لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : پاورپوینت
نوع فایل : .ppt ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد اسلاید : 180 اسلاید
قسمتی از متن .ppt :
تا آنجا که بدانید، به دیگران بیاموزید
و
مارصفت بر گنجینه علم حلقه مزنید
و
جویندگان را از این گنج سرشار بی بهره مسازید.
حضرت علی ( ع)
درس :
حسابداری صنعتی ( 3 )
تعداد واحد درسی : 3 واحد
منبع درسی :
حسابداری صنعتی (3) تألیف نسرین فریور – محمود عربی از سری انتشارات دانشگاه پیام نور
تهیه کننده اسلاید :
دکتر حسن صالح نژاد عضو هیأت علمی دانشگاه پیام نور
چکیده محتوای درس جهت ارائه به روش اسلاید( power point )
هدف درس
هدف از درس حسابداری صنعتی (3) آشنا ساختن دانشجویان با بودجه بندی جامع درمؤسسات تولیدی ، برنامه ریزی هزینه های سرمایه ای ، تجزیه و تحلیل انحرافات فروش و سود از بودجه جامع ، هزینه های مرتبط با تصمیم گیری و حسابداری مسئولیتی .
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 20
جناس مرکب ( آرایه های ادبی )
جناس مرکب
جناس مرکب یا مرفو (رفو شده) از فروع جناس تام است و بر دو نوع است:
الف: دو کلمه متجانس، هم هجا (هم وزن) هستند، اما اختلاف در تکیه دارند، یعنی - به قول دستودانان- یکی بسیط یا در حکم بسیط و دیگری مرکب است:
کمند (تکیه در آخر)/ کمند (تکیه در اول)، سلامت (صحت) / سلامت (سلام بر تو)
گفتمش باید بری ناممزیاد
گفت آری می برم نامتزیاد
(فرصت شیرا زی)
زیاد اول کثرت را می رساند و زیاد دوم مخفف «از یاد» است .
بنگر و امروز بین کز آنکیان است
ملک که دی و پریر از آنکیان بود
(سیف فرغانی)
منظور از کیان اول سئوال پرسشی «از آن چه کسانی» است و منظور از کیان دوم دوران پادشاهی کیانیان است.
تا قیامت هر که جنس آن بدان
در وجود آید، بود رویش بدان
مولوی
قوافی منظومه سحر حلال اهلی شیرازی تماما ا این دست است :
خواجه در ابریشم و ما درگلیم
عاقبت ای دل همه یکسر گلیم
از گلیم اول زیرانداز (نامرغوب) و از گلیم دوم عبارت «در گـِل هستیم» اراده می شود.
تبصره : در برخی از کتب بدیعی متأخر در مورد جناس مرکب، دقت هایی کرده اند که در واقع خارج از حوزه بحث های بدیعی (موسیقیائی) است. مثلاً گفته اند که اگر طرز نگارش واژه ها یکسان باشد جناس مرکب مقرون است: کمند/ کمند و اگر شکل املایی به یک گونه نباشد جناس مرکب مفروق است: دلبری/ دل بری
شاهان زمانه خصم بردار کشند
و آن نرگس بیدار تو بی دار کشد
(مولانا)
ب: هر دو کلمه متجانس مرکب باشند، در این صورت بدان جناس ملفق یا متشابه گویند.
چون نای بی نوایم از این نای بی نوا
شادی ندید هیچکس از نای بی نوا
(مسعود سعد سلمان)
نای بی نوا در آخر مصراع اول به معنی زندان «نای» بی ساز و برگ و مفلوک و در آخر مصراع دوم به معنی نای بی آهنگ است.
زان شده در پیش شاهان دور باش
کی شده نزدیک شاهان، دور باش
(منطق الطیر عطار)
تبصره یک : گاهی کلمه جناس را (چه مرکب باشد و چه مفرد) به دو قسمت معنی دار تقسیم می کنند و هر قسمت را جداگانه و در معنی مستقل به کار می برند.
قوم گفتندش که ای خر! گوش دار
خویش را اندازه خرگوش دار
(دفتر اول مثنوی)
یکی شاهدی در سمرقند داشت
که گفتی به جای سمر، قند داشت
(بوستان)
از بس مکان که داده و تمکین که کرده اند
خشنودم از کیای ری و از کیای ری
(خاقانی)
مفروشید کمان و زره و تیغ، نان را
که سزا نیست سلح ها به جز از تیغ زنان را
(مولوی)
تبصره 2: در کتب سنتی شهریار
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 20
جناس مرکب ( آرایه های ادبی )
جناس مرکب
جناس مرکب یا مرفو (رفو شده) از فروع جناس تام است و بر دو نوع است:
الف: دو کلمه متجانس، هم هجا (هم وزن) هستند، اما اختلاف در تکیه دارند، یعنی - به قول دستودانان- یکی بسیط یا در حکم بسیط و دیگری مرکب است:
کمند (تکیه در آخر)/ کمند (تکیه در اول)، سلامت (صحت) / سلامت (سلام بر تو)
گفتمش باید بری ناممزیاد
گفت آری می برم نامتزیاد
(فرصت شیرا زی)
زیاد اول کثرت را می رساند و زیاد دوم مخفف «از یاد» است .
