لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .docx ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 58 صفحه
قسمتی از متن .docx :
سیره امام على (ع)
آن حضرت را به دو کنیه ابو الحسن و ابو الحسین نامیدهاند.امام حسن (ع) در حیات پیامبر پدرش را با کنیه ابو الحسین و امام حسین (ع) او را با کنیه ابو الحسن مىخواندهاند.پیامبر نیز وى را با هر دوى کنیهها خطاب مىکرده است.چون پیامبر وفات یافت على (ع) را به این دو کنیه صدا مىکردند.یکى دیگر از کنیههاى على (ع) ،ابو تراب است که آن را پیامبر برگزیده و بر وى اطلاق کرده بود.
در استیعاب نقل شده است:«به سهل بن سعد گفته شد:حاکم مدینه مىخواهد تو را وادارد تا بر فراز منبر،على را دشنام گویى.سهل پرسید:چه بگویم؟گفت:باید على را با کنیه ابو تراب خطاب کنى.سهل پاسخ داد:به خدا سوگند جز پیامبر کسى على را بدین کنیت،نامگذارى نکرده است. پرسید:چگونهاى ابو العباس؟جواب داد:على (ع) نزد فاطمه رفت و آنگاه بیرون آمد و در حیاط مسجد دراز کشید و به خواب رفت.پس از او،پیغمبر (ص) پیش فاطمه آمد و از او پرسید:پسر عمویت کجاست؟فاطمه گفت:اینک او در مسجد آرمیده است.پیامبر به صحن مسجد آمد و على را دید که ردایش بر پشت مبارکش افتاده و پشتش خاک آلود شده است.پیامبر با دستشروع به پاک کردن خاک از پشت على کرد و فرمود:بنشین اى ابو تراب!به خدا سوگند جز پیامبر کسى او را بدین نام،نخوانده است.و قسم به خدا در نظر من هیچ اسمى از این نام دوست داشتنىتر نیست.»
نسایى در خصایص از عمار بن یاسر نقل کرده است که گفت:«من و على بن ابیطالب (ع) در غزوه عشیره از قبیله ینبع با یکدیگر بودیم.تا آنجا که عمار گفت:سپس خواب هر دوى ما را فرا گرفت، من و على به راه افتادیم تا آنکه در زیر سایه نخلها و روى زمین خاکى و بى گیاه آرمیدیم.سوگند به خدا که جز پیامبر کسى ما را از خواب بیدار نکرد.او با پایش ما را تکان مىداد و ما به خاطر آنکه روى زمینى خاکى دراز کشیده بودیم،به خاک آلوده شدیم.در آن روز بود که پیغمبر (ص) به على (ع) فرمود.تو را چه مىشود اى ابو تراب؟چرا که پیامبر آثار خاک را بر على (ع) مشاهده کرده بود.»
البته ممکن است که این واقعه چند بار اتفاق افتاده باشد.در روایتى دیگر آمده است:چون پیامبر على را در سجده دید در حالى که خاک بر چهرهاش نشسته و یا آنکه گونهاش خاک آلود بوده به او فرمود:«ابو تراب!چنین کن».
همچنین گفته شده است پیامبر با چنین کنیهاى،على (ع) را خطاب کرد.چرا که گفت:اى على! نخستین کسى که خاک را از سرش مىتکاند تویى .
على (ع) ،این کنیه را از دیگر کنیهها بیشتر خوش مىداشت.زیرا پیامبر وى را با همین کنیه خطاب مىکرد.دشمنان آن حضرت مانند بنى امیه و دیگران،بر آن حضرت به جز این کنیه نام دیگرى اطلاق نمىکردند.آنان مىخواستند با گفتن ابو تراب،آن حضرت را تحقیر و سرزنش کنند و حال آنکه افتخار على (ع) به همین کنیه بود.دشمنان على،به سخنگویان دستور داده بودند تا با ذکر کنیه ابو تراب بر فراز منابر،آن حضرت را مورد سرزنش قرار دهند و این کنیه را براى او عیب و نقصى قلمداد نمایند.چنان که حسن بصرى گفته است،گویا که ایشان با استفاده از این عمل،لباسى پر زیب و آرایه بر تن آن حضرت مىپوشاندند.چنان که جز نام ترابى و ترابیه بر پیروان امیر المؤمنین (ع) اطلاق نمىکردند.بدان گونه که این نام،تنها بر شیعیان على (ع) اختصاص یافت.
