حریم فایل

دانلود کتاب، جزوه، تحقیق | مرجع دانشجویی

حریم فایل

دانلود کتاب، جزوه، تحقیق | مرجع دانشجویی

تحقیق درمورد روانشناسی رنگها

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 35

 

مقدمه

در روانشناسی نوین رنگ و رنگ ها یکی از معیارهای سنجش شخصیت بشمار می آیند چرا که هر یک از آنها تاثیر خاص روحی و جسمی را در یک فرد باقی گذارده و رنگ نشانگر وضعیت روانی و جسمی وی میباشد. این موضوع با توجه به پیشرفت های دو دانش فیزیولوژی وروانشناسی به اثبات رسیده است. ناگفته پیداست که انسان از روزگاران بسیار دور تاکنون تحت نفوذ و تاثیررنگهای پیرامون خود بوده است و درصد سال اخیر که صنعت رنگ سازی به نقطه اوج تحول خود رسیده است، تاثیر مزبور دو چندان شده و در همه ارکان زندگی روحی ما رخنه کرده است.

روانشناسی رنگها

از روزگاران بسیار دور رنگ ها همواره پیرامون بشر را احاطه کرده و وی را تحت نفوذ خود در آورده اند، و چندی بیش نیست که ما قادر به تولید رنگ و استفاده از آنها شده ایم. تا پیش از قرن نوزدهم، فقط تعدادی رنگ و مواد رنگی شناخته شده بودند که بیشتر آنها ریشه آلی داشتند.

امروزه، هر چیزی را که بشر می سازد دارای رنگ است. هزارها رنگ از هر رنگ و نمائی که قابل تصور باشد بوجود آمده اند و تقریبا برای هر منظوری، رنگ خاصی فراهم است. علاوه بر این که ما رنگ آبی آسمانی، رنگ سرخ غروب آفتاب و رنگ سبز درختان و تمام رنگ های طبیعی را در اختیار داریم اشیا ساخته شده به وسیله بشر، چراغ های نئون، تصاویر نقاشی، کاغذ دیواری ها و تلویزیون رنگی نیز پیوسته ما را شیفته و مسحور خود می سازند.

در مورد رنگ های واحد، امکان دارد که واکنش روانی ما بیشتر بروز کند، خصوصا وقتی که رنگ ها را از لحاظ ارتباط مستقیم آنها با نیازهای روانی و روحی انتخاب کرده باشند.

منشا اهمیت رنگ

زندگی بشر اولیه تحت تاثیر دو عاملی قرار داشت که خارج از کنترل او بودند. این دو عامل عبارت بودند از روز و شب و تاریکی و رو شنایی. شب ، به همراه خود، بی حرکتی، آرامش و کاهش عمومی سوخت و ساز فعالیت جسمانی را به ارمغان می آورد. اما روز، آرامش و کاهش عمومی سوخت و ساز فعالیت جسمانی را به ارمغان می آورد. اما روز، به همراه خود، امکان کار و عمل و افزایش فعالیت جسمانی را می آورد و به انسان نیز و هدف می داد. رنگ های مرتبط با این دو محیط، عبارتند از رنگ ابی متمایل به تیره آسمان شب و روز روشن نور آفتاب. لذا رنگ آبی متمایل به تیره رنگ آرامش و عدم فعالیت است، در حالی که رنگ زرد روشن رنگ امید و فعالیت است. چون این رنگ ها نشانگر محیط ای شب و روز هستند، از این رو عوامی بشمار می ایند که انسان را در کنترل خود دارند بجای این که عناصری باشند که در کنترل بشر قرار گیرند. به این جهت است که آنها را رنگ های غیر مستقل توصیف می کنند، یعنی رنگ هایی که مستقلا در طبیعت تنظیم می شوند. شب (رنگ آبی متمایل به تیره) بشر را ناگزیر کرد که از کاردست کشیده و استراحت نماید ولی روز (رنگ زرد روشن) به فعالیت میدان عمل داد، بی آن که انجام فعالیت را الزامی سازد.

فیزیولوژی رنگ آزمایش هایی که در آن افراد را وادار به تفکر درباره جنبه رواین رنگ قرمز سیر در زمان هایی با طول مدت متفاوت کرده اند، نشان داده است که این رنگ سیستم عصبی را تحریک می کند، یعنی فشار خون را بالا می برد و تنفس و ضربان قلب را سریعتر میکند. لذا رنگ قرمز از لحاظ تاثیری که بر سیستم عصبی و خصوصا شاخه سمپاتیک سیستم خودکار عصبی دارد، یک عامل محرک بشمار می آید. از سوی دیگر، آزمایش های مشابهی که در مورد رنگ آبی سیر صورت گرفته است، نتایج معکوسی را بدست داده است، یعنی فشار خون پایین آمده و از سرعت تنفس و ضربان قلب کاسته شده است. رنگ آبی، مایل به تیریه تاثیری آرام بخش دارد و اصولا در شاخه پاراسمباتیک سیستم عصبی خودکار عمل می کند.

