حریم فایل

دانلود کتاب، جزوه، تحقیق | مرجع دانشجویی

حریم فایل

دانلود کتاب، جزوه، تحقیق | مرجع دانشجویی

مقاله. محارب کیست؟ و محاربه چیست؟

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 33

 

محارب کیست؟ و محاربه چیست؟

 هدف این بحث، مشخص کردن موضوع حدى است که در شرع بنابه نص قرآن کریم و روایات متواتر، براى محارب معین شده است. در تنقیح موضوع حد محارب سخن بسیار رفته است، آیا موضوع آن فقط کسى است که براى ترساندن مردم سلاح کشیده باشد، یا هر کس به هر نحو حتى مثلا به صورت بغى، محارب با خدا و پیامبر باشد موضوع آن است؟ و یا به طور مطلق هر مفسد فى الارض حتى اگر افساد او به صورت جنگ و محاربه هم نباشد، موضوع این حد است؟ پایه این بحث بر استظهار از آیه مبارکه و روایات مخصوص حد محارب، استوار است. آنچه در آیه و در روایات آمده، عنوان (محاربه با خدا و پیامبر) و عنوان (مفسد فى الارض) است، کدام یک از این دو عنوان موضوع حد محارب است، عنوان (محارب) یا عنوان (مفسد فى الارض) یا مجموع هر دو، یا هر یک از آنها مستقلا -بر این پایه که این دو، یکى نباشند؟ براى روشن شدن مطلب، چند جهت را مورد بحث قرار مى‏دهیم: جهت اول: مفاد آیه محاربه در آیه، دو قید آمده است: (محاربه اللّه والرسول) و(الافساد فى الارض)، که درباره هر یک باید به بحث پرداخت. کلمه (محاربه) از ماده (حرب) گرفته شده و نقیض کلمه (سلم) (صلح) است. محاربه در اصل به معناى (سلب) و گرفتن است و (حرب الرجل ماله) به معناى (سلب الرجل ماله) است، یعنى (مال آن مرد را از او گرفتند). چنین کسى را (محروب) و(حریب) مى‏گویند. اطلاق واژه حرب بر کسى که براى جنگیدن یا ترسانیدن دیگران سلاح کشیده باشد، به این اعتبار است که او مى‏خواهد جان یا مال یا قدرت یا ملک دیگرى را از او بگیرد. به هر حال معناى حقیقى حرب هرچه باشد، اضافه شدن لفظ محاربه به (اللّه) و(الرسول) در آیه مبارکه، قرینه‏اى است بر اینکه معناى حقیقى این کلمه مراد نیست، زیرا محاربه به معناى حقیقى آن، با خدا ممکن نیست و با رسول اگرچه ممکن است اما قطعا در این جا مراد نیست ، زیرا خصوص کسانى که با شخص پیامبر مى‏جنگیدند مقصود آیه نیست، چه در این صورت آیه اختصاص داشت به زمان حیات پیامبر، در حالى که کسانى که با پیامبر مى‏جنگیدند فقط کافران زمان او بودند و چنانکه خواهد آمد، کافران زمان پیامبر قطعا از مدلول این آیه بیرون هستند. بلکه نفس اضافه شدن لفظ محاربه به خدا و رسول باهم، خود قرینه‏اى است بر اینکه مراد از آن، معناى گسترده‏ترى از جنگ مستقیم و شخصى است و آن معنا یکى از این دو امر است: 1 . مراد از محاربه همان‏گونه که در لسان العرب آمده، هر گونه عصیان و مخالفت با حکم خدا و رسول است و ظاهر عبارت علامه طباطبائى در (تفسیر المیزان) نیز همین معنا را مى‏رساند. بر این اساس، استعمال لفظ محاربه در مطلق عصیان و مخالفت، از قبیل مجاز در کلمه است. 2 . مراد از محاربه با خدا ورسول، محاربه با مسلمانان است ولى به منظور بزرگ جلوه دادن آن و توجه دادن به اهمیت امت اسلامى و اینکه جنگ با امت اسلام به منزله جنگ با خدا و رسول است، لفظ محاربه در آیه، به خدا و رسول اضافه شده است. زیرا امت اسلام منتسب به خدا و پیامبر و تحت ولایت آنهاست. چنین معنایى به منزله مجاز در اسناد است. فاضل مقداد در تفسیر خود، همین معنا را برگزیده است. ظاهرا، احتمال دوم متعین است، زیرا عنوان (حرب) در آیه به کار رفته است و مقتضاى آن این است که این کلمه به معناى خود استعمال شده باشد و الغاى معناى اصلى آن، وجهى ندارد. علاوه بر این، پذیرفتن مجاز اسنادى در این جا روان‏تر و رساتر است، زیرا منتسب کردن امت اسلام به خدا و رسول و محاربه با آن را محاربه با خدا و رسول دانستن، بیانگر نکته عرفى روشن و رسایى است. بر خلاف احتمال اول و استعمال لفظ محاربه در مطلق معصیت و مخالفت با امر و نهى شارع. بر این اساس، باید پذیرفت که هر گونه محاربه‏اى با مسلمانان در این معناى مجازى لحاظ شده است. محاربه انواع گوناگونى دارد، گاهى کافران با مسلمانان مى‏جنگند و گاهى گروهى از خود مسلمانان علیه حکومت اسلامى قیام مى‏کنند و با آن مى‏جنگند، و گاهى گروهى از مسلمانان به قصد ایجاد ناامنى و ارعاب و غارت و خون‏ریزى، با گروهى دیگر از ایشان به جنگ مى‏پردازند. هر قسم از این محاربه‏ها را مى‏توان مجازا محاربه با خدا و رسول به شمار آورد و در نتیجه مصداق آیه کریمه دانست، اما با توجه به قراین متعدد، بدون شک محاربه کافران با مسلمانان، مراد آیه نیست. روشن‏ترین این قرینه‏ها، استثنایى است که در آیه بعد آمده است (الا الذین تابوا من قبل ان تقدروا علیهم) ظاهر این آیه آن است که مراد از توبه، توبه از محاربه است نه توبه از شرک، و این خود قرینه‏اى است بر آنکه این محاربان از مسلمانان هستند و به مجرد اینکه قبل از پیروزى بر آنها، دست از محاربه بردارند و توبه کنند، سایر احکام مسلمانى در مورد آنان اجرا مى‏شود -چنانچه در دیگر حدود الهى نیز این چنین است اما اگر محاربان از کافران باشند و جنگ با آنها به سبب کفرشان باشد، در صورتى عفو شامل حال آنها مى‏شود که در حصن اسلام در آیند و صرف دست از جنگ کشیدن کافى نیست. بلکه اساسا تعبیر (توبه) که در آیه آمده است به خودى خود شاهد بر آن است که منظور آیه، محاربان مسلمان است نه کافر، چرا که توبه براى مسلمان است نه براى کافر، کافر ایمان مى‏آورد و داخل حوزه اسلام مى‏شود و براى این حالت، تعبیر توبه به کار نمى‏رود. در هر صورت، تردیدى نیست که آیه محاربه، شامل محاربه کافرانى که از روى کفر با مسلمانان مى‏جنگندند نمى‏شود. بلى اگر کافرى به قصد ارعاب و غارت با مسلمانان بجنگد، مشمول آیه محاربه مى‏شود، ولى مصداق قسم سوم از اقسام محاربه خواهد بود. مقصود بیان این نکته است که محاربه‏اى که به خاطر اسلام و کفر، یا به قصد سرنگون کردن حکومت اسلامى، میان کافران و مسلمانان در مى‏گیرد، قطعا مشمول آیه نیست. پس مراد از محاربه در آیه، یا قسم دوم از محاربه است یعنى محاربه مسلمانانى که از روى بغى و سرکشى علیه حکومت اسلامى شورش کرده‏اند که همان محاربه با امام و حاکم اسلامى است، یا قسم سوم از محاربه است یعنى محاربه به صورت ارعاب و تجاوز به مال و جان مسلمانان. برخى گفته‏اند: (از ظاهر آیه چنین بر مى‏آید که موضوع احکامى که در آیه بیان شده است، خصوص مسلمانانى است که در مقابل دولت اسلامى به قیام مسلحانه برخیزند و شامل کسى که به قصد ارعاب مردم و گرفتن اموال آنها، دست به



