لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 8
لباس و پوشش در سیره نبوى
لباس,براى پوشاندن بدن و حفظ آن از سرما و گرما و آلودگى و مایه ى آبرو و آراستگى انسان است. تبدیل آن به وسیله ى تفاخر و تجمل و ارزش را در کیفیت جامه دانستن, نوعى انحراف از فلسفه ى وجودى لباس است.
از این رو ((ساده پوشى)) به عنوان یکى از مظاهر ساده زیستى و رهایى از تعلقات مادى است. پیامبر اکرم(ص) این گونه به زندگى و دنیا مى نگریست و این گونه نیز مى زیست و هرگز ارزش را در ((لباس)) نمى دید.
سعدى مى گوید :
تن آدمى شریف است به جان آدمیت
نه همین لباس زیباست نشان آدمیت
و به قول پروین اعتصامى :
زهد با نیت پاک است نه با جامه ى پاک
اى بس آلوده, که پاکیزه ردایى دارد
در این جا به نمونه هایى از سیره ى حضرت رسول(ص) در مورد پوشیدن جامه, جنس لباس, رنگ, اندازه و تعداد و نحوه ى پوشیدن پیراهن,کفش, کلاه, عمامه, ردا و... اشاره مى کنیم:
1 ـ جنس و رنگ لباس
رسول خدا(ص) هم به سلامت و عافیت جسمى, هم به سادگى و هم به نوع سالم تر پارچه ى لباس توجه داشت. لباس پنبه اى مورد علاقه ى آن حضرت بود. على(ع) مى فرماید: ((لباس هاى پنبه اى بپوشید, چرا که آن, لباس پیامبر خداست)).(1)
آن حضرت, هم لباس برد یمانى مى پوشید, هم جبه اى پشمین و خشن از پنبه و کتان. (2)
مى فرمود: ((پنج چیز را تا زنده ام ترک نمى کنم,...یکى هم پوشیدن لباس پشمى)). (3)
رنگ سبز, رنگ مورد پسند پیامبر(ص) براى لباس بود.(4) بیشتر جامه هاى پیامبر سفید بود و مى فرمود: لباس سفید را بر زندگانتان بپوشانید و مردگانتان را هم با پارچه ى سفید کفن کنید.(5)
پیامبر خدا ملحفه اى داشت که با زعفران رنگآمیزى شده بود و گاهى تنها با پوشیدن همان, با مردم نماز مى خواند.(6)
رنگ سرخ, رنگى بود که پیامبر خدا(ص) براى لباس, آن را نمى پسندید.(7)
رسول خدا(ص) نمونه ى اعلاى تمیزى و آراستگى بود. در لباس پوشیدن نیز به این نکته توجه داشت و در مورد نظافت جامه مى فرمود:((من اتخذ ثوبا فلینظفه)).(8)
لباس سفید, خود به خود طورى است که چرک و آلودگى زودتر در آن معلوم مى شود, و انسان مقید به سنت نبوى نظافت, به شستن و تمیز کردن آن روى مىآورد. به علاوه انبساط خاطر و باز شدن روحیه نیز از فواید پوشیدن لباس روشن و سفید است.
2 ـ اندازه و کیفیت
جامه اى که انسان را مغرور و سرمست کند یا تکبر و خود برتر بینى آورد, ناپسند است. مقید بودن به نوع خاصى از جامه نیز, اسارت آور است.
رسول خدا(ص) هرگاه لباس تازه مى پوشید, خدا را شکر و سپاس مى گفت و جامه ى قبلى را به مسکین مى داد.
