لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 26 صفحه
قسمتی از متن .doc :
ویژگیهای انسان کامل
اشرف مخلوقات بودن است زیرا که انسان صاحب اندیشه می باشد و اندیشیدن او ماحصل بار امانت الهی است که در روز الست تنها او بود که تقبل نمود و آن همان قوة تعقل است. لذا از آنجا دومین ویژگی انسان یعنی امانت داری الهی بودنش شروع شد و نیز از آنجایی که صاحب اندیشه می باشد با مشاهدة نظم موجود در خود به یک نوع شناخت انفس (درونی) دست می یابد (خودآگاهی) که مصداق کلام حضرت امیر: ‹‹من عرف نفسه فقد عرف ربه›› و نیز با مشاهدة جهان طبیعت و پدیده های طبیعی به ویژگیهای جهان طبیعت پی می برد من جمله نظم موجود در هستی لذا به یک نوع شناخت آفاقی دست می یابد (خودآگاهی) لذا شناخت و آگاهی او منجر می گردد که قلبش ملتهب از عشق به خدا شعود که در نتیجه آن شناخت و آگاهی اش به بینش و باور قلبی تبدیل می شود. و این باور قلبی نسبت به خدا همان ایمان اوست و ایمان به خدا سبب می گردد فرد آدمی اهل راز و نیز یعنی عبادت گردد. حال که به عبادت خالق مشغول گشت از ثمرة آن عمل که میوة درخت ایمان است یعنی عمل صالح برخوردار می گردد و این جاست که مورد تکریم و کرامت خداوند قرار می گیرد یعنی کسب سومین درجه یعنی امید.
ضرورت نبوت از دیدگاه متکلمان (علم کلام)
علم کلام یکی از شاخه های علوم اسلامی است و متکلمان کسانی هستند که به توضیح اعتقادات دینی و دفاع از آنها می پردازند متکلم بزرگ شیعه سید مرتضی است. او معتقد است عقل آدمی قادر به تشخیص خوب و بد (حسن و قبح) برخی امور می باشد مثلاً می داند عدالت خوب است و نیز می داند ظلم و ستم بد است منتها عقل آدمی دارای محدودیتها و ناتوانی هایی است. نخستی این که کلیات اعمال را درک می نماید مثلاً می داند سپاس گذاری از خداوند خوب است اما جزئیات آنرا نمی داند یعنی این که با چه اعمالی از عهدة شکر او درآید. دوم این که گاهی عقل آدمی به خدمت عواطف و احساسات او درمی آید و دچار هوی و هوس می گردد لذا قادر نمی باشد خوب و بد همة امور را بیابد پس خداوندی که عالم به هر چیزی است و از محبوبیت های عقل آدمی آگاهی دارد. مددکاری آسمانی (انبیاء) می فرستد تا بدین وسیله آدمی از گردباد هوی و هوس خارج شود زیرا این ستارگان الهی تذکراتی را به شرح ذیل بیان می دارند نخست این که ای انسان بدان عمل صالح تو با منافع پایدار اخروی گره خورده است و نیز بدان که عمل زشت و قبیح تر با ضررهای هولناک اخروی پیوند خورده است سبب می گردد عواطف و احساسات آدمی به خدمت عقل او در آیند و او را از گردباد هوی و هوس نجات بخشند.
ضرورت نبوت از دیدگاه حکما
فلاسفه ای چون فارابی، ابن سینا، شیخ اشراق، ملاصدار معتقدند که خداوند موجودات را علاوه بر آنکه هماهنگ و منظم خلق نموده و سوی مقصدی معلوم روان داشته است و آنها را خلق نکرده تا رهایشان سازد. لذا هر موجودی که منظم و هماهنگ آفریده شده به مقصدی درخور و متناسب با خلقتش روان می باشد لذا همة موجودات هدایت شده اند و این هدای، هدایت عامه می باش. دو مورد حیوانات همانطور که در سورة نحل آیه 68 آمده که خداوند به زنبور عسل وحی نموده لیکن هدایت از طریق غرایز انجام شده که به آن الهام غریزی یا الهان ربانی نیز می گویند. در خصوص جمادات نیز خداوند آنها را هدایت براساس قوانین مکانیکی جبری همچون جاذبه صورت گرفته است و اما در خصوص انسان از آنجایی که دارای دو جنبه از حیات است حیات حیوانی و روحانی متناسب با هر یک به گونه ای هدایت شده است و در بخش حیات حیوانی اش با حاکمیت غرایز و در بخش روحانی اش هدایتی تشریعی (فرستادن انبیاء) انجام گرفته چراکه روح آدمی فروغی از روح عرفانی است.
فواید دین
بدان که دین را دو فایده می باشد: نخست معرفت اخلاقی، دوم تربیت اخلاقی.
نقش دین در معرفت اخلاقی از آنجایی است که عقل آدمی قادر نیست خوب و بد همة اموری را که لازم دارد بدان (داوری اخلاقی کند) پس دین که همان داده های وحیانی می باشد و از علم مطلق الهی سرچشمه گرفته شده است داوری اخلاقی را بر همه امور را برای عقل ممکن می سازد.
نقش دین در تربیت اخلاقی فراوان است نخست از آنجایی که یکی از عناصر مهم در تربیت اخلاقی موعظه می باشد، موعظه فقط در پرتو آموزه های دینی از قبیل جاودانگی روح انسان و ناپایداری لذات دنیوی و توجه به مرگ و رستاخیز می باشد که در تربیت اخلاقی انسان فایده دارد. نقش دیگر دین در تربیت اخلاقی انسان تحویل اسوه ها و الگوهای برجسته اخلاقی است نقش دیگر دین در تربیت اخلاقی انسان ایجاد معنویت می باشد زیرا بحران زندگی بشر امروزی مسأله پوچی و بی
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 26 صفحه
قسمتی از متن .doc :
ویژگیهای انسان کامل
اشرف مخلوقات بودن است زیرا که انسان صاحب اندیشه می باشد و اندیشیدن او ماحصل بار امانت الهی است که در روز الست تنها او بود که تقبل نمود و آن همان قوة تعقل است. لذا از آنجا دومین ویژگی انسان یعنی امانت داری الهی بودنش شروع شد و نیز از آنجایی که صاحب اندیشه می باشد با مشاهدة نظم موجود در خود به یک نوع شناخت انفس (درونی) دست می یابد (خودآگاهی) که مصداق کلام حضرت امیر: ‹‹من عرف نفسه فقد عرف ربه›› و نیز با مشاهدة جهان طبیعت و پدیده های طبیعی به ویژگیهای جهان طبیعت پی می برد من جمله نظم موجود در هستی لذا به یک نوع شناخت آفاقی دست می یابد (خودآگاهی) لذا شناخت و آگاهی او منجر می گردد که قلبش ملتهب از عشق به خدا شعود که در نتیجه آن شناخت و آگاهی اش به بینش و باور قلبی تبدیل می شود. و این باور قلبی نسبت به خدا همان ایمان اوست و ایمان به خدا سبب می گردد فرد آدمی اهل راز و نیز یعنی عبادت گردد. حال که به عبادت خالق مشغول گشت از ثمرة آن عمل که میوة درخت ایمان است یعنی عمل صالح برخوردار می گردد و این جاست که مورد تکریم و کرامت خداوند قرار می گیرد یعنی کسب سومین درجه یعنی امید.
