لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 12 صفحه
قسمتی از متن .doc :
صلح حدیبیة
برگرفته از کتاب: زندگانى حضرت محمد (ص)
نویسنده: رسولى محلاتى
در ماه ذى قعده سال ششم بود که رسول خدا (ص) در خواب دید با یارانش به مکه رفته و به طواف خانه خدا و انجام مناسک عمره موفق گشتهاند. پیغمبر این خواب را براى اصحاب نقل کرده و وعده آن را به آنها داد و به دنبال آن از مسلمانان و قبایل اطراف مدینه دعوت کرد با او براى انجام عمره به سوى مکه حرکت کنند.
قبایل مزبور بجز عده معدودى دعوت آن حضرت را نپذیرفتند و تنها همان مهاجر و انصار مدینه بودند که اکثرا آماده حرکت شدند و به همراه آن حضرت از مدینه بیرون رفتند.
همراهان آن حضرت را در این سفر برخى هفتصد نفر و برخى یک هزار و چهارصد نفر نوشتهاند.
پیغمبر اسلام مقدارى که از مدینه بیرون رفت و به «ذى الحلیفة» - که اکنون به نام مسجدى که در آنجا بنا شده به «مسجد شجره» معروف است - رسید جامه احرام پوشید و هفتاد شتر نیز که همراه برداشته بود نشانه قربانى بر آنها زد و از جلو براند تا به افرادى که خبر حرکت او را به قریش مىرسانند بفهماند که به قصد جنگ بیرون نیامده بلکه منظور او تنها انجام عمره و طواف خانه خداست.
پیغمبر اسلام و همراهان همچنان «لبیک» گویان تا «عسفان» که نام جایى است در دو منزلى مکه پیش راندند و در آنجا به مردى بشیر نام - که از قبیله خزاعه بود برخورد و اوضاع را از او جویا شد و بشیر در پاسخ آن حضرت عرض کرد: قریش که از حرکت شما مطلع شدهاند براى جلوگیرى از شما همگى از شهر خارج شده و زن و بچههاى خود را همراه آوردهاند و سوگند یاد کردهاند تا نگذارند به هیچ قیمتى شما داخل مکه شوید و خالد بن ولید را با دویست نفر از جلو فرستاده تا خود نیز به دنبال او برسند و خالد با همراهان تا «کراع الغمیم» (1) آمدهاند.
پیغمبر فرمود: واى بر قریش که هستى خود را در این کینه توزیها از دست دادهاند چه مىشد که اینها از همان آغاز مرا با سایر قبایل عرب وا مىگذاردند تا اگر آنها بر من پیروز مىشدند مقصودشان حاصل مىشد، و اگر من بر آنها غالب مىشدم قریش اسلام را مىپذیرفتند اگر این کار را هم نمىکردند با نیرو و قوه با من مىجنگیدند، اینها چه مىپندارند؟ به خدا سوگند من در راه این دینى که خدا مرا بدان مبعوث فرموده آن قدر مىجنگم تا خدا آن را پیروز گرداند یا جان خود را بر سر این کار گذارده و کشته شوم!
به دنبال آن، رو به همراهان کرده فرمود: کیست تا ما را از راهى ببرد که با قریش برخورد نکنیم؟
مردى از قبیله اسلم که راههاى حجاز را خوب مىدانست پیش آمده و انجام این کار را بر عهده گرفت سپس جلو افتاده و مهار شتر پیغمبر را به دست گرفت و از میان درهها و سنکلاخهاى سخت آنها را عبور داده و پس از اینکه راههاى دشوار و سختى را پشت سر گذاردند به فضاى باز و وسیعى رسیدند و همچنان تا «حدیبیه» که نام دهى است در نزدیکى مکه - و فاصله آن تا مکه یک منزل راه بود - پیش رفتند.
در آنجا به گفته ابن اسحاق - ناگهان شتر از رفتن ایستاد و دیگر پیش نرفت. پیغمبر دانست که در این کار سرى است و از این رو وقتى اصحاب گفتند: شتر وامانده و نمىتواند راه برود؟ فرمود: نه، وانمانده بلکه آن کس که فیل را از رفتن به سوى مکه بازداشت این شتر را هم از حرکت باز داشته است و من امروز هر پیشنهادى قریش بکنند که دایر بر مراعات جنبه خویشاوندى باشد مىپذیرم و به دنبال آن دستور داد همراهان پیاده شوند و در آنجا منزل کنند. لشکر اسلام در آن سرزمین فرود آمد اما از نظر بى آبى رنج مىبردند و از این رو به رسول خدا (ص) عرض کردند: در این سرزمین آبى یافت نمىشود؟ پیغمبر اسلام از تیردان چرمى خود، تیرى بیرون آورد و به براء بن عازب داد و فرمود: آن را در ته یکى از این چاهها فرو بر، و او چنان کرد و به دنبال آن آب بسیارى از چاه خارج شد و همگى سیراب شدند.
رفت و آمد فرستادگان قریش و رد و بدل پیامهاى صلح
قرشیان که تصمیم گرفته بودند به هر قیمتى شده نگذارند پیغمبر اسلام به آن صورت وارد مکه شود و آن را براى خود خوارى و ذلت و ننگ مىدانستند و مىگفتند: اگر محمد بدین ترتیب به مکه در آید صولت و قدرت ما در نزد عرب شکسته خواهد شد و حرمت ما از میان خواهد رفت، با لشکرى انبوه از مکه بیرون آمده بودند و پیغمبر اسلام نیز همه جا با گفتار و رفتار خود مىخواست بفهماند که براى جنگ با قریش بیرون نیامده و جز انجام مراسم عمره و طواف و قربانى منظور دیگرى ندارد، از این رو وقتى بدیل بن ورقاء خزاعى، مکرز بن حفص و حلیس بن علقمه رئیس «احابیش» (2) و به دنبال همه عروة بن مسعود ثقفى که شخصیت بزرگى بود به نزد رسول خدا (ص) آمدند و با آن حضرت مذاکره کرده و هدف او را از این سفر و آمدن تا پشت دروازه مکه مىپرسیدند پاسخ همه را به یک گونه مىداد و به طور خلاصه به همه مىفرمود:
- ما براى جنگ نیامدهایم بلکه منظورمان زیارت خانه خدا و انجام عمره است، سپس مىخواهیم این شتران را قربانى کرده گوشت آنها را براى شما واگذاریم و باز گردیم!
