لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 16
فهرست صفحه
اخلاق خانواده .................................................................... 1
رابطه فرزند با پدر و مادر ........................................................ 1
رابطه زن و شوهر ................................................................. 3
خانواده در دنیای امروز .......................................................... 8
نابسامانی های موجود در رابطه با خانواده ..................................... 9
ضرورت امروزی توجه به خانواده ............................................... 10
اسلام و خانواده ................................................................. 11
منبع .............................................................................. 13
اخلاق خانواده
مطلوبیت زندگى اجتماعى و پیوند دادن زندگى فرد با فرد یا افراد دیگر، از آن رو استکه نیازهاى مادى و معنوى افراد در زندگىهاى دست جمعى (اجتماعى) بهتر تأمین مىشود .در همین رابطه باید گفت اصیلترین نیازهاى آدمى در ظرف خانواده تأمین مىگردد، زیرا در محیط خانواده است که نیاز تکوینى فرزند به پدر و مادر و نیاز مستقیم زن و شوهر به یکدیگر و نیازهاى عاطفى اعضاى خانواده به یکدیگر، پاسخهاى خود را مىگیرند.
رابطه فرزند با پدر و مادر
مهمترین رابطه میان انسانى با انسان دیگر، رابطه فرزند با پدر و مادر است که اصل وجود فرزند وابسته به آنها است.آنچه پدر و مادر براى فرزند انجام مىدهند، به هیچ وجه قابل جبران و مقابله نیست و از این رو نمىتوان بر اساس قاعده قسط و عدل رفتار آنان را پاسخ داد.گویا به همین دلیل است که قرآن کریم معیار ارزش را در رابطه با پدر و مادر، احسان قرار داده است و در هیچ آیهاى نیامده که فرزند باید با پدر و مادر رفتارى عادلانه داشته باشد؛ زیرا در چنین موضوعى، عدل کارایى ندارد.
قرآن کریم در آیات فراوانى فرزند را توصیه به احسان به پدر و مادر خویش مىکند و تعبیرهاى خاصى در این باره به کار مىبرد که حاکى از اهمیت فوق العاده مسأله است.در آیه 36 از سوره نساء پس از امر به عبادت خدا و شرک نورزیدن به الله، بىدرنگ مىفرماید: «و به پدر و مادر احسان کنید» . (1)
در آیه 23 از سوره اسراء تعبیر و قضى ربک الا تعبد الا ایاه و بالوالدین احسانا؛ «و پروردگار تو مقرر ساخت که جز او را مپرستید و به پدر و مادر خویش احسان کنید» .قضا در این جا به معناى تکلیف حتمى و مؤکد است.بالاترین تکلیف انسان عبادت خداوند است و پس از آن احسان به پدر و مادر قرار دارد.در آیهاى دیگر مىفرماید: «ما به انسان سفارش کردیم که نسبت به پدر و مادر خویش به خوبى رفتار کند» .و از آن جا که این سفارش ممکن است موجب این توهم شود که فرزند باید به طور کامل تسلیم پدر و مادر باشد، مىفرماید : «اما اگر آنان کوشش کردند تو را به کفر بکشانند دیگر اطاعت نکن» . (2) تقارن این دو مطلب بیانگر آن است که انسان چه اندازه باید در برابر پدر و مادر خویش خاضع و تسلیم باشد.نفس ایناستثنا حاکى از گستره لزوم اطاعت و سرسپارى و فروتنى در برابر والدین است.در سوره لقمان پس از بیان همین مطلب که «اگر تو را وادارند تا درباره چیزى که تو را به آن دانشى نیست به من شرک ورزى، از آنان فرمان مبر» سفارش مىکند در عین حال که ایشان مشرکاند و تو را به شرک فرا مىخوانند، باید در دنیا به خوبى با آنان معاشرت کنى و رفتارت نسبت به آنان نیکو باشد. (3) از دیگر تعابیر شگفت قرآن در این باره آن است که مىفرماید: ان اشکر لى و لوالدیک؛ (4) «[به انسان سفارش کردیم] که شکرگزار من و پدر و مادرت باش» .در هیچ جاى دیگر از قرآن این
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 19
نقش دین و خداشناسی در زندگی انسان
شناخت خداوند یک تکلیف است ، اما منظور ، شناخت حقیقت ذات خدا نیست بلکه مراد ، شناخت صفات او به اندازه طاقت بشری است که تحقق آن در دو مرحله انجام میپذیرد ، شناخت خود و درک اوصاف آن و سلب جهات نقص از آن، یعنی در واقع شناخت صفات خداوند ، به ادراک آن چه که سابقاً در نفس خود شاهد بوده ایم باز می گردد .
