لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 8
آزادی و آگاهی، دو عنصر بنیادی در تربیت اسلامی
لا اِکراهَ فِیالدّینِ قَد تَبَیَّنَ الرُّشدُ مِنَ الغَیِّ . . . (بقره/ 256)
در کار دین اکراه روا نیست؛ چرا که راه از بیراهه به روشنی آشکار شده است . . .
برای تعریف آزادی در یک نوشتة کوتاه، لزومی به نقل آرای اندیشمندان نیست؛ بنابراین، به اجمال میتوان گفت آزادی یعنی نبودن موانع بیرونی و درونی برای اندیشیدن و بیان اندیشه نظر سنجیده و منطقی و بررسی شده. در بعضی کتابها، بحث آزادی اغلب به دنبال مطالب مربوط به دمکراسی و تعلیم و تربیت مطرح شده است. مثلاً جرج نلر در کتاب مبانی تربیتی خود میگوید: «دمکراسی، آزادی فردی را حفظ میکند و رشد میدهد . . .» (نلر، 45:1971)؛ بروباخر در کتاب فلسفههای نو در تعلیم و تربیت، از دمکراسی به عنوان آزادی یاد میکند و آزادی معلمان را یادآور میشود:
معلمان باید از تأثیر عواملی که مانع بیان حقایق آنطور که میبینند میشود، آزاد باشند. البته باید در رشتة خود کاملاً
ماهر و با صلاحیت باشند که بتوانند حقیقت را بررسی نمایند. (بروباخر: 60:1969)
اما آزادی در تربیت، ریشة ژرف و گستردة همة آزادیهای اجتماعی و سیاسی است. کسی که تربیتی آزادانه نداشته، بینش و نگرشی مستدل وعقلانی نیافته، از خودخواهی و هواهای نفسانی نرسته و آزادگی را درک نکرده است، چگونه میتوانددر ایجاد جامعهای آزاد و آگاه و قانونگرا و خالی از تعصبهای نابخردانة گوناگون شرکت داشته باشد؟
افراد باید بتوانند با آزادی و آگاهی، هدف اعلای زندگی، هدفهای میانی و رفتارهای قابل مشاهدده را از راه خردورزی برگزینند. در نظام تربیتی اسلام، عقل و بلوغ شرط تکلیف هستند و این عقل و بلوغ در پایان دورة کودکی و بیداری گرایشهای دینی، با پرسشهای اساسی و وجودی مانند «من کیستم؟»، «از کجا آمدهام؟» «به کجا میروم؟»، به توانایی شناخت و درک و فهم رمز و راز هستی، پیچیدگی موجودات، علم و نظم به کار رفته در خلقت آنها و بالاخره آفریدگار میرسد. تربیت اسلامی با بیان رشد و غی، آزادانه و بدون اکراه، آدمی را به بیشن و منش شایستهای توجه میدهد که حیات طیبة او را در دنیا و آخرت تضمین میکند.
علامه طباطبایی مینویسد:
رشد یعنی یافتن راه کار و جادة مستقیم؛ و غی، مقابل آن است. بنابراین، رشد و غی اعم از هدی و ضلال است، زیرا هدی ـ چنانکه گفتهاند ـ عبارت است از یافتن راهی که به منزل میرسد و ضلال عبارت است از نیافتن آن؛ و ظاهراً یافتن جادة مستقیم، از مصادیق همان مبنای اول یعنی یافتن راه کار است، زیرا یافتن راه کار نسبت به راهپیما این است که جادة مستقیم را پیش گیرد و از آن دور شود. (طباطبایی، 1364: ج2، ص 482)
چرا تربیت دینی اجباربردار نیست؟
وَقالَتِ الاَعرابُ آمَنّا قُل لَم تُؤمِنُوا وَ لکِن قُولُو اَسلَمنا وَ لَمّا یَدخُلِ الایمانُ فی قُلُوبِکُم . . . (حجرات/ 14)
اعراب گفتند: ایمان آوردهایم. بگو: هنوز ایمان (حقیقی) نیاوردهاید؛ ولی بگویید اسلام آوردهایم، چرا که هنوز ایمان به دلهایتان راه نیافته است . . .
یعنی ایمان امری قلبی است؛ و چون امری قلبی است، اکراه و اجبار در آن راه ندارد.