ضرورت نبوت از دیدگاه متکلمان (علم کلام)
علم کلام یکی از شاخه های علوم اسلامی است و متکلمان کسانی هستند که به توضیح اعتقادات دینی و دفاع از آنها می پردازند متکلم بزرگ شیعه سید مرتضی است. او معتقد است عقل آدمی قادر به تشخیص خوب و بد (حسن و قبح) برخی امور می باشد مثلاً می داند عدالت خوب است و نیز می داند ظلم و ستم بد است منتها عقل آدمی دارای محدودیتها و ناتوانی هایی است. نخستی این که کلیات اعمال را درک می نماید مثلاً می داند سپاس گذاری از خداوند خوب است اما جزئیات آنرا نمی داند یعنی این که با چه اعمالی از عهدة شکر او درآید. دوم این که گاهی عقل آدمی به خدمت عواطف و احساسات او درمی آید و دچار هوی و هوس می گردد لذا قادر نمی باشد خوب و بد همة امور را بیابد پس خداوندی که عالم به هر چیزی است و از محبوبیت های عقل آدمی آگاهی دارد. مددکاری آسمانی (انبیاء) می فرستد تا بدین وسیله آدمی از گردباد هوی و هوس خارج شود زیرا این ستارگان الهی تذکراتی را به شرح ذیل بیان می دارند نخست این که ای انسان بدان عمل صالح تو با منافع پایدار اخروی گره خورده است و نیز بدان که عمل زشت و قبیح تر با ضررهای هولناک اخروی پیوند خورده است سبب می گردد عواطف و احساسات آدمی به خدمت عقل او در آیند و او را از گردباد هوی و هوس نجات بخشند.
ضرورت نبوت از دیدگاه حکما
فلاسفه ای چون فارابی، ابن سینا، شیخ اشراق، ملاصدار معتقدند که خداوند موجودات را علاوه بر آنکه هماهنگ و منظم خلق نموده و سوی مقصدی معلوم روان داشته است و آنها را خلق نکرده تا رهایشان سازد. لذا هر موجودی که منظم و هماهنگ آفریده شده به مقصدی درخور و متناسب با خلقتش روان می باشد لذا همة موجودات هدایت شده اند و این هدای، هدایت عامه می باش. دو مورد حیوانات همانطور که در سورة نحل آیه 68 آمده که خداوند به زنبور عسل وحی نموده لیکن هدایت از طریق غرایز انجام شده که به آن الهام غریزی یا الهان ربانی نیز می گویند. در خصوص جمادات نیز خداوند آنها را هدایت براساس قوانین مکانیکی جبری همچون جاذبه صورت گرفته است و اما در خصوص انسان از آنجایی که دارای دو جنبه از حیات است حیات حیوانی و روحانی متناسب با هر یک به گونه ای هدایت شده است و در بخش حیات حیوانی اش با حاکمیت غرایز و در بخش روحانی اش هدایتی تشریعی (فرستادن انبیاء) انجام گرفته چراکه روح آدمی فروغی از روح عرفانی است.
فواید دین
بدان که دین را دو فایده می باشد: نخست معرفت اخلاقی، دوم تربیت اخلاقی.
نقش دین در معرفت اخلاقی از آنجایی است که عقل آدمی قادر نیست خوب و بد همة اموری را که لازم دارد بدان (داوری اخلاقی کند) پس دین که همان داده های وحیانی می باشد و از علم مطلق الهی سرچشمه گرفته شده است داوری اخلاقی را بر همه امور را برای عقل ممکن می سازد.
نقش دین در تربیت اخلاقی فراوان است نخست از آنجایی که یکی از عناصر مهم در تربیت اخلاقی موعظه می باشد، موعظه فقط در پرتو آموزه های دینی از قبیل جاودانگی روح انسان و ناپایداری لذات دنیوی و توجه به مرگ و رستاخیز می باشد که در تربیت اخلاقی انسان فایده دارد. نقش دیگر دین در تربیت اخلاقی انسان تحویل اسوه ها و الگوهای برجسته اخلاقی است نقش دیگر دین در تربیت اخلاقی انسان ایجاد معنویت می باشد زیرا بحران زندگی بشر امروزی مسأله پوچی و بی
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 26 صفحه
قسمتی از متن .doc :
ویژگیهای انسان کامل
اشرف مخلوقات بودن است زیرا که انسان صاحب اندیشه می باشد و اندیشیدن او ماحصل بار امانت الهی است که در روز الست تنها او بود که تقبل نمود و آن همان قوة تعقل است. لذا از آنجا دومین ویژگی انسان یعنی امانت داری الهی بودنش شروع شد و نیز از آنجایی که صاحب اندیشه می باشد با مشاهدة نظم موجود در خود به یک نوع شناخت انفس (درونی) دست می یابد (خودآگاهی) که مصداق کلام حضرت امیر: ‹‹من عرف نفسه فقد عرف ربه›› و نیز با مشاهدة جهان طبیعت و پدیده های طبیعی به ویژگیهای جهان طبیعت پی می برد من جمله نظم موجود در هستی لذا به یک نوع شناخت آفاقی دست می یابد (خودآگاهی) لذا شناخت و آگاهی او منجر می گردد که قلبش ملتهب از عشق به خدا شعود که در نتیجه آن شناخت و آگاهی اش به بینش و باور قلبی تبدیل می شود. و این باور قلبی نسبت به خدا همان ایمان اوست و ایمان به خدا سبب می گردد فرد آدمی اهل راز و نیز یعنی عبادت گردد. حال که به عبادت خالق مشغول گشت از ثمرة آن عمل که میوة درخت ایمان است یعنی عمل صالح برخوردار می گردد و این جاست که مورد تکریم و کرامت خداوند قرار می گیرد یعنی کسب سومین درجه یعنی امید.