دین هرگز بشر را به سوی جهل ارجاع نمیدهد بلکه نوعی انقلاب فکری است که انسان را در همه عرصهها به سوی کمال و ترقی سوق میدهد.
این عرصهها چهار بعد دارند :
الف : منظم کردن افکار و عقاید و پاکسازی آنها از اوهام و خرافات .
ب : تضمین اصول اخلاقی
ج : تحکیم ارتباطات اجتماعی
د – لغو تفاوتهای نژادی و قومی
وانسان تنها در سایه ایمان به خداوند و معرفت او وادیان الهی به این اهداف چهارگانه میرسد: در عرصه اول یعنی اصلاح افکار و عقیده ، هرگز ممکن نیست که انسان بدون داشتن عقیده زندگی کنند ، حتی کسانی که الحاد پیشه کردهاند و شعار بیدینی برگزیده اند نمیتوانند بدون داشتن اعتقادی در تبیین و تفسیر وجود و فرجام حیات زندگی کنند .این دین است که جهان ونظم موجود در آن را با تفسیری واقع گرایانه و غایت انگار تشریح نموده وقوانین حاکم بر عالم را بر پایة مبانی مستحکمی توضیح می دهد . بشر ، در تفسیر دینی هرگز بطور عبث بر صفحه وجود ظاهر نشده وبه طور تصادفی خلق نشده است ، بگونهای که برای تکوین وخلقت او در این سیاره ، غایتی وجود دارد که میتوان در سایه تعالیم انبیاء و هدایت مبعوثین خالق ، بدان دست یافت ودر نتیجه تفسیر دینی ومعنوی کاملاً با تفاسیر مادی انگارانه متفاوت است . ماده انگاران عقیده دارند که ماده اولیه جهان ، قدیم بوده و خود به خود نظم یافته است یعنی نه دارای غایتی است و نه انسان در آن جایگاهی دارد . ولی کائنات در دیدگاه انسان الهی ، آغاز و انجامی دارد یعنی از خداوند نشات گرفته و در نهایت نیز بسوی خداوند باز میگردد .
به ذهن هر انسان سلیم النفس سه پرسش ابتدائی خطور می کند :
1- از کجا آمده است ؟
2- به سوی کجا میرود ؟
3- چرا خلق شده است ؟
آنها معتقدند که آغاز وانشاء هرچیز از خدا است و در نیز همه موجودات به او باز می گردند «إنا لله وإنا إلیه راجعون» یعنی غایت خلقت ، تخلق به ارزشها و آرمانهای اخلاقی و شناخت و به اسماء و صفات پاک او است . این در حالی است که ماده انگاران وملحدین هیچ پاسخ رضایت بخش و قانع کننده ای به آن سه پرسش نمی دهند .
با مقایسه بین تفکر الهی و روش مادی در پاسخ گویی به این سه سوال است که انسان در مییابد تکامل فکری ومعنوی تنها در سایه دین محقق شده وتوسط آن ، آفاق وسیعی در برابر عقل و اندیشه او گشوده میشود . این در حالی است که ماده انگاران ، همواره ذهن بشر را با جهل و ابهام پر میکنند و اندیشه او را بسوی شکاکیت ، نسبی انگاری وخرافات سوق میدهند .
از آنها باید پرسید چگونه ممکن است ماده دارای نیرویی باشد که به خود نظم ببخشد ؟ آیا ممکن است علت و معلول ، فاعل و مفعول ، و یا جاعل و مجعول یکی باشند ؟ آیا می توان پذیرفت که این نظم دقیق وشگفت انگیز در جای جای عرصه گیتی ، حاصل یک تصادف کور باشد ؟
قطعاً پاسخ به تمام این پرسشها منفی خواهد بود .
