنده را از آب آفریدیم ؟ پس آیا ایمان نمی آورند"۳۰ انبیا
توضیح علمی ( یا تلاشی برای توضیح:
در این آیه ما به سوالی بر می خوریم که از کافرانی پرسیده شده است که دخالت خداوند در شروع خلقتی با این نظم و زیبایی را تکذیب می کنند. سوال این است: آیا این شروع، بعد از اینکه آن ها آن را مشاهده کردند، فقط با شانس انجام شده است؟ توسط دو کلمه رَتْقً وفَتَق ، خداوند تمامی جملات آن ها را که آن اتفاق را توضیح می دهد، خلاصه می کند. کافرانی که تلاش می کنند یکتایی جهان را توضیح دهند می گویند "ماده بسیار فشرده" و "انفجار بزرگ در یک لحظه" و " خنک شدن ناگهانی" و غیره. نظر آن دانشمندان در مورد اینکه دنیا از یک نقطه شروع شده است درست می باشد. قرآن چنین نقطه ای را با کلمه عربی " رَتْقً" که به معای الیاف یا مواد به هم پیچیده و متصل است تشریح می کند. اما اشتباه دانشمندان مادی گرا آن است که فکر می کنند این ماده به تنهایی تبدیل به چنین نظمی شده است.
آنها برای اینکه به نتایج علمی درست برسند باید اقرار کنند که تمامی این اتفاقات توسط قدرت خالق هستی و بر اساس خواسته اش صورت گرفته است. خداوند پراکندگی این مواد را با کلمه "فَفَتَقْنَاهُمَا" توضیح می دهد. این کلمه بدان معنا است که که خداوند این مواد فشرده را (رَتْقً) را به خواست خود به مواد همگن تبدیل کرد که دنیا را با نظم به وجود آورد. به طوری که مواد داخل خورشید با مواد داخل زمین و ماه و دیگر سیارات و دیگر ستارگان یکسان است و تمامی این مواد دارای اتم هایی با اجرا سازنده یکسان مانند هسته با بار مثبت و الکترون با بار منفی هستند. چنین تشابهی از لحظه اولیه خلقت وجود داشته زیرا این خلقت توسط یک خالق بوده و با یک فرمان صورت گرفته است. به نظر من
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 14
نقش قرآن در هدایت گری در تشخیص حق و باطل
درجهان بینی توحیدی اصالت قائل شدن برای شر، ظلمت، باطل، عبث و این گونه امور امکان پذیر نیست یعنی اینها با جهان بینی توحیدی سازگار نیست. جهان بینی توحیدی اساس خلقت را برخیر و حسن و نیکی می داند که درآیه هایی از قبیل الذی احسن کل شی خلقه 1 یا: ربنا الذی اعطی کل شیء خلقه 2 روشن است، و بعلاوه منطقاً هم چنین است. این مسئله یکی از مهمترین و عمیق ترین مسائل الهیات است و از یک نظر مشکله خیلی بزرگی است که بسیاری درهمین جا لغزیده و به مادیگری گرایش پیدا کرده اند یعنی گفته اند که اگر عالم چنان مبدئی داشته باشد که الهیون می گویند (مبدأ مستجمع جمیع صفات کمالیه) باید خلقت، خیر محض و حق محض و نور محض باشد و حال آنکه ما درخلقت این جور نمی بینیم. ما خلقت را لااقل مخلوطی از ایندو می بینیم 3 و جهان موجود جهان مطلوب نیست (تعبیری که بعضی به کار می برند). اگر جهان مطلوب می بود باید به گونه دیگری می بود. ما اینها را درعدل الهی تا حد زیادی مطرح کرده ایم.
تقریر مطلب به زبان حکمت الهی
جوابی که الهیون می دهند، نه فقط به عنوان یک جواب برای اینها، بلکه اصلاً حل مسئله فی حد ذاته به این صورت است که اصالت با خیر و حق و حسن کمال و زیبایی است؛ نقصها، باطلها، شرها ضرورتهایی هستند که لازمه هستی آن خیرها و حق ها هستند، به صورت یک سلسله لوازم ذاتی لاینفک، ولی نه لوازمی که اصالت دارند بلکه لوازمی که وقتی اینها را با مقایسه با حق و خیر بسنجیم به منزله نمودهایی هستند در مقابل بودها، اما این نمودها لازمه این بوده است که اگر آن بودها بخواهند باشند این نمودها هم قهراً هستند.البته این مطلب به نحو عالی درمحل خودش بیان شده است. درآن مرحله خیلی دقیقش - که آن کمتر به ذهن عامه می رسد - نظیر پیدایش ماهیت است به تبع وجود. خیر محض، هستی است ولی درعین حال درمرتبه ذات هستی که مرتبه ذات حق است نه ماهیت است و نه نیستی، اما لازمه فعل بودن یک فعل و اینکه چیزی فعل یک فاعل (ذات باری) باشد تأخر از فاعل است یعنی یک نوع ضعف وجود درمقایسه با فاعل است والا آن فعل فعل نیست. و ازهمین جا ماهیت پیدا می شود که لازمه فعل بودن، ماهیت داشتن است. و همین طور باز فعل فعل قهراً یک درجه از آن نازلتر خواهد بود. و به این ترتیب نیستی در عین اینکه اصالت ندارد، در هستی راه پیدا می کند؛ تامی رسیم به عالم طبیعت که از نظر علم الهی و حکمت الهی ضعیفترین عوالم وجود و هستی است. در اینجا نشانه های ضعف وجود- که به یک اعتبار نشانه های ضعف وجود است و به یک اعتبار نشانه های ماهیت و نیستی- بیشتر پدیدار است.
