لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 15
تاریخ معاصر جهان
تولد رم
۷۵۳ قبل از میلاد مطابق یک نظریه قدیمی، در ۲۱ آوریل سال ۷۵۳ قبل از میلاد، دو برادر دو قلو به نام های رومولوس و رموس شهر رم را در مکانی که سال ها قبل گرگ ماده ای به آن دو که یتیمانی خردسال بودند شیر داده بود بنا کردند. شکل گیری افسانه رومولوس و رموس به زمانی حول و حوش قرن چهارم قبل از میلاد بازمی گردد. اما مارکوس ترنتیوس وارو، محقق و دانش پژوه ایتالیایی، تاریخ دقیق تاسیس شهر رم را در قرن اول قبل از میلاد به ثبت رساند.
بر طبق افسانه، رومولوس و رموس هر دو پسران رئاسیلویا، دختر شاه نومیتور فرمانروای آلبالانگا بودند. آلبالانگا شهری افسانه ای بر روی تپه های آلبا واقع در جنوب شرقی سرزمینی بود که مقرر بود رم نامیده شود. قبل از تولد دوقلوها، شاه نومیتور توسط برادرش آمولیوس از قدرت خلع شد. آمولیوس کسی بود که به رئاسیلویا فرمان داد باکره ای پاکدامن باقی بماند تا نتواند فرزندی به دنیا بیاورد که رقیبی برای مقام فرمانروایی باشد. با این وجود، مارس (بهرام) خدای جنگ، از دم خود در رئا دمید تا رومولوس و رموس متولد شوند. آمولیوس فرمان داد تا کودکان را در سرزمین تبت رها کنند.
با این وجود، هر دوی آنها نجات پیدا کردند و در دامنه تپه پالاتین توقف کردند مکانی که آنها از شیر یک گرگ ماده تغذیه کردند تا زمانی که فاستولوس چوپان آنها را پیدا کرده بود.
تربیت شدگان فاستولوس چوپان و همسرش، پس از مدتی رهبر گروهی از چوپانان جوان جنگجو شدند. پس از آنکه دوقلوها به هویت واقعی خویش پی بردند، به آلبالانگا حمله کردند و آمولیوس فرمانروای ناتوان آن را به قتل رساندند و پدربزرگشان را به سریر پادشاهی بازگردانند. پس از فتح آلبالانگا، دو برادر تصمیم گرفتند تا شهری در سرزمینی بنا کنند که در زمان کودکیشان در آنجا از مرگ گریخته بودند. پس از بنای رم، درگیری جزیی بین رومولوس و رموس در گرفت که در نتیجه آن رموس کشته شد و رومولوس فرمانروای شهری شد که به یاد او «رم» نام گرفت.رومولوس برای افزایش جمعیت شهرش، به آوارگان و تبعیدی ها پناه داد. جمعیت زنان رم اندک بود. از این رو رومولوس جشنواره ای بر پا کرد و مردمان سابین که در همسایگی شان بودند را دعوت کرد تا زنان و دختران آنها را برباید. متعاقباً، جنگی درگرفت اما زنان سابینی در جنگ مداخله کردند و نگذاشتند شهر رم را تسخیر کنند. پیمان صلحی بین رومولوس و پادشاه سابین تیتوس تاتیوس بسته شد و در سایه این پیمان، جوامع گوناگون به وجود آمدند. مرگ زودهنگام تاتیوس، که شاید دست پخت رومولوس بود، دوباره رومولوس را یگانه فرمانروای سرزمین کرد.
پس از سال ها حکومت سرشار از موفقیت، رومولوس به دلایلی نامشخص، دار فانی را وداع گفت. بسیاری از اهالی رم، بر این اعتقاد بودند که رومولوس تبدیل به یکی از خدایگان مقدس شد و او را به نام خدا کوئیرینوس می پرستیدند. بعد از رومولوس، شش پادشاه دیگر بر رم حکومت کردند که گفته می شود سه پادشاه آخر اترواسکن ها بودند. حدود سال ۵۰۹ قبل از میلاد، جمهوری رم بنا نهاده شد.