در روانشناسی اجتماعی، در مورد سه اصطلاح پژوهش شده است: 1. متابعت، 2. همانندسازی، 3. درونیکردن. گفتهاند متابعت به منظور کسب پاداش یا اجتناب از تنبیه است؛ همانندسازی مبتنی بر آرزوی شخصی برای همانندشدن با شخصیتی صاحبنفوذ است؛ و درونیکردن، ناشی از اعتقاد خاصی مبتنی بر این تمایل است که میخواهیم رفتار و افکارمان درست و صحیح باشد (ارونسون، 1367: 24ـ23). ایمان، درونیسازی نظام تربیتی الهی است؛ نظامی که دو رکن اساسی دارد: ایمان به خدا و عمل صالح. و این ایمان جز با آزادی در انتخاب حاصل نمیشود. شاید علت ایمان و عمل درست و نیکوی عدهای از مردان و زنانی که پس از شهریور بیست، بهویژه بعد از کودتای امریکایی ضدملی وارد دانشگاهها شدند، این باشد که علیرغم جو مارکسیسمزده دانشگاهها، با مطالعه آثار بزرگان آن روزگار و دیدن اعمال صادقانه آنها دست به انتخاب زدند و با اندیشه و تفکر و آزادی، اسلام را برگزیدند و آن را درونی کردند.
اما آگاهی چیست؟
قرآن به پیامبر(ص) میفرماید:
قُل هذِهِ سَبیلی اَدعُوا اِلَیاللهِ عَلی بَصیرَة اَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنی . . . (یوسف/ 108)
بگو این راه و رسم من است که من و هر کسی را که پیرو من باشد، با آگاهی به سوی خدا میخوانم.
بصیرت را بینایی دل، معرفت و درک، و حجت و دلیل معنی کردهاند (قرشی، 1352: ج1، ص 195) پس راهی که پیامبر(ص) و ائمه (ع) و پیروان راستین آنان، بر آن، مردم را به خدا دعوت میکنند، راه آگاهی و تعقل و تفکر و دلیل است. قرآنشناس بزرگ قرن پانزدهم هجری علامه طباطبایی مینویسد:
شما اگر کتاب الهی را تفحص کامل نموده و در آیاتش دقت فرمایید، خواهید دید شاید بیش از سیصد آیه هست که مردم را به تفکر و تذکر و تعقل دعوت نموده و یا به پیامبر ـ صلیالله علیه و آله ـ استدلالی را برای اثبات حقی و یا از بینبردن باطلی میآموزد . . . خداوند در قرآن خود و حتی در یک آیه نیز بندگان خود را امر نفرموده که نفهمیده به قرآن و یا به هر چیزی که از جانب او است، ایمان آورند و یا راهی را کورکورانه بپیمایند، حتی قوانین و احکامی که برای بندگان خود وضع کرده و عقل بشری به تفصیل ملاکهای آنها را درک نمیکند به خبرهایی که در مجرای احتیاجات قرار دارد، علت آورده (المیزان، ج 5، ص 394) از جمله آیاتی که امام هفتم حضرت موسیبنجعفر ـ علیهالسلام ـ آن را بشارت به اهل عقل و فهم دانستهاند این آیه است: (مطهری، 1371: 37):
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 4
نکات مفید تربیت فرزندان
پدر/مادر بودن لذت زیادی دارد اما در عین حال کار سختی است. هیچ پدر یا مادری کامل نیست. همه ما اشتباه می کنیم. حتی پدر و مادرهای مهربانی که عاشق فرزندانشان هستند هم گاهی کارهایی می کنند که از روی قصد و غرض نیست، مثل داد زدن سر بچه ها یا بی احترامی به آنها. پس اگر فکر می کنید نمی توانید خودتان را کنترل کرده و بر اعصابتان مسلط باشید، حتماً به متخصص مراجعه کنید تا به سوء رفتار با کودکتان دچار نشوید.
گاهی اوقات خیلی خسته می شوم. آیا این طبیعی است؟
بله البته. همه ی والدین خسته می شوند. بچه ها وقت و انرژی زیادی از آنها می برند. این مسئله وقتی در زندگیتان هم مشکل داشته باشید سخت تر می شود مثل نگرانی های کاری، نگرانی برای پرداخت قبوض، یا مشکل در روابطتان. برای اینکه پدر /مادر خوبی باشید، باید مراقب خودتان هم باشید و برای حل مشکلاتتان کمک بگیرید.
