حریم فایل

دانلود کتاب، جزوه، تحقیق | مرجع دانشجویی

حریم فایل

دانلود کتاب، جزوه، تحقیق | مرجع دانشجویی

تحقیق در مورد مشورت در سیره پیامبر

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

دسته بندی : وورد

نوع فایل :  .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحه : 16 صفحه

 قسمتی از متن .doc : 

 

مشورت در سیره پیامبر(ص)/ محمد جواد حیدری خراسانی

تربیت و مشاوره (کارکردها و راهبردها)

span>/span>

در این مقاله بر آنیم تا مباحث زیر را مطرح کنیم:

1 سیره در لغت و اصطلاح

2 مشورت در لغت و اصطلاح

3 نگاهى به اسرار و اهداف مشاوره در سیره معصومان(ع).

4 اسرار مشورت از دیدگاه مولوى

5 اهمیت و ضرورت مشورت در قرآن و حدیث

6 نمونه‏هایى از مشاوره نبى اکرم(ص)

الف مشاوره در امور نظامى و مسائل جنگى

ب مشاوره در امور غیر نظامى و مسائل فردى، خانوادگى و...

واژه سیره در لغت و اصطلاح

واژه سیره در لغت از کلمه سیر به معناى رفتن و جریان داشتن‏است. سیره در اصطلاح منطق عملى و اصول عملى است که همچون‏قوانین ریاضى قابل تغییر نیست و راهنماى زندگى انسان است.

راغب اصفهانى مى‏نویسد: سیر یعنى حرکت در روى زمین، در زمین‏راه رفتن و گذشتن و عبور کردن. «سیره‏» یعنى حالت و روشى که‏انسان دارد، نوع خاص حرکت انسان نوع رفتار و کردار و عملکردانسان را «سیره‏» گویند.

مورخانى که در باره پیامبر اکرم(ص) و روش زندگى او کتاب‏نوشته‏اند، تاریخ خود را «سیره‏النبى‏» نامیده‏اند. سیره‏شناسى‏به معناى سبک‏شناسى و رفتارشناسى است.

واژه مشورت و شورا در لغت و اصطلاح مشورت و شورا در لغت از«شارالعسل‏» گرفته شده و به معناى بیرون آوردن عسل از کندوبه دست آوردن عسل ناب است. این لغت در اصطلاح به معناى به دست‏آوردن راه درست و متقن از طریق نظر خواهى از عقلا و خردمندان‏است. وجه تسمیه مشورت و مشاوره این است که به بهترین اندیشه ومحکمترین راى از طریق نظر خواهى و گفتگو با دیگران همچون عسل‏ناب استخراج شده از کندو به دست مى‏آید و هدایت و صلاح و خیرهاو خوبیها در پرتو آن تحصیل و موجب پیروزى مى‏گردد. این پرسشهااهمیت و ضرورت بحث مشاوره و شورا را تبیین مى‏کند. شکى نیست که‏عمل به شورا، از اصول مسلم سیره عملى پیامبر اکرم(ص) و اولیاى‏الهى به شمار مى‏آید.

.3 نگاهى به اسرار و اهداف مشاوره در سیره معصومان(ع) رسول خدا (ص) و جانشینان آن حضرت با آنکه معصوم بودند و حتى‏با قطع نظر از وحى و مقام والاى الهى از نظر فکر و بینش و منش‏از مشورت بى نیاز بودند، با مشورت کردن دو نکته را تعقیب‏مى‏کردند:

1 اهمیت مشورت و شورا را به مسلمانان یاد آورى کنند و این‏روحیه را در عرصه‏هاى مختلف جامعه اسلامى، ایجاد و تقویت‏نمایند.

2 ضمن آموزش عملى به مسلمانان بیاموزند که چگونه به این سیره‏عمل کنند و از ثمرات درخشان آن برخور دار شوند; پس از آن‏حضرت، این سنت الهى را به نیکى استمرار بخشند و زندگى را براساس مشورت بنیاد نهند.

3 نگاهى به اسرار و اهداف مشاوره در سیره معصومان(ع) یکى ازمسائل اساسى در سیره و منطق عملى پیشوایان معصوم(ع) مساله‏مشورت و مشاوره است. در سیره پیامبر اکرم(ص) و اهل بیت(ع)مى‏خوانیم که با اصحاب خود بسیار مشورت مى‏کردند، به طورى که ازبرخى از اصحاب رسول اکرم(ص) و عایشه چنین نقل شده است: هیچ کس‏را ندیدیم که با اصحاب خود بیشتر از رسول خدا با اصحابش مشورت‏کند. در اینجا این پرسشها به ذهن مى‏رسد: چرا رسول اکرم(ص) واهل بیت(ع) آنقدر مشورت مى‏کردند؟ آیا آنان به مشورت نیازداشنتد؟ مگر اندیشه و قواى ذهنى آنان چنان کامل و نیرومندنبود که حتى با قطع نظر از وحى و مقام خلیفه‏اللهى، باز ازمشورت بى نیاز بودند؟

آنان چه ضرورتى در این اصل احساس مى‏کردند؟

آیا آنچه براى آنان اهمیت داشت، پرورش روحیه مشورت در عرصه‏هاى‏مختلف فرهنگى، اجتماعى، سیاسى، نظامى و... بود یادستاوردهاى آن؟

آنان با چه کسانى مشورت مى‏کردند و چه کسانى با ایشان به‏رایزنى مى‏پرداختند؟ آنان در نهایت چگونه تصمیم مى‏گرفتند؟

شورا مایه انس و صفا و الفت اجتماعى، پیوند مردم، ارزش یافتن‏آنان، استفاده از دیدگاهها و مواضع فکرى و علوم و آگاهى‏دیگران، پرهیز از استبداد راى و پى‏آمدهاى وخیم خود رایى،مشخص شدن قدر و جایگاه انسانها در امور اجتماعى و عرصه‏هاى‏فکرى و فرهنگى مى‏گردد.