افسانه دیگری درباره بنیان نهادن رم وجود دارد که ریشه در یونان باستان دارد. بر طبق آن آئناس فرزند افرودیت و انکسیس از اهالی شهر تروا، شهر لاوینیوم را تاسیس کرد و سلسله ای را آغاز کرد که قرن ها بعد به تولد رومولوس و رموس انجامید. در ایلیاد _ شعری حماسی که در قرن هشتم قبل از میلاد سروده شده و منسوب به هومر است _ آئناس (Aeneas) تنها قهرمان بزرگ شهر تروا بود که پس از ویرانی شهر جان سالم به در برد. شعر، روایتی از چگونگی حکومت وی و نوادگانش بر شهر تروا است. اما از آنجایی که هیچ مدرک ثبت شده تاریخی مبنی بر وجود این سلسله در دست نبود محققان یونانی، این فرضیه را پیشنهاد کردند که آئناس و همراهانش در مکانی دیگر سکنی گزیده اند.
در قرن پنجم قبل از میلاد، تعداد کمی از مورخان یونانی بر این عقیده بودند که آئناس در رم _ که در آن زمان شهری کوچک بود _ اقامت گزیده است.
در قرن چهارم قبل از میلاد، رم در آن شبه جزیره ایتالیایی شروع به گسترش کرد و اهالی رم ارتباط بیشتری با یونانی ها برقرار کردند و این در حالی بود که رمی ها از این نظریه که آئناس یونانی نقشی اساسی در تاسیس شهر بزرگشان رم ایفا کرده است، اصلاً راضی نبودند.
در اولین قرن قبل از میلاد، ویرژیل شاعر رومی، در شعری حماسی از افسانه آئناس با نام آئنید (Aeneid) نام برد که داستان سفر آئناس به رم را بیان می کند. شایع است که آلوستوس، اولین فرمانروای رومی که در زمان حیات ویرژیل، به رم فرمانروایی می کرد و ژولیو سزار _ عموی
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 17
چکیده:
یکی از نکاتی که همه کسانی که با تاریخ فلسفه غرب به خصوص در یک قرن اخیر آشنایی دارند، دریافته اند، این است که در میان مکتب های فلسفی بسیار متعدد فرهنگ غرب دو مکتب فلسفی از همه مشهور تر و دارای آثار و نتایج گران تری بوده اند یکی از آنها مکتب پوزیتیوسیم با اثبات گرایی است و دیگری مکتب اگزیستانسیالیسم که موضوع مورد بحث این مقاله را تشکیل می دهد. اجمالا باید گفت که مکتب اگزسیت نسیایسم همان طور که به تفصیل اشاره خواهد شد یک مکتب فلسفی است که دارای آموزه های معین و مشخصی باشد، نیست و از این نظر بیشتر آن را به عنوان یک گرایش فلسفی می شناسند تا یک مکتب نظام مند فلسفی. واژه اگزیستانسیالیسم از ریشه لاتینی existentia به معنای وجود و هستی گرفته شده است.
این مکتب که در قرن 19 در غرب پدید آمد هستی انسان را مرکز و غایت همه مسائل می داند و عقیده دارد که چون هر انسان وجود خاص خود را دارد با مفاهیم فلسفی و متا فیزیکی قابل تفسیر و توضیح نیست در میان فیلسوفات متعددی که به این فلسفه پرداخته اند به ذکر 2 نمونه از آنها خواهیم پرداخت که یکی سورن کی یر که گور نماینده اگزیست اگزیستانسیالیسم مذهبی است و دیگری ژان پل سارتر لامذهب که عمده بحث مقاله را در بر میگیرد.
در ادامه نیز پس از پرداختن به فلسفه اگزیستانسیالیسم نظرات این مکتب را در مورد آموزش و پرورش و نیز خود آموزش و پرورش اگزیستانسیالیسم بیان می شود.