خرید و دانلود مقاله. محارب کیست؟ و محاربه چیست؟


مقاله مدیر اسلامی کیست و مدیریت اسلامی چیست 10ص

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 10

 

مدیر اسلامی کیست و مدیریت اسلامی چیست؟

منظور از مدیریت اسلامی این است که مدیران شیوه اسلامی را در مدیریت، پیشه خود کنند و در هدفهای خود عدالت اجتماعی را مدنظر داشته باشند و مقصود نهایی آنها کسب رضایت خداوند باشد و خدمت به خلق را نوعی عبادت بدانند و زندگی و معیشت افراد در راستای این مدیریت تامین شود.

«صنفان اذا صلحا صلحت الامه و اذا فسدا فسدت الامه، قیل من هم یا رسول الله؟ قال العلماء و الروساء.» (قریب به این مضمون: خصال ج ۱ ص ۳۶)

فرمودند: «دو صنف هستند که هر گاه صالح باشند، امت صالح خواهند بود؛ و هر گاه فاسد شوند، امت فاسد خواهند شد، سئوال شد: یا رسول الله اینها چه کسانی هستند؟ فرمودند: علماء و امیران جامعه.»

دو دسته نقش اول را در فساد یا اصلاح جامعه ایفا، می‌کنند‎؛ کسانی که رهبری فکری مردم را بر عهده دارند؛ و کسانی که مسئولیت اوضاع اجتماعی و مسایل اجرایی را پذیرا شده اند.

مدیران می توانند با مسلح شدن به فرهنگ قرآنی و با مصمم شدن به پیاده کرده این فرهنگ در جامعه شرایط اساسی اصلاح مدیران را فراهم نمایند به عبارت دیگر، مدیران می‌توانند با تمسک به قرآن به درک عمیقی از قرآن برسند و فرهنگ قرآنی را در جامعه پیاده سازند و این میسر نمی شود مگر اینکه مدیر اسلامی «مرور مکرر به قرآن» یعنی انس عمیق با قرآن‏، و « رجوع مکرر به قرآن» یعنی مرجعیت قرار دادن قرآن در حوزه نظر و صحنه عمل داشته باشد.

در این نوشتار سعی شده است که به صفات و ویژگی های مدیران اسلامی پرداخته شود.