پس شر و نیستی در عین اینکه اصالت ندارند و محال است اصالت داشته باشند و سنخ وجود باشند در عین حال از لوازم لاینفک درجات پایین هستی است. و به این ترتیب اگر ما نظام هستی را از آن جهت که هستی است و از بالا ببینیم اصلاً نیستی و حتی ماهیتی نمی توانیم ببینیم، باطل را نمی توانیم ببینیم چون از آن بالا که نگاه کنیم اصلاً چیزی نیست. ولی اگر از نظر دیگر ببینیم، آنچه که شر یا باطل است و چیزهایی که از شئون شر و باطل است مثل سایه ای که از یک شاخص نمودار می شود برای ذهن ما نمود پیدا می کند. این، طرز تقریر مطلب با زبان حکمت الهی بود.
ما اکنون به کل عالم هستی کار نداریم چون بحث ما بحث تاریخ و بحث جامعه انسانی است که ]مسئله شر و باطل[ در انسان و جامعه انسانی با قیاسهای انسانی چگونه است؟
بعضی طبیعت انسان و قهراً جامعه انسان را شر محض می دانند و هر تز اصلاحی را محکوم می کنند و بلکه هر تز اصلاحی را نیرنگ دیگر و شر دیگری برای بشر می شمارند و به هیچ مدینه فاضله وطرحی قائل نیستند و می گویند یک شری در عالم پدید آمده و هست تا وقتی که خودش خود به خودبه دست خودش یا باعامل دیگری از بین برود؛ و گفتیم از نظر اینها خودکشی یگانه خیر عالم است چون وقتی که هستی شر بود قهراً نیستی خیر می شود، وقتی که حیات بدترین پدیده ها بود قهراً قطع حیات خیر می شود. در عالم اگر یک خیر وجود داشته باشد همان بریدن این شر است که اسمش حیات است. و گفتیم که فلسفه مادی قهراً نمی تواند دیدش نسبت به عالم دید خوشبینانه باشد همچنان که فلسفه الهی هم از آن جهت که فلسفه الهی است نمی تواند دیدش نسبت به جهان دید بدبینانه باشد و چنین چیزی محال است مگر اینکه کسی اصلاً حکمت الهی را درک نکرده باشد.حکمت الهی همه چیز عالم را در بسم الله الرحمن الرحیم خلاصه می کند. می گوید ظهر الوجود ببسم الله الرحمن الرحیم. یعنی از یک دید خیلی عالی جز الله و رحمانیت الله و رحیمیت الله چیز دیگری نیست، که تصورش خیلی مشکل است ولی اگر انسان به این تصور برسد خیلی عالی و لطیف است. پس در این
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 7
نظم موسیقایی قرآن
انتخاب کلمات و واژه های به کار رفته در جملات و عبارت های قرآنی کاملاً حساب شده است به گونه ای که اگر کلمه ای را از جای خود برداشته ، خواسته باشیم کلمه دیگری را جایگزین آن کنیم که تمامی ویژگی های موضع کلمه اصل را ایفا کند یافت نخواهد شد، زیرا گزینش واژه های قرآنی به گونه ای انجام شده که اولاً تناسب آوای حروف کلمات هم ردیف آن رعایت گردیده آخرین حرف از هر کلمه پیشین با اولین حرف از کلمه پسین هم آوا و هم آهنگ شده است تا بدین سبب تلاوت قرآن روان و آسان صورت گیرد. ثانیاً تناسب معنوی کلمات با یکدیگر رعایت شده تا از لحاظ مفهومی نیز بافت منسجمی به وجود آید به علاوه مسأله فصاحت کلمات طبق شرایطی که در علم «معانی بیان» قید کرده اند کاملاً لحاظ شده است که این رعایت های سه گانه با ملاحظه و دقت در ویژگی های هر کلمه انجام گرفته است. در مجموع هر یک از واژه ها در جایگاه مخصوص خود به گونه ای قرار گرفته است که قابل تغییر و تبدیل نخواهد بود. بزرگان ادب و بلاغت، گرینش و چینش کلمات قرآن را در حد اعجاز ستوده اند. البته این دقت در انتخاب و گزینش کلمات به دو شرط اصلی بستگی دارد که وجود آنها در افراد عادی غیر ممکن است اول احاطه کامل بر ویژگی های لغت به طور گسترده و فراگیر که ویژگی هر کلمه به خصوصی را در سر تا سر لغت بداند و بتواند