در بارة نقش دین در توسعه وتضمین اخلاق باید گفت که عقاید دینی همواره پشتوانه محکمی برای اصول اخلاقی است ، زیرا تقید وپایبندی به ارزشها واصول و رعایت آنها ، غالباً با دشواریها ومشقتهایی همراه است و اجرا شدن این اصول اخلاقی در جامعه ، مستلزم تحمل آلام و دشواریهایی می باشد .
در اینجا این پرسش مهم مطرح میشود که ضمانت اجرا وتحقق این اصول متعالی اخلاقی چیست ؟ اعتقاد به وجود خدای متعال وروز آخرت وثواب وعقاب ، عامل مهمی در تشویق و تحریک انسان به اجرای اصول اخلاقی در حیات دنیوی میباشد ، در حالی که اگر این اعتقاد وجود نداشت ، اخلاق ودستورهای آن صرفاً به پند و اندرزهایی تو خالی تبدیل میشد که هیچ ضمانت اجرایی برای آن وجود نمی داشت .
مؤرخ معاصر « ویل دورانت » در بارة ارتباط دین واخلاق می نویسد :
« دین باعث تجلی اخلاق است ، یعنی بر خلاف مبادلات اقتصادی که غایت آن موفقیت مادی ودنیوی است، اخلاق می تواند در برخی زمینه ها مغایر با تمایلات ولذائذ شخصی باشد ، واین اعتقاد دینی است که می تواند احساس مسئولیت را در قبال رعایت اصول اخلاقی در روح انسان ایجاد کند» .
دیگر نقش مهم دین ، تحکیم وتوسعه ارتباطات اجتماعی است زیرا داشتن عقیده دینی قطعاً اصول اجتماعی را پا برجا میکند . به خاطر اینکه انسان متدین دارای تکالیفی ضروری است که او را به سوی عمل و فعالیت در
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 17
انسان یک موجود مرکّب
این از آن جهت است که انسان در میان موجودات دیگر یک شخصیّت مرکّب است و این یک حقیقت است. این مطلب که انسان یک موجود مرکب است ادیان و فلاسفۀ ما تأیید کرده اند، علما و حتی روانشناس ها تأیید کرده اند و مطلبی است غیر قابل انکار و تردید.
ابتدا تعبیر قرآنی و تعبیر حدیثی مطلب را عرض می کنیم. شما در قرآن می بینید که دربارۀ خلقت انسان (اختصاصاً دربارۀ انسان) چنین می فرماید: فَاِذا لَوَّیتُهُ و نَفَضــْتُ فِیهِ مِنْ روحی فَقَعوا لَهُ ساجدینَ. به فرشتگان می گوید: وقتی که خلقت این موجود را تکمیل کردم و از روح خود چیزی در او دمیدم، بر او سجده برید. می گوید این موجود یک موجود خاکی است، من او را از خاک آفریدم، یک موجود طبیعی و مادی است؛ ولی همین موجود آفریده شده از آب و خاک، همین موجودی که دارای جسم و جسدی است مانند حیوان های دیگر، وَ نَفَختُ فیهِ من روحی، از روح خودم چیزی در او می دمم. لازم نیست که ما معنای روح خدا را بفهمیم که نفخۀ الهی و آنچه خدا او را روح خود نامیده است چیست. اجمالاً می دانیم که در این موجود خاکی یک چیز دیگری هم غیر خاکی وجود دارد. حدیث معروفی است، پیغمبر اکرم فرمود: «خداوند فرشتگان را آفرید و در سرشت آن ها تنها عقل را نهاد، حیوانات را آفرید و در سرشت آن ها تنها شهوت را نهاد، انسان را آفرید و در سرشت او هم عقل را نهاد و هم شهوت را» که مولوی همین را به صورت شعر درآورده است:
گفت پیغمبر که خلاق مجید خلق عالم را سه گونه آفرید
بعد می گوید یک گروه فرشتگان، یک گروه حیوانات و یک گروه هم انسان ها.
