لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 18
فلسفه آموزش و پرورش ایده آلیسم و رئالیسم:
مقدمه:
یک : ایدهآلیسم 1 - نمیتوان "وجود" و "ادراک " را مساوی دانست آن گونه که برکلی عقیده دارد (زیرا اشاره شد که از تحلیل این جمله مطابقت و تساوی وجود و ادراک ناشی نمیشود و مساوی دانستن آن دو خلط مقام ثبوت و اثبات است). 2 - از این نظر برکلی که وجود مساوی ادراک است به هیچ وجه انکار جوهر مادی آن گونه که برکلی میگفت نتیجه نمیشود. 3 - برکلی جهان خارج و علم به آن را بطورکلی نفی نمیکند، بلکه وی جهان (جوهر) مادی مستقل از ادراک را نفی میکند، اگرچه نظریه شناخت برکلی در نهایت به دلیل حسی مذهب بودن او به نفی جهان خارج منجر میگردد (زیرا وی میخواهد مشکل نظریه شناخت خود را با یک اعتقاد مذهبی و متافیزیکی (خدا) رفع کند با اینکه وی اصالت تجربی (حسی) است . 4 - چون برکلی به نوعی جهان خارج (طبق نظر خودش) قائل است و فقط جهان مادی خارج از ذهن و ادراک انسان را انکار میکند، لذا نمیتوان او را در ردیف سوفسطاییان قرار داد. 5 - طرد و نفی ماده در نظریه برکلی مقدمهای برای اثبات اصالت روح و خداست . 6 - اعتقاد به وجود خداوند در ایدهآلیسم بویژه فلسفه برکلی نقش اساسی داردو خدا غایت آفرینش محسوب میشود (یکی از موارد هماهنگی با رئالیسم اسلامی است). 7 - ارزشهای اخلاقی کلی و مطلق و تغییرناپذیرند، چون منبع ارزشها خداوند است و دین و اخلاق نیز به هم پیوستگی کامل دارند. (مورد اشتراک با رئالیسم اسلامی) 8 - شر امری عدمی و منفی است و در جهان، خیر، اصیل است و شر امری تبعی . (نقطه اشتراک با رئالیسم اسلامی) 9 - بعد اصیل انسان بعد روحانی اوست لذا انسان شریفترین و برترین مخلوقات خداوند است و به لحاظ دارابودن دو ویژگی (خصوصیت) مهم یعنی عقل و اختیار (اراده) دارای جایگاه ویژهای است (این مورد نیز از موارد اشتراک با رئالیسم اسلامی است). 10 - نظریه توافق (که ملاک درستی معرفت از نظر ایدهآلیسم است) در زمینه معرفتهای تحلیلی و منطقی درست است اما در مورد معرفتهای ترکیبی و غیرتحلیلی کارآیی ندارد و کافی به نظر نمیرسد (این مورد از نکات مورد اختلاف با رئالیسم اسلامی است). 11 - در جریان تعلیم و تربیت آنچه از نظر ایدهآلیسم مهم است ایدهآل است و این ایدهآل که اساس جهان را تشکیل میدهد "خدا" است و تمام فعالیتهای تربیتی باید به سوی او جهتدهی شود (این مورد نیز از موارد هماهنگی با رئالیسم اسلامی است) و چون انسان دارای ویژگی مهم عقل و اختیار است لذا تنها موجود قابل تربیت است و باید در جریان تعلیم و تربیت بر رشد عقل و اختیار وی تکیه شود. اگرچه معلم طبق نظر ایدهآلیستها نقش اصلی و اساسی را در جریان تعلیم و تربیت دارد اما باید توجه داشت که اهمیت قائل شدن به نقش معلم و جهت دادن تعلیم و تربیت به سوی ایدهآل (خدا) نباید باعث تحتالشعاع قرارگرفتن سایر جنبهها و عوامل تربیتی گردد. 12 - تکیه بر آموزشهای اخلاقی و رشد خصوصیات اخلاقی در جریان تعلیم و تربیت یکی از ویژگیهای نظام تربیتی مکتب ایدهآلیسم است (رئالیسم اسلامی نیز چنین ویژگی را در تربیت قائل است). دو: رئالیسم اسلامی 1 - فلسفه رئالیسم اسلامی از مکتب ایدهآلیسم، که موجودات جهان را وابسته به انسان و ادراکات او تلقی مینماید، متمایز است . 