لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 6
موضوع تحقیق: زندگی نامه ی گالیله
منبع و مأخذ:
کتاب گالیله
نویسنده: مایکل وایت
مترجم: عبدالرحیم مرودشتی
بسمه تعالی
گالیلئو گالیله آخرین فرزند وینچنزو و جولیاگ لیلی در روز جمعه 15 فوریه 1564 م به دنیا آمد. خانواده ی او در شهر پیزا زندگی می کردند که در منطقه ی توسکانی در شمال غربی ایتالیا قرار داشت. پدر او موسیقیدان پرآوازه ای بود که به موسیقی نظری علاقه ی بسیاری داشت. او در ایتالیا به عنوان شخصی مبتکر و صاحب دیدگاه های کاملاً انقلابی در موسیقی شهرتی به هم رسانده بود و نخستین کسی بود که در پژوهش خود از ریاضیات استفاده کرد. عصری که در حدود یک قرن قبل از تولد این نابغه ی بزرگ آغاز شد و مورخان آن را «رنسانس» نام نهاده اند از ناحیه ی توسکانی آغاز شد. جایی که گالیله رشد کرد و به بلوغ رسید. رنسانس دوران نوزایی و طلوع دوباره ی هنر و علم بود. گالیله تا 11 سالگی در خانه زیر نظر پدرش و چند معلم سرخانه تحصیل کرد. او کودکی با نشاط و سرزنده و اهل گشت و گذار بود او به کاوش و تحقیق در مورد هرچه در پیرامون خود می یافت عشق می ورزید. وقتی از درس فراغت می یافت به راه می افتاد تا در بیرون توسکانی نقبها و تونل های پنهانی و ساختمانی مخروبه را در دشت ها کشف کند. در سال 1575 م خانواده ی گالیله به فلورانس که شهر بزرگی در شرق پاریس بود کوچ کردند. در میان تمام شهرهای ایتالیا فلورانس به عنوان مهمترین مکان آموزش و کانون روشنی فکری مطرح بود. وینچنزو نمی توانست از عهده ی مخارج تحصیل فرزندش برآید. لذا گالیله یازده ساله به مدرسه ای دینی در نزدیکی شهر والومبروسا «vallombrosa» فرستاده شد. اوضاع و احوال آن گونه نبود که پدر گالیله انتظار داشت. پس از سه سال پدر گالیله احساس کرد که باید فرزندش را نزد خود بیاورد. زیرا دریافته بود که او به عنوان راهبی نوآموز داوطلب ادامه ی تحصیل علوم دینی شده است. وینچنزو از این فکر فرزند بر خود لرزید و گالیله را به فلورانس نزد خود آورد تا در همان جا ادامه تحصیل دهد. مخالفت پدر گالیله با راهب شدن او اوّلین نزاع میان این پدر و پسر بود. آن ها در این زمینه که بهترین رشته دانشگاهی برای گالیله چیست هم عقیده نبودند. در سال 1581م یعنی در هفده سالگی گالیله در دانشگاه پیزا ثبت نام کرد. پدرش اصرار داشت که گالیله باید پزشکی بخواند زیرا می پنداشت که انتخاب این رشته برداشتن گام اوّل بر روی پله ی پیشرفت و ثروت برای دانش جوی هفده ساله ی قرن شانزدهم است. گالیله با بی میلی درخواست پدر را پذیرفت امّا در خلال چند ماه شدت مخالفت پدر فروکش کرد.
گالیله جوانی با استعدادهای گوناگون بود. او موسیقیدانی مستعد، نقاشی چیره دست و نویسنده ای بسیار توانا بود. اما در همان سال های تحصیل در پیزا بود که علاقه ی او به طب کاهش یافت و رشته ی مورد علاقه اش را پیدا کرد. بدین ترتیب تحولی بزرگ در زندگی او آغاز شد. در طول اوّلین نیمسال تحصیلی در دانشگاه پیزا گالیله در اوقات فراغت به مطالعه و فراگیری ریاضیات پرداخت و کم کم شیفته ی این رشته شد. او به ویژه به سخنرانی هایی که در این زمینه می شد سخت دل بسته بود. یکی از این سخنران ها استیلوریچی «Ostillo Ricci» بود که ریاضیدانی برجسته به شمار می آمد. او در این سخنرانی ها در مورد هندسه ی اقلیدسی سخن می گفت. در پایان هر جلسه ی سخنرانی گالیله پرسش های بسیاری را مطرح می کرد. ریاضیدان پیر متوجه شد که این دانش آموز بسیار باهوش و مستعد است؛ از این رو وی را تشویق می کرد که پزشکی را رها کند و به تحصیل ریاضیات بپردازد. با وجود خشم پدر گالیله تصمیم خود را عملی کرد. در پایان نیمسال اول تحصیلی گالیله دانشجوی رشته ی ریاضیات شده بود. در دانشگاه پیزا بودکه علاقه ی گالیله به نگرش های فیلسوفانه در علم فزونی یافت و آرام آرام در عرصه ی مباحثه و استدلال توانا شد. در موارد زیادی او عصبانی می شد و صدایش را بلند می کرد و با داد و فریاد نظریات همکلاس ها و سخنران ها را رد می کرد.