فرستادگان که این سخنان را مىشنیدند و وضع مسلمانان را نیز مشاهده مىکردند که همگى در حال احرام هستند و اسلحهاى جز یک شمشیر که آن هم در غلاف است همراه نیاوردهاند و شتران را نیز که همگى نشانه قربانى داشتند از نزدیک مىدیدند خشمناک به سوى قریش باز مىگشتند و هر کدام به نوعى آنها را ملامت کرده و به دفاع از مسلمین برخاسته و مىگفتند:
- چرا مانع زیارت زائرین خانه خدا مىشوید؟ و چرا هر آدم بىنام و نشانى حق دارد به زیارت خانه خدا بیاید ولى زاده عبد المطلب با آن همه عظمت و شرافت خانوادگى و دودمان سادات مکه حق زیارت ندارد؟ ما از نزدیک مشاهده کردیم که اینان لباس جنگ نپوشیده و هر کدام دو جامه احرام بیش در تن ندارند، شتران قربانى را که همگى علامت قربانى داشتند و در اثر طول کشیدن زمان قربانى کرکهاى خود را خورده بودند به چشم خود دیدیم! چرا دست از لجاجت و کینه توزى بر نمىدارید؟
قریش در محذور سختى گرفتار شده بودند، از طرفى ورود مسلمانان را به مکه که دشمنان سر سخت خود مىدانستند و بزرگان و پهلوانان نامى آنها به دست ایشان کشته شده بودند براى خود بزرگترین ننگ و شکست مىدانستند و حاضر نبودند به چنین خفت و خوارى تن دهند و زبان شماتت عربها را به روى خود باز کنند، از سوى دیگر روى هیچ قانونى حق نداشتند از زایرین خانه خدا - هر کس که باشد - جلوگیرى کنند و او را از انجام مراسم عمره یا حج باز دارند، از این رو در کار خود سخت متحیر بودند.
بخصوص که بسختى مورد اعتراض و انتقاد فرستادگان خود نیز قرار گرفته بودند تا آنجا که بیم یک اختلاف داخلى و محلى نیز میان آنها مىرفت. حلیس بن علقمه - رئیس احابیش - وقتى از نزد محمد (ص) بازگشت به قریش گفت: به خدا سوگند اگر جلوى محمد را رها نکنید و مانع زیارت او شوید من با شما قطع رابطه خواهم کرد و احابیش را از دور شما پراکنده خواهم ساخت.
و نیز عروة بن مسعود ثقفى - که مورد احترام همه قریش بود - وقتى از نزد رسول خدا (ص) بازگشت و به چشم خود دیده بود که پیغمبر اسلام چه احترام و عظمتى در نظر مسلمانان دارد تا آنجا که اگر تار مویى از سر و صورت او بر زمین مىافتد فورا آن را از زمین برداشته و نگهدارى مىکنند و یا در وقت وضو نمىگذارند قطره آبى ازوضوى آن حضرت بر زمین بریزد و هر قطره آن را شخصى از آنها براى تبرک مىبرد و به سر و صورت و بدن خود مىمالد. . . به قریش گفت:
- اى گروه قریش من به دربار پادشاهان ایران و امپراتوران روم و سلاطین حبشه رفتهام و چنین احترامى که پیروان محمد از او مىکنند در هیچ کدام یک از دربارهاى آنها ندیدهام و با این ترتیب هرگز او را تسلیم شما نخواهند کرد و از دورش پراکنده نخواهند شد، اکنون هر فکرى دارید بکنید! و هر تصمیمى که مىخواهید بگیرید!
رسول خدا (ص) نیز که مامور به جنگ نبود، مىکوشید تا کمترین بهانهاى براى جنگ به دست قریش ندهد و به هر ترتیبى شده مىخواست خونى ریخته نشود و شمشیرى کشیده نشود و حرمت ماه محرم شکسته نگردد، و اگر چنین کارى هم مىشود از طرف قریش شروع شود تا آنها متهم به نقض حرمت ماه حرام گردند نه مسلمانان.
اسارت مکرز بن حفص به دست مسلمانان
قرشیان که سخت در محذور افتاده بودند مکرز بن حفص را که به شجاعت و بىباکى معروف بود با چهل پنجاه نفر از سوارکاران ورزیده مامور کردند تا در اطراف لشکر مسلمانان جولانى بزنند و اگر بتوانند کسى را از ایشان دستگیر ساخته به نزد قریش ببرند تا گروگانى از مسلمانان در دست قریش باشد و بلکه از این راه بتوانند پیشنهادهاى خود را برایشان بقبولانند، اما مکرز و همراهان نیز نتوانستند کارى انجام دهند و همگى به دست نگهبانان لشکر اسلام اسیر گشته و آنها را به نزد پیغمبر اسلام بردند و رسول خدا (ص) به همان جهت که مامور به جنگ نبود دستور داد آنها را آزاد کنند و با اینکه آنها پیش از اسارت خود به سوى مسلمانان تیراندازى کرده و آزار زیادى رسانده بودند و حتى به گفته برخى: یکى از مسلمانان را نیز به نام ابن زنیم به قتل رسانده بودند، به دستور پیغمبر، همگى آزاد شده سالم به سوى قریش بازگشتند.
عذرخواهى عمر از فرمان رسول خدا (ص)
در این وقت پیغمبر اسلام(ص)عمر را خواست و بدو فرمود: بیا و به نزد قریش برو و منظور ما را از این سفر براى آنان تشریح کن و پیغام ما را به گوش آنها برسان!
عمر که از قریش بر جان خود مىترسید صریحا از انجام این کار عذر خواست و گفت: یا رسول الله از قبیله بنى عدى کسى در مکه نیست تا از من دفاع کند و من از قریش مىترسم و بهتر است براى این کار عثمان را بفرستى که خویشانى در مکه دارد و مىتوانند از او حمایت کنند. (3)
پیغمبر خدا که دید عمر حاضر به انجام این دستور نیست عثمان را مامور این کار کرد و عثمان به مکه آمد و ابتدا به خانه ابان بن سعید - پسر عموى خود - رفت و از او خواست تا وى را در پناه خود قرار دهد تا پیام رسول خدا (ص) را به قریش برساند و ابان او را در پناه خود قرار داده و به نزد قریش برد و عثمان پیغام آن حضرت را رسانید.
قریش با اکراه سخنان او را گوش دادند و در پاسخ گفتند: ما اجازه نمىدهیم محمد به این شهر درآید و طواف کند ولى خودت که به اینجا آمدهاى مىتوانى برخیزى و طواف کنى؟
عثمان گفت: من پیش از پیغمبر این کار را نخواهم کرد و تا او طواف نکند من طواف نمىکنم، و به دنبال آن قرشیان نگذاردند عثمان به نزد پیغمبر باز گردد و او را در مکه محبوس کردند.
بیعت رضوان
از این سو خبر به مسلمانان رسید که عثمان را کشتهاند! و به دنبال این خبر هیجانى در مسلمانان پیدا شد و رسول خدا (ص) نیز که در زیر درختى نشسته بود فرمود: از اینجا بر نخیزم تا تکلیف خود را با قریش معلوم سازم و به دنبال آن از مسلمانان براىدفاع
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 12 صفحه
قسمتی از متن .doc :
صلح حدیبیة
برگرفته از کتاب: زندگانى حضرت محمد (ص)
نویسنده: رسولى محلاتى
در ماه ذى قعده سال ششم بود که رسول خدا (ص) در خواب دید با یارانش به مکه رفته و به طواف خانه خدا و انجام مناسک عمره موفق گشتهاند. پیغمبر این خواب را براى اصحاب نقل کرده و وعده آن را به آنها داد و به دنبال آن از مسلمانان و قبایل اطراف مدینه دعوت کرد با او براى انجام عمره به سوى مکه حرکت کنند.
قبایل مزبور بجز عده معدودى دعوت آن حضرت را نپذیرفتند و تنها همان مهاجر و انصار مدینه بودند که اکثرا آماده حرکت شدند و به همراه آن حضرت از مدینه بیرون رفتند.