(کان من فعله اذا لبس الثوب الجدید حمدالله)(9)
در روایت دیگر است که چون جامه ى نو به تن مى کرد, دعا مى کرد و مى فرمود: خدایى را سپاس که بر تن من چیزى پوشاند تا پوشش من باشد و میان مردم آراسته باشم. (10)
جامه ى بلندى که بر زمین کشیده شود, نشان تکبر است و در جاهلیت, شیوه ى اشراف بوده است. رسول خدا(ص) ضمن آن که از پوشیدن آن گونه جامه ها نهى مى کرد, خود جامه اى مى پوشید که از نظر بلندى به قوزک پاهایش نمى رسید.(کانت ثیابه کلها مشمره فوق الکعبین).(11)این در مورد جامه اى بود که هم چون لنگ به کمر مى بست. و جامه اى که از رو مى پوشید, تا نصف ساق پا مى رسید.
جامه ى وى گاهى جامه اى کوچک تر از قطیفه(شمله) بود, یا جامه اى پشمین و راه راه با خطوط سیاه و سفید که وقتى آن را به بر مى کرد, هیئت زیبایى مى یافت.(12)
از نشانه هاى وارستگى آن حضرت در پوشیدن جامه و این که فخر خویش را به جامه و نوع آن نمى دانست, این است که نقل شده هر نوع لباسى که فراهم مى شد مى پوشید, از لنگ و پیراهن یا جبه یا هر چیز دیگر.(13)
3 ـ ساده پوشى
ساده زیستى رسول خدا(ص) و وابسته نبودن به جلوه هاى فریبنده ى دنیا و به ناز و نعمت آن دل نبستن و به جلوه هاى مادى دل خوش نداشتن, در همه ى شوون زندگى وى متجلى بود از جمله در کیفیت و نوع لباس و فرش و زیر انداز و...
نقل شده که گاهى آن حضرت, روى حصیر مى خوابید, بى آن که جز آن چیزى زیرش باشد. (14)
هر چه فراهم بود مى پوشید, چه قطیفه اى باشد که بر بکند, یا برد عالى که بپوشد, چه جبه ى پشمین, هر چه که از حلال مى یافت مى پوشید.(ما وجد من المباح لبس)(15)
مهم, مباح بودن جامه بود که براى رسول خدا اهمیت داشت, نه قیمت و جنس و دوخت و جذاب بودن!
آن حضرت به صحابى پارساى خود ابوذر غفارى فرمود:
اى ابوذر! من لباس خشن و سخت مى پوشم, روى زمین مى نشینم, انگشتانم را پس از غذا مى لیسم, بر چهار پاى بى زین سوار مى شوم و کسى را در ردیف خود سوار مى کنم. اینها از سنت هاى من است, هر کس از سنن من روى گردان شود, از من نیست.(16)
در سخن دیگرى آمده است که عبایى داشت, هرگاه مى خواست نافله بخواند (یا جابه جا شود) آن را دو تا مى کردند و زیرش مى انداختند.(17)
پیامبر خدا(ص) هرگز نسبت به جاى خواب و رختخواب, عیبجویى و ایرادگیرى نداشت. اگر بستر برایش مى گستردند, بر آن مى خوابید و اگر رختخوابى پهن نمى شد, بر زمین مى خوابید.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 10 صفحه
قسمتی از متن .doc :
لباس و پوشش در سیره نبوى
لباس,براى پوشاندن بدن و حفظ آن از سرما و گرما و آلودگى و مایه ى آبرو و آراستگى انسان است. تبدیل آن به وسیله ى تفاخر و تجمل و ارزش را در کیفیت جامه دانستن, نوعى انحراف از فلسفه ى وجودى لباس است.
از این رو ((ساده پوشى)) به عنوان یکى از مظاهر ساده زیستى و رهایى از تعلقات مادى است. پیامبر اکرم(ص) این گونه به زندگى و دنیا مى نگریست و این گونه نیز مى زیست و هرگز ارزش را در ((لباس)) نمى دید.