رشد بینایی رنگ

کودکی که به تازگی به دنیا آمده است توانایی خود را برای دیدن از طریق تفاوت گذاردن میان روشنایی و تاریکی آغاز می نماید. در مرحله بعد، حرکت را تشخیص می دهد و پس از آن شکل و فرم را شناختن رنگ آخرین مرحله رشد اوست لذا



خرید و دانلود تحقیق درمورد روانشناسی رنگها


تحقیق درمورد روانشناسی رنگها

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 35

 

مقدمه

در روانشناسی نوین رنگ و رنگ ها یکی از معیارهای سنجش شخصیت بشمار می آیند چرا که هر یک از آنها تاثیر خاص روحی و جسمی را در یک فرد باقی گذارده و رنگ نشانگر وضعیت روانی و جسمی وی میباشد. این موضوع با توجه به پیشرفت های دو دانش فیزیولوژی وروانشناسی به اثبات رسیده است. ناگفته پیداست که انسان از روزگاران بسیار دور تاکنون تحت نفوذ و تاثیررنگهای پیرامون خود بوده است و درصد سال اخیر که صنعت رنگ سازی به نقطه اوج تحول خود رسیده است، تاثیر مزبور دو چندان شده و در همه ارکان زندگی روحی ما رخنه کرده است.

روانشناسی رنگها

از روزگاران بسیار دور رنگ ها همواره پیرامون بشر را احاطه کرده و وی را تحت نفوذ خود در آورده اند، و چندی بیش نیست که ما قادر به تولید رنگ و استفاده از آنها شده ایم. تا پیش از قرن نوزدهم، فقط تعدادی رنگ و مواد رنگی شناخته شده بودند که بیشتر آنها ریشه آلی داشتند.

امروزه، هر چیزی را که بشر می سازد دارای رنگ است. هزارها رنگ از هر رنگ و نمائی که قابل تصور باشد بوجود آمده اند و تقریبا برای هر منظوری، رنگ خاصی فراهم است. علاوه بر این که ما رنگ آبی آسمانی، رنگ سرخ غروب آفتاب و رنگ سبز درختان و تمام رنگ های طبیعی را در اختیار داریم اشیا ساخته شده به وسیله بشر، چراغ های نئون، تصاویر نقاشی، کاغذ دیواری ها و تلویزیون رنگی نیز پیوسته ما را شیفته و مسحور خود می سازند.

در مورد رنگ های واحد، امکان دارد که واکنش روانی ما بیشتر بروز کند، خصوصا وقتی که رنگ ها را از لحاظ ارتباط مستقیم آنها با نیازهای روانی و روحی انتخاب کرده باشند.

منشا اهمیت رنگ

زندگی بشر اولیه تحت تاثیر دو عاملی قرار داشت که خارج از کنترل او بودند. این دو عامل عبارت بودند از روز و شب و تاریکی و رو شنایی. شب ، به همراه خود، بی حرکتی، آرامش و کاهش عمومی سوخت و ساز فعالیت جسمانی را به ارمغان می آورد. اما روز، آرامش و کاهش عمومی سوخت و ساز فعالیت جسمانی را به ارمغان می آورد. اما روز، به همراه خود، امکان کار و عمل و افزایش فعالیت جسمانی را می آورد و به انسان نیز و هدف می داد. رنگ های مرتبط با این دو محیط، عبارتند از رنگ ابی متمایل به تیره آسمان شب و روز روشن نور آفتاب. لذا رنگ آبی متمایل به تیره رنگ آرامش و عدم فعالیت است، در حالی که رنگ زرد روشن رنگ امید و فعالیت است. چون این رنگ ها نشانگر محیط ای شب و روز هستند، از این رو عوامی بشمار می ایند که انسان را در کنترل خود دارند بجای این که عناصری باشند که در کنترل بشر قرار گیرند. به این جهت است که آنها را رنگ های غیر مستقل توصیف می کنند، یعنی رنگ هایی که مستقلا در طبیعت تنظیم می شوند. شب (رنگ آبی متمایل به تیره) بشر را ناگزیر کرد که از کاردست کشیده و استراحت نماید ولی روز (رنگ زرد روشن) به فعالیت میدان عمل داد، بی آن که انجام فعالیت را الزامی سازد.

فیزیولوژی رنگ آزمایش هایی که در آن افراد را وادار به تفکر درباره جنبه رواین رنگ قرمز سیر در زمان هایی با طول مدت متفاوت کرده اند، نشان داده است که این رنگ سیستم عصبی را تحریک می کند، یعنی فشار خون را بالا می برد و تنفس و ضربان قلب را سریعتر میکند. لذا رنگ قرمز از لحاظ تاثیری که بر سیستم عصبی و خصوصا شاخه سمپاتیک سیستم خودکار عصبی دارد، یک عامل محرک بشمار می آید. از سوی دیگر، آزمایش های مشابهی که در مورد رنگ آبی سیر صورت گرفته است، نتایج معکوسی را بدست داده است، یعنی فشار خون پایین آمده و از سرعت تنفس و ضربان قلب کاسته شده است. رنگ آبی، مایل به تیریه تاثیری آرام بخش دارد و اصولا در شاخه پاراسمباتیک سیستم عصبی خودکار عمل می کند.