ضرورت نبوت از دیدگاه متکلمان (علم کلام)
علم کلام یکی از شاخه های علوم اسلامی است و متکلمان کسانی هستند که به توضیح اعتقادات دینی و دفاع از آنها می پردازند متکلم بزرگ شیعه سید مرتضی است. او معتقد است عقل آدمی قادر به تشخیص خوب و بد (حسن و قبح) برخی امور می باشد مثلاً می داند عدالت خوب است و نیز می داند ظلم و ستم بد است منتها عقل آدمی دارای محدودیتها و ناتوانی هایی است. نخستی این که کلیات اعمال را درک می نماید مثلاً می داند سپاس گذاری از خداوند خوب است اما جزئیات آنرا نمی داند یعنی این که با چه اعمالی از عهدة شکر او درآید. دوم این که گاهی عقل آدمی به خدمت عواطف و احساسات او درمی آید و دچار هوی و هوس می گردد لذا قادر نمی باشد خوب و بد همة امور را بیابد پس خداوندی که عالم به هر چیزی است و از محبوبیت های عقل آدمی آگاهی دارد. مددکاری آسمانی (انبیاء) می فرستد تا بدین وسیله آدمی از گردباد هوی و هوس خارج شود زیرا این ستارگان الهی تذکراتی را به شرح ذیل بیان می دارند نخست این که ای انسان بدان عمل صالح تو با منافع پایدار اخروی گره خورده است و نیز بدان که عمل زشت و قبیح تر با ضررهای هولناک اخروی پیوند خورده است سبب می گردد عواطف و احساسات آدمی به خدمت عقل او در آیند و او را از گردباد هوی و هوس نجات بخشند.
ضرورت نبوت از دیدگاه حکما
فلاسفه ای چون فارابی، ابن سینا، شیخ اشراق، ملاصدار معتقدند که خداوند موجودات را علاوه بر آنکه هماهنگ و منظم خلق نموده و سوی مقصدی معلوم روان داشته است و آنها را خلق نکرده تا رهایشان سازد. لذا هر موجودی که منظم و هماهنگ آفریده شده به مقصدی درخور و متناسب با خلقتش روان می باشد لذا همة موجودات هدایت شده اند و این هدای، هدایت عامه می باش. دو مورد حیوانات همانطور که در سورة نحل آیه 68 آمده که خداوند به زنبور عسل وحی نموده لیکن هدایت از طریق غرایز انجام شده که به آن الهام غریزی یا الهان ربانی نیز می گویند. در خصوص جمادات نیز خداوند آنها را هدایت براساس قوانین مکانیکی جبری همچون جاذبه صورت گرفته است و اما در خصوص انسان از آنجایی که دارای دو جنبه از حیات است حیات حیوانی و روحانی متناسب با هر یک به گونه ای هدایت شده است و در بخش حیات حیوانی اش با حاکمیت غرایز و در بخش روحانی اش هدایتی تشریعی (فرستادن انبیاء) انجام گرفته چراکه روح آدمی فروغی از روح عرفانی است.
فواید دین
بدان که دین را دو فایده می باشد: نخست معرفت اخلاقی، دوم تربیت اخلاقی.
نقش دین در معرفت اخلاقی از آنجایی است که عقل آدمی قادر نیست خوب و بد همة اموری را که لازم دارد بدان (داوری اخلاقی کند) پس دین که همان داده های وحیانی می باشد و از علم مطلق الهی سرچشمه گرفته شده است داوری اخلاقی را بر همه امور را برای عقل ممکن می سازد.
نقش دین در تربیت اخلاقی فراوان است نخست از آنجایی که یکی از عناصر مهم در تربیت اخلاقی موعظه می باشد، موعظه فقط در پرتو آموزه های دینی از قبیل جاودانگی روح انسان و ناپایداری لذات دنیوی و توجه به مرگ و رستاخیز می باشد که در تربیت اخلاقی انسان فایده دارد. نقش دیگر دین در تربیت اخلاقی انسان تحویل اسوه ها و الگوهای برجسته اخلاقی است نقش دیگر دین در تربیت اخلاقی انسان ایجاد معنویت می باشد زیرا بحران زندگی بشر امروزی مسأله پوچی و بی
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 44 صفحه
قسمتی از متن .doc :
خطبه 1
در این خطبه ، سخن از آغاز آفرینش آسمان و زمین و آفرینش آدم ( ع ) است .
حمد باد خداوندى را که سخنوران در ثنایش فرو مانند و شمارندگان از شمارش نعمتهایش عاجز آیند و کوشندگان هر چه کوشند ، حق نعمتش را آنسان که شایسته اوست ، ادا کردن نتوانند . خداوندى ، که اندیشههاى دور پرواز او را درک نکنند و زیرکان تیزهوش ، به عمق جلال و جبروت او نرسند . خداوندى که فراخناى صفاتش را نه حدّى است و نه نهایتى و وصف جلال و جمال او را سخنى درخور نتوان یافت ، که در زمان نگنجد و مدت نپذیرد . آفریدگان را به قدرت خویش بیافرید و بادهاى باران زاى را بپراکند تا بشارت باران رحمت او دهند و به صخرههاى کوهساران ، زمینش را از لرزش بازداشت .
اساس دین ، شناخت خداوند است و کمال شناخت او ، تصدیق به وجود اوست و کمال تصدیق به وجود او ، یکتا و یگانه دانستن اوست و کمال اعتقاد به یکتایى و یگانگى او ، پرستش اوست . دور از هر شایبه و آمیزهاى و ، پرستش او زمانى از هر شایبه و آمیزهاى پاک باشد که از ذات او ، نفى هر صفت شود زیرا هر صفتى گواه بر این است که غیر از موصوف خود است و هر موصوفى ، گواه بر این است که غیر از صفت خود است .
[ 31 ]
هرکس خداوند سبحان را به صفتى زاید بر ذات وصف کند ، او را به چیزى مقرون ساخته و هر که او را به چیزى مقرون دارد ، دو چیزش پنداشته و هر که دو چیزش پندارد ، چنان است که به اجزایش تقسیم کرده و هر که به اجزایش تقسیم کند ،
او را ندانسته و نشناخته است . و آنکه به سوى او اشارت کند محدودش پنداشته و هر که محدودش پندارد ، او را بر شمرده است و هر که گوید که خدا در چیست ، خدا را درون چیزى قرار داده و هر که گوید که خدا بر روى چیزى جاى دارد ، دیگر جایها را از وجود او تهى کرده است .
خداوند همواره بوده است و از عیب حدوث ، منزه است . موجود است ، نه آنسان که از عدم به وجود آمده باشد ، با هر چیزى هست ، ولى نه به گونهاى که همنشین و نزدیک او باشد ، غیر از هر چیزى است ، ولى نه بدان سان که از او دور باشد . کننده کارهاست ولى نه با حرکات و ابزارها . به آفریدگان خود بینا بود ، حتى آن زمان ، که هنوز جامه هستى بر تن نداشتند . تنها و یکتاست زیرا هرگز او را یار و همدمى نبوده که فقدانش موجب تشویش گردد . موجودات را چنانکه باید بیافرید و آفرینش را چنانکه باید آغاز نهاد . بىآنکه نیازش به اندیشهاى باشد یا به تجربهاى که از آن سود برده باشد یا به حرکتى که در او پدید آمده باشد و نه دل مشغولى که موجب تشویش شود . آفرینش هر چیزى را در زمان معینش به انجام رسانید و میان طبایع گوناگون ،
سازش پدید آورد و هر چیزى را غریزه و سرشتى خاص عطا کرد . و هر غریزه و سرشتى را خاص کسى قرار داد ، پیش از آنکه بر او جامه آفرینش پوشد ، به آن آگاه بود و بر آغاز و انجام آن احاطه داشت و نفس هر سرشت و پیچ و خم هر کارى را مىدانست .