همراهان آن حضرت را در این سفر برخى هفتصد نفر و برخى یک هزار و چهارصد نفر نوشتهاند.
پیغمبر اسلام مقدارى که از مدینه بیرون رفت و به «ذى الحلیفة» - که اکنون به نام مسجدى که در آنجا بنا شده به «مسجد شجره» معروف است - رسید جامه احرام پوشید و هفتاد شتر نیز که همراه برداشته بود نشانه قربانى بر آنها زد و از جلو براند تا به افرادى که خبر حرکت او را به قریش مىرسانند بفهماند که به قصد جنگ بیرون نیامده بلکه منظور او تنها انجام عمره و طواف خانه خداست.
پیغمبر اسلام و همراهان همچنان «لبیک» گویان تا «عسفان» که نام جایى است در دو منزلى مکه پیش راندند و در آنجا به مردى بشیر نام - که از قبیله خزاعه بود برخورد و اوضاع را از او جویا شد و بشیر در پاسخ آن حضرت عرض کرد: قریش که از حرکت شما مطلع شدهاند براى جلوگیرى از شما همگى از شهر خارج شده و زن و بچههاى خود را همراه آوردهاند و سوگند یاد کردهاند تا نگذارند به هیچ قیمتى شما داخل مکه شوید و خالد بن ولید را با دویست نفر از جلو فرستاده تا خود نیز به دنبال او برسند و خالد با همراهان تا «کراع الغمیم» (1) آمدهاند.
پیغمبر فرمود: واى بر قریش که هستى خود را در این کینه توزیها از دست دادهاند چه مىشد که اینها از همان آغاز مرا با سایر قبایل عرب وا مىگذاردند تا اگر آنها بر من پیروز مىشدند مقصودشان حاصل مىشد، و اگر من بر آنها غالب مىشدم قریش اسلام را مىپذیرفتند اگر این کار را هم نمىکردند با نیرو و قوه با من مىجنگیدند، اینها چه مىپندارند؟ به خدا سوگند من در راه این دینى که خدا مرا بدان مبعوث فرموده آن قدر مىجنگم تا خدا آن را پیروز گرداند یا جان خود را بر سر این کار گذارده و کشته شوم!
به دنبال آن، رو به همراهان کرده فرمود: کیست تا ما را از راهى ببرد که با قریش برخورد نکنیم؟
مردى از قبیله اسلم که راههاى حجاز را خوب مىدانست پیش آمده و انجام این کار را بر عهده گرفت سپس جلو افتاده و مهار شتر پیغمبر را به دست گرفت و از میان درهها و سنکلاخهاى سخت آنها را عبور داده و پس از اینکه راههاى دشوار و سختى را پشت سر گذاردند به فضاى باز و وسیعى رسیدند و همچنان تا «حدیبیه» که نام دهى است در نزدیکى مکه - و فاصله آن تا مکه یک منزل راه بود - پیش رفتند.
در آنجا به گفته ابن اسحاق - ناگهان شتر از رفتن ایستاد و دیگر پیش نرفت. پیغمبر دانست که در این کار سرى است و از این رو وقتى اصحاب گفتند: شتر وامانده و نمىتواند راه برود؟ فرمود: نه، وانمانده بلکه آن کس که فیل را از رفتن به سوى مکه بازداشت این شتر را هم از حرکت باز داشته است و من امروز هر پیشنهادى قریش بکنند که دایر بر مراعات جنبه خویشاوندى باشد مىپذیرم و به دنبال آن دستور داد همراهان پیاده شوند و در آنجا منزل کنند. لشکر اسلام در آن سرزمین فرود آمد اما از نظر بى آبى رنج مىبردند و از این رو به رسول خدا (ص) عرض کردند: در این سرزمین آبى یافت نمىشود؟ پیغمبر اسلام از تیردان چرمى خود، تیرى بیرون آورد و به براء بن عازب داد و فرمود: آن را در ته یکى از این چاهها فرو بر، و او چنان کرد و به دنبال آن آب بسیارى از چاه خارج شد و همگى سیراب شدند.
رفت و آمد فرستادگان قریش و رد و بدل پیامهاى صلح
قرشیان که تصمیم گرفته بودند به هر قیمتى شده نگذارند پیغمبر اسلام به آن صورت وارد مکه شود و آن را براى خود خوارى و ذلت و ننگ مىدانستند و مىگفتند: اگر محمد بدین ترتیب به مکه در آید صولت و قدرت ما در نزد عرب شکسته خواهد شد و حرمت ما از میان خواهد رفت، با لشکرى انبوه از مکه بیرون آمده بودند و پیغمبر اسلام نیز همه جا با گفتار و رفتار خود مىخواست بفهماند که براى جنگ با قریش بیرون نیامده و جز انجام مراسم عمره و طواف و قربانى منظور دیگرى ندارد، از این رو وقتى بدیل بن ورقاء خزاعى، مکرز بن حفص و حلیس بن علقمه رئیس «احابیش» (2) و به دنبال همه عروة بن مسعود ثقفى که شخصیت بزرگى بود به نزد رسول خدا (ص) آمدند و با آن حضرت مذاکره کرده و هدف او را از این سفر و آمدن تا پشت دروازه مکه مىپرسیدند پاسخ همه را به یک گونه مىداد و به طور خلاصه به همه مىفرمود:
- ما براى جنگ نیامدهایم بلکه منظورمان زیارت خانه خدا و انجام عمره است، سپس مىخواهیم این شتران را قربانى کرده گوشت آنها را براى شما واگذاریم و باز گردیم!
فرستادگان که این سخنان را مىشنیدند و وضع مسلمانان را نیز مشاهده مىکردند که همگى در حال احرام هستند و اسلحهاى جز یک شمشیر که آن هم در غلاف است همراه نیاوردهاند و شتران را نیز که همگى نشانه قربانى داشتند از نزدیک مىدیدند خشمناک به سوى قریش باز مىگشتند و هر کدام به نوعى آنها را ملامت کرده و به دفاع از مسلمین برخاسته و مىگفتند:
- چرا مانع زیارت زائرین خانه خدا مىشوید؟ و چرا هر آدم بىنام و نشانى حق دارد به زیارت خانه خدا بیاید ولى زاده عبد المطلب با آن همه عظمت و شرافت خانوادگى و دودمان سادات مکه حق زیارت ندارد؟ ما از نزدیک مشاهده کردیم که اینان لباس جنگ نپوشیده و هر کدام دو جامه احرام بیش در تن ندارند، شتران قربانى را که همگى علامت قربانى داشتند و در اثر طول کشیدن زمان قربانى کرکهاى خود را خورده بودند به چشم خود دیدیم! چرا دست از لجاجت و کینه توزى بر نمىدارید؟
قریش در محذور سختى گرفتار شده بودند، از طرفى ورود مسلمانان را به مکه که دشمنان سر سخت خود مىدانستند و بزرگان و پهلوانان نامى آنها به دست ایشان کشته شده بودند براى خود بزرگترین ننگ و شکست مىدانستند و حاضر نبودند به چنین خفت و خوارى تن دهند و زبان شماتت عربها را به روى خود باز کنند، از سوى دیگر روى هیچ قانونى حق نداشتند از زایرین خانه خدا - هر کس که باشد - جلوگیرى کنند و او را از انجام مراسم عمره یا حج باز دارند، از این رو در کار خود سخت متحیر بودند.