بنگر و امروز بین کز آنکیان است
ملک که دی و پریر از آنکیان بود
(سیف فرغانی)
منظور از کیان اول سئوال پرسشی «از آن چه کسانی» است و منظور از کیان دوم دوران پادشاهی کیانیان است.
تا قیامت هر که جنس آن بدان
در وجود آید، بود رویش بدان
مولوی
قوافی منظومه سحر حلال اهلی شیرازی تماما ا این دست است :
خواجه در ابریشم و ما درگلیم
عاقبت ای دل همه یکسر گلیم
از گلیم اول زیرانداز (نامرغوب) و از گلیم دوم عبارت «در گـِل هستیم» اراده می شود.
تبصره : در برخی از کتب بدیعی متأخر در مورد جناس مرکب، دقت هایی کرده اند که در واقع خارج از حوزه بحث های بدیعی (موسیقیائی) است. مثلاً گفته اند که اگر طرز نگارش واژه ها یکسان باشد جناس مرکب مقرون است: کمند/ کمند و اگر شکل املایی به یک گونه نباشد جناس مرکب مفروق است: دلبری/ دل بری
شاهان زمانه خصم بردار کشند
و آن نرگس بیدار تو بی دار کشد
(مولانا)
ب: هر دو کلمه متجانس مرکب باشند، در این صورت بدان جناس ملفق یا متشابه گویند.
چون نای بی نوایم از این نای بی نوا
شادی ندید هیچکس از نای بی نوا
(مسعود سعد سلمان)
نای بی نوا در آخر مصراع اول به معنی زندان «نای» بی ساز و برگ و مفلوک و در آخر مصراع دوم به معنی نای بی آهنگ است.
زان شده در پیش شاهان دور باش
کی شده نزدیک شاهان، دور باش
(منطق الطیر عطار)
تبصره یک : گاهی کلمه جناس را (چه مرکب باشد و چه مفرد) به دو قسمت معنی دار تقسیم می کنند و هر قسمت را جداگانه و در معنی مستقل به کار می برند.
قوم گفتندش که ای خر! گوش دار
خویش را اندازه خرگوش دار
(دفتر اول مثنوی)
یکی شاهدی در سمرقند داشت
که گفتی به جای سمر، قند داشت
(بوستان)
از بس مکان که داده و تمکین که کرده اند
خشنودم از کیای ری و از کیای ری
(خاقانی)
مفروشید کمان و زره و تیغ، نان را
که سزا نیست سلح ها به جز از تیغ زنان را
(مولوی)
تبصره 2: در کتب سنتی شهریار
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 20
جناس مرکب ( آرایه های ادبی )
جناس مرکب
جناس مرکب یا مرفو (رفو شده) از فروع جناس تام است و بر دو نوع است:
الف: دو کلمه متجانس، هم هجا (هم وزن) هستند، اما اختلاف در تکیه دارند، یعنی - به قول دستودانان- یکی بسیط یا در حکم بسیط و دیگری مرکب است:
کمند (تکیه در آخر)/ کمند (تکیه در اول)، سلامت (صحت) / سلامت (سلام بر تو)
گفتمش باید بری ناممزیاد
گفت آری می برم نامتزیاد
(فرصت شیرا زی)
زیاد اول کثرت را می رساند و زیاد دوم مخفف «از یاد» است .
بنگر و امروز بین کز آنکیان است
ملک که دی و پریر از آنکیان بود
(سیف فرغانی)
منظور از کیان اول سئوال پرسشی «از آن چه کسانی» است و منظور از کیان دوم دوران پادشاهی کیانیان است.
تا قیامت هر که جنس آن بدان
در وجود آید، بود رویش بدان
مولوی
قوافی منظومه سحر حلال اهلی شیرازی تماما ا این دست است :
خواجه در ابریشم و ما درگلیم
عاقبت ای دل همه یکسر گلیم
از گلیم اول زیرانداز (نامرغوب) و از گلیم دوم عبارت «در گـِل هستیم» اراده می شود.
