لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 11 صفحه
قسمتی از متن .doc :
خط قرآن
خطوط عربی : مقدمه
منشا خط عربی را در اخبار و احادیث بگونه های مختلفی ذکر کرده اند . مردم شبه جزیرۀ عریستان در دوران پیش از اسلام نیز خط را می شناختند ولی در آن هنگام در تمام این سرزمین یک خط رواج نداشت و در باره چگونگی این خطوط و مبداء و منشا آنها سخن بسیار گفته اند .
یک نقل از عبدالله بن عباس ابن است که طایفه قریش خط را آنجا به عراق رفته و میان مردم حیره منتشر گشته مردم انبار از آنها آموخته اند و دسته ای آن را به حجاز برده اند .
نقلی دیگر بر این است که خط جزم که خط مردم حجاز بوده و قرآن را بدان نوشته اند توسط سه مرد از اهالی شهر انبار ( مرامزه بن مره ، اسلم بن عبد سدره و عامربن جدره از قبیله بولان ) به شهر مکه برده شده و سفیان بن امیه و ابوقیس بن عبد مناف این خط را به حجاز برده اند .
پاره ای از دانشمندان را عقیده بر این است که مردم مکه خط را از قبیله ( ایاه ) عراق آموخته اند دسته ای دیگر را بر این است که آدم ( ع) سیصد سال پیش از فوتش خط را بوجود آورد و به اسماعیل کتاب عربی رسید . و او خط عربی را وضح کرد و بعد ها فرزندانش همبع و فیذر آنها را تفکیک و به نظم در آوردند روایتی دیگر ابداع خط عربی را به اهالی مدین نسبت می د هد که در شمال حجاز زندگی می کردند نه عراق راوی دیگر نصاری حیره را مبداء و منشاء ابداع خط عربی می دانند . ولی بیش از اسلام نوشتن در میان اوس و خزرج بسیار کم بوده و بیشتر یهود به کار آموزش فرزندان ایشان مشغول بودند و در هنگام پبدایش اسلام تنها ده و اندی نویسنده میان آنان بودو همینها که نوشته های یهود را برای پیامبر (ص) میخواندند و جواب می نوشتند .
اصولاً تاریخ پیدایش خط و چگونگی پیشرفت آن در میان ملل هنوز روشن نیست و جزء توسل به حدس و تخمین راهی وجود ندارد و تاریخ پیدایش خط عربی و قرآن نیز از این امر جدا نیست . ولی به نظر اهل اخبار قویترین منشاء پیدایش خط عرب بیشتر حیره و انبار است .
تحلیل و بررسی
دانشمندان بحدس و تخمین برای خط عربی 3 ریشه اصلی یافته اند :
خط مصری
خط فنیقی
خط آرامی
خط مصری :
خط مصری که پیوند نزدیک با زبانهای خاور نزدیک دارد و در قدیمی ترین نمونه های بدست آمده میان لغت و زبان ایشان ، شباهت های زیادی با لغات سیامی یافته شده است . در میان خطوط مصری ( خطوط توده ای demotic ) یکی از ارکان خط عربی شمرده می شود .
خط فنیقی :
خط فنیقی که دومین ریشه خط عرب محسوب می شود توسط فنیقی ها که در جبل لبنان کنونی و کنار مدیترانه زندگی می کرده اند و از تجارب کسب در آمد می کردند و از نژاد سامی بودند بوجود آمده آنها باتوجه به اینکه برای داد و ستدهای تجاری خود نیاز فراوان به ثبت و ضبط حروف مصری خطی جدید ابداع نمودند.
خط آرامی:
خط آرامی بوسیله ملت آرام که سامی نژاد بودند و در شام و شمال فلسطین می زیستند ابداع شد آنها همیشه با عبرانیان جنگ و ستیز داشتند. وقتی عبری متروک شد این زبان در زمن حضرت مسیح (ع) زبان مشترک میان مردم خاور نزدیک شد.
علاوه بر خطوط فوق الذکر خطوطی دیگر نیز در شبه جزیره عربستان وجود داشتند که عبارتند از:
خط مسند
خط نبطی
خط کوفی
خط نسخ
خط مسند:
هر چه هنر نوشتن در خطه شمال عربستان مورد انکار دانشمندانی مثل طه حسین و ماریکوث بوده ولی در اینکه مردم جنوب جزیره العرب یعنی مردم یمن هزار سال بیش از میلاد هم نوشتن را می دانستن دلایل و قرائن بسیاری وجوددارد کهآ«را به نم خط مسند می شناختند.
خط مسند به طور کلی مخصوص لهجه های عربی است که از 29 حرف تشکیل می شود. درباره اصل خط مسند همچون اصل خود خط، سخن بسیار گفته شده و مورد اختلاف زیاد است این خط را مشتق از خط فیقی به خطوط سیناء و یا کنعانی دانسته اند و بر هر صورت اظهار نظر منطقی در این باره زیاد است.
ولی آنچه مسلم است نسبت به خط نبطی، خط مسند دارای سابقه کهنتری است.
