لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 31
<<نگاهی به جایگاه وقف در فرهنگ اسلام>>
کلمه نخست
از جمله اموری که شایسته است در جوامع اسلامی، بویژه ایران مورد توجه قرار گیرد و با قوت رواج یابد، احیای سنت حسنۀ وقف است که به نوبۀ خود میتواند حلالّ بسیاری از مشکلات جامعه باشد.
سنت پسندیده وقف ریشه در تاریخ صدر اسلام دارد و اولین واقف در اسلام و مشوق وقف، شخص پیامبر (ص) بوده است و پس از آن بزرگوار، اهلبیت (ع) و اصحاب آن بزرگواران بوده اند و تا به امروز همچنان به عنوان یک سنت نیکو، سیره مستمر مسلمین و مومنین بوده است و امروز بر عالمان و آگاهان جامعه بویژه خطبای محترم جمعه فرض است که در بنای جامعه نوین اسلامی، به برکت انقلاب اسلامی مان به تجدید حیات این سیره نیکو بپردازند که با گسترش فرهنگ وقف در جامعه، بسیاری از معضلات اجتماعی در اشکال گوناگون آن حل خواهد شد و در زدودن گرد و غبار فقر و محرومیت و تالیف قلوب و برداشتن یا تقلیل فاصله طبقاتی تاثیر بسزائی خواهد گذاشت.
.تعریف وقف
وقف که از جمله عبادات و از صدقه جاریه است، در لغت به معنی ایستادن (1) و در اصطلاح فقهی به معنی حبس عین ملکی است بر ملک خدای تعالی که ملکیت از مالک ملک به خداوند منتقل میشود(2)
مرحوم محقق حلی میفرماید : وقف عقدی است که ثمره آن حبس کردن اصل و رها کردن منفعت آن است. (3)
صاحب جواهر می فرماید: الوقف عقد ثمرته تحبیس الاصل و اطلاق المنفعه. (4)
وقف نوعی عقد است که ثمره آن حبس مال است و رها کردن منفعت آن .
بعبارتی دیگر : ماندن اصل مال و جابجائی منفعت آن، تا مردم از منافعش بهره مند شوند.
به عبارت دیگر : وقف یعنی رقبه شئی را نگهداشتن و منفعت آن را آزاد کردن است.
1-منتهی الارب
2-لغتنامه دهخدا ذیل ماده وقف
3-شرایع الاسلام
4-جواهر الاکلام/ج28/ص2
شیخ طوسی می فرماید : وقف"تحبیس الاصل و تسبیل المنفعة" است (1)
بنابراین وقف شرعا تحبیس است یعنی اصل آن نه قابل خرید و فروش است و نه به ارث برده میشود و نه قابل هبه و بخشش است و نه به رهن و اجاره و عاریه و از این قبیل ... داده میشود ( الا ما خرج بالدلیل ) و تسبیل المنفعه یعنی صرف کردن مال وقفی در جهتی که واقف تعیین کرده است که همان راه خداست. چنانکه معصوم (ع) می فرماید : الوقف علی حسب ما یشرط الواقف (2)
.مشروعیت وقف
وقف، نزد تمام مذاهب اسلامی ( از امامیه و اهل سنت عموما ) جایز است دلیل همه آنها در جواز وقف، قرآن و سنت است.
از جمله آیات قرآن، آیه های ذیل است که می فرماید:
لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون.(3)
المال و البنون زینة الحیوة الدنیا و الباقیات الصالحات خیر عند ربک ثوابا و خیر املاء.(4)
که در این آیات به انفاق و انجام آیات صالح پایدار و ماندگار توصیه و ترغیب شده و وقف کردن هم انفاق است و از بهترین اعمال شایسته ماندگار و جاوید.
و اما مشروعیت وقف با تمسک به سنت به استناد سیره عملی و احادیث شریف، نبوی است که از جمله پیامبر (ص) در ترغیب به وقف فرمود:
حبّس الاصل و سبّل المنفعه (5)
یعنی اصل آن را حبس کردن و منفعتش را در راه خدا آزادنما.