سعدى مى گوید :
تن آدمى شریف است به جان آدمیت
نه همین لباس زیباست نشان آدمیت
و به قول پروین اعتصامى :
زهد با نیت پاک است نه با جامه ى پاک
اى بس آلوده, که پاکیزه ردایى دارد
در این جا به نمونه هایى از سیره ى حضرت رسول(ص) در مورد پوشیدن جامه, جنس لباس, رنگ, اندازه و تعداد و نحوه ى پوشیدن پیراهن,کفش, کلاه, عمامه, ردا و... اشاره مى کنیم:
1 ـ جنس و رنگ لباس
رسول خدا(ص) هم به سلامت و عافیت جسمى, هم به سادگى و هم به نوع سالم تر پارچه ى لباس توجه داشت. لباس پنبه اى مورد علاقه ى آن حضرت بود. على(ع) مى فرماید: ((لباس هاى پنبه اى بپوشید, چرا که آن, لباس پیامبر خداست)).(1)
آن حضرت, هم لباس برد یمانى مى پوشید, هم جبه اى پشمین و خشن از پنبه و کتان. (2)
مى فرمود: ((پنج چیز را تا زنده ام ترک نمى کنم,...یکى هم پوشیدن لباس پشمى)). (3)
رنگ سبز, رنگ مورد پسند پیامبر(ص) براى لباس بود.(4) بیشتر جامه هاى پیامبر سفید بود و مى فرمود: لباس سفید را بر زندگانتان بپوشانید و مردگانتان را هم با پارچه ى سفید کفن کنید.(5)
پیامبر خدا ملحفه اى داشت که با زعفران رنگآمیزى شده بود و گاهى تنها با پوشیدن همان, با مردم نماز مى خواند.(6)
رنگ سرخ, رنگى بود که پیامبر خدا(ص) براى لباس, آن را نمى پسندید.(7)
رسول خدا(ص) نمونه ى اعلاى تمیزى و آراستگى بود. در لباس پوشیدن نیز به این نکته توجه داشت و در مورد نظافت جامه مى فرمود:((من اتخذ ثوبا فلینظفه)).(8)
لباس سفید, خود به خود طورى است که چرک و آلودگى زودتر در آن معلوم مى شود, و انسان مقید به سنت نبوى نظافت, به شستن و تمیز کردن آن روى مىآورد. به علاوه انبساط خاطر و باز شدن روحیه نیز از فواید پوشیدن لباس روشن و سفید است.
2 ـ اندازه و کیفیت
جامه اى که انسان را مغرور و سرمست کند یا تکبر و خود برتر بینى آورد, ناپسند است. مقید بودن به نوع خاصى از جامه نیز, اسارت آور است.
رسول خدا(ص) هرگاه لباس تازه مى پوشید, خدا را شکر و سپاس مى گفت و جامه ى قبلى را به مسکین مى داد.
(کان من فعله اذا لبس الثوب الجدید حمدالله)(9)
در روایت دیگر است که چون جامه ى نو به تن مى کرد, دعا مى کرد و مى فرمود: خدایى را سپاس که بر تن من چیزى پوشاند تا پوشش من باشد و میان مردم آراسته باشم. (10)
جامه ى بلندى که بر زمین کشیده شود, نشان تکبر است و در جاهلیت, شیوه ى اشراف بوده است. رسول خدا(ص) ضمن آن که از پوشیدن آن گونه جامه ها نهى مى کرد, خود جامه اى مى پوشید که از نظر بلندى به قوزک پاهایش نمى رسید.(کانت ثیابه کلها مشمره فوق الکعبین).(11)این در مورد جامه اى بود که هم چون لنگ به کمر مى بست. و جامه اى که از رو مى پوشید, تا نصف ساق پا مى رسید.