آیات و روایاتی که دربارۀ نفس انسان وارد شده دو دسته اند: دسته ای از آن ها نفس را به عنوان یک گوهر گرانبها و شریف ملکوتی که از عالم ربوبی آمده و منشأ همۀ فضائل و ارزش های انسانی است توصیف می کنند و به انسان ها توصیه می نمایند که در حفظ و نگهداری و حراست و تقویت و پرورش او بکوشند و مواظب باشند چنین گوهر ارزشمندی را از دست ندهند که زیان می بینند. از باب نمونه در قرآن می فرماید: ای محمد! تو را از حقیقت روح سؤال می کنند در پاسخ بگو: روح از عالم امر پروردگار می باشد و آنچه از علم به شما دادند اندکی بیش نیست.
در این آیه روح به عنوان موجودی از عالم او (تجرد) که بالاتر از عالم ماده است توصیف شده است.
امیرالمؤمنین (ع) دربارۀ نفس می فرماید: نفس گوهری است گرانبها، هر کس که آن را نگهداری کرد او را به مقام عالی خوهد رسانید و هر کس که از نگهداریش کوتاهی نمود او را به پستی خواهد کشید.
و فرمود: هر کس که قدر نفس خویش را بدانست او را به وسیلۀ انجام کارهای فانی و زود گذر به پستی نمی کشد.
و فرمود: هر کس که به شرافت نفس خویش پی برد او را از پستی شهوت ها و آرزوهای باطل حفظ خواهد کرد.
و فرمود: هر کس که نفسش شریف بود عواطفش زیاد خواهد بود.
و فرمود: هر کس که نفسش شریف بود او را از ذلت سؤال منزه خواهد داشت.
از این قبیل آیات و روایات که نمونه های فراوانی دارد چنین استفاده می شود که نفس انسان گوهر ارزشمندی است و باید در حفظ و نگهداری و حراست و پرورش آن تلاش کرد.
دستۀ دوم آیات و روایاتی است که نفس را به عنوان یک موجود شریر و دشمن انسان و منشأ بدی ها معرفی می نماید، که باید با او جنگید و سرکوبش ساخت والّا اسباب شقاوت و بد بختی انسان را فراهم خواهد ساخت. از باب نمونه:
قرآن کریم می فرماید: اما کسی که از مقام پروردگارش بترسد و نفس را از خواسته هایش باز دارد، بهشت جایگاه او خواهد بود.
قرآن مجید از زبان حضرت یوسف نقل کرده که می گفت: من نفس خودم را تبرئه نمی کنم زیرا نفس، همواره به بدی ها دستور می دهد، مگر اینکه خدا ترحم کند.
پیامبر گرامی اسلام فرمود: بزرگترین دشمن تو نفس تو می باشد که در بین دو پهلویت قرار دارد.
حضرت علی (ع) فرمود: نفس همواره به بدی دستور می دهد. پس هر کس او را امین دانست به وی خیانت خواهد کرد و هر کس که به آن اعتماد کند او را به هلاکت خواهد افکند، و هر کس که از آن راضی باشد او را به بدترین موارد، وارد خواهد ساخت.
باز حضرت علی (ع) فرمود: اطمینان به نفس از استوارترین فرصت های شیطان می باشد.
امام سجاد (ع) فرمود: پروردگارا! به تو شکایت می کنم از نفسی که همواره به بدی دستور می دهد و به گناه و خطا مبادرت می ورزد و به معصیت علاقه دارد و خودش را در برابر غضب تو قرار می دهد و مرا به سوی راه های هلاکت می کشاند.
از این قبیل آیات و روایات، که نمونه های بسیار فراوانی دارد چنین استفاده می شود که نفس، موجودی است شریر و منشأ بدی ها، باید با جهاد و تلاش او را سرکوب کنیم.
ممکن است بعضی چنین تصور کنند که بین این دو دسته روایات تزاحم و تعارض وجود دارد، یا خیال کند که انسان دارای دو نفس است:
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 25
انسان و روح
خواص و حالات روح در ظاهر و باطن انسان
١ - سوال : تفاوت خواص باطنی یا معنوی انسان با دیگر حیوانات چیست ؟
جواب : حیا و خجالت دو عامل خاص انسانست که در حالات معین و اماکن خاصه به پیش آمدهای دوست دارترین خود از حیا نمی بیند و می پرهیزد، که در این مختصر، حقیقت این کیفیت به خوبی نشاید قابل فهم باشد.