رشد بینایی رنگ

کودکی که به تازگی به دنیا آمده است توانایی خود را برای دیدن از طریق تفاوت گذاردن میان روشنایی و تاریکی آغاز می نماید. در مرحله بعد، حرکت را تشخیص می دهد و پس از آن شکل و فرم را شناختن رنگ آخرین مرحله رشد اوست لذا



خرید و دانلود تحقیق درمورد روانشناسی رنگها


تحقیق درمورد روانشناسی مرد و زن

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 2

 

روان‌شناسی زن - مردچرا برخی مردان در برابر ابراز عشق خست می‌ورزند؟نانسی گودمترجم: فروزنده داورپناهبه نظر می‌رسد بعضی از زوج‌ها هیچ‌گاه هم‌زمان در وضعیت خلقی یکسانی قرار ندارند. زمانی که یکی از آن‌ دو سرحال است دیگری گرفته است؛ یا در حالی که وجود یکی ا‌ز آن د‌و از ملایمت موج می‌زند، دیگری غضبناک و خشمگین است. چنین حالتی گاه و بی‌گاه در هر رابطه‌ای پیش می‌آید. اما معمولاً طرف گرم‌تر هر رابطه را زنان تشکیل می‌دهند. شما همواره به راحتی، کلمات حاکی از تحسین و عشق خود را نسبت به او به زبان می‌آورید که با عشق صادقانه شما همراه است. اما شوهرتان تنها در سالگردهای ازدواج یا در تعطیلات دوستت دارم را به زبان می‌آورد. و زمانی لب به تحسین و قدردانی می‌گشاید که به این کار وادار شده باشد. «معلوم است، قشنگ شده‌ای» «آره، شام عالی بود» در بیشتر مواقعی که به کمک او نیاز دارید، اوسکوت اختیار می‌کند. در شرایطی که شما عشق خود را به زبان می‌آورید، او از ابراز علاقه دست می‌کشد؛ د‌ر واقع شما، به طور ناخودآگاه عاطفی از نوع سادومازوخسیتی (خودآزاری – دیگر آزاری) درگیر شده‌اید. طرفی که ز‌بان برای ابراز علاقه می‌بندد، نقش تنبیه‌گر (سادیست و دیگر آزار) را ایفا می‌کند و طرفی که علاقه‌اش را به زبان می‌آورد در نقش فرد تنبیه شده (مازوخیست، خودآزار) قرار دارد. برخی زوج‌ها تا پایان این دو نقش را ایفا می‌کنند. زوج‌های دیگر هم هستند که در عین حال که الگوی خودآزاری – دیگرآزاری میان آن دو پا برجا است به جان می‌آیند و در مواردی به ایفای نقش‌های متفاوتی رو می‌آورند. این تقابل عادت و احساسات می‌تواند در زندگی شغلی هر دو طرف هم انعکاس پیدا کند. ممکن است مرد مورد نظر شما در کار خود موفق و رضایتمند باشد، در حالی که شما در انتخاب میز شغلی خود سر در گم مانده باشید.معمولاً جاکوب، طرف دهنده (دیگرآزار) و آنا، طرف گیرنده (خودآزار) بود، تا آن‌که آن دو موقعیت خود را جابه‌جا کردند. نوع روابط آن‌ها که هر دو درویشان در اوایل سنین چهل سالگی خود قرار داشتند و پانزده سال از ازدواجشان می‌گذشت، کاملاً قابل پیش‌بینی بود، آنا آرام، صبور، سهل‌گیر و خوش‌اخلاق بود. او صرف نظر از آن که جاکوب چه می‌گفت یا چه رفتاری می‌کرد، با انتقادهای او با تسامح و گذشت روبرو می‌شد و سعی می‌کرد با خوش‌رویی، افسردگی را از وجود جاکوب بزداید. جاکوب تقریباً هیچ‌گاه به این خاطر از آنا تشکر نمی‌کرد و احساس می‌کرد که این حق اوست که از حمایت آنا از خود برخوردار باشد. او در ابتدا به کار معماری مشغول بود و از شغل خود لذت می‌برد. اما چند سال بعد همین کار، برایش برای او تکراری شد؛ به گونه‌ای که در عین حال که نمی‌توانست خود را از آن رها سازد، دیگر از آن لذت نمی‌برد. در طی همین سال ها، آنا به شغل پرستاری اشتغال داشت که درآمد چندانی هم نداشت. اگرچه آنا هر روز به انبوه شکایت‌های شغلی جاکوب گوش می‌داد، اما او علاقه‌ی خاصی به شنیدن مسایل شغلی آنا نداشت.