جامه ى وى گاهى جامه اى کوچک تر از قطیفه(شمله) بود, یا جامه اى پشمین و راه راه با خطوط سیاه و سفید که وقتى آن را به بر مى کرد, هیئت زیبایى مى یافت.(12)
از نشانه هاى وارستگى آن حضرت در پوشیدن جامه و این که فخر خویش را به جامه و نوع آن نمى دانست, این است که نقل شده هر نوع لباسى که فراهم مى شد مى پوشید, از لنگ و پیراهن یا جبه یا هر چیز دیگر.(13)
3 ـ ساده پوشى
ساده زیستى رسول خدا(ص) و وابسته نبودن به جلوه هاى فریبنده ى دنیا و به ناز و نعمت آن دل نبستن و به جلوه هاى مادى دل خوش نداشتن, در همه ى شوون زندگى وى متجلى بود از جمله در کیفیت و نوع لباس و فرش و زیر انداز و...
نقل شده که گاهى آن حضرت, روى حصیر مى خوابید, بى آن که جز آن چیزى زیرش باشد. (14)
هر چه فراهم بود مى پوشید, چه قطیفه اى باشد که بر بکند, یا برد عالى که بپوشد, چه جبه ى پشمین, هر چه که از حلال مى یافت مى پوشید.(ما وجد من المباح لبس)(15)
مهم, مباح بودن جامه بود که براى رسول خدا اهمیت داشت, نه قیمت و جنس و دوخت و جذاب بودن!
آن حضرت به صحابى پارساى خود ابوذر غفارى فرمود:
اى ابوذر! من لباس خشن و سخت مى پوشم, روى زمین مى نشینم, انگشتانم را پس از غذا مى لیسم, بر چهار پاى بى زین سوار مى شوم و کسى را در ردیف خود سوار مى کنم. اینها از سنت هاى من است, هر کس از سنن من روى گردان شود, از من نیست.(16)
در سخن دیگرى آمده است که عبایى داشت, هرگاه مى خواست نافله بخواند (یا جابه جا شود) آن را دو تا مى کردند و زیرش مى انداختند.(17)
پیامبر خدا(ص) هرگز نسبت به جاى خواب و رختخواب, عیبجویى و ایرادگیرى نداشت. اگر بستر برایش مى گستردند, بر آن مى خوابید و اگر رختخوابى پهن نمى شد, بر زمین مى خوابید.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 3 صفحه
قسمتی از متن .doc :
فاطمه و سیره نبوى
اخبرنى ابوالحسین یحیى بن الحسین المطلبى وسع الله له الرحمه امام المسجد فى مسجد النبى صلى الله علیه قال اخبرنا ابو عثمان محمد بن عثمان العثمانى قال قرإت على طاهربن یحیى العلوى ابى القاسم قال حدثنى ابى قال حدثنا بکربن عبدالوهاب قال حدثنى عیسى بن عبدالله عن ابیه انه حدثه ان بیت فاطمه بنت النبى صلى الله علیه فى الدور الذى فیه القبر بینها و بین قبر النبى صلى الله علیه خوخه ... روایت کرده اند که خانه فاطمه دختر محمد علیه السلام در سراهائى است که در آن جا گورهاست و میان آن و میان قبر رسول, روزنى است. و آورده اند که رسول صلى الله علیه و آله بر در سراى امیرالمومنین على و فاطمه علیهما السلام باز ایستاد و گفت: السلام علیکم اهل البیت انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا.
ابوالحمرا گفت: من دیدم که رسول علیه السلام چهل روز بامداد همچنین مى کرد. و رسول علیه السلام چون از سفرى باز آمدى اول در پیش فاطمه رفتى. پس یک بار از سفرى باز آمد و در(درون) رفت. فاطمه دو گوشوار کرده بود و گردن بندى و جفتى دست افرنجن از نقره و پرده اى از براى در خانه. چون رسول علیه السلام آن بدید, ساعتى نیک توقف کرد و بیرون رفت و اثر خشم بر رویش پیدا بود, تا بر منبر نشست, و فاطمه دانست که آن خشم از براى اوست از آنچه رسول علیه السلام دیده بود, هر دو گوشوار بیرون کرد و گردن بند و دو دست افرنجن و آن پرده برگرفت و همه را بفرستاد به نزدیک رسول علیه السلام و گفت: یا رسول الله, این جمله به صدقه ده. چون این خبر پیش رسول علیه السلام آوردند, گفت: پدر فداى او باد. سه بار و گفت: لیست الدنیا من محمد و لا من آل محمد و لو کانت الدنیا تعدل عند الله جناح بعوضه ما سقى کافرا شربه مإ. گفت: دنیا نیست محمد را و نه آل محمد را, و اگر دنیا برابر بودى نزد خداى تعالى به پر پشه اى, هرگز کافرى را یک شربت آب ندادى. پس, رسول علیه السلام برخاست و در (درون) رفت و فاطمه را بدید.