وقتی خسته می شویم، چه کاری می توانیم بکنیم؟
کمی استراحت کنید. همه ی آدمها به استراحت و فراغت نیاز دارند. می توانید از همسرتان بخواهید که مراقب بچه ها باشد و خودتان به دیدن دوستان و آشنایان بروید و دفعه بعد نوبت به همسرتان می رسد که به استراحت برود. اگر با بچه ها تنها هستید و با همسرتان زندگی نمی کنید می توانید از اقوام بخواهید که گاهی از بچه ها نگهداری کنند.
گاهی اوقات از کوره در می روم و خیلی عصبانی می شوم. آیا این یعنی من پدر/مادر خوبی نیستم؟
نه اصلاً اینطور نیست. خیلی از والدین در برخورد با فرزندانشان از کوره در می روند. عصبانی شدن مسئله ای کاملاً طبیعی است، اما درست نیست که آن را سر بچه ها خالی کنید. وقتی عصبانی هستید، کمی استراحت کنید، مثلاً بچه ها را به پارک ببرید یا از یک دوست بخواهید که برای کمک شما بیاید. اگر هر روز از بچه ها عصبانی میشوید و نمی توانید عصبانیتتان را کنترل کنید، کمک بخواهید. می توانید با پزشک خانوادگیتان مشورت کنید.
آیا تنبیه فیزیکی بچه ها درست است؟
تنبیه فیزیکی بهترین راه تادیب بچه ها نیست. هدف از تادیب و تربیت بچه ها، یاد دادن خودداری به آنها است. تنبیه کردن فقط به آنها یاد می دهد که به خاطر ترس کاری را انجام ندهند. راه های بهتری هم برای تادیب بچه ها وجود دارد.
یک راه خوب برای تادیب بچه ها، راهنمایی مجدد است. با اینکار شما یک رفتار بد و ناخواسته را با یک رفتار خوب و قابل قبول جایگزین می کنید. مثلاً اگر پرتاب کردن توپ داخل خانه کار درست نیست، کودکتان را بیرون از خانه ببرید و از او بخواهید آنجا توپ بازی کند.
با بچه های بزرگتر، سعی کنید به آنها عواقب کارشان را توضیح داده و از آنها بخواهید مسئولیت کارهایشان را بپذیرند. مثلاً به پسرتان بگویید چون میز ناهار را نچیده و باید می چیده، همه باید بیشتر منتظر شام بمانند و به او توضیح دهید که به خاطر این غفلت از کارش باید بعد از شام ظرف ها را بشوید.
چطور پدر/مادری خوب باشیم؟
برای تربیت و بزرگ کردن بچه ها یک راه خاص وجود ندارد. پدر یا مادر کامل هم در هیچ کجای دنیا وجود ندارد. اما نکاتی هست که با استفاده از آنها می توانید فرزندانتان را سالم و خوشبخت بار بیاورید.
عشقتان را به آنها نشان دهید. هر روز به کودکانتان بگویید که دوستشان دارید و برای شما مهم هستند. آنها ببوسید و بغل کنید.
به حرف های بچه ها گوش دهید. وقتی به حرف های بچه ها گوش میدهید به آنها نشان می دهید که آنها هم اهمیت دارند و به آنچه که میگویند علاقمندید.
به آنها احساس امنیت بدهید. وقتی ترسیده اند، به آنها آرامش دهید و به آنها نشان دهید که مراقبشان هستید.
در زندگیشان نظم ایجاد کنید. برای غذا خوردن، خوابیدن، و بازی کردن برایشان برنامه بگذارید. و اگر خواستید تغییری در برنامه ایجاد کنید، از قبل آنها را در جریان بگذارید.
فرزندانتان را تحسین کنید. وقتی بچه ها چیز تازه ای یاد می گیرند یا رفتار خوبی از خود نشان می دهند، بگویید که به آنها افتخار می کنید.
رفتار را نقد کنید، نه کودکتان را. وقتی فرزندتان کار اشتباهی انجام میدهد، به آنها نگویید که چقدر بد هستید، درعوض بگویید، که رفتارش درست نبوده است. مثلاً به او بگویید که "دویدن در خیابان بدون اینکه مراقب آمدن ماشین ها باشد کار درستی نیست." و بعد به او بگویید که به جای این رفتار چه رفتاری باید داشته باشد، :اول به هر دو جهت آمدن ماشین ها نگاه کن و بعد از خیابان رد شو."