بخصوص که بسختى مورد اعتراض و انتقاد فرستادگان خود نیز قرار گرفته بودند تا آنجا که بیم یک اختلاف داخلى و محلى نیز میان آنها مىرفت. حلیس بن علقمه - رئیس احابیش - وقتى از نزد محمد (ص) بازگشت به قریش گفت: به خدا سوگند اگر جلوى محمد را رها نکنید و مانع زیارت او شوید من با شما قطع رابطه خواهم کرد و احابیش را از دور شما پراکنده خواهم ساخت.
و نیز عروة بن مسعود ثقفى - که مورد احترام همه قریش بود - وقتى از نزد رسول خدا (ص) بازگشت و به چشم خود دیده بود که پیغمبر اسلام چه احترام و عظمتى در نظر مسلمانان دارد تا آنجا که اگر تار مویى از سر و صورت او بر زمین مىافتد فورا آن را از زمین برداشته و نگهدارى مىکنند و یا در وقت وضو نمىگذارند قطره آبى ازوضوى آن حضرت بر زمین بریزد و هر قطره آن را شخصى از آنها براى تبرک مىبرد و به سر و صورت و بدن خود مىمالد. . . به قریش گفت:
- اى گروه قریش من به دربار پادشاهان ایران و امپراتوران روم و سلاطین حبشه رفتهام و چنین احترامى که پیروان محمد از او مىکنند در هیچ کدام یک از دربارهاى آنها ندیدهام و با این ترتیب هرگز او را تسلیم شما نخواهند کرد و از دورش پراکنده نخواهند شد، اکنون هر فکرى دارید بکنید! و هر تصمیمى که مىخواهید بگیرید!
رسول خدا (ص) نیز که مامور به جنگ نبود، مىکوشید تا کمترین بهانهاى براى جنگ به دست قریش ندهد و به هر ترتیبى شده مىخواست خونى ریخته نشود و شمشیرى کشیده نشود و حرمت ماه محرم شکسته نگردد، و اگر چنین کارى هم مىشود از طرف قریش شروع شود تا آنها متهم به نقض حرمت ماه حرام گردند نه مسلمانان.
اسارت مکرز بن حفص به دست مسلمانان
قرشیان که سخت در محذور افتاده بودند مکرز بن حفص را که به شجاعت و بىباکى معروف بود با چهل پنجاه نفر از سوارکاران ورزیده مامور کردند تا در اطراف لشکر مسلمانان جولانى بزنند و اگر بتوانند کسى را از ایشان دستگیر ساخته به نزد قریش ببرند تا گروگانى از مسلمانان در دست قریش باشد و بلکه از این راه بتوانند پیشنهادهاى خود را برایشان بقبولانند، اما مکرز و همراهان نیز نتوانستند کارى انجام دهند و همگى به دست نگهبانان لشکر اسلام اسیر گشته و آنها را به نزد پیغمبر اسلام بردند و رسول خدا (ص) به همان جهت که مامور به جنگ نبود دستور داد آنها را آزاد کنند و با اینکه آنها پیش از اسارت خود به سوى مسلمانان تیراندازى کرده و آزار زیادى رسانده بودند و حتى به گفته برخى: یکى از مسلمانان را نیز به نام ابن زنیم به قتل رسانده بودند، به دستور پیغمبر، همگى آزاد شده سالم به سوى قریش بازگشتند.
عذرخواهى عمر از فرمان رسول خدا (ص)
در این وقت پیغمبر اسلام(ص)عمر را خواست و بدو فرمود: بیا و به نزد قریش برو و منظور ما را از این سفر براى آنان تشریح کن و پیغام ما را به گوش آنها برسان!
عمر که از قریش بر جان خود مىترسید صریحا از انجام این کار عذر خواست و گفت: یا رسول الله از قبیله بنى عدى کسى در مکه نیست تا از من دفاع کند و من از قریش مىترسم و بهتر است براى این کار عثمان را بفرستى که خویشانى در مکه دارد و مىتوانند از او حمایت کنند. (3)
پیغمبر خدا که دید عمر حاضر به انجام این دستور نیست عثمان را مامور این کار کرد و عثمان به مکه آمد و ابتدا به خانه ابان بن سعید - پسر عموى خود - رفت و از او خواست تا وى را در پناه خود قرار دهد تا پیام رسول خدا (ص) را به قریش برساند و ابان او را در پناه خود قرار داده و به نزد قریش برد و عثمان پیغام آن حضرت را رسانید.
قریش با اکراه سخنان او را گوش دادند و در پاسخ گفتند: ما اجازه نمىدهیم محمد به این شهر درآید و طواف کند ولى خودت که به اینجا آمدهاى مىتوانى برخیزى و طواف کنى؟
عثمان گفت: من پیش از پیغمبر این کار را نخواهم کرد و تا او طواف نکند من طواف نمىکنم، و به دنبال آن قرشیان نگذاردند عثمان به نزد پیغمبر باز گردد و او را در مکه محبوس کردند.
بیعت رضوان
از این سو خبر به مسلمانان رسید که عثمان را کشتهاند! و به دنبال این خبر هیجانى در مسلمانان پیدا شد و رسول خدا (ص) نیز که در زیر درختى نشسته بود فرمود: از اینجا بر نخیزم تا تکلیف خود را با قریش معلوم سازم و به دنبال آن از مسلمانان براىدفاع
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 12 صفحه
قسمتی از متن .doc :
صلح حدیبیة
برگرفته از کتاب: زندگانى حضرت محمد (ص)
نویسنده: رسولى محلاتى
در ماه ذى قعده سال ششم بود که رسول خدا (ص) در خواب دید با یارانش به مکه رفته و به طواف خانه خدا و انجام مناسک عمره موفق گشتهاند. پیغمبر این خواب را براى اصحاب نقل کرده و وعده آن را به آنها داد و به دنبال آن از مسلمانان و قبایل اطراف مدینه دعوت کرد با او براى انجام عمره به سوى مکه حرکت کنند.
قبایل مزبور بجز عده معدودى دعوت آن حضرت را نپذیرفتند و تنها همان مهاجر و انصار مدینه بودند که اکثرا آماده حرکت شدند و به همراه آن حضرت از مدینه بیرون رفتند.
همراهان آن حضرت را در این سفر برخى هفتصد نفر و برخى یک هزار و چهارصد نفر نوشتهاند.
پیغمبر اسلام مقدارى که از مدینه بیرون رفت و به «ذى الحلیفة» - که اکنون به نام مسجدى که در آنجا بنا شده به «مسجد شجره» معروف است - رسید جامه احرام پوشید و هفتاد شتر نیز که همراه برداشته بود نشانه قربانى بر آنها زد و از جلو براند تا به افرادى که خبر حرکت او را به قریش مىرسانند بفهماند که به قصد جنگ بیرون نیامده بلکه منظور او تنها انجام عمره و طواف خانه خداست.