2 - اگرچه فلسفه استاد علامه طباطبایی و استاد مطهری جزو مکتب رئالیسم قرار میگیرد اما با توجه به ویژگیهایی که دارد با آن نیز تفاوت دارد، لذا آن را به عنوان رئالیسم اسلامی میتوان نامید. 3 - رئالیسم اسلامی اعتقاد به وجود جهان خارج از ذهن (واقعیت قائل شدن برای موجودات خارجی) را یک اصل اساسی و فطری میداند که سرحد ایدهآلیسم و رئالیسم است . 4 - جهانبینی رئالیسم اسلامی "خدا محوری" است یعنی جهان، ماهیت ازاویی و به سوی اویی دارد و غایت جهان هستی خداوند است . (نقطه اشتراک با ایدهآلیسم) 5 - انسان دارای دو بعد جسمانی و روحانی است که بعد اصیل او همان بعد روحانی است (اصالت روح) که دارای ویژگیهای مهم عقل و ایمان، اختیار و فطرت است لذا مشکل ثنویت روح و بدن بخوبی حل میگردد (از طریق حرکت جوهری، الروح جسمانیه الحدوث و روحانیه البقاء). 6 - ارزشها و اصول اخلاقی کلی و مطلق بوده و به من ملکوتی انسان که جنبه خدایی دارد
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 23 صفحه
قسمتی از متن .doc :
رئالیسم
فصل اول
پیش درآمد
1
اگر چنان که هنری جیمزادعا می کند، «رمان واقع در مسیر صواب هنوز هم مستقلترین و انعطاف پذیرترین و غول آسا ترین نوع ادبی است» (AN 362) واژه رئالیسم هم – که دربحث رمان از آن فراوان سخن می رود- بی گمان با ید مستقلترین و انعطاف پذیرترین و غول آساترین اصطلاح در نقد ادبی باشد. ولی در حالی که این صفات مورد تمجید جمیز باعث گسترش امکانات آن نوع ادبی می شوند ، بعید نیست که از امکانات این واژه انتقادی بکاهند . وبه راستی هم واژه رئالیسم با استقلال ظاهریش از هر توصیف صوری و محتوایی وکیفی وبا انعطاف پذیری مهارناپذیرش اعجوبه ای است که اغلب اشخاص احساس می کنند بدون آن هم می توانند راحت سر کنند.
نکته ای که دقیقاً نشان دهنده بی ثباتی مزمن این واژه است ، تمایل شدید آن به جذب این یا آن کلمه یا کلمات توصیفی است که حکم تکیه گاه معنایی آن را پیدا کند. خواننده کنجکاو لازم نیست وقت زیادی را صرف تورق تألیفات انتقادی کند تا به کلماتی توصیفی از نوعی برسد که نگارنده درزیر به ترتیب الفبایی آورده است . زیرا به هیچ ترتیب دیگری تن در نمی دهند: رئالیسم آرمانی، رئالیسم استمراری، رئالیسم انتقادی، رئالیسم بدبین ، رئالیسم پویا، رئالیسم تجسمی، رئالیسم خارجی، رئالیسم خام، رئالیسم خوش بین، رئالیسم ذهنی ، رئالیسم رمانتیک، رئالیسم روانشناختی، رئالیسم روزمره، رئالیسم سوسیالیستی، رئالیسم شاعرانه ، رئالیسم شهودی ، رئالیسم صوری، رئالیسم طنزآلود، رئالیسم عینی، رئالیسم فانتزی، رئالیسم فوق ذهنی ، رئالیسم مادون، رئالیسم مبارز، رئالیسم ملی ، رئالیسم ناتورالیستی، رئالیسم هجایی. بسیاری از اینها در کتاب جورج بکر، که مجموعه اسنادی درباره رئالیسم است . پراکنده اند. برخی نیز از زمره اصطلاحات نقد جدیدند. ویمست و بروکس، در کتاب نقد ادبی خود، رئالیسم را در سه رده عالی و دانی و متوسط جای داده اند. والتر لاشی در کتابش رئالیسم در رمان معاصر رئالیسمهای مختلف را دسته بندی کرده است : «رئالیسم چوپانی » ، شاتوبریان، « رئالیسم روحانی» دوآمل، « رئالیسم خودکاوانه» پروست و حتی « رئالیسم کلانشهری» ژول رومن.