و حدیث نبوی دیگر که فرمود:
اذا مات الانسان انقطع عمله الامن ثلاثة : صدقة جاریه او علم ینتفع به او ولد صالح یدعواله.(6)
بسیاری از فقها از جمله شهید اول، وقف را صدقه جاریه می دانند (7) که دارای اجری مستمر است.
.اقسام وقف
وقف به اعتبار موقوف بر دو قسم است:
الف: وقف عام
ب: وقف خاص
1-مبسوط/ج3/کتاب الوقف
2-خلاف، شیخ طوسی/ص329
3-آل عمران/92
4-کهف/46
5-المستدرک/ج2/ص511
6-نهج الفصاحه/ص182
7-لمعه/کتاب الوقف
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 35
زندگى انسان در ایران
قبل از مطالعه آغاز زندگى انسان در ایران احتیاج به شناسائى وضع جغرافیائى ایران در عهود و اعصار زمینشناسى Paleogeographie و چگونگى پراکندگى آبها و خاکها در آن قسمت که فعلاً سرزمین ایران است مىباشد. رجوع شود به زمینشناسى ایران در مبحث اول جغرافیاى طبیعى. گرچه حدود آبها و خاکها و اوضاع معرفةالارضى ایران در ادوار مختلف بهعلت عدم انجام مطالعات دیرینه شناسى کافى کاملاً مشخص نیست ولى تحقیقات معرفةالارضى انجام شده و شواهد و دلایل زیادى مسلم مىدارد که در تمام طول دوران اول زمینشناسى دریائى بهنام تتیس Tehtys تمامى آسیاى جنوب غربى منجمله ایران را مىساخته است. با توجه به عمر ادوار زمینشناسى مىتوان گفت که زندگى در دریاى تتیس حدود ۴۰۰ الى ۵۰۰ میلیون سال قبل ظهور یافته است. این دریا در تمامى دوران دوم زمینشناسى وجود داشته ولى حرکات کوهزائى دوران سوم به عمر این دریا خاتمه بخشیده است، برجستگىهاى شمالى و غربى ایران در اواخر این دوره ظاهر گشتهاند، گودالىهاى فعلى دریاى خزر و اورال که در گذشته بههم ارتباط داشتهاند هر یک بهصورت دریاچههاى مستقلى درآمدند. پیدایش نباتات دوران سوم (ائوسن) همچنین فسیلهاى برخى حیوانات در سرتاسر منطقه آسیاى مرکزى وجود حیات را در پایان دوره سوم مسلم مىسازد. در دوران چهارم زمینشناسى که دوره آن حدود یک میلیون سال تخمین زده شده است همهجا در آسیا و اروپا یخبندان بوده ولى در اواخر عهد چهارم یخها بهتدریج عقبنشینى کردهاند و شرایطى اقلیمى بهشکلى که بعد از دوران سوم دگرگون شد بهتدریج تغییر یافت و کره زمینرو به گرمى رفت و شرایط حیات انسانى مساعد گردید تا جائىکه عقیده علماءِ طبیعى و باستانشناسى با تکیه بر آثارى که بهدست آوردند بر این اصل است که انسان در دوران چهارم یعنى بعد از دوره یخبندان در روى زمین ظاهر شد و ظهور انسان را از مشخصات دوره چهارم مىدانند، چه تا پایان دوران سوم هیچگونه آثارى که به تحقیق دلیل بر وجود انسان باشد بهدست نیامد ولى در رسوبات اوایل چهارم شواهد یافت شد که وجود انسان را معلوم مىدارد و این تاریخ از پنجاه هزار سال قبل که خاتمه دوران یخبندان است تجاوز نمىکند و تحقیقات باستانشناسى نیز سابقه حیات