حریم فایل

دانلود کتاب، جزوه، تحقیق | مرجع دانشجویی

حریم فایل

دانلود کتاب، جزوه، تحقیق | مرجع دانشجویی

تحقیق درمورد روانشناسی

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 6

 

- پزشکی - روانشناسی

کلیه مطالب در خوصوص رایانه - مشاوره روانشناسی - مشاوره پزشکی

 

جذابیت در روابط بین فردی و مفهوم عشق در روانشناسی  احتمالا در اولین دیدار با افراد غریبه مهمترین سوالی که از ذهن شما می گذرد این است که آیا پذیرش متقابلی به وجود خواهد آمد یا نه؟ و اصولا نظر فرد مقابل راجع به شما چیست؟ پس از نخستین دیدار توجه شما غالبا بر این متمرکز است که رابطه خود را با فرد دیگر چگونه پایه ریزی و هدایت کنید تا از یک خوش آمدن یا جاذبه اولیه به دوستی عمیق تر و احتمالا حتی به صمیمیت و عشق برسید.موضوع خود را با دوست داشتن یا شکل گیری دوست داشتن، یعنی مراحل ابتدایی روابط صمیمانه و عاشقانه ای که احتمالا به ازدواج خواهد انجامید شروع می کنیم.

عوامل تعیین کننده دوست داشتن

.

* آشنایی: یکی از دلایلی که مجاورت ایجاد علاقه می کند این است که در اثر مجاورت میزان آشنایی افراد نسبت به هم افزایش قابل توجهی می یابد. پزوهشهای فراوانی حاکی از این هستند که به صرف آشنایی، یعنی به صرف تماس با محرکهای خوشایند، علاقه مندی افزایش می یابد. این موضوع یک پدیده همگانی است. به نحوی که حتی در مورد حیوانات نیز صدق می کند.

در تحقیقی از داوطلبان خواسته شد تا به عکسهایی از افراد ناشناس و تقریبا آشنا بر حسب میزان علاقه خود، نمره جذابیت بدهند. کمترین نمره جذابیت به عکسهایی داده شده بود که داوطلبان هیچ گاه آنان را ندیده بودند و بالاترین امتیاز به عکسهایی تعلق گرفت که داوطلبان دفعات بیشتری آنها را دیده بودند. بنابراین آشنایی یا شناخت اثر نیرومندی در علاقه مندی دارد و این دلیل موجهی است که وقتی فردی از آشنایان برای ازدواج به شما معرفی می شود، تمایل بیشتری به برقراری ارتباط پیدا می کنید. نتیجه عملی این مطلب این است که اگر فرد مورد نظر شما وقعی به تمجید و تحسین شما نمی گذارد در تحسین بی اغراق از وی پایداری نشان دهید. مجاورت و آشنایی قویترین سلاحهای کارآمد شما هستند.

* شباهت: برخی معتقدند که متضاد ها همدیگر را جذب می کنند.از سویی دیگر برخی از روانکاوان کلاسیک اعتقاد دارند که افراد٬شخصی را برای ازدواج انتخاب می کنند که بیشترین شباهت را به لحاظ شخصیتی با والدین آنها داشته باشد.قضاوت در این مورد با شما است.اما گاهی اوقات نیز عشاق با شور و حرارت زیادی از تفاوتهایی که با هم دارند صحبت می کنند. (( من عاشق قایقرانی هستم اما او از کوهنوردی خوشش می آید )) (( من مهندسی معدن می خوانم ولی او دانشجوی باستان شناسی است )) شاید این دسته افراد فراموش می کنند که هر دو نفر فعالیت در فضای باز را دوست دارند، هر دو نفر در حال گذراندن دوره تخصصی هستند. ملیت، دین، طبقه اجتماعی و سطح تحصیلات آنان یکسان است  و احتمالا از نظر سنی چند سال و از نظر بهره هوشی فقط چند نمره با هم تفاوت دارند. خلاصه این که اعتقاد به جذب متضادها، عمدتا نظر نادرستی است. اما به یاد داشته باشید که مجاورت، نسبت به شباهت از قدرت بیشتری برخوردار است.

* جذابیت جسمی: متاسفانه صحبت از این که ظاهر جسمانی هم از عوامل موثر در علاقه مندی به دیگری است، چندان آزاد منشانه یا منصفانه به نظر نمی رسد. زیرا ظاهر جسمانی افراد بر عکس منش، مهربانی و سایر خصوصیات شخصیتی، مولفه ای نیست که افراد کنترل یا دخالت چندانی بر آن داشته باشند. گرچه افراد در ارزیابیهای خود، جذابیت جسمانی را عامل چندان مهمی در علاقه مندی خود نمی دانند ولی رفتار واقعی آنان حکایت از حقیقت دیگری دارد. اهمیت جذابیت جسمانی منحصر به الگوی عشق و ازدواج نیست. برای مثال، خردسالان جذاب ( 5-6 ساله) نیز در بین همسالان خود از پذیرش و محبوبیت بیشتری برخوردارند. بزرگسالان نیز تحت تاثیر جذابیت کودکان قرار می گیرند. به عنوان نمونه: در پژوهشی از گروهی از زنان خواسته شد تا شرح عمل پرخاشگرانه ای که از یک کودک 7 ساله سر زده بود را بخوانند و راجع به آینده وی اظهار نظر کنند. همراه این شرح حال یکسان، برای گروه اول٬ یک عکس جذاب و برای گروه دوم٬ یک عکس غیر جذاب نیز ارایه شده بود . نتیجه این که این زنان کودک جذاب را کمتر از کودک غیر جذاب در معرض پرخاشگری ارزیابی کردند. حتی تحقیقات نشان می دهد که افراد جذاب نسبت به افراد غیر جذاب در ارزیابیها  به ویژگیهایی مانند: حساستر، مهربانتر، جالبتر، قویتر، قابل اطمینان تر، متعادل و متوازن تر، مردم آمیز و اجتماعی تر، مهیج و غیره ملال انگیزتر، از نظر جنسی گرمتر، از نظر جسمی و روانی سالم تر و مسوول و پاسخگو تر متصف می شوند. مطالعات دیگری نشان می دهد که مردم مقاله هایی که نویسنده آن شخص جذابی معرفی شده را از نظر کیفیت و محتوا در رده بالاتری قرار می دهند. به همین سیاق، هیات منصفه آزمایشی در برابر ارتکاب جرم مشابه افراد، متهم غیر جذاب را در مقایسه با متهم جذاب به زندان طولانی تری محکوم کردند. محققان دریافتند که مردم برای کشتن یک فرد جذاب محکومیت سنگین تری قایل می شوند تا کشتن یک فرد غیر جذاب. همچنین تحقیقات دیگری نشان داده است که جذابیت جسمانی با خود پنداره مثبت، سلامت روانی، جرات ورزی، اعتماد به نفس و با انواع گوناگون خصوصییات مثبت همبستگی دارد. بنابراین به یک قانون روانشناختی می رسیم و آن این است که هر چه در نظر مردم زیبا است، خوب هم هست و هر چه خوب است زیبا است. به نظر شما چرا چنین است؟ محتمل ترین تبیین این است که جذابیت، تصور خود کامبخشی است. یعنی ممکن است مردم با افرادی که از جذابیت بیشتری بر خوردارند به گونه ای رفتار کنند که عزت نفس ( نمره ارزشیابی فرد از توانمندیهای خود )، اعتماد به نفس (نمره ارزشیابی که فرد از دیگران می گیرد ) روابط و مهارتهای اجتماعی آنان افزایش یابد و شاید به همین دلیل است که افراد جذاب، سریعتر کار پیدا می کنند، ترفیع پیدا می کنند و به لحاظ شغلی پیشرفت می کنند یا از گزند تعدیلهای اداری به سلامت می گذراند و نظایر این. جک لندن در جمله ای شیطنت آمیز و به طنز می گوید: دختر یا زیبا است یا دانشجو و شاغل.با این اوصاف آیا برای نازیبایان نیز روزنه امیدی وجود دارد؟ پاسخ مثبت است. زیرا فرضیه جور بودن نیز مطرح است.