به درستی در جای مناسب خود به کار برد. شرط دوم حضور ذهنی بالفعل تا در موقع کاربرد واژه ها آن کلمات مدنظر او باشند و در گزینش الفاظ دچار حیرت و سردر گمی نشود حصول این دو شرط در افراد معمولی غیر ممکن به نظر می رسد . ابوسلیمان بستی در این زمینه بخوبی سخن گفته و مسأله گزینش الفاظ را در رساله خود به طور گسترده مطرح ساخته است. عرب را عادت بر این بود که برای سهولت در حفظ قوانین مدنی و اجتماعی و کیفری خود آنها را در قالب جمله های کوتاه و ظریف و ادبی در می آورند زیرا در آن زمان کتابت و تدوین در میان نبود. آنچه داشتند در سینه ها نگاه می داشتند . از این رو برای تدوین قوانین و بهتر محفوظ ماندن از شیوه های ادبی کمک میگرفتند و ادبا و فصحای عرب در کنار قانوندانان و حکمایشان گرد می آمدند. سبک و شیوه بیان اسلوب و شیوه بیان قرآنی در عین حال که موجب جذب و کشش عرب گردید با هیچ یک اسلوب و شیوه های متداول عرب شباهت و قرابتی ندارد. قرآن سبکب نو و روشی تازه در بیان ارائه داد که برای عرب بی یابقه بود و بعداً هم نتوانستند در چنین سبکی سخن بسرایند. این از شگفتی های سخنوری است که سخنور سبکی بیافریند که مورد پذیرش و پسند شنوندگان قرار گیرد با آن که از شیوه های سخن متعارف آنان بیرون است. شگفت آورتر آن که از تمامی محاسن شیوه های کلامی متعارف بهره گرفته باشد بی آن که از معایب آنها چیزی در آن یافت شود. شیوه های سه گانه متعارف ( شعر و نثر و سجع) هر یک محاسنی دارند و معایبی . سبک قرآنی ، جذابیت و ظرافت شعر ،آزادی مطلق نثر، حسن و لطافت سجع را دارا است بی آنکه در تنگنای قافیه و وزن دچار گردد یا پراکنده گویی کند یا تکلف و تحمل دشواری به خود راه دهد. همین امر مایه حیرت سخندانان عرب گردید. بافت موسیقایی قرآن یکی از مهمترین جنبه های اعجاز قرآن که اخیراً بیشتر مورد توجه دانشمندان قرار گرفته – نظم آهنگ واژگانی آن است. این جنبه چنان زیبا و شکوهمند است که عرب را ناچار ساخت از همان روز نخست اقرار کنند که کلام قرآن از توانایی بشر خارج است و تنها می تواند سخن خداوند باشد. نظم آهنگ واژگان قرآن ، نغمهای دلکش و نوایی دلپذیر پدید می آورد نوایی که احساسات آدمی را بر می انگیزد و دل ها را شیفته خود می کند. نوای زیبای قرآن برای هر شنونده ای هر چند غیر عرب محسوس است چه رسد به این که شنونده عرب باشد. هرگاه کسی برای چند بار به یک شعر گوش می سپارد، لحن و آهنگ آن برای او تکراری و ملال آور میشود اما به هنگام نیوشیدن آوای گونه گون و هم دم تجدید شونده قرآن که اسباب و اوتاد و فواصل آن پی در پی جای خود را عوض می کنند و هر کدام گوشه ای از قلب را به نوازش وا می دارند، نه تنها خسته و آزرده نمی شود، بلکه عطش او برای شنیدن همواره فزونی می گیرد سید قطب درباره نظم آهنگ قرآن می گوید: « چنین نوایی در نتیجه نظام مندی ویژه و هماهنگی حروف در یک کلمه و نیز از این جهت قرآن، هم ویژگی نثر و هم خصوصیات شعر را تواماً دارد با این برتری که معانی و بیان در قرآن آن را از قید و بندهای قافیه و افاعیل بی نیاز ساخته و آزادی کامل بیان را میسر ساخته است. در همین حال از خصوصیات شعر موسیقی درونی آن را گرفته و فاصله هایی که نوعی وزن را پدید می آورند. این خصوصیات قرآن را از افاعیل و قوافی بی نیاز ساخته و در عین حال شؤون نظم و نثر هر دو را دارا است.» در هنگام تلاوت قرآن، آهنگ درونی آن کاملاً حس می شود. این آهنگ در سوره های کوتاه با فاصله های نزدیکش و به طور کلی در