خط نبطی:
این خط بنا بر شهرت بدست نویسندگان یهود و نصارا رواج یافته و به علت آسانی بیشتر مردم به آن تمایل نشان می دادند.
هنگام فتح عراق بدست مسلمانان مدارس زیادی برای تعلیم خواندن و نوشتن این خط وجود داشت. حتی مشهود است کهاوس و خزرج نیز از این خط استفاده می کردند
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 11 صفحه
قسمتی از متن .doc :
خط قرآن
خطوط عربی : مقدمه
منشا خط عربی را در اخبار و احادیث بگونه های مختلفی ذکر کرده اند . مردم شبه جزیرۀ عریستان در دوران پیش از اسلام نیز خط را می شناختند ولی در آن هنگام در تمام این سرزمین یک خط رواج نداشت و در باره چگونگی این خطوط و مبداء و منشا آنها سخن بسیار گفته اند .
یک نقل از عبدالله بن عباس ابن است که طایفه قریش خط را آنجا به عراق رفته و میان مردم حیره منتشر گشته مردم انبار از آنها آموخته اند و دسته ای آن را به حجاز برده اند .
نقلی دیگر بر این است که خط جزم که خط مردم حجاز بوده و قرآن را بدان نوشته اند توسط سه مرد از اهالی شهر انبار ( مرامزه بن مره ، اسلم بن عبد سدره و عامربن جدره از قبیله بولان ) به شهر مکه برده شده و سفیان بن امیه و ابوقیس بن عبد مناف این خط را به حجاز برده اند .
پاره ای از دانشمندان را عقیده بر این است که مردم مکه خط را از قبیله ( ایاه ) عراق آموخته اند دسته ای دیگر را بر این است که آدم ( ع) سیصد سال پیش از فوتش خط را بوجود آورد و به اسماعیل کتاب عربی رسید . و او خط عربی را وضح کرد و بعد ها فرزندانش همبع و فیذر آنها را تفکیک و به نظم در آوردند روایتی دیگر ابداع خط عربی را به اهالی مدین نسبت می د هد که در شمال حجاز زندگی می کردند نه عراق راوی دیگر نصاری حیره را مبداء و منشاء ابداع خط عربی می دانند . ولی بیش از اسلام نوشتن در میان اوس و خزرج بسیار کم بوده و بیشتر یهود به کار آموزش فرزندان ایشان مشغول بودند و در هنگام پبدایش اسلام تنها ده و اندی نویسنده میان آنان بودو همینها که نوشته های یهود را برای پیامبر (ص) میخواندند و جواب می نوشتند .
اصولاً تاریخ پیدایش خط و چگونگی پیشرفت آن در میان ملل هنوز روشن نیست و جزء توسل به حدس و تخمین راهی وجود ندارد و تاریخ پیدایش خط عربی و قرآن نیز از این امر جدا نیست . ولی به نظر اهل اخبار قویترین منشاء پیدایش خط عرب بیشتر حیره و انبار است .
تحلیل و بررسی
دانشمندان بحدس و تخمین برای خط عربی 3 ریشه اصلی یافته اند :
خط مصری
خط فنیقی
خط آرامی
خط مصری :
خط مصری که پیوند نزدیک با زبانهای خاور نزدیک دارد و در قدیمی ترین نمونه های بدست آمده میان لغت و زبان ایشان ، شباهت های زیادی با لغات سیامی یافته شده است . در میان خطوط مصری ( خطوط توده ای demotic ) یکی از ارکان خط عربی شمرده می شود .
خط فنیقی :
خط فنیقی که دومین ریشه خط عرب محسوب می شود توسط فنیقی ها که در جبل لبنان کنونی و کنار مدیترانه زندگی می کرده اند و از تجارب کسب در آمد می کردند و از نژاد سامی بودند بوجود آمده آنها باتوجه به اینکه برای داد و ستدهای تجاری خود نیاز فراوان به ثبت و ضبط حروف مصری خطی جدید ابداع نمودند.
خط آرامی:
خط آرامی بوسیله ملت آرام که سامی نژاد بودند و در شام و شمال فلسطین می زیستند ابداع شد آنها همیشه با عبرانیان جنگ و ستیز داشتند. وقتی عبری متروک شد این زبان در زمن حضرت مسیح (ع) زبان مشترک میان مردم خاور نزدیک شد.
علاوه بر خطوط فوق الذکر خطوطی دیگر نیز در شبه جزیره عربستان وجود داشتند که عبارتند از:
خط مسند
خط نبطی
خط کوفی
خط نسخ
خط مسند:
هر چه هنر نوشتن در خطه شمال عربستان مورد انکار دانشمندانی مثل طه حسین و ماریکوث بوده ولی در اینکه مردم جنوب جزیره العرب یعنی مردم یمن هزار سال بیش از میلاد هم نوشتن را می دانستن دلایل و قرائن بسیاری وجوددارد کهآ«را به نم خط مسند می شناختند.