* جور بودن: افراد معمولا در کوششهای همسر گزینی خود  سرانجام به همسری می رسند که از نظر شکل ظاهری شباهت زیادی به خود آنها دارد. در یک تحقیق خارجی، داوران، عکس 99 جفت زن و شوهر را از نظر جذابیت جسمانی و شباهت جذابیتها ارزیابی کردند بی آنکه بدانند چه کسی همسر چه کسی است. بین ارزیابیهای انجام شده از عکسهای زن و شوهرها تفاوت معنی داری نسبت به ارزیابیهای انجام شده از عکسهای زنان و مردانی که به طور تصادفی به عنوان زن  و شوهر همتا شده بودند بدست آمد.

پدیده جور بودن معمولا طبق نظریه تصمیم گیری مبتنی بر انتظار- ارزش توصیف می شود. یعنی افراد، ارزش کلی فردی را که جذابیت جسمانی دارد در میزان انتظار خود از دستیابی به او ضرب می کنند و از این طریق کیفیت بازده انتخاب خود را به حداکثر می رسانند. به عبارت دیگر اشخاص می کوشند به جذاب ترین فرد مورد نظرشان برسند اما در این میان واقع بینانه به تمایل طرف مقابل نسبت به خود نیز می اندیشند. بنابراین افراد کم جاذبه سراغ کم جاذبه ها می روند. زیرا انتظار دارند در صورتی که هدف را آرمانی و دست بالا بگیرند با شکست مواجه شوند. حاصل کلی این بازار مکاره، جور شدن افراد بر حسب میزان جذابیت است و اغلب افرادی که تصمیم به ازدواج گرفته اند به همسری می رسند که از نظر جذابیت تقریبا همپایه خودشان است.

عشق

دکتر آبراهام مازلو روانشناسی است که برای سلسه نیازهای انسان٬ هرمی را پیشنهاد کرده است. وی معتقد است که انسانها زمانی عاشق می شوند که سایر نیازهای بنیادین آنها برآورده شده باشد تا نیاز به پیوند جویی و نیاز به تعلق داشتن تبدیل به عشق شود. یعنی تعلق داشتن به کسی که دوستش دارید و مورد دوستی واقع شدن از طرف وی که در نهایت شما را به عشق می رساند. به عبارت دیگر عشق فرایندی است که در طی آن انسانها از سطح دوستی روابط آغازین به صمیمیتی ژرف می رسند و حوزهای متفاوتی از شخصیت٬ رفتار و زندگی یکدیگر را تحت تاثیر قرار می دهند. به یاد داشته باشید که عشق را باید ایجاد کرد و برای حفظش تلاش بسیار.عشق پایدار محصول مشترکی است میان مصالحه٬ سازش٬ گذشت و تفاهم همگون طرفین بر سر موضوعات مختلف زندگی.مطالعات میان-فرهنگی نشان می دهد که عوامل حفظ یک رابطه رضایت بخش و طولانی مدت٬ بیشتر در گرو تقویت اشتراکات زناشویی٬ پذیرش نقشها٬ همکاری و تقسیم کار عادلانه و برابری قدرت تصمیم گیری است.ساختار عشق در روانشناسی عبارت است از: صمیمیت، تعهد و شور شهوی. 

نکات ویژه

* بیشترین اطلاعات محصول اولین ارتباط است.سعی کنید در اولین ارتباط در کمال سادگی٬ تمیزی و مرتب ظاهر شوید. آرایش و آراستگی نامتعارف افراد غالبا حاکی از آشفتگی درونی آنها است. یعنی خود را بهتر از آنچه هستند نمایش دهند. معمولا افردای مبادرت به این کار می کنند که عزت نفس و اعتماد به نفس پایین تری دارند و نیازی عمیق به جلب توجه و فراموش نکنید که فرد نیازمند چیزی برای ارایه به شما ندارد. 

** تحقیقات نشان می دهد٬ افرادی که مهربان ارزیابی می شوند دارای چشمانی با مردمکهای فراخ تر هستند و حقیقت موضوع در این واقعیت نهفته است که مردمک چشمها در هنگام ترس٬ اظطراب٬ پریشانی و پرخاشگری منقبض می شوند و حالتی تدافعی٬ تهاجمی یا طرد کننده به خود می گیرند. بنابراین٬ این نوع نگاه ها نمی توانند دارای صاحبانی متعادل٬ آرام و مهربان باشند. شاید به این دلیل است که از قدیم چشم را آیینه روح و روان می دانند.

*** به قول چاپلین" هر چهره ای با لبخند زیبا تر است" بنابراین بهترین آرایش برای چهره شما می تواند تبسمی دوستانه باشد.

**** در هنگام صحبت کردن با فرد مقابل از نگاه های مستقیم ولی غیر معذب کننده که احساس توجه٬ ارزش و علاقه را به مخاطب منتقل می سازد استفاده کنید. تا حد امکان صحبتهای او را قطع نکنید و شنونده خوبی باشید. این شیوه٬ شخصیتی فهیم٬ صبور و عمیق را در ذهن فرد مقابل تداعی می کند.

***** راجع به انتظارات و خواسته های خود با صراحت صحبت کنید و مراقب باشید که زیاده روی نکنید تا تصویر فردی خودخواه٬ بی ملاحظه و بی توجه به خواسته ها و انتظارات دیگران در ذهنش مجسم نشود. خودخواهی این نیست که تو هرگونه بخواهی زندگی کنی خود خواهی این است که از دیگری بخواهی تا مانند تو زندگی کند.

****** مترجم خوبی برای احساسات خود و دیگری باشید. از مخفی نکردن احساس مثبت خود نسبت به طرف مقابل ترسی نداشته باشید تا درسهای خوبی بیاموزید و گاهی متناسب با شرایط٬ عمق و میزان رسمیت رابطه٬ احساس٬ سلیقه٬ توجه و مهرورزی خود را با دادن هدیه به وی نشان دهید. 