چهار سال پیش آنا در دوره مراقبت‌های پیشرفته شرکت کرد و از آن پس به عنوان مسؤول درمانگاه به کار پرداخت که همان کاری بود که آن را د‌وست می‌داشت. طی این چند سال، علاقه او به جاکوب تغییر کرد. دیگر حوصله شنیدن شکایت‌های او را نداشت و از رفتار اجتناب جویانه و خشک او با خود، به خشم می‌آمد. به جاکوب گفت که تمایلی ندار‌د که به مشکلات او گوش بدهد و دو سال پیش به او اقرار کرد که دیگر او را مثل قبل دوست ندارد و احتمال دار‌د که ا‌ز او جدا شود. اما چنین نکرد. حال که به گفته خود، نقش زنی «غرغرو» را ایفا می‌کند جاکوب به راستی تغییر کرده است. او دیگر معمولاَ به زبان می‌آورد که چقدر او را د‌وست دارد! این‌که او زنی فوق‌العاده است و کمابیش به احساسات او توجه نشان می‌دهد. آنا از این ناراحت است که همسرش، زمانی مهربانی با او را آغاز کرده است که او دیگر علاقه‌ی سابق را به وی ندارد؛ زیرا احساسات گذشته‌اش نسبت به او تغییر کرده است.اگرچه شاید چنین به نظر برسد که عامل اختلاف در این‌جا «ناهماهنگی زمانی» است، اما در زندگی مشترک آنا و جاکوب، به واقع هیچ نوع هم زمانی وجود ندارد. گویی قرارداد ناگفته‌ای که بر این ازدواج سایه افکنده، مستلزم آن است که یکی از دو طرف همواره از خود مایه بگذارد و ببخشد، و دیگری همواره بستاند. البته هیچ یک ا‌ز آن دو هشیارانه از چنین توافقی آگاهی ندارد، اما در عین حال به آن عمل می‌کند و در نتیجه حالت سادومازوخیسم (خودآزاری – دیگرآزاری) میان آن دو برقرار می‌ماند. در چند سال اول ازدواج، جاکوب عشق و حمایت خود را از آنا دریغ می‌داشت و آنا طرفی بود که بدون آن‌که توقعی داشته باشد همواره ایثار می‌کرد. اما در این چند سال اخیر، موقعیت آن دو جابه‌جا شده است؛ حال آنا عشق و محبت خود را از جاکوب دریغ می‌دارد در حالی که او در این رابطه در نقش فرد خوش‌رو عمل می‌کند. در صورتی که در ارتباط میان شما و مرد مورد نظرتان شما در نقش ایثارگر خستگی‌ناپذیر قرار دارید و او عشق خود را ابراز نمی‌کند، می‌توانید همین‌ که از علل روانی زیربنایی این حالت آگاهی پیدا کردید، این الگو را تغییر دهید.نخستین این علت‌ها، به آموزش خانوادگی مربوط می‌شود. هر گاه افراد به صورتی بزرگ شوند که نشانی از ابراز تحسین، عشق، و قدرشناسی مشاهده نکرده باشند، به سختی می‌توانند این حالت‌ها را در بزرگسالی خود، ظاهر سازند. پدر و مادرها علت ابراز محبت خود را به گونه‌هایی برای فرزندانشان توضیح می‌دهند که دیگر به صورت کلیشه درآمده‌اند: «اگر خیلی از تو تعریف کنم، کله‌ات پر از باد می‌شود»، «او که هیچ کاری را درست انجام نمی‌دهد»، «با این کار، مثل بچه کوچولوها دل نازک بار می‌آید.» و ... تمامی این توضیحات برای کودکان منطقی و غیرقابل تردید به نظر می‌رسند. پدر جاکوب، زمانی که او شش ساله بود آن‌ها را ترک کرد. و او که با پدری طرد کننده و مادری سخت‌گیر و همواره خسته روبرو بود، هیچ الگویی از ابراز علاقه در برابر خود نداشت. او مشاهده کرده بود که هر گاه ساکت و عبوس بود، رفتار مادرش با او ملایم‌تر می‌شد؛ به همین دلیل طبیعتاً انتظار داشت که همسرش نیز به همان‌‌گونه با این نوع رفتا‌ر او برخورد کند. و آنا هم به دلیل پیشینه خانوادگی خود، به این کار تمایل نشان می‌داد. پدر ا‌و از آن قبیل مردانی بود که فکر می‌کرد اگر فرزندانش را تنبیه بدنی نکند، آن‌ها فاقد تربیت درست به بار می‌آیند، و مادرش هم همانند فرزندان خانواده هم ا‌ز او می‌ترسید و هم به او وابسته بود. او با همسرش نه به منزله شوهر که همانند پادشاه رفتار می‌کرد. اگرچه والدین او به وجود آنا افتخار می‌کردند و هر یک در عمل و کلام به او محبت می‌ورزیدند، اما او همان الگوی حاکم بر روابط پدر و مادر‌ش را به خانه همسر آورده بود. یعنی زوجی که یکی از آن دو سلطه‌جو پرخاشگر و ممسک بود و طرف دیگر، همسری مطیع، مهربان، و کم‌توقع بود. حال روشن است که چرا در بررسی چنین وضعیت‌هایی هم نحوه‌ی برخورد والدین با فرزندان و هم شیوه‌ی برخورد آن دو با یکدیگر اهمیت دارد.