آنگاه ، خداوند سبحان فضاهاى شکافته را پدید آورد و به هر سوى راهى گشود و هواى فرازین را بیافرید و در آن آبى متلاطم و متراکم با موجهاى دمان جارى ساخت و آن را بر پشت بادى سختوزنده توفانزاى نهاد . و فرمان داد ، که بار خویش بر پشت استوار دارد و نگذارد که فرو ریزد ، و در همان جاى که مقرر داشته بماند . هوا در زیر آن باد گشوده شد و آب بر فراز آن جریان یافت . [ و تا آن آب در تموج آید ] ، باد دیگرى بیافرید و این باد ، سترون بود که تنها کارش ، جنبانیدن آب بود . آن باد همواره در وزیدن بود وزیدنى تند ، از جایگاهى دور و ناشناخته . و فرمانش داد که بر آن آب موّاج ،
[ 33 ]
وزیدن گیرد و امواج آن دریا برانگیزد و آنسان که مشک را مىجنبانند ، آب را به جنبش واداشت . باد به گونهاى بر آن مىوزید ، که در جایى تهى از هر مانع بوزد . باد آب را پیوسته زیر و رو کرد و همه اجزاى آن در حرکت آورد تا کف بر سر برآورد ،
آنسان که از شیر ، کره حاصل شود . آنگاه خداى تعالى آن کفها به فضاى گشاده ، فرا برد و از آن هفت آسمان را بیافرید . در زیر آسمانها موجى پدید آورد تا آنها را از فرو ریختن باز دارد . و بر فراز آنها سقفى بلند برآورد بىهیچ ستونى که بر پایشان نگه دارد یا میخى که اجزایشان به هم پیوسته گرداند . سپس به ستارگان بیاراست و اختران تابناک پدید آورد و چراغهاى تابناک مهر و ماه را بر افروخت ، هر یک در فلکى دور زننده و سپهرى گردنده چونان لوحى متحرک .
سپس ، میان آسمانهاى بلند را بگشاد و آنها را از گونهگون فرشتگان پر نمود .
برخى از آن فرشتگان ، پیوسته در سجودند ، بىآنکه رکوعى کرده باشند ، برخى همواره در رکوعند و هرگز قد نمىافرازند . صف در صف ، در جاى خود قرار گرفتهاند و هیچ یک را یاراى آن نیست که از جاى خود به دیگر جاى رود . خدا را مىستایند و از ستودن ملول نمىگردند . هرگز چشمانشان به خواب نرود و خردهاشان دستخوش سهو و خطا نشود و اندامهایشان سستى نگیرد و غفلت فراموشى بر آنان چیره نگردد .
گروهى از فرشتگان امینان وحى خداوندى هستند و سخن او را به رسولانش مىرسانند و آنچه مقدر کرده و مقرر داشته ، به زمین مىآورند و باز مىگردند . گروهى نگهبانان بندگان او هستند و گروهى دربانان بهشت اویند . شمارى از ایشان پایهایشان بر روى زمین فرودین است و گردنهایشان به آسمان فرازین کشیده شده و اعضاى پیکرشان از اقطار زمین بیرون رفته و دوشهایشان آنچنان نیرومند است که توان آن دارند که پایههاى عرش را بر دوش کشند . از هیبت عظمت خداوندى یاراى آن ندارند که چشم فرا کنند ، بلکه ، همواره ، سر فروهشته دارند و بالها گرد کرده و خود را در آنها پیچیدهاند . میان ایشان و دیگران ، حجابهاى عزّت و عظمت فرو افتاده و پردههاى قدرت کشیده شده است . هرگز پروردگارشان را در عالم خیال و توهم تصویر نمىکنند و به صفات مخلوقات متصفش نمىسازند و در مکانها محدودش نمىدانند و براى او همتایى نمىشناسند و به او اشارت نمىنمایند .
[ 35 ]
هم از این خطبه [ در صفت آفرینش آدم ( علیه السلام ) ] آنگاه خداى سبحان ، از زمین درشتناک و از زمین هموار و نرم و از آنجا که زمین شیرین بود و از آنجا که شورهزار بود ، خاکى بر گرفت و به آب بشست تا یکدست و خالص گردید . پس نمناکش ساخت تا چسبنده شد و از آن پیکرى ساخت داراى اندامها و اعضا و مفاصل . و خشکش نمود تا خود را بگرفت چونان سفالینه . و تا مدتى معین و زمانى مشخص سختش گردانید . آنگاه از روح خود در آن بدمید . آن پیکر گلین که جان یافته بود ، از جاى برخاست که انسانى شده بود با ذهنى که در کارها به جولانش درآورد و با اندیشهاى که به آن در کارها تصرف کند و عضوهایى که چون ابزارهایى به کارشان گیرد و نیروى شناختى که میان حق و باطل فرق نهد و طعمها و بویها و رنگها و چیزها را دریابد . معجونى سرشته از رنگهاى گونهگون .
برخى همانند یکدیگر و برخى مخالف و ضد یکدیگر . چون گرمى و سردى ، ترى و خشکى [ و اندوه و شادمانى ] . خداى سبحان از فرشتگان امانتى را که به آنها سپرده بود ، طلب داشت و عهد و وصیتى را که با آنها نهاده بود ، خواستار شد که به سجود در برابر او اعتراف کنند و تا اکرامش کنند در برابرش خاشع گردند .
پس ، خداى سبحان گفت که در برابر آدم سجده کنید . همه سجده کردند مگر ابلیس که از سجده کردن سر بر تافت . گرفتار تکبر و غرور شده بود و شقاوت بر او چیره شده بود . بر خود ببالید که خود از آتش آفریده شده بود و آدم را که از مشتى گل سفالین آفریده شده بود ، خوار و حقیر شمرد . خداوند ابلیس را مهلت ارزانى داشت تا به خشم خود کیفرش دهد و تا آزمایش و بلاى او به غایت رساند و آن وعده که به او داده بود ، به سر برد . پس او را گفت که تو تا روز رستاخیز از مهلت داده شدگانى .
آنگاه خداوند سبحان آدم را در بهشت جاى داد ، سرایى که زندگى در آن خوش و آرام بود و جایگاهى همه ایمنى . و از ابلیس و دشمنىاش برحذر داشت . ولى دشمن که آدم را در آن سراى خوش و امن ، همنشین نیکان دید ، بر او رشک برد . آدم یقین خویش بداد و شک بستد و اراده استوارش به سستى گرایید و شادمانى از دل او رخت بر بست و وحشت جاى آن بگرفت و آن گردن فرازى و غرور به پشیمانى و حسرت بدل شد . ولى خداوند در توبه به روى او بگشاد و کلمه رحمت خویش به
[ 37 ]
او بیاموخت و وعده داد که بار دگر او را به بهشت خود بازگرداند . لیکن نخست او را به این جهان بلا و محنت و جایگاه زادن و پروردن فرو فرستاد .