 سربلند

روانشناسی اجتماعی یکی از شاخه های مهم علم روانشناسی است که در مباحث فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی کاربرد فراوان دارد. چرا که لازمه موفقیت هر طرح و برنامه و تعیین راهکارهای زدودن مشکلات و معضلات جامعه، شناخت و آگاهی از روانشناسی اجتماعی مردم آن جامعه است. استکبار صفتی مذموم است که می تواند در هر فرد و جامعه ای تجلی پیدا کند. اینکه مفهوم کبر، متکبر و استکبار چیست؟ و شاخص ها و آثار فردی و اجتماعی آن کدام است و بالاخره با چه راهکاری می توان بر صفت استکباری غلبه کرد، مجموعه مطالبی است که نگارنده در مقام شرح و تبیین آن برآمده است. اینک با هم آن را از نظر می گذرانیم.مفهوم روانشناسی اجتماعیروانشناسی اجتماعی کوششی برای فهم و تبیین این مطلب است که افکار، احساسات یا رفتار افراد چگونه تحت تأثیر حضور واقعی (تصوری یا تلویحی) دیگران قرار می گیرد.به بیان ساده تر روانشناسی اجتماعی، اثرات حضور دیگران را بر رفتار فرد یا رفتار خود را تحت تأثیر گروه مورد بررسی و مطالعه قرار می دهد. روشن است که تأثیر دیگران بر فرد مستلزم وجود روابط متقابل بین خود با دیگران است، بنابراین به یک تعریف دیگر روانشناسی اجتماعی به عنوان علم مطالعه رفتار متقابل بین انسان ها یا علم مطالعه تعامل انسان ها شناخته می شود.گفته شده است که جامعه شناسی اساسا به گروه ها نظر دارد و روانشناسی اجتماعی به افراد میان گروه ها توجه دارد. علم جامعه شناسی به عوامل اجتماعی رفتار گروهی معطوف است، حال آنکه روانشناسی اجتماعی به اثرات گروه بر روی فرد توجه خاص دارد.صفات و خصوصیات انسان را می توان از جهات مختلف بررسی کرد. از منظر علم اخلاق می توان به فلسفه اخلاق و نظریاتی که در مورد صفات و علل و انگیزه ایجادی آن گفته شده پرداخت و یا از منظر علوم تربیتی آثار آن را در رفتار فردی مورد تحلیل قرار داد. از منظر روانشناسی نیز به مطالعه علمی رفتار و فرآیندهای ذهنی و علل مختلف آن توجه داده می شود.در این نوشتار به بررسی آثار اجتماعی یک صفت اخلاقی به نام کبر که به صورت تکبر در حوزه تربیتی و به شکل استکبار در حوزه عمل اجتماعی بروز می کند توجه خواهد شد.مفهوم کبر و متکبردرباره کبر گفته اند که آن صفتی از صفات اخلاقی و منشی انسان است که برخاسته از خودپرستی است. انسان هرگاه خود را بیش از اندازه باور داشته باشد، صفتی در وی به صورت یک ساخت ذهنی پدیدار می شود که در اصطلاح به کبر یاد می شود. کبر به معنای بزرگی است و کسی که به صفت کبر دچار می شود و خود را بزرگ می پندارد در اصطلاح متکبر گفته می شود. بنابراین تکبر ظهور و بروز حالت نفسانی است که در ذهن انسان ایجاد شده است. به سخنی دیگر کبر یعنی بزرگی که انسان در ذهن خویش از خود می سازد. این حالت تا زمانی که در یک فرآیند متأثر از مسایل اجتماعی به شکل یک صفت اخلاقی خود را نشان ندهد امری باطنی است اما همین که خود را نشان دهد به شکل تکبر درمی آید. بنابراین کبر حالت نفسانی است که بر اثر آن فرد خود را برتر از دیگری می شمارد. علت این امر را خودپسندی و باور بیش از حد و اندازه شخص به خود دانسته اند که در حوزه هنجاری و رفتار به شکل تکبر خود را نشان می دهد. از این رو تکبر حالتی هنجاری و رفتاری است نه یک صفت ذهنی و نفسانی صرف که تحت تأثیر عوامل درونی (خودپسندی فزاینده) و بیرونی (علل اجتماعی) بروز و ظهور می کند. انسان نمودهای ظاهری کبر را می بیند و از آن به تکبر و یا استکبار یاد می کند. تکبر حالت اخلاقی و هنجاری کبر است چنان که استکبار شکل هنجاری صرف است که فرد براساس آن نه تنها رفتار فردی خود را به گونه ای می نمایاند که بزرگی را به دیگران بباوراند بلکه می کوشد تا دیگری را به زیر سلطه خویش درآورده و به استسلام بکشاند.شاخص های ظاهری کبر و متکبراز این رو می توان گفت که حالت ذهنی کبر به دو شکل اخلاق نابهنجار فردی تکبر و نابهنجار اجتماعی استکبار بروز و ظهور می کند. بر همین پایه و اساس است که بر این باور می توان پافشرد که از کبر به عنوان صفت نفسانی ذهنی می بایست سخن گفت و از تکبر در حوزه علم اخلاق و روان شناسی فردی و از استکبار در روان شناسی اجتماعی بحث کرد.فرد مستکبر کسی است که در برابر دیگری هرکس و مقامی باشد سر تسلیم فرود نمی آورد و تن به استسلام نمی دهد. به این معنا که چنین شخصی ازنظر شخصیتی به گونه ای است که هرگز اظهار طاعت نمی کند و انقیاد و اطاعت ولو از حق و حقیقت را نمی پذیرد؛ زیرا خود را ازنظر ذهنی چنان باور دارد که نمی تواند دیگری را برتر از خود بنگرد و ازنظر خودپسندی به جایی می رسد که تنها خود را می بیند. بروز این صفت در حوزه عمل اجتماعی به شکل عدم انقیاد از حق خودنمایی می کند از این رو گفته اند که «استکبار» تمرد و نافرمانی و سرکشی و کبریایی کردن است.هرگاه قلب انسانی از آفات و عیوب نفسانی به سلامت باشد، حق را به فطرت سالم خود درمی یابد و پس از دریافت آن در برابرش تسلیم می شود و در رفتار انقیاد و اطاعت از آن را پیشه خود می سازد. اما اگر قلب معیوب و آفت خودبینی و خودخواهی در آن قوت و قدرت گرفته باشد، حالتی ذهنی در وی ایجاد می شود که از آن به کبر یاد می کنند. کبر چنان که گفته شد حالت ذهنی است که شخص خود را بزرگ و بالاتر از دیگران می بیند. اگر شخص بر طبق این حالت ذهنی و نفسانی رفتار کند و در ظاهر بزرگی فروشد تکبر ورزیده است که امری ناپسند و ناخوش از منظر علم اخلاق است. حال اگر از روی این کبریایی نفسانی و تکبر اخلاقی در حوزه عمل اجتماعی نافرمانی و سرکشی کند، می گویند که شخص استکبار نموده است. پس استکبار نافرمانی و سرکشی حاصل از کبر و تکبر است.آثار کبر در درون و بیرون انساندر هر صورت، انسان چون خودبین و خودخواه است، این خودخواهی و محبت مفرط به نفس، سبب می شود که از نقایص



خرید و دانلود تحقیق درمورد روانشناسی


تحقیق درمورد روانشناسی

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 6

 

- پزشکی - روانشناسی

کلیه مطالب در خوصوص رایانه - مشاوره روانشناسی - مشاوره پزشکی

 

جذابیت در روابط بین فردی و مفهوم عشق در روانشناسی  احتمالا در اولین دیدار با افراد غریبه مهمترین سوالی که از ذهن شما می گذرد این است که آیا پذیرش متقابلی به وجود خواهد آمد یا نه؟ و اصولا نظر فرد مقابل راجع به شما چیست؟ پس از نخستین دیدار توجه شما غالبا بر این متمرکز است که رابطه خود را با فرد دیگر چگونه پایه ریزی و هدایت کنید تا از یک خوش آمدن یا جاذبه اولیه به دوستی عمیق تر و احتمالا حتی به صمیمیت و عشق برسید.موضوع خود را با دوست داشتن یا شکل گیری دوست داشتن، یعنی مراحل ابتدایی روابط صمیمانه و عاشقانه ای که احتمالا به ازدواج خواهد انجامید شروع می کنیم.

عوامل تعیین کننده دوست داشتن

.

* آشنایی: یکی از دلایلی که مجاورت ایجاد علاقه می کند این است که در اثر مجاورت میزان آشنایی افراد نسبت به هم افزایش قابل توجهی می یابد. پزوهشهای فراوانی حاکی از این هستند که به صرف آشنایی، یعنی به صرف تماس با محرکهای خوشایند، علاقه مندی افزایش می یابد. این موضوع یک پدیده همگانی است. به نحوی که حتی در مورد حیوانات نیز صدق می کند.

در تحقیقی از داوطلبان خواسته شد تا به عکسهایی از افراد ناشناس و تقریبا آشنا بر حسب میزان علاقه خود، نمره جذابیت بدهند. کمترین نمره جذابیت به عکسهایی داده شده بود که داوطلبان هیچ گاه آنان را ندیده بودند و بالاترین امتیاز به عکسهایی تعلق گرفت که داوطلبان دفعات بیشتری آنها را دیده بودند. بنابراین آشنایی یا شناخت اثر نیرومندی در علاقه مندی دارد و این دلیل موجهی است که وقتی فردی از آشنایان برای ازدواج به شما معرفی می شود، تمایل بیشتری به برقراری ارتباط پیدا می کنید. نتیجه عملی این مطلب این است که اگر فرد مورد نظر شما وقعی به تمجید و تحسین شما نمی گذارد در تحسین بی اغراق از وی پایداری نشان دهید. مجاورت و آشنایی قویترین سلاحهای کارآمد شما هستند.

* شباهت: برخی معتقدند که متضاد ها همدیگر را جذب می کنند.از سویی دیگر برخی از روانکاوان کلاسیک اعتقاد دارند که افراد٬شخصی را برای ازدواج انتخاب می کنند که بیشترین شباهت را به لحاظ شخصیتی با والدین آنها داشته باشد.قضاوت در این مورد با شما است.اما گاهی اوقات نیز عشاق با شور و حرارت زیادی از تفاوتهایی که با هم دارند صحبت می کنند. (( من عاشق قایقرانی هستم اما او از کوهنوردی خوشش می آید )) (( من مهندسی معدن می خوانم ولی او دانشجوی باستان شناسی است )) شاید این دسته افراد فراموش می کنند که هر دو نفر فعالیت در فضای باز را دوست دارند، هر دو نفر در حال گذراندن دوره تخصصی هستند. ملیت، دین، طبقه اجتماعی و سطح تحصیلات آنان یکسان است  و احتمالا از نظر سنی چند سال و از نظر بهره هوشی فقط چند نمره با هم تفاوت دارند. خلاصه این که اعتقاد به جذب متضادها، عمدتا نظر نادرستی است. اما به یاد داشته باشید که مجاورت، نسبت به شباهت از قدرت بیشتری برخوردار است.