● مدیریت اسلامی

منظور از مدیریت اسلامی این است که مدیران شیوه اسلامی را در مدیریت، پیشه خود کنند و در هدفهای خود عدالت اجتماعی را مدنظر داشته باشند و مقصود نهایی آنها کسب رضایت خداوند باشد و خدمت به خلق را نوعی عبادت بدانند و زندگی و معیشت افراد در راستای این مدیریت تامین شود.

هدف نهایی در مدیریت اسلامی "تقرب الی الله" است. مدیر اسلامی‏، هم برای خدا کار می کند و هم خلق را به سوی او رهنمون می سازد‏، اگر مدیریت دینی و معنوی مردم را بر عهده داشته باشد هدفش رشد معنویت جامعه است و اگر مدیریتش در جهت سیاسی و اجتماعی باشد هدفش رشد سیاسی و اجتماعی خواهد بود و اگر مدیریتش در جهت اقتصادی باشد هدفش، رشد و شکوفایی اقتصادی است. خلاصه اینکه هدف در مدیریت اسلامی رشد معنوی‏، مادی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی جامعه است، آن هم در جهت رضایت خداوند.

● صفات و شرایط یک مدیر اسلامی

۱) کاردان و آگاه باشد.

۲) نظم و انضباط در مدیریت خود داشته باشد.

۳) تعهد به نظام جمهوری اسلامی و مقام ولایت امر داشته باشد و هر چه این تعهد همراه با عشق باشد اهلیت مدیر را بالاتر می برد و او را برای پست مدیریت شایسته تر می گرداند.

۴) اصالت خانوادگی داشته باشد یعنی از خانواده ای اصیل و صالح باشد‏، دارای حجب و حیا باشد و در فعالیتهای اسلامی پیشگام باشد.

۵) قدرت و توان مدیریت بر حسب نوع مدیریت خویش داشته باشد (هم توانایی فکری و هم توانایی جسمی)

۶) سعه صدر داشته باشد که در این صورت توان انتقادپذیری را خواهد داشت و موفقیت بیشتری را کسب خواهد کرد.

۷) با مردم مهربان و نسبت به زیردستان دلسوز باشد.

۸) شجاع باشد یعنی به موقع سخن خود را بگوید و به موقع عمل کند و به موقع دستور دهد و از هیچ قدرتی خوف و ترس به خود راه ندهد. در این صورت است که پیروزیهای بزرگی نصیب ملت خویش خواهد ساخت و تحولی سازنده به وجود خواهد آورد.

۹) مردمی باشد یعنی دردها و گرفتاریها و مشکلات و نیازهای مردم را بشناسد، با آنان در جهت زدودن گرفتاریها و رفع نیازها همراهی و همدلی کند.

۱۰) علاوه بر موارد فوق مدیر باید دارای هوش و خلاقیت لازم در امور‏، سعی و تلاش در کار و تصمیم گیری‏، قدرت ابداع و ابتکار باشد و صفاتی دیگر از جمله بردباری، حلم، وقار، جذابیت، دافعیت و اعتماد به نفس را دارا باشد.

● ویژگی های اخلاقی مدیر اسلامی

۱) ارتباط با خدا:

اخلاق مدیر اسلامی باید در مسیر تقرب به خدا قرار گیرد که در این صورت هدف مدیریت اسلامی خدمت به خلق خدا خواهد بود که عمده ترین راه تقرب به خدا انجام فریضه دینی نماز است که نقش محوری در مدیریت دارد و بهترین وسیله ای است که یک مدیر را از لغزشگاهها حفظ خواهد کرد و به مدیریت در کاهش فساد‏، و اداره جامعه کمک خواهد نمود.

۲) نگرش اسلامی:

یعنی مدیر، مدیریت را امانتی سنگین بداند که از طرف مردم به او واگذار شده است که در این صورت هیچ گاه به بیت المال تعدی و تجاوز نخواهد نمود.

۳) مشورت خواستن از مردم:

یک مدیر باید بدون مشورت کردن، تصمیم نگیرد اما در این خصوص باید به این نکته توجه داشته باشد که با افراد جاهل، دروغگو‏، بخیل، ترسو، حریص، منافق و دورو، تنبل و ناتوان و کسی که رازنگه دار نیست مشورت نداشته باشد.

۴) امر به معروف و نهی از منکر :

یک مدیر اسلامی باید نیروهای خود را به نیکها و شایستگیها امر و از بدیها و ناشایستگیها نهی کند. که بقا و حیات اسلام و تشکیلات اسلامی که او مدیر آن است بستگی به این دو فریضه دارد.

۵) مردم دار باشد:

یعنی اخلاق اجتماعی داشته باشد. حضرت علی (ع) در این مورد می فرمایند: «با مردم فروتن باش، نرمخو و مهربان باش، گشاده رو و خندان باش. در نگاه هایت و در نیم نگاه و خیره شدن به مردم، به تساوی رفتار کن،



خرید و دانلود مقاله مدیر اسلامی کیست و مدیریت اسلامی چیست 10ص


پاورپوینت پایلونیدال کیست

پاورپوینت  پایلونیدال کیست

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

دسته بندی : پاورپوینت

نوع فایل :  .ppt ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد اسلاید : 11 اسلاید

 قسمتی از متن .ppt : 

 

کیست پایلونیدال

کیست پایلونیدال

محل :کیست پایلونیدال در شکاف بین گلوتئال روی سطح خلفی ساکرم ایجاد میشود.