پیغمبر اسلام و همراهان همچنان «لبیک» گویان تا «عسفان» که نام جایى است در دو منزلى مکه پیش راندند و در آنجا به مردى بشیر نام - که از قبیله خزاعه بود برخورد و اوضاع را از او جویا شد و بشیر در پاسخ آن حضرت عرض کرد: قریش که از حرکت شما مطلع شدهاند براى جلوگیرى از شما همگى از شهر خارج شده و زن و بچههاى خود را همراه آوردهاند و سوگند یاد کردهاند تا نگذارند به هیچ قیمتى شما داخل مکه شوید و خالد بن ولید را با دویست نفر از جلو فرستاده تا خود نیز به دنبال او برسند و خالد با همراهان تا «کراع الغمیم» (1) آمدهاند.
پیغمبر فرمود: واى بر قریش که هستى خود را در این کینه توزیها از دست دادهاند چه مىشد که اینها از همان آغاز مرا با سایر قبایل عرب وا مىگذاردند تا اگر آنها بر من پیروز مىشدند مقصودشان حاصل مىشد، و اگر من بر آنها غالب مىشدم قریش اسلام را مىپذیرفتند اگر این کار را هم نمىکردند با نیرو و قوه با من مىجنگیدند، اینها چه مىپندارند؟ به خدا سوگند من در راه این دینى که خدا مرا بدان مبعوث فرموده آن قدر مىجنگم تا خدا آن را پیروز گرداند یا جان خود را بر سر این کار گذارده و کشته شوم!
به دنبال آن، رو به همراهان کرده فرمود: کیست تا ما را از راهى ببرد که با قریش برخورد نکنیم؟
مردى از قبیله اسلم که راههاى حجاز را خوب مىدانست پیش آمده و انجام این کار را بر عهده گرفت سپس جلو افتاده و مهار شتر پیغمبر را به دست گرفت و از میان درهها و سنکلاخهاى سخت آنها را عبور داده و پس از اینکه راههاى دشوار و سختى را پشت سر گذاردند به فضاى باز و وسیعى رسیدند و همچنان تا «حدیبیه» که نام دهى است در نزدیکى مکه - و فاصله آن تا مکه یک منزل راه بود - پیش رفتند.
در آنجا به گفته ابن اسحاق - ناگهان شتر از رفتن ایستاد و دیگر پیش نرفت. پیغمبر دانست که در این کار سرى است و از این رو وقتى اصحاب گفتند: شتر وامانده و نمىتواند راه برود؟ فرمود: نه، وانمانده بلکه آن کس که فیل را از رفتن به سوى مکه بازداشت این شتر را هم از حرکت باز داشته است و من امروز هر پیشنهادى قریش بکنند که دایر بر مراعات جنبه خویشاوندى باشد مىپذیرم و به دنبال آن دستور داد همراهان پیاده شوند و در آنجا منزل کنند. لشکر اسلام در آن سرزمین فرود آمد اما از نظر بى آبى رنج مىبردند و از این رو به رسول خدا (ص) عرض کردند: در این سرزمین آبى یافت نمىشود؟ پیغمبر اسلام از تیردان چرمى خود، تیرى بیرون آورد و به براء بن عازب داد و فرمود: آن را در ته یکى از این چاهها فرو بر، و او چنان کرد و به دنبال آن آب بسیارى از چاه خارج شد و همگى سیراب شدند.
رفت و آمد فرستادگان قریش و رد و بدل پیامهاى صلح
قرشیان که تصمیم گرفته بودند به هر قیمتى شده نگذارند پیغمبر اسلام به آن صورت وارد مکه شود و آن را براى خود خوارى و ذلت و ننگ مىدانستند و مىگفتند: اگر محمد بدین ترتیب به مکه در آید صولت و قدرت ما در نزد عرب شکسته خواهد شد و حرمت ما از میان خواهد رفت، با لشکرى انبوه از مکه بیرون آمده بودند و پیغمبر اسلام نیز همه جا با گفتار و رفتار خود مىخواست بفهماند که براى جنگ با قریش بیرون نیامده و جز انجام مراسم عمره و طواف و قربانى منظور دیگرى ندارد، از این رو وقتى بدیل بن ورقاء خزاعى، مکرز بن حفص و حلیس بن علقمه رئیس «احابیش» (2) و به دنبال همه عروة بن مسعود ثقفى که شخصیت بزرگى بود به نزد رسول خدا (ص) آمدند و با آن حضرت مذاکره کرده و هدف او را از این سفر و آمدن تا پشت دروازه مکه مىپرسیدند پاسخ همه را به یک گونه مىداد و به طور خلاصه به همه مىفرمود:
- ما براى جنگ نیامدهایم بلکه منظورمان زیارت خانه خدا و انجام عمره است، سپس مىخواهیم این شتران را قربانى کرده گوشت آنها را براى شما واگذاریم و باز گردیم!
فرستادگان که این سخنان را مىشنیدند و وضع مسلمانان را نیز مشاهده مىکردند که همگى در حال احرام هستند و اسلحهاى جز یک شمشیر که آن هم در غلاف است همراه نیاوردهاند و شتران را نیز که همگى نشانه قربانى داشتند از نزدیک مىدیدند خشمناک به سوى قریش باز مىگشتند و هر کدام به نوعى آنها را ملامت کرده و به دفاع از مسلمین برخاسته و مىگفتند:
- چرا مانع زیارت زائرین خانه خدا مىشوید؟ و چرا هر آدم بىنام و نشانى حق دارد به زیارت خانه خدا بیاید ولى زاده عبد المطلب با آن همه عظمت و شرافت خانوادگى و دودمان سادات مکه حق زیارت ندارد؟ ما از نزدیک مشاهده کردیم که اینان لباس جنگ نپوشیده و هر کدام دو جامه احرام بیش در تن ندارند، شتران قربانى را که همگى علامت قربانى داشتند و در اثر طول کشیدن زمان قربانى کرکهاى خود را خورده بودند به چشم خود دیدیم! چرا دست از لجاجت و کینه توزى بر نمىدارید؟
قریش در محذور سختى گرفتار شده بودند، از طرفى ورود مسلمانان را به مکه که دشمنان سر سخت خود مىدانستند و بزرگان و پهلوانان نامى آنها به دست ایشان کشته شده بودند براى خود بزرگترین ننگ و شکست مىدانستند و حاضر نبودند به چنین خفت و خوارى تن دهند و زبان شماتت عربها را به روى خود باز کنند، از سوى دیگر روى هیچ قانونى حق نداشتند از زایرین خانه خدا - هر کس که باشد - جلوگیرى کنند و او را از انجام مراسم عمره یا حج باز دارند، از این رو در کار خود سخت متحیر بودند.
بخصوص که بسختى مورد اعتراض و انتقاد فرستادگان خود نیز قرار گرفته بودند تا آنجا که بیم یک اختلاف داخلى و محلى نیز میان آنها مىرفت. حلیس بن علقمه - رئیس احابیش - وقتى از نزد محمد (ص) بازگشت به قریش گفت: به خدا سوگند اگر جلوى محمد را رها نکنید و مانع زیارت او شوید من با شما قطع رابطه خواهم کرد و احابیش را از دور شما پراکنده خواهم ساخت.