انسانى را تا همین مدت یا کمى بیشتر در روى کره زمین مىداند. گرچه در اروپا در میان احجار رسوبى آثارى مانند قطعه سنگ تیز شده با دست یافتهاند که تعلق به دورههاى پیش از تاریخ مذکور دارد و شاید بر این اساس باشد که نژادشناسان و فسیلشناسان آغاز حیات بشرى را در حدود ۵۰۰،۰۰۰ سال پیش از میلاد ذکر کردهاند ولى به تحقیق ثابت شد که این آثار انسان نیست بلکه از میمونهائى است که نسبت به انواع جنس خود بسیار زیرک و باهوش (جنس نزدیک به انسان) بودهاند. اولین آثارى که از انسان واقعى بهدست آمده مربوط به ۳۰،۰۰۰ سال قبل است که متعلق به اروپاى غربى مخصوصاً فرانسه و اسپانیا مىباشد. و این آثار و اشیاء که قدیمىترین یادگار اجداد مردم کنونى بهشمار مىآیند عبارت است از سنگهاى تیز شده و استخوانهاى تراشیده شده و نقاشى روى در و دیوارهاى غارها. گرچه هنوز قسمت عمده آسیا و آفریقا از این نظر مورد مطالعه علمى تاریخ طبیعى قرار نگرفته است، خصوصاً در ایران که شناسائى مراحل زندگى بشرى چندان پیشرفتى نکرده نمىتوان بهطور قطع و یقین ظهور اولین طایفه انسان را در اروپاى غربى دانست ولى آنچه که مسلم است و مدارک و دلایل کافى نشان مىدهد مدارج اولیه تجمع انسانها را باید در ممالکى از اطراف آن درهها و جلگههاى حاصلخیز و تپهها وجود دارد کاوش کرد. در ایران از اینگونه نواحى و مناطق وجود دارد که مىتوان دامنههاى اطراف رشته کوههاى زاگرس و کوهپایههاى شمالى و جنوبى البرز خصوصاً حوزههاى داخلى را که سابقاً اقلیمى مساعدتر داشتهاند نام برد و با تحقیقاتى که بهعمل آمده وجود آثارى از زندگى انسانها در غالب این نواحى مسلم شده است و باستانشناسان در نقاطى که اکتشاف بهعمل آوردهاند به آثارى از انسان دست یافتهاند. قدیمىترین آثار بهدست آمده از زندگى انسانها در ایران تاکنون متعلق به حدود ۱۰،۰۰۰ سال قبل از میلاد است، مردم این دوره غارنشین بوده و نوع معیشت آنان شکار حیوانات بوده است وجود تصاویرى از حیوانات و اشیاءِ
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 27
نگاهی به مکاتب شرقشناسی در اروپا
اولین اقدامات اروپاییان برای مطالعه درباره سرزمینهای شرقی به خصوص شرق اسلامی به قرنهای سیزدهم و چهاردهم میلادی همزمان با نهضت ترجمه متون اسلامی به زبانهای اروپایی بازمیگردد که با تأسیس دانشگاههای اختصاصی از قرن هجدهم میلادی این مطالعات به صور ت آکادمیک درآمدند. مطالعات شرقشناسی در کشورهای مختلف اروپایی، با توجه به انگیزهها و اهداف مختلف سیاسی، مذهبی و علمی، خصلت و خصوصیات گوناگونی داشته است که بر این اساس میتوان آن را به مکاتب متفاوت تفکیک کرد. مقاله حاضر که ترجمه بخشی از نوشتار دکتر فتح ا لله الزیادی در کتاب «تاریخ الاستشراق الاروبی» است، به این مقوله پرداخته است.