کمیت مىگوید:
گفتند رغبت و دین او ترابى است من نیز به همین وسیله در بین آنان ادعا کنم و به این لقب مفتخر مىشوم.
هنگامى که کثیر غرة گفت:جلوه آل ابو سفیان در دین روز طف و جلوه بنى مروان در کرم و بزرگوارى روز عقر بود،یزید بن عبد الملک به او گفت:نفرین خدا بر تو باد!آیا ترابى و عصبیت؟!در این باره مؤلف در قصیدهاى سروده است:
به نام دو فرزندت،مکنى شدى و نسل رسول خدا در این دو فرزند به جاى ماند پیامبر تو را بو تراب خواند دشمنان آن را بر تو عیب مىشمردند و حال آنکه براى تو این کنیه افتخارى بود
لقب على (ع)
ابن صباغ در کتاب فصول المهمه مىنویسد:لقب على (ع) ،مرتضى،حیدر،امیر المؤمنین و انزع (و یا اصلع) (کسى که اندکى از موى جلوى سرش ریخته باشد.) و بطین (کسى که شکمش بزرگ است.) و وصى بود.آن حضرت به لقب اخیر خود در نزد دوستان و دشمنانش شهره بود.در روز جنگ جمل جوانى از قبیله بنى ضبه از سپاه عایشه بیرون آمد و گفت:
ما قبیله بنى ضبه دشمنان على هستیم که قبلا معروف به وصى بود على که در عهد پیامبر شهسوار جنگها بود من نیز نسبتبه تشخیص برترى على نابینا و کور نیستم اما من به خونخواهى عثمان پرهیزگار آمدهام زیرا ولى،خون ولى را طلب مىکند
و مردى از قبیله ازد در روز جمل چنین سرود:
این على است و وصیى است که پیامبر در روز نجوة با او پیمان برادرى بست و فرمود او پس از من راهبر است و این گفته را افراد آگاه در خاطر سپردهاند و اشقیا آن را فراموش کردهاند
زحر بن قیس جعفى در روز جمل گفت:
آیا باید با شما جنگ کرد تا اقرار کنید که على در بین تمام قریش پس از پیامبر برترین کس است؟!
او کسى است که خداوند وى را زینت داده و او را ولى نامیده است و دوست،پشتیبان و نگهدار دوست است،همچنان که گمراه پیرو فرمان گمراهى دیگر است
زحر بن قیس نیز بار دیگر چنین سروده است:
پس درود فرستاد خداوند بر احمد (محمد (ص) )
فرستاده خداوند و تمام کننده نعمتها فرستاده پیامآورى و پس از او خلیفه ما کسى که ایستاده و کمک شده است منظور من على وصى پیامبر است که سرکشان قبایل با او در جنگ و ستیزند
این زحر در جنگ جمل و صفین با على (ع) همراه بود.همچنان که شبعثبن ربعى و شمر بن ذى الجوشن ضبابى در جنگ صفین در
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 19
آیین زمامداری در سیره حکومتی امام علی (ع)
اشاره
پنگاه امیرالمؤمنین علیهالسلام به حکومت، نگاهی الهی است؛ نگاهی که با نگاه دنیا مدارانه و قدرت محورانه به حکومت تفاوت اساسی دارد. امام علی علیهالسلام جهان را آفریده حضرت حق و خدا را مالک مطلق هستی میداند؛ خداوندی که خلق را به حال خود رها نساخته است، بلکه زمینه هدایت و راهیابیاش را به کمال حقیقی از طریق بعثت پیامبران فراهم نموده است و این هدایت به سوی حقیقت تحقق نمییابد، مگر اینکه لوازم تحقق این هدف در محیط زندگی و جامعه وجود داشته باشد.
از نگاه حضرت علی علیهالسلام ساختار حکومت نه صرفا به دلیل نقش آن در مدیریت امور اقتصادی و اجتماعی و تأمین امنیت و آبادانی و رفاه مردم، بلکه مهمتر از آن به دلیل نقش حکومت در شکلگیری رفتار و اخلاق جامعه و سرشت و سرنوشت معنوی مردم، جایگاه برجسته و مهمی پیدا میکند؛ چنان که حضرت علی علیهالسلام میفرمایند: «النّاسُ بِاُمَرائِهِمْ أَشْبَهُ مِنْهُمْ بِابائِهِمْ؛1 مردم به زمامدارانشان بیش از پدرانشان شباهت دارند.»