قوانینی ثابت و استوار داشته باشید. لزومی ندارد که قانون ها و مقررات شما دقیقاً مثل قوانین پدر و مادرهای دیگر باشد، اما باید قوانینی استوار و ثابت باشند (یعنی قوانین همیشه یکجور باشد). پدر و مادر باید قوانینی یکسان با هم داشته باشند. به پرستارهای بچه و اقوام نزدیکی از فرزندتان نگهداری می کنند نیز این قوانین را گوشزد کنید.
با کودکانتان وقت بگذرانید. کارهایی مثل کتاب خواندن، پیاده روی، بازی کردن و تمیز کردن خانه را به اتفاق بچه ها انجام دهید. آنچه بچه ها می خواهند توجه شماست. رفتار بد هم معمولاً راهی برای جلب توجه شماست.
وقتی برای تربیت بچه ها کمک بخواهم، چه سؤالاتی باید بپرسم؟
راه های خوبی برای گرفتن توصیه هایی برای تربیت فرزندان وجود دارد. کلاسهای آموزش والدین معمولاً در مدارس برپا می شود. در این زمینه مطالعه داشته باشید و کتاب های آموزش والدین و تربیت فرزندان را مطالعه کنید. با پزشک خانواده، یا مشاور خانواده مشورت کنید.
پزشک خانوادگیتان می تواند توصیه های مفیدی برای وظایف والدین به شما ارائه دهد. از سؤال کردن خجالت نکشید. بزرگ کردن بچه ها کار سختی است و هیچ کس نمیتواند آن را به تنهایی انجام دهد. پزشک می تواند شما را با مسائلی مثل اختلالات تغذیه، خوابیدن بچه ها، و نحوه آموزش دادن به آنها آشنا کند.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 9
نقش محبت و مهرورزی در تعلیم و تربیت
اکسیر محبت
تربیت واقعی و صحیح با یک کلمه که همان " عشق " است آغاز می شود . عشق و نشانه های مربوط به آن از چنان اهمیتی برخوردار است که بدون ذخایر و گنجینه های نهفته ی آدمی ظاهر و آشکار نمی شود . "محبت" و "مهرورزی" در زندگی همه ی ما به خصوص کودکان و نوجوانان نقش اساسی دارد . محبت قانونی است که سلامت و سعادت و شادمانی و هماهنگی و همه گونه کامیابی را برای آدمی به ارمغان می آورد ؛ به شرط آنکه بدانیم چگونه و به چه اندازه از این اکسیر حیات استفاده شود تا ازافراط وتفریط که هر یک عوارض نامطلوبی درتربیت دارند پیش گیری شود . اگر کسی احساس کند که دردل و قلب دیگری جای دارد ، به راحتی نمی تواند از او دل بکند و آنچه بیش از همه انسانها را به یکدیگر پیوند می زند همین جایگاه ها است . پیوندی قوی تر از محبت نمی تواند انسانها را به یکدیگر نزدیک سازد . پیوند ناشی از محبت ، پیوندی است که به سادگی گسسته نمی شود . هر چه پیوند عاطفی بین مربی و متربی محکم تر باشد ، صداقت و یکرنگی و صفای بیشتری بین آنها رواج خواهد یافت ونادرستی وناراستی و تقلب کمتری دربین آنها مشاهده خواهد شد.معلم واقعی کسی است که محبت فراگیران را به صورت عمیق در دل داشته باشد و آنان را همچون فرزندان خود دوست داشته بدارد . بسیاری از رفتارهای ناهنجار فراگیران را که معلول شرایط نامساعد خانواده و یا اطرافیان اوست با محبت و صبر و حوصله می توان درمان کرد . معلم باید با صبر و حوصله به سراغ او رود و بی آنکه محبت او شکل ترحم به خود بگیرد می تواند قلب او را تسخیر کرده و با نیروی معجزه آسای مهر و محبت بیماری روحی و روانی او را درمان کند .