قال على بن ابى طالب رضى الله عنه زارنا رسول الله صلى الله علیه فبات عندنا و الحسن و الحسین نائمین فاستسقى الحسن فقام رسول الله صلى الله علیه الى قربه فجعل یسکبها فى القدح ثم جعل یسقیه فتناول الحسین فمنعه و بدإ بالحسن قالت فاطمه یا رسول الله کانه احب الیک قال انما استسقانى اولا ثم قال صلى الله علیه انى و ایاک و هذین و هذا الراقد یعنى علیا فى مکان واحد یوم القیمه.على بن ابى طالب رضى الله عنه گفت: رسول علیه السلام به زیارت ما آمد و شب آن جا بخفت, و حسن و حسین خفته بودند. پس در شب حسن آب خواست. رسول علیه السلام برخاست و مشکى آب بود, از آن پاره اى در قدحى ریخت و خواست که به حسن دهد, حسین دست فرا کرد که آب فرا گیرد. رسول علیه السلام او را منع کرد و ابتدابه حسن داد. فاطمه گفت: یا رسول الله! گویى حسن را دوست تر مى دارى؟ رسول علیه السلام گفت: حسن اول آب خواست از من. پس گفت: یا فاطمه! من و تو و این دو فرزند و این خفته, یعنى على بن ابى طالب در یک جایگاه خواهیم بود روز قیامت.
آورده اند که رسول علیه السلام از سفرى باز آمد, پس در پیش فاطمه رفت و پرده اى دید آویخته. گفت: یا فاطمه, اگر خواهى که خداى تعالى تو را بپوشاند روز قیامت, این پرده به من ده. پس فاطمه بدو داد و رسول علیه السلام آن پرده بیرون آورد و یک گز یک گز مى درید و به مردمان مى داد. جعفربن محمدالصادق روایت مى کند از پدر خویش از جد خویش که رسول صلى الله علیه به سراى فاطمه رفت و آن جا چیزى طلب مى کرد و ایشان را محتاج دید به چیزى. پس باز نگریست و فاطمه را گفت: مگر پیش شما چیزى باشد؟ فاطمه گفت: رسول خدا از ما داناتر است و آنچه در خانه ما است. و حسن و حسین درآمدند و چیزى طلب کردند. رسول علیه السلام برخاست و دو رکعت نماز بکرد. پس برخاست و در خانه اى کوچک رفت از آن ما, و آنجا دو رکعت نماز بکرد و از آن جا طبقى بیرون آورد بر آنجا خرماى حجاز و مویز طایف و کعک شام و پیش ما نهاد. ما بخوردیم و هر وقت که ما از آن جا چیزى بر مى داشتیم, در حال عوض آن به جاى باز مىآمد. پس سائلى بیامد و دستورى خواست و رسول علیه السلام او را باز زد و زجر کرد. فاطمه گفت: اى پدر, به خدا که تو هرگز مسکین را باز نزده اى؟ رسول علیه السلام خاموش گشت. پس سائل یک بار دیگر سوال کرد و رسول او را زجر کرد. فاطمه یک بار دیگر آن کلمه را باز گفت. پس رسول علیه السلام گفت: یا فاطمه, مى دانى که این سائل کیست؟ گفت: نه. گفت: ابلیس است, پنهان بیامده است تا میوه هاى بهشت بخورد, و خداى تعالى روزى او نکرده است. این طبقى است که جبرئیل علیه السلام به من آورده است از بهشت. پس طبق برداشته شد.(1)