مقدمه
هدف و غایت حکومت در اندیشه علوی، اعلای کلمه حق و اعتلای همه جانبه مردمان است و این بدان معنی نیست که تأمین معاش و رفاه مردم و رشد اقتصادی جامعه به فراموشی سپرده شود، بلکه در پرتو همین عنایت، به بُعد مادی زندگی مردمان نیز پرداخته میشود. حکومت در این چهارچوب فکری، مردم را برای همراهی و پیروی از خود و یا تأمین خواستههای حکام نمیخواهد، بلکه آنان را برای خدا میخواهد و هدف امام عادل از بسیج تودههای مردم برای همراهی با حکومت، تحقق آرمانهای الهی است؛ آرمان مقدسی که محور اصلی آن اعتلای امت است.
بحث زمام داری از دیدگاه امام علی(ع)
سیره حکومتی امام علی علیهالسلام
در اندیشه سیاسی غالبا دو طرز تفکر در مورد سیاست وجود دارد: گروهی معتقد هستند که برای دست یافتن به قدرت از هر وسیله و ابزاری و از هر راه ممکنی میتوان استفاده نمود. براساس این دیدگاه، سیاست بر هیچ یک از ارزشهای انسانی متمرکز نیست و سیاستمدار کاری به حق و باطل ندارد و فقط هدف او اعمال قدرت و تسلط بر جامعه میباشد که اکثر سیاستمداران جهان چنین هستند.
تفکر دیگر، سیاستی است که هدف محوری آن خدا میباشد و بر پایه ارزشهای انسانی استوار است. در چنین نوع سیاستی، سیاست مدار مجاز نیست برای رسیدن به حکومت به هر نوع ابزار و وسیلهای تمسک جوید.
سیره سیاسی و حکومتی امام علی علیهالسلام هم مبتنی بر نوع دوم و دیدگاه گروه دوم است که هدف از دستیابی به حکومت در آن، این است که جامعه انسانی را به سوی تکامل مادی و معنوی و در نهایت به طرف خداوند سوق دهد و عدالت اجتماعی را برقرار نماید و زندگی سالم و مسالمتآمیزی را برای مردم فراهم آورد.
علی علیهالسلام احیاگر حکومت و سیاستی بود که پیامبر بنا نهاد و اگرچه خود نیز در پیش برد حکومت نبوی نقش به سزایی داشت، امّا 25 سال پس از رحلت پیامبر، زمانی که زمام حکومت را شخصا به دست گرفت، میدید چهره حکومت اسلامی کاملاً دگرگون شده و از اهداف پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله فاصله گرفته است و برای باز گرداندن جامعه به سیره پیامبر و قرآن باید تلاشی پی گیر و طاقت فرسا انجام دهد.
حضرت علی علیهالسلام در خطبه 131 نهج البلاغه انگیزه خود را از پذیرش حکومت، چنین بیان میدارد:
«پروردگارا! تو میدانی آنچه ما انجام دادیم، نه برای این بود که ملک و سلطنتی به دست آوریم و نه برای اینکه از متاع پست دنیا چیزی تهیه کنیم، بلکه بدان سبب بود که نشانههای از بین رفته دینت را بازگردانیم و صلح و اصلاح را در شهرهایت آشکار سازیم تا بندگان ستم دیدهات در ایمنی قرار گیرند و قوانین و مقررات تو که به دست فراموشی سپرده شده بار دیگر عملی شود.»
همچنین وی در نخستین روز بیعت خود در مسجد پیامبر صلیاللهعلیهوآله ، بر بالای منبر رفته و برنامههای خود را بدون پردهپوشی چنین اعلام کرد:
«هان، بدانید که اوضاع و احوال جامعه شما به همان گونهای بازگشته است که در روز بعثت پیامبر بود. سوگند به آن که او را برانگیخت تا حق را بگستراند و برقرار سازد، باید سخت زیر و رو و آزموده شوید. سپس بیخته و از هم جدا گردید و بر هم زده شوید؛ چنان که کفگیر در ته دیگ طعام زنند؛ بدان سان که هر که پایین افتاده فرا رود و هر که فرا رفته به زیر آید. باید پیش افتادگانی که عقب ماندهاند، پیش افتند و پس افتادگانی که به ناروا سبقت جسته و برتر شدهاند، به عقب کشانده شوند. به خدا سوگند، نه به اندازه سر سوزنی حقیقت را پنهان کردم و نه هیچ نوع دروغی گفتم.»2
آری، حضرت علی علیهالسلام تمام تلاش خود را به کار بست تا بتواند سیره حکومتی و سیاسی حضرت رسول صلیاللهعلیهوآله را بدون هیچ کم و کاستی در جامعه پیاده کند.