بی تردید گالیله تا حدودی بازیگوش و پرشرّ و شور بود اما اساساً دانشجویی مرتب منظم و منضبط به شمار می رفت. گالیله در بین دانشجویان شهرت و محبوبیتی کسب کرده بود. آن چه گالیله به آن رسیده بود درست نقطه ی مقابل ارسطو بود. او در پیزا اعلام می کرد که علم فقط باید بر پایه ی تجربه و آزمایش استوار باشد. گالیله در سال 1585م در سن 21 سالگی دانشگاه را بی آن که مدرکی به دست آورد ترک کرد. هرچند این کار پس از چهار سال عجیب به نظر می رسد ولی در ایتالیای قرن شانزدهم هم چنین چیزی بسیار رایج بود. زیرا مدرک رسمی داشتن اهمیت و اعتبار کارهای علمی را نداشت. او گاه محبور می شد چند ساعت پیاده راه برود تا به ویلاهای زیبای اشراف برسد زیرا گالیله تعدادی دانشجوی بزرگسال را برای خود دست و پا کرده بود. آن ها اشراف ثروتمندی بودند که می خواستند برخی علوم را بیاموزند. دانشمند جوان ما در اوقات فراغت خود پژوهش های شخصی و خصوصی اش را در زمینه ی فیزیک و ریاضیات ادامه می داد و آرام آرام در میان ریاضیدانان و فیلسوفان فلورانس شهرت و اعتباری کسب می کرد. گالیله هنگامی که به عنوان معلّم خصوصی کار می کرد اوّلین متن فیزیک کامل خود را نوشت. این کتاب درباره ی تعدل اجسام بود.
گالیله گاه اندیشه ها و نظریات در ضمن گفت و گو میان دو شخص بیان می شود و گاه در قالب داستان و نمایش. او معمولاً نظریات خود را از زبان یکی از شخصیت های داستان بیان می کرد. این شیوه بسیار موفق از آب درآمد و پیشنهادها و نظیرات گالیله در کتاب تعادل به رغم نو بود نشان از جانب بیشتر دانشمندان پذیرفته شد. در سال 1589م گالیله به اصرار دوستانش به دانشگاهی بازگشت که پیش از آن بدون اخذ مدرک چهار سال از عمرش را در آن جا گذرانده بود. گالیله که اکنون 25 سال داشت در دانشگاه پیزا هم چنان نظریات ضد ارسطویی خود را مطرح می کرد. امّا این بار این نظریات مایه ی دردسر او شد. او در همان سال اول رساله ای طنزآلود منتشر کرد که قوانین خشک و بی روح دانشگاه را به تمسخر می گرفت و اعمال خودپسندانه ی برخی از همکارانش را استهزا می کرد و فقط در دانشگاه پیزا نبود که برایش دشمنی ایجاد کرد. در سال 1590م او تمام افکار و اندیشه های مترقی خود را در مورد حرکت و اجسام در حال سقوط در کتابی به نام «پیرامون حرکت» جمع کرد.