اگزیستانسیالیسم
اگر چه نشانه هایی از اگزیستانسیالیسم در آثار نویسندگان قرن نوزدهم مانند سورن کی یر که گو (1813-1855)؛ فردریک نیچه (1844-1900) و فئودور داستایوسکی (1821-1881) دیده می شود، ولی این مکتب در قرن بیستم به ویژه در خلال جنگ جهانی دوم و بعد از آن به اوج شهرت خود رسید. از میان طرفداران برجسته اگزیستانسیالیسم در قرن بیستم باید از فلاسفه آلمانی کارل یاسیرس (1883-1963) و مارتین هیدگر (1889-1976)، فیلسوف یهودی مارتین بوبر (1878-1965)، فلاسفه فرانسوی گابریل مارسل (1889-1973) که دیدگاهی مسیحی اتخاذ کرد و ژان پل سارتر که لا مذهب بود یاد کرد.
با توجه به این نکته که نویسندگان و فلاسفه مذکور گروه نامنجانس و غالبا متعارضی را تشکیل می دهند واضح است که اگزیستانسیالیسم بیش تر دیدگاه و گرایش فلسفی را تشکیل داده و می دهد تا مکتب فکری منظمی را اگزیستانسیایسم عنوان سهل و ساده ای بوده است که به مجموعه ای از عصیان های کاملا متفاوت علیه فلسفه های سنتی، به ویژه علیه تلاش هایی که برای تشکیل نظام های فکری انتزاعی و منظم به عمل آمده داده شده است.
ماهیتا اگزیستانسیالیسم مجموعه ای از اندیشه های فلسفی یک دست نیست، بلکه کسانی که به عنوان اگزیستانسیالیست شناخته شده اند، پرسشهای مشابهی را طرح کرده ولی در ارائه پاسخ دچار اشکال شده اند. برسبیل ارائه تعریفی مقدماتی از اگزیستانسیالیسم ، آن را می توان به عنوان نوعی اندیشه فلسفی تلقی کرد که بر یگانگی (بی بدیل بودن) و آزادی فرد در برابر گروه، جماعت یا جامعه توده وار تأکید می کند. افزون بر این، این مکتب بر این امر تکیه می کند که همه مردم در قبال معنی و مفهوم زندگی خود و ایجاد ماهیت یا تعریف هویت خویش مسئولیت کامل دارند.
در خصوص اگزیستانسیالیسم که تنوع آرا خصیصه ممتاز آن است دو نفر از صاحبنظران این مکتب فکری یعّنی اگزیستانسیالیسم مذهبی سورن کی یر که گو و اگزیستانسیالیسم لا مذهب ژان پل سارتر را معرفی کرده سپس به آرای تربیتی اگزیستانسیالیسم خواهیم پرداخت.
* سورن کی یر که گور (1813-1855)
متفکر دانمارکی که در خانواده مذهبی به دنیا آمد. در خانه به طور جدی آموزش فلسفی دید. او در حالی که در دانشگاه کپنهاگ الهیات می خواند به مخالفت با هگل برخاست. کی یر که گور معتقد بود مه فقدان فرد گرایی و ماهیت نظام مند این فلسفه نمی تواند به فرد بگوید که چگونه زندگی کند یا چه کاری را انجام دهد.
کی یر که گارد که در جستجوی معنی حیات بود کشیشی سوتری شد و ازدواج کرد اما از این وضعیت خشنود نبود؟ را هم به زناشویی و هم به دین مکتبی شده از دست داد. از همسرش جدا شده و بقیه عمر و کارش را به چاپ آثارش به نام مستعار پرداخت. چند دهه بعد از مرگش به عنوان پدر اگزیستانسیالیسم شهرت یافت.
او معتقد بود که هیچ مقصد ذاتی در جهان وجود ندارد که بتوان آن را فهمید یا با برهان عقلانی وجودش را ثابت کرد. به علاوه خود را نمیتوان با بیان عقلانی اثبات کرد او احتجاج می کند که مسیحی حقی بر اثر جهش ایمان به خدا اعتقاد پیدا می کنند نه از راه استدلال های انتزاعی و حجت های کلامی.
