حریم فایل

دانلود کتاب، جزوه، تحقیق | مرجع دانشجویی

حریم فایل

دانلود کتاب، جزوه، تحقیق | مرجع دانشجویی

تحقیق درمورد عمرو عاص

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 12

 

عمرو عاص

پدرش عاص بن وائل و مادرش نابغه نام داشت. عمرو عاص از قبیله بنی سهم قریش بود و یکی از دشمنان سرسخت رسول خدا در مکه به شمار می‌رفت. برای آزار پیامبر هفتاد بیت شعر سروده بود و کودکان مکه هنگامی که رسول خدا را می دیدند آن شعرها را با صدای بلند می خواندند و موجب ناراحتی و آزار پیامبر می شدند. از این رو رسول خدا چنین دعا فرمود:«خداوندا! عمرو مرا هجو کرده، ولی من شاعر نیستم و شاعری زیبنده من نیست تا پاسخش را به شعر بگویم. پس او را در برابر هر یک از حروف شعرش هزار بار لعنت کن.» هنگامی که نخستین گروه از مسلمانان برای گریز از آزار مشرکان، به حبشه هجرت کردند، بزرگان قریش عمروعاص را به سرپرستی گروهی به حبشه فرستادند تا از نجاشی بخواهد مسلمانان را تسلیم کند؛ ولی نجاشی نپذیرفت و عمرو عاص و همراهانش دست خالی بازگشتند. عمرو عاص از کسانی بود که در مسجدالحرام، شکمبه شتری را بر سر رسول خدا انداختند. وی سرانجام اندکی پیش از فتح مکه در سال هشتم هجری مسلمان شد و به این شرط که بدی‌های گذشته‌اش بخشوده شود با رسول خدا بیعت کرد. پیامبر پس از مسلمان شدن عمرو، او را به فرماندهی سریه ذات السلاسل و پس از آن به جمع‌آوری زکات مردم عمان منصوب کرد. عمروعاص در دوران خلافت ابوبکر و عمر از نزدیک‌ترین افراد به آنان محسوب می‌شد و در فتح شام از فرماندهان سپاه بود. در دوران عمر مدتی والی فلسطین شد و سپس مامور فتح مصر گردید. پس از فتح مصر خودش والی آن جا شد و تا چند سال پس از مرگ عمر در این سمت باقی بود. عثمان او را عزل کرد و او به فلسطین بازگشت. از آن پس عمروعاص در زمره منتقدان عثمان قرار گرفت و به ندرت به مدینه می‌آمد. پس از قتل عثمان به معاویه پیوست و همه‌کاره دستگاه معاویه شد. وی بسیار باهوش و از زیرکان عرب بود و تمام زیرکی و هوش خود را برای مقابله با امام علی علیه السلام به کار گرفت؛ چنان که وی را فتنه‌انگیز اصلی جنگ صفین دانسته‌اند. ماجرای حکمیت نیز با حیله‌ عمروعاص شروع شد و با حیله عمروعاص به فرجام رسید. عمروعاص پس از شهادت محمد بن ابی بکر از سوی معاویه حاکم مصر شد و بر این سمت باقی بود تا در سال 43 هجری درگذشت.

نیرنگ عمرو عاص

امام علیه السلام در روز سه شنبه دهم ماه ربیع الاول سال 38 هجرى در ابتداى فجر، که هنوز هوا تاریک بود، نماز صبح را با یاران خود بجا آورد. آن حضرت از ناتوانى وخستگى سپاه شام کاملا آگاه بود ومى‏دانست که دشمن به آخرین سنگر عقب نشینى کرده وبا یک حمله جانانه مى‏توان به خرگاه آتش افروز جنگ معاویه دست‏یافت.از این رو، به اشتر دستور داد که به تنظیم سپاه بپردازد. مالک، در حالى که در پوششى از آهن فرو رفته بود به میان سپاه آمد ودر حالى که بر نیزه خود تکیه کرده بود فریاد کشید:«سووا صفوفکم رحمکم الله‏»:صفهاى خود را مرتب کنید. چیزى نگذشت که حمله آغاز شد واز همان ابتدا نشانه‏هاى شکست دشمن با فرار آنان از میدان نبرد آشکار گردید.