علل

تئوری های فعلی معتقدند این سینوس حاصل نفوذ مو در اپیتلیال وبافت های زیر جلدی میباشد همچنین ممکن است بصورت مادرزادی

در اثر پوشیده شدن بافت اپیتلیال از طریق یک یا چند سینوس کوچک که به سطح پوست راه یابند

در بیرون زدگی دریچه سینوس مو دیده میشودعلت نام گذاری این کیست (لانه ی مو) هم همین است



خرید و دانلود پاورپوینت  پایلونیدال کیست


مقاله درمورد- شهروند کیست

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 10

 

شهروند کیست؟

نیم نگاهی بر تاریخ اجتماعی ایران کافی است تا دریابیم که همواره در این خاک حکومتهایی که تنها چهره عوض کرده ولی در جان با یکدیگر یکسان بوده اند ( از حکومتهای شاهنشاهی پیش از اسلام گرفته تا حکومتهای اسلامی خلفا و سپس سلسله هایی که خوش نامترین آنها صفویان بوده اند ) مردم را رعایا و یا گوسفندان راه گم کرده نامیده و باز هم تنها به همین دلیل که آنها را فاقد ادراک وشعور تصور می کردند هیچگونه حقی برای آنها قائل نشده و تنها در مواقع دریافت مالیات و یا بروز جنگ و خدمت سربازی اجباری به حساب می آوردند و در غیر این موارد این مردم زجر کشیده نه فقط از هیچ حقوقی برخوردار نبودند بلکه دیده هم نمی شدند. حکومت های خودکامه تنها منافع و حقوق خویش را می نگریستند و لازمه رسیدن به این منافع نفی هرگونه حق برای ملت بود. منافع حکام  تکالیفی را بر دوش ملت تحمیل می کرد و بدین ترتیب ظلمی دو چندان بر گرده مردم این بوم وارد می آورد افرادی بدون هیچ گونه حقوق و با وظایفی کمرشکن. گاه حکومت جور چنان بود که پا را از تعرض به اموال رعایا فراتر نهاده و به جان و ناموس آنان دست درازی می کرد، اگر کشاورزی توانایی پرداخت مالیات سرانه را نداشت معادل آن مالیات را از اسارت ویا فروش فرزندان وی تامین می کردند تاریخ این مرز پوشیده از برگه هایی چنین سیاه است.

لازمه حکومت های دیکتاتوری و شاهنشاهی، یک فرمانروا و جماعت انبوهی فرمانبر است که همواره با واژه رعیت مورد خطاب قرار می گیرند و هر چه آگاهی های فرمانبران کمتر، عمر دیکتاتوری و فرمانروایی بیشتر. ولی در پیشرفته ترین نوع حکومت یعنی مردم سالاری ، دیگر فرمانروایی فرد سکه ایی بی رونق است در این نوع حکومت منتخبان ملت از سوی آنان حکومت می کنند. در اینجاست که جماعت انبوه فرمانبران نه رعیت که شهروند نامیده می شوند و بر عکس صورت قبلی که عدم آگاهی ، تداوم حکومت دیکتاتوری را سبب می شد در این نوع حکومت آگاهی مایه تداوم و قوام حکومت است. جامعه مردم سالار از یک جامعه بی شکل و توده مردم خارج شده و به یک جامعه مدنی تبدیل می شود. " جامعه مدنی جامعه سازمان یافته و منظمی است که به گفته هگل بر اساس نظام  وابستگی متقابل بنا می شود و با ایجاد آن، جامعه از حالت پاشیدگی و تفرقه درمی آید. میان اجزای آن پیوندهای متقابل برقرار می شود. مجموعه ای از لایه ها و نهادهای اجتماعی رابطه شهروندان و دولت را تنظیم می کند."(1)

نسبت میان شهروند ، جامعه مدنی و حکومت مردم سالار همانند نسبت میان دانه ودرخت ومیوه است وهرسه لازم وملزوم یکدیگرند . در اینجا لازم است تعریفی از واژه  شهروند ارائه گردد . آیا تنها ساکن بودن به مدت مشخص در یک شهر موجب می شود که فرد شهروند نامیده شود؟ " مفهوم شهروندی اگرچه دارای یک تاریخ طولانی است اما هنوز مبهم و مساله دار است... و تا حد زیادی وابسته به زمینه خاص کشورها می باشد. شهروندی مقوله ایی است که با مفهوم فرهنگ هر جامعه گره خورده است و از آنجا که فرهنگ هر مرز و بوم ناشی از سه قلمرو اساسی فعالیت های اجتماعی، فضای سیاسی و وضعیت اقتصادی آن جامعه است، فرهنگ هر جامعه ای کاملاً منحصر به فرد و هر فرهنگی نیز شهروند ویژه خود را می طلبد."(2)

 در تعریف شهروند می توان گفت که شهروند کسی است که حقوق فردی و جمعی خود را می شناسد و از آنها دفاع می کند، قانون را می شناسد و به آن عمل می کند و از طریق آن مطالبه می کند، از حقوق معینی برخوردار است. می داند که فرد دیگری هم حضور دارد و دفاع از حقوق او یعنی دفاع از حقوق خودش و فردی که در امور شهر مشارکت دارد. پس شهروند نه تنها به معنای سکونت در یک شهر به مدت مشخص که به معنای مجموعه ایی از آگاهی های حقوقی، فردی و اجتماعی است. به این ترتیب چند درصد از ساکنین شهرهای ما شهروند هستند.؟ چند درصد از مردم کشورما به حقوق خود که در قانون اساسی جمهوری اسلامی طی 24 اصل ( از اصل 19 تا 42 قانون اساسی) بر آن تاکید شده آگاهی دارند.؟ و یا آموزش و پرورش کشور ما که مسئولیت تربیت و پرورش نسل آینده کشور را به عهده دارد چه مقدار در تربیت شهروندی کوشیده است.؟ و یا شهروند مطلوب جمهوری اسلامی ایران باید دارای چه ویژگی هایی باشد. ؟