طبق گفته کی یر که گور تنها چیزی که فلسفه می تواند توضیح اش دهد، این است که ما افرادی منزوی هستیم و این که توانایی و اختیار انتخاب داریم. این اختیار در انتخاب کردن به اضطراب درونی ما دامن می زند و در نهایت به احساس انزوا و انفراد می رسد. از این رو او توصیه می کند که هر کدام از ما باید جهش ایمان را تجربه کنیم. یعنی تصمیم بگیریم که زندگی باید اتفاق بیفتد اگر چه نتوانیم اثباتش کنیم.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 17
چکیده:
یکی از نکاتی که همه کسانی که با تاریخ فلسفه غرب به خصوص در یک قرن اخیر آشنایی دارند، دریافته اند، این است که در میان مکتب های فلسفی بسیار متعدد فرهنگ غرب دو مکتب فلسفی از همه مشهور تر و دارای آثار و نتایج گران تری بوده اند یکی از آنها مکتب پوزیتیوسیم با اثبات گرایی است و دیگری مکتب اگزیستانسیالیسم که موضوع مورد بحث این مقاله را تشکیل می دهد. اجمالا باید گفت که مکتب اگزسیت نسیایسم همان طور که به تفصیل اشاره خواهد شد یک مکتب فلسفی است که دارای آموزه های معین و مشخصی باشد، نیست و از این نظر بیشتر آن را به عنوان یک گرایش فلسفی می شناسند تا یک مکتب نظام مند فلسفی. واژه اگزیستانسیالیسم از ریشه لاتینی existentia به معنای وجود و هستی گرفته شده است.
این مکتب که در قرن 19 در غرب پدید آمد هستی انسان را مرکز و غایت همه مسائل می داند و عقیده دارد که چون هر انسان وجود خاص خود را دارد با مفاهیم فلسفی و متا فیزیکی قابل تفسیر و توضیح نیست در میان فیلسوفات متعددی که به این فلسفه پرداخته اند به ذکر 2 نمونه از آنها خواهیم پرداخت که یکی سورن کی یر که گور نماینده اگزیست اگزیستانسیالیسم مذهبی است و دیگری ژان پل سارتر لامذهب که عمده بحث مقاله را در بر میگیرد.
در ادامه نیز پس از پرداختن به فلسفه اگزیستانسیالیسم نظرات این مکتب را در مورد آموزش و پرورش و نیز خود آموزش و پرورش اگزیستانسیالیسم بیان می شود.
اگزیستانسیالیسم
اگر چه نشانه هایی از اگزیستانسیالیسم در آثار نویسندگان قرن نوزدهم مانند سورن کی یر که گو (1813-1855)؛ فردریک نیچه (1844-1900) و فئودور داستایوسکی (1821-1881) دیده می شود، ولی این مکتب در قرن بیستم به ویژه در خلال جنگ جهانی دوم و بعد از آن به اوج شهرت خود رسید. از میان طرفداران برجسته اگزیستانسیالیسم در قرن بیستم باید از فلاسفه آلمانی کارل یاسیرس (1883-1963) و مارتین هیدگر (1889-1976)، فیلسوف یهودی مارتین بوبر (1878-1965)، فلاسفه فرانسوی گابریل مارسل (1889-1973) که دیدگاهی مسیحی اتخاذ کرد و ژان پل سارتر که لا مذهب بود یاد کرد.
با توجه به این نکته که نویسندگان و فلاسفه مذکور گروه نامنجانس و غالبا متعارضی را تشکیل می دهند واضح است که اگزیستانسیالیسم بیش تر دیدگاه و گرایش فلسفی را تشکیل داده و می دهد تا مکتب فکری منظمی را اگزیستانسیایسم عنوان سهل و ساده ای بوده است که به مجموعه ای از عصیان های کاملا متفاوت علیه فلسفه های سنتی، به ویژه علیه تلاش هایی که برای تشکیل نظام های فکری انتزاعی و منظم به عمل آمده داده شده است.