اصول مهم چنین حکومت و سیاستی به شرح زیر میباشد:
1. صداقت و راستگویی
بسیاری از سیاستمداران در طول تاریخ برای رسیدن به قدرت و حکومت تا آنجا که میتوانند به مردم وعدههای دروغ و بی پایه و اساس میدهند تا بتوانند آرای مردم را جمعآوری نموده و به قدرت برسند. از جمله، عثمان که به مردم وعده داده بود که به روش قرآن و سنت عمل کند، اما بعد از آنکه
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 19
آیین زمامداری در سیره حکومتی امام علی (ع)
اشاره
پنگاه امیرالمؤمنین علیهالسلام به حکومت، نگاهی الهی است؛ نگاهی که با نگاه دنیا مدارانه و قدرت محورانه به حکومت تفاوت اساسی دارد. امام علی علیهالسلام جهان را آفریده حضرت حق و خدا را مالک مطلق هستی میداند؛ خداوندی که خلق را به حال خود رها نساخته است، بلکه زمینه هدایت و راهیابیاش را به کمال حقیقی از طریق بعثت پیامبران فراهم نموده است و این هدایت به سوی حقیقت تحقق نمییابد، مگر اینکه لوازم تحقق این هدف در محیط زندگی و جامعه وجود داشته باشد.
از نگاه حضرت علی علیهالسلام ساختار حکومت نه صرفا به دلیل نقش آن در مدیریت امور اقتصادی و اجتماعی و تأمین امنیت و آبادانی و رفاه مردم، بلکه مهمتر از آن به دلیل نقش حکومت در شکلگیری رفتار و اخلاق جامعه و سرشت و سرنوشت معنوی مردم، جایگاه برجسته و مهمی پیدا میکند؛ چنان که حضرت علی علیهالسلام میفرمایند: «النّاسُ بِاُمَرائِهِمْ أَشْبَهُ مِنْهُمْ بِابائِهِمْ؛1 مردم به زمامدارانشان بیش از پدرانشان شباهت دارند.»
مقدمه
هدف و غایت حکومت در اندیشه علوی، اعلای کلمه حق و اعتلای همه جانبه مردمان است و این بدان معنی نیست که تأمین معاش و رفاه مردم و رشد اقتصادی جامعه به فراموشی سپرده شود، بلکه در پرتو همین عنایت، به بُعد مادی زندگی مردمان نیز پرداخته میشود. حکومت در این چهارچوب فکری، مردم را برای همراهی و پیروی از خود و یا تأمین خواستههای حکام نمیخواهد، بلکه آنان را برای خدا میخواهد و هدف امام عادل از بسیج تودههای مردم برای همراهی با حکومت، تحقق آرمانهای الهی است؛ آرمان مقدسی که محور اصلی آن اعتلای امت است.
بحث زمام داری از دیدگاه امام علی(ع)
سیره حکومتی امام علی علیهالسلام
در اندیشه سیاسی غالبا دو طرز تفکر در مورد سیاست وجود دارد: گروهی معتقد هستند که برای دست یافتن به قدرت از هر وسیله و ابزاری و از هر راه ممکنی میتوان استفاده نمود. براساس این دیدگاه، سیاست بر هیچ یک از ارزشهای انسانی متمرکز نیست و سیاستمدار کاری به حق و باطل ندارد و فقط هدف او اعمال قدرت و تسلط بر جامعه میباشد که اکثر سیاستمداران جهان چنین هستند.
تفکر دیگر، سیاستی است که هدف محوری آن خدا میباشد و بر پایه ارزشهای انسانی استوار است. در چنین نوع سیاستی، سیاست مدار مجاز نیست برای رسیدن به حکومت به هر نوع ابزار و وسیلهای تمسک جوید.
سیره سیاسی و حکومتی امام علی علیهالسلام هم مبتنی بر نوع دوم و دیدگاه گروه دوم است که هدف از دستیابی به حکومت در آن، این است که جامعه انسانی را به سوی تکامل مادی و معنوی و در نهایت به طرف خداوند سوق دهد و عدالت اجتماعی را برقرار نماید و زندگی سالم و مسالمتآمیزی را برای مردم فراهم آورد.