برگرفته از کتاب: ((شرف النبى)), باب ;46 ص437 ـ 435
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 23 صفحه
قسمتی از متن .doc :
تحقیق درباره غدیر در سیره اهل بیت (ع)
فرمت فایل :word( قابل ویرایش) تعداد صفحات: 23 صفحه
تحقیق درباره
کلمه کلیدی: تحقیق درباره غدیر در سیره اهل بیت (ع) , سیره اهل بیت (ع) , درباره غدیر در سیره اهل بیت (ع) , تحقیق درباره غدیر ,
توضیح کوتاه: این تحقیق درباره غدیر در سیره اهل بیت (ع) می باشد
قیمت : 3300
غدیر از اساسىترین برنامههاى پیامبر خدا(ص) براى دوام و عزت و شکوه اسلام و قرآن بود. او در بازگشت از حجةالوداع آخرین رسالتخویش را انجام داد. زیرا خدایش فرموده بود:
یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته والله یعصمک من الناس ان الله لا یهدى القوم الکافرین. (1)
اى پیامبر، آنچه از سوى پروردگارت بر تو نازل شده ابلاغ کن و اگر نکنى پیامش را نرساندهاى; خداوند تو را از گزند مردم نگه مىدارد. خداوند گروه کافران را هدایت نمىکند. (2)
در پى اجراى اوامر پروردگار و معرفى وصى و جانشین خود علىبنابىطالب(ع) آیه اکمال دین: «الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الاسلام دینا; امروز دین شما را کامل کردم و نعمتخود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آیین (جاودان) شما پذیرفتم» نازل (3) و روز غدیر جشن ولایت و وصایتشد.
اهل بیت پیامبر و امامان بر حق شیعه، که نگاهبان اسلام حقیقى بودند و سعى داشتند آن را از خطرات دور سازند، از هر فرصتى بهره بردند تا غدیر را زنده بدارند و آن خاطره گرامى و به یاد ماندنى را مطرح کنند; زیرا در تابش آفتاب غدیر اهداف والاى پیامبر جامه عمل مىپوشد و براى فتنهانگیزى کجاندیشان فرصتباقى نماند.
نگاهى گذرا به سیره فاطمه و امیرمؤمنان - علیهما السلام - و دیگر امامان راستین شیعه ما را با اهمیت واقعه غدیر و نقش عظیم و سرنوشتساز آن هدایت و نیکبختى بشر آشنا مىسازد.
راویان، نویسندگان و مفسران اهل سنت و شیعه به واقعه غدیر و آیات نازل شده در آن توجه بسیار داشتهاند. برخى از علماى شیعه مانند علامه طبرسى روایات (4) نزول آیه تبلیغ (5) در سرزمین غدیر را مشهور دانستهاند. از اهل سنت ابوالقاسم عبیدالله بنعبدالله حسکانى، از دانشمندان اهل سنت، نیز همین را مطرح مىکند. او احادیث غدیر را در دوازده جزوه دستهبندى کرده، آن را «دعاء الهداة الى اداء حق الموالاة» نامیده است. (6)
ابوالعباس احمد بنمحمد بنسعید مشهور به ابنعقده - مورد اعتماد مذاهب چهارگانه اهل سنت - در این باره کتابى به نام «حدیث الولایة» (7) تدوین کرده است.