معلمان باید در این زمینه به نکات زیر توجه نمایند :
تشخیص کودکانی که در خانواده از محبت لازم برخوردار نبوده اند و برقراری رفتار محبت آمیز با آنان به شیوه ای طبیعی
سعی بر تغییر نگرش و رفتارهای نامناسب کودکان محروم از محبت ، با تشخیص استعدادها توانایی ها ورغبتهای آنان وترغیب وتشویقشان به انجام فعالیت های سازنده
تشویق وترغیب دانش آموزان در برقراری روابط صمیمانه و محبت آمیز با یکدیگر
خودداری از تبعیض و یا افراط در تشویق عده ای خاص از دانش آموزان ؛ خصوصاَ در حضور دانش آموزان دیگر
مورد خطاب قرار دادن نام دانش آموزان همراه با محبت و توأم با احترام .
گوش دادن به سخنان دانش آموزان با مهربانی و حوصله در هنگام صحبت کردن و یا سؤال پرسیدن .
برخورد محبت آمیزتر با دانش آموزان در محیط بیرون از مدرسه .
اظهار محبت و همدردی از جانب مربیان در مواقعی که برای دانش آموز و یا خانواده اش حادثه یا آسیبی پیش می آید .
هدفهای تربیتی معلم و متعلم در فرایند تعلیم
یکی از اساسی ترین اهداف تربیتی در رابطه با معلم و متعلم محبت است .
معلم برای اینکه بتواند در تعلیم و تربیت نقش اساسی خویش را ، به نحو احسن ایفا نماید ، باید بکوشد که نخست با دانش آموزو دانشجوی خویش رابطه برقرار سازد و او را همانند فرزند خود در زیر چتر محبت بگیرد و با دوستانه رفتار کند .محبت آموزگار به شاگرد خویش می تواند به صورت پذیرش ، نوازش ، نرمی در گفتار ، برقراری فضای امن ، حمایت ، تعریف و تحسین ، تشویق ، عفو و اغماض ، عذر پذیری و ... آشکار شود . این محبت باید به گونه ای باشد که متعلم این رابطه حسنه و محبت آمیز را احساس نماید ولی به معلم خویش وابستگی پیدا نکند . محبت درستِ معلم به متعلم باعث می شود :
اولاً – ترس و اضطراب ، بی حوصلگی ، پرخاشگری ، سهل انگاری در انجام وظیفه و اموری از این قبیل در متعلم ایجاد نشود و یا اگر داشته به صورت قابل ملاحظه ای کاهش یابد و یا حتی از بین برود .
ثانیاً – متعلم جدی تر درس می خواند و حرکت و جنب و جوش آن افزایش می یابد و از سؤال کردن و دنبال نمودن بحث برای یادگیری استنکاف نمی کند .
ثالثاً - متعلم به معلم خویش اعتماد می کند و مشکلاتش را با او در میان می گذارد و راهنمایی های او را مورد توجه قرار می دهد و این امر به حل مشکلاتش می انجامد .
رابعاً - متعلم به لزوم برقراری رابطه عاطفی با دیگران پی می برد و راه صحیح چگونه محبت کردن را نیز ، عملاً یاد می گیرد و بدین وسیله " جامعه پذیری " در او تقویت می شود و حتی معلم را به عنوان اسوه ی خویش می پذیرد و از رفتارهای او سرمشق می گیرد و چگونه صحیح زیستن را می آموزد و شایستگی های اخلاقی ، معنوی و اجتماعی و ... او را بکار می بندد .
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 6
مرتبه آموزش و پرورش در تولید علم (تعلیم و تربیت )
تربیت در ایران باستان به سه منظور بوده است:
۱- خدمت به اجتماع.
۲- خدمت به خانواده و رفع مسئولیت از پدر و مادر.
۳- بهبودی حال و برتری بر دیگران.