در این موقع، مردى از سپاه شام بیرون آمد وخواستار مذاکره حضورى با امام -علیه السلام شد. امام در میان دو صف با او به مذاکره پرداخت. او پیشنهاد کرد که هر دو طرف به جایگاه نخستین خود عقب نشینى کند وامام شام را به معاویه واگذار نماید.امام علیه السلام باتشکر از پیشنهاد او یاد آور شد که من در این موضوع مدتها اندیشیده‏ام ودر آن جز دو راه براى خود ندیده‏ام، یا نبرد با یاغیگران یا کفر بر خدا وآنچه که بر پیامبر او نازل شده است. وخدا هرگز راضى نیست که در ملک او عصیان وگناه شود ودیگران در برابر آن سکوت کنند واز امر به معروف ونهى از منکر سرباز زنند. از این رو جنگ با متمردان را بهتر از هم‏آغوشى با غل وزنجیر یافته‏ام.

آن مرد از جلب موافقت امام علیه السلام مایوس شد ودر حالى که آیه انا لله و انا الیه راجعون را بر زبان جارى مى‏کرد به سوى سپاه شام بازگشت. (1)

نبرد بى امان میان طرفین بار دیگر آغاز گردید. در این نبرد از هر وسیله ممکن استفاده مى‏شد، از تیر وسنگ واز شمشیر ونیزه وعمودهاى آهنین که کوه آسا بر سر طرفین فرو مى‏آمد. نبرد تا صبح روز چهارشنبه ادامه داشت.سپاه معاویه در شب آن روز از فزونى کشته‏ها وزخمیها مانند سگ زوزه مى‏کشید واز این جهت در تاریخ آن شب چهارشنبه را «لیلة الهریر» خوانده‏اند.

اشتر در میان سربازان حرکت مى‏کرد ومى‏گفت:مردم تا پیروزى به اندازه یک کمان بیش باقى نمانده است وفریاد مى‏زد:«الا من یشری نفسه لله ویقاتل مع الاشتر حتى یظهر او یلحق بالله؟» یعنى:آیا کسى هست که جان خود را به خدا بفروشد ودر این راه به همراه اشتر نبرد کند، تا پیروز گردد یابه خدا بپیوندد؟ (2)

امام علیه السلام در این لحظات حساس در مقابل فرماندهان وافراد مؤثر سپاه خود سخنرانى کرد وفرمود:

اى مردم، مى‏بینید که کار شما ودشمن به کجا انجامیده و از دشمن جز آخرین نفس چیزى باقى نمانده است. آغاز کارها با پایان آن سنجیده مى‏شود.من صبحگاهان آنان را به محکمه الهى خواهم کشید وبه زندگى ننگینشان پایان خواهم داد. (3)

معاویه از مضمون سخنرانى آن حضرت آگاه شد. لذا رو به عمرو عاص کرد وگفت: این همان شبى است که على فرداى آن کار جنگ را یکسره خواهد کرد. اکنون چه باید کرد؟

عمروعاص گفت:نه سربازان تو مانند سربازان او هستند ونه تو مانند او هستى. او به انگیزه دینى وعقیدتى نبرد مى‏کند، در حالى که تو به انگیزه دیگر. تو خواهان زندگى هستى واو خواهان شهادت.سپاه عراق از پیروزى تو بر خود مى‏ترسد، در حالى که سپاه شام از پیروزى على هراسى ندارد.

معاویه:پس چه باید کرد؟

عمروعاص:باید پیشنهادى کرد که اگر بپذیرند دچار اختلاف شوند واگر نپذیرند نیز دچار دو دستگى گردند; آنان را به کتاب خدا دعوت کن تا میان تو وآنان حاکم باشد. در این صورت تو به خواسته خود نائل مى‏آیى. این مطلب مدتها در ذهن من بود ولى از ابراز آن خوددارى مى‏کردم تا وقت آن برسد.

معاویه از پختگى نقشه همکار خود تشکر کرد ودر صدد اجراى آن بر آمد.

بامداد روز پنجشنبه سیزدهم ربیع الاول، وبه قولى سیزدهم صفر، سپاه امام -علیه السلام بانیرنگ کاملا بى سابقه‏اى روبرو شد وخدمتى که فرزند عاص به طاغیان شام کرد بحق مایه حیات مجدد تیره اموى وبازگشت آنان به صحنه اجتماع شد.

سپاه شام، طبق دستور عمرو، قرآنها را بر نوک نیزه‏ها بستند وصفوف خود را با مصاحف آراستند. قرآن بزرگ دمشق به کمک ده نفر بر نوک نیزه حمل مى‏شد. آن گاه همگى یکصدا شعار سر دادند که:«حاکم میان ما وشما کتاب خداست‏».

گوشهاى عراقیان متوجه فریادها شد وچشمهایشان به نوک نیزه‏ها افتاد.از سپاه شام جز شعارها وفریادهاى ترحم انگیز چیزى شنیده نمى‏شد.همگى مى‏گفتند:



خرید و دانلود تحقیق درمورد عمرو عاص