خط مسند به طور کلی مخصوص لهجه های عربی است که از 29 حرف تشکیل می شود. درباره اصل خط مسند همچون اصل خود خط، سخن بسیار گفته شده و مورد اختلاف زیاد است این خط را مشتق از خط فیقی به خطوط سیناء و یا کنعانی دانسته اند و بر هر صورت اظهار نظر منطقی در این باره زیاد است.
ولی آنچه مسلم است نسبت به خط نبطی، خط مسند دارای سابقه کهنتری است.
خط نبطی:
این خط بنا بر شهرت بدست نویسندگان یهود و نصارا رواج یافته و به علت آسانی بیشتر مردم به آن تمایل نشان می دادند.
هنگام فتح عراق بدست مسلمانان مدارس زیادی برای تعلیم خواندن و نوشتن این خط وجود داشت. حتی مشهود است کهاوس و خزرج نیز از این خط استفاده می کردند
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 12 صفحه
قسمتی از متن .doc :
نویسنده قرآن کیست؟بخش اولدیباچه:این نوشتار در پی آن است که با شیوه جدید به قرآن بنگرد و نویسنده واقعی آن را بر ملا کند.آنچه به دنبال این مقدمه می آید ،تحقیقی بر پایه استدلال و منطق در ارتباط با تألیف قرآن است.بنابراین شیوه ما مخالف شیوه آن دسته از مؤمنانی است که چشم بسته و بی چون و چرا درستی قرآن را باور دارند .نویسنده این نوشتار با موشکافی کردن و تجزیه و تحلیل آیه های قرآن ، سیره نبوی(زندگینامه حضرت محمد ) و احادیث به این نتیجه رسیده است که گروه هایی در تألیف قرآن دست داشته اند.این آیه ها نه گفتار خداست و نه محمد به تنهایی آنها را نوشته است.قرآن نوشته یک موجود یا یک شخص نیست.اشخاص گوناگونی در نوشتن، تألیف، اصلاح،گذاشتن و برداشتن آیه های قرآنی دست داشته اند. مهمترین افرادی که در نوشتن قرآن مشارکت داشته اند ، عمرالقیص،ورقه،ابی ابن کعب، حسن ابن ثابت، ابن قطامه ، زید ابن عمر، بحیرا و سلمان بوده اند. محمد قسمت کمی از آیه ها را از خود درآورده است . مهمترین کسی که در محمد برای خلق قرآن و اسلام انگیزه ایجاد می کرد ، زید ابن عَمربود که در مورد حنفیان موعظه می کرد.بعدها محمد دین حنفیان را به صورت اسلام دگرگون کرد.بنابراین در آن زمان این ادعا که اسلام دین جدیدی است ، حقیقت داشت .اما یافته مهمی که در اینجا مطرح است این است که قرآن کلام خدا نیست ودست نوشته بشر است و محمد آن را به سادگی به عنوان آخرین کلام الله به انسانها ارائه کرد.از میان دینهای قدیمی که محمد برای نوشتن قرآن از آن بهره برداری کرده است ، دین یمنیهای قدیم است که در این نوشتار به آن اشاره شده است و تأثیرآن بسیار مهم و اساسی بوده است . درحقیقت آدابی نظیر نمازهای پنجگانه و روزه ی سی روزه از همین یمنیها (صبائیهای قدیم) گرفته شده است.بنابراین قرآن ترکیبی از دینهای مختلفی است که در زمان محمد وجود داشته است.این محمد بود ، نه الله که از میان منابع مختلف مذهبی ، تعدادی را برگزید و سازگاری داد و قرآن را درست کرد.درحالیکه گروهای مختلفی در خلق قرآن مشارکت داشتند ، ولی محمد به تنهایی ویراستار آن بود وبه سادگی آن را بیان می کرد.مقدمه:مطابق اسلام ، زیر پرسش بردن الله به عنوان تنها خالق قرآن کفر و ناسزاگویی به مقدسات است.کسی که به اندازه اتمی در درستی قرآن شک کند ، ممکن است به مرگ محکوم شود.قرآن بالاتر از هر چیزی است.از آفریده های الله چیزی مقدس تر از قرآن نیست.اما از آنجایی که انسان موجودی کنجکاو است ، من از همان اوان کودکی که از من می خواستند قرآن را به صورت رسمی بخوانم در مورد صحت آن شک کردم.تحت آموزش یک ملای محلی خواندن قرآن را طی دو سال به صورت مقدماتی در مسجد محل یاد گرفتم.این ملا با عصای خیزرانی که در دست داشت ، به شاگردان قرآن درس می داد. چوبدستی او کاملاً درخشان بود چون هر روز قبل از آمدن شاگردان به حجره درس ، آن را با روغن چرب می کرد .من اطمینان دارم که هیچ کدام از ما خواندن و یادگیری قرآن را دوست نداشتیم. چون در آن دوران برای ما بچه ها، این کار یکی از سخت ترین و رنج آور ترین کارهایی بود که باید انجام می دادیم.ما سوره ها و آیه ها را حفظ می کردیم بدون اینکه حتی یک کلمه از معنی آنها را بفمیم. خود ملا هم معنی سوره ها را نمی فهمید.هر گاه از سوره ها پرسشی در ذهن ما ایجاد می شد ، پاسخ آن را با چوبدستی خیزران دریافت می کردیم.خواندن و یادگیری قرآن با تنبیه و کودک آزاری همراه بود.بنابراین قرآن پیش چشممان خوار شد و از ملا نیز نفرت داشتیم.