و نیز عروة بن مسعود ثقفى - که مورد احترام همه قریش بود - وقتى از نزد رسول خدا (ص) بازگشت و به چشم خود دیده بود که پیغمبر اسلام چه احترام و عظمتى در نظر مسلمانان دارد تا آنجا که اگر تار مویى از سر و صورت او بر زمین مىافتد فورا آن را از زمین برداشته و نگهدارى مىکنند و یا در وقت وضو نمىگذارند قطره آبى ازوضوى آن حضرت بر زمین بریزد و هر قطره آن را شخصى از آنها براى تبرک مىبرد و به سر و صورت و بدن خود مىمالد. . . به قریش گفت:
- اى گروه قریش من به دربار پادشاهان ایران و امپراتوران روم و سلاطین حبشه رفتهام و چنین احترامى که پیروان محمد از او مىکنند در هیچ کدام یک از دربارهاى آنها ندیدهام و با این ترتیب هرگز او را تسلیم شما نخواهند کرد و از دورش پراکنده نخواهند شد، اکنون هر فکرى دارید بکنید! و هر تصمیمى که مىخواهید بگیرید!
رسول خدا (ص) نیز که مامور به جنگ نبود، مىکوشید تا کمترین بهانهاى براى جنگ به دست قریش ندهد و به هر ترتیبى شده مىخواست خونى ریخته نشود و شمشیرى کشیده نشود و حرمت ماه محرم شکسته نگردد، و اگر چنین کارى هم مىشود از طرف قریش شروع شود تا آنها متهم به نقض حرمت ماه حرام گردند نه مسلمانان.
اسارت مکرز بن حفص به دست مسلمانان
قرشیان که سخت در محذور افتاده بودند مکرز بن حفص را که به شجاعت و بىباکى معروف بود با چهل پنجاه نفر از سوارکاران ورزیده مامور کردند تا در اطراف لشکر مسلمانان جولانى بزنند و اگر بتوانند کسى را از ایشان دستگیر ساخته به نزد قریش ببرند تا گروگانى از مسلمانان در دست قریش باشد و بلکه از این راه بتوانند پیشنهادهاى خود را برایشان بقبولانند، اما مکرز و همراهان نیز نتوانستند کارى انجام دهند و همگى به دست نگهبانان لشکر اسلام اسیر گشته و آنها را به نزد پیغمبر اسلام بردند و رسول خدا (ص) به همان جهت که مامور به جنگ نبود دستور داد آنها را آزاد کنند و با اینکه آنها پیش از اسارت خود به سوى مسلمانان تیراندازى کرده و آزار زیادى رسانده بودند و حتى به گفته برخى: یکى از مسلمانان را نیز به نام ابن زنیم به قتل رسانده بودند، به دستور پیغمبر، همگى آزاد شده سالم به سوى قریش بازگشتند.
عذرخواهى عمر از فرمان رسول خدا (ص)
در این وقت پیغمبر اسلام(ص)عمر را خواست و بدو فرمود: بیا و به نزد قریش برو و منظور ما را از این سفر براى آنان تشریح کن و پیغام ما را به گوش آنها برسان!
عمر که از قریش بر جان خود مىترسید صریحا از انجام این کار عذر خواست و گفت: یا رسول الله از قبیله بنى عدى کسى در مکه نیست تا از من دفاع کند و من از قریش مىترسم و بهتر است براى این کار عثمان را بفرستى که خویشانى در مکه دارد و مىتوانند از او حمایت کنند. (3)
پیغمبر خدا که دید عمر حاضر به انجام این دستور نیست عثمان را مامور این کار کرد و عثمان به مکه آمد و ابتدا به خانه ابان بن سعید - پسر عموى خود - رفت و از او خواست تا وى را در پناه خود قرار دهد تا پیام رسول خدا (ص) را به قریش برساند و ابان او را در پناه خود قرار داده و به نزد قریش برد و عثمان پیغام آن حضرت را رسانید.
قریش با اکراه سخنان او را گوش دادند و در پاسخ گفتند: ما اجازه نمىدهیم محمد به این شهر درآید و طواف کند ولى خودت که به اینجا آمدهاى مىتوانى برخیزى و طواف کنى؟
عثمان گفت: من پیش از پیغمبر این کار را نخواهم کرد و تا او طواف نکند من طواف نمىکنم، و به دنبال آن قرشیان نگذاردند عثمان به نزد پیغمبر باز گردد و او را در مکه محبوس کردند.
بیعت رضوان
از این سو خبر به مسلمانان رسید که عثمان را کشتهاند! و به دنبال این خبر هیجانى در مسلمانان پیدا شد و رسول خدا (ص) نیز که در زیر درختى نشسته بود فرمود: از اینجا بر نخیزم تا تکلیف خود را با قریش معلوم سازم و به دنبال آن از مسلمانان براىدفاع
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 12 صفحه
قسمتی از متن .doc :
ژن
ژندرمانی، روش اصلاح ژنهای معیوب و عامل بیماری است. این روش درمانی درحال حاضر در مرحله تحقیقاتی است و در این مرحله شیوههای مختلفی برای اصلاح ژن مورد مطالعه میباشد.مهمترین روش به این منظور قراردادن یک ژن سالم، در ژنوم بیمار است. ژن درمانی درحال حاضر در دنیا در مرحله تحقیقاتی میباشد و هنوز هیچ فرآورده مورد استفاده در ژن درمانی توسط اداره غذا و داروی آمریکا تایید نشده است. تحقیقات بالینی انجام شده نیز از موفقیت کمی برخوردار بوده است. اولین ژن درمانی در سال 1990 انجام شد که بر روی کودک 4 سالهای با بیماری نادر ژنتیکی نقص ایمنی شدید ترکیبی (SCID) انجام شد. این بیمار به دلیل دارا نبودن سیستم ایمنی طبیعی باید در محیط استریل نگهداری میشد و مرتب دوز بالای آنتی بیوتیک مصرف می کرد در بیمار مزبور گلبولهای سفید بیمار گرفته شد و سپس در آزمایشگاه رشد داده شد و ژن سالم به گلبولها وارد و دوباره به بیمار برگردانده شد. مطالعات بعدی نشان داد که سیستم ایمنی بیمار تقویت شده است و بیمار مجددا به زندگی عادی برگشت اما این روش درمانی یک درمان مادامالعمر نبود و بیمار مجبور به تکرار درمان در هر چند ماه بودهر چند این اولین آزمایش به روش ژندرمانی بسیار امیدوارکننده به نظر میرسید ولی واقعیت امر این است که به دلیل پیچیدگی بیولوژیکی بیش از حد ژندرمانی در انسان و نیز عدم شناخت کامل بسیاری از بیماریهای ژنتیکی امکان استفاده وسیع از ژندرمانی در انسان میسر نشده است. بحث دیگر بحث اخلاق پزشکی است و باید توجه داشت که ژن درمانی بر روی سلولهای سوماتیک (غیرجنسی) و سلولهای جنسی دو پدیده متفاوت است. اگر ژن درمانی بر روی سلولهای جنسی (germs cell) انجام شود، امکان انتقال آن به نسلهای بعدی نیز وجود دارد درحالیکه در ژن درمانی بر روی سلولهای غیرجنسی (Somatic cell) فقط شخص دریافتکننده ژن بهبود