علامه امینى نیز کتاب گرانسنگ «الغدیر» را، در یازده مجلد، به رشته نگارش درآورد. آنچه در مجموعه این آثار جلب توجه مىکند موضعگیرى آشکار ائمه اهل بیت - علیهم السلام - در باره این واقعه مهم است، موضعگیریهایى که از اهمیت غدیر و نقش آن در سعادت بشر پرده برمىدارد. در این مقاله به بررسى بخشى از این موضعگیریها مىپردازیم:
فاطمه زهرا - سلام الله علیها - بر مزار حمزه سید الشهداء (احد)
روزى در احد بر مزار عموى پدرش «حمزه سیدالشهداء» ایستاده بود و عزادارى مىکرد. محمود بنلبید فرصت را نیمتشمرده، پس از عزادارى پرسید: اى دختر
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 30
اخلاق و سیره پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم)
رسول اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) کاملترین انسان و بزرگ و سالار تمام پیامبران است.
در عظمت آن حضرت همین بس که خداوند متعال در قرآن مجید او را با تعبیر «یا ایّها الرّسول» و «یا ایّها النّبی» مورد خطاب قرار میدهد و او را به عنوان انسانی الگو برای تمام جهانیان معرّفی مینماید: «لَقَدْ کانَ لَکُم فی رَسُول اللّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»; «در] سیره و سخن[ پیامبر خدا برای شما الگوی نیکویی است.»او به حقّ دارای اخلاقی کامل و جامعِ تمام فضایل و کمالات انسانی بود.
خدایش او را چنین میستاید: «إِنّک لَعَلی خُلُق عَظیم»; «ای پیامبر تو دارای بهترین اخلاق هستی.» «وَلَوْ کُنْتَ فَظّاً غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ»; «اگر تندخو و سخت دل میبودی مردم از اطرافت پراکنده میشدند.» از این رو، یکی از مهمترین عوامل پیشرفت اسلام، اخلاق نیکو و برخورد متین و ملایم آن حضرت با مردم بود.
در طول زندگانی او هرگز دیده نشد وقتش را به بطالت بگذراند.
در مقام نیایش همیشه میگفت: «خدایا از بیکارگی و تنبلی و زبونی به تو پناه میبرم.»، و مسلمانان را به کار کردن تحریض مینمود.
او همیشه جانب عدل و انصاف را رعایت میکرد و در تجارت به دروغ و تدلیس، متوسّل نمیشد و هیچ گاه در معامله سختگیری نمیکرد و با کسی مجادله و لجاجت نمینمود و کار خود را به گردن دیگری نمیانداخت.
او صدق گفتار و ادای امانت را قوام زندگی میدانست و میفرمود: این دو در همه تعالیم پیغمبران تأکید و تأیید شده است.
در نظر او همه افراد جامعه، موظّف به مقاومت در برابر ستمکاران هستند و نباید نقش تماشاگر داشته باشند.
میفرمود: برادرت را چه ظالم باشد و چه مظلوم، یاری نما! اصحاب گفتند: معنی یاری کردن مظلوم را دانستیم، ولی ظالم را چگونه یاری کنیم؟ فرمود: دستش را بگیرید تا نتواند به کسی ستم کند!خواننده گرامی! از آنجا که ما در روزگار تباهی اخلاق و غلبه شهوات و آفات به سر میبریم، مناسب است که در اینجا سیمای صمیمی پیامبرانِ الهی را عموماً و چهره تابناک و حقیقتِ انسانی محمّد پیامبر اسلام را خصوصاً در تابلوی تاریخی مستند و شکوهمندی بیابیم که به حقّ در عصر ما برترین تصویر انسانی نزدیک به حقیقت از آن حضرات است. منشور سه بُعدی تاریخ، سه چهره را نشان میدهد: قیصران، فیلسوفان و پیامبران. پیامبران «سیمایی دوست داشتنی دارند، در رفتارشان صداقت و صمیمیّت بیشتر از اُبّهت و قدرت پیداست، از پیشانیشان پرتو مرموزی که چشمها را خیره میدارد ساطع است ، پرتویی که همچون «لبخندِ سپیده دم» محسوس است امّا همچون راز غیب مجهول. ساده ترین نگاهها آن را به سادگی میبینند امّا پیچیده ترین نبوغها به دشواری میتوانند یافت. روحهایی که در برابر زیبایی و معنا و راز حسّاسند، گرما و روشنایی و رمز شگفت آن را همچون گرمای یک «عشق»، برق یک «امّید» و لطیفه پیدا و پنهان زیبایی حس میکنند و آن را در پرتو مرموز سیمایشان، راز پرجذبه نگاهشان و طنین دامن گستر آوایشان، عطر مستیبخش اندیشه شان ، راه رفتنشان، نشستنشان، سخنشان، سکوتشان و زندگی کردنشان میبینند، مییابند و لمس میکنند. و به روانی و شگفتی، «الهام» در درونشان جریان مییابد و از آن پُر، سرشار و لبریز میشوند.