بنابراین میتوان گفت که هدف اساسی همان تربیت دینی و اخلاقی است که به صورت انجام دادن وظایف خانوادگی و اجتماعی و پیشرفت شخصی تحقق می یابد. سازمان آموزش و پرورش در طی چندین هزار سال به یک حال نبوده است پس نمیتوان گفت که سازمان واحدی در این دوره وجود داشته است اما خانواده و آتشکده و آموزشگاههای دربار مراکز مهم تعلیم و تربیت در این دوره به شمار می آمده اند. در دورهی ساسانی دانشگاههایی نظیر جندی شاپور نیز بر این مراکز افزوده می شود. در دانشگاه جندی شاپور که در قرن سوم میلادی به دستور اردشیر بابکان تاسیس شد کتب علمی و ادبی را که از هند و یونان آورده بودند به پهلوی ترجمه کردند و پزشکانی را از یونان برای تدریس در این دانشگاه به کار گماشتند. این دانشگاه تا اواخر قرن سوم هجری وجود داشت و یکی از مراکز بزرگ علمی و فرهنگی آن روزگار بود. کودک تا پنج سالگی در خانواده و در میان زنان تربیت میشد و آموزش دینی و علوم و فنون در سن هفت تا پانزده سالگی که آن سن را تمیز عقلی می نامیدند انجام میگرفت. روش عمده آموزش و پرورش، شفاهی و حفظی و تلقینی بود و گاه نیز مطلوب نادرستی را به کودکان تلقین میکردند. به طور مثال به اطفال تلقین میشد که شاه به خواست خدا و موهبتی الهی بر تخت سلطنت نشسته و نمایندهی او بر روی زمین است و برحسب اراده ی او امور کشوری را سامان میدهد. بنابراین همگی باید چشم بر حکم و گوش بر فرمان او نهند و او را تا حد پرستش دوست بدارند. آموزش و پرورش که شمه ای از آن را بیان کردیم بیشک دارای محاسنی بود که از مهمترین آنها می توان ایجاد روحیه گذشت و سعه صدر و علاقه به علوم و فنون را نام برد و این دو جنبه سبب شد که مردم این سرزمین در دوره هایی از تاریخ، امپراطوری بزرگی را ایجاد و ارائه کنند و در پیشبرد دانش و هنر سهیم باشند. اما از سوی دیگر نظام تربیتی ایران باستان به ویژه در سالهای پیش از ظهور دین اسلام دارای عیب هایی بود که مهم تر از همه طبقاتی بودن آموزش و پرورش و ایجاد روح فرمانبرداری از قدرتمندان و پیروی کورکورانه از حاکمان را میتوان ذکر کرد. این نوع تعلیم و تربیت همراه با ستمگریها و تندرویهای حاکمان دورهی ساسانی، به سقوط این سلسله منجر شد و ایرانیان را برای پذیرش دین جدید آماده ساخت. (۸)
تعلیم وتربیت در اسلام:
تعلیم و تربیت اسلامی با نزول قرآن تولد یافت و پیامبر اسلام (ص) که پروردگار او را به نیکی تربیت کرده بود، معلم و مربی آن شد. توالی این دو رویداد میمون و مبارک پرده از یک راز برمیدارد و آن اهمیت بسیار بالا یا کلیدی بودن دو عنصر برنامه و معلم در مجموعه نظام تربیتی اسلامی است. این سخن هرگز به معنی سبک انگاشتن دیگر عناصر نیست بلکه دقیقا تأکید بر این نکته است که این دو یعنی برنامه و معلم در حکم عود استوار این خیمه ی بلندند. معلم، نقش برگشت ناپذیر و غیر قابل انکاری در چرخه ی آموزش ایفا می کند، معلم کانونی است که چرخه ی آموزشی بر محور آن می چرخد و قوام و دوام این چرخه به موقعیت و جایگاه معلم بستگی دارد. به همین دلیل معلم مقام رفیع وارزشمندی را به خود اختصاص داده است. از این رو در روایات و مستندات دینی ما، بر نقش معلم و جایگاه وی به طور جدی تأکید شده و کار او را همانند نقش پیامبران و مصلحان الهی شمرده اند. مسلمانان بحثهای جستجوگرایانه ی خود را از قرآن که اولین و مهمترین سند مدون تعلیم و تربیت است آغاز کرده اند و همین منبع بود که دروازه های علوم و دانش را در معنی عام کلمه، که اعم از علوم شرعی و مذهبی و نیزدستاوردهای مادی و تجربی است به روی آنان گشود. مقصود آن است که مسلمانان با الهام از قرآن و به ویژه اولین آیات وحی، در زمینه ی علوم و معارف بشری به یک بینش یا دیدگاه کاملاً