٢ - سوال : انسان کیست ؟
جواب : انسان موجودی که دارای صفاییت ظاهری و باطنی عالی است و از جمله خجالت و حیا نیز یکی از خواص معنوی عالی انسان بوده و در حال اقدام به کدام کار ممنوع از قوانین مدنی یا شرعی یا فامیلی، هرگاه تحت غرایز جنسی و نفس قرار گیرد و کسیکه بر امتناع آن قانون وارد باشد، بروی رسد و او را ببیند از خجالت، بدون مخالفت، خود را باطناً به نا آرامی شدید مواجه می بیند.
٣ - سوا ل : انسان کیست ؟
جواب : انسان موجودی که اگر از نگاه نفس یا روح تکامل کرده باشد باطناً بیست تا سی تا صد یا بالاتر مثل خود بزرگتر معلوم می شود (اما به دیدهء نیکان بشر، فرشتگان و شیاطین) – مولانا بلخی گوید: تن ز جان و جان ز تن مستور نیست
لیک کس را دید جان دستور نیست
٤ - سوال : انسان کیست ؟
جواب : یگانه موجودی که قسمتی از دید و وادیدهای نظری و معنوی خود را در خواب عیناً به کیف و شان کامل می بیند بعداً همه و یا پارهء از آن را پس از بیداری در بین موجوات روی زمین بازگو کرده می تواند، چرا و این چه کیفیت است که رخ میدهد چرا غور نمی نماید؟ آری! ثابت کنندهء حقیقت ماهیت روح نامکمل شده بشریت باشد.
٥ - سوال : اساساً انسان داری چه نیروی نامرئی است ؟
جواب : انسان موجودی است بین دو دستگاه نشراتی خیر و شر، که بی اراده و با اراده همواره مشغول خود و ماحول خویش است، تا کدامین غالب آید و وی را بدانسو کشد.
٦ - سوال : پس به چه صورت انسان به مقام اعلی رسیده و به چه کوایف پست می شود؟
جواب : هرگاه به پیروی از نفس، به حضیض ذلت و انتهای دنائت گراید، ظاهراً انسان اما باطناً حیوان درنده، بسیار نیرنگ باز و دغل پیشه است که به استفاده از مقام انسانیت بهره کشی های سوء می نماید، زیرا قوای روحانیش به مرتبهء روح حیوانی رسیده باشد. اما اینقدر تفاوت دارد که به همچو اشخاص بازهم با همین حالت، بازگشت به سوی خدا جل جلاله میسر است که اگر بکوشد دارای مقام و یا رتبهء کامل حقیقت انسانی گردد و نیز برعکس تا زمانیکه روح او مستشعر مقام جان نشود و نفسش به مطمئنه مبدل نگردد احتمال فیصد (٢٥ تا ٣٠) لغزش او ممکن باشد.
٧ - سوال : انسان کیست ؟
جواب : انسان موجودی که کلانی باطنی او را اکثراً نه او بیند و نه دیگران، خواه از نگاه نفس باشد یا از صفائیت روح، اما کلانی ظاهری او را به کدام تصرفی که یافت از قبیل علم، ثروت یا قدرت یا شهرت های صادق و کاذب که بی بقاست، هر کس دیده تواند.
٨ - سوال : دیگر از صفات معنوی عالی انسانی چیست ؟
جواب : اکثراً در حال حمله به دفاع قوای بالمثل، مانند دیگر حیوانات بنابر عقل سلیم پاسخ نمی دهد و می سنجد مگر که قدرت جانب بر او از کدام نگاه فزونی داشته و حیاتش به خطر باشد در صورتیکه خود را در مقابلش لاشی و بی قدرت بیند اینجاست که به الحاح یا وسیلهء دیگر دفاع معنوی پرداخته بدین ترتیب رقت قلب او را به خود متوجه می سازد.
٩ - سوال : اگر روشنی بیشتر اندازند ؟
جواب : بلی انسان های سلیم علاوه از احساس آلام جسم یا روح دیگران حمله را بر مال و شرف نیز بد می بینند که در چنین موارد پختگان شان به تأمل و عاجل طبیعتان شان بدون درنگ پاسخ داده دفاع می کنند.