تصویرها و ترسیم ها بیشتر نمایان است و در سوره های بلند کمتر اما همواره نظام آهنگ آن ملحوظ است. نظم آهنگ در آیه ها و فاصله ها در جای جای کلام قرآن آشکار است. دلیل سخن ما هم این است که اگر کلمه ای را بکه به شکلی خاص به کار رفته به صورت قیاسی دیگر کلمه برگردانیم یا واژه ای را حذف یا پس و پیش کنیم در این نظم آهنگ اختلال به وجود می آید. تمام کسانی که راز موسیقی و فلسفه روانی قرآن را درک می کنند معتقدند که در نزد هیچ هنری نمی تواند حتی بر یک حرف آن ایراد بگیرد. دیگر این که قرآن از موسیقی بسیار برتر است و این خصوصیت را دارا است که اصولاً موسیقی نیست. در نغمه های موسیقی گوناگونی صدا مد و طنین و نرمی و شدت و حرکت های مختلفی که همراهش می شود به اضافه زیر و بم و لرزش که در زبان موسیقی بلاغت صدا می نامند باعث خلجانات روحی می شود. چنانچه این جنبه از قرآن را در تلاوت مد نظر بگیریم در می یابیم که هیچ زبانی از قرآن بلیغ تر نیست و همین جنبه بر انگیزاننده احساسات آدمی است. با توجه به این دست آورد، تشویق به تلاوت قرآن با صدای بلند نیز روشن می شود. این فاصله ها که آیات قرآن بدان ختم می شوند تصویرهایی کامل از ابعادی است که جمله های موسیقایی بدان ختم می یابند. این فاصله ها در درون خود با صداها تناسب بسیار دارد و با نوع صوت و شیوه ای که صوت ادا می شود یگانگی بی مانندی دارد واز جهتی اغلب این فاصله ها با دو حرف نون و میم که هر دو در موسیقی معمول هستند یا با حرف مد پایان می گیرند که آن هم در قرآن طبیعی است. کلمات قرآن کریم که از حروفی تشکیل شده که اگر یکی از آن بیفتد یا عوض شود یا حرف دیگری به آن افزوده شود. اختلالی پدید می آید و در روند وزن و طنین و آهنگ ضعفی آشکار می شود و حس و گوش و زبان را با اشکال روبه رو خواهد کرد و سرانجام انسجام عبارت ها و زبدگی مخرج ها و مسندهای حروف و پیوستگی آن را به یکدیگر با اشکال روبه رو خواهد کرد و به هنگام شنیدن، ناهنجاری به همراه خواهد داشت. گفته اند: این جنبه از اعجاز قرآن در درجه نخست به احساسات مبهمی بر می گردد که در قلب خواننده یا شنونده بر می انگیزد. به عبارتی دیگر حروف به شکل بی نظیری در کنار هم قرار می گیرند که به هنگام شنیدن بدون وجود دستگاه های موسیقی و بدون وجود قافیه یا وزن و بحر چنین آهنگ با شکوهی از آن به سمع میرسد. نظم آهنگ درونی قرآن «موسیقی بیرونی » دست آورد صنایعی مانند قافیه سجع و تجزیه یا تقسیم سخن منظوم به مصراع های مساوی و اوزان و بحور قرار دادی است که همگی قالب های مجرد لفظی و پیوسته به شمار میآیند. اما «نظم آهنگ درونی» دست آورد جلالت تعبیر و ابهت بیان پدید آمده از مغز کلام و کنه آن است. فاصله نوع نخست با نوع دوم نیز بسیار است؛ زیرا در نوع دوم زیبایی لفظ و شکوهمندی معنا ، پیوندی ناگسستنی دارند و مؤانست میان این دو نوایی احسای انگیز پدید میآورد و نسیمی روح نواز را به وزیدن وا می دارد و درون آدمی را به خلجان می نشاند. استاد «مصطفی محمود» در بیان راز شگفت معماری قرآن که در سبک خود بی نظیر و در اسلوبش یگانه است، چنین می گوید:« این راز یکی از عمیق ترین رازهای ساختار کلامی قرآن است. قرآن نه شعر است و نه نثر و نه کلامی مسجع،بلکه قسمی معماری سخن است که موسیقی درونی را آشکار می سازد.» خواندن قرآن با آواز خوش در دستور تلاوت قرآن صدای خوش سفارش شده است و از قاری خواسته اند که نکات ظریف تلاوت – اعم از کشیدن صدا و یا زیر و بم آن و ترجیع قرائت و غیره را