تازه و بی سابقه رسیدند و آن مسأله اتحاد یا وحدت در علوم بود. در این بینش، علوم ودانش های مختلف همه از یک منبع، که همان فیض بخشی خواست الهی است سرچشمه می گیرند؛ بنابراین نه تنها با یکدیگر در تضاد نیستند بلکه همانند هم هستند بدین سان برنامه و محتوای آموزش اسلامی متاثر از این دو عنصر یا دو مقوله از شناخت بوده و شواهد تاریخی، حداقل در قرون اولیه به خوبی موید آن است. اما برخی از ضرورتهای زمانی و مکانی و همچنین زیربنایی بودن مسائل دینی موجب شد تا این دانش در اولویت قرار گیرد و توجه بیشتری به آن مبذول شود. و بعد از آن علم حدیث و تفسیر و فقه اضافه شد و آن گاه نوبت به علوم ادبی رسید و آموزش و تدریس علوم اکتسابی اعم از نظری و تجربی به تاخیر وارد برنامه ی درسی و نظامی تربیتی اسلام شدند. و از جمله این علوم که در اوایل ظهور اسلام به برنامه ی درسی افزوده شده است تاریخ، روانشناسی، جامعه شناسی، اخلاق، زبان شناسی، جغرافی، منطق و جز آنها را باید نام برد. همچنین تعلیم و تربیت که نخست درسهایی همچون فلسفه، اخلاق، روانشناسی و شاید منطق مورد بحث و دقت نظر قرار می گرفت وبه تدریج در راه دستیابی به هویت مستقل خود گام برداشت. در بحث علوم طبیعی و تجربی به عنوان جزیی از مواد درسی، ما برآنیم که به احتمال قوی دانش شیمی زودتر از دیگر دروس وارد برنامه ی آموزشی شده و آن هم در ارتباط با حوزه ی درسی امام صادق(ع) در مدینه بوده است. پس از شیمی به تدریج دانشهای دیگری همچون ریاضیات، نجوم، فیزیک، و پزشکی در عرصه ی برنامه های آموزشی درخشیدند و نوابغ و اندیشمندان بزرگی را به سوی خود فرا خواندند. محمدبن موسی خوارزمی، محمدبن زکریای رازی، ابوعلی سینا، حسن بن هیثم، ابوریحان بیرونی، عمر خیام، بهاء الدین عاملی و دهها نام دیگر که نه تنها تاریخ علم، که جامعه ی انسانی وامدار آنهاست. از آن جمله اند. پیشرفت سریع مسلمانان در زمینه ی این علوم به یک معجزه شباهت داشت. «تأثیر فرهنگ اسلامی در پیشرفت علوم ریاضی طب و شیمی شواهد بسیار دارد حتی در قرون سیزدهم ترجمه متون اسلامی و مشروح آنها در مدارس عامی آکسفورد،با شوق و علاقه دنبال می شد».(۹)
به این ترتیب از اواخر قرن سوم تا نیمهی قرتن پنجم هجری تقریباً همه ی دانشمندان در همه ی شاخه های مختلف علوم، از فقه و تاریخ تا فزیک و شیمی و پزشکی مسلمان بودند به طوری که نتیجه ی کارهای آنان به دورترین نقاط دنیا نیز رسیده بود. اما متاسفانه این راه ادامه پیدا نکرد و پس از آن به دورانی از رکود و بی حرکتی می رسید که می توان آن را نقطه تنزل یا انحطاط تدریجی نامید هرچند از بیان مفصل علتهای موثر در پیدایش این رکود و توقف در این مقاله معذوریم، ولی میتوانیم تک بعدی شدن برنامهی آموزشی و تاکید انحصاری نهادهای آموزشی بر علوم مذهبی و تاسیس نظامیه ها و در رأس همه نظامیه بعذاد، ضرورت پیروی انحصاری از مذهب اربعه و فتنه مغول در قرن و حوادث غم انگیز دیگری همچون دویست ساله صلیبی، برخوردهای نظامی بین
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 20
انواع خانواده از نظر تربیت کودک
انواع خانواده ها از نظر تربیت
به طور خلاصه از نظر نحوه تربیت کود ک و بطور کلی نحوه اداره سیستم خانواده می توان 4 نوع خانواده را مشخص کنیم که عبارتند از
الف - خانواده خشک و سخت گیر ( والدین سخت گیر و مستبد )
ب - خانواده سهل گیر و آسان گیر
ج - خانواده گسسته ( خانواده پریشان )
د - خانواده دمکرات ( خانواده سالم )
به علت مهم و مبسوط بودن این مبحث ، هر یک از این 4 دسته خانواده را در یادداشتی جداگانه شرح خواهیم داد
الف - خانواده خشک و سخت گیر
- پدر و مادر ها با بچه ها همان طور رفتار می کنند که والدین خودشان رفتار کرده اند.