یکی از اصول بنیادی مطرح شده در این کتاب به نظریه ی اجسام در حال سقوط مربوط می شود. بالاخره گالیله به دانشگاه پادوا نقل مکان کرد اما با وجود دریافت حقوق زیاد و سرپرستی خانواده اش مشکل بود و او مجبور شد که به تدریس خصوصی روی بیاورد. او با تلاش زیاد موفق شد کسب و کاری برای خود پیدا کند و به مهندسان ارتش و علاقمندان ساکن در آن منطقه مکانیک آموزش دهد. وی در این هنگام با یک زن ونیزی به نام مارینا گامبا آشنا شد. این دو بیش از 10 سال با هم زندگی کردند و پس از این که گالیله در سال 1610م پادوارا را ترک کرد میان این دو جدایی افتاد. حاصل زندگی مشترک گالیله و مارینا دو دختر و یک پسر بود... . گالیله نُه سال پس از حضور در آخرین دادگاه کتاب سفارشی پاپ را به اتمام رساند: «گفتار در باب دو نظام اصلی جهانی.» ولی مشکل دیگری بروز کرد. پاپ گالیله را به اتهام بدعتگزاری به رم فرا خواند. یک بار دیگر گالیله شصت و نه ساله به رم رفت تا به عنوان مجرم محاکمه شود. بی شک دوستان او در میان مقامات تفتیش عقاید جان وی را نجات دادند و پاپ خشمگین را راضی کردند تا حکم مرگ وی را به زندان ابد تبدیل کند.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 6
موضوع تحقیق: زندگی نامه ی گالیله
منبع و مأخذ:
کتاب گالیله
نویسنده: مایکل وایت
مترجم: عبدالرحیم مرودشتی
بسمه تعالی
گالیلئو گالیله آخرین فرزند وینچنزو و جولیاگ لیلی در روز جمعه 15 فوریه 1564 م به دنیا آمد. خانواده ی او در شهر پیزا زندگی می کردند که در منطقه ی توسکانی در شمال غربی ایتالیا قرار داشت. پدر او موسیقیدان پرآوازه ای بود که به موسیقی نظری علاقه ی بسیاری داشت. او در ایتالیا به عنوان شخصی مبتکر و صاحب دیدگاه های کاملاً انقلابی در موسیقی شهرتی به هم رسانده بود و نخستین کسی بود که در پژوهش خود از ریاضیات استفاده کرد. عصری که در حدود یک قرن قبل از تولد این نابغه ی بزرگ آغاز شد و مورخان آن را «رنسانس» نام نهاده اند از ناحیه ی توسکانی آغاز شد. جایی که گالیله رشد کرد و به بلوغ رسید. رنسانس دوران نوزایی و طلوع دوباره ی هنر و علم بود. گالیله تا 11 سالگی در خانه زیر نظر پدرش و چند معلم سرخانه تحصیل کرد. او کودکی با نشاط و سرزنده و اهل گشت و گذار بود او به کاوش و تحقیق در مورد هرچه در پیرامون خود می یافت عشق می ورزید. وقتی از درس فراغت می یافت به راه می افتاد تا در بیرون توسکانی نقبها و تونل های پنهانی و ساختمانی مخروبه را در دشت ها کشف کند. در سال 1575 م خانواده ی گالیله به فلورانس که شهر بزرگی در شرق پاریس بود کوچ کردند. در میان تمام شهرهای ایتالیا فلورانس به عنوان مهمترین مکان آموزش و کانون روشنی فکری مطرح بود. وینچنزو نمی توانست از عهده ی مخارج تحصیل فرزندش برآید. لذا گالیله یازده ساله به مدرسه ای دینی در نزدیکی شهر والومبروسا «vallombrosa» فرستاده شد. اوضاع و احوال آن گونه نبود که پدر گالیله انتظار داشت. پس از سه سال پدر گالیله احساس کرد که باید فرزندش را نزد خود بیاورد. زیرا دریافته بود که او به عنوان راهبی نوآموز داوطلب ادامه ی تحصیل علوم دینی شده است. وینچنزو از این فکر فرزند بر خود لرزید و گالیله را به فلورانس نزد خود آورد تا در همان جا ادامه تحصیل دهد. مخالفت پدر گالیله با راهب شدن او اوّلین نزاع میان این پدر و پسر بود. آن ها در این زمینه که بهترین رشته دانشگاهی برای گالیله چیست هم عقیده نبودند. در سال 1581م یعنی در هفده سالگی گالیله در دانشگاه پیزا ثبت نام کرد. پدرش اصرار داشت که گالیله باید پزشکی بخواند زیرا می پنداشت که انتخاب این رشته برداشتن گام اوّل بر روی پله ی پیشرفت و ثروت برای دانش جوی هفده ساله ی قرن شانزدهم است. گالیله با بی میلی درخواست پدر را پذیرفت امّا در خلال چند ماه شدت مخالفت پدر فروکش کرد.