اهل حدیث و مفسران و مورخان، در بیان سر مشورت آن حضرت مطالب‏مبسوطى را آورده‏اند که نشان مى‏دهد یکى از اهداف آن حضرت وجانشینان او در مشورت کردن با امت پرورش این روحیه در مردم وارزش یافتن آنان نزد یکدیگر بوده است.ابو جعفر محمد بن جریر طبرى، ضمن مباحث مبسوطى در این زمینه،مى‏نویسد: «لیتبعه المومنون بعده... و یستنوا بسنته فى ذلک.»



خرید و دانلود تحقیق در مورد مشورت در سیره پیامبر


تحقیقی درباره انگیزه ازدواج پیامبر با خدیجه از نگاه چند روایت

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 10

 

انگیزه ازدواج پیامبر با خدیجه از نگاه چند روایت

عموما نوشته‏اند ماجراى این ازدواج میمون و مبارک از اینجاشروع شد که بنا به پیشنهاد جناب ابو طالب،یا رخواست‏خدیجه،رسول خدا«ص‏»بصورت اجیر یا بعنوان مضاربه براى خدیجه به‏سفرى تجارتى اقدام کرد،و بخاطر سود فراوانى که در اثر تدبیر ودرایت آنحضرت از این سفر نصیب خدیجه شد آن بانوى مکرمه‏علاقمند به این وصلت گردید و مقدمات این ازدواج فراهم شد...

که البته اصل داستان و پاره‏اى از خصوصیاتى که در آن ذکر شده‏مورد نقد و بررسى است که بعدا خواهیم گفت.

و از پاره‏اى روایات دیگر نیز استفاده مى‏شود که این علاقه‏و اشتیاق پیش از آن سفر تجارتى در دل خدیجه پیدا شده بودو جریان سفر مزبور،بر فرض صحت،به این عشق و علاقه کمک‏کرد.

ابن شهر آشوب‏«ره‏»در کتاب مناقب خود روایت کرده که‏در روز عیدى زنان قریش در مسجد گرد هم جمع شده بودند که‏مردى یهودى در برابر آنها آمده و گفت:«لیوشک ان یبعث فیکن نبى فایکن استطاعت ان تکون له ارضایطاها فلتفعل‏».

-نزدیک است در میان شما پیامبرى برانگیخته شود پس‏هر یک از شما زنان که بتواند زمین خوبى براى گام زدن او باشدحتما اینکار را بکند...

زنان قریش در برابر این گستاخى و جسارتى که به آنها کرده‏بود او را با مشتهاى سنگریزه از نزد خود راندند ولى این گفتار مردیهودى بارقه‏اى در دل خدیجه که در جمع آن زنان حضور داشت‏ایجاد کرد و محبتى از پیامبر گرامى اسلام در قلب او جایگیرساخت... (1)

البته باید براى توضیح بیشتر این مطلب را به این حدیث اضافه‏کرد که طبق روایات پسر عموى خدیجه یعنى ورقة بن نوفل نیزکه از ادیان آسمانى و انبیاء الهى اطلاعاتى داشت و کتابهائى رادر این زمینه خوانده بود خبرهائى از ظهور آنحضرت داده بود،و درپاره‏اى از اوقات آن روایات را بر آنحضرت منطبق مى‏دانست...

بشرحى که در داستان سفر تجارتى رسول خدا«ص‏»خواهد آمدو همچنین روایات و خبرها و پیشگوئیهاى دیگرى که در اثر آن خبرها خدیجه در حد زیادى امیدوار شده بود که آن پیامبر مبعوث‏محمد«ص‏»خواهد بود،و البته جریان آن مسافرت نیز که نقل‏شده ممکن است‏به این علاقه و امید کمک کرده باشد...

و اما داستان سفر تجارتى رسول خدا«ص‏»براى خدیجه به‏اجمال و تفصیل نقل شده و در کتابهاى شیعه و اهل سنت روایت‏شده،و ما تفصیل آنرا در کتاب زندگانى رسولخدا«ص‏»ذکرکرده‏ایم که ذیلا از نظر شما مى‏گذرد،و سپس به تجزیه و تحلیل‏و نقد و بررسى آن مى‏پردازیم:

سفر تجارتى رسول خدا«ص‏»براى خدیجه:

اینان نوشته‏اند روزى که رسولخدا«ص‏»عازم سفر شام‏و تجارت براى خدیجه گردید،و هنگامى که مى‏خواستند حرکت‏کنند خدیجه غلام خود«میسرة‏»را نیز همراه آنحضرت روانه کردو بدو دستور داد همه جا از محمد«ص‏»فرمانبردارى کندو خلاف دستور او رفتارى نکند.