* جذابیت جسمی: متاسفانه صحبت از این که ظاهر جسمانی هم از عوامل موثر در علاقه مندی به دیگری است، چندان آزاد منشانه یا منصفانه به نظر نمی رسد. زیرا ظاهر جسمانی افراد بر عکس منش، مهربانی و سایر خصوصیات شخصیتی، مولفه ای نیست که افراد کنترل یا دخالت چندانی بر آن داشته باشند. گرچه افراد در ارزیابیهای خود، جذابیت جسمانی را عامل چندان مهمی در علاقه مندی خود نمی دانند ولی رفتار واقعی آنان حکایت از حقیقت دیگری دارد. اهمیت جذابیت جسمانی منحصر به الگوی عشق و ازدواج نیست. برای مثال، خردسالان جذاب ( 5-6 ساله) نیز در بین همسالان خود از پذیرش و محبوبیت بیشتری برخوردارند. بزرگسالان نیز تحت تاثیر جذابیت کودکان قرار می گیرند. به عنوان نمونه: در پژوهشی از گروهی از زنان خواسته شد تا شرح عمل پرخاشگرانه ای که از یک کودک 7 ساله سر زده بود را بخوانند و راجع به آینده وی اظهار نظر کنند. همراه این شرح حال یکسان، برای گروه اول٬ یک عکس جذاب و برای گروه دوم٬ یک عکس غیر جذاب نیز ارایه شده بود . نتیجه این که این زنان کودک جذاب را کمتر از کودک غیر جذاب در معرض پرخاشگری ارزیابی کردند. حتی تحقیقات نشان می دهد که افراد جذاب نسبت به افراد غیر جذاب در ارزیابیها  به ویژگیهایی مانند: حساستر، مهربانتر، جالبتر، قویتر، قابل اطمینان تر، متعادل و متوازن تر، مردم آمیز و اجتماعی تر، مهیج و غیره ملال انگیزتر، از نظر جنسی گرمتر، از نظر جسمی و روانی سالم تر و مسوول و پاسخگو تر متصف می شوند. مطالعات دیگری نشان می دهد که مردم مقاله هایی که نویسنده آن شخص جذابی معرفی شده را از نظر کیفیت و محتوا در رده بالاتری قرار می دهند. به همین سیاق، هیات منصفه آزمایشی در برابر ارتکاب جرم مشابه افراد، متهم غیر جذاب را در مقایسه با متهم جذاب به زندان طولانی تری محکوم کردند. محققان دریافتند که مردم برای کشتن یک فرد جذاب محکومیت سنگین تری قایل می شوند تا کشتن یک فرد غیر جذاب. همچنین تحقیقات دیگری نشان داده است که جذابیت جسمانی با خود پنداره مثبت، سلامت روانی، جرات ورزی، اعتماد به نفس و با انواع گوناگون خصوصییات مثبت همبستگی دارد. بنابراین به یک قانون روانشناختی می رسیم و آن این است که هر چه در نظر مردم زیبا است، خوب هم هست و هر چه خوب است زیبا است. به نظر شما چرا چنین است؟ محتمل ترین تبیین این است که جذابیت، تصور خود کامبخشی است. یعنی ممکن است مردم با افرادی که از جذابیت بیشتری بر خوردارند به گونه ای رفتار کنند که عزت نفس ( نمره ارزشیابی فرد از توانمندیهای خود )، اعتماد به نفس (نمره ارزشیابی که فرد از دیگران می گیرد ) روابط و مهارتهای اجتماعی آنان افزایش یابد و شاید به همین دلیل است که افراد جذاب، سریعتر کار پیدا می کنند، ترفیع پیدا می کنند و به لحاظ شغلی پیشرفت می کنند یا از گزند تعدیلهای اداری به سلامت می گذراند و نظایر این. جک لندن در جمله ای شیطنت آمیز و به طنز می گوید: دختر یا زیبا است یا دانشجو و شاغل.با این اوصاف آیا برای نازیبایان نیز روزنه امیدی وجود دارد؟ پاسخ مثبت است. زیرا فرضیه جور بودن نیز مطرح است.

* جور بودن: افراد معمولا در کوششهای همسر گزینی خود  سرانجام به همسری می رسند که از نظر شکل ظاهری شباهت زیادی به خود آنها دارد. در یک تحقیق خارجی، داوران، عکس 99 جفت زن و شوهر را از نظر جذابیت جسمانی و شباهت جذابیتها ارزیابی کردند بی آنکه بدانند چه کسی همسر چه کسی است. بین ارزیابیهای انجام شده از عکسهای زن و شوهرها تفاوت معنی داری نسبت به ارزیابیهای انجام شده از عکسهای زنان و مردانی که به طور تصادفی به عنوان زن  و شوهر همتا شده بودند بدست آمد.

پدیده جور بودن معمولا طبق نظریه تصمیم گیری مبتنی بر انتظار- ارزش توصیف می شود. یعنی افراد، ارزش کلی فردی را که جذابیت جسمانی دارد در میزان انتظار خود از دستیابی به او ضرب می کنند و از این طریق کیفیت بازده انتخاب خود را به حداکثر می رسانند. به عبارت دیگر اشخاص می کوشند به جذاب ترین فرد مورد نظرشان برسند اما در این میان واقع بینانه به تمایل طرف مقابل نسبت به خود نیز می اندیشند. بنابراین افراد کم جاذبه سراغ کم جاذبه ها می روند. زیرا انتظار دارند در صورتی که هدف را آرمانی و دست بالا بگیرند با شکست مواجه شوند. حاصل کلی این بازار مکاره، جور شدن افراد بر حسب میزان جذابیت است و اغلب افرادی که تصمیم به ازدواج گرفته اند به همسری می رسند که از نظر جذابیت تقریبا همپایه خودشان است.

عشق

دکتر آبراهام مازلو روانشناسی است که برای سلسه نیازهای انسان٬ هرمی را پیشنهاد کرده است. وی معتقد است که انسانها زمانی عاشق می شوند که سایر نیازهای بنیادین آنها برآورده شده باشد تا نیاز به پیوند جویی و نیاز به تعلق داشتن تبدیل به عشق شود. یعنی تعلق داشتن به کسی که دوستش دارید و مورد دوستی واقع شدن از طرف وی که در نهایت شما را به عشق می رساند. به عبارت دیگر عشق فرایندی است که در طی آن انسانها از سطح دوستی روابط آغازین به صمیمیتی ژرف می رسند و حوزهای متفاوتی از شخصیت٬ رفتار و زندگی یکدیگر را تحت تاثیر قرار می دهند. به یاد داشته باشید که عشق را باید ایجاد کرد و برای حفظش تلاش بسیار.عشق پایدار محصول مشترکی است میان مصالحه٬ سازش٬ گذشت و تفاهم همگون طرفین بر سر موضوعات مختلف زندگی.مطالعات میان-فرهنگی نشان می دهد که عوامل حفظ یک رابطه رضایت بخش و طولانی مدت٬ بیشتر در گرو تقویت اشتراکات زناشویی٬ پذیرش نقشها٬ همکاری و تقسیم کار عادلانه و برابری قدرت تصمیم گیری است.ساختار عشق در روانشناسی عبارت است از: صمیمیت، تعهد و شور شهوی. 

نکات ویژه

* بیشترین اطلاعات محصول اولین ارتباط است.سعی کنید در اولین ارتباط در کمال سادگی٬ تمیزی و مرتب ظاهر شوید. آرایش و آراستگی نامتعارف افراد غالبا حاکی از آشفتگی درونی آنها است. یعنی خود را بهتر از آنچه هستند نمایش دهند. معمولا افردای مبادرت به این کار می کنند که عزت نفس و اعتماد به نفس پایین تری دارند و نیازی عمیق به جلب توجه و فراموش نکنید که فرد نیازمند چیزی برای ارایه به شما ندارد. 