بعدها وقتی دانشگاه را تمام کردم و شروع به کار کردم ، یکی از همکارانم قرآنی که ترجمه عبدالله یوسف علی بود به دستم داد. دوست من یک مبلغ مذهبی بود و مرا تشویق کرد که قرآن را به دقت بخوانم.او مطمئن بود که وقتی من پیام قرآن را به خوبی درک کنم ، زندگیم برای همیشه عوض خواهد شد.با بی میلی قرآن را به دقت ، آیه به آیه و سوره به سوره خواندم.هر چه بیشتر می خواندم ، بیشتر شوک زده می شدم.کتابی که فرض بر این بود که کار مهربان ترین و بخشاینده ترین موجود است ، پر بود از نفرت و وحشت و فراخوانی برای کشتار و جنگ. بیشتر آیه های آن اختصاص داشت به دستور کشتار کسانی که تسلیم جهان بینی قرآنی نمی شوند. البته تعداد کمی از آیه ها نیز شاعرانه و دارای ریتم وخوش ساخت بود و گاهی هم مقاهیم معنوی خوبی داشتند . به غیر از مقداری جزئی از این آیات ، من بقیه قرآن را مزخرف دانستم.آیه های بی شماری به مؤمنین مجوز می داد که جنگ بی امانی را بر علیه کسانی که ایمان نیاورده اند ،شروع کنند.با خود گفتم چگونه الله که باید بخشاینده ترین و مهربان ترین موجود باشد،کتابی چنین بد سرشت آورده است که به آشغال می ماند و دستورالعمل ، جنگ و کشتار و غارت است؟روزی که دوست مبلغم در مورد قرآن از من پرسید، به سادگی به او گفتم چیزهایی جالب و تعجب آوری در قرآن یافتم که هرگز فکر نمی کردم چنین چیزهایی در آن باشد. در حال تجزیه و تحلیل جزئیات آن هستم.او گفت : قرآن بسیار جالب است. اینطور نیست؟ من با لبخندی گفتم این را تو می گوییچند سال بعد با استفاده از قرآنهایی که توسط اشخاص دیگری ترجمه شده بود ، بیشتر در قرآن غور کردم.تفسیر قرآن را هم خواندم. بارها و بارها خواندم وخواندم تا مطمئن شوم چیزی که آنها شرح داده اند ، درست است.هر چه قرآن را بیشتر می خواندم بیشترناراحت و پریشان و عصبانی می شدم .از این عصبانی بودم که از دینی کشتار کننده که از بچگی بر من تحمیل شده بود ، دلسرد شده بودم.چیزهایی که در قرآن می خواندم ، مرا بر آن داشت که در مورد پرسش همیشگی خود در ارتباط با نویسنده واقعی قرآن به تحقیق بپردازم.سالهای درازی رنج و زحمت کشیدم تا به پاسخ آن پرسش دست یافتم.در این نوشتار سعی شده است که به آن پرسش ، پاسخ گفته شود.سالها تصمیم داشتم این مقاله را بنویسم ، حالا که تمام شده ، شما هم باید در مورد این پرسش که نویسنده واقعی قرآن کیست تفکر و تعمق کنید.در نتیجه تحقیقاتم به این نتیجه رسیدم که عده زیادی در تألیف و ساخت قرآن دست داشته اند.اکثر مسلمانان از این راز آگاهی ندارند ، اما در دل آیات قرآنی و احادیث و سیره حضرت محمد می توان به اطلاعاتی دست یافت که دست الله را از آفرینش این کتاب کوتاه می کند.الله را نویسنده قرآن دانستن دروغی ابتدایی است که هزار سال است بشر به این دروغ باور دارد.ما می توانیم با اطمینان بگوییم که محمد هم به تنهایی نویسنده قرآن نبود.در حقیقت بخش عمده قرآن توسط چندین نفر نوشته شده است.مهمترین آنها از این قرار هستند.· عمر القیص ، یک شاعر قدیمی بود که چند دهه پیش از تولد محمد وفات یافته بود.· زید ابن عمر ابن نوفل که در زمان خود یک مرتد محسوب می شد و در مورد دین حنفیان تبلیغ و موعظه می کرد.· لبید که شاعر دیگری بود· سلمان فارسی که راز دار و مشاور محمد بود· بحیرا که یک راهب مسیحی در کلیسای سوریه بود· جبر که همسایه مسیحی محمد بود· ابن قطامه که یک برده مسیحی بود· خدیجه که اولین زن محمد بود· ورقه که عموی خدیجه بود· اُبی ابن کعب که منشی محمد و کاتب قرآن بود· خود محمدگروهای دیگری نیز در تألیف قرآن مشارکت داشتند که از این قرار هستند:· صبائیها(یمنیهای امروزی)· عایشه ،کودکی که به همسری محمد 53 ساله درآمد· عبدالله ابن سلام ابن الحریث، که یک فرد یهودی مسلمان شده بود.· مخیریق، که یک عالم یهودی مسلمان شده بودالبته فهرستی که از نویسنده های احتمالی قرآن تهیه کرده ام کامل نیست.کسان دیگری ممکن است دست اندرکار تألیف قرآن بوده اند که من شاید حتی نامی از آنها نشنیده باشم.ولی حدس می زنم برای یک بحث فشرده و مختصر ، لیستی که تهیه کردم کافی باشد. در این نوشتار من کمکهایی را که این افراد برای تألیف قرآن کرده اند ، برشمرده ام.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 12
آیات قرآن و امى بودن پیامبر(ص)
مقدمه: کلمه امى به عنوان یکى از صفات پیامبر اکرم در قرآن مجید آمده است مفسرین، تفاسیر مختلفى در معناى این کلمه دارند. در این مقاله مطالب این تفاسیر بیان شده و قول صحیح ذکر گردیده است.