عموهاى رسولخدا«ص‏»و بخصوص ابوطالب نیز در وقت‏حرکت‏بنزد کاروانیان آمده و سفارش آنحضرت را به اهل کاروان‏کردند و بدین ترتیب کاروان بقصد شام حرکت کرد و مردمى که‏براى بدرقه رفته بودند بخانه‏هاى خود بازگشتند.

وجود میمون و با برکت رسولخدا«ص‏»که بهر کجا قدم میگذارد برکت و فراخى نعمت را با خود بدانجا ارمغان مى‏بردموجب شد که اینبار نیز کاروان مکه مانند چند سال قبل،ازآسایش و سود بیشترى برخوردار گردد و آن تعب و رنج و مشقتهاى‏سفرهاى پیش را نبیند،و از اینرو زودتر از معمول بحدود شام‏رسیدند.

مورخین عموما نوشته‏اند:هنگامى که رسولخدا«ص‏»بنزدیکى شام-یا همان شهر بصرى-رسید از کنار صومعه‏اى عبورکرد و در زیر درختى که در آن نزدیکى بود فرود آمده و نشست.

صومعه مزبور از راهبى بود که‏«نسطورا»نام داشت،و با«میسرة‏»که در سفرهاى قبل از آنجا عبور میکرد آشنائى پیدا کرده‏بود.

«نسطورا»از بالاى صومعه خود قطعه ابرى را مشاهده کرده‏بود که بالاى سر کاروانیان سایه افکنده و هم چنان پیش رفت‏تا بالاى سر آندرختى که محمد«ص‏»پاى آن منزل کرد ایستاد.

میسرة که بدستور بانوى خود همه جا همراه رسولخدا«ص‏»بود،و از آنحضرت جدا نمى‏شد ناگهان صداى نسطورا را شنید که‏او را بنام صدا میزند!

میسرة برگشت و پاسخ داده گفت:«بله‏»!

نسطورا-این مردى که پاى درخت فرود آمده کیست؟

میسرة-مردى از قریش و از اهل مکه است! نسطورا بمیسرة گفت:بخدا سوگند زیر این درخت جز پیغمبرفرود نیاید،و سپس سفارش آنحضرت را به میسرة و کاروانیان‏کرد و از نبوت آنحضرت در آینده خبرهائى داد.

کار خرید و فروش و مبادله اجناس کاروانیان بپایان رسیدو آماده مراجعت‏بمکه شدند،میسرة در راه که بسوى مکه‏مى‏آمدند حساب کرد و دید سود بسیارى در این سفر عائد خدیجه‏شده از اینرو بنزد رسولخدا«ص‏»آمده گفت:ما سالها است‏براى‏خدیجه تجارت مى‏کنیم و در هیچ سفرى این اندازه سود نبرده‏ایم،و از اینرو بسیار خوشحال بود و انتظار میکشید هر چه زودتر بمکه‏برسند و خود را بخدیجه رسانده و این مژده را به او بدهد.

و چون به پشت مکه و وادى‏«مر الظهران‏»رسیدند بنزدرسولخدا آمده گفت:خوب است‏شما جلوتر از کاروان بمکه‏بروید و جریان مسافرت و سود بسیار این تجارت را به اطلاع‏خدیجه برسانید!

نزدیک ظهر بود و خدیجه در آنساعت در غرفه‏اى که مشرف‏بر کوچه‏هاى مکه بود نشسته بود ناگاه سوارى را دید که از دوربسمت‏خانه او مى‏آید و لکه ابرى بالاى سر او است و چنان است‏که پیوسته بدنبال او حرکت مى‏کند و او را سایبانى مى‏نماید.

سوار نزدیک شد و چون بدر خانه خدیجه رسید و پیاده شد دید محمد«ص‏»است که از سفر تجارت باز مى‏گردد.

خدیجه مشتاقانه او را بخانه درآورد و حضرت با بیان شیرین‏و سخنان دلنشین خود جریان مسافرت و سود بسیارى را که عائدخدیجه شده بود شرح داد و خدیجه محو گفتار آنحضرت شده بودو پیوسته در فکر آن لکه ابر بود و چون سخنان رسولخدا«ص‏»تمام شد پرسید:

-میسرة کجاست؟

-فرمود:بدنبال ما او هم خواهد آمد.

خدیجه:که مى‏خواست‏به بیند آیا آن ابر براى سایبانى اودوباره میآید یا نه.گفت:خوبست‏بنزد او بروى و با هم بازگردید!

و چون حضرت از خانه بیرون رفت‏خدیجه بهمان غرفه رفت‏و بتماشا ایستاد و با کمال تعجب



خرید و دانلود تحقیقی درباره انگیزه ازدواج پیامبر با خدیجه از نگاه چند روایت


تحقیقی درباره انگیزه ازدواج پیامبر با خدیجه از نگاه چند روایت

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 10

 

انگیزه ازدواج پیامبر با خدیجه از نگاه چند روایت

عموما نوشته‏اند ماجراى این ازدواج میمون و مبارک از اینجاشروع شد که بنا به پیشنهاد جناب ابو طالب،یا رخواست‏خدیجه،رسول خدا«ص‏»بصورت اجیر یا بعنوان مضاربه براى خدیجه به‏سفرى تجارتى اقدام کرد،و بخاطر سود فراوانى که در اثر تدبیر ودرایت آنحضرت از این سفر نصیب خدیجه شد آن بانوى مکرمه‏علاقمند به این وصلت گردید و مقدمات این ازدواج فراهم شد...