علی علیهالسلام احیاگر حکومت و سیاستی بود که پیامبر بنا نهاد و اگرچه خود نیز در پیش برد حکومت نبوی نقش به سزایی داشت، امّا 25 سال پس از رحلت پیامبر، زمانی که زمام حکومت را شخصا به دست گرفت، میدید چهره حکومت اسلامی کاملاً دگرگون شده و از اهداف پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله فاصله گرفته است و برای باز گرداندن جامعه به سیره پیامبر و قرآن باید تلاشی پی گیر و طاقت فرسا انجام دهد.
حضرت علی علیهالسلام در خطبه 131 نهج البلاغه انگیزه خود را از پذیرش حکومت، چنین بیان میدارد:
«پروردگارا! تو میدانی آنچه ما انجام دادیم، نه برای این بود که ملک و سلطنتی به دست آوریم و نه برای اینکه از متاع پست دنیا چیزی تهیه کنیم، بلکه بدان سبب بود که نشانههای از بین رفته دینت را بازگردانیم و صلح و اصلاح را در شهرهایت آشکار سازیم تا بندگان ستم دیدهات در ایمنی قرار گیرند و قوانین و مقررات تو که به دست فراموشی سپرده شده بار دیگر عملی شود.»
همچنین وی در نخستین روز بیعت خود در مسجد پیامبر صلیاللهعلیهوآله ، بر بالای منبر رفته و برنامههای خود را بدون پردهپوشی چنین اعلام کرد:
«هان، بدانید که اوضاع و احوال جامعه شما به همان گونهای بازگشته است که در روز بعثت پیامبر بود. سوگند به آن که او را برانگیخت تا حق را بگستراند و برقرار سازد، باید سخت زیر و رو و آزموده شوید. سپس بیخته و از هم جدا گردید و بر هم زده شوید؛ چنان که کفگیر در ته دیگ طعام زنند؛ بدان سان که هر که پایین افتاده فرا رود و هر که فرا رفته به زیر آید. باید پیش افتادگانی که عقب ماندهاند، پیش افتند و پس افتادگانی که به ناروا سبقت جسته و برتر شدهاند، به عقب کشانده شوند. به خدا سوگند، نه به اندازه سر سوزنی حقیقت را پنهان کردم و نه هیچ نوع دروغی گفتم.»2
آری، حضرت علی علیهالسلام تمام تلاش خود را به کار بست تا بتواند سیره حکومتی و سیاسی حضرت رسول صلیاللهعلیهوآله را بدون هیچ کم و کاستی در جامعه پیاده کند.
اصول مهم چنین حکومت و سیاستی به شرح زیر میباشد:
1. صداقت و راستگویی
بسیاری از سیاستمداران در طول تاریخ برای رسیدن به قدرت و حکومت تا آنجا که میتوانند به مردم وعدههای دروغ و بی پایه و اساس میدهند تا بتوانند آرای مردم را جمعآوری نموده و به قدرت برسند. از جمله، عثمان که به مردم وعده داده بود که به روش قرآن و سنت عمل کند، اما بعد از آنکه
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 19
آیین زمامداری در سیره حکومتی امام علی (ع)
اشاره
پنگاه امیرالمؤمنین علیهالسلام به حکومت، نگاهی الهی است؛ نگاهی که با نگاه دنیا مدارانه و قدرت محورانه به حکومت تفاوت اساسی دارد. امام علی علیهالسلام جهان را آفریده حضرت حق و خدا را مالک مطلق هستی میداند؛ خداوندی که خلق را به حال خود رها نساخته است، بلکه زمینه هدایت و راهیابیاش را به کمال حقیقی از طریق بعثت پیامبران فراهم نموده است و این هدایت به سوی حقیقت تحقق نمییابد، مگر اینکه لوازم تحقق این هدف در محیط زندگی و جامعه وجود داشته باشد.
از نگاه حضرت علی علیهالسلام ساختار حکومت نه صرفا به دلیل نقش آن در مدیریت امور اقتصادی و اجتماعی و تأمین امنیت و آبادانی و رفاه مردم، بلکه مهمتر از آن به دلیل نقش حکومت در شکلگیری رفتار و اخلاق جامعه و سرشت و سرنوشت معنوی مردم، جایگاه برجسته و مهمی پیدا میکند؛ چنان که حضرت علی علیهالسلام میفرمایند: «النّاسُ بِاُمَرائِهِمْ أَشْبَهُ مِنْهُمْ بِابائِهِمْ؛1 مردم به زمامدارانشان بیش از پدرانشان شباهت دارند.»