عناصری نظیر هویت ملی و تعلقات اجتماعی- فرهنگی و مشارکت سیاسی از عناصر مهم در مفهوم شهروندی است ولی متاسفانه در سالهای اخیر کاهش حس ملیت گرایی و ناآگاهی و یا واپس زدگی جوانان و نوجوانان کشورمان نسبت به عناصر فرهنگی نشان از قصور آموزش و پرورش در تربیت شهروند مطلوب دارد.

در یک جامعه مدنی حقوق یک فرد عبارتند از:" حقوق اساسی به معنای حقوق بنیادی شهروندان یک جامعه، حقوق سیاسی به معنای حق مشارکت در فرآیندهای سیاسی، حقوق اجتماعی که در برگیرنده حقوق اقتصادی و نیز حداقل استانداردهای زندگی درتسهیلات اجتماعی است."(3)



خرید و دانلود مقاله درمورد- شهروند کیست


تحقیق در مورد کمیل کیست

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

دسته بندی : وورد

نوع فایل :  .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحه : 3 صفحه

 قسمتی از متن .doc : 

 

کمیل کیست ؟دانشمندان علم رجال و درایه درباره کمیل چنین گفته اند:شیخ طوسى در کتاب رجال خود کمیل را از اصحاب امیرالمؤ منین و امام حسن مجتبى (علیهماالسلام ) ذکر کرده است .ابن ابى الحدید که از علماء بزرگ اهل سنت است درباره کمیل مى گوید: (کان من شیعة على و خاصته (1)کمیل از شیعیان خاص امیرالمؤ منین بود). و حجاج بن یوسف او را با کسانى که با او در پیروى از امیرالمؤ منین شریک بودند - به جرم شیعه بودن به قتل رسانید. او مى گوید: کمیل عامل و فرماندار امیرالمؤ منین بود در شهرى به اسم (هیت ) که گویا در کنار فرات بود، ولى کمیل در اداره کردن حوزه ماءموریتش تسلط کافى نداشته بطورى که لشکر معاویه بعضى از آبادیها و روستاهاى او را مورد حمله قرار داد و کمیل نتوانست از آنها دفاع بکند و این براى او نقطه ضعفى بود و براى جبران کردن آن به بعضى از قرائى که تحت تصرف معاویه بود حمله نمود. امیرالمؤ منین به او اعتراض کرد و این جمله ارزنده را فرمود:(ان من العجر الحاضر اءن یهمل الوالى ما ولیه و یتکلف مالیس من تکلیفه (2)یکى از دلائل ضعف یک مسؤ ول این است که موارد وظیفه خود را انجام ندهد و چیزى که وظیفه او نیست آن را انجام دهد).ذهبى که یکى از علماى بزرگ اهل سنت است درباره کمیل چنین مى گوید: (کان شریفا مطاعا ثقة عابدا على الشیعة قلیل الحدیث قتله الحجاج کمیل مردى شریف و در میان قومش مورد احترام بود و دستورات او را اطاعت مى کردند. مردى مورد اطمینان و در پیروى امیرالمؤ منین و اطاعت خدا مى کوشید و کم سخن ، مى گفت قاتل او حجاج بن یوسف بود).علامه معاصر صاحب قاموس الرجال در توثیق کمیل مى گوید: سید بن طاووس که از علماى بزرگ است در کتاب (کشف المحجة ) که آن را براى فرزندش نوشته و وصایاى خود را باو مى نماید مى گوید: بعد از جنگ نهروان مردم از امیرالمؤ منین راجع به خلفاء سؤ ال نمودند، حضرت به عبدالله بن عباس فرمود که ده نفر از اشخاص مورد اطمینان را براى گواهى احضار کن ، یکى از آنها کمیل بود که حضرت او را مورد اطمینان قرار داد.مرحوم حاج میرزا هاشم خراسانى در کتاب منتخب التواریخ ، معاصرین امیرالمؤ منین را به سه دسته : حواریین ، یاران ، و خواص اصحاب آن حضرت تقسیم مى نماید.حواریین امیرالمؤ منین را چهار نفر: عمر و بن حمق خزاعى ، میثم تمار، محمد بن ابى بکر و اویس قرنى ذکر کرده . و خواص اصحاب حضرت بسیارند، از جمله آنها کمیل بن زیاد را ذکر نموده . سپس مى گوید: کمیل از بزرگان تابعین بود که حجاج بن یوسف در سال هشتاد و سه هجرى در سن نود سالگى او را به قتل رسانید.شیخ مفید که از بزرگان شیعى متوفى 413 و مورد توجه ولى عصر بوده است ، در کتاب ارزنده اش الارشاد مى گوید: هنگامى که حجاج فرماندار کوفه شد کمیل بن زیاد را طلبید، جناب کمیل چون خون آشامى حجاج را مى دانست مدتى متوارى شد. حجاج حقوق و مزایاى طائفه و قوم کمیل را قطع کرد. وقتى کمیل فهمید با خود اندیشید که من در سنین پیرى هستم و شایسته نیست که خوشاوندانم به واسطه من در مضیقه و ناراحتى قرار گیرند، لذا خود را به ماءموران حجاج معرفى نمود. وقتى چشم حجاج به کمیل افتاد گفت من خیلى دوست داشتم که به تو دست یابم . کمیل گفت : از عمر من چیزى باقى نمانده لیکن موعد خداى تعالى است و بعد از قتل نیز حسابى است و مولایم امیرالمؤ منین (سلام الله علیه ) به من خبر داده که تو قاتل منى . حجاج گفت : آرى ، تو در کشتن عثمان شرکت داشته اى . سپس حجاج ملعون امر کرد گردن این پیر مرد صحابى را با شمشیر زدند.