مییابد و ژن مورد نظر به نسلهای بعدی به ارث نخواهد رسید. بعضی افراد به هر گونه تغییر ژنتیکی در انسان معترض هستند بدون اینکه مزایای آن را در نظر بگیرند. بسیاری دیگر فقط ژن درمانی در سلولهای غیرجنسی (سوماتیک) را تایید میکنند ولی استفاده از ژندرمانی در سلولهای جنسی را نمیپذیرند. با این وجود تعدادی نیز بر این عقیدهاند که با وضع قوانین جدید میتوان از ژندرمانی در سلولهای جنسی نیز استفاده کرد. به طور کلی معیارهایی که باید برای انتخاب بیماری قابل درمان با ژندرمانی درنظر گرفت عبارتند از 1) بیماری غیرقابل علاج و کشنده باشد 2) سلولها، بافتها و یا اعضاء بیمار که توسط بیماری تحت تاثیر قرار گرفته به خوبی شناسایی شده باشند 3)ژن سالم مورد نظر که قرار است به سلول شخص بیمار وارد شود قبلا جداسازی و کلون شده باشد 4) ژن سالم قادر به ورود به تعداد زیادی سلول بافت مورد نظر باشد 5)ژن به طور مناسبی قابل بیان (express) باشد 6) روشهایی در دسترس باشد که بیخطر بودن آنها به اثبات رسیده باشد.بحثهای زیادی در تایید و یا رد ژندرمانی وجود دارد. مهمترین موردی که در تایید ژندرمانی مطرح است. امکان درمان بیماری غیرقابل علاج به روش ژندرمانی است و موارد زیر از دیگر موارد در تایید ژندرمانی هستند 1) ژن درمانی باعث درمان کامل بیماری میشود و فقط علائم را برطرف نمینماید 2) ژن درمانی در سلولهای جنسی ممکن است تنها وسیله برای درمان بعضی از بیماریهای ژنتیکی باشد 3) با جلوگیری از انتقال ژن معیوب به نسلهای بعدی، درمان نسلهای بعدی لازم نخواهد بود چرا که بیماری به آنها از والدین درمان شده با ژندرمانی به ارث نرسیده است.مواردی که در رد ژن درمانی مطرح میشوند بیشتر مبتنی بر این سوىال است که آیا میتوان بیناستفاده درست و نادرست از روشهای اصلاح ژنتیکی تمایز قائل شد و آیا امکان سوءاستفاده بالقوه از این تکنولوژی باید محققین را از تحقیق بیشتر بر روی این روش باز دارد. بعضی افراد نیز بر این نکته تاکید دارند که پیگیری بیمار در تحقیقات بالینی بلند مدت بسیار مشکل است. بیمار تحت درمان با ژندرمانی باید برای دهها سال تحت نظر باشد تا بتوان از اثرات ژندرمانی در نسلهای بعدی مطلع شد. بعضی نیز بر این عقیدهاند که اطفال به علت سن پایین قادر به تصمیمگیری درباره ژندرمانی نیستند و مزایا ومعایب آن را به درستی درک نمیکنند. به طور خلاصه مواردی که در رد ژندرمانی در سلولهای جنسی مطرح هست شامل 1) فقدان اطلاعات علمی کافی و خطرات بالینی زیاد آن و نیز ناشناخته بودن اثرات طولانی مدت این نوع درمان 2) چنین آزمایشاتی ممکن است در نهایت منجر به تشویق سایر محققین به کار بر روی تغییر ژنتیکی در افرادی که بیمار نمیباشند شود 3) به دلیل آنکه ژندرمانی در سلولهای جنسی مستلزم استفاده از جنین است و در نتیجه بر روی نوزاد متولد شده تاثیرگذار است لذا این چنین تحقیقی منجر به تولید پروژههای تحقیقاتی خواهد شد که شخص (جنین پس از تولد) بدون موافقت قبلی مورد آزمایش قرار گرفته است 4) هزینه بالای ژندرمانیبه طور خلاصه میتوان درآینده شاهد درمان تعدادی از بیماریهای ژنتیکی و یا سرطانها به روش ژن درمانی بود که قطعا انقلابی در علم پزشکی خواهد بود و راه را برای درمان بسیاری از بیماریها باز خواهد کرد.وی درباره شیوه عملکرد در ژندرمانی میگوید: ژن درمانی روشی است برای اصلاح ژنهای معیوبی که باعث ایجاد بیماری میشوند. روشهای مختلفی برای اصلاح ژن معیوب وجود دارد که مهمترین آن قراردادن یک ژن سالم در ژنوم بیمار است.در بیشتر مطالعات ژن درمانی، یک ژن سالم به جای معیوب قرار داده میشود تا ژن مولد بیماری اصلاح شود و یک مولکول حامل ژن که وکتور نامیده میشود برای انتقال ژن به سلول بیمار استفاده میشود. یکی از مهمترین وکتورهای مورد استفاده ویروسهای دستکاری ژنتیکی شده میباشند که قادر به حمل DNAانسانی هستند. ویروسها توانایی انتقال ژنهای خود به سلولهای انسانی و در نتیجه ایجاد بیماری را دارند که محققین از همین خاصیت استفاده کرده و ژنهای مورد نظر به سلولهای انسانی را به کمک ویروسها منتقل میکنند. معمولا سلولهای هدف در شخص بیمار توسط ویروسهای حامل ژن مورد نظر آلوده میشوند که در نتیجه ژن سالم توسط ویروس در سلول انسانی قرار داده میشود که این امر باعث تولید پروتئینی میشود که قبلا شخص بیمار قادر به تولید آن نبوده است و در نتیجه بیماری شخص درمان میشود علاوه بر ویروسها از سایر وکتورهای غیر ویروسی نیز استفاده میشود. لیپوزومها یکی دیگر از روشهای انتقال ژن به داخل سلولها هستند. لیپوزومها کرههایی هستند که در مرکز آنها ژن مورد نظر و در اطراف آن لایه چربی قرار دارد که در نتیجه قادر به عبور از غشاء سلولی و در نتیجه آزادکردن ژن در داخل سلول میباشند. روش دیگر
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 12 صفحه
قسمتی از متن .doc :
ژن
ژندرمانی، روش اصلاح ژنهای معیوب و عامل بیماری است. این روش درمانی درحال حاضر در مرحله تحقیقاتی است و در این مرحله شیوههای مختلفی برای اصلاح ژن مورد مطالعه میباشد.