مقدمه
هدف و غایت حکومت در اندیشه علوی، اعلای کلمه حق و اعتلای همه جانبه مردمان است و این بدان معنی نیست که تأمین معاش و رفاه مردم و رشد اقتصادی جامعه به فراموشی سپرده شود، بلکه در پرتو همین عنایت، به بُعد مادی زندگی مردمان نیز پرداخته میشود. حکومت در این چهارچوب فکری، مردم را برای همراهی و پیروی از خود و یا تأمین خواستههای حکام نمیخواهد، بلکه آنان را برای خدا میخواهد و هدف امام عادل از بسیج تودههای مردم برای همراهی با حکومت، تحقق آرمانهای الهی است؛ آرمان مقدسی که محور اصلی آن اعتلای امت است.
بحث زمام داری از دیدگاه امام علی(ع)
سیره حکومتی امام علی علیهالسلام
در اندیشه سیاسی غالبا دو طرز تفکر در مورد سیاست وجود دارد: گروهی معتقد هستند که برای دست یافتن به قدرت از هر وسیله و ابزاری و از هر راه ممکنی میتوان استفاده نمود. براساس این دیدگاه، سیاست بر هیچ یک از ارزشهای انسانی متمرکز نیست و سیاستمدار کاری به حق و باطل ندارد و فقط هدف او اعمال قدرت و تسلط بر جامعه میباشد که اکثر سیاستمداران جهان چنین هستند.
تفکر دیگر، سیاستی است که هدف محوری آن خدا میباشد و بر پایه ارزشهای انسانی استوار است. در چنین نوع سیاستی، سیاست مدار مجاز نیست برای رسیدن به حکومت به هر نوع ابزار و وسیلهای تمسک جوید.
سیره سیاسی و حکومتی امام علی علیهالسلام هم مبتنی بر نوع دوم و دیدگاه گروه دوم است که هدف از دستیابی به حکومت در آن، این است که جامعه انسانی را به سوی تکامل مادی و معنوی و در نهایت به طرف خداوند سوق دهد و عدالت اجتماعی را برقرار نماید و زندگی سالم و مسالمتآمیزی را برای مردم فراهم آورد.
علی علیهالسلام احیاگر حکومت و سیاستی بود که پیامبر بنا نهاد و اگرچه خود نیز در پیش برد حکومت نبوی نقش به سزایی داشت، امّا 25 سال پس از رحلت پیامبر، زمانی که زمام حکومت را شخصا به دست گرفت، میدید چهره حکومت اسلامی کاملاً دگرگون شده و از اهداف پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله فاصله گرفته است و برای باز گرداندن جامعه به سیره پیامبر و قرآن باید تلاشی پی گیر و طاقت فرسا انجام دهد.
حضرت علی علیهالسلام در خطبه 131 نهج البلاغه انگیزه خود را از پذیرش حکومت، چنین بیان میدارد:
«پروردگارا! تو میدانی آنچه ما انجام دادیم، نه برای این بود که ملک و سلطنتی به دست آوریم و نه برای اینکه از متاع پست دنیا چیزی تهیه کنیم، بلکه بدان سبب بود که نشانههای از بین رفته دینت را بازگردانیم و صلح و اصلاح را در شهرهایت آشکار سازیم تا بندگان ستم دیدهات در ایمنی قرار گیرند و قوانین و مقررات تو که به دست فراموشی سپرده شده بار دیگر عملی شود.»
همچنین وی در نخستین روز بیعت خود در مسجد پیامبر صلیاللهعلیهوآله ، بر بالای منبر رفته و برنامههای خود را بدون پردهپوشی چنین اعلام کرد:
«هان، بدانید که اوضاع و احوال جامعه شما به همان گونهای بازگشته است که در روز بعثت پیامبر بود. سوگند به آن که او را برانگیخت تا حق را بگستراند و برقرار سازد، باید سخت زیر و رو و آزموده شوید. سپس بیخته و از هم جدا گردید و بر هم زده شوید؛ چنان که کفگیر در ته دیگ طعام زنند؛ بدان سان که هر که پایین افتاده فرا رود و هر که فرا رفته به زیر آید. باید پیش افتادگانی که عقب ماندهاند، پیش افتند و پس افتادگانی که به ناروا سبقت جسته و برتر شدهاند، به عقب کشانده شوند. به خدا سوگند، نه به اندازه سر سوزنی حقیقت را پنهان کردم و نه هیچ نوع دروغی گفتم.»2
آری، حضرت علی علیهالسلام تمام تلاش خود را به کار بست تا بتواند سیره حکومتی و سیاسی حضرت رسول صلیاللهعلیهوآله را بدون هیچ کم و کاستی در جامعه پیاده کند.