پس هم م یتوان این پیشنهاد معقول بکر را جدی گرفت که « برای تسهیل گفتگو، بهتر است از این به بعد روی هر اتفاقی که افتاد اسم تازه ای بگذاریم و آن را با گونه یا شکل دیگری از واژه رئالیسم نام گذاری نکنیم» (37 DMLR) ، و هم این سخن آن منتقد حرفه یا را که «رئالیسم مفهوم ریاکاررسوایی است» ، وهم سخن منتقدی را که – شاید با کمی ناشکیبایی- می گوید « من نمی خواهم مثل خر در گل تعریفهای مختلف واژه رئالیسم بمانم» و برای همین به راحتی با آن کنار می آید و می گذارد معنایی متناسب با متن نقد برای خودش پدید آورد ، وهم گفته منتقد دیگری را که – از قول هارولد پینتر- می گوید «کل مسأله واقعگرایی یا خیالپردازی، طبیعت گرایی یا صنع آوری، بی ربط و در واقع کاملا بی معنی می شود» رولند استرامبرگ این شک نظری را تأیید کرده ، می گوید « رئالیسم و ناتورالیسم را باید با محتوای تاریخیشان تعریف کرد. این اصطلاحها نوعی علامت اختصاری برای پدیده های فرهنگی زمانه بودند و تنها با بررسی این پدیده ها قابل درک اند» (RNS,xix).
واژه روالیسم در واقع حکم بزهکاری را دارد که نویسندگان، یا با قرار دادن آن تحت مراقبت کلمات دیگر ( همچون در فهرست پیشگفته) یا با زدن دستبند گیومه بر دستهایش، بی اعتمادی خودرا به رفتار آن نشان داده اند. ارتگا ای گاست می گوید که او علی الاصول راه دوم را برگزیده است : « من اکنون نمی توانم وارد بحث اصطلاح بغرنجی شوم که همیشه برای مظنون نشان دادن آن را داخل گیومه گذاشته ام»
2
اگر بخواهیم بین معانی مهارناپذیر رئالیسم ، همچنان که با یکدیگر رقابت می کنند و وجه های مشترکی می یابند ، فرقی اصولی پیدا کنیم ، باید ضرورت مراجعه به فیلسوفان را بپذیریم، رنه ولک در فصل راجع به رئالیسم در کتابش مفاهیم نقد به عمد از آنجه خودش آن را « کل مساله شناخت شناسانه... نسبت هنر با واقعیت » می نامد پرهیز می کند و به جای آن شرحی تاریخی فراهم می آورد. رولند استرامبرگ نیز همان طور که دیدیم این تلقی را تنها راه ممکن می داند . ولی مشکل اینجاست که به این تربتیب، نه صاحب نظری نقادانه درباره کاربردهای واژه رئالیسم می شویم و نه هیچ یک از معانی این واژه در نظر ما بر بدیگری ارجحیت می یابد( یا حتی به درستی از معانی دیگر متمایز می گردد)، پس قدری سمتگیری اصولی ، ولو ساده ، برای ساماندهی این تلون معنایی لازم است.
رئالیسم اصطلاحی است که از فلسفه به حوزه نقد راه پیدا کرده است، آن هم در وضعیتی که بر اثر خونریزیهای ناشی از نبرد های پیشین ضعیف شده است. پس ما نخست باید دستکم طرفین جنگ را بشناسیم تا بتوانیم تعیین کنمی که کدام یک مورد تعرض واقع شده و کدام یک پیش تاخته است. و این هم آسان نیست زیرا خدمت به اربابان فلسفی گوناگون باعث انحراف مسیر رئالیسم شده و دیگر وفاداری انحصاری یا بی قید و شرطی به هیچ یک از آنها ندارد. اگرچه جمع همراهانش در نیمه های قرن نوزدهم – موقعی که داشت تداول عام پیدا می کرد- جمع ماتریالیستی پرخاشگری بودند که آثار نازدودنیشان بر منش کنونی آن همچنان برجاست ، با این همه ابتدا در خدمت ایدئالیسم بود و برای توضیح این آموزه مدرسی ( اسکولاستیک) به کار می رفت که کلیات ( عدل و خیر و غیره) از موجودیت حقیقی برخوردارند و از اعیان جزئی که در آنها یافت می شوند استقلال دارند. انی دعوی در مقابل تصور گرایی اقامه می شد(که به وجود کلیات در خارج از ذهن اعتقاد نداشت) و در مقابل نام گرایی ( که یک سره منکر کلیات بود و آنها را جز نام محض نمی دانست). ولی حتی در این مرحله هم قید و شرط وجود داشت و فی المثل «رئالیسم افراطی» یا »رئالیسم معتدل» از درجات مختلف تأکید بر مثال (ایده) حکایت می کرد.