خرید و دانلود تحقیق درمورد روانشناسی مرد و زن


تحقیق درمورد روانشناسی مرد و زن

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 2

 

روان‌شناسی زن - مردچرا برخی مردان در برابر ابراز عشق خست می‌ورزند؟نانسی گودمترجم: فروزنده داورپناهبه نظر می‌رسد بعضی از زوج‌ها هیچ‌گاه هم‌زمان در وضعیت خلقی یکسانی قرار ندارند. زمانی که یکی از آن‌ دو سرحال است دیگری گرفته است؛ یا در حالی که وجود یکی ا‌ز آن د‌و از ملایمت موج می‌زند، دیگری غضبناک و خشمگین است. چنین حالتی گاه و بی‌گاه در هر رابطه‌ای پیش می‌آید. اما معمولاً طرف گرم‌تر هر رابطه را زنان تشکیل می‌دهند. شما همواره به راحتی، کلمات حاکی از تحسین و عشق خود را نسبت به او به زبان می‌آورید که با عشق صادقانه شما همراه است. اما شوهرتان تنها در سالگردهای ازدواج یا در تعطیلات دوستت دارم را به زبان می‌آورد. و زمانی لب به تحسین و قدردانی می‌گشاید که به این کار وادار شده باشد. «معلوم است، قشنگ شده‌ای» «آره، شام عالی بود» در بیشتر مواقعی که به کمک او نیاز دارید، اوسکوت اختیار می‌کند. در شرایطی که شما عشق خود را به زبان می‌آورید، او از ابراز علاقه دست می‌کشد؛ د‌ر واقع شما، به طور ناخودآگاه عاطفی از نوع سادومازوخسیتی (خودآزاری – دیگر آزاری) درگیر شده‌اید. طرفی که ز‌بان برای ابراز علاقه می‌بندد، نقش تنبیه‌گر (سادیست و دیگر آزار) را ایفا می‌کند و طرفی که علاقه‌اش را به زبان می‌آورد در نقش فرد تنبیه شده (مازوخیست، خودآزار) قرار دارد. برخی زوج‌ها تا پایان این دو نقش را ایفا می‌کنند. زوج‌های دیگر هم هستند که در عین حال که الگوی خودآزاری – دیگرآزاری میان آن دو پا برجا است به جان می‌آیند و در مواردی به ایفای نقش‌های متفاوتی رو می‌آورند. این تقابل عادت و احساسات می‌تواند در زندگی شغلی هر دو طرف هم انعکاس پیدا کند. ممکن است مرد مورد نظر شما در کار خود موفق و رضایتمند باشد، در حالی که شما در انتخاب میز شغلی خود سر در گم مانده باشید.معمولاً جاکوب، طرف دهنده (دیگرآزار) و آنا، طرف گیرنده (خودآزار) بود، تا آن‌که آن دو موقعیت خود را جابه‌جا کردند. نوع روابط آن‌ها که هر دو درویشان در اوایل سنین چهل سالگی خود قرار داشتند و پانزده سال از ازدواجشان می‌گذشت، کاملاً قابل پیش‌بینی بود، آنا آرام، صبور، سهل‌گیر و خوش‌اخلاق بود. او صرف نظر از آن که جاکوب چه می‌گفت یا چه رفتاری می‌کرد، با انتقادهای او با تسامح و گذشت روبرو می‌شد و سعی می‌کرد با خوش‌رویی، افسردگی را از وجود جاکوب بزداید. جاکوب تقریباً هیچ‌گاه به این خاطر از آنا تشکر نمی‌کرد و احساس می‌کرد که این حق اوست که از حمایت آنا از خود برخوردار باشد. او در ابتدا به کار معماری مشغول بود و از شغل خود لذت می‌برد. اما چند سال بعد همین کار، برایش برای او تکراری شد؛ به گونه‌ای که در عین حال که نمی‌توانست خود را از آن رها سازد، دیگر از آن لذت نمی‌برد. در طی همین سال ها، آنا به شغل پرستاری اشتغال داشت که درآمد چندانی هم نداشت. اگرچه آنا هر روز به انبوه شکایت‌های شغلی جاکوب گوش می‌داد، اما او علاقه‌ی خاصی به شنیدن مسایل شغلی آنا نداشت.