که البته اصل داستان و پاره‏اى از خصوصیاتى که در آن ذکر شده‏مورد نقد و بررسى است که بعدا خواهیم گفت.

و از پاره‏اى روایات دیگر نیز استفاده مى‏شود که این علاقه‏و اشتیاق پیش از آن سفر تجارتى در دل خدیجه پیدا شده بودو جریان سفر مزبور،بر فرض صحت،به این عشق و علاقه کمک‏کرد.

ابن شهر آشوب‏«ره‏»در کتاب مناقب خود روایت کرده که‏در روز عیدى زنان قریش در مسجد گرد هم جمع شده بودند که‏مردى یهودى در برابر آنها آمده و گفت:«لیوشک ان یبعث فیکن نبى فایکن استطاعت ان تکون له ارضایطاها فلتفعل‏».

-نزدیک است در میان شما پیامبرى برانگیخته شود پس‏هر یک از شما زنان که بتواند زمین خوبى براى گام زدن او باشدحتما اینکار را بکند...

زنان قریش در برابر این گستاخى و جسارتى که به آنها کرده‏بود او را با مشتهاى سنگریزه از نزد خود راندند ولى این گفتار مردیهودى بارقه‏اى در دل خدیجه که در جمع آن زنان حضور داشت‏ایجاد کرد و محبتى از پیامبر گرامى اسلام در قلب او جایگیرساخت... (1)

البته باید براى توضیح بیشتر این مطلب را به این حدیث اضافه‏کرد که طبق روایات پسر عموى خدیجه یعنى ورقة بن نوفل نیزکه از ادیان آسمانى و انبیاء الهى اطلاعاتى داشت و کتابهائى رادر این زمینه خوانده بود خبرهائى از ظهور آنحضرت داده بود،و درپاره‏اى از اوقات آن روایات را بر آنحضرت منطبق مى‏دانست...

بشرحى که در داستان سفر تجارتى رسول خدا«ص‏»خواهد آمدو همچنین روایات و خبرها و پیشگوئیهاى دیگرى که در اثر آن خبرها خدیجه در حد زیادى امیدوار شده بود که آن پیامبر مبعوث‏محمد«ص‏»خواهد بود،و البته جریان آن مسافرت نیز که نقل‏شده ممکن است‏به این علاقه و امید کمک کرده باشد...

و اما داستان سفر تجارتى رسول خدا«ص‏»براى خدیجه به‏اجمال و تفصیل نقل شده و در کتابهاى شیعه و اهل سنت روایت‏شده،و ما تفصیل آنرا در کتاب زندگانى رسولخدا«ص‏»ذکرکرده‏ایم که ذیلا از نظر شما مى‏گذرد،و سپس به تجزیه و تحلیل‏و نقد و بررسى آن مى‏پردازیم:

سفر تجارتى رسول خدا«ص‏»براى خدیجه:

اینان نوشته‏اند روزى که رسولخدا«ص‏»عازم سفر شام‏و تجارت براى خدیجه گردید،و هنگامى که مى‏خواستند حرکت‏کنند خدیجه غلام خود«میسرة‏»را نیز همراه آنحضرت روانه کردو بدو دستور داد همه جا از محمد«ص‏»فرمانبردارى کندو خلاف دستور او رفتارى نکند.

عموهاى رسولخدا«ص‏»و بخصوص ابوطالب نیز در وقت‏حرکت‏بنزد کاروانیان آمده و سفارش آنحضرت را به اهل کاروان‏کردند و بدین ترتیب کاروان بقصد شام حرکت کرد و مردمى که‏براى بدرقه رفته بودند بخانه‏هاى خود بازگشتند.

وجود میمون و با برکت رسولخدا«ص‏»که بهر کجا قدم میگذارد برکت و فراخى نعمت را با خود بدانجا ارمغان مى‏بردموجب شد که اینبار نیز کاروان مکه مانند چند سال قبل،ازآسایش و سود بیشترى برخوردار گردد و آن تعب و رنج و مشقتهاى‏سفرهاى پیش را نبیند،و از اینرو زودتر از معمول بحدود شام‏رسیدند.

مورخین عموما نوشته‏اند:هنگامى که رسولخدا«ص‏»بنزدیکى شام-یا همان شهر بصرى-رسید از کنار صومعه‏اى عبورکرد و در زیر درختى که در آن نزدیکى بود فرود آمده و نشست.

صومعه مزبور از راهبى بود که‏«نسطورا»نام داشت،و با«میسرة‏»که در سفرهاى قبل از آنجا عبور میکرد آشنائى پیدا کرده‏بود.