در قرن هجدهم ودر «نحله عقل سلیم » تامس رید بود که رئالیسم فلسفی صاحب معنای کاملا متفاوتی شد که آن جذابیت مهلک – یا دستکم سرگیجه آور- را برای نویسندگان و منتقدان و نظریه پردازان ادبی پیدا کرد. این باررئالیسم مدعی شد که مدرکات از اعیان اند و از موجودیت حقیقی در خارج از ذهن مدرک برخوردارند- و این معنا در تقابل با همه انواع ایدئالیسم رشد کرد. در پی سنت اسکاتلندی «رئالیسم طبیعی»
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 35
رئالیسم و آموزش و پرورش
رئالیسم نیز همچون ایدئالیسم یکی از ماندگارترین فلسفه های دنیای غرب است. رئالیستها ، برخلاف ایدئالیستها ، اظهار می دارند که اعیان اشیاء ، قطع نظر از آنکه موضوع ادراک ما واقع شوند یا نه، وجود دارند. مثلاً همین کتابی که به خواندنش مشغولید به عنوان شیء فی نفسه وجود دارد، و وجود آن به ادراک شما از آن یا کاربردش بستگی ندارد. حتی اگر این متن را مطالعه نمی کردید، باز هم وجود می داشت. آموزه های عمده رئالیسم به قرار زیرند:
ما در جهانی متشکل از وجود حقیقی زندگی می کنیم که در آن امور گوناگونی همپون اشخاص و اشیاء وجود دارند.
اعیان جهان واقع ، قطع نظر از کاربرد آنها به دست ما ، وجود دارند.
با بهره گیری از عقل ممکن است شناختی درباره این اعیان به دست آورد.
معرفت درباره این اشیاء ، قوانینی که بر آنها حاکم است ، و روابط آنها با یکدیگر مطمئن ترین راهنمای سلوک آدمی است.
به طور خلاصه، رئالیسم را می توان به عنوان موضعی فلسفی تعریف کرد که به وجود نظامی عینی از واقعیت و امکان دستیابی انسان به معرفت درباره آن واقعیت قایل است. افزون بر این ، رئالیسم توصیه و تجویز می کند که ما باید رفتار خویش را با چندین معرفتی هماهنگ کنیم.
در حالی که یافتن مظاهر ایدئالیسم در آموزش و پرورش معاصر دشوار است، مثالهای آموزش و پرورش رئالیستی فراوانند. مثلاً برنامه درسی موضوع محور که در بسیاری از مدارس متوسط و دانشکده ها یافت می شود، از مجموعه های متمایز دانش مانند، تاریخ ، زبان، ریاضی، علوم و غیره تشکیل می شود. این موضوعات درسی گوناگون مبین کاوش بدقت سازمان یافته و نظامدار بشر درباره واقعیت هستند. دانش آموزان دبیرستانها و دانشجویان دانشگاهها به مطالعه کتبی می پردازندکه به دست صاحبنظران رشته های تخصصی نوشته شده اند، یا در کلاسهای درسی ای حضور می یابند که متخصصان رشته های مختلف در آنها به تدریس می پردازند. این فصل به بررسی اصول بنیادی رئالیسم می پردازدو دلالتهای ضمنی آن را برای آموزش و پرورش تحلیل می کند. اما قبل از پرداختن به این کار، نخست ریشه های تاریخی رئالیسم را به آن صورت که به دست ارسطو ، فیلسوف یونان باستان ، بیان شده است بررسی خواهیم کرد.
ارسطو : بیانگذار رئالیسم
رئالیستها مانند ایدئالیستها گوناگونند. مثلاً رئالیستهای کلاسیک سرچشمه اندیشه های فلسفی خود را افکار فلسفی یونان باستان می دانند. رئالیستهای علمی ، علوم طبیعی و روش علمی را مبنای درک واقعیت تلقی می کنند. واقعگرایان الهی (خداباور) ، از جمله تومیستها، موجود مافوق طبیعی برینی را به عنوان خالق جهان طبیعت در نظر می گیرند. خاستگاه مشترک اقسام رئالیسم آثار ارسطوست. در این قسمت از این تحقیق کلی بر خدمات ارسطو به تاریخ تفکر به عمل می آوریم و سپس مفاهیمی که مبنای مکتب رئالیسم را تشکیل می دهند بررسی خواهیم کرد.