صدوق (علیه الرحمه ) که از بزرگان علماى شیعى و در حدود دویست کتاب و تاءلیف از او به جاى مانده در کتاب امالى خود گوید: امیرالمؤ منین دست کمیل را گرفت و به صحرا برد و آهى کشید و فرمود:(الناس ثلثة عالم ربانى و متعلم على سبیل نجاة و همج رعاع اتباع کل ناعق یمیلون مع کل ریح لم یستضیئوا بنور العلم یلجاؤ ا الى رکن ، یا کمیل العلم خیر من المال العلم یحرسک و انت تحرس المال و المال تنقصه النفقة و العلم یزکو بالانفاق . یا کمیل العلم دین یدان به یکسب الانسان الطاعة فى حیاتة و جمیل الا حدوثة بعد وفاته و العلم حاکم و المال محکوم علیه با کمیل هلک خزان الاموال و هم احیاء و العلماء باقون ما بقى الدهر اعیانهم مفقودة و امثالهم موجودة ).(2) (مردم سه دسته اند: گروهى عالم ربانیند (در معارف حقه و علم مبداء و معاد دانا هستند) و گروهى متعلم اند، و دسته سوم مردم فرومایه اند که مانند مگسان بهر طرف باد وزیدن گیرد به آن طرف حرکت مى کنند از روشنایى علم بهره نیافته اند و متکى به یک تکیه گاه محکم نیستند. کمیل ! علم بهتر از مال است ، زیرا تو مال را نگهدارى مى کنى در صورتى که علم تو را نگهدارى مى نماید، مال به واسطه بخشش کم مى شود، اما علم بوسیله انفاق زیاد مى گردد.اى کمیل ! علم برنامه اى است که انسان به آن عمل مى کند، به وسیله علم به دین است که انسان در حال حیات مى تواند خدا را اطاعت کند و بعد از مرگ اثر خیر او باقى بماند - اى کمیل ! علم حاکم است و مال محکوم علیه است . اى کمیل ! خزانه داران مال و ثروت هلاک شدند و خزانه داران علم و دانشها زنده اند، و علماء و دانشمندان تا روزگار باقى است جاودانند. بدنهاى آنها از نظر پنهاست اما نشانه هاى آنها در دنیا موجود است ).طریحى صاحب کتاب معروف (مجمع البحرین ) مى گوید: کمیل از بزرگان اصحاب امیرالمؤ منین و صاحب سر آن حضرت . بعد از آن در ماده (نفس ) مى گوید: کمیل از امیرالمؤ منین سؤ ال کرد از شما تقاضا دارم که نفس مرا به من معرفى فرمایید. حضرت فرمود مقصود شما کدام نفس ‍ است . عرض کرد مگر انسان بیش از یک نفس دارد. حضرت مفصلا بیان کرد که انسان داراى چهار نفس است : 1 - نامیه نباتى 2 - حسیه حیوانى 3 - ناطقه قدسى 4 - کلیه الهى . و هر یک از اینها داراى پنج قوه و نیرو و دو خاصیت هستند.(نامیه نباتى ) داراى پنج نیرو است :1 - ماسکه 2 - جاذبه 3 - هاضمه 4 - دافعه 5 - مربیه ؛ یعنى نیروى نظم دهنده در اعضاء.اما دو خاصیت ، کم و زیاد شدن آنها است . و منشاء این نیروها کبد مى باشد و این دو خاصیت نزدیک به حیوانیت است .(حسیه حیوانى ) نیز داراى پنج نیرو است :1 - بینایى 2 - شنوایى 3 - بویایى 4 - چشایى 5 - لامسه . که همان حواس ‍ پنجگانه مى باشند. و دو خاصیت آن ، رضا و غضب است و منشاء آنها قلب است و این دو صفت شبیه به درندگانست .ناطقه قدسى ) نیز داراى پنج نیرو است :1 - فکر 2 - ذکر 3 - علم 4 - حلم 5 - آگاهى ، و اینها منشاء جسمى ندارند بلکه انسان از این بعد شبیه ترین مخلوقات به ملائکه است . و دو خاصیت این نفس ، پاکیزه بودن و حکمت است .(کلیه الهى ) داراى پنج نیرو است :1 - بقاء درفنا 2 - نعمت در سختى و شقاء 3 - عزت در ذلت 4 - فقر در غنا 5 - صبر در بلاء. و این نفس داراى دو خاصیت است : 1 - حلم و بردبارى 2 - کرم و بزرگوارى . و این نفس کلیه الهیه است که مبداء آن خداى تعالى است که مى فرماید: (و نفخت فیه من روحى )(3) و بازگشت آن به سوى خداى تعالى است چنانچه مى فرماید: (ارجعى الى ربک راضیة مرضیه )(4)سپس امیرالمؤ منین به کمیل فرمود. عقل و خرد در وسط اینهاست تا هر کس هر چه بگوید یا قضاوت کند از روى قیاس و میزان معقول باشد.بعد از بیان این مطالب صاحب روضات الجنان گوید: این جریان کمیل با امیرالمؤ منین از حکمتهایى است که کمتر در کتابهاى حدیث نظیر آن دیده مى شود و خود دلالت دارد که کمیل داراى معرفتى کامل و منزلتى بزرگ و در معنویات داراى مقامى رفیع و قدرى منیع بوده است .نیشابورى در رجال خود گوید که : کمیل از خواص اصحاب امیرالمؤ منین است که حضرت او را ردیف خود بر شتر سوار کرد سپس کمیل از امیرالمؤ منین سؤ ال کرد:یا امیرالمؤ منین (ما الحقیقة فقال مالک و الحقیقة فقال اولست صاحب سرک قال بلى ولکن یرشح علیک ما یطفح منى فقال او مثلک تخیب سائلا فقال الحقیقة کشف سبحات الجلال من غیر اشارة فقال زدنى بیانا قال (علیه السلام ) محو الموهوم و صحو المعلوم فقال زدنى بیانا قال هتک السر لغلبة السر فقال زدنى بیانا قال نور یشرق من صبح الازل فیلوح على هیا کل التوحید آثاره فقال زدنى بیانا فقال اطف السراج فقد طلع الصبح ).از امیرالمؤ منین سؤ ال مى کند که حقیقت چیست ؟ - ظاهرا مقصود کمیل سؤ ال از حقیقت ذات مقدس است - لذا امیرالمؤ منین به او مى فرماید (تو کجا، حقیقت ذات کجا؟) به قول شاعر