رعایت کند از جمله رسول گرامی اسلام می فرمایند: « زیباترین زیبایی ها ، یک موی زیباست و دیگری آواز و صدای دل کش.» «قرآن را با آواز و نواب عرب بخوانید و از آواز اهل فساد و گنهکاران کبیره پرهیز کنید.» همچنین از امام رضا (ع) و او از پدر و نیاکانش از پیامبر گرامی اسلام (ص) نقل است که فرمود: « قرآن را با آواز خوش بخوانید؛ زیرا آواز خوش زیبایی قرآن را افزون می کند.» سپس این آیه را تلاوت کرد: « یزید فی الخلق ما یشاء » وحدت موضوعی یا تناسب معنوی آیات یکی دیگر از ویژگی های قرآن، وجود تناسب معنوی میان آیات هر سوره است، گرچه یکجا نازل نگشته و به صورت پراکنده با فاصله های زیاد یا کم نازل شده باشند. زیرا پراکندگی درنزول آیات که به جهت مناسبت های گوناگون بوده اقتضا می کند میان هر دسته آیاتی که
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 9
نظر اندیشمندان غرب نسبت به قرآن
سخنی از«هربرت جرج ونو» مینویسد: «مهمترین کتاب دنیا قرآن است. زیرا تأثیری که این کتاب آسمانی در دنیا کرده نظیر آن را هیچ کتابی نداشته است، قرآن کتاب علمی، دینی، اجتماعی، تهذیبی، اخلاقی و تاریخی است، مقررات و قوانین و احکام آن با اصول، قوانین و مقررات امروز هماهنگ و برای همیشه و دائم کتابی قابل پیروی و عملی است و هر کس بخواهد دینی اختیار کند که سیر آن با تمدن بشر پیشرفت داشته باشد باید اسلام را اختیار کند. اگر بخواهد که معنی این دین را بیابد به قرآن مراجعه کند.»
گوته، ریاضیدان و شعر آلمانی، اندیشمند دیگری است که بلاگر به بیان سخن آن پرداخته است: «ما در ابتدا از قرآن رو گردان بودیم اما طولی نکشید که این کتاب یعنی قرآن توجه ما را به خود جلب نمود و ما را دچار حیرت ساخت تا آنجا که در برابر اصول قوانین علمی و بزرگ آن سر تسلیم فرود آوردیم. قرآن اثری است که احیانا به واسطه سنگینی عبارت آن خواننده در ابتدا رمیده میشود و سپس مجذوب جاذبه آن میگردد و بالاخره بیاختیار محو زیباییهای متعدد آن میشود.»
نویسنده در پایان در اشاره به سخن امام خمینی( ره) دربارهی قرآن چنین میآورد: «قرآن کتاب انسانسازی است، خداوند قرآن را تنزل کرده است در ماه رمضان، قرآن نازلهای است که پس از عبور از از حجابهای نور وارد شده است. قرآن کتاب هدایت و راهنمای سلوک انسانیت و مربی نفوس و شفای امراض قلبیه و نور بخش سیر الی الله است. امروز در خدمت قرآن کریم هستید، قرآن کریمی که سعادت همه بشر را بیمه کرده است، قرآن کریمی که که هر کس زیر بیرق او واقع شود در دنیا و آخرت سعید است. انگیزه نزول این کتاب مقدس و انگیزه بعثت نبیمکرم برای ایناست که این کتاب در دسترس همه قرار گیرد و همه از او به اندازة سعهصدر وجودی و فکری خودشان استفاده کنند.
قرآن از نگاه دانشمندان و سیاست مداران غیر مسلمان
1ـ ولتر فیلسوف و نویسندۀ فرانسوی می گوید :
من یقین دارم که اگر قران و انجیل را بیک فرد غیر متدین ارائه دهند او حتما اولی را برخواهد گزید زیرا کتاب محمد در ظاهر افکاری را تعلیم می دهد که به اندازه کافی بر مبانی عقلی منطبق است .
{سالانه پیام اسلام س 2}
2ـ ژ ان ژاک روسو نویسنده فرانسوی (1876-1804):
بعضی از مردم بعد از آنکه مقدار کمی عربی یاد گرفتند قرآن را خوانده و درست درک نمی کنند واگر می شنیدند محمد با آن لغت فصیح وآهنگ رسای عرب آنرا می خواند هر آینه سجده می افتادند وندا می کردند ای محمد عظیم دست مارا بگیر وبه محلّ شرف افتخار برسان .ما را بخاطر یاری تو حاضریم جان خویش را فدا سازیم.