ارسطو در تاریخ آراء تربیتی
ارسطو، شاگرد افلاطون ، مدت زمانی معلم اسکندر کبیر، پادشاه یونان بود که بخش اعظم جهان معلوم را تسخیر کرد. اما چیزی که از لحاظ تربیتی اهمیت بیشتری داشته این است که ارسطو در سال 334 قبل از میلاد مدرسه معروف خود لیسه را در آتن بنا نهاد و دربارۀ موضوعات فلسفی ای همچون مابعد الطبیعه ، منطق ، اخلاق و نیز علوم طبیعی مانند هیئت، جانور شناسی و گیاه شناسی به نگارش پرداخت.
کار ارسطو در زمینه علوم طبیعی ، مُدرّجی تصاعدی از سیر تکاملی موجودات را توصیف می کند. در پایین ترین سطح قلمرو هستی ، اشیاء بی جان یا جمادات همچون سنگها و کانیها قرار دارند. در مرحله بالاتر ، گیاهان و رسُتنیها واقع شده اند که هر چند در مقایسه با جمادات ، زنده تلقی می شوند، ولی بسیاری از قوای حیوانات را ندارند. در قلمرو حیوانات ، سیر پیوسته ارتقا در جهت بالا به سوی انسان که به دلیل برخورداری از عقل در رأس این سلسله مراتب واقع می شود، امتداد می یابد. با این توصیف مختصر از پدیده های طبیعی ، تمایل ارسطو به طبقه بندی و مقوله بندی موجودات مشهود است. رئالیستهای بعدی که طبقه بندی را به عنوان دقیقترین و مفیدترین شیوه تشکل معرفت انسان درباره اعیانی که در واقعیت طبیعی یافت می شوند، تلقی می کردند. به این تمایل تداوم بخشیدند.
در اخلاق نیکو ماخُس ارسطو آرمانهای یونانی میانه روی ، هماهنگی ، و توازن راکه هسته ارزش شناسی یا نظریه ارزش رئالیستی را تشکیل می دهند، مورد تأکید قرار داد. سیاست ارسطو همچون جمهوری افلاطون به این تشخیص می رسد که رابطه متقابلی بین انسان خوب و شهروند خوب وجود دارد.
ارسطو در طبیعت انسانی ، ثنویت بنیادینی مبنی بر اینکه انسانها دارای نفس یا ذهنی غیر مادی و جسمی مادی هستند، لحاظ می کند. همانند حیوانات پست تر ، انسانها دارای غرایز و نیازهایی جسمانی هستند که به منظور تداوم
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 35
رئالیسم و آموزش و پرورش
رئالیسم نیز همچون ایدئالیسم یکی از ماندگارترین فلسفه های دنیای غرب است. رئالیستها ، برخلاف ایدئالیستها ، اظهار می دارند که اعیان اشیاء ، قطع نظر از آنکه موضوع ادراک ما واقع شوند یا نه، وجود دارند. مثلاً همین کتابی که به خواندنش مشغولید به عنوان شیء فی نفسه وجود دارد، و وجود آن به ادراک شما از آن یا کاربردش بستگی ندارد. حتی اگر این متن را مطالعه نمی کردید، باز هم وجود می داشت. آموزه های عمده رئالیسم به قرار زیرند:
ما در جهانی متشکل از وجود حقیقی زندگی می کنیم که در آن امور گوناگونی همپون اشخاص و اشیاء وجود دارند.
اعیان جهان واقع ، قطع نظر از کاربرد آنها به دست ما ، وجود دارند.
با بهره گیری از عقل ممکن است شناختی درباره این اعیان به دست آورد.
معرفت درباره این اشیاء ، قوانینی که بر آنها حاکم است ، و روابط آنها با یکدیگر مطمئن ترین راهنمای سلوک آدمی است.
به طور خلاصه، رئالیسم را می توان به عنوان موضعی فلسفی تعریف کرد که به وجود نظامی عینی از واقعیت و امکان دستیابی انسان به معرفت درباره آن واقعیت قایل است. افزون بر این ، رئالیسم توصیه و تجویز می کند که ما باید رفتار خویش را با چندین معرفتی هماهنگ کنیم.