گالیله جوانی با استعدادهای گوناگون بود. او موسیقیدانی مستعد، نقاشی چیره دست و نویسنده ای بسیار توانا بود. اما در همان سال های تحصیل در پیزا بود که علاقه ی او به طب کاهش یافت و رشته ی مورد علاقه اش را پیدا کرد. بدین ترتیب تحولی بزرگ در زندگی او آغاز شد. در طول اوّلین نیمسال تحصیلی در دانشگاه پیزا گالیله در اوقات فراغت به مطالعه و فراگیری ریاضیات پرداخت و کم کم شیفته ی این رشته شد. او به ویژه به سخنرانی هایی که در این زمینه می شد سخت دل بسته بود. یکی از این سخنران ها استیلوریچی «Ostillo Ricci» بود که ریاضیدانی برجسته به شمار می آمد. او در این سخنرانی ها در مورد هندسه ی اقلیدسی سخن می گفت. در پایان هر جلسه ی سخنرانی گالیله پرسش های بسیاری را مطرح می کرد. ریاضیدان پیر متوجه شد که این دانش آموز بسیار باهوش و مستعد است؛ از این رو وی را تشویق می کرد که پزشکی را رها کند و به تحصیل ریاضیات بپردازد. با وجود خشم پدر گالیله تصمیم خود را عملی کرد. در پایان نیمسال اول تحصیلی گالیله دانشجوی رشته ی ریاضیات شده بود. در دانشگاه پیزا بودکه علاقه ی گالیله به نگرش های فیلسوفانه در علم فزونی یافت و آرام آرام در عرصه ی مباحثه و استدلال توانا شد. در موارد زیادی او عصبانی می شد و صدایش را بلند می کرد و با داد و فریاد نظریات همکلاس ها و سخنران ها را رد می کرد.
بی تردید گالیله تا حدودی بازیگوش و پرشرّ و شور بود اما اساساً دانشجویی مرتب منظم و منضبط به شمار می رفت. گالیله در بین دانشجویان شهرت و محبوبیتی کسب کرده بود. آن چه گالیله به آن رسیده بود درست نقطه ی مقابل ارسطو بود. او در پیزا اعلام می کرد که علم فقط باید بر پایه ی تجربه و آزمایش استوار باشد. گالیله در سال 1585م در سن 21 سالگی دانشگاه را بی آن که مدرکی به دست آورد ترک کرد. هرچند این کار پس از چهار سال عجیب به نظر می رسد ولی در ایتالیای قرن شانزدهم هم چنین چیزی بسیار رایج بود. زیرا مدرک رسمی داشتن اهمیت و اعتبار کارهای علمی را نداشت. او گاه محبور می شد چند ساعت پیاده راه برود تا به ویلاهای زیبای اشراف برسد زیرا گالیله تعدادی دانشجوی بزرگسال را برای خود دست و پا کرده بود. آن ها اشراف ثروتمندی بودند که می خواستند برخی علوم را بیاموزند. دانشمند جوان ما در اوقات فراغت خود پژوهش های شخصی و خصوصی اش را در زمینه ی فیزیک و ریاضیات ادامه می داد و آرام آرام در میان ریاضیدانان و فیلسوفان فلورانس شهرت و اعتباری کسب می کرد. گالیله هنگامی که به عنوان معلّم خصوصی کار می کرد اوّلین متن فیزیک کامل خود را نوشت. این کتاب درباره ی تعدل اجسام بود.
گالیله گاه اندیشه ها و نظریات در ضمن گفت و گو میان دو شخص بیان می شود و گاه در قالب داستان و نمایش. او معمولاً نظریات خود را از زبان یکی از شخصیت های داستان بیان می کرد. این شیوه بسیار موفق از آب درآمد و پیشنهادها و نظیرات گالیله در کتاب تعادل به رغم نو بود نشان از جانب بیشتر دانشمندان پذیرفته شد. در سال 1589م گالیله به اصرار دوستانش به دانشگاهی بازگشت که پیش از آن بدون اخذ مدرک چهار سال از عمرش را در آن جا گذرانده بود. گالیله که اکنون 25 سال داشت در دانشگاه پیزا هم چنان نظریات ضد ارسطویی خود را مطرح می کرد. امّا این بار این نظریات مایه ی دردسر او شد. او در همان سال اول رساله ای طنزآلود منتشر کرد که قوانین خشک و بی روح دانشگاه را به تمسخر می گرفت و اعمال خودپسندانه ی برخی از همکارانش را استهزا می کرد و فقط در دانشگاه پیزا نبود که برایش دشمنی ایجاد کرد. در سال 1590م او تمام افکار و اندیشه های مترقی خود را در مورد حرکت و اجسام در حال سقوط در کتابی به نام «پیرامون حرکت» جمع کرد.