«نسطورا»از بالاى صومعه خود قطعه ابرى را مشاهده کرده‏بود که بالاى سر کاروانیان سایه افکنده و هم چنان پیش رفت‏تا بالاى سر آندرختى که محمد«ص‏»پاى آن منزل کرد ایستاد.

میسرة که بدستور بانوى خود همه جا همراه رسولخدا«ص‏»بود،و از آنحضرت جدا نمى‏شد ناگهان صداى نسطورا را شنید که‏او را بنام صدا میزند!

میسرة برگشت و پاسخ داده گفت:«بله‏»!

نسطورا-این مردى که پاى درخت فرود آمده کیست؟

میسرة-مردى از قریش و از اهل مکه است! نسطورا بمیسرة گفت:بخدا سوگند زیر این درخت جز پیغمبرفرود نیاید،و سپس سفارش آنحضرت را به میسرة و کاروانیان‏کرد و از نبوت آنحضرت در آینده خبرهائى داد.

کار خرید و فروش و مبادله اجناس کاروانیان بپایان رسیدو آماده مراجعت‏بمکه شدند،میسرة در راه که بسوى مکه‏مى‏آمدند حساب کرد و دید سود بسیارى در این سفر عائد خدیجه‏شده از اینرو بنزد رسولخدا«ص‏»آمده گفت:ما سالها است‏براى‏خدیجه تجارت مى‏کنیم و در هیچ سفرى این اندازه سود نبرده‏ایم،و از اینرو بسیار خوشحال بود و انتظار میکشید هر چه زودتر بمکه‏برسند و خود را بخدیجه رسانده و این مژده را به او بدهد.

و چون به پشت مکه و وادى‏«مر الظهران‏»رسیدند بنزدرسولخدا آمده گفت:خوب است‏شما جلوتر از کاروان بمکه‏بروید و جریان مسافرت و سود بسیار این تجارت را به اطلاع‏خدیجه برسانید!

نزدیک ظهر بود و خدیجه در آنساعت در غرفه‏اى که مشرف‏بر کوچه‏هاى مکه بود نشسته بود ناگاه سوارى را دید که از دوربسمت‏خانه او مى‏آید و لکه ابرى بالاى سر او است و چنان است‏که پیوسته بدنبال او حرکت مى‏کند و او را سایبانى مى‏نماید.

سوار نزدیک شد و چون بدر خانه خدیجه رسید و پیاده شد دید محمد«ص‏»است که از سفر تجارت باز مى‏گردد.

خدیجه مشتاقانه او را بخانه درآورد و حضرت با بیان شیرین‏و سخنان دلنشین خود جریان مسافرت و سود بسیارى را که عائدخدیجه شده بود شرح داد و خدیجه محو گفتار آنحضرت شده بودو پیوسته در فکر آن لکه ابر بود و چون سخنان رسولخدا«ص‏»تمام شد پرسید:

-میسرة کجاست؟

-فرمود:بدنبال ما او هم خواهد آمد.

خدیجه:که مى‏خواست‏به بیند آیا آن ابر براى سایبانى اودوباره میآید یا نه.گفت:خوبست‏بنزد او بروى و با هم بازگردید!

و چون حضرت از خانه بیرون رفت‏خدیجه بهمان غرفه رفت‏و بتماشا ایستاد و با کمال تعجب



خرید و دانلود تحقیقی درباره انگیزه ازدواج پیامبر با خدیجه از نگاه چند روایت


تحقیقی درباره انگیزه ازدواج پیامبر با خدیجه از نگاه چند روایت

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 10

 

انگیزه ازدواج پیامبر با خدیجه از نگاه چند روایت

عموما نوشته‏اند ماجراى این ازدواج میمون و مبارک از اینجاشروع شد که بنا به پیشنهاد جناب ابو طالب،یا رخواست‏خدیجه،رسول خدا«ص‏»بصورت اجیر یا بعنوان مضاربه براى خدیجه به‏سفرى تجارتى اقدام کرد،و بخاطر سود فراوانى که در اثر تدبیر ودرایت آنحضرت از این سفر نصیب خدیجه شد آن بانوى مکرمه‏علاقمند به این وصلت گردید و مقدمات این ازدواج فراهم شد...

که البته اصل داستان و پاره‏اى از خصوصیاتى که در آن ذکر شده‏مورد نقد و بررسى است که بعدا خواهیم گفت.

و از پاره‏اى روایات دیگر نیز استفاده مى‏شود که این علاقه‏و اشتیاق پیش از آن سفر تجارتى در دل خدیجه پیدا شده بودو جریان سفر مزبور،بر فرض صحت،به این عشق و علاقه کمک‏کرد.

ابن شهر آشوب‏«ره‏»در کتاب مناقب خود روایت کرده که‏در روز عیدى زنان قریش در مسجد گرد هم جمع شده بودند که‏مردى یهودى در برابر آنها آمده و گفت:«لیوشک ان یبعث فیکن نبى فایکن استطاعت ان تکون له ارضایطاها فلتفعل‏».

-نزدیک است در میان شما پیامبرى برانگیخته شود پس‏هر یک از شما زنان که بتواند زمین خوبى براى گام زدن او باشدحتما اینکار را بکند...