ماهیتا اگزیستانسیالیسم مجموعه ای از اندیشه های فلسفی یک دست نیست، بلکه کسانی که به عنوان اگزیستانسیالیست شناخته شده اند، پرسشهای مشابهی را طرح کرده ولی در ارائه پاسخ دچار اشکال شده اند. برسبیل ارائه تعریفی مقدماتی از اگزیستانسیالیسم ، آن را می توان به عنوان نوعی اندیشه فلسفی تلقی کرد که بر یگانگی (بی بدیل بودن) و آزادی فرد در برابر گروه، جماعت یا جامعه توده وار تأکید می کند. افزون بر این، این مکتب بر این امر تکیه می کند که همه مردم در قبال معنی و مفهوم زندگی خود و ایجاد ماهیت یا تعریف هویت خویش مسئولیت کامل دارند.
در خصوص اگزیستانسیالیسم که تنوع آرا خصیصه ممتاز آن است دو نفر از صاحبنظران این مکتب فکری یعّنی اگزیستانسیالیسم مذهبی سورن کی یر که گو و اگزیستانسیالیسم لا مذهب ژان پل سارتر را معرفی کرده سپس به آرای تربیتی اگزیستانسیالیسم خواهیم پرداخت.
* سورن کی یر که گور (1813-1855)
متفکر دانمارکی که در خانواده مذهبی به دنیا آمد. در خانه به طور جدی آموزش فلسفی دید. او در حالی که در دانشگاه کپنهاگ الهیات می خواند به مخالفت با هگل برخاست. کی یر که گور معتقد بود مه فقدان فرد گرایی و ماهیت نظام مند این فلسفه نمی تواند به فرد بگوید که چگونه زندگی کند یا چه کاری را انجام دهد.
کی یر که گارد که در جستجوی معنی حیات بود کشیشی سوتری شد و ازدواج کرد اما از این وضعیت خشنود نبود؟ را هم به زناشویی و هم به دین مکتبی شده از دست داد. از همسرش جدا شده و بقیه عمر و کارش را به چاپ آثارش به نام مستعار پرداخت. چند دهه بعد از مرگش به عنوان پدر اگزیستانسیالیسم شهرت یافت.
او معتقد بود که هیچ مقصد ذاتی در جهان وجود ندارد که بتوان آن را فهمید یا با برهان عقلانی وجودش را ثابت کرد. به علاوه خود را نمیتوان با بیان عقلانی اثبات کرد او احتجاج می کند که مسیحی حقی بر اثر جهش ایمان به خدا اعتقاد پیدا می کنند نه از راه استدلال های انتزاعی و حجت های کلامی.
طبق گفته کی یر که گور تنها چیزی که فلسفه می تواند توضیح اش دهد، این است که ما افرادی منزوی هستیم و این که توانایی و اختیار انتخاب داریم. این اختیار در انتخاب کردن به اضطراب درونی ما دامن می زند و در نهایت به احساس انزوا و انفراد می رسد. از این رو او توصیه می کند که هر کدام از ما باید جهش ایمان را تجربه کنیم. یعنی تصمیم بگیریم که زندگی باید اتفاق بیفتد اگر چه نتوانیم اثباتش کنیم.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 22
تاریخچه تاریخ :
چگونه است واژه اشو ( عاش ) در هیچ جای کشوری به وسعت وقدمت این سرزمین ( ایران ) مصطلح نیست و فقط در هرمزگان رایج است ؟ با تفسیر جناب آقای پشتکوهی هرمزگان را باید مهد زرتشت نامید در حالیکه همه می دانند زرتشتی های ایران هم اکنون در چه نقاطی از ایران ساکن هستند . انگار این نویسنده که مرا کم خوانده پیش پا بین و خود را علامه دهر می بیند فقط در عهد زرتشت می زیسته و به خوابی چند هزار ساله فرو رفته و اکنون برخاسته است و هیچکدام از تحولات تاریخی و زبانی این مرز و بوم را ندیده و نخوانده است . اینکه هرمزگان چند هزار سال قدمت دارد کاملا واضح و مبرهن است آثار تاریخی نه تنها از زرتشتیان که از بسیاری از اقوام و ادیان در این سرزمین به یادگار مانده است . جناب نویسنده توجه داشته باشید که آثار بسیاری از فنیقیها و بابلیها ، سومریها بر جای مانده اما سرنوشت زبان آنها چه شد ؟ آیا همان مردمانی که اطراف آن ویرانه ها زندگی می کنند آیا به آن زبانها تکلم می کنند ؟ توجه داشته باشید که مردم قاهره در کنار اهرام ثلاثه و مقبره های فرعونیان هم اکنون زندگی می کنند . وقتی تعبیر شما را از ایوه ( بلی ، آری ) هرمزگانیها ، نام ضبط صوت آیوا( AIWA ) خواندم عرق شرم بر پیشانی ام نشست و مطمئن هستم دیگران هم حالی بهتر از من پیدا نکردند . آری من هم می دانم که گویش بندری بخشی از آن مربوط به فارسی میانه و پهلوی است اما اینکه این گویش واژه های زیادی را از زبانهای دیگر وام گرفته است که دیگر قابل انکار نیست ، واژه هایی مثل عاش ، ایوه ، یا سلام ، الله علیک و . .. که ورد زبان جنوبیهاست را که دیگر نمیتوان به زرتشت ربط داد . پس حتما یمبو سعنه ( ظاهرا از واژه های وارداتی آفریقایی است ) از دیدگاه جنابعالی زرتشتی است . در اینجا لازم دیدم جهت تنویر افکار کسانی که مطلب نویسنده ساده اندیش اشو همان اشو زرتشت است را خوانده اند جوابیه ای به وب سایت هرمزگانی دات نت ارسال کنم تا حداقل من باب زبانشناسی آقای پشتکوهی از سیر و تحولات این علم مطلع شوند ومن بعد با آگاهی به وسائل ارتباط جمعی مطلب ارسال کنند .
حیرت انگیز است که جناب آقای پشتکوهی زبان عربی با تاریخ بیش از پنج هزار ساله اش را به امارات متحده عربی نسبت داده اند و تاثیرات آن بر زبان پارسی را چنان نادیده گرفته اند که گویی چنین زبانی وجود نداشته است مثل اینکه ایشان متوجه نیستند که حد اقل 3/1 زبان پارسی را واژگان عربی تشکیل داده اند . بسیاری از شاعران و نویسندگان بزرگ این سرزمین به تاسی از همین زبان آثار فراوانی را به یادگار گذاشته اندعلم زبانشناسی میگوید هیچ زبانی برتر از سایر زبانها نیست بر اساس شواهد تاریخی در ایران تا 200 سال اجازه سخن گفتن جز به زبان عربی وجود نداشت محمد علی گلشیری اعتقاد دارد ریشه زبان پارسی دری ، پارسی مادری می باشد زیرا در همین زمان در خانه توسط مادران و پدران به فرزندان آموزش داده می شد . نویسنده رمان سلوک اظهار می دارد: «در زمان حکومت عباسی یکی از کارهایی که هویت ایرانی را شکل داد رسمی کردن زبان فارسی در کنار زبان عربی بود. اما این سلطه به معنای طرد شدن زبان عربی و کنار رفتن آن از جامعه نبوده است زیرا زبان عربی، زبان قرآن بود و جایگاه خود را داشت طوری که بسیاری از آثار به این زبان تألیف می شد محمد علی سپانلو شاعر در پاسخ به این سؤال که چرا زبان عربی با وجود تمام تأثیرات و تأثراتی که بر زبان پهلوی یا فارسی میانه گذاشت، نتوانست زبان غالب و دایم مردم ایران شود، می گوید : « ببینید! زبان عربی، تنها پدیده ای بود که عرب در آن تبحر داشت اما با تسلط مسلمانان به ایران، این ایرانیان بودند که دستور زبان عربی را نوشتند و برای آن چارچوب تعیین کردند. در واقع زبان فارسی توانست با جذب نقاط قوت زبان عربی به اعتلای خود کمک کند . زبان فارسی همواره در تقابل با زبان ها و گویش های مختلف بوده است و همواره نیز خود را در مواجهه با آنها نه تنها حفظ کرده بلکه تداوم بخشیده است. این خصوصیت، ویژگی هر زبان زنده و کاملی است که در گوشه و کنار جهان، وجود دارد . اما قبل از همه، در همین ابتدا باید به فهرستی از عوامل و حقایق اشاره شود تا جناب نویسنده مطلب اشو زرتشت ( پشتکوهی ) دقیق با برخی از بدیهیات زبانشناسی آشنا شود. جناب پشتکوهی درنظر داشته باشید که :