مفسران اسلامى کلمه«امى» را سه جور تفسیر کردهاند: 1 - درس ناخوانده و ناآشنا به خط و نوشته.
اکثریت طرفدار این نظرندو یا لااقل این نظر را ترجیح مىدهند.طرفداران این نظر گفتهانداین کلمه منسوب به «ام» است که به معنى مادر است.امى یعنى کسى که بهحالت مادرزادى از لحاظ اطلاع بر خطوط و نوشتهها و معلومات بشرى باقى مانده است، و یا منسوب به «امت» است،یعنى کسى که به عادت اکثریت مردم است، زیرا اکثریت توده، خط و نوشتن نمىدانستند و عده کمى مىدانستند، همچنانکه «عامى» نیزیعنى کسى که مانند عامه مردم است و جاهل است (1) .بعضى گفتهاند یکى از معانى کلمه «امت» خلقت است و«امى» یعنى کسى که بر خلقت و حالت اولیه که بىسوادى است باقى است و به شعرى از «اعشى» استناد شده است (2) ، و بههر حال، چه مشتق از «ام» باشد و چه از «امت» ، و «امت» به هر معنى باشد، معنى این کلمه درس ناخوانده است.
2 - اهل ام القرى.
طرفداران این نظر این کلمهرا منسوب به «ام القرى» یعنى مکه دانستهاند.در سوره انعام آیه92 از مکه به «ام القرى» تعبیر شده است: و لتنذر ام القرى و من حولها.
براى اینکه تو به مکه و آنان که در اطرافمکه هستند اعلام خطر کنى.
این احتمال نیز از قدیم الایام در کتب تفسیر آمدهاست(3) و در چندین حدیث از
.............................................................. 1.مفردات راغب، ذیل کلمه «ام» .و مجمع البیان، ذیل آیه 78 بقره. 2.مجمع البیان، ذیل آیه 78 بقره. 3.مجمع البیان، ذیل آیه 75 آل عمرانو آیه 156 اعراف، و تفسیر امام فخر رازى، ذیل آیه 75 از سوره اعراف.
صفحه : 230
احادیثشیعه این احتمال تایید شده است هرچند خود این حدیثها معتبر شناخته نشده است و گفته شده ریشه اسرائیلى دارد (1) .
این احتمال بهادلهاى رد شده است (2) : یکى اینکه کلمه «ام القرى» اسم خاص نیست وبر مکه به عنوان یک صفت عام نه یک اسم خاص اطلاق شده است.ام القرى یعنى مرکز قریهها.هر نقطهاى که مرکز قریههایىباشد ام القرى خوانده مىشود.از آیه دیگر از قرآن که در سوره قصص آیه 59آمده است معلوم مىشود که این کلمه عنوان وصفى دارد نه اسمى: و ما کان ربک مهلک القرى حتى یبعث فى امها رسولا.
پروردگار تو چنیننیست که مردم قریههایى را هلاک کند مگر آنکه قبلا پیامبرى در مرکزآن قریهها بفرستد و حجت را بر آنها تمام کند.
معلوممىشود در زبان قرآن هر نقطهاى که مرکز یک منطقه باشد ام القراىآن منطقه است (3) .
دیگر اینکهاین کلمه در قرآن به کسانى اطلاق شده است که مکى نبودهاند.در سورهآل عمران آیه 20 مىفرماید: و قل للذین اوتوا الکتاب و الامیین ء اسلمتم.
بگو بهاهل کتاب و به امیین(اعراب غیر یهودى و نصرانى)آیا تسلیم خدا شدید؟ پس معلوم مىشود در عرف آن روز و در زمان قرآن بههمه اعرابى که پیرو یک کتاب آسمانى نبودند «امیین» گفته مىشده است.