●مقدمه
تصور بر این است که شرقشناسی علیرغم این که در محیطهای گوناگون و متعدد صورت گرفته ماهیتی واحد و خصلتهایی مشترک دارد و اهداف و انگیزهها و اسباب آن را میتوان بر هر یک از شرق شناسان و فعالیتهایشان در هرجایی تطبیق داد. زیرا شرقشناسی پدیدهای غربی با ماهیتی تکاملی است که اگر چه برخی رویکردها و گرایشهای آن متفاوت هستند، ولی رشتههای مطالعاتی مختلف آن با یکدیگر توافق دارند. امّا این تصور چندان درست نمینماید. زیرا در عمل مشاهده میکنیم مطالعات شرقشناسی به لحاظ اهداف و انگیزهها، ماهیت، محتوا و... تفاوتهایی با یکدیگر دارند و برای شناخت دقیقتر این پدیده لازم است آن را در قالب مکتبهایی تقسیم بندی کرد. البته این کار به سبب کم بودن منابع و مصادر قابل دسترس بسیار دشوار است و حتی کسانی که تاریخ شرقشناسی را رقم زدهاند به آن راه نیافتهاند و اغلب تحق یقاتشان را به بررسی انتقادی و تحلیلی فعالیتهای شرق شناسان متمرکز کردهاند. در این میان برخی هم به دسته بندی مکاتب شرقشناسی توجه نمودهاند مثلاً بعضی از محققان، شرق شناسان را در سه مکتب جای دادهاند.
۱. مکتبی که به مباحث قرآنی اختصاص دارد.
۲. مکتبی که به پیامبر اسلام مربوط است.
۳. مکتبی که به تاریخ عربی - اسلامی اختصاص یافته است.۲
البته این تقسیم بندی قابل اعتماد نیست، زیرا به شرقشناسی از این منظر که فقط مربوط به اسلام و مسلمانان است، نگریسته است و این پذیرفتنی نیست، زیرا شرقشناسی حوزهای وسیعتر است که همه فعالیتهایی را که به شرق مربوط میشود، در بر میگیرد خواه اسلامی باشد ی ا غیر اسلامی، دینی باشد یا زبانشناسی و یا هر گونهای دیگر.
از کسان دیگری که به این امر توجه داشتهاند نجیب العقیقی [نویسنده مصری ]است که فصلی از کتابش، المستشرقون، را در چاپ اوّل به این موضوع اختصاص داده بود و شرقشناسی را به دو مکتب منتسب کرده بود:
۱. مکتب سیاسی که در حوزه ادبیات به معنای کلّی آن تحقیق میکند.
۲. مکتب باستانشناسی که به آثار و ابنیه بازمانده از گذشته توجه دارد.۳
با این حال او در بقیه کتابش به بررسی شرق شناسان بر اساس تقسیمات کشوری و جغرافیایی پرداخته و البته به ویژگیها و خصوصیات مناطق و محیطهای فعالیت این شرق شناسان توجه نداشته و فقط تلاش خود را به ذکر نام شرق شناسان و آثارشان متمرکز کرده است. به طوری که کتاب او عبارت است از فهرستی بزرگ، مشتمل بر نام شمار زیادی از مردانی که در حوزه شرقشناسی ظهور کردند. بدین ترتیب عقیقی به تقسیم بندی جغرافیایی روی آورده و از تقسیم اول خود صرفنظر نموده است. به طوری که چاپ بعدی کتاب وی فاقد فصلی خاصّ درباره مکاتب شرقشناسی و ت قسیمبندی آنهاست. در واقع جای دادن شمار زیادی از شرق شناسان که دارای نژادهای مختلف، زبانهای متفاوت و گرایشهای متنوع و اهداف متعدد بودند، در یک تقسیم منسجم کاری بس دشوار است و به نظر میرسد، تقسیمبندی آنان براساس تقسیمات جغرافیایی - کشوری - میسّرتر باش د. از این رو در ادامه به بررسی مکاتب شرقشناسی و ویژگیهای آنها در قالب همین تقسیم بندی خواهیم پرداخت.