زبانها در عین تفاوتهای ریشه ای از مشابهتهای زیادی برخوردارند.- زبانها از نظر ساختاری در گروههای مشابه طبقه بندی میشوند.- زبانها همواره در طول زمان در داد و ستد بوده و متاثر از یکدیگر بوده اند.
برخی از زبانها به سبب تهاجمات استعماری و فقر فرهنگی در معرض نابودی قرار دارند.
علی رغم اختلافات عجیب و قریب بین زبانها و کدهای آنها، زبانها به تعبیری از ساختار واحدی برخوردارند.
زبان هیچ ملتی برتر و یا پست تر نیست، و این قدرتهای فائقه اقتصادی و یا امپراطوریهای مالی است که سبب فراموشی ویا
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 22
تاریخچه تاریخ :
چگونه است واژه اشو ( عاش ) در هیچ جای کشوری به وسعت وقدمت این سرزمین ( ایران ) مصطلح نیست و فقط در هرمزگان رایج است ؟ با تفسیر جناب آقای پشتکوهی هرمزگان را باید مهد زرتشت نامید در حالیکه همه می دانند زرتشتی های ایران هم اکنون در چه نقاطی از ایران ساکن هستند . انگار این نویسنده که مرا کم خوانده پیش پا بین و خود را علامه دهر می بیند فقط در عهد زرتشت می زیسته و به خوابی چند هزار ساله فرو رفته و اکنون برخاسته است و هیچکدام از تحولات تاریخی و زبانی این مرز و بوم را ندیده و نخوانده است . اینکه هرمزگان چند هزار سال قدمت دارد کاملا واضح و مبرهن است آثار تاریخی نه تنها از زرتشتیان که از بسیاری از اقوام و ادیان در این سرزمین به یادگار مانده است . جناب نویسنده توجه داشته باشید که آثار بسیاری از فنیقیها و بابلیها ، سومریها بر جای مانده اما سرنوشت زبان آنها چه شد ؟ آیا همان مردمانی که اطراف آن ویرانه ها زندگی می کنند آیا به آن زبانها تکلم می کنند ؟ توجه داشته باشید که مردم قاهره در کنار اهرام ثلاثه و مقبره های فرعونیان هم اکنون زندگی می کنند . وقتی تعبیر شما را از ایوه ( بلی ، آری ) هرمزگانیها ، نام ضبط صوت آیوا( AIWA ) خواندم عرق شرم بر پیشانی ام نشست و مطمئن هستم دیگران هم حالی بهتر از من پیدا نکردند . آری من هم می دانم که گویش بندری بخشی از آن مربوط به فارسی میانه و پهلوی است اما اینکه این گویش واژه های زیادی را از زبانهای دیگر وام گرفته است که دیگر قابل انکار نیست ، واژه هایی مثل عاش ، ایوه ، یا سلام ، الله علیک و . .. که ورد زبان جنوبیهاست را که دیگر نمیتوان به زرتشت ربط داد . پس حتما یمبو سعنه ( ظاهرا از واژه های وارداتی آفریقایی است ) از دیدگاه جنابعالی زرتشتی است . در اینجا لازم دیدم جهت تنویر افکار کسانی که مطلب نویسنده ساده اندیش اشو همان اشو زرتشت است را خوانده اند جوابیه ای به وب سایت هرمزگانی دات نت ارسال کنم تا حداقل من باب زبانشناسی آقای پشتکوهی از سیر و تحولات این علم مطلع شوند ومن بعد با آگاهی به وسائل ارتباط جمعی مطلب ارسال کنند .