بالاتر اینکه این کلمه حتى به عوام یهود که سواد ومعلوماتى نداشتند با اینکه
.............................................................. 1.مجله آستان قدس، شماره 2. 2.همان ماخذ. 3.در یکى از روایاتى که وارد شده کلمه «امى» منسوببه ام القرى یعنى مکه است، تایید شده که این کلمه وصف عام است نه اسم خاص، زیرا مىگوید: «و انما سمى الامىلانه کان من اهل مکة و مکة من امهات القرى» یعنى پیغمبر از آن جهت«امى» خوانده شده است که از اهل مکه است و مکه یکى از ام القرىهاست.
صفحه : 231
اهل کتاب شمرده مىشدند نیز اطلاق شده است، چنانکه درسوره بقره آیه 78 مىفرماید: و منهم امیون لا یعلمون الکتاب الا امانی.
بعضى از فرزندان اسرائیل امى هستند، از کتاب خود اطلاعى ندارند مگریک سلسله خیالات و اوهام.
بدیهى استیهودیانى که قرآن آنان را «امى» خواندهاست، اهل مکه نبودهاند، غالبا ساکن مدینه و اطراف مدینه بودهاند.
سوم اینکه اگر کلمهاىمنسوب به ام القرى باشد طبق قاعده ادبى باید به جاى «امى» ، «قروى»گفته شود، زیرا طبق قاعده باب نسبت در علم صرف، در نسبت به مضاف و مضافالیه، خاصه آنجا که مضاف، کلمه «اب» یا «ام» یا «ابن» یا «بنت» باشد به مضاف الیه نسبت داده مىشود نه به مضاف، چنانکه درنسبت به ابوطالب، ابو حنیفه، بنى تمیم طالبى، حنفى، تمیمى گفته مىشود.
3 - مشرکین عربکه تابع کتاب آسمانى نبودند.
این نظریه نیز ازقدیم الایام میان مفسران وجود داشته است.در مجمع البیان ذیل آیه 20سوره آل عمران که «امیین» در مقابل «اهل کتاب» قرار گرفته است(و قل للذین اوتوالکتاب و الامیین)، این نظر را به صحابى و مفسر بزرگ عبد الله بن عباس نسبت مىدهد و در ذیل آیه 78 از سوره بقرهاز ابو عبیده نقل مىکند، و از ذیل آیه 75 آل عمران بر مىآید که خود طبرسى همین معنى را در مفهوم آن آیه انتخاب کرده است.
زمخشرى درکشاف نیز این آیه و آیه 75 آل عمران را همین طور تفسیر کرده است.
فخر رازى این احتمال را در ذیل آیه 78 بقره وآیه 20 آل عمران نقل مىکند.
ولى حقیقت این است کهاین معنى، یک معنى جداگانه غیر از معنى اول نیست، یعنى چنیننیست که هر مردمى که پیرو یک کتاب آسمانى نباشند به آنها «امى» گفته شود هرچند آن مردم تحصیلکرده و باسواد باشند.این کلمه به مشرکین عرب از آن جهت اطلاق شده است که مردمى بىسواد بودهاند.آنچهمناط استعمال این کلمه درباره مشرکین عرب است نا آشنایى آنها به خواندن و نوشتن بوده نه پیروى نکردن
صفحه : 232
آنها از یکى از کتب آسمانى.لهذا آنجا که این کلمهبه صورت جمع آمده و به مشرکین عرب اطلاق شده است این احتمال ذکر شده، اما آنجا که مفرد آمده است و بر رسولاکرم اطلاق شده است احدى از مفسران نگفته که مقصود این است که آن حضرت پیرو یکى از کتابهاى آسمانى نبودهاست.در آنجا بیش از دو احتمال به میان نیامده است: یکى ناآشنا بودن آن حضرت با خط، دیگر اهل مکه بودن، و چون احتمالدوم به ادله قاطعى که گفتیم مردود است، پس قطعا آن حضرت از آن جهت «امى» خوانده شده است که درس ناخوانده و خط نانوشته بوده است.
در اینجا احتمال چهارمى در مفهوم این کلمه داده مىشودو آن این است که این کلمه به معنى ناآشنایى با متون کتابهاى مقدس باشد.این احتمال همان است که آقاى دکترسید عبد اللطیف از پیش خود اختراع کرده و احیانا آن را با معنى سومى که ذکر کردیمو از مفسران قدیم نقل کردیم، خلط کرده است.مشار الیه مىگوید: «کلمات «امى» و «امیون» در قرآن در چند جاى مختلفبه کار رفته است، اما همیشه و همه جا فقط یک معنى از آن مستفاد مىشود.کلمه «امى» در لغت اصلا به معنى کودکنوزادى است که از بطن مادر متولد مىشود و با اشاره به همین حالتحیات و زندگى است که کلمه «امى» را با معنى ضمن آن به معنىکسى که نمىتواند بخواند و بنویسد تعبیر کردهاند.کلمه «امى» همجنین به معنى کسى است که در «ام القرى» زندگىمىکرده است.ام القرى یعنى مادر شهرها، شهر پایتخت و عمده، و این صفتى بود که اعراب زمان پیغمبر براى شهر مکهقائل بودند.بنابراین کسى که اهل مکه بود «امى» نیز نامیده مىشد.