برد خرد پى به کنه ذاتش

اگر رسد خس به قعر دریا

( کمیل اصرار مى کند که آیا من صاحب سر تو نیستم ؟ حضرت فرمود بلى تو صاحب سر من هستى ولى رشحه هایى که از اسرار درونى من سرریز مى کند به تو مى رسد.عرض مى کند آیا شخصى مثل شما سائل را ماءیوس مى کند؟ با این اصرار حضرت شروع مى کند به بیان این مطالب که حقیقت کشف سبحات جلال است بدون اشاره ، یعنى حقیقت ذات را جز از طریق کشف نمى شود درک کرد. یا این که حقیقت ذات را جز از طریق تنزیه نمى شود شناخت - یعنى ذات مقدس را منزه دانستن از تمام چیزهایى که ما آن را تصور مى کنیم . عرض کرد بیش از این بیان فرمایید. فرمود: انسان باید بداند که خدا در وهم او نیاید. همان طورى که در جایى دیگر امیرالمؤ منین فرمود (کلمامیز تموهم باوها مکم فى ادق نظر فهو مخلوق مثلکم مردود الیکم ) یعنى آنچه در وهم شما باید خدا نیست و مخلوق شما است . (وصحو المعلوم ) یعنى علم با آگاهى یا مقصود آنست که معلومات انسان به کشف و روشنائى کامل برسد، که تقریبا جمله دوم بیانى است براى جمله اول که (محوالموهوم ) باشد.یعنى هنگامى که انسان از عالم موهومات رها شد و علم خالصى پیدا کرد که در او هیچ گونه وهمى نباشد آنجاست که علم کشف حقیقت مى کند. چون (صحو) در لغت به معنى بر طرف شدن ابر، و صاف شدن هوا است که تقریبا موهومات به منزله ابر است که جلو معلومات را مى گیرد، وقتى آن ابر موهومات برطرف شد آفتات حقیقت ظاهر مى شود که (صحوالمعلوم ) است .عرض کرد بیشتر بیان فرمایید. حضرت فرمود پاره نمودن حجاب به واسطه غلبه سر. بعد کمیل عرض کرد بیشتر بیان فرمایید. حضرت فرمود: نورى است که از صبح ازل تابیدن مى گیرد و آثار آن بر هیکلهاى توحید پرتو مى افکند. عرض کرد بیشتر بیان فرمایید. فرمود چراغ را خاموش کن که صبح طالع گردید.این جملات از فرمایشات امیرالمؤ منین (علیه السلام ) جزء جمله هاى عمیق و پرمعنى و شاید جزء اخبار متشابهات باشد. عرفاء درباره آنها خیلى بحث و تحقیق کرده اند، از آن جمله فیلسوف ارجمند ملا عبدالرزاق لا هیجى صاحب شوارق در تحقیق این فرمایشات گوید:چون کمیل از اصحاب دل بوده و در خواست مقام ولایت که مقام فناء در ذات است مى نمود و حال او اقتضاى سؤ ال از حقیقت نمود، لذا حضرت جواب او را طورى فرمود که دلالت داشت که آن مقام مقامى عیالست ؛ یعنى امیرالمؤ منین به دیگرى این طور مطالب را نفرمود، اولا او را ترغیب مى کند به سیر و سلوک لایق به اهل حال ، کمیل عرض مى کند آیا من صاحب سر تو نیستم حضرت فرمود بلى تو صاحب سر من هستى ولى چون دیگ سینه من بجوش آید آنچه از او سرریز مى کند به تو مى رسد. کمیل اصرار مى کند و عرض مى کند شخص کریمى مثل شما سائل را ماءیوس مى کند؟ حضرت فرمود (الحقیقة کشف سبحات الجلال من غیر اشارة ) یعنى حقیقت آنست که کثرتها که وجود موهوم دارند در هنگام روشن شدن چراغ علم محو و متلاشى شوند و غیر حق چیزى باقى نماند و تجلى نکند.قاضى نورالله شوشترى در کتاب مجالس المؤ منین مى گوید: شیخ کامل مکمل : کمیل بن زیاد نخعى (قدس سره ) ت کمیل کننده موحدین یار و همدم امیرالمؤ منین على (علیه السلام ) است . آن حضرت را رسم بودى که چون علوم و اسرار در باطنش موج زدى و خواستى که گوهر عرفانى بیرون اندازند کمیل را پیش خواندى و بر او جواهر اسرار افشاندى ، سپس ‍ جریان خطبه (مالحقیقة ) را که گذشت ذکر مى کند.