{اسلام وافکار اندیشه ص31}
3ـ واشنگن ایرونیک آمریکائی :
قرآن کتابی است که از حدود اقیانوس اطلس تا نهر کاشمر مردم را در زیر سایۀ همایون فر خود سعادتمند نگهداشته است {حقیقت اسلام در نظر دیگران ص 60 }
قرآن حاوی بالاترین مبادی ، با ارج وسودمندترین آنها است
{کتاب آسمانی کدام است ص185}
4ـ تولستوی فیلسوف بزرگ روسی {1910-1828}
قرآن مشتمل بر تعلیمات و حقایق روشن و آشکار و سهل است و عموم افراد بشر از هر طبقه می تواند از آن بهره مند گردد {پیشرفت سریع اسلام ص 52}
هر کس که بخواهد ماهله وسادگی دین اسلام را بفهمد باید که قرآن مجید را بدقت مطالعه کند زیرا در آنجا احکامی مبنی بر حقایق روشن و آشکار صادر و تعلیماتی سهل و ساده بعموم داده شده در این قرآن آیات کریمه نزول نموده که دلالت بر مقام عالی دین اسلام و پاکی روح مقدس آورندۀ این کتاب دارد که بر مقام عالی دین اسلام وپاکی روح مقدس آورندۀ این کتاب دارد که از آن جمله است واعتصمو بحبل الله جمیعاً ولا تفرقو واذکر ونعمت الله ...
(نسل نو س3 ش3)
5 - بودلی نویسنده سوئیسی :
نزد ما کتابی است بنام قرآن که در اصالت و سلامت تنها و فرید است.{محمد عند العلماء الغرب ص168}
6 ـ ولز دانشمند انگلیسی {1866-1946}:
اما کتاب چهارم که مهمترین کتاب دنیاست قرآن است زیرا که این کتاب آسمانی اثری که در دنیا گذارد نظیر آنرا هیچ کتابی بخود ندیده است . قران کتاب عملی ودینی و اجتماعی وتهذیبی واخلاقی وتاریخی است . مقررات و قوانین و احکام آن با اصول قوانین مقررات دنیای امروز تطبیق می کند و برای همیشه قابل پیروی و عمل است هر کس بخواهد دینی اختیار کند که سر آن با تمدن بشر پیشرفت داشته باشد باید که دین اسلام را اختیار نماید و اگر خواهد که معنی این دین را بیابد به قران مراجعه کند { مکتب اسلام ص14 ش1}
7 ـ راکستون اسکاتلندی :
سالیان درازی در جستجوی حقیقت بودم تا اینکه حقیقت را در اسلام یافتم .سپس قرآن مقدس را دیدم و شروع به خواندن آن کردم او بود که به تمام سوالات مرا جواب گفت . قرآن ابّهت و ترس در انسان الهام می کند و درعین حال ثابت می کند که هر چه می فرماید راست است .
{اسلام شناسی غرب ص60}
8 ـ بانو مایل انجلو ایتالیائی :
آشنایی من با تعایم حیاتبخش ومعارف درخشان اسلام وقرآن ،بینش جدید وعمیقی در من ایجاد کرد وطرز فکرم را دربارۀ جهان آفرینش و فلسفه وجود بکلی دگرگون ساخت واحساس کردم که تعلیمات اسلام برخلاف تعالیم مسیحیت انسان را موجودی شریف وبا شخصیت می شناسد نه موجودی کثیف وذاتا آلوده مسلمانان به حکم کتاب آسمانی قرآن پیامبر علی مقام خود را انسانی مانند انسانهای
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 4
نبرد حق و باطل در قرآن
یک ردیف آیات دیگر آیاتی است که نمونه اش آیه 76 سوره نساء است. از آیه 71 می خوانیم: یا ایها الذین امنوا خذوا حذرکم فانفرو اثبات أو انفروا جمیعاً ای اهل ایمان! احتیاط خودتان را بگیرید، یعنی درمقابل دشمن احتیاط خودتان را رعایت کنید. یا گروه گروه کوچ کنید یا همه با یکدیگر، ولی به هر حال درهرشرایطی احتیاط خودتان را از دست ندهید. و ان منکم لمن لیبطئن فان اصابتکم مصیبه قال قد انعم الله علی اذلم أکن معهم شهیداً. بعضی از این مردم منافق یا ضعیف الایمان هستند که کندی می کنند، این پا و آن پا می کنند، می خواهند خودشان را کنار بکشند، و وقتی که کنار کشیدند اگر مصیبتی بر شما وارد شود می گویند عجب شانس من گرفت! خدا خوب به من رحم کرد که من با اینها حاضر نبودم والا من هم آسیب می دیدم. یعنی یک مردمی که تابع