خداوند سبحان از میان فرزندان آدم ، پیامبرانى برگزید و از آنان پیمان گرفت که هر چه را که به آنها وحى مىشود ، به مردم برسانند و در امر رسالت او امانت نگه دارند ، به هنگامى که بیشتر مردم ، پیمانى را که با خدا بسته بودند ، شکسته بودند و حق پرستش او ادا نکرده بودند و براى او در عبادت شریکانى قرار داده بودند و شیطانها از شناخت خداوند ، منحرفشان کرده بودند و پیوندشان را از پرستش خداوندى بریده بودند . پس پیامبران را به میانشان بفرستاد . پیامبران از پى یکدیگر بیامدند تا از مردم بخواهند که آن عهد را که خلقتشان بر آن سرشته شده ، به جاى آرند و نعمت او را که از یاد بردهاند ، فرا یاد آورند و از آنان حجّت گیرند که رسالت حق به آنان رسیده است و خردهاشان را که در پرده غفلت ، مستور گشته ، برانگیزند . و نشانههاى قدرتش را که بر سقف بلند آسمان آشکار است به آنها بنمایانند و هم آنچه را که بر روى زمین است و آنچه را که سبب حیاتشان یا موجب مرگشان مىشود به آنان بشناسانند و از سختیها و مرارتهایى که پیرشان مىکند یا حوادثى که بر سرشان مىتازد ، آگاهشان سازند . خداوند بندگان خود را از رسالت پیامبران ، بىنصیب نساخت بلکه همواره بر آنان ، کتاب فرو فرستاد و برهان و دلیل راستى و درستى آیین خویش را بر ایشان آشکار ساخت و راه راست و روشن را خود در پیش پایشان بگشود . پیامبران را اندک بودن یاران ، در کار سست نکرد و فراوانى تکذیب کنندگان و دروغ انگاران ، از عزم جزم خود باز نداشت . براى برخى که پیشین بودند ، نام پیامبرانى را که زان سپس خواهند آمد ، گفته بود و برخى را که پسین بودند ، به پیامبران پیشین شناسانده بود .
قرنها بدین منوال گذشت و روزگاران سپرى شد . پدران به دیار نیستى رفتند و فرزندان جاى ایشان بگرفتند و خداوند سبحان ، محمد رسول اللّه ( صلى اللّه علیه و آله ) را فرستاد تا وعده خود برآورد و دور نبوّت به پایان برد . در حالى که از پیامبران برایش پیمان گرفته شده بود . نشانههاى پیامبرىاش آشکار شد و روز ولادتش با کرامتى عظیم همراه بود . در این هنگام مردم روى زمین به کیش و آیین پراکنده بودند
[ 39 ]
و هر کس را باور و عقیدت و آیین و رسمى دیگر بود : پارهاى خدا را به آفریدگانش تشبیه مىکردند . پارهاى او را به نامهایى منحرف مىخواندند و جماعتى مىگفتند که این جهان هستى ، آفریده دیگرى است . خداوند به رسالت محمد ( صلى اللّه علیه و آله ) آنان را از گمراهى برهانید و ننگ جهالت از آنان بزدود .
خداوند سبحان ، مرتبت قرب و لقاى خود را به محمد ( صلى اللّه علیه و آله ) عطا کرد و براى او آن را پسندید که در نزد خود داشت . پس عزیزش داشت و از این جهان فرودین که قرین بلا و محنت است ، روى گردانش نمود و کریمانه جانش بگرفت . درود خدا بر او و خاندانش باد .
محمد ( صلى اللّه علیه و آله ) نیز در میان امّت خود چیزهایى به ودیعت نهاد که دیگر پیامبران در میان امّت خود به ودیعت نهاده بودند زیرا هیچ پیامبرى امّت خویش را بعد از خود سرگردان رها نکرده است ، بىآنکه راهى روشن پیش پایشان گشوده باشد یا نشانهاى صریح و آشکار براى هدایتشان قرار داده باشد . محمد ( صلى اللّه علیه و آله ) نیز کتابى را که از سوى پروردگارتان بر او نازل شده بود ، در میان شما نهاد ، کتابى که احکام حلال و حرامش در آن بیان شده بود و واجب و مستحب و ناسخ و منسوخش روشن شده بود . معلوم داشته که چه کارهایى مباح است و چه کارهایى واجب یا حرام . خاص و عام چیست و در آن اندرزها و مثالهاست . مطلق و مقید و محکم و متشابه آن را آشکار ساخته . هر مجملى را تفسیر کرده و گره هر مشکلى را گشوده است . و نیز چیزهایى است که براى دانستنش پیمان گرفته شده و چیزهایى است که به نادانستنش رخصت داده شده . احکامى است که در کتاب خدا به وجوب آن حکم شده و در سنت ، آن حکم نسخ گشته و احکامى است که در سنت ، به وجوب آن تاکید شده ولى در کتاب به ترکش رخصت داده شده و نیز اعمالى است که چون زمانش فرازآید ، واجب و چون زمانش سپرى گردد ، وجوبش زایل شود . و در باب امورى که ارتکاب آن گناه کبیره است و خدا به کیفر آن ، وعید آتش دوزخ داده و امورى که ارتکاب آن گناه صغیره است و مستوجب غفران و آمرزش اوست و امورى که اندک آن هم پذیرفته آید و هر کس مخیر است که بیش از آن هم به جاى آورد .
[ 41 ]
و از این خطبه [ در ذکر حج ] خداوند ، حج خانه خود را بر شما واجب گردانید و خانه خود را قبلهگاه مردم ساخت . مردم با شوق تمام ، آنسان که ستوران به آبشخور روى نهند و کبوتران به آشیانه پناه برند ، بدان درآیند . خداى سبحان حج را مقرر فرمود تا مردم در برابر عظمت او فروتنى نشان دهند و به عزت و جبروت او اعتراف کنند . و از میان بندگان خود کسانى را برگزید تا صلاى دعوت او شنیدند و اجابت کردند و سخن حق تصدیق نمودند و در آنجا پاى نهادند که پیامبرانش نهاده بودند و به آن فرشتگان همانند شدند که گرد عرشش طواف مىکنند و در این سودا که سرمایهشان عبادت اوست ، سود فراوان حاصل کردند و تا به میعاد آمرزش او دست یابند بر یکدیگر پیشى جستند . خداوند ، سبحانه و تعالى ، حج را نشانه و علامت اسلام قرار داد و کعبه را پناهگاه پناهندگان و حج را فریضتى واجب ساخت و حقش را واجب گردانید و حج را بر شما مقرر فرمود و گفت : « براى خدا حج آن خانه بر کسانى که قدرت رفتن به آن داشته باشند ، واجب است و هر که راه کفر پیش گیرد بداند که خدا از جهانیان بىنیاز است » ( 1 ) .