چهار سال پیش آنا در دوره مراقبت‌های پیشرفته شرکت کرد و از آن پس به عنوان مسؤول درمانگاه به کار پرداخت که همان کاری بود که آن را د‌وست می‌داشت. طی این چند سال، علاقه او به جاکوب تغییر کرد. دیگر حوصله شنیدن شکایت‌های او را نداشت و از رفتار اجتناب جویانه و خشک او با خود، به خشم می‌آمد. به جاکوب گفت که تمایلی ندار‌د که به مشکلات او گوش بدهد و دو سال پیش به او اقرار کرد که دیگر او را مثل قبل دوست ندارد و احتمال دار‌د که ا‌ز او جدا شود. اما چنین نکرد. حال که به گفته خود، نقش زنی «غرغرو» را ایفا می‌کند جاکوب به راستی تغییر کرده است. او دیگر معمولاَ به زبان می‌آورد که چقدر او را د‌وست دارد! این‌که او زنی فوق‌العاده است و کمابیش به احساسات او توجه نشان می‌دهد. آنا از این ناراحت است که همسرش، زمانی مهربانی با او را آغاز کرده است که او دیگر علاقه‌ی سابق را به وی ندارد؛ زیرا احساسات گذشته‌اش نسبت به او تغییر کرده است.اگرچه شاید چنین به نظر برسد که عامل اختلاف در این‌جا «ناهماهنگی زمانی» است، اما در زندگی مشترک آنا و جاکوب، به واقع هیچ نوع هم زمانی وجود ندارد. گویی قرارداد ناگفته‌ای که بر این ازدواج سایه افکنده، مستلزم آن است که یکی از دو طرف همواره از خود مایه بگذارد و ببخشد، و دیگری همواره بستاند. البته هیچ یک ا‌ز آن دو هشیارانه از چنین توافقی آگاهی ندارد، اما در عین حال به آن عمل می‌کند و در نتیجه حالت سادومازوخیسم (خودآزاری – دیگرآزاری) میان آن دو برقرار می‌ماند. در چند سال اول ازدواج، جاکوب عشق و حمایت خود را از آنا دریغ می‌داشت و آنا طرفی بود که بدون آن‌که توقعی داشته باشد همواره ایثار می‌کرد. اما در این چند سال اخیر، موقعیت آن دو جابه‌جا شده است؛ حال آنا عشق و محبت خود را از جاکوب دریغ می‌دارد در حالی که او در این رابطه در نقش فرد خوش‌رو عمل می‌کند. در صورتی که در ارتباط میان شما و مرد مورد نظرتان شما در نقش ایثارگر خستگی‌ناپذیر قرار دارید و او عشق خود را ابراز نمی‌کند، می‌توانید همین‌ که از علل روانی زیربنایی این حالت آگاهی پیدا کردید، این الگو را تغییر دهید.نخستین این علت‌ها، به آموزش خانوادگی مربوط می‌شود. هر گاه افراد به صورتی بزرگ شوند که نشانی از ابراز تحسین، عشق، و قدرشناسی مشاهده نکرده باشند، به سختی می‌توانند این حالت‌ها را در بزرگسالی خود، ظاهر سازند. پدر و مادرها علت ابراز محبت خود را به گونه‌هایی برای فرزندانشان توضیح می‌دهند که دیگر به صورت کلیشه درآمده‌اند: «اگر خیلی از تو تعریف کنم، کله‌ات پر از باد می‌شود»، «او که هیچ کاری را درست انجام نمی‌دهد»، «با این کار، مثل بچه کوچولوها دل نازک بار می‌آید.» و ... تمامی این توضیحات برای کودکان منطقی و غیرقابل تردید به نظر می‌رسند. پدر جاکوب، زمانی که او شش ساله بود آن‌ها را ترک کرد. و او که با پدری طرد کننده و مادری سخت‌گیر و همواره خسته روبرو بود، هیچ الگویی از ابراز علاقه در برابر خود نداشت. او مشاهده کرده بود که هر گاه ساکت و عبوس بود، رفتار مادرش با او ملایم‌تر می‌شد؛ به همین دلیل طبیعتاً انتظار داشت که همسرش نیز به همان‌‌گونه با این نوع رفتا‌ر او برخورد کند. و آنا هم به دلیل پیشینه خانوادگی خود، به این کار تمایل نشان می‌داد. پدر ا‌و از آن قبیل مردانی بود که فکر می‌کرد اگر فرزندانش را تنبیه بدنی نکند، آن‌ها فاقد تربیت درست به بار می‌آیند، و مادرش هم همانند فرزندان خانواده هم ا‌ز او می‌ترسید و هم به او وابسته بود. او با همسرش نه به منزله شوهر که همانند پادشاه رفتار می‌کرد. اگرچه والدین او به وجود آنا افتخار می‌کردند و هر یک در عمل و کلام به او محبت می‌ورزیدند، اما او همان الگوی حاکم بر روابط پدر و مادر‌ش را به خانه همسر آورده بود. یعنی زوجی که یکی از آن دو سلطه‌جو پرخاشگر و ممسک بود و طرف دیگر، همسری مطیع، مهربان، و کم‌توقع بود. حال روشن است که چرا در بررسی چنین وضعیت‌هایی هم نحوه‌ی برخورد والدین با فرزندان و هم شیوه‌ی برخورد آن دو با یکدیگر اهمیت دارد.