حیرت انگیز است که جناب آقای پشتکوهی زبان عربی با تاریخ بیش از پنج هزار ساله اش را به امارات متحده عربی نسبت داده اند و تاثیرات آن بر زبان پارسی را چنان نادیده گرفته اند که گویی چنین زبانی وجود نداشته است مثل اینکه ایشان متوجه نیستند که حد اقل 3/1 زبان پارسی را واژگان عربی تشکیل داده اند . بسیاری از شاعران و نویسندگان بزرگ این سرزمین به تاسی از همین زبان آثار فراوانی را به یادگار گذاشته اندعلم زبانشناسی میگوید هیچ زبانی برتر از سایر زبانها نیست بر اساس شواهد تاریخی در ایران تا 200 سال اجازه سخن گفتن جز به زبان عربی وجود نداشت محمد علی گلشیری اعتقاد دارد ریشه زبان پارسی دری ، پارسی مادری می باشد زیرا در همین زمان در خانه توسط مادران و پدران به فرزندان آموزش داده می شد . نویسنده رمان سلوک اظهار می دارد: «در زمان حکومت عباسی یکی از کارهایی که هویت ایرانی را شکل داد رسمی کردن زبان فارسی در کنار زبان عربی بود. اما این سلطه به معنای طرد شدن زبان عربی و کنار رفتن آن از جامعه نبوده است زیرا زبان عربی، زبان قرآن بود و جایگاه خود را داشت طوری که بسیاری از آثار به این زبان تألیف می شد محمد علی سپانلو شاعر در پاسخ به این سؤال که چرا زبان عربی با وجود تمام تأثیرات و تأثراتی که بر زبان پهلوی یا فارسی میانه گذاشت، نتوانست زبان غالب و دایم مردم ایران شود، می گوید : « ببینید! زبان عربی، تنها پدیده ای بود که عرب در آن تبحر داشت اما با تسلط مسلمانان به ایران، این ایرانیان بودند که دستور زبان عربی را نوشتند و برای آن چارچوب تعیین کردند. در واقع زبان فارسی توانست با جذب نقاط قوت زبان عربی به اعتلای خود کمک کند . زبان فارسی همواره در تقابل با زبان ها و گویش های مختلف بوده است و همواره نیز خود را در مواجهه با آنها نه تنها حفظ کرده بلکه تداوم بخشیده است. این خصوصیت، ویژگی هر زبان زنده و کاملی است که در گوشه و کنار جهان، وجود دارد . اما قبل از همه، در همین ابتدا باید به فهرستی از عوامل و حقایق اشاره شود تا جناب نویسنده مطلب اشو زرتشت ( پشتکوهی ) دقیق با برخی از بدیهیات زبانشناسی آشنا شود. جناب پشتکوهی درنظر داشته باشید که :
زبانها در عین تفاوتهای ریشه ای از مشابهتهای زیادی برخوردارند.- زبانها از نظر ساختاری در گروههای مشابه طبقه بندی میشوند.- زبانها همواره در طول زمان در داد و ستد بوده و متاثر از یکدیگر بوده اند.
برخی از زبانها به سبب تهاجمات استعماری و فقر فرهنگی در معرض نابودی قرار دارند.
علی رغم اختلافات عجیب و قریب بین زبانها و کدهای آنها، زبانها به تعبیری از ساختار واحدی برخوردارند.
زبان هیچ ملتی برتر و یا پست تر نیست، و این قدرتهای فائقه اقتصادی و یا امپراطوریهای مالی است که سبب فراموشی ویا