در حالی که یافتن مظاهر ایدئالیسم در آموزش و پرورش معاصر دشوار است، مثالهای آموزش و پرورش رئالیستی فراوانند. مثلاً برنامه درسی موضوع محور که در بسیاری از مدارس متوسط و دانشکده ها یافت می شود، از مجموعه های متمایز دانش مانند، تاریخ ، زبان، ریاضی، علوم و غیره تشکیل می شود. این موضوعات درسی گوناگون مبین کاوش بدقت سازمان یافته و نظامدار بشر درباره واقعیت هستند. دانش آموزان دبیرستانها و دانشجویان دانشگاهها به مطالعه کتبی می پردازندکه به دست صاحبنظران رشته های تخصصی نوشته شده اند، یا در کلاسهای درسی ای حضور می یابند که متخصصان رشته های مختلف در آنها به تدریس می پردازند. این فصل به بررسی اصول بنیادی رئالیسم می پردازدو دلالتهای ضمنی آن را برای آموزش و پرورش تحلیل می کند. اما قبل از پرداختن به این کار، نخست ریشه های تاریخی رئالیسم را به آن صورت که به دست ارسطو ، فیلسوف یونان باستان ، بیان شده است بررسی خواهیم کرد.
ارسطو : بیانگذار رئالیسم
رئالیستها مانند ایدئالیستها گوناگونند. مثلاً رئالیستهای کلاسیک سرچشمه اندیشه های فلسفی خود را افکار فلسفی یونان باستان می دانند. رئالیستهای علمی ، علوم طبیعی و روش علمی را مبنای درک واقعیت تلقی می کنند. واقعگرایان الهی (خداباور) ، از جمله تومیستها، موجود مافوق طبیعی برینی را به عنوان خالق جهان طبیعت در نظر می گیرند. خاستگاه مشترک اقسام رئالیسم آثار ارسطوست. در این قسمت از این تحقیق کلی بر خدمات ارسطو به تاریخ تفکر به عمل می آوریم و سپس مفاهیمی که مبنای مکتب رئالیسم را تشکیل می دهند بررسی خواهیم کرد.
ارسطو در تاریخ آراء تربیتی
ارسطو، شاگرد افلاطون ، مدت زمانی معلم اسکندر کبیر، پادشاه یونان بود که بخش اعظم جهان معلوم را تسخیر کرد. اما چیزی که از لحاظ تربیتی اهمیت بیشتری داشته این است که ارسطو در سال 334 قبل از میلاد مدرسه معروف خود لیسه را در آتن بنا نهاد و دربارۀ موضوعات فلسفی ای همچون مابعد الطبیعه ، منطق ، اخلاق و نیز علوم طبیعی مانند هیئت، جانور شناسی و گیاه شناسی به نگارش پرداخت.
کار ارسطو در زمینه علوم طبیعی ، مُدرّجی تصاعدی از سیر تکاملی موجودات را توصیف می کند. در پایین ترین سطح قلمرو هستی ، اشیاء بی جان یا جمادات همچون سنگها و کانیها قرار دارند. در مرحله بالاتر ، گیاهان و رسُتنیها واقع شده اند که هر چند در مقایسه با جمادات ، زنده تلقی می شوند، ولی بسیاری از قوای حیوانات را ندارند. در قلمرو حیوانات ، سیر پیوسته ارتقا در جهت بالا به سوی انسان که به دلیل برخورداری از عقل در رأس این سلسله مراتب واقع می شود، امتداد می یابد. با این توصیف مختصر از پدیده های طبیعی ، تمایل ارسطو به طبقه بندی و مقوله بندی موجودات مشهود است. رئالیستهای بعدی که طبقه بندی را به عنوان دقیقترین و مفیدترین شیوه تشکل معرفت انسان درباره اعیانی که در واقعیت طبیعی یافت می شوند، تلقی می کردند. به این تمایل تداوم بخشیدند.
در اخلاق نیکو ماخُس ارسطو آرمانهای یونانی میانه روی ، هماهنگی ، و توازن راکه هسته ارزش شناسی یا نظریه ارزش رئالیستی را تشکیل می دهند، مورد تأکید قرار داد. سیاست ارسطو همچون جمهوری افلاطون به این تشخیص می رسد که رابطه متقابلی بین انسان خوب و شهروند خوب وجود دارد.