١٠ - سوال : انسان کیست ؟
حواب :انسان موجودی که به حکم استیلای حب ریاست، بر جانداران دیگر که از خود ضعیف تر بیند و یا در مقام تصرف، خود را بر او غالب یابد بر وی حمله نکند و آزار ندهد و اگر برعکس او را رقیب خود یافت می کوشد تا به هر نوع شود وی را از پا بیاندازد و به مقام تسلیم آرد.
١١ - سوال : انسان کیست ؟
جواب : انسان موجودی دارای استعداد خدا داد که به هر پیمانه بخواهد می تواند در کار های نیک و بد به شکل نهائی از آن بهره گیری کرده و کارروائی کند.
١٢ - سوال : انسان کیست ؟
جواب : انسان موجودی است که به وضاحت تمام خورسندی خود را به خنده و غم و اندوه خویش را به گریه تمثیل می کند.
١٣ - سوال : این مهارت و تصرفش چه امتیازی را به وی ثابت می کند ؟
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 12
انسان کامل از دیدگاه نهج البلاغه
الحمد الله الذی جعلنا من المتمسکین بولایة مولانا امیرالمؤمنین علی علیه السلام
«قیمه کل امری ما یحسنه»
«وانا لامرأ الکلام وفینا نشبت عروقه وعلینا تهدلت غصونه »
معجزات سفرای الهی بر دو قسم است: قولی وفعلی. معجزات فعلی تصرف درکائنات به قوت ولایت تکوینی باذن الله تعالی است. از آن جمله است واقعه شجره قاصعه در نهج البلاغه که درخت به امر رسول الله از جای خود کنده شد و مانند مرغی بال زنان به سوی پیغمبر اکرم شتافت.
قلع درب قلعه خیبر به دست ید الله امیر(علیه السلام) که خود فرمود: «و الله ما قلعت باب خیبروقدفت به اربعین ذراعاً لم تحس به اعضائی بقوة جسدیه ولا حرکه غذائیه ولکن ایدت بقوه ملکوتیه ونفس بنورها مضیئه» در عداد معجزه فعلی است.
معجزات قولی، علوم ومعارف است که به تعبیر امیر(علیه السلام) در خطبه اشباح نهج البلاغه از ملائکه اهل امانت وحی از حظائز قدس ملکوت بر مرسلین نازل شده است.
معجزات فعلی، موقت، وبعد از وقوع، عنوان تاریخی دارند بخلاف قولی که با محسوسات آشنایند، واین خواص را گوهر شناسند.به قول خواجه در شرح اشارات: «الخواص للقولیة اطوع و العوام للفعلیة»
در سلسله معجزات قولی،قرآن مجید است که صورت کتیبه خاتم(صلی الله علیه واله) است، و معارف صادر از اهل بیت عصمت و وحی چون نهج البلاغه و زبور وانجیل آل محمد(صلی الله علیه واله) صحیفه سجادیه وجوامع روایی، تالی آن. آری تنها معجزه فعلی باقی پیغمبر قبله مدینه طیبه است که بدون اعمال قواعد وآلات نجومی آن را در غایت استوار تعیین فرمود وبه سوی کعبه ایستاد وفرمود:
«محرابی علی المیزاب»
اگر کسی با نظر تحقیق وانصاف در معارف اهل بیت وحی تدبیر کند اعتراف می کند که این همه معارف از مدرسه ومعلم ندیده، جز از نفوس مؤید به روح القدس نتواند بود، و خود آنها بهترین حجت بودن آنان است که: «الدلیل دلیل لنفسه». نهج البلاغه نمونه ای بارز از این کالای پر بهای بازار معارف است.
ادعیه ماثوره ومناجات ها، هر یک مقامی از مقامات انشائی وعلمی آن بزرگان است.لطائف ذوقی و دقائق شهودی که در اینها نهفته است در روایات نیست که در اینها مخاطب مردمند وبا آن به فراخور فهمشان سخن می گفتند، و درآنها با جمال وجلال مطلق بخلوت راز ونیاز می نشستند