اصول مهم چنین حکومت و سیاستی به شرح زیر میباشد:
1. صداقت و راستگویی
بسیاری از سیاستمداران در طول تاریخ برای رسیدن به قدرت و حکومت تا آنجا که میتوانند به مردم وعدههای دروغ و بی پایه و اساس میدهند تا بتوانند آرای مردم را جمعآوری نموده و به قدرت برسند. از جمله، عثمان که به مردم وعده داده بود که به روش قرآن و سنت عمل کند، اما بعد از آنکه
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 23
در مفهوم سیره
یکی از منا بع شناخت که یک نفر مسلمان باید و بینش خود را با استفاده از آن اصلاح و تکمیل کند سیره وجود مقدس پیغمبر اکرم (ص) است . قبل ازورود به بحث مقدمه کوتاهی را یاد آوری می کنم وآن اینکه:یکی از نعمتهای خدا برما مسلمین ویکی از افتخارات مسلمین نسبت به پیروان ادیان دیگر اینست که قسمت بسیار زیادی ازسخنان پیغمبر(ص) متواترو مسلم است امروزط در اختیار ما قرار دارد در صورتی که پیروان هیچ یک از ادیان دیگر نمی تواند چنین ادعایی بکنند و به طور قطع بگویند که مثلا فلان جمله ، جمله ای است که از زبان موسی (ع) یا از زبان عیسی (ع) شنیده شده است .
البته جمله های زیادی هست ولی آنقدر که باید ، مسلم و قطعی نیست .
دیگر اینکه تاریخ زندگی پیغمبر ما بسیار روشن و مستند است . حتی دقایق وجزئیاتی اززندگی پیغمبراکرم امروز به صورت قطعی ومسلم دردست است که دربارة هیچ کس دیگرچنین نیست .ازسال وزمان وحتی روزتولدش واینکه چندمین هفته بوده است ودوران شیرخوارگیش ، دورانی که در صحرا زندگی کرده است ، دوران قبل از بلوغ او ، مسافرتهایش به خارج عربستان ، شغلهایی که قبل از نبوت داشته ، اینکه ازدواجش درچه سن و سالی بوده است و چه فرزندانی برایش متولد شده اند و آنها که قبل از خودش از دنیا رفته اند ، در چهع سنی و.فات کرده اند ، و امسال اینها ، تا به دوران رسالت و بعثتش که دقیق تر و بارزتر است ، چون بعثت او منجر به حادثه بزرگی میشود . اولین کسی که به او ایمان آورد چه کسی بود، دومین کسی که به او ایمان آورد چه کسی بود ، سومین فردی که به او ایمکان آورد چه کسی بود ، فلان شخص در چه سالی ایمان آورد ، چه سخنانی میان او و دیگران مبادله شد ، چه کارهایی کرد و چه روشی داشت همه و همه دقیقا روشن است .
عده ای از مسیحیها ، یعنی مسیحیان جغرافیایی نه مسیحیانی که ایمان دارند میگویندآیا اصلاً کسی بنام مسیح در دنیا وجود داشته یا یا این یک شخصیت افسانه ای است که ساخته اند . اینها اصلاً در وجود مسیح شک دارند البته این حرف از نظرما مردود است چون قرآن وجود عیسی (ع) را تایئد کرده و ما از آن جهت که به قرآن ایمان داریم ، دیگر شکی در این مطلب نداریم .
برای مسیحیان مسائلی از این قبیل که حواریون عیسی چه کسانی بودند و انجیل در چه تاریخی به صورت کتاب در آمد چند انجیل بود و نظائر اینها اساساً مکتوم است . ولی برای ما مسلمین چه منع گفتار و چه منع رفتار پیغمبر اکرم هر دو بسیار مسلم و تا شعاع بسیر زیادی قطعی است نه ظنی .
آنچه ما موظفیم از وجود پیغمبر اکرم استفاده کنیم هم در گفتار است و هم در رفتار ، هم در قول است و هم در فعل ، یعنی قول و فعل پیغمبر برای ما راهنما و سند است و باید از آن بهره بگیریم .