ارسطو در طبیعت انسانی ، ثنویت بنیادینی مبنی بر اینکه انسانها دارای نفس یا ذهنی غیر مادی و جسمی مادی هستند، لحاظ می کند. همانند حیوانات پست تر ، انسانها دارای غرایز و نیازهایی جسمانی هستند که به منظور تداوم
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 10 صفحه
قسمتی از متن .doc :
سورئالیسم و انسان شناسی
!--زمانی که به رابطه میان سوررئالیسم و انسان شناسی می پردازیم پیش از هر چیز و بی اختیار نام انسان شناس معروف فرانسوی میشل لیریس به خاطرمان می آید که از او در این سخنرانی یاد خواهیم کرد و روشی که از وی به ویژه در انسان شاسی بر جای مانده است روش نوشتار خود زندگی نامه ای(Autobiographic)است.اماهمانگونه که خواهیم گفت روابط میان انسان شناسی و سوررئالیسم بسیار فراتر از چهره ها می روند و در دو بعد بلافصل و دراز مدت قابل بررسی و تاکید هستند.--!
اما ابتدا لازم است از خود سوررئالیسم و تعریف آن آغاز کنیم.
تعریف و تاریخچه
پیش از هر چیز باید به این نکته اشاره کنیم که در تاریخ سوررئالیسم، با دو واژه کمابیش مترداف برخورد می کنیم: سوررئالیسم و دادائیسم که البته تفاوت هایی نیز با یکدیگر دارند و سرگذشت کاملا یکسانی نداشته اند. سوررئالیسم واژه ای است که امروز بیشتر به کار می رود و جنبه آکادمیک تری از دادائیسم دارد ولی این آکادمیسم و دانشگاهی اندیشیدن و قرار دادن این دو واژه در چارچوب های نظری بیشتر امری متاخر است که چندان با منشاء شورشی آنها سازگاری ندارد. از لحاظ تاریخی سوررئالیسم مفهومی تشریحی و معنا دار و تا اندازه ای علمی تر» از واژه «دادئیسم» است که در اصل و اساس خود و به صورتی ارادی واژه ای بی معنا و مفهوم بوده است. واژه سوررئالیست ابتدا در سالهای دهه 1920 به وسیله آپولینر ابداع شد و با انتشار گاهنامه «انقلاب سوررئالیست» که آندره بروتون از بنیان گذارنش بود و سپس با متن دیگری از بروتون با عنوان «مانیفست سوررئالیست» در همین دهه رواج یافت. باید توجه داشت که هر دو واژه «انقلاب» و «مانیفست» در این سالهای ابتدای قرن بیستم گویای تمایلات خاص سوررئالیست ها به جنبش های چپ و انقلابی بودند که در اروپا ظاهر شده بود: انقلاب روس در سال 1917 و انقلاب آلمان در سال 1919 هر دو تاثیر زیادی بر شکل گیری اندیشه سوررئالیستی باقی گذاشته بودند. به ویژه شکست انقلاب آلمان و کشته شدن اسپارتاکیست ها که دولت وایمار را که از درون پوسیده بود از میان برد و به زودی جای آن را به گذاری آرام ولی مطمئن به فاشیسم هیتلری داد، نا امیدی سوررئالیست ها را از خروج از جنون دیوانه وار جنگ جهانی اول تقویت کرد. واژه مانیفست نیز دقیقا به «مانیفست حزب کمونیست» اشاره داشت که به تقلید از آن کتاب های متعددی از جمله «مانیفست فوتوریست» در ایتالیا در همین سالها به انتشار رسید.
اما به کار گرفته شدن واژه سوررئالیست در مفهومی آکادمیک از خلال کاربرد آن در آکادمی هنر شوروی در سال 1960 انجام گرفت که این امر نیز کاملا از خلال روابط نزدیکی که بین جنبش چپ و حزب کمونیست با سورئالیست هایی نظیر آراگون وجود داشت قابل توجیه است. در همین دهه 1960 نیز در کاتالوگ «گالری چشم» در سال 1965 در پاریس این واژه در معنایی آکادمیک رواج بیشتری یافت.