●مکتب بریتانیا
انگلستان از دوران بسیار قدیم با مشرق زمین در ارتباط بود و این ارتباط به سالهای پیش از ظهور اسلام باز میگردد. به طوری که بعضی ذکر کردهاند، روابط ایرلندیها با نواحی شرقی از نیمه قرن سوم میلادی آغاز گردید، یعنی زمانی که گروهی از راهبان جهانگرد مسیح ی در سفر خود به اراضی مقدس به مصر، سوریه و فلسطین وارد شدند. امّا با وجود این سفرهای قدیمی، نوشتههای انگلیسیها درباره شرق فقط در قرن اوّل هجری/هفتم میلادی ظاهر شدند یعنی زمانی که «ویلبلاد»۴ جهانگرد انگلیسی مطالبی درباره سفرش به سرزمینهای عربی نوشت و ا ز آن پس دیگر زائران و تاجران و مسافران که به شرق سفر میکردند از وی پیروی کرده به نوشتن شرح سفرهایشان دست زدند.۵
شرقشناسی انگلیسی دارای ویژگیهای خاصّی بود در واقع، شرقشناسی بریتانیایی برخاسته از انگیزههای ذاتی بود که در تماس و ارتباط دانشمندان انگلیسی با اندلس و صقلیه به منظور آموختن زبان عربی و آگاهی از فلسفه یونانی در خلال آثار ترجمه شده به عربی در این زمینه ، جلوهگر شد. این انگیزهها به تدریج به انگیزههای دینی تغییر یافتند که هدف آنها فعالسازی نهضت اعزام هیئتهای تبشیری همراه با آموختن زبان عربی و برخی علوم دینی بود و در نهایت در شرقشناسی انگلیسی انگیزههای استعماری بروز کرد که در روابط نظامی و استعماری انگلستان در کشورهای شرقی تجلّی یافت. بدین ترتیب دو هدف مسیحیسازی شرق و استعمار نقش بارزی در تعیین مسیر و حرکت شرقشناسی انگلیسی بازی کردند.
مطالعات شرقشناسی انگلیسی، بر زبان عربی و آن چه که با ادبیات و بلاغت و نقد ادبی و دیگر علوم مربوط به زبان عربی مرتبط بود، متمرکز شده بود. دانشگاههای کمبریج و آکسفورد مهمترین مراکزی بودند که شرقشناسی انگلیسی در آنها پا گرفت و رشد یافت. شماری از شرق شن اسان انگلیسی به طرق مختلف به عنوان اعضای فعال به مجامع مطالعات زبان عربی راه یافتند که از آن جمله میتوان مارگلیوث۶، نیکلسون۷ و آلفرد گیوم۸ را نام برد. همچنین در بسیاری از دانشگاههای انگلستان کرسیهای مطالعات شرقی تأسیس شدند و شمار آموزشگاهها و مؤس ساتی که به مطالعه در خصوص زبان عربی میپرداختند، فزونی یافت و در کنار آنها تعداد کتابخانهها و چاپخانههایی که در انتشار کتابها و نشریات مربوط به مطالعات شرقی فعالیت داشتند، زیاد شدند. در این قرون اخیر هم توجه شرق شناسان انگلیسی به مطالعات اسلامی در زم ینههای مختلف، افزایش یافت.
با توجه به اهداف تبشیری و استعماری انگلستان تحقیقات و توجهات شرق شناسان انگلیسی به برخی سرزمینهای شرقی مانند هندوستان، مصر و شام معطوف گردید. و در همین راستا برخی شرق شناسان این
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 38
نگرشی کلی بر تغذیه
تغذیه علمی است که از تغییر و تبدیل غذا در بدن و شرکت مواد مغذی در بافتها بعد از هضم و جذبشان،عمل مواد مذکور در فعل و انفعالات بیولوژیکی بدن و بالاخره دفع آنها صحبت می کند.مواد مغذی در غذا اجزاء شیمیایی تشکیل دهنده غذایی هستند که در بدن سه نقش عمده،ایجاد انرژی،تنظیم اعمال بدن،و یا عمل رشد و ترمیم بافتهای بدن را به عهده دارند.
علم تغذیه علم نسبتاً جوانی است که از سال 1934 شناخته شده است.مانند سایر علوم،
تغذیه نیز متکی به علوم از قبیل شیمی،میکرو بیولوژی،فیزیولوژی،پزشکی، و بالاخره بیولوژی سلولی است.
اگر چه مطالعات شکل یافته بر روی تغذیه در قرن بیستم شروع شد ولی چندین آزمایش تجربی بر روی این موضوع مربوط به قبل از این دوره می باشد.شنیدر Schneider
تاریخچه تغذیه را به سه عنصر طبیعی ،تجزیه شیمیایی و بیولوژی تقسیم کرده است.