** تحقیقات نشان می دهد٬ افرادی که مهربان ارزیابی می شوند دارای چشمانی با مردمکهای فراخ تر هستند و حقیقت موضوع در این واقعیت نهفته است که مردمک چشمها در هنگام ترس٬ اظطراب٬ پریشانی و پرخاشگری منقبض می شوند و حالتی تدافعی٬ تهاجمی یا طرد کننده به خود می گیرند. بنابراین٬ این نوع نگاه ها نمی توانند دارای صاحبانی متعادل٬ آرام و مهربان باشند. شاید به این دلیل است که از قدیم چشم را آیینه روح و روان می دانند.

*** به قول چاپلین" هر چهره ای با لبخند زیبا تر است" بنابراین بهترین آرایش برای چهره شما می تواند تبسمی دوستانه باشد.

**** در هنگام صحبت کردن با فرد مقابل از نگاه های مستقیم ولی غیر معذب کننده که احساس توجه٬ ارزش و علاقه را به مخاطب منتقل می سازد استفاده کنید. تا حد امکان صحبتهای او را قطع نکنید و شنونده خوبی باشید. این شیوه٬ شخصیتی فهیم٬ صبور و عمیق را در ذهن فرد مقابل تداعی می کند.

***** راجع به انتظارات و خواسته های خود با صراحت صحبت کنید و مراقب باشید که زیاده روی نکنید تا تصویر فردی خودخواه٬ بی ملاحظه و بی توجه به خواسته ها و انتظارات دیگران در ذهنش مجسم نشود. خودخواهی این نیست که تو هرگونه بخواهی زندگی کنی خود خواهی این است که از دیگری بخواهی تا مانند تو زندگی کند.

****** مترجم خوبی برای احساسات خود و دیگری باشید. از مخفی نکردن احساس مثبت خود نسبت به طرف مقابل ترسی نداشته باشید تا درسهای خوبی بیاموزید و گاهی متناسب با شرایط٬ عمق و میزان رسمیت رابطه٬ احساس٬ سلیقه٬ توجه و مهرورزی خود را با دادن هدیه به وی نشان دهید. 

 سربلند

روانشناسی اجتماعی یکی از شاخه های مهم علم روانشناسی است که در مباحث فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی کاربرد فراوان دارد. چرا که لازمه موفقیت هر طرح و برنامه و تعیین راهکارهای زدودن مشکلات و معضلات جامعه، شناخت و آگاهی از روانشناسی اجتماعی مردم آن جامعه است. استکبار صفتی مذموم است که می تواند در هر فرد و جامعه ای تجلی پیدا کند. اینکه مفهوم کبر، متکبر و استکبار چیست؟ و شاخص ها و آثار فردی و اجتماعی آن کدام است و بالاخره با چه راهکاری می توان بر صفت استکباری غلبه کرد، مجموعه مطالبی است که نگارنده در مقام شرح و تبیین آن برآمده است. اینک با هم آن را از نظر می گذرانیم.مفهوم روانشناسی اجتماعیروانشناسی اجتماعی کوششی برای فهم و تبیین این مطلب است که افکار، احساسات یا رفتار افراد چگونه تحت تأثیر حضور واقعی (تصوری یا تلویحی) دیگران قرار می گیرد.به بیان ساده تر روانشناسی اجتماعی، اثرات حضور دیگران را بر رفتار فرد یا رفتار خود را تحت تأثیر گروه مورد بررسی و مطالعه قرار می دهد. روشن است که تأثیر دیگران بر فرد مستلزم وجود روابط متقابل بین خود با دیگران است، بنابراین به یک تعریف دیگر روانشناسی اجتماعی به عنوان علم مطالعه رفتار متقابل بین انسان ها یا علم مطالعه تعامل انسان ها شناخته می شود.گفته شده است که جامعه شناسی اساسا به گروه ها نظر دارد و روانشناسی اجتماعی به افراد میان گروه ها توجه دارد. علم جامعه شناسی به عوامل اجتماعی رفتار گروهی معطوف است، حال آنکه روانشناسی اجتماعی به اثرات گروه بر روی فرد توجه خاص دارد.صفات و خصوصیات انسان را می توان از جهات مختلف بررسی کرد. از منظر علم اخلاق می توان به فلسفه اخلاق و نظریاتی که در مورد صفات و علل و انگیزه ایجادی آن گفته شده پرداخت و یا از منظر علوم تربیتی آثار آن را در رفتار فردی مورد تحلیل قرار داد. از منظر روانشناسی نیز به مطالعه علمی رفتار و فرآیندهای ذهنی و علل مختلف آن توجه داده می شود.در این نوشتار به بررسی آثار اجتماعی یک صفت اخلاقی به نام کبر که به صورت تکبر در حوزه تربیتی و به شکل استکبار در حوزه عمل اجتماعی بروز می کند توجه خواهد شد.مفهوم کبر و متکبردرباره کبر گفته اند که آن صفتی از صفات اخلاقی و منشی انسان است که برخاسته از خودپرستی است. انسان هرگاه خود را بیش از اندازه باور داشته باشد، صفتی در وی به صورت یک ساخت ذهنی پدیدار می شود که در اصطلاح به کبر یاد می شود. کبر به معنای بزرگی است و کسی که به صفت کبر دچار می شود و خود را بزرگ می پندارد در اصطلاح متکبر گفته می شود. بنابراین تکبر ظهور و بروز حالت نفسانی است که در ذهن انسان ایجاد شده است. به سخنی دیگر کبر یعنی بزرگی که انسان در ذهن خویش از خود می سازد. این حالت تا زمانی که در یک فرآیند متأثر از مسایل اجتماعی به شکل یک صفت اخلاقی خود را نشان ندهد امری باطنی است اما همین که خود را نشان دهد به شکل تکبر درمی آید. بنابراین کبر حالت نفسانی است که بر اثر آن فرد خود را برتر از دیگری می شمارد. علت این امر را خودپسندی و باور بیش از حد و اندازه شخص به خود دانسته اند که در حوزه هنجاری و رفتار به شکل تکبر خود را نشان می دهد. از این رو تکبر حالتی هنجاری و رفتاری است نه یک صفت ذهنی و نفسانی صرف که تحت تأثیر عوامل درونی (خودپسندی فزاینده) و بیرونی (علل اجتماعی) بروز و ظهور می کند. انسان نمودهای ظاهری کبر را می بیند و از آن به تکبر و یا استکبار یاد می کند. تکبر حالت اخلاقی و هنجاری کبر است چنان که استکبار شکل هنجاری صرف است که فرد براساس آن نه تنها رفتار فردی خود را به گونه ای می نمایاند که بزرگی را به دیگران بباوراند بلکه می کوشد تا دیگری را به زیر سلطه خویش درآورده و به استسلام بکشاند.شاخص های ظاهری کبر و متکبراز این رو می توان گفت که حالت ذهنی کبر به دو شکل اخلاق نابهنجار فردی تکبر و نابهنجار اجتماعی استکبار بروز و ظهور می کند. بر همین پایه و اساس است که بر این باور می توان پافشرد که از کبر به عنوان صفت نفسانی ذهنی می بایست سخن گفت و از تکبر در حوزه علم اخلاق و روان شناسی فردی و از استکبار در روان شناسی اجتماعی بحث کرد.فرد مستکبر کسی است که در برابر دیگری هرکس و مقامی باشد سر تسلیم فرود نمی آورد و تن به استسلام نمی دهد. به این معنا که چنین شخصی ازنظر شخصیتی به گونه ای است که هرگز اظهار طاعت نمی کند و انقیاد و اطاعت ولو از حق و حقیقت را نمی پذیرد؛ زیرا خود را ازنظر ذهنی چنان باور دارد که نمی تواند دیگری را برتر از خود بنگرد و ازنظر خودپسندی به جایی می رسد که تنها خود را می بیند. بروز این صفت در حوزه عمل اجتماعی به شکل عدم انقیاد از حق خودنمایی می کند از این رو گفته اند که «استکبار» تمرد و نافرمانی و سرکشی و کبریایی کردن است.هرگاه قلب انسانی از آفات و عیوب نفسانی به سلامت باشد، حق را به فطرت سالم خود درمی یابد و پس از دریافت آن در برابرش تسلیم می شود و در رفتار انقیاد و اطاعت از آن را پیشه خود می سازد. اما اگر قلب معیوب و آفت خودبینی و خودخواهی در آن قوت و قدرت گرفته باشد، حالتی ذهنی در وی ایجاد می شود که از آن به کبر یاد می کنند. کبر چنان که گفته شد حالت ذهنی است که شخص خود را بزرگ و بالاتر از دیگران می بیند. اگر شخص بر طبق این حالت ذهنی و نفسانی رفتار کند و در ظاهر بزرگی فروشد تکبر ورزیده است که امری ناپسند و ناخوش از منظر علم اخلاق است. حال اگر از روی این کبریایی نفسانی و تکبر اخلاقی در حوزه عمل اجتماعی نافرمانی و سرکشی کند، می گویند که شخص استکبار نموده است. پس استکبار نافرمانی و سرکشی حاصل از کبر و تکبر است.آثار کبر در درون و بیرون انساندر هر صورت، انسان چون خودبین و خودخواه است، این خودخواهی و محبت مفرط به نفس، سبب می شود که از نقایص