زنان قریش در برابر این گستاخى و جسارتى که به آنها کرده‏بود او را با مشتهاى سنگریزه از نزد خود راندند ولى این گفتار مردیهودى بارقه‏اى در دل خدیجه که در جمع آن زنان حضور داشت‏ایجاد کرد و محبتى از پیامبر گرامى اسلام در قلب او جایگیرساخت... (1)

البته باید براى توضیح بیشتر این مطلب را به این حدیث اضافه‏کرد که طبق روایات پسر عموى خدیجه یعنى ورقة بن نوفل نیزکه از ادیان آسمانى و انبیاء الهى اطلاعاتى داشت و کتابهائى رادر این زمینه خوانده بود خبرهائى از ظهور آنحضرت داده بود،و درپاره‏اى از اوقات آن روایات را بر آنحضرت منطبق مى‏دانست...

بشرحى که در داستان سفر تجارتى رسول خدا«ص‏»خواهد آمدو همچنین روایات و خبرها و پیشگوئیهاى دیگرى که در اثر آن خبرها خدیجه در حد زیادى امیدوار شده بود که آن پیامبر مبعوث‏محمد«ص‏»خواهد بود،و البته جریان آن مسافرت نیز که نقل‏شده ممکن است‏به این علاقه و امید کمک کرده باشد...

و اما داستان سفر تجارتى رسول خدا«ص‏»براى خدیجه به‏اجمال و تفصیل نقل شده و در کتابهاى شیعه و اهل سنت روایت‏شده،و ما تفصیل آنرا در کتاب زندگانى رسولخدا«ص‏»ذکرکرده‏ایم که ذیلا از نظر شما مى‏گذرد،و سپس به تجزیه و تحلیل‏و نقد و بررسى آن مى‏پردازیم:

سفر تجارتى رسول خدا«ص‏»براى خدیجه:

اینان نوشته‏اند روزى که رسولخدا«ص‏»عازم سفر شام‏و تجارت براى خدیجه گردید،و هنگامى که مى‏خواستند حرکت‏کنند خدیجه غلام خود«میسرة‏»را نیز همراه آنحضرت روانه کردو بدو دستور داد همه جا از محمد«ص‏»فرمانبردارى کندو خلاف دستور او رفتارى نکند.

عموهاى رسولخدا«ص‏»و بخصوص ابوطالب نیز در وقت‏حرکت‏بنزد کاروانیان آمده و سفارش آنحضرت را به اهل کاروان‏کردند و بدین ترتیب کاروان بقصد شام حرکت کرد و مردمى که‏براى بدرقه رفته بودند بخانه‏هاى خود بازگشتند.

وجود میمون و با برکت رسولخدا«ص‏»که بهر کجا قدم میگذارد برکت و فراخى نعمت را با خود بدانجا ارمغان مى‏بردموجب شد که اینبار نیز کاروان مکه مانند چند سال قبل،ازآسایش و سود بیشترى برخوردار گردد و آن تعب و رنج و مشقتهاى‏سفرهاى پیش را نبیند،و از اینرو زودتر از معمول بحدود شام‏رسیدند.

مورخین عموما نوشته‏اند:هنگامى که رسولخدا«ص‏»بنزدیکى شام-یا همان شهر بصرى-رسید از کنار صومعه‏اى عبورکرد و در زیر درختى که در آن نزدیکى بود فرود آمده و نشست.

صومعه مزبور از راهبى بود که‏«نسطورا»نام داشت،و با«میسرة‏»که در سفرهاى قبل از آنجا عبور میکرد آشنائى پیدا کرده‏بود.

«نسطورا»از بالاى صومعه خود قطعه ابرى را مشاهده کرده‏بود که بالاى سر کاروانیان سایه افکنده و هم چنان پیش رفت‏تا بالاى سر آندرختى که محمد«ص‏»پاى آن منزل کرد ایستاد.

میسرة که بدستور بانوى خود همه جا همراه رسولخدا«ص‏»بود،و از آنحضرت جدا نمى‏شد ناگهان صداى نسطورا را شنید که‏او را بنام صدا میزند!

میسرة برگشت و پاسخ داده گفت:«بله‏»!

نسطورا-این مردى که پاى درخت فرود آمده کیست؟

میسرة-مردى از قریش و از اهل مکه است! نسطورا بمیسرة گفت:بخدا سوگند زیر این درخت جز پیغمبرفرود نیاید،و سپس سفارش آنحضرت را به میسرة و کاروانیان‏کرد و از نبوت آنحضرت در آینده خبرهائى داد.

کار خرید و فروش و مبادله اجناس کاروانیان بپایان رسیدو آماده مراجعت‏بمکه شدند،میسرة در راه که بسوى مکه‏مى‏آمدند حساب کرد و دید سود بسیارى در این سفر عائد خدیجه‏شده از اینرو بنزد رسولخدا«ص‏»آمده گفت:ما سالها است‏براى‏خدیجه تجارت مى‏کنیم و در هیچ سفرى این اندازه سود نبرده‏ایم،و از اینرو بسیار خوشحال بود و انتظار میکشید هر چه زودتر بمکه‏برسند و خود را بخدیجه رسانده و این مژده را به او بدهد.