عصر سلولی یا ملکولی را نیز می توان به سه عنصر قبلی اضافه کرد،در این عصر تأکید بیشتر بر روی مطالعه تغذیه داخل سلولی شده است.
عصر طبیعی :
در این عصر مردم عقاید مبهم و خرافی از قبیل قدرت " معجزه" قدرت شفا دهی و ارزش طبی نسبت به غذا ها داشتند.همچنانکه که میلیون ها نفر امروزه به ضروری بودن
غذا برای ادامه زندگی آگاهند،مردمان اوّلیه نیز باین موضوع پی برده بودند ولی اطلاع چندانی در مورد ارزش غذایی غذاهای مختلف نداشتند.در آخر این عصر اولین آزمایش تجربی توسط پزشک انگلیسی به نام لیند Lind انجام شد.این پزشک سعی کرد که بیماران مبتلی به اسکوربوت را معالجه کند و بدین جهت به 11 دریانورد شش ماده غذایی مختلف تجویز کرد و دریافت که لیمو و یا آب آن در شفا بخشیدن به این بیماری مؤثر
می باشد.
عصر تجزیه شیمیایی :
در این عصر لاوازیه که بعنوان پدر تغذیه،شناخته شده است،کار خود را بر روی مطالعه تنفس،اکسیداسیون و کالری سنجی ،که همه در مورد استفاده قرار گرفتن انرژی غذایی است،بنا نهاد.کار لاوازیه بر روی اکسیژن مصرفی با و یا بدون غذا در هنگام کار بر روی
خوکچه هندی،اولین تحقیقی بود که ارتباط بین تولید گرما و اکسیژن مصرفی در بدن را
نشان داد.
در این عصر کربن،هیدروژن و ازت موجود در ترکیبات آلی را بوسیله روشهای شیمیایی تعیین کردند و عقیده بر این بود که یک رژیم کافی بایستی حاوی پروتئین ، کربوهیدرات
و چربی باشد.بدین جهت اقدام به تهیه شیر سنتیک(شامل سه ماده فوق به همان نسبتی که در شیر گاو وجود دارد )کردند.تغذیه شیر خوار با چنین شیری باعث مرگ او گردید و لذا
نتیجه گرفتند که شیر گاو علاوه بر سه ماده فوق می بایستی دارای بعضی از مواد ناشناخته دیگر نیز باشد.
عصر بیولوژی :
اوایل این قرن عوامل بسیاری که خواصی مشابه ویتامین داشتند کشف گردید.و بالاخره در سال1940 چهار ویتامین محلول در چربی، و هشت ویتامین محلول در آب کشف و جهت
تغذیه انسان ضروری شناخته شد.از سال 1940 تا کنون فقط دو ویتامین ضروری، اسید- فولیک و ویتامین B12 شناخته شده است.
در همین عصر،خاکستر املاح رژیم مورد مطالعه قرار گرفت و ثابت شد که از مخلوطی از
عناصر پیچیده تشکیل شده است.تا کنون بیش از 20 عنصر از این مخلوط پیچیده بعنوان عنصر ضروری برای انسان شناخته شده است.ضروری بودن چند عنصر شناخته شده دیگر هنوز مشخص نشده است.
از سال 1960 به بعد تأکید در تحقیقات تغذیه ای از شناخت اجزاء ضروری به مطالعه ارتباط و همبستگی میان مواد مغذی،نقش دقیق بیولوژیکی آنها و تعیین تعداد مورد لزوم
و اثر آماده سازی غذا بر روی کیفیت مواد مغذی غذاها ، تغییر کرده است.
عصر سلولی یا ملکولی :
از سال 1955 با پیشرفت در فن و پیدایش میکروسکوپ الکترونی،الترا سانتریفیوژ و بکار
بردن ایزوتوپ های رادیو اکتیو،امکان مطالعه احتیاجات تغذیه و متابولیسم هر سلول و حتی اجزاء یا ارگانهای داخل سلول بیشتر شده است.