مهمترین روش به این منظور قراردادن یک ژن سالم، در ژنوم بیمار است. ژن درمانی درحال حاضر در دنیا در مرحله تحقیقاتی میباشد و هنوز هیچ فرآورده مورد استفاده در ژن درمانی توسط اداره غذا و داروی آمریکا تایید نشده است. تحقیقات بالینی انجام شده نیز از موفقیت کمی برخوردار بوده است. اولین ژن درمانی در سال 1990 انجام شد که بر روی کودک 4 سالهای با بیماری نادر ژنتیکی نقص ایمنی شدید ترکیبی (SCID) انجام شد. این بیمار به دلیل دارا نبودن سیستم ایمنی طبیعی باید در محیط استریل نگهداری میشد و مرتب دوز بالای آنتی بیوتیک مصرف می کرد در بیمار مزبور گلبولهای سفید بیمار گرفته شد و سپس در آزمایشگاه رشد داده شد و ژن سالم به گلبولها وارد و دوباره به بیمار برگردانده شد. مطالعات بعدی نشان داد که سیستم ایمنی بیمار تقویت شده است و بیمار مجددا به زندگی عادی برگشت اما این روش درمانی یک درمان مادامالعمر نبود و بیمار مجبور به تکرار درمان در هر چند ماه بودهر چند این اولین آزمایش به روش ژندرمانی بسیار امیدوارکننده به نظر میرسید ولی واقعیت امر این است که به دلیل پیچیدگی بیولوژیکی بیش از حد ژندرمانی در انسان و نیز عدم شناخت کامل بسیاری از بیماریهای ژنتیکی امکان استفاده وسیع از ژندرمانی در انسان میسر نشده است. بحث دیگر بحث اخلاق پزشکی است و باید توجه داشت که ژن درمانی بر روی سلولهای سوماتیک (غیرجنسی) و سلولهای جنسی دو پدیده متفاوت است. اگر ژن درمانی بر روی سلولهای جنسی (germs cell) انجام شود، امکان انتقال آن به نسلهای بعدی نیز وجود دارد درحالیکه در ژن درمانی بر روی سلولهای غیرجنسی (Somatic cell) فقط شخص دریافتکننده ژن بهبود مییابد و ژن مورد نظر به نسلهای بعدی به ارث نخواهد رسید. بعضی افراد به هر گونه تغییر ژنتیکی در انسان معترض هستند بدون اینکه مزایای آن را در نظر بگیرند. بسیاری دیگر فقط ژن درمانی در سلولهای غیرجنسی (سوماتیک) را تایید میکنند ولی استفاده از ژندرمانی در سلولهای جنسی را نمیپذیرند. با این وجود تعدادی نیز بر این عقیدهاند که با وضع قوانین جدید میتوان از ژندرمانی در سلولهای جنسی نیز استفاده کرد. به طور کلی معیارهایی که باید برای انتخاب بیماری قابل درمان با ژندرمانی درنظر گرفت عبارتند از 1) بیماری غیرقابل علاج و کشنده باشد 2) سلولها، بافتها و یا اعضاء بیمار که توسط بیماری تحت تاثیر قرار گرفته به خوبی شناسایی شده باشند 3)ژن سالم مورد نظر که قرار است به سلول شخص بیمار وارد شود قبلا جداسازی و کلون شده باشد 4) ژن سالم قادر به ورود به تعداد زیادی سلول بافت مورد نظر باشد 5)ژن به طور مناسبی قابل بیان (express) باشد 6) روشهایی در دسترس باشد که بیخطر بودن آنها به اثبات رسیده باشد.بحثهای زیادی در تایید و یا رد ژندرمانی وجود دارد. مهمترین موردی که در تایید ژندرمانی مطرح است. امکان درمان بیماری غیرقابل علاج به روش ژندرمانی است و موارد زیر از دیگر موارد در تایید ژندرمانی هستند 1) ژن درمانی باعث درمان کامل بیماری میشود و فقط علائم را برطرف نمینماید 2) ژن درمانی در سلولهای جنسی ممکن است تنها وسیله برای درمان بعضی از بیماریهای ژنتیکی باشد 3) با جلوگیری از انتقال ژن معیوب به نسلهای بعدی، درمان نسلهای بعدی لازم نخواهد بود چرا که بیماری به آنها از والدین درمان شده با ژندرمانی به ارث نرسیده است.مواردی که در رد ژن درمانی مطرح میشوند بیشتر مبتنی بر این سوىال است که آیا میتوان بیناستفاده درست و نادرست از روشهای اصلاح ژنتیکی تمایز قائل شد و آیا امکان سوءاستفاده بالقوه از این تکنولوژی باید محققین را از تحقیق بیشتر بر روی این روش باز دارد. بعضی افراد نیز بر این نکته تاکید دارند که پیگیری بیمار در تحقیقات بالینی بلند مدت بسیار مشکل است. بیمار تحت درمان با ژندرمانی باید برای دهها سال تحت نظر باشد تا بتوان از اثرات ژندرمانی در نسلهای بعدی مطلع شد. بعضی نیز بر این عقیدهاند که اطفال به علت سن پایین قادر به تصمیمگیری درباره ژندرمانی نیستند و مزایا ومعایب آن را به درستی درک نمیکنند. به طور خلاصه مواردی که در رد ژندرمانی در سلولهای جنسی مطرح هست شامل 1) فقدان اطلاعات علمی کافی و خطرات بالینی زیاد آن و نیز ناشناخته بودن اثرات طولانی مدت این نوع درمان 2) چنین آزمایشاتی ممکن است در نهایت منجر به تشویق سایر محققین به کار بر روی تغییر ژنتیکی در افرادی که بیمار نمیباشند شود 3) به دلیل آنکه ژندرمانی در سلولهای جنسی مستلزم استفاده از جنین است و در نتیجه بر روی نوزاد متولد شده تاثیرگذار است لذا این چنین تحقیقی منجر به تولید پروژههای تحقیقاتی خواهد شد که شخص (جنین پس از تولد) بدون موافقت قبلی مورد آزمایش قرار گرفته است 4) هزینه بالای ژندرمانیبه طور خلاصه میتوان درآینده شاهد درمان تعدادی از بیماریهای ژنتیکی و یا سرطانها به روش ژن درمانی بود که قطعا انقلابی در علم پزشکی خواهد بود و راه را برای درمان بسیاری از بیماریها باز خواهد کرد.وی درباره شیوه عملکرد در ژندرمانی میگوید: ژن درمانی روشی است برای اصلاح ژنهای معیوبی که باعث ایجاد بیماری میشوند. روشهای مختلفی برای اصلاح ژن معیوب وجود دارد که مهمترین آن قراردادن یک ژن سالم در ژنوم بیمار است.در بیشتر مطالعات ژن درمانی، یک ژن سالم به جای معیوب قرار داده میشود تا ژن مولد بیماری اصلاح شود و یک مولکول حامل ژن که وکتور نامیده میشود برای انتقال ژن به سلول بیمار استفاده میشود. یکی از مهمترین وکتورهای مورد استفاده ویروسهای دستکاری ژنتیکی شده میباشند که قادر به حمل DNAانسانی هستند. ویروسها توانایی انتقال ژنهای خود به سلولهای انسانی و در نتیجه ایجاد بیماری را دارند که محققین از همین خاصیت استفاده کرده و ژنهای مورد نظر به سلولهای انسانی را به کمک ویروسها منتقل میکنند. معمولا سلولهای هدف در شخص بیمار توسط ویروسهای حامل ژن مورد نظر آلوده میشوند که در نتیجه ژن سالم توسط ویروس در سلول انسانی قرار داده میشود که این امر باعث تولید پروتئینی میشود که قبلا شخص بیمار قادر به تولید آن نبوده است و در نتیجه بیماری شخص درمان میشود علاوه بر ویروسها از سایر وکتورهای غیر ویروسی نیز استفاده میشود. لیپوزومها یکی دیگر از روشهای انتقال ژن به داخل سلولها هستند. لیپوزومها کرههایی هستند که در مرکز آنها ژن مورد نظر و در اطراف آن لایه چربی قرار دارد که در نتیجه قادر به عبور از غشاء سلولی و در نتیجه آزادکردن ژن در داخل سلول میباشند. روش دیگر