در مورد کلمات بزگان عمده مطلب این است که نکات بسیار دقیقی در انها گنجانیده شده است که افراد بتوانند درک کنند . خصوصاً که پیغمبر اکرم در مورد سخنان خود فرمود : ( اعطیت جوامع الکلم) خدا به من کلمات جامعه داده است یعنی خدا به من قدرتی داده است که با یک سخن کوچک میتوانم یک دنیا مطلب بگویم و پیامبر این را در عمل هم نشان داد . سخنان رسول اکرم را همه میشنیدند ولی همه نمیتوانستند به عمق سخنان ایشان آنچنان که باید یرسند .
ببنید پیغمبر اکرم چگونه یک مطلب را پیشگویی میکند . ایشان جمله ای دارد که مفاد ان چنین است : سخنانی را که از من میشنوید ضبط و نگهداری کنید و به نسلهای آینده تحویل دهید و بسپارید . سپس میفرماید : ای بسا نسلهای اینده و خیلی دور وقتی بیایند معنی حرف مرا بهتر از شما که امروز پای منبر من هستید بفهمند . مطابق حدیث معروفی که در کتب معتبر ما نظیر کافی و تحف العقول است و از احادیثی است که شیعه و سنی روایت کرده اند پیامبر اکرم (ص) فرمودند : نضر الله عبدا سمع مقالتی فو عاها و بلغها من لم یسمعها یعنی خدای خرم سازد چهره کسی را که سخن مرا بشنود و ظبط کند .
کندوبرساند به کسانی که آن سخن راازمن نشنیده اند .بعد این جمله رااضافه فرمود :فرب حامل فقه غیرفقیه ورب حامل فقه الی من هوا فقه منه این متحمل کردن که با کلمه رب صورت گرفته اشاره به آینده است . بسا مردمی که حامل یک سخن عمیقند ولی خودشان عمیق نیستند .جملاتی را همیشه نقل می کنند ولی خودشان نمی توانند به عمق آن پی ببرند .وبسا مردمی که جمله ای را فقهی را حمل می کنند یعنی جمله ای را که شنیده اند وحفظ دارند درحالیکه خودشان فقیه هم هستند نقل می کنند برای کسانی که از خود آنها فقیه ترند .یعنی نقل می کنند برای کسی که از او عمقتر وعمق فکرش بیشتر است . که وقتی برایش نقل می شود ،چیزهایی می فهمید که خود آن کسی که نقل کرده است ،نمی فهمد . اینست که ما می بینیم سخنان پیغمبر (ص)دقیقا قرن به قرن ،نمی گویم عمق بیشتری پیدا کرده ،عمق بیشتری برایش کشف شده است . پیغمبر درموضوعات زیادی سخن گفته است ، ازجمله دراخلاق ،فقه، عرفان ، معارف وفلسفه پس همینطور که گفتار پیغمبر نیاز به تعمق وتفسیر دارد ، رفتار پیغمبر هم نیاز به تعمق وتفسیر دارد ما نمی توانیم از این اظهار تاسف دربارة خودمان خودداری کنیم که ما که امت پیغمبر آخر الزمان هستیم ، ازهرکداممان اگر پنج تا سخن از پیغمبر بخواهند حتی لفظش رانمی دانیم ، معنی وتفسیرش بماند ، ونه از سیره ورفتار پیغمبر می توانیم دو سه کلمه بگوئیم .
معنی لغت سیره
سیره در زبان عربی از ماده سیر است .سیر ، یعنی حرکت ، رفتن ، راه رفتن . لغت سیره راکه مسلمین ازصدر اسلام وشاید قرن دوم هجری به کار برده اند ، خیلی عالی انتخاب کرده اند .البته درعمل مورخین ما خوب ازعهده برنیامده اند . شاید قدیمی ترین سیره ها را ابن اسحاق نوشته که بعد از او ابن هشام آن را به صورت کتابی درآورده است . می گویند ابن اسحاق شیعه بوده ودرحدود نیمة قرن دوم هجری می زیسته است .گفتیم سیریعنی رفتن وسیره یعنی نوع رفتن . درزبان عربی ، سیره بروزن فعله است وفعله درزبان عربی برنوع دلالت می کند چنانکه جلسه یعنی نشستن وجلسه یعنی سبک ونوع نشستن . نکته دقیقی است ، سیر یعنی رفتن ورفتار ، ولی سیره یعنی