در زمان حاضر اطلاعات زیادی در مورد ساختمان سلول و نقش حیاتی و پیچیده ای که
مواد مغذی در رشد،نمو و نگهداری سلول دارند،در دست است.تغذیه سلول جهت تغذیه بافت،که مجموعه ای از سلول هاست، ضروری است و تغذیه بافت نیز جهت تغذیه ارگانهای بدن لازم است.
وضع کنونی :
اکنون حدود بیش از 100 سال از اولین تحقیقات که نشان داد که علاوه بر کربوهیدرات،
چربی و پروتئین مواد دیگری برای رشد و نمو طبیعی لازم است میگذرد.تاکنون بیش از 45 ماده مغذی برای اعمال طبیعی بدن لازم شناخته شده است.فقدان هر کدام،بدون در نظر گرفتن مقدار لازم،می تواند بر روی عمل همه بدن اثر بگذارد.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 34
عنوان تحقیق :
نیشابور شناسی
شهرستان نیشابور به مرکزیت شهر نیشابور، 9308 (1) کیلومتر مربع وسعت دارد و جمعیت آن طبق سرشمارى سال 1370 هـ . ش، 287/399 نفر است. تراکم نسبى جمعیت این شهرستان حدود 42 نفر در کیلومتر مربع مىباشد. 632 آبادى مسکون دارد و در قسمت مرکزى استان خراسان واقع شده است. (2)
این شهرستان با مختصات ریاضى طبق نقشه زیر با طول جغرافیایى بین 58 تا 59 درجه و عرض جغرافیایى بین 35 تا 37 درجه، محدود است از شمال به شهرستانهاى چناران و قوچان، از جنوب به شهرستانهاى کاشمر و تربتحیدریه، از مشرق به شهرستان مشهد و از مغرب به شهرستانهاى اسفراین و سبزوار. (3)
این شهرستان داراى پنج بخش است به نامهای:
تحت جلگه به مرکزیت بزغان و دهستانهاى تحتجلگه، طاغنکوه، فیروزه.
زبرخان به مرکزیت قدمگاه و دهستانهاى اردوغش، اسحاقآباد، زبرخان.
سرولایتبه مرکزیت چکنه و دهستانهاى بینالود، سرولایت.
میان جلگه به مرکزیت عشقآباد و دهستانهاى غزالى، عشقآباد، بلهیرات.
مرکزى به مرکزیتشهر نیشابور و دهستانهاى دربقاضى، ریوند، فضل، مازول. (4)
دشت نیشابور در دامنه کوه بینالود قرار دارد، این رشته کوه در دنباله رشته کوه البرز در جهت شمالغربى و جنوبشرقى کشیده شده است. مرتفعترین قله این رشته کوه با 3400 متر در شمال نیشابور قرار دارد که در همان حال بلندترین قله خراسان بهشمار مىآید.
دشت مرتفع نیشابور محصور بین کوههاى بینالود و کوهسرخ، فلات ایران را به دشتهاى آسیاى مرکزى مرتبط مىسازد و این مسیر در طى قرنهاى متمادى همواره یکى از مهمترین شاهراه ها بوده و جهت مسافرت و حمل و نقل و نیز لشکرکشىها مورد استفاده بوده است. متاسفانه طوایف مهاجم نیز از این شاهراه به منظور یورشهاى ددمنشانه خود بهره بردهاند.