خرید و دانلود تحقیق درمورد روانشناسی


تحقیق درمورد روانشناسى در قرآن

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 3

 

روانشناسى در قرآن‏ جنبه کشف روانشناسى در فلسفه قرآن تابع قوانین زیر است که‏چیزى جز بسط دادن همان حقیقتى که در آغاز بیان کردیم نیست:1 - روان، چنانچه دو گروه تندرو از فلاسفه پنداشته‏اند نه شمش‏نقره است و نه صخره سیاه، بلکه حد وسط میان این دوست.2 - از همین رو جوانب منفى و مثبت انسان در کنار هم قرار دارندوهیچ نیرویى از خارج آن دو را بر انسان تحمیل نمى‏کند و تنهاخداست که خیر را بدو عطا مى‏کند و گاهى تقوا را در اختیار اومى‏نهد.3 - نخستین خطاى فلاسفه از این جا ناشى مى‏شود که پیشاپیش‏گمان کرده‏اند نفسى که تابع خیر است نمى‏تواند منبع شر باشدوعکس آن را نیز صادق مى‏دانند غافل از آن که طبیعت شرور نفس باعطاى خیر از سوى خدا منافاتى ندارد چنانچه طبیعت انسان مرگ‏است ولى خدا حیات را بدو عطا فرموده است و ذات او عدم است‏وخداوند به او هستى و وجود عطا فرموده و به همین ترتیب.4 - از همین رو انگیزه‏هاى طبیعى به همان قوّت عوامل فرهنگى‏حق و واقعى است، پس تعصّب در کنار ایثار و شهوت در کنارپاکدامنى و ریا در کنار اخلاص همگى امور واقعى هستند که مورداعتراف و اقرار مى‏باشند.5 - تربیت، اخلاق و کیفرها و فشارها تماماً امور ضرورى هستندزیرا جنبه مثبت انسان را علیه جنبه منفى او یارى مى‏رساند، البتّه پس‏از اقرار به واقعیّت حالتهاى تجاوز گرانه در نفس بشرى و تأثیر عوامل‏وراثتى و هوا و هوس و مشکلات زندگى که او را به سوى جوانب‏منفى رانده است.این موارد پنج‏گانه براى تمرکز انقلابى فکرى است که همان قاعده‏دوگانگى در پدیده‏ها هستى و نفس بشرى است، قاعده‏اى که فلاسفه‏قدیم و جدید در آن دستخوش خطا شده‏اند و قرآن این چنین انسانهارا به سوى آن هدایت مى‏کند:)وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا * فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا * قَدْ أَفْلَحَ مَن زَکَّاهَا *وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا * کَذَّبَتْ ثَمُودُ بِطَغْوَاهَا * إِذِ انبَعَثَ أَشْقَاهَا * فَقَالَ‏لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ نَاقَةَ اللَّهِ وَسُقْیَاهَا * فَکَذَّبُوهُ فَعَقَرُوهَا فَدَمْدَمَ عَلَیْهِمْ رَبُّهُم‏بِذَنبِهِمْ فَسَوَّاهَا(109))."سوگند به نفس و آن که نیکویش بیافریده، سپس بدیها و پرهیزگاریهایش‏را به او الهام کرده که هر که در پاکى آن کوشید رستگار شد و هر که در پلیدیش‏فرو پوشید نومید گردید، قوم ثمود از روى سرکشى تکذیب کردند آن گاه که‏شقى‏ترینشان برخاست، پیامبر خدا به آنها گفت: ماده شتر خدا را سیراب‏کنید، تکذیبش کردند و شتر را پى کردند، پس پروردگارشان به سبب گناهشان‏بر سرشان عذاب آورد و با خاک یکسانشان ساخت."نفس خود، تبهکارى را مى‏شناسد و مى‏داند که چگونه در آن باقى‏بماند یا از ضایعات آن رهایى یابد ولى گاهى به تزکیه و گاهى به تقلّب‏و دورویى روى مى‏آورد ولى به هر طرف که روى آورد برخاسته ازنیرویى است که در جان او ریشه دوانده است. مردم "ثمود" هنگامى‏که گمراهى را برگزیدند با نیروى سرکششان آن را انتخاب کردند و دربرابر نعمتها سرکشى کردند و سرکشى در برابر نعمتها حقیقتى است‏که از سوى اسلام به عنوان یک سنّت اجتماعى مورد اعتراف و اقراراست و از سوى دیگر ثمود را محکوم مى‏کند، زیرا این گروه‏مى‏توانستند از قید و بندهاى این سنّت اجتماعى رهایى یابند و به‏نداى رسولشان پاسخ دهند لذا رستگار نشدند و خدایشان بر آنهاعذاب نازل کرد و با خاک یکسانشان نمود. عقوبت، خود در اسلام‏برخاسته از تشخیص است، زیرا اگر عقیده نمى‏داشتیم که قوم ثموداین توانایى را داشته‏اند که در برابر سنّتهاى هستى طغیان کنند دیگرکیفر و حتّى محکوم کردن وجهى نمى‏داشت.بدور از تفسیر پدیده‏هاى روانى به دوگانگى )ذات + موهبت( درفلسفه‏هایى یک سونگر فرو خواهیم رفت که نمى‏تواند تکامل را دراختیار وجود آدمى بگذارد و بیشتر این گونه فلسفه‏ها انسان را درگزینش رفتار نیک و پسندیده از آزادیش دور مى‏سازد، مثلاً:الف - داروین. مسأله‏پیشرفت بشر را تا حدّ بسیارى‏طبیعى مى‏داندو مبارزه براى "وجود" داشتن را تنها وسیله به سوى پیشرفت طبیعى‏به شمار مى‏آورد و سپس میان شرور و انسان ارتباط برقرار مى‏کند تاجایى که تقریباً این شرور را تقدیس مى‏کند و نظریه گناه نخستین را درمسیحیت منعکس مى‏سازد و سرى را فاش نکرده‏ایم اگر بگوییم برپاکردن دانش نو که با انسان‏شناسى درارتباط مى‏باشد بر نظریه داروین‏استوار است آن هم نه فقط در اصالت شر در آدمى، بلکه در تلقّى‏مبارزه براى بقا به عنوان تنها وسیله براى پیشرفت انسان.ب - فروید. ویژگى تجاوزگرى را "طبیعت انسان" مى‏داند و درویژگى رحمت خود را کاملاً به نادانى مى‏زند و این چنین سخن به‏تندروى مى‏زند که: "مانع شدن از تجاوز گرى همگان عملى غیرصحیح است."ج - گروه مقابل نیز تندروى کرده و هیچ شرى را در انسان، اصیل‏نمى‏دانند و معتقدند که طبیعت انسان به هیچ خطایى جز خطاى‏اصلى که جامعه علیه او مرتکب شده دست نیازیده است که"روسو"، "کانت"، "گوته" و دیگران چنین نظریه‏اى دارند.نتیجه اعتقاد به اصالت گناه )و نه فضیلت( نومیدى از اصلاح‏انسان و حتّى تبدیل ارزشها تا به آن جاست که رذالت، فضیلت‏شمرده مى‏شود و نتیجه نظریه عکس، آن است که همه خطاهاى‏انسان به ترتیب نسبت داده مى‏شود و از عوامل متضادّ ذات بشر و درنتیجه عدم واقعیّت ذات بشر غفلت مى‏شود.انسان بر اساس نظریه اسلام کاملاً مختار نیست، بلکه عوامل‏وراثتى و تربیتى و حتّى عامل مبارزه براى حیات نیز دخالت دارد که‏گاهى سمت‏گیرى خاصى را تحمیل مى‏کنند چنانچه یکباره مجبورهم نیست و عامل عقل در کار است که گاهى موجب مى‏شود علیه‏عوامل فساد بشورد و همین عقل "موهبتى" است که در انسان ریشه‏دارد و او را به موجودى بر خوردار از تمدّن تبدیل مى‏کند که نه جبرى‏در کار اوست و نه تفویضى بلکه حدّ وسطى میان این دو است.