1 ] و من خطبة له ع یذکر فیها ابتداء خلق السماء و الأرض و خلق آدم و فیها ذکر الحج و تحتوی على حمد الله و خلق العالم و خلق الملائکة و اختیار الأنبیاء و مبعث النبی و القرآن و الأحکام الشرعیة
اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلَّذِی لاَ یَبْلُغُ مِدْحَتَهُ اَلْقَائِلُونَ وَ لاَ یُحْصِی نَعْمَاءَهُ اَلْعَادُّونَ وَ لاَ یُؤَدِّی حَقَّهُ اَلْمُجْتَهِدُونَ اَلَّذِی لاَ یُدْرِکُهُ بُعْدُ اَلْهِمَمِ وَ لاَ یَنَالُهُ غَوْصُ اَلْفِطَنِ اَلَّذِی لَیْسَ لِصِفَتِهِ حَدٌّ مَحْدُودٌ وَ لاَ نَعْتٌ مَوْجُودٌ وَ لاَ وَقْتٌ مَعْدُودٌ وَ لاَ أَجَلٌ مَمْدُودٌ فَطَرَ اَلْخَلاَئِقَ بِقُدْرَتِهِ وَ نَشَرَ اَلرِّیَاحَ بِرَحْمَتِهِ وَ وَتَّدَ بِالصُّخُورِ مَیَدَانَ أَرْضِهِ أَوَّلُ اَلدِّینِ مَعْرِفَتُهُ وَ کَمَالُ مَعْرِفَتِهِ اَلتَّصْدِیقُ بِهِ وَ کَمَالُ اَلتَّصْدِیقِ بِهِ تَوْحِیدُهُ وَ کَمَالُ تَوْحِیدِهِ اَلْإِخْلاَصُ لَهُ وَ کَمَالُ اَلْإِخْلاَصِ لَهُ نَفْیُ اَلصِّفَاتِ عَنْهُ لِشَهَادَةِ کُلِّ صِفَةٍ أَنَّهَا غَیْرُ اَلْمَوْصُوفِ وَ شَهَادَةِ کُلِّ مَوْصُوفٍ أَنَّهُ غَیْرُ اَلصِّفَةِ فَمَنْ وَصَفَ اَللَّهَ سُبْحَانَهُ فَقَدْ قَرَنَهُ وَ مَنْ قَرَنَهُ فَقَدْ ثَنَّاهُ وَ مَنْ ثَنَّاهُ فَقَدْ جَزَّأَهُ وَ مَنْ جَزَّأَهُ فَقَدْ جَهِلَهُ وَ مَنْ جَهِلَهُ فَقَدْ أَشَارَ إِلَیْهِ وَ مَنْ أَشَارَ إِلَیْهِ فَقَدْ حَدَّهُ وَ مَنْ حَدَّهُ فَقَدْ عَدَّهُ وَ مَنْ قَالَ فِیمَ فَقَدْ ضَمَّنَهُ وَ مَنْ قَالَ عَلاَ مَ فَقَدْ أَخْلَى مِنْهُ کَائِنٌ لاَ عَنْ حَدَثٍ مَوْجُودٌ لاَ عَنْ عَدَمٍ مَعَ کُلِّ شَیْءٍ لاَ بِمُقَارَنَةٍ وَ غَیْرُ کُلِّ شَیْءٍ لاَ بِمُزَایَلَةٍ فَاعِلٌ لاَ بِمَعْنَى اَلْحَرَکَاتِ وَ اَلْآلَةِ بَصِیرٌ إِذْ لاَ مَنْظُورَ إِلَیْهِ مِنْ خَلْقِهِ مُتَوَحِّدٌ إِذْ لاَ سَکَنَ یَسْتَأْنِسُ بِهِ وَ لاَ یَسْتَوْحِشُ لِفَقْدِهِ خلق العالم أَنْشَأَ اَلْخَلْقَ إِنْشَاءً وَ اِبْتَدَأَهُ اِبْتِدَاءً بِلاَ رَوِیَّةٍ أَجَالَهَا وَ لاَ تَجْرِبَةٍ اِسْتَفَادَهَا وَ لاَ حَرَکَةٍ أَحْدَثَهَا وَ لاَ هَمَامَةِ نَفْسٍ اِضْطَرَبَ فِیهَا أَحَالَ اَلْأَشْیَاءَ لِأَوْقَاتِهَا وَ لَأَمَ بَیْنَ مُخْتَلِفَاتِهَا وَ غَرَّزَ غَرَائِزَهَا وَ أَلْزَمَهَا أَشْبَاحَهَا عَالِماً بِهَا قَبْلَ اِبْتِدَائِهَا مُحِیطاً بِحُدُودِهَا وَ اِنْتِهَائِهَا عَارِفاً بِقَرَائِنِهَا وَ أَحْنَائِهَا ثُمَّ أَنْشَأَ سُبْحَانَهُ فَتْقَ اَلْأَجْوَاءِ وَ شَقَّ اَلْأَرْجَاءِ وَ سَکَائِکَ اَلْهَوَاءِ فَأَجْرَى فِیهَا مَاءً مُتَلاَطِماً تَیَّارُهُ مُتَرَاکِماً زَخَّارُهُ حَمَلَهُ عَلَى مَتْنِ اَلرِّیحِ اَلْعَاصِفَةِ وَ اَلزَّعْزَعِ اَلْقَاصِفَةِ فَأَمَرَهَا بِرَدِّهِ وَ سَلَّطَهَا عَلَى شَدِّهِ وَ قَرَنَهَا إِلَى حَدِّهِ اَلْهَوَاءُ مِنْ تَحْتِهَا فَتِیقٌ وَ اَلْمَاءُ مِنْ فَوْقِهَا دَفِیقٌ ثُمَّ أَنْشَأَ سُبْحَانَهُ رِیحاً اِعْتَقَمَ مَهَبَّهَا وَ أَدَامَ مُرَبَّهَا وَ أَعْصَفَ مَجْرَاهَا وَ أَبْعَدَ مَنْشَأَهَا فَأَمَرَهَا بِتَصْفِیقِ اَلْمَاءِ اَلزَّخَّارِ وَ إِثَارَةِ مَوْجِ اَلْبِحَارِ فَمَخَضَتْهُ مَخْضَ اَلسِّقَاءِ وَ عَصَفَتْ بِهِ عَصْفَهَا بِالْفَضَاءِ تَرُدُّ أَوَّلَهُ إِلَى آخِرِهِ وَ سَاجِیَهُ إِلَى مَائِرِهِ حَتَّى عَبَّ عُبَابُهُ وَ رَمَى بِالزَّبَدِ رُکَامُهُ فَرَفَعَهُ فِی هَوَاءٍ مُنْفَتِقٍ وَ جَوٍّ مُنْفَهِقٍ فَسَوَّى مِنْهُ سَبْعَ سَمَوَاتٍ جَعَلَ سُفْلاَهُنَّ مَوْجاً مَکْفُوفاً وَ عُلْیَاهُنَّ سَقْفاً مَحْفُوظاً وَ سَمْکاً مَرْفُوعاً بِغَیْرِ عَمَدٍ یَدْعَمُهَا وَ لاَ دِسَارٍ یَنْظِمُهَا ثُمَّ زَیَّنَهَا بِزِینَةِ اَلْکَوَاکِبِ وَ ضِیَاءِ اَلثَّوَاقِبِ وَ أَجْرَى فِیهَا سِرَاجاً مُسْتَطِیراً وَ قَمَراً مُنِیراً فِی فَلَکٍ دَائِرٍ وَ سَقْفٍ سَائِرٍ وَ رَقِیمٍ مَائِرٍ خلق الملائکة ثُمَّ فَتَقَ مَا بَیْنَ اَلسَّمَوَاتِ اَلْعُلاَ فَمَلَأَهُنَّ أَطْوَاراً مِنْ مَلاَئِکَتِهِ مِنْهُمْ سُجُودٌ لاَ یَرْکَعُونَ وَ رُکُوعٌ لاَ یَنْتَصِبُونَ وَ صَافُّونَ لاَ یَتَزَایَلُونَ وَ مُسَبِّحُونَ لاَ یَسْأَمُونَ لاَ یَغْشَاهُمْ نَوْمُ اَلْعُیُونِ وَ لاَ سَهْوُ اَلْعُقُولِ وَ لاَ فَتْرَةُ اَلْأَبْدَانِ وَ لاَ غَفْلَةُ اَلنِّسْیَانِ وَ مِنْهُمْ أُمَنَاءُ عَلَى وَحْیِهِ وَ أَلْسِنَةٌ إِلَى رُسُلِهِ وَ مُخْتَلِفُونَ بِقَضَائِهِ وَ أَمْرِهِ وَ مِنْهُمُ اَلْحَفَظَةُ لِعِبَادِهِ وَ اَلسَّدَنَةُ لِأَبْوَابِ جِنَانِهِ وَ مِنْهُمُ اَلثَّابِتَةُ فِی اَلْأَرَضِینَ اَلسُّفْلَى أَقْدَامُهُمْ وَ اَلْمَارِقَةُ مِنَ اَلسَّمَاءِ اَلْعُلْیَا أَعْنَاقُهُمْ وَ اَلْخَارِجَةُ مِنَ اَلْأَقْطَارِ أَرْکَانُهُمْ وَ اَلْمُنَاسِبَةُ لِقَوَائِمِ اَلْعَرْشِ أَکْتَافُهُمْ نَاکِسَةٌ دُونَهُ أَبْصَارُهُمْ مُتَلَفِّعُونَ تَحْتَهُ بِأَجْنِحَتِهِمْ مَضْرُوبَةٌ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ مَنْ دُونَهُمْ حُجُبُ اَلْعِزَّةِ وَ أَسْتَارُ اَلْقُدْرَةِ لاَ یَتَوَهَّمُونَ رَبَّهُمْ بِالتَّصْوِیرِ وَ لاَ یُجْرُونَ عَلَیْهِ صِفَاتِ اَلْمَصْنُوعِینَ وَ لاَ یَحُدُّونَهُ بِالْأَمَاکِنِ وَ لاَ یُشِیرُونَ إِلَیْهِ بِالنَّظَائِرِ صفة خلق آدم علیه السلام ثُمَّ جَمَعَ سُبْحَانَهُ مِنْ حَزْنِ اَلْأَرْضِ وَ سَهْلِهَا وَ عَذْبِهَا وَ سَبَخِهَا تُرْبَةً سَنَّهَا بِالْمَاءِ حَتَّى خَلَصَتْ وَ لاَطَهَا بِالْبَلَّةِ حَتَّى لَزَبَتْ فَجَبَلَ مِنْهَا صُورَةً ذَاتَ أَحْنَاءٍ وَ وُصُولٍ وَ أَعْضَاءٍ وَ فُصُولٍ أَجْمَدَهَا حَتَّى اِسْتَمْسَکَتْ وَ أَصْلَدَهَا حَتَّى صَلْصَلَتْ لِوَقْتٍ مَعْدُودٍ وَ أَمَدٍ مَعْلُومٍ ثُمَّ نَفَخَ فِیهَا مِنْ رُوحِهِ فَمَثُلَتْ إِنْسَاناً ذَا أَذْهَانٍ یُجِیلُهَا وَ فِکَرٍ یَتَصَرَّفُ بِهَا وَ جَوَارِحَ یَخْتَدِمُهَا وَ أَدَوَاتٍ یُقَلِّبُهَا وَ مَعْرِفَةٍ یَفْرُقُ بِهَا بَیْنَ اَلْحَقِّ وَ اَلْبَاطِلِ وَ اَلْأَذْوَاقِ وَ اَلْمَشَامِّ وَ اَلْأَلْوَانِ وَ اَلْأَجْنَاسِ مَعْجُوناً بِطِینَةِ اَلْأَلْوَانِ اَلْمُخْتَلِفَةِ وَ اَلْأَشْبَاهِ اَلْمُؤْتَلِفَةِ وَ اَلْأَضْدَادِ اَلْمُتَعَادِیَةِ وَ اَلْأَخْلاَطِ اَلْمُتَبَایِنَةِ مِنَ اَلْحَرِّ وَ اَلْبَرْدِ وَ اَلْبَلَّةِ وَ اَلْجُمُودِ وَ اِسْتَأْدَى اَللَّهُ سُبْحَانَهُ اَلْمَلاَئِکَةَ وَدِیعَتَهُ لَدَیْهِمْ وَ عَهْدَ وَصِیَّتِهِ إِلَیْهِمْ فِی اَلْإِذْعَانِ بِالسُّجُودِ لَهُ وَ اَلْخُنُوعِ لِتَکْرِمَتِهِ فَقَالَ سُبْحَانَهُ اُسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلِیسَ اِعْتَرَتْهُ اَلْحَمِیَّةُ وَ غَلَبَتْ عَلَیْهِ اَلشِّقْوَةُ وَ تَعَزَّزَ بِخِلْقَةِ اَلنَّارِ وَ اِسْتَوْهَنَ خَلْقَ اَلصَّلْصَالِ فَأَعْطَاهُ اَللَّهُ اَلنَّظِرَةَ اِسْتِحْقَاقاً لِلسُّخْطَةِ وَ اِسْتِتْمَاماً لِلْبَلِیَّةِ وَ إِنْجَازاً لِلْعِدَةِ فَقَالَ فَإِنَّکَ مِنَ اَلْمُنْظَرِینَ إِلى یَوْمِ اَلْوَقْتِ اَلْمَعْلُومِ ثُمَّ أَسْکَنَ سُبْحَانَهُ آدَمَ دَاراً أَرْغَدَ فِیهَا عَیْشَهُ وَ آمَنَ فِیهَا مَحَلَّتَهُ وَ حَذَّرَهُ إِبْلِیسَ وَ عَدَاوَتَهُ فَاغْتَرَّهُ عَدُوُّهُ نَفَاسَةً عَلَیْهِ بِدَارِ اَلْمُقَامِ وَ مُرَافَقَةِ اَلْأَبْرَارِ فَبَاعَ اَلْیَقِینَ بِشَکِّهِ وَ اَلْعَزِیمَةَ بِوَهْنِهِ وَ اِسْتَبْدَلَ بِالْجَذَلِ وَجَلاً وَ بِالاِغْتِرَارِ نَدَماً ثُمَّ بَسَطَ اَللَّهُ سُبْحَانَهُ لَهُ فِی تَوْبَتِهِ وَ لَقَّاهُ کَلِمَةَ رَحْمَتِهِ وَ وَعَدَهُ اَلْمَرَدَّ إِلَى جَنَّتِهِ وَ أَهْبَطَهُ إِلَى دَارِ اَلْبَلِیَّةِ وَ تَنَاسُلِ اَلذُّرِّیَّةِ اختیار الأنبیاء وَ اِصْطَفَى سُبْحَانَهُ مِنْ وَلَدِهِ أَنْبِیَاءَ أَخَذَ عَلَى اَلْوَحْیِ مِیثَاقَهُمْ وَ عَلَى تَبْلِیغِ اَلرِّسَالَةِ أَمَانَتَهُمْ لَمَّا بَدَّلَ أَکْثَرُ خَلْقِهِ عَهْدَ اَللَّهِ إِلَیْهِمْ فَجَهِلُوا حَقَّهُ وَ اِتَّخَذُوا اَلْأَنْدَادَ مَعَهُ وَ اِجْتَالَتْهُمُ اَلشَّیَاطِینُ عَنْ مَعْرِفَتِهِ وَ اِقْتَطَعَتْهُمْ عَنْ عِبَادَتِهِ فَبَعَثَ فِیهِمْ رُسُلَهُ وَ وَاتَرَ إِلَیْهِمْ أَنْبِیَاءَهُ لِیَسْتَأْدُوهُمْ مِیثَاقَ فِطْرَتِهِ وَ یُذَکِّرُوهُمْ مَنْسِیَّ نِعْمَتِهِ وَ یَحْتَجُّوا عَلَیْهِمْ بِالتَّبْلِیغِ وَ یُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ اَلْعُقُولِ وَ یُرُوهُمْ آیَاتِ اَلْمَقْدِرَةِ مِنْ سَقْفٍ فَوْقَهُمْ مَرْفُوعٍ وَ مِهَادٍ تَحْتَهُمْ مَوْضُوعٍ وَ مَعَایِشَ تُحْیِیهِمْ وَ آجَالٍ تُفْنِیهِمْ وَ أَوْصَابٍ تُهْرِمُهُمْ وَ أَحْدَاثٍ تَتَابَعُ عَلَیْهِمْ وَ لَمْ یُخْلِ اَللَّهُ سُبْحَانَهُ خَلْقَهُ مِنْ نَبِیٍّ مُرْسَلٍ أَوْ کِتَابٍ مُنْزَلٍ أَوْ حُجَّةٍ لاَزِمَةٍ أَوْ مَحَجَّةٍ قَائِمَةٍ رُسُلٌ لاَ تُقَصِّرُ بِهِمْ قِلَّةُ عَدَدِهِمْ وَ لاَ کَثْرَةُ اَلْمُکَذِّبِینَ لَهُمْ مِنْ سَابِقٍ سُمِّیَ لَهُ مَنْ بَعْدَهُ أَوْ غَابِرٍ عَرَّفَهُ مَنْ قَبْلَهُ عَلَى ذَلِکَ نَسَلَتِ
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 12
انسان کامل از دیدگاه نهج البلاغه
الحمد الله الذی جعلنا من المتمسکین بولایة مولانا امیرالمؤمنین علی علیه السلام
«قیمه کل امری ما یحسنه»
«وانا لامرأ الکلام وفینا نشبت عروقه وعلینا تهدلت غصونه »
معجزات سفرای الهی بر دو قسم است: قولی وفعلی. معجزات فعلی تصرف درکائنات به قوت ولایت تکوینی باذن الله تعالی است. از آن جمله است واقعه شجره قاصعه در نهج البلاغه که درخت به امر رسول الله از جای خود کنده شد و مانند مرغی بال زنان به سوی پیغمبر اکرم شتافت.
قلع درب قلعه خیبر به دست ید الله امیر(علیه السلام) که خود فرمود: «و الله ما قلعت باب خیبروقدفت به اربعین ذراعاً لم تحس به اعضائی بقوة جسدیه ولا حرکه غذائیه ولکن ایدت بقوه ملکوتیه ونفس بنورها مضیئه» در عداد معجزه فعلی است.
معجزات قولی، علوم ومعارف است که به تعبیر امیر(علیه السلام) در خطبه اشباح نهج البلاغه از ملائکه اهل امانت وحی از حظائز قدس ملکوت بر مرسلین نازل شده است.
معجزات فعلی، موقت، وبعد از وقوع، عنوان تاریخی دارند بخلاف قولی که با محسوسات آشنایند، واین خواص را گوهر شناسند.به قول خواجه در شرح اشارات: «الخواص للقولیة اطوع و العوام للفعلیة»
در سلسله معجزات قولی،قرآن مجید است که صورت کتیبه خاتم(صلی الله علیه واله) است، و معارف صادر از اهل بیت عصمت و وحی چون نهج البلاغه و زبور وانجیل آل محمد(صلی الله علیه واله) صحیفه سجادیه وجوامع روایی، تالی آن. آری تنها معجزه فعلی باقی پیغمبر قبله مدینه طیبه است که بدون اعمال قواعد وآلات نجومی آن را در غایت استوار تعیین فرمود وبه سوی کعبه ایستاد وفرمود:
«محرابی علی المیزاب»
اگر کسی با نظر تحقیق وانصاف در معارف اهل بیت وحی تدبیر کند اعتراف می کند که این همه معارف از مدرسه ومعلم ندیده، جز از نفوس مؤید به روح القدس نتواند بود، و خود آنها بهترین حجت بودن آنان است که: «الدلیل دلیل لنفسه». نهج البلاغه نمونه ای بارز از این کالای پر بهای بازار معارف است.
ادعیه ماثوره ومناجات ها، هر یک مقامی از مقامات انشائی وعلمی آن بزرگان است.لطائف ذوقی و دقائق شهودی که در اینها نهفته است در روایات نیست که در اینها مخاطب مردمند وبا آن به فراخور فهمشان سخن می گفتند، و درآنها با جمال وجلال مطلق بخلوت راز ونیاز می نشستند