و این است که هر گاه بر بلندی قلّه تاریخ برآییم انسانها را همیشه و همه جا در پی این چهره های ساده امّا شگفت میبینیم که «عاشقانه چشم به آنان دوخته اند.» ابراهیم، نوح، موسی و عیسی، پیامبران بزرگِ تاریخ این چنین بوده اند ، امّا محمّد(صلی الله علیه وآله وسلم)که خاتم الانبیا است چگونه است؟«در برابر کسانی که با وی به مشاجره برمیخاستند وی تنها به خواندن آیاتی از قرآن اکتفا میکرد و یا عقیده خویش را با سبکی ساده و طبیعی بیان میکرد و به جدل نمیپرداخت.
زندگیاش، پارسایان و زاهدان را به یاد میآورد.
گرسنگی را بسیار دوست میداشت و شکیباییش را بر آن میآزمود.
گاه خود را چندان گرسنه میداشت که بر شکمش سنگ میبست تا آزارِ آن را اندکی تخفیف دهد.
در برابر کسانی که او را می آزردند چنان گذشت میکرد و بدی را به مِهر پاسخ میداد که آنان را شرمنده میساخت.
هر روز، از کنار کوچه ای که میگذشت، یهودیای طشت خاکستری گرم از بام خانه بر سرش میریخت و او بیآنکه خشمگین شود، به آرامی رد میشد و گوشه ای میایستاد و پس از پاک کردن سر و رو و لباسش به راه میافتاد.
روز دیگر با آنکه میدانست باز این کار تکرار خواهد شد مسیر خود را عوض نمیکرد.
یک روز که از آنجا میگذشت با کمال تعجّب از طشت خاکستر خبری نشد! محمّد با لبخند بزرگوارانه ای گفت: رفیق ما امروز به سراغ ما نیامد! گفتند: بیمار است.
گفت: باید به عیادتش رفت.
بیمار در چهره محمّد که به عیادتش آمده بود چنان صمیمیّت و محبّت صادقانه ای احساس کرد که گویی سالها است با وی سابقه دیرین دوستی و آشنایی دارد.
مرد یهودی در برابر چنین چشمه زلال و جوشانی از صفا و مهربانی و خیر، یکباره احساس کرد که روحش شسته شد و لکّه های شومِ بدپسندی و آزارپرستی و میل به کجی و خیانت از ضمیرش پاک گردید.
چنان متواضع بود که عرب خودخواه و مغرور و متکبّر را به اعجاب وامیداشت.
زندگیاش، رفتارش و خصوصیّات اخلاقیاش محبّت، قدرت، خلوص، استقامت و بلندی اندیشه و زیبایی روح را الهام میداد.
سادگی رفتارش و نرمخویی و فروتنیاش از صلابت شخصیّت و جذبه معنویتش نمیکاست.
هر دلی در برابرش به خضوع مینشست و هر غروری از شکستن در پای عظمتِ زیبا و خوبِ او سیراب میشد.
در هر جمعی برتری او بر همه نمایان بود.»