خرید و دانلود تحقیق درمورد روانشناسى در قرآن


تحقیق درمورد روانشناسى در قرآن

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 3

 

روانشناسى در قرآن‏ جنبه کشف روانشناسى در فلسفه قرآن تابع قوانین زیر است که‏چیزى جز بسط دادن همان حقیقتى که در آغاز بیان کردیم نیست:1 - روان، چنانچه دو گروه تندرو از فلاسفه پنداشته‏اند نه شمش‏نقره است و نه صخره سیاه، بلکه حد وسط میان این دوست.2 - از همین رو جوانب منفى و مثبت انسان در کنار هم قرار دارندوهیچ نیرویى از خارج آن دو را بر انسان تحمیل نمى‏کند و تنهاخداست که خیر را بدو عطا مى‏کند و گاهى تقوا را در اختیار اومى‏نهد.3 - نخستین خطاى فلاسفه از این جا ناشى مى‏شود که پیشاپیش‏گمان کرده‏اند نفسى که تابع خیر است نمى‏تواند منبع شر باشدوعکس آن را نیز صادق مى‏دانند غافل از آن که طبیعت شرور نفس باعطاى خیر از سوى خدا منافاتى ندارد چنانچه طبیعت انسان مرگ‏است ولى خدا حیات را بدو عطا فرموده است و ذات او عدم است‏وخداوند به او هستى و وجود عطا فرموده و به همین ترتیب.4 - از همین رو انگیزه‏هاى طبیعى به همان قوّت عوامل فرهنگى‏حق و واقعى است، پس تعصّب در کنار ایثار و شهوت در کنارپاکدامنى و ریا در کنار اخلاص همگى امور واقعى هستند که مورداعتراف و اقرار مى‏باشند.5 - تربیت، اخلاق و کیفرها و فشارها تماماً امور ضرورى هستندزیرا جنبه مثبت انسان را علیه جنبه منفى او یارى مى‏رساند، البتّه پس‏از اقرار به واقعیّت حالتهاى تجاوز گرانه در نفس بشرى و تأثیر عوامل‏وراثتى و هوا و هوس و مشکلات زندگى که او را به سوى جوانب‏منفى رانده است.این موارد پنج‏گانه براى تمرکز انقلابى فکرى است که همان قاعده‏دوگانگى در پدیده‏ها هستى و نفس بشرى است، قاعده‏اى که فلاسفه‏قدیم و جدید در آن دستخوش خطا شده‏اند و قرآن این چنین انسانهارا به سوى آن هدایت مى‏کند:)وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا * فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا * قَدْ أَفْلَحَ مَن زَکَّاهَا *وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا * کَذَّبَتْ ثَمُودُ بِطَغْوَاهَا * إِذِ انبَعَثَ أَشْقَاهَا * فَقَالَ‏لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ نَاقَةَ اللَّهِ وَسُقْیَاهَا * فَکَذَّبُوهُ فَعَقَرُوهَا فَدَمْدَمَ عَلَیْهِمْ رَبُّهُم‏بِذَنبِهِمْ فَسَوَّاهَا(109))."سوگند به نفس و آن که نیکویش بیافریده، سپس بدیها و پرهیزگاریهایش‏را به او الهام کرده که هر که در پاکى آن کوشید رستگار شد و هر که در پلیدیش‏فرو پوشید نومید گردید، قوم ثمود از روى سرکشى تکذیب کردند آن گاه که‏شقى‏ترینشان برخاست، پیامبر خدا به آنها گفت: ماده شتر خدا را سیراب‏کنید، تکذیبش کردند و شتر را پى کردند، پس پروردگارشان به سبب گناهشان‏بر سرشان عذاب آورد و با خاک یکسانشان ساخت."نفس خود، تبهکارى را مى‏شناسد و مى‏داند که چگونه در آن باقى‏بماند یا از ضایعات آن رهایى یابد ولى گاهى به تزکیه و گاهى به تقلّب‏و دورویى روى مى‏آورد ولى به هر طرف که روى آورد برخاسته ازنیرویى است که در جان او ریشه دوانده است. مردم "ثمود" هنگامى‏که گمراهى را برگزیدند با نیروى سرکششان آن را انتخاب کردند و دربرابر نعمتها سرکشى کردند و سرکشى در برابر نعمتها حقیقتى است‏که از سوى اسلام به عنوان یک سنّت اجتماعى مورد اعتراف و اقراراست و از سوى دیگر ثمود را محکوم مى‏کند، زیرا این گروه‏مى‏توانستند از قید و بندهاى این سنّت اجتماعى رهایى یابند و به‏نداى رسولشان پاسخ دهند لذا رستگار نشدند و خدایشان بر آنهاعذاب نازل کرد و با خاک یکسانشان نمود. عقوبت، خود در اسلام‏برخاسته از تشخیص است، زیرا اگر عقیده نمى‏داشتیم که قوم ثموداین توانایى را داشته‏اند که در برابر سنّتهاى هستى طغیان کنند دیگرکیفر و حتّى محکوم کردن وجهى نمى‏داشت.بدور از تفسیر پدیده‏هاى روانى به دوگانگى )ذات + موهبت( درفلسفه‏هایى یک سونگر فرو خواهیم رفت که نمى‏تواند تکامل را دراختیار وجود آدمى بگذارد و بیشتر این گونه فلسفه‏ها انسان را درگزینش رفتار نیک و پسندیده از آزادیش دور مى‏سازد، مثلاً:الف - داروین. مسأله‏پیشرفت بشر را تا حدّ بسیارى‏طبیعى مى‏داندو مبارزه براى "وجود" داشتن را تنها وسیله به سوى پیشرفت طبیعى‏به شمار مى‏آورد و سپس میان شرور و انسان ارتباط برقرار مى‏کند تاجایى که تقریباً این شرور را تقدیس مى‏کند و نظریه گناه نخستین را درمسیحیت منعکس مى‏سازد و سرى را فاش نکرده‏ایم اگر بگوییم برپاکردن دانش نو که با انسان‏شناسى درارتباط مى‏باشد بر نظریه داروین‏استوار است آن هم نه فقط در اصالت شر در آدمى، بلکه در تلقّى‏مبارزه براى بقا به عنوان تنها وسیله براى پیشرفت انسان.ب - فروید. ویژگى تجاوزگرى را "طبیعت انسان" مى‏داند و درویژگى رحمت خود را کاملاً به نادانى مى‏زند و این چنین سخن به‏تندروى مى‏زند که: "مانع شدن از تجاوز گرى همگان عملى غیرصحیح است."ج - گروه مقابل نیز تندروى کرده و هیچ شرى را در انسان، اصیل‏نمى‏دانند و معتقدند که طبیعت انسان به هیچ خطایى جز خطاى‏اصلى که جامعه علیه او مرتکب شده دست نیازیده است که"روسو"، "کانت"، "گوته" و دیگران چنین نظریه‏اى دارند.نتیجه اعتقاد به اصالت گناه )و نه فضیلت( نومیدى از اصلاح‏انسان و حتّى تبدیل ارزشها تا به آن جاست که رذالت، فضیلت‏شمرده مى‏شود و نتیجه نظریه عکس، آن است که همه خطاهاى‏انسان به ترتیب نسبت داده مى‏شود و از عوامل متضادّ ذات بشر و درنتیجه عدم واقعیّت ذات بشر غفلت مى‏شود.انسان بر اساس نظریه اسلام کاملاً مختار نیست، بلکه عوامل‏وراثتى و تربیتى و حتّى عامل مبارزه براى حیات نیز دخالت دارد که‏گاهى سمت‏گیرى خاصى را تحمیل مى‏کنند چنانچه یکباره مجبورهم نیست و عامل عقل در کار است که گاهى موجب مى‏شود علیه‏عوامل فساد بشورد و همین عقل "موهبتى" است که در انسان ریشه‏دارد و او را به موجودى بر خوردار از تمدّن تبدیل مى‏کند که نه جبرى‏در کار اوست و نه تفویضى بلکه حدّ وسطى میان این دو است.