یک مورد استعمال دیگر کلمه «امى» براى کسى است کهبا متنهاى قدیم سامى آشنایى نداشته است و از پیروان دیانتیهود یا دین مسیح که در قرآن به عنوان «اهل الکتاب» نامیدهشدهاند، نبوده است.در قرآن کلمه «امیون» براى اعراب پیش از اسلام که کتاب مقدسى نداشتهاند و پیرو تورات و انجیلهم نبودهاند، به کار رفته است و در مقابل کلمه «اهل الکتاب» قرار مىگرفته است.
در حالى که براى کلمه«امى» اینهمه معانى مختلف وجود دارد معلوم نیست چرا مفسرانو مترجمان قرآن، چه مسلمان و چه غیر مسلمان، فقط معنى ابتدایى یعنى نوزاد چشمو گوش بسته را گرفتهاند و آن را به بىسواد و جاهل تعبیر کردهاند و در نتیجه اهل مکه پیشاز اسلام را نیز امیون یا گروهى بىسواد معرفى کردهاند؟!»(1)
.............................................................. 1.نشریه کانون سردفتران،شماره آبان ماه 1344، نقل از نشریه آموزش و پرورش شماره شهریور 1344.
صفحه : 233
اولا، از قدیمترین ایام، مفسران اسلامى کلمه «امى»و «امیون» را سه جور تفسیر کردهاند و لا اقل احتمالات سه گانهاى درباره آن ذکر کردهاند.مفسران اسلامى برخلاف ادعاى آقاى دکتر سید عبد اللطیف فقط به یک معنى نچسبیدهاند.
ثانیا، هیچ کسنگفته است که کلمه «امى» به معنى نوزاد چشم و گوش بسته است کهمعنى ضمنى آن کسى باشد که نمىتواند بخواند و بنویسد.این کلمه اساسا در موردنوزاد به کار نمىرود، در مورد بزرگسالى به کار مىرود که از لحاظ فن خواندن و نوشتن به حالتى است که از مادر زاده شدهاست، به اصطلاح علماى منطق مفهوم «عدم و ملکه» دارد.منطقیین اسلامى همواره این کلمه را بهعنوان یکى از مثالهاى عدم و ملکه در کتب منطق ذکر مىکردهاند.
ثالثا، اینکه مىگوید یکى از معانى این کلمه اینبوده که با متنهاى قدیم سامى آشنایى نداشته باشد، صحیح نیست.آنچه از اقوال قدماى مفسرین و اهل لغت استفاده مىشوداین است که این کلمه در حالت جمع(امیین)به مشرکین عرب گفته مىشده است در مقابل اهل کتاب، به این علت کهغالبا مشرکین عرب بىسواد بودند، و ظاهرا این عنوان تحقیر آمیز را یهودیان و مسیحیان به آنها داده بودند.
ممکن نیست مردمى فقطبه خاطر اینکه با زبان و کتاب مخصوصى آشنایى ندارند ولى به زبانخودشان بخوانند و بنویسند به آنها «امیین» گفته شود، زیرا به هر حال ریشه این کلمهبنا بر این تفسیر نیز کلمه «ام» یا «امت» است و مفهوم باقى بودن به حالت اولى و مادرزادى را مىرساند.
و اما علت اینکه اینکلمه از ریشه ام القرى شناخته نشده است با اینکه به صورت احتمالهمواره آن را ذکر مىکردهاند، اشکالات فراوانى است که در این معنى وجود داشته است و قبلا بیان شد.
پس تعجباین دانشمند هندى بیجاست.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 9 صفحه
قسمتی از متن .doc :
«اعجاز قرآن از نظر علوم روز»
تهیه کننده : پژمان داعی
کد کلاس:11619
استاد: عدالت خواه
شماره شناسایی: 34803110
با آنکه مردم عرب در زمان «پیامبر اسلام» صلی الله علیه و اله و سلم حتّی از علوم زمان خودبیبهره بودند و دانشمندان آن زمان نیز در اثر نداشتن وسائل علمی امروز بهخرافات عجیبی مبتلا بودند، مثلاً اعتقاد آنها درباره کره زمین این بود که زمیندر مرکز معیّنی ایستاده و افلاک هفتگانه گرد او میچرخند. و یا زمین غیرکروی است و هیچ گونه حرکت وضعی و انتقالی ندارد، در چنین شرائطی اگر«پیامبر اسلام» صلی الله علیه و اله و سلم میخواست قرآن را از جانب خود تدوین کند طبعاً باید طبقآنچه در میان مردم معمولی یا نهایت دانشمندان آن زمان شایع بوده بنویسد،نه آنکه مطالبی برخلاف دانشمندان آن روز و موافق علم امروز در کلمات وعبارات قرآن بیاورد که دانشمندان امروز انگشت حیرت به دهان بگیرند.