تبصره : در برخی از کتب بدیعی متأخر در مورد جناس مرکب، دقت هایی کرده اند که در واقع خارج از حوزه بحث های بدیعی (موسیقیائی) است. مثلاً گفته اند که اگر طرز نگارش واژه ها یکسان باشد جناس مرکب مقرون است: کمند/ کمند و اگر شکل املایی به یک گونه نباشد جناس مرکب مفروق است: دلبری/ دل بری
شاهان زمانه خصم بردار کشند
و آن نرگس بیدار تو بی دار کشد
(مولانا)
ب: هر دو کلمه متجانس مرکب باشند، در این صورت بدان جناس ملفق یا متشابه گویند.
چون نای بی نوایم از این نای بی نوا
شادی ندید هیچکس از نای بی نوا
(مسعود سعد سلمان)
نای بی نوا در آخر مصراع اول به معنی زندان «نای» بی ساز و برگ و مفلوک و در آخر مصراع دوم به معنی نای بی آهنگ است.
زان شده در پیش شاهان دور باش
کی شده نزدیک شاهان، دور باش
(منطق الطیر عطار)
تبصره یک : گاهی کلمه جناس را (چه مرکب باشد و چه مفرد) به دو قسمت معنی دار تقسیم می کنند و هر قسمت را جداگانه و در معنی مستقل به کار می برند.
قوم گفتندش که ای خر! گوش دار
خویش را اندازه خرگوش دار
(دفتر اول مثنوی)
یکی شاهدی در سمرقند داشت
که گفتی به جای سمر، قند داشت
(بوستان)
از بس مکان که داده و تمکین که کرده اند
خشنودم از کیای ری و از کیای ری
(خاقانی)
مفروشید کمان و زره و تیغ، نان را
که سزا نیست سلح ها به جز از تیغ زنان را
(مولوی)
تبصره 2: در کتب سنتی شهریار
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 16
پارسَه ( تخت جمشید ) Persepolis
هخامنشیان همچون نیاکان خود عادت به کوچ کردن داشتند ، و معمولاً همه سال را در یک جا به سر نمیبردند، بلکه بر حسب اقتضای آبوهوا، هر فصلی را در یکی از پایتختهای خود سر میکردند. در فصل سرما ، در بابل و شوش اقامت داشتند ، و در فصل گرمی ِهوا به همدان میرفتند که در دامنه کوه الوند بود و هوای تازه و خنکی داشت .
این سه شهر « پایتخت » به معنی اداری و سیاسی و اقتصادی بودند، اما دو شهر دیگر هم بودند که « پایتخت آئینیِ » هخامنشیان به شمار میرفتند، یکی پاسارگاد که در آنجا آیین و تشریفات تاجگذاری شاهان هخامنشی برگزار میشد، و دیگری « پارسَه » که برای پارهای تشریفات دیگر به کار میآمد.
این دو شهر « زادگاه » و « پرورشگاه » و به اصطلاح « گهواره » پارسیان به شمار میرفت، و گور بزرگان و نامآوران آنان در آنجا بود و اهمیت ویژهای داشتند؛ به عبارت دیگر، اینها مراکز مذهبی ایرانیان هخامنشی بودند، مانند اورشلیم و واتیکان، که نظر به اهمیت آیینی خود، مرکز ثقل بسیاری از حوادث بودهاند. البته از این دو تختجمشید بیشتر اهمیت داشته است و به همین دلیل، اسکندر مقدونی آن را به عمد آتش زد تا گهواره و تکیهگاه دولت هخامنشی را از میان ببرد.
نام راستین این شهر پارْسَهْ بوده است که از نام قوم پارسی آمده است و آنها ایالت خود را هم به همان نام پارس میخواندند. پارسه به همین صورت در سنگ نوشته خشیارشا بر جرز درگاهای « دروازه همه ملل » نوشته شده است، و در لوحههای عیلامی مکشوفه از خزانه و باروی تختجمشید هم آمده است. یونانیان از این شهر بسیار کم آگاهی داشتهاند، به دلیل این که پایتخت اداری نبوده است، و در جریانهای تاریخ سیاسی، که مورد نظر یونانیان بوده، قرار نمیگرفته. به علاوه، احتمال دارد که به خاطر احترام ملی و آئینی شهر پارسه، خارجیان مجاز نبودهاند به مکانهای مذهبی رفت وآمد کنند و در باب آن آگاهیهایی به دست آورند؛ همچنان که تا پایان دوره قاجار، سیاحان اروپایی کمتر میتوانستند در باب مشاهد و امامزادههای ایرانی تحقیق کنند. بعضی گمان کردهاند که در برخی از نوشتههای یونانی از پارسه به صورت پارسیان «persain» و یا شهر پارسیان نام رفته است، اما این گمان مبنای استواری ندارد.
پِرسِه پُلیس ( پرسپولیس )
نام مشهور غربی تختجمشید ، یعنی پِرْسِهْ پُلیْس (Perse Polis) ریشه غریبی دارد. در زبان یونانی، پْرسهْپُلیْس و یا صورت شاعرانه آن پِرْسِپْتوُلیْس Persep tolis لقبی است برای آِتِنه، الهه خرد و صنعت و جنگ، و «ویرانکننده شهرها» معنی می دهد.این لقب را آشیل، شاعر یونانی سده پنجم ق.م. در چکامه مربوطه به پارسیان، به حالت تجنیس و بازی با الفاظ، در مورد «شهر پارسیان» به کار برده است (سُوکنامه پارسیان، بیت 65). این ترجمه نادرست عمدی، به صورت سادهترش، یعنی پرسه پلیس، در کتب غربی رایج گشته و از آنجا به مردم امروزی رسیده است. خود ایرانیان نام «پارسه» را چند قرن پس از برافتادنش فراموش کردند چون کتیبهها را دیگر نمیتوانستند بخوانند و در دوره ساسانی آن را «صدستون» میخواندند. البته مقصود از این نام، تنها کاخ صدستون نبوده است، بلکه همه بناهای روی صفه را بدان اسم میشناختهاند. در دورههای بعد، در خاطر ه مردم فارس، «صدستون» به «چهلستون» و «چهلمنار» تبدیل شد. جُزَفا باربارو، از نخستین اروپاییانی که این آثار را دیده است (سال 1474 میلادی)، آن را ِچْلمِنار (چهلمنُار) خوانده است. پس از برافتادن هخامنشیان خط و زبان آنها نیز بتدریج نامفهوم شد و تاریخ آنان از یاد ایرانیان برفت، و خاطره شان با یاد پادشاهان افسانهای پیشدادی و نیمه تاریخی کیانی درهم آمیخت، و بنای شکوهمند پارسه را کار جمشید پادشاه افسانهای که ساختمانهای پرشکوه و شگرف را به او نسبت میدادند دانستند و کمکم این نام افسانهای را بر آن بنا نهادند.
صفه ی پارسه
تختجمشید بر روی صفهای بنا شده است که کمی بیشتر از یکصد و بیستو پنج هزار متر مربع وسعت دارد. خود صفه برفراز و متکی به صخرهای است که از سمت شرق پشت به کوه میترا یا مهر (= کوه رحمت) داده است و از شمال و جنوب و غرب در درون جلگه مرودشت پیش رفته و شکل آن را میتوان یک چهار ضلعی دانست که ابعاد آن تقریباً چنین است: 455 متر در جبهه غربی ، 300 متر در طرف شمالی ، 430 متر در سوی شرقی و 390 متر در سمت جنوبی کتیبه بزرگ داریوش بر دیوار جبهه جنوبی تخت، صریحاً گواهی میدهد که در این مکان هیچ بنایی قبل از وی موجود نبوده است.
کارهای ساختمانی تختجمشید به فرمان داریوش بزرگ در حدود 518 ق.م آغاز شد. اول از همه میبایست این تخت بسیار بزرگ را برای برآوردن کوشک شاهی آماده سازند: بخش بزرگی از یک دامنه نامنظم سنگی را مطابق نقشه معماران، تا ارتفاع معینی که مورد نظرشان بود، تراشیدند و کوتاه و صاف کردند و گودیها را با خاک و تختهسنگهای گران انباشتند، و قسمتی از نمای صفه را از صخره طبیعی تراشیدند و بخشی دیگر را با تختهسنگهای کثیرالاضلاع کوه پیکری که بدون ملاط بر هم گذاشتند برآوردند و برای آنکه این سنگهای بزرگ بر هم استوار بمانند آنها را با بستهای دم چلچلهای آهنی به هم پیوستند و روی بستها را با سرب پوشانیدند (این بستهای فلزی را دزدان و سنگربایان کنده و بردهاند؛ تنها تعداد کمی از آنها را بر جای ماندهاند). این تخته سنگها یا از سنگ آهکی خاکستری رنگی است که از کوه و تپههای اطراف صفه استخراج میشده و یا سنگهای آهکی سیاهی شبیه به مرمر است که از کانهای مجدآباد در 40 کیلومتری غرب تختجمشید میآوردهاند. خرده سنگها و سنگهای بیمصرف حاصل از تراش و تسطیح صخره را نیز به درون گودها ریختند. شاید در همین زمان بوده است که با