این هستند که جریان چه پیش بیاید،اگر این جور شد می گویند چقدر خوب شد. قبلاً یک فکری ندارد. فرق مؤمن و غیر مؤمن این است که مؤمن از آن اولی که در راهش قدم برمی دارد فکرش تا آخر فرق نمی کند، شکست هم بخورد باز فکرش همان فکر اول است، پیروز هم بشود فکرش فکر اول است، چون از ابتدا ] معتقد بوده[ هل تربصون بنا الا احدی الحسنیین (سوره توبه، آیه 52) ما موفق هستیم، کشته بشویم موفقیم. کشته هم نشویم موفقیم. ولی اینها دریک حالت دودلی زندگی می کنند که اگر آنها ناراحتی ببینند می گویند شانس ما گرفت، خدا به ما رحم کرد که ما آنجا نبودیم. برعکس اگر آنها پیروز شوند می گویند عجب کار بدی شد، خوب بود ما هم رفته بودیم.و لتئن اصابکم فضل من الله لیقولن کان لم تکن بینکم و بینه موده یا لیتنی کنت معهم فافوز فوزاً عظیما.بعد می فرماید: فلیقاتل فی سبیل الله الذین یشرون الحیوه الدنیا بالاخره . بجنگند درراه خدا مردمی که زندگی دنیا را می فروشند درعوض آخرت، و هرکسی که در راه خدا بجنگد چه کشته شود یا غالب شود خدای متعال اجر عظیم به او می دهد. بعد می فرماید:«و ما لکم لاتقاتلون فی سبیل الله و المستضعفین من الرجال و النساء والولدان چه می شود شما را؟! چرا درراه خدا و در راه آن مستضعفین از مردان و زنان، مردم بیچاره ای که مستضعف و مستذل و اسیر دست آنها هستند ]نمی جنگید؟![ بروید برای نجات آنها؛ که این آیه دلالت می کند بر اینکه شرط جهاد این نیست که خودشان مورد هجوم واقع شده باشند، اگر عده ای درجای دیگر مورد هجوم و مورد استضعاف هستند دیگران می توانند برای نجات آنها وارد بشوند. الذین یقولون ربنا اخرجنا من هذه القریه الظالم اهلها آنها که دست به دعا بلند کرده اند و می گویند: خدایا ما را از این شهری که مردمش ظالمند بیرون کن واجعل لنا من لدنک ولیاً و اجعل لنا من لدنک نصیراً (26) از ناحیه خود برای ما سرپرست قرار بده و یاور قراربده.آیه محل نظرم این آیه است: الذین آمنوا یقاتلون فی سبیل الله اهل ایمان درسبیل الله می جنگند. والذین کفروا یقاتلون فی سبیل الطاغوت و اما کسانی که کافرند در راه طاغوت می جنگند، در راه شیطان می جنگند، در راه بت ها می جنگند، در راه انسانهایی که مثل بت هستند می جنگند. بعد می فرماید: فقاتلوا اولیاء الشیطان ان کید الشیطان کان ضعیفاً. این همه که ما مردم خودمان را از شیطان می ترسانیم یا ما را از شیطان می ترسانند که شیطان با اهل باطل است، مکر شیطان نمی دانید چقدر زیاد است! قرآن می گوید به عکس، مکر شیطان خیلی ضعیف است. بجنگید، از مکر شیطان نترسید. آیاتی ]درقرآن هست[ که مکر شیطان را - یعنی خدعه های شیطنت آمیز انسانها و یا خدعه هایی که شیاطین جن به اینها القا می کنند- به طور کلی ناچیز تلقی می کند. این آیه هم جزو همین آیات است.آیات سوره رومسوره روم، از آیه 1تا آیه .11 آیاتش را بخوانیم و ترجمه کنیم:بسم الله الرحمن الرحیم. الم. غلبت الروم. فی ادنی الارض و هم من بعد غلبهم سیغلبون. فی بضع سنین لله الامر من قبل و من بعد و یومئذ یفرح المؤمنون. بنصرالله ینصر من یشاء و هوالعزیز الرحیم. وعدالله لایخلف الله وعده ولکن اکثرالناس لایعلمون.