ما در اینجا نمی خواهیم کتابهای «قرآن و اکتشافات جدید» یا «قرآن از نظرعلومروز» و یا «علم روز و قرآن» و یا «قرآن برفراز اعصار» و یا کتاب «عذرتقصیر بهپیشگاهمحمّد صلی الله علیه و اله و سلم و قرآن» و دهها کتاب دیگر از این قبیل رارونویس کنیم، زیرا بهقول معروف در این صورت «مثنوی هفتاد من کاغذشود».
ولی به یاری پروردگار میخواهیم چند نمونه از آنچه در بین مردم آنزمان شایع بوده و قرآن برخلاف آنها و طبق علم روز سخن گفته است، برایاثبات اعجاز قرآن بیان نمائیم.
اوّل:
«مسأله آهن»
در روزگاری که مردم از آهن جز برای شمشیر و چاقو و نهایت چند آلتدیگر استفاده نمیکردند، در زمانی که از نظر مردم آهن بیشتر از مواد دیگرمورد استفاده نبود بلکه طلا و نقره از نظر اقتصادی در آن زمان اهمیّتزیادتری داشت، در عین حال قرآن آنچنان به مسأله آهن و استفاده عجیبی کهاز آن در این زمانها میشود توجّه داشته که یک سوره به نام حدید (آهن) درقرآن دیده میشود و در آیه 24 همین سوره میگوید: «وَ اَنْزَلْنَا الْحَدیِدَ فیِهِ بَأْسٌشَدیِدٌ وَ مَنَافِعُ لِلنَّاسِ» «و ما آهن را که در آن صلابت و محکمی شدید و منافعیبرای مردمان در آن است نازل نمودیم».
دانشمند معروف آقای «نوفل» در کتاب «القرآن و العلم الحدیث» میگوید:
«تا قرن هیجدهم یعنی دوازده قرن پس از نزولقرآن هنوز کارهای فلزی در نهایت ضعف بود و نه تنهاارزش آن شناخته نشده بود بلکه اساساً مهمّ و قابلتوجّه تلقّی نمیشد تا آنکه ناگهان چشم دنیا به آهندوخته شد و رقابت عجیبی در میان دانشمندان برایاستخراج و استفاده بهتر از آن بوجود آمد تا آنجا که بهاین دو قرن دوران نهضت و پیشرفت و عصر فلز اطلاقشده و دنیا حقّاً منافع آن را آنچنانکه باید دریافته وصدق یکی دیگر از حقایق قرآن، نقاب از صورت بهیکسو زده است. امروز منافع آهن آنچنان برای مردم دنیاروشن شده که احتیاج بهتوضیحندارد».
و قرآن تقریباً در هزار و چهارصد سال قبل برخلاف نظریّه مردم آن روز وموافق علم امروز سخن در اهمیّت «آهن» گفته و از این راه اعجاز خود رااثبات کرده است.
دوّم:
«مسأله حرکت زمین»
در روزگاری که نظریّه «بطلمیوس» به عنوان بهترین فرضیّه در موضوعافلاک شناخته شده بود، در زمانی که جز سکون زمین و حرکت افلاک به دورآن چیز دیگری برای افراد بشر مفهوم نداشت، در عهدی که وسائل علمی بههیچ وجه در اختیار بشر قرار نگرفته بود تا به غیر محسوسات خود بهحقیقت دیگری متوجّه شوند، قرآن با لطافت خاصّی که نه با نظرات مردم آنزمان صریحاً مبارزه کرده باشد که آنها از اسلام دوری کنند و نه حقیقت رابیان نکرده باشد، در چند مورد به حرکت وضعی و انتقالی زمین اشارهفرموده و میگوید:
«اَلَمْ نَجْعَلِ الاَْرْضَ کِفَاتاً اَحْیَائاً وَ اَمْوَاتاً وَ جَعَلْنَا فیِهَا رَوَاسِیَشَامِخَاتٍ وَ اَسْقَیْنَاکُمْ مَاءً فُرَاتاً».
یعنی: آیا ما برای شما زمین را مرورکننده سریع و زنده و مرده قرار ندادهایم؟ بلکه در آن کوههای ثابت وبلندی قرار دادیم و برای شما از آن آبهای پاک و گواراآفریدیم.
در گذشته مفسّرین در تفسیر این آیه شریفه دچار اشکالاتی شده بودند،زیرا کلمه «کفات» در لغت عرب به معنی «موجودی که با سرعتپروازمیکند»، میباشد. و آنها به عناوینی این جمله را تأویل میکردند ولیپس از کشف حرکت انتقالی زمین، معنی آیه شریفه کاملاً واضح شد و نیزمعلوم گردید که چرا پروردگار پس از جمله «کفات» که در آیه شریفه ذکر شده،زنده شدن و مردن زمین که بوسیله جمله «احیاءً و امواتاً» گفته شده که مسلّم باضمیمه آیات دیگر مراد تابستان و زمستان است و بوجود آمدن تابستان وزمستان در اثر حرکت انتقالی زمین است.