خرید و دانلود تحقیق درمورد روانشناسى در قرآن


تحقیق درمورد روانشناسى در قرآن

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 3

 

روانشناسى در قرآن‏ جنبه کشف روانشناسى در فلسفه قرآن تابع قوانین زیر است که‏چیزى جز بسط دادن همان حقیقتى که در آغاز بیان کردیم نیست:1 - روان، چنانچه دو گروه تندرو از فلاسفه پنداشته‏اند نه شمش‏نقره است و نه صخره سیاه، بلکه حد وسط میان این دوست.2 - از همین رو جوانب منفى و مثبت انسان در کنار هم قرار دارندوهیچ نیرویى از خارج آن دو را بر انسان تحمیل نمى‏کند و تنهاخداست که خیر را بدو عطا مى‏کند و گاهى تقوا را در اختیار اومى‏نهد.3 - نخستین خطاى فلاسفه از این جا ناشى مى‏شود که پیشاپیش‏گمان کرده‏اند نفسى که تابع خیر است نمى‏تواند منبع شر باشدوعکس آن را نیز صادق مى‏دانند غافل از آن که طبیعت شرور نفس باعطاى خیر از سوى خدا منافاتى ندارد چنانچه طبیعت انسان مرگ‏است ولى خدا حیات را بدو عطا فرموده است و ذات او عدم است‏وخداوند به او هستى و وجود عطا فرموده و به همین ترتیب.4 - از همین رو انگیزه‏هاى طبیعى به همان قوّت عوامل فرهنگى‏حق و واقعى است، پس تعصّب در کنار ایثار و شهوت در کنارپاکدامنى و ریا در کنار اخلاص همگى امور واقعى هستند که مورداعتراف و اقرار مى‏باشند.5 - تربیت، اخلاق و کیفرها و فشارها تماماً امور ضرورى هستندزیرا جنبه مثبت انسان را علیه جنبه منفى او یارى مى‏رساند، البتّه پس‏از اقرار به واقعیّت حالتهاى تجاوز گرانه در نفس بشرى و تأثیر عوامل‏وراثتى و هوا و هوس و مشکلات زندگى که او را به سوى جوانب‏منفى رانده است.این موارد پنج‏گانه براى تمرکز انقلابى فکرى است که همان قاعده‏دوگانگى در پدیده‏ها هستى و نفس بشرى است، قاعده‏اى که فلاسفه‏قدیم و جدید در آن دستخوش خطا شده‏اند و قرآن این چنین انسانهارا به سوى آن هدایت مى‏کند:)وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا * فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا * قَدْ أَفْلَحَ مَن زَکَّاهَا *وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا * کَذَّبَتْ ثَمُودُ بِطَغْوَاهَا * إِذِ انبَعَثَ أَشْقَاهَا * فَقَالَ‏لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ نَاقَةَ اللَّهِ وَسُقْیَاهَا * فَکَذَّبُوهُ فَعَقَرُوهَا فَدَمْدَمَ عَلَیْهِمْ رَبُّهُم‏بِذَنبِهِمْ فَسَوَّاهَا(109))."سوگند به نفس و آن که نیکویش بیافریده، سپس بدیها و پرهیزگاریهایش‏را به او الهام کرده که هر که در پاکى آن کوشید رستگار شد و هر که در پلیدیش‏فرو پوشید نومید گردید، قوم ثمود از روى سرکشى تکذیب کردند آن گاه که‏شقى‏ترینشان برخاست، پیامبر خدا به آنها گفت: ماده شتر خدا را سیراب‏کنید، تکذیبش کردند و شتر را پى کردند، پس پروردگارشان به سبب گناهشان‏بر سرشان عذاب آورد و با خاک یکسانشان ساخت."نفس خود، تبهکارى را مى‏شناسد و مى‏داند که چگونه در آن باقى‏بماند یا از ضایعات آن رهایى یابد ولى گاهى به تزکیه و گاهى به تقلّب‏و دورویى روى مى‏آورد ولى به هر طرف که روى آورد برخاسته ازنیرویى است که در جان او ریشه دوانده است. مردم "ثمود" هنگامى‏که گمراهى را برگزیدند با نیروى سرکششان آن را انتخاب کردند و دربرابر نعمتها سرکشى کردند و سرکشى در برابر نعمتها حقیقتى است‏که از سوى اسلام به عنوان یک سنّت اجتماعى مورد اعتراف و اقراراست و از سوى دیگر ثمود را محکوم مى‏کند، زیرا این گروه‏مى‏توانستند از قید و بندهاى این سنّت اجتماعى رهایى یابند و به‏نداى رسولشان پاسخ دهند لذا رستگار نشدند و خدایشان بر آنهاعذاب نازل کرد و با خاک یکسانشان نمود. عقوبت، خود در اسلام‏برخاسته از تشخیص است، زیرا اگر عقیده نمى‏داشتیم که قوم ثموداین توانایى را داشته‏اند که در برابر سنّتهاى هستى طغیان کنند دیگرکیفر و حتّى محکوم کردن وجهى نمى‏داشت.بدور از تفسیر پدیده‏هاى روانى به دوگانگى )ذات + موهبت( درفلسفه‏هایى یک سونگر فرو خواهیم رفت که نمى‏تواند تکامل را دراختیار وجود آدمى بگذارد و بیشتر این گونه فلسفه‏ها انسان را درگزینش رفتار نیک و پسندیده از آزادیش دور مى‏سازد، مثلاً:الف - داروین. مسأله‏پیشرفت بشر را تا حدّ بسیارى‏طبیعى مى‏داندو مبارزه براى "وجود" داشتن را تنها وسیله به سوى پیشرفت طبیعى‏به شمار مى‏آورد و سپس میان شرور و انسان ارتباط برقرار مى‏کند تاجایى که تقریباً این شرور را تقدیس مى‏کند و نظریه گناه نخستین را درمسیحیت منعکس مى‏سازد و سرى را فاش نکرده‏ایم اگر بگوییم برپاکردن دانش نو که با انسان‏شناسى درارتباط مى‏باشد بر نظریه داروین‏استوار است آن هم نه فقط در اصالت شر در آدمى، بلکه در تلقّى‏مبارزه براى بقا به عنوان تنها وسیله براى پیشرفت انسان.ب - فروید. ویژگى تجاوزگرى را "طبیعت انسان" مى‏داند و درویژگى رحمت خود را کاملاً به نادانى مى‏زند و این چنین سخن به‏تندروى مى‏زند که: "مانع شدن از تجاوز گرى همگان عملى غیرصحیح است."ج - گروه مقابل نیز تندروى کرده و هیچ شرى را در انسان، اصیل‏نمى‏دانند و معتقدند که طبیعت انسان به هیچ خطایى جز خطاى‏اصلى که جامعه علیه او مرتکب شده دست نیازیده است که"روسو"، "کانت"، "گوته" و دیگران چنین نظریه‏اى دارند.نتیجه اعتقاد به اصالت گناه )و نه فضیلت( نومیدى از اصلاح‏انسان و حتّى تبدیل ارزشها تا به آن جاست که رذالت، فضیلت‏شمرده مى‏شود و نتیجه نظریه عکس، آن است که همه خطاهاى‏انسان به ترتیب نسبت داده مى‏شود و از عوامل متضادّ ذات بشر و درنتیجه عدم واقعیّت ذات بشر غفلت مى‏شود.انسان بر اساس نظریه اسلام کاملاً مختار نیست، بلکه عوامل‏وراثتى و تربیتى و حتّى عامل مبارزه براى حیات نیز دخالت دارد که‏گاهى سمت‏گیرى خاصى را تحمیل مى‏کنند چنانچه یکباره مجبورهم نیست و عامل عقل در کار است که گاهى موجب مى‏شود علیه‏عوامل فساد بشورد و همین عقل "موهبتى" است که در انسان ریشه‏دارد و او را به موجودى بر خوردار از تمدّن تبدیل مى‏کند که نه جبرى‏در کار اوست و نه تفویضى بلکه حدّ وسطى میان این دو است.



خرید و دانلود تحقیق درمورد روانشناسى در قرآن