در حال حاضر، این دشت، مشهد را به وسیله جاده آسفالته درجه یک و راهآهن به تهران مربوط مىسازد. در طول زمان چنین موقعیت استثنایى برحسب اقتضا به نفع و یا به ضرر شهر نیشابور بوده است. در دورههاى صلح و آرامش، آبادى، جمعیت و بازرگانى نیشابور به سبب داشتن منابع طبیعى مرغوب از قبیل معادن فیروزه و خاکهاى زراعتى وسیع، رو به گسترش نهاده و برعکس در زمان جنگ چون مورد طمع مهاجمان قرار داشته مورد حملات متعدد واقع شده و رو به ویرانى نهاده است. نشانهها و شواهد امروزى که عبارت از خرابههاى متعدد در اطراف شهر است گستردگى این شهر را در زمانهاى قدیم بخوبى نشان مىدهد. (5)
وجه تسمیه نیشابور
قدیمترین سندى که از نیشابور یاد مىکند اوستا است که با واژه «رئونت» به معنى جلال و شکوه از آن نام مىبرد. احتمالا این واژه بعدها به کلمه ریوند تبدیل شده که اکنون نام دهستانى از توابع نیشابور است. (6) در برخى از متون دوره اسلامى نام دیگر نیشابور «ابرشهر» آمده است که مسلما این لفظ در دورههاى قبل از اسلام به کار مىرفته است. سکههاى مکشوفه، این موضوع را مدلل مىسازد. براى نمونه در سکهاى که تصویر قباد ساسانى را نشان مىدهد کلمه ابرشهر دیده مىشود. (7)
بحث درباره کلمه ابرشهر زیاد است از آن جمله برخى «ابرشهر» را از ریشه «اپرناک» گرفتهاند که مربوط به قوم «پرنى» است که اسلاف پارتیان مىباشند. (8) بعضى ابرشهر (با سکون ب) گویند که مراد شهرى ابرى یا شهرى مرتفع که به ابرها نزدیک است. این هر دو قول بدون مبنا و اصولا مردود است اگر چه براى سند اول هنوز جاى تامل باقى است اما اگر ابر را فارسى قدیم «بر» به معنى بلند جایگاه و رفیع و بزرگ بدانیم کلمه ابرشهر مقبولتر مىنماید. (9)
مسکوکاتى که از دوران باکتریان در افغانستان به جاى مانده از پادشاهى به نام «نیکهفور» یاد مىکند که دامنه فرمانروایى او تا نیشابور گسترش داشته و به روایتى این شهر را وى بنا نهاده است که بعدها به «نیسهفور» و «نیسافور» و نهایتا به «نیشابور» تبدیل شده است. «نیسافور» در گویش عرب به معنى شىء سایهدار است و شاید در آن جا درختهایى وجود داشته که سایهگستر تارک خستگان بوده است. (10)
واژه نیشابور در دوره ساسانى همه جا به شکل «نیوشاپور» آمده است که آن را به معنى کار خوب شاپور یا جاى خوب شاپور گرفتهاند زیرا شاپور دوم این شهر را تجدید بنا کرد ولى به روایت اغلب مورخان شاپور اول بانى آن بوده است. اگر مطلب بالا را در مورد نوسازى این شهر قرین صحت بدانیم، کلمه «نیو» مىتوان به شکل امروزى آن «نو» تعبیر کرد و معنى نیشابور چیزى جز شهر نوسازى شده شاپور نخواهد بود و دیگر دلیلى براى بحث در مورد شاپور اول و دوم وجود نخواهد داشت. زیرا که بعضى از مورخان در انتخاب هر یک از آن دو دچار شک شدهاند ولى قدر مسلم بانى اولیه باید شاپور اول باشد و پس از وقوع زلزلهاى شاپور دوم امر به ترمیم و بازسازى آن کرده است و این به هر حال کار نیک شاپور دوم بوده است که به لفظ «نیوشاپور» از آن یاد کردهاند. (11)
نیشابور در اوایل اسلام به «ابرشهر» معروف بود که در سکههاى دورههاى اموى و عباسى به همین نام آمده است. «ایرانشهر» هم گفتهاند که شاید عنوانى افتخارى براى این شهر بوده است. البته چون یکى از چهار شهر کرسىنشین خراسان بود لقب «امالبلاد» هم براى خود کسب کرده است. (12)
نیشابور در دوران پیش از اسلام
گفتار فردوسى، قدمت نیشابور را به دورانهاى باستان مىبرد و شعر وى گواه بر وجود این شهر در اساطیر ملى ایران است. درباره به سلطنت رسیدن کیکاوس مىگوید: بیامد سوى پارس کاووس کى
جهانى به شادى نو افکند پى
فرستاد هر سو یکى پهلوان