2 - تصمیم گیری با یکی از والدین خصوصا پدر انجام می گیرد. معمولا پدر خانواده حاکم بر رفتار و اعمال فرزندان است و هیچ یک از اعضای خانواده اجازه اظهار نظر ندارند
3 - والدین چنان رفتار می کنند که فرزندان می آموزند حق هیچ گونه ابراز عقیده ای را - حتی در مواردی که می تواند مانع از بروز بعضی مشکلات برای خانواده گردد - ندارند.
4 - اگر فرزندان از فرمان والدین اطاعت نکنند ، والدین آنان ناراحت ، خشمگین و آزرده خاطر می شوند.
5 - فرزندان جرات سئوال کردن در مورد انجام دادن یا انجام ندادن کارها را ، از والدین خود ندارند.
6 - والدین بر رفتا و کارهای فرزندان خود کنترل شدید دارند و همه تصمیمات را شخصا اتخاذ می کنند.
7 - والدین دلیلی را - برای دستوراتی که صادر می کنند - برای فرزندان خود ارائه نمی دهند و از آنان می خواهند بدون چون و چرا از این دستورات اطاعت کنند.
8 - نسبت به رعایت نظم و انضباط ، ارزشی افراطی قایل هستند و والدین توانایی تحمل هیچ گونه بی نظمی را از طرف فرزندان خود ندارند.
9 - به سخنان کودکان خود گوش نمی دهند و اگر هم سخنی را بشنوند برای آن است که با آن مخالفتی را نشان دهند.
10 - در مواردی که فرزندان خود را نصیحت یا آنان را از انجام دادن کاری منع می کنند ، دلیل خاصی را ارائه نمی دهند.
11 - برای تصمیات فرزندان خود ، حتی اگر این تصمیمات معقول و مستند باشد ، احترام قائل نیستند.
13 - معتقدند که چون سن ، تجربه و دانش آنان بیشتر از فرزندانشان است ، بنابراین ، حق دخالت در همه امور و حتی در خصوصی ترین کارهای فرزندان خود را دارند.
14 - برخورد آنان با فرزندان خود احترام آمیز نیست و حتی از تحقیر فرزندان خود در حضور دیرگان نیز ابایی ندارند.
15 - غالبا نیازهای عاطفی کودکان ارضاء نمی شود.
16 - ممکن است که والد ضعیف در چنین خانواده ای با کودکان ائتلاف کند در چنین حالتی ارزش هر دو والد نزد کودک شکسته می شود . اگر بنا باشد یکی از والدین به عنوان منبع قدرت خانواده آسیب ببیند می توان تصور کرد والد دیگر نیز ارزش پیشین خود را نخواهد داشت.
17- چنین کودکانی احتمالا جذب گروه های بیرون شده و با عزت نفس پائین که دارند دچار بزهکاری می شوند.
18 - بسیاری از این والدین ممکن است به خاطر کمال گرایی که دارند ، کودکان را تحت فشار قرار دهند و از آنها بالاترین انتظارات را داشته و پیوسته به شکل نوین بر آنها سخت گیری کرده و برنامه های سخت گیرانه برایشان تدارک ببیند.
19 - احتمال دروغ گویی و ریا کاری در کودکان چنین خانواده هایی به علت ترس از تنبیه و سرزنش افزایش می یابد.
20 - چنین کودکانی به علت اینکه مرتبا علایقشان سرکوب شده و موجب تحقیر قرار گرفته اند و همچنین دیگران برای اموراتشان تصمیم گرفته اند ، از خلاقیت کمی برخوردارند . اگر چه ممکن است به علت سخت گیری والدین از نظر آموزش بعضی از مهارتها ، پیشرفتی کرده باشند.
21 - اضطراب ، افسردگی ، همچنین وسواس و کمال گرایی ، نا امیدی و بسیاری از مشکلات روانی ممکن است دامنگیر کودکان خانواده های سخت گیر گردد.