اعثم کوفى در تاریخ خود گوید: عثمان در زمان خلاقش دستور داد که مالک اشتر و دوستان وى را از کوفه به شام نزد معاویه ببرند وقتى به نزد معاویه رسیدند سلام کردند و نشستند. معاویه جواب سلام داد و ایشان را احترام کرد و گفت : اى قوم از خدا بترسید (ولا تکونوا کالذین تفرقوا واختلوا من بعد ما جائهم البینات نباشید از کسانى که ایجاد تفرقه و اختلاف نمودند بعد از آن که دلائل حق برایشان روشن شده بود) یعنى معاویه سوء استفاده از آیه کرد. کمیل که از همراهان مالک اشتر بود فورى به معاویه جواب داد: اى معاویه ! (فهدى الله الذین امنوا بما اختلفوا فیه من الحق باذنه خداى تعالى راه راست را نشان آن قومى داد که درباره پیدا کردن حق اختلاف کردند) والله اى معاویه ما آنها هستیم .معاویه گفت : اى کمیل چنین نیست که تو مى گویى . این آیه درشاءن جماعتى است که ایشان اطاعت خدا و رسول و اولى الامر را نمودند و کارهاى نیکویى که اولى الامر نموده مخفى نکردند و معائب او را آشکار ننمودند. و مقصودش از این حرفها خودش بود. کمیل گفت اگر عثمان بر تو اعتماد نداشت تو را نگاهبان نمى کرد و ما را نزد تو نمى فرستاد. مالک گفت اى کمیل بگذار تا بزرگتر از تو سخن بگوید، چون اشتر از او بزرگتر بود. کمیل خاموش شد و اشتر شروع به سخن گفتن نمود و گفت : اى معاویه ! تو نیکو مى دانى که خداى تعالى این امت را به واسطه رسالت پیغمبر اسلام گرامى داشت و همچنین به سبب او این امت را بر دیگران برگزید. پیغمبر اکرم (صلى الله علیه و آله ) به اندازه اى که مقدر بود در میان مردم زندگى کرد و چون اجل حتمى او فرار رسید به جوار رحمت الهى انتقال یافت ، بعد از وفات او جماعتى مردمان صالح مدتى بر کتاب خدا و سنت رسول الله عمل کردند - خدا به ایشان جزاى خیر بدهد - بعد از ایشان چیزهایى حادث شد که نه بر قانون خدا بودند و نه مؤ منین آن را پسندیدند، بلکه آنها را انکار نمودند و امروز اگر چنانچه حکومتهاى ما به راه حق بروند از ایشان خشنودیم اگر بر خلاف حق بروند خداى تعالى از اعمال ایشان خبر داده که مى فرماید:(واذ اخذ الله میثاق الذین اوتوا الکتاب لتبیننه للناس ولا تکتمونه فنبذوه و راء ظهورهم و اشتروا به ثمنا قلیلا فبس مایشترون )(5) یعنى (خداى تعالى از مؤ منین پیمان گرفته ) یعنى کسانى که احکام خدا را پشت سر انداخته و به پول کمى آنرا خریدارى کردند، هان اى معاویه ما آنها نیستیم .گفتگوى مالک و معاویه طولانى است ما به قدر حاجت که مربوط به کمیل بود از آن نقل کردیم .صوفیه کمیل را یکى از چهار ولى مى دانند که از چهار امام خرقه گرفته اند.صاحب طرائق الحقائق چنین مى گوید:مرحوم میرزا محمد تقى ملقب به مظفر على شاه کرمانى در کتاب (بحر الاسرار) مى گوید: طریقه حقه از چهار امام به وساطت چهار ولى از شیعیان خاص اهل بیت جارى و در میان مردم منتشر گردیده .1 - از مولانا امیرالمؤ منین ، اسدالله الغالب ، على بن ابى طالب (علیه السلام ) به واسطه کمیل بن زیاد.2 - از سید الساجدین به واسطه ابراهیم ادهم .3 - ار مولینا جعفر بن محمد صادق به واسطه با یزید بسطامى .4 - از حضرت رضا (علیه السلام ) به واسطه معروف کوفى .



خرید و دانلود تحقیق در مورد کمیل کیست