اشاره به همان داستان معروف جنگ روم و ایران است که رومیها دریکی از جنگها که مقارن با دوران مکه بود شکست سختی از ایرانیها خوردند و این سبب خوشحالی مردم مکه شد. مردم مکه یعنی کفار جاهلیت خودشان را از نظر مسلک به ایرانیها نزدیکتر می دیدند تا رومیها، چون می گفتند این دین پیغمبر تیپش تیپ دین مسیح و یهود است و لهذا پیروزی ایرانیها را پیروزی خودشان می دانستند و پیروزی رومیها را پیروزی تیپ پیغمبر. اینها ایرانوفیل بودند و آنها روموفیل. خبر رسید که رومیها از ایرانیها شکست خوردند. اینها خیلی خوشحال شدند. آیه نازل شد که درکمتر از ده سال این شکست جبران خواهد شد، و امر دست خداست، کارها را جلو یا عقب ببرد، و نصرت دست خداست، خدا عزیز و رحیم است. در آخر فرمود که این وعده خداست، وعده خدا تخلف ندارد، حتماً خواهد شد، که سر این قضیه میان مسلمین و بعضی از کفار قریش گروبندی شد. یکی از مسلمانان اول گویا به سه سال گروبندی کرد، بعد که پیش پیغمبر آمد ایشان فرمود وحی به من رسیده که بضع سنین (بضع کمتر از ده سال را می گویند)، برو مدتش را تغییر بده. رفت و به او گفت تا کمتر از ده سال رومیها غلبه خواهند کرد. با همدیگر شرط بندی کردند. در وقتی که مسلمین به مدینه آمده بودند قضیه واقع شد یعنی رومیها ایرانیها را شکست دادند.غلبت الروم. فی ادنی الارض ]رومیها مغلوب شدند[ در نزدیکترین زمین یا در سرزمین پست و پایین (که الآن من درست حضور ذهن ندارم که چیست) و هم من بعد غلبهم سیغلبون. ولی بعد از این مغلوبیت عن قریب غالب خواهند شد. فی بضع سنین در اند سال (بضع معادل با کلمه «اند» در زبان فارسی است که بین 3تا10 را می گویند.) لله الامر من قبل و من بعد کار دست خداست از جلو و از بعد، همیشه کار دست خداست. و یومئذ یفرح المؤمنون. بنصرالله و آن روز برعکس امروز که کفار شادمانند مؤمنین به این نصرت الهی خوشحال خواهند شد. ینصر من یشاء و هوالعزیز الرحیم. خدا هرکه را بخواهد نصرت می دهد و او غالب و مهربان است. وعد الله لا یخلف الله وعده وعده ای است که خدا داده، تخلف هم نخواهد شد، این کار قطعی است. و لکن اکثر الناس لا یعلمون. یعلمون ظاهراً من الحیوه الدنیا و هم عن الآخره هم غافلون. اینها یک ظاهر و نمودی از دنیا را می دانند ولی از آخرت و پنهان و حقیقت غافلند.از اینجا بیشتر موردنظر است: اولم یتفکروا فی انفسهم ما خلق الله السموات و الارض و ما بینهما الا بالحق و اجل مسمی و ان کثیراً من الناس بلقاء ربهم لکافرون. آیا اینها با خود فکر نمی کنند که خدا این عوالم را، این سماوات و این زمین را و هرچه در بین آسمان و زمین هست بیهوده و عبث نیافریده، جهان بحق برپاست و تا مدت معینی که باید باشد هست ولی بسیاری از مردم به لقاء پروردگارشان کافرند یعنی آخرت و بازگشت به حق را ایمان ندارند در صورتی که اگر آخرت و بازگشت به حق نباشد این خلقت عبث و پوچ است.تا اینجا خلقت آسمان و زمین بود، از این به بعد وارد امری که مربوط به جامعه انسانی است می شود: او لم یسروا فی الارض فینظروا کیف کان عاقبه الذین من قبلهم نمی روند در زمین سیر کنند تا ببینند پایان کار کسانی که قبل از اینها و مانند اینها بودند به چه نکبت و بدبختی و به چه هلاکتی رسید یعنی اینها بر باطل هستند و باطل پایانش اینچنین است. کانوا اشد منهم قوه از اینها خیلی نیرومندتر بودند. و اثاروا الارض و عمروها اکثر مما عمروها زمین را اثاره کرده اند یعنی زمین را کنده اند و آباد کرده اند بیش از آنکه اینها آباد کرده اند، یعنی آنها مردمی بودند که خیلی کارها کرده ند. و جاءتهم رسلهم بالبینات پیغمبرانشان آمدند با دلایل روشن اینها را دعوت به حق کردند ولی اینها نپذیرفتند. فما کان الله لیظلمهم و لکن کانوا انفسهم یظلمون. خداوند هرگز چنین نیست که به مردمی ظلم کند، خودشان به خودشان ظلم می کنند، یعنی وقتی که به آنها عرضه می شود و نمی پذیرند چنین پایان بدی دارند.باز همان مسئله حق و باطل و پیروزی حق است.