اما برخلاف واژه سوررئالیست که معنای روشنی یعنی فراتر رفتن از واقعیت را در خود نهفته داشت، واژه دادائیسم: ”مفهوم“ ی به خودی خود بی معنا و شورشی بود که به صورتی اتفاقی در کاباره ولتر در زوریخ از محافل روشنفکران چپ ، از یک فرهنگ لاروس بیرون کشیده شده بود. دادائیست ها که در ابتدا بیشتر از مدرنیته در حال شکل گرفتن در حوزه زبان آلمانی و به ویژه آلمان و اتریش ریشه می گرفتند، تعمدا بر آن بودند که خود را در رویکردی کاملا منفی تعریف کنند. در فرهنگ سوررئالیسم با این تعریف از دادئیسم روبرو می شویم: جنبشی بین المللی ناشی از نفرت نسبت به جنگ جهانی و بینش های فلسفی که این جنگ را توجیه می کردند ( نژادگرایی، یهود ستیزی، ملی گرایی ، استعمار ...). حرکتی اساسا تحریک آمیز و سنت شکنانه. دادا نوعی اعتراض به همه چیز به ویژه به اخلاق حاکم. طرفدارن دادا از شک مطلق دفاع کرده و از خود انگیختگی فردی، و به بیان در آوردن این خود انگیختی در قالب های ادبی ، تجسمی ، حرکتی، تصویری و غیره به مقابه وحدت امر زنده دفاع می کردند. دادا خود را به مقابه یک حالت روحی تعریف می کند که با هر گونه اقتدار و ساختاری در هر شکلی و در هر نوع بیانی مخالف است. (Biro, A., Passeron, R., 1982,Dic. Generale du surrealisme et de ses environs, Paris, PUF, p. 111).
از همین جا نیز می توان بر این نکته تاکید کرد که شاید سوررئالیسم و دادائسیم را که در سخنرانی حاضر به معنایی مترادف به کار گرفته می شوند، کمتر بتوان به عنوان یک سبک و روش هنری به کار برد و بیشتر بتوان آن را نوعی جنبش اعتراض آمیز و نیهیلیستی در معنای عمیق کلمه به شمار آورد.
چهره ها
نگاهی به نمایندگان سوررئالیست در حوزه های مختلف گویای نوعی عدم انسجام است که در میان آثار این گروه های می توان شاهد آن بود. برای مثال در ادبیات ما با چهره های چون
آندره بروتون،رنه شار، تسارا، الوار، آنتون آرتو، میشل لیریس روبرو هستیم که سبک ها و
نوشته هایی کاملا متفاوت داشته اند .
در این میان می دانیم که لیریس با سبک خاص خود در نگارش متون اتنوگرافیک (مردم نگاری) به چهره ای ویژه در تاریخ انسان شناسی بدل شد. وی در کتاب هایی که مهم ترین آنها «شبح آفریقا» است. تجربه زندگی خود را به مثابه متنی انسان شناسانه عرضه کرد و دفترچه های خاطراتی به جای گذاشت که در آنها با نثری کاملا ادبی جامعه مورد مطالعه خود ( افریقا) را به خوانندگان می شناساند و شاید زودتر از هر انسان شناس دیگری مفهوم بازتابندگی (Reflexivity) را در عمل و نه این واژه را در انسان شناسی وارد کرد: اینکه شناخت موضوع مورد مطالعه در قالب رابطه ای خاص و تجربه ای شخصی میان پژوهشگر و جامعه مورد پژوهش شکل بگیرد: کاری همچون پروست اما در قالب یک تجربه حقیقی و زیسته شده که بعدها البته بارها و بارها در انسان شناسی تکرار شد و بعدها با شکل گیری و رشد سینمای اتنوگرافیک در این قالب هنری جدید نیز بسیار رشد کرد.
اما اگر از حوزه ادبیات به حوزه هنرهای تجسمی وارد شویم با تعداد بسیار بیشتری از سوررئالیست ها روبرو می شویم : در نقاشی و مجسمه سازی : رنه ماگریت، مارسل دوشان، دوشیریکو، میرو، سالوادور دالی، ماکس ارنست، فرانسیس پیکابیا، پابلو پیکاسو، ...، در عکاسی و سینما: من ری ، لوئیس بونوئل و در معماری: گائودی. برخی از چهره هایی هستند که می توان از آنها به عنوان هنرمندان نزدیک سوررئالیستها نام برد. هر چند تعلق رسمی و یا اصولا تعلق فکری و سبکی برخی از هنرمندان به سوررئالیسم بسیار مناقشه برانگیز بوده و گاه مورد پذیرش برخی از آنها نیز نبود. با این وصف همه این هنرمندان به نحوی از انحا در شکل ها و مفاهیم سوررئالیستی و در ذات شورشی این حرکت مشارکت داشتند.
دوشیزگان آوینیون - پیکاسو
روش
آنچه بیش از هر چیز روش سوررئالیستی را مشخص می کند نوعی آزادی مطلق در شکل و محتوا است که سوررئالیست ها از آن با عنوان : نوشتار و بیان اتوماتیک یا خود کار نام می بردند.