خرید و دانلود تحقیق درمورد روانشناسی مرد و زن


تحقیق درمورد روانشناسی مرد و زن

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 2

 

روان‌شناسی زن - مردچرا برخی مردان در برابر ابراز عشق خست می‌ورزند؟نانسی گودمترجم: فروزنده داورپناهبه نظر می‌رسد بعضی از زوج‌ها هیچ‌گاه هم‌زمان در وضعیت خلقی یکسانی قرار ندارند. زمانی که یکی از آن‌ دو سرحال است دیگری گرفته است؛ یا در حالی که وجود یکی ا‌ز آن د‌و از ملایمت موج می‌زند، دیگری غضبناک و خشمگین است. چنین حالتی گاه و بی‌گاه در هر رابطه‌ای پیش می‌آید. اما معمولاً طرف گرم‌تر هر رابطه را زنان تشکیل می‌دهند. شما همواره به راحتی، کلمات حاکی از تحسین و عشق خود را نسبت به او به زبان می‌آورید که با عشق صادقانه شما همراه است. اما شوهرتان تنها در سالگردهای ازدواج یا در تعطیلات دوستت دارم را به زبان می‌آورد. و زمانی لب به تحسین و قدردانی می‌گشاید که به این کار وادار شده باشد. «معلوم است، قشنگ شده‌ای» «آره، شام عالی بود» در بیشتر مواقعی که به کمک او نیاز دارید، اوسکوت اختیار می‌کند. در شرایطی که شما عشق خود را به زبان می‌آورید، او از ابراز علاقه دست می‌کشد؛ د‌ر واقع شما، به طور ناخودآگاه عاطفی از نوع سادومازوخسیتی (خودآزاری – دیگر آزاری) درگیر شده‌اید. طرفی که ز‌بان برای ابراز علاقه می‌بندد، نقش تنبیه‌گر (سادیست و دیگر آزار) را ایفا می‌کند و طرفی که علاقه‌اش را به زبان می‌آورد در نقش فرد تنبیه شده (مازوخیست، خودآزار) قرار دارد. برخی زوج‌ها تا پایان این دو نقش را ایفا می‌کنند. زوج‌های دیگر هم هستند که در عین حال که الگوی خودآزاری – دیگرآزاری میان آن دو پا برجا است به جان می‌آیند و در مواردی به ایفای نقش‌های متفاوتی رو می‌آورند. این تقابل عادت و احساسات می‌تواند در زندگی شغلی هر دو طرف هم انعکاس پیدا کند. ممکن است مرد مورد نظر شما در کار خود موفق و رضایتمند باشد، در حالی که شما در انتخاب میز شغلی خود سر در گم مانده باشید.معمولاً جاکوب، طرف دهنده (دیگرآزار) و آنا، طرف گیرنده (خودآزار) بود، تا آن‌که آن دو موقعیت خود را جابه‌جا کردند. نوع روابط آن‌ها که هر دو درویشان در اوایل سنین چهل سالگی خود قرار داشتند و پانزده سال از ازدواجشان می‌گذشت، کاملاً قابل پیش‌بینی بود، آنا آرام، صبور، سهل‌گیر و خوش‌اخلاق بود. او صرف نظر از آن که جاکوب چه می‌گفت یا چه رفتاری می‌کرد، با انتقادهای او با تسامح و گذشت روبرو می‌شد و سعی می‌کرد با خوش‌رویی، افسردگی را از وجود جاکوب بزداید. جاکوب تقریباً هیچ‌گاه به این خاطر از آنا تشکر نمی‌کرد و احساس می‌کرد که این حق اوست که از حمایت آنا از خود برخوردار باشد. او در ابتدا به کار معماری مشغول بود و از شغل خود لذت می‌برد. اما چند سال بعد همین کار، برایش برای او تکراری شد؛ به گونه‌ای که در عین حال که نمی‌توانست خود را از آن رها سازد، دیگر از آن لذت نمی‌برد. در طی همین سال ها، آنا به شغل پرستاری اشتغال داشت که درآمد چندانی هم نداشت. اگرچه آنا هر روز به انبوه شکایت‌های شغلی جاکوب گوش می‌داد، اما او علاقه‌ی خاصی به شنیدن مسایل شغلی آنا نداشت.چهار سال پیش آنا در دوره مراقبت‌های پیشرفته شرکت کرد و از آن پس به عنوان مسؤول درمانگاه به کار پرداخت که همان کاری بود که آن را د‌وست می‌داشت. طی این چند سال، علاقه او به جاکوب تغییر کرد. دیگر حوصله شنیدن شکایت‌های او را نداشت و از رفتار اجتناب جویانه و خشک او با خود، به خشم می‌آمد. به جاکوب گفت که تمایلی ندار‌د که به مشکلات او گوش بدهد و دو سال پیش به او اقرار کرد که دیگر او را مثل قبل دوست ندارد و احتمال دار‌د که ا‌ز او جدا شود. اما چنین نکرد. حال که به گفته خود، نقش زنی «غرغرو» را ایفا می‌کند جاکوب به راستی تغییر کرده است. او دیگر معمولاَ به زبان می‌آورد که چقدر او را د‌وست دارد! این‌که او زنی فوق‌العاده است و کمابیش به احساسات او توجه نشان می‌دهد. آنا از این ناراحت است که همسرش، زمانی مهربانی با او را آغاز کرده است که او دیگر علاقه‌ی سابق را به وی ندارد؛ زیرا احساسات گذشته‌اش نسبت به او تغییر کرده است.اگرچه شاید چنین به نظر برسد که عامل اختلاف در این‌جا «ناهماهنگی زمانی» است، اما در زندگی مشترک آنا و جاکوب، به واقع هیچ نوع هم زمانی وجود ندارد. گویی قرارداد ناگفته‌ای که بر این ازدواج سایه افکنده، مستلزم آن است که یکی از دو طرف همواره از خود مایه بگذارد و ببخشد، و دیگری همواره بستاند. البته هیچ یک ا‌ز آن دو هشیارانه از چنین توافقی آگاهی ندارد، اما در عین حال به آن عمل می‌کند و در نتیجه حالت سادومازوخیسم (خودآزاری – دیگرآزاری) میان آن دو برقرار می‌ماند. در چند سال اول ازدواج، جاکوب عشق و حمایت خود را از آنا دریغ می‌داشت و آنا طرفی بود که بدون آن‌که توقعی داشته باشد همواره ایثار می‌کرد. اما در این چند سال اخیر، موقعیت آن دو جابه‌جا شده است؛ حال آنا عشق و محبت خود را از جاکوب دریغ می‌دارد در حالی که او در این رابطه در نقش فرد خوش‌رو عمل می‌کند. در صورتی که در ارتباط میان شما و مرد مورد نظرتان شما در نقش ایثارگر خستگی‌ناپذیر قرار دارید و او عشق خود را ابراز نمی‌کند، می‌توانید همین‌ که از علل روانی زیربنایی این حالت آگاهی پیدا کردید، این الگو را تغییر دهید.نخستین این علت‌ها، به آموزش خانوادگی مربوط می‌شود. هر گاه افراد به صورتی بزرگ شوند که نشانی از ابراز تحسین، عشق، و قدرشناسی مشاهده نکرده باشند، به سختی می‌توانند این حالت‌ها را در بزرگسالی خود، ظاهر سازند. پدر و مادرها علت ابراز محبت خود را به گونه‌هایی برای فرزندانشان توضیح می‌دهند که دیگر به صورت کلیشه درآمده‌اند: «اگر خیلی از تو تعریف کنم، کله‌ات پر از باد می‌شود»، «او که هیچ کاری را درست انجام نمی‌دهد»، «با این کار، مثل بچه کوچولوها دل نازک بار می‌آید.» و ... تمامی این توضیحات برای کودکان منطقی و غیرقابل تردید به نظر می‌رسند. پدر جاکوب، زمانی که او شش ساله بود آن‌ها را ترک کرد. و او که با پدری طرد کننده و مادری سخت‌گیر و همواره خسته روبرو بود، هیچ الگویی از ابراز علاقه در برابر خود نداشت. او مشاهده کرده بود که هر گاه ساکت و عبوس بود، رفتار مادرش با او ملایم‌تر می‌شد؛ به همین دلیل طبیعتاً انتظار داشت که همسرش نیز به همان‌‌گونه با این نوع رفتا‌ر او برخورد کند. و آنا هم به دلیل پیشینه خانوادگی خود، به این کار تمایل نشان می‌داد. پدر ا‌و از آن قبیل مردانی بود که فکر می‌کرد اگر فرزندانش را تنبیه بدنی نکند، آن‌ها فاقد تربیت درست به بار می‌آیند، و مادرش هم همانند فرزندان خانواده هم ا‌ز او می‌ترسید و هم به او وابسته بود. او با همسرش نه به منزله شوهر که همانند پادشاه رفتار می‌کرد. اگرچه والدین او به وجود آنا افتخار می‌کردند و هر یک در عمل و کلام به او محبت می‌ورزیدند، اما او همان الگوی حاکم بر روابط پدر و مادر‌ش را به خانه همسر آورده بود. یعنی زوجی که یکی از آن دو سلطه‌جو پرخاشگر و ممسک بود و طرف دیگر، همسری مطیع، مهربان، و کم‌توقع بود. حال روشن است که چرا در بررسی چنین وضعیت‌هایی هم نحوه‌ی برخورد والدین با فرزندان و هم شیوه‌ی برخورد آن دو با یکدیگر اهمیت دارد.



خرید و دانلود تحقیق درمورد روانشناسی مرد و زن