و چون به پشت مکه و وادى‏«مر الظهران‏»رسیدند بنزدرسولخدا آمده گفت:خوب است‏شما جلوتر از کاروان بمکه‏بروید و جریان مسافرت و سود بسیار این تجارت را به اطلاع‏خدیجه برسانید!

نزدیک ظهر بود و خدیجه در آنساعت در غرفه‏اى که مشرف‏بر کوچه‏هاى مکه بود نشسته بود ناگاه سوارى را دید که از دوربسمت‏خانه او مى‏آید و لکه ابرى بالاى سر او است و چنان است‏که پیوسته بدنبال او حرکت مى‏کند و او را سایبانى مى‏نماید.

سوار نزدیک شد و چون بدر خانه خدیجه رسید و پیاده شد دید محمد«ص‏»است که از سفر تجارت باز مى‏گردد.

خدیجه مشتاقانه او را بخانه درآورد و حضرت با بیان شیرین‏و سخنان دلنشین خود جریان مسافرت و سود بسیارى را که عائدخدیجه شده بود شرح داد و خدیجه محو گفتار آنحضرت شده بودو پیوسته در فکر آن لکه ابر بود و چون سخنان رسولخدا«ص‏»تمام شد پرسید:

-میسرة کجاست؟

-فرمود:بدنبال ما او هم خواهد آمد.

خدیجه:که مى‏خواست‏به بیند آیا آن ابر براى سایبانى اودوباره میآید یا نه.گفت:خوبست‏بنزد او بروى و با هم بازگردید!

و چون حضرت از خانه بیرون رفت‏خدیجه بهمان غرفه رفت‏و بتماشا ایستاد و با کمال تعجب



خرید و دانلود تحقیقی درباره انگیزه ازدواج پیامبر با خدیجه از نگاه چند روایت


مقاله درمورد. انگیزه ازدواج پیامبر با خدیجه از نگاه چند روایت

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 10

 

انگیزه ازدواج پیامبر با خدیجه از نگاه چند روایت

عموما نوشته‏اند ماجراى این ازدواج میمون و مبارک از اینجاشروع شد که بنا به پیشنهاد جناب ابو طالب،یا رخواست‏خدیجه،رسول خدا«ص‏»بصورت اجیر یا بعنوان مضاربه براى خدیجه به‏سفرى تجارتى اقدام کرد،و بخاطر سود فراوانى که در اثر تدبیر ودرایت آنحضرت از این سفر نصیب خدیجه شد آن بانوى مکرمه‏علاقمند به این وصلت گردید و مقدمات این ازدواج فراهم شد...

که البته اصل داستان و پاره‏اى از خصوصیاتى که در آن ذکر شده‏مورد نقد و بررسى است که بعدا خواهیم گفت.

و از پاره‏اى روایات دیگر نیز استفاده مى‏شود که این علاقه‏و اشتیاق پیش از آن سفر تجارتى در دل خدیجه پیدا شده بودو جریان سفر مزبور،بر فرض صحت،به این عشق و علاقه کمک‏کرد.

ابن شهر آشوب‏«ره‏»در کتاب مناقب خود روایت کرده که‏در روز عیدى زنان قریش در مسجد گرد هم جمع شده بودند که‏مردى یهودى در برابر آنها آمده و گفت:«لیوشک ان یبعث فیکن نبى فایکن استطاعت ان تکون له ارضایطاها فلتفعل‏».

-نزدیک است در میان شما پیامبرى برانگیخته شود پس‏هر یک از شما زنان که بتواند زمین خوبى براى گام زدن او باشدحتما اینکار را بکند...

زنان قریش در برابر این گستاخى و جسارتى که به آنها کرده‏بود او را با مشتهاى سنگریزه از نزد خود راندند ولى این گفتار مردیهودى بارقه‏اى در دل خدیجه که در جمع آن زنان حضور داشت‏ایجاد کرد و محبتى از پیامبر گرامى اسلام در قلب او جایگیرساخت... (1)

البته باید براى توضیح بیشتر این مطلب را به این حدیث اضافه‏کرد که طبق روایات پسر عموى خدیجه یعنى ورقة بن نوفل نیزکه از ادیان آسمانى و انبیاء الهى اطلاعاتى داشت و کتابهائى رادر این زمینه خوانده بود خبرهائى از ظهور آنحضرت داده بود،و درپاره‏اى از اوقات آن روایات را بر آنحضرت منطبق مى‏دانست...

بشرحى که در داستان سفر تجارتى رسول خدا«ص‏»خواهد آمدو همچنین روایات و خبرها و پیشگوئیهاى دیگرى که در اثر آن خبرها خدیجه در حد زیادى امیدوار شده بود که آن پیامبر مبعوث‏محمد«ص‏»خواهد بود،و البته جریان آن مسافرت نیز که نقل‏شده ممکن است‏به این علاقه و امید کمک کرده باشد...

و اما داستان سفر تجارتى رسول خدا«ص‏»براى خدیجه به‏اجمال و تفصیل نقل شده و در کتابهاى شیعه و اهل سنت روایت‏شده،و ما تفصیل آنرا در کتاب زندگانى رسولخدا«ص‏»ذکرکرده‏ایم که ذیلا از نظر شما مى‏گذرد،و سپس به تجزیه و تحلیل‏و نقد و بررسى آن مى‏پردازیم:

سفر تجارتى رسول خدا«ص‏»براى خدیجه:

اینان نوشته‏اند روزى که رسولخدا«ص‏»عازم سفر شام‏و تجارت براى خدیجه گردید،و هنگامى که مى‏خواستند حرکت‏کنند خدیجه غلام خود«میسرة‏»را نیز همراه آنحضرت روانه کردو بدو دستور داد همه جا از محمد«ص‏»فرمانبردارى کندو خلاف دستور او رفتارى نکند.

عموهاى رسولخدا«ص‏»و بخصوص ابوطالب نیز در وقت‏حرکت‏بنزد کاروانیان آمده و سفارش آنحضرت را به اهل کاروان‏کردند و بدین ترتیب کاروان بقصد شام حرکت کرد و مردمى که‏براى بدرقه رفته بودند بخانه‏هاى خود بازگشتند.

وجود میمون و با برکت رسولخدا«ص‏»که بهر کجا قدم میگذارد برکت و فراخى نعمت را با خود بدانجا ارمغان مى‏بردموجب شد که اینبار نیز کاروان مکه مانند چند سال قبل،ازآسایش و سود بیشترى برخوردار گردد و آن تعب و رنج و مشقتهاى‏سفرهاى پیش را نبیند،و از اینرو زودتر از معمول بحدود شام‏رسیدند.

مورخین عموما نوشته‏اند:هنگامى که رسولخدا«ص‏»بنزدیکى شام-یا همان شهر بصرى-رسید از کنار صومعه‏اى عبورکرد و در زیر درختى که در آن نزدیکى بود فرود آمده و نشست.

صومعه مزبور از راهبى بود که‏«نسطورا»نام داشت،و با«میسرة‏»که در سفرهاى قبل از آنجا عبور میکرد آشنائى پیدا کرده‏بود.

«نسطورا»از بالاى صومعه خود قطعه ابرى را مشاهده کرده‏بود که بالاى سر کاروانیان سایه افکنده و هم چنان پیش رفت‏تا بالاى سر آندرختى که محمد«ص‏»پاى آن منزل کرد ایستاد.

میسرة که بدستور بانوى خود همه جا همراه رسولخدا«ص‏»بود،و از آنحضرت جدا نمى‏شد ناگهان صداى نسطورا را شنید که‏او را بنام صدا میزند!

میسرة برگشت و پاسخ داده گفت:«بله‏»!

نسطورا-این مردى که پاى درخت فرود آمده کیست؟

میسرة-مردى از قریش و از اهل مکه است! نسطورا بمیسرة گفت:بخدا سوگند زیر این درخت جز پیغمبرفرود نیاید،و سپس سفارش آنحضرت را به میسرة و کاروانیان‏کرد و از نبوت آنحضرت در آینده خبرهائى داد.

کار خرید و فروش و مبادله اجناس کاروانیان بپایان رسیدو آماده مراجعت‏بمکه شدند،میسرة در راه که بسوى مکه‏مى‏آمدند حساب کرد و دید سود بسیارى در این سفر عائد خدیجه‏شده از اینرو بنزد رسولخدا«ص‏»آمده گفت:ما سالها است‏براى‏خدیجه تجارت مى‏کنیم و در هیچ سفرى این اندازه سود نبرده‏ایم،و از اینرو بسیار خوشحال بود و انتظار میکشید هر چه زودتر بمکه‏برسند و خود را بخدیجه رسانده و این مژده را به او بدهد.

و چون به پشت مکه و وادى‏«مر الظهران‏»رسیدند بنزدرسولخدا آمده گفت:خوب است‏شما جلوتر از کاروان بمکه‏بروید و جریان مسافرت و سود بسیار این تجارت را به اطلاع‏خدیجه برسانید!

نزدیک ظهر بود و خدیجه در آنساعت در غرفه‏اى که مشرف‏بر کوچه‏هاى مکه بود نشسته بود ناگاه سوارى را دید که از دوربسمت‏خانه او مى‏آید و لکه ابرى بالاى سر او است و چنان است‏که پیوسته بدنبال او حرکت مى‏کند و او را سایبانى مى‏نماید.

سوار نزدیک شد و چون بدر خانه خدیجه رسید و پیاده شد دید محمد«ص‏»است که از سفر تجارت باز مى‏گردد.

خدیجه مشتاقانه او را بخانه درآورد و حضرت با بیان شیرین‏و سخنان دلنشین خود جریان مسافرت و سود بسیارى را که عائدخدیجه شده بود شرح داد و خدیجه محو گفتار آنحضرت شده بودو پیوسته در فکر آن لکه ابر بود و چون سخنان رسولخدا«ص‏»تمام شد پرسید:

-میسرة کجاست؟

-فرمود:بدنبال ما او هم خواهد آمد.

خدیجه:که مى‏خواست‏به بیند آیا آن ابر براى سایبانى اودوباره میآید یا نه.گفت:خوبست‏بنزد او بروى و با هم بازگردید!

و چون حضرت از خانه بیرون رفت‏خدیجه بهمان غرفه رفت‏و بتماشا ایستاد و با کمال تعجب



خرید و دانلود مقاله درمورد. انگیزه ازدواج پیامبر با خدیجه از نگاه چند روایت