یکی از اصول بنیادی مطرح شده در این کتاب به نظریه ی اجسام در حال سقوط مربوط می شود. بالاخره گالیله به دانشگاه پادوا نقل مکان کرد اما با وجود دریافت حقوق زیاد و سرپرستی خانواده اش مشکل بود و او مجبور شد که به تدریس خصوصی روی بیاورد. او با تلاش زیاد موفق شد کسب و کاری برای خود پیدا کند و به مهندسان ارتش و علاقمندان ساکن در آن منطقه مکانیک آموزش دهد. وی در این هنگام با یک زن ونیزی به نام مارینا گامبا آشنا شد. این دو بیش از 10 سال با هم زندگی کردند و پس از این که گالیله در سال 1610م پادوارا را ترک کرد میان این دو جدایی افتاد. حاصل زندگی مشترک گالیله و مارینا دو دختر و یک پسر بود... . گالیله نُه سال پس از حضور در آخرین دادگاه کتاب سفارشی پاپ را به اتمام رساند: «گفتار در باب دو نظام اصلی جهانی.» ولی مشکل دیگری بروز کرد. پاپ گالیله را به اتهام بدعتگزاری به رم فرا خواند. یک بار دیگر گالیله شصت و نه ساله به رم رفت تا به عنوان مجرم محاکمه شود. بی شک دوستان او در میان مقامات تفتیش عقاید جان وی را نجات دادند و پاپ خشمگین را راضی کردند تا حکم مرگ وی را به زندان ابد تبدیل کند.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 6
موضوع تحقیق: زندگی نامه ی گالیله
منبع و مأخذ:
کتاب گالیله
نویسنده: مایکل وایت
مترجم: عبدالرحیم مرودشتی
بسمه تعالی
گالیلئو گالیله آخرین فرزند وینچنزو و جولیاگ لیلی در روز جمعه 15 فوریه 1564 م به دنیا آمد. خانواده ی او در شهر پیزا زندگی می کردند که در منطقه ی توسکانی در شمال غربی ایتالیا قرار داشت. پدر او موسیقیدان پرآوازه ای بود که به موسیقی نظری علاقه ی بسیاری داشت. او در ایتالیا به عنوان شخصی مبتکر و صاحب دیدگاه های کاملاً انقلابی در موسیقی شهرتی به هم رسانده بود و نخستین کسی بود که در پژوهش خود از ریاضیات استفاده کرد. عصری که در حدود یک قرن قبل از تولد این نابغه ی بزرگ آغاز شد و مورخان آن را «رنسانس» نام نهاده اند از ناحیه ی توسکانی آغاز شد. جایی که گالیله رشد کرد و به بلوغ رسید. رنسانس دوران نوزایی و طلوع دوباره ی هنر و علم بود. گالیله تا 11 سالگی در خانه زیر نظر پدرش و چند معلم سرخانه تحصیل کرد. او کودکی با نشاط و سرزنده و اهل گشت و گذار بود او به کاوش و تحقیق در مورد هرچه در پیرامون خود می یافت عشق می ورزید. وقتی از درس فراغت می یافت به راه می افتاد تا در بیرون توسکانی نقبها و تونل های پنهانی و ساختمانی مخروبه را در دشت ها کشف کند. در سال 1575 م خانواده ی گالیله به فلورانس که شهر بزرگی در شرق پاریس بود کوچ کردند. در میان تمام شهرهای ایتالیا فلورانس به عنوان مهمترین مکان آموزش و کانون روشنی فکری مطرح بود. وینچنزو نمی توانست از عهده ی مخارج تحصیل فرزندش برآید. لذا گالیله یازده ساله به مدرسه ای دینی در نزدیکی شهر والومبروسا «vallombrosa» فرستاده شد. اوضاع و احوال آن گونه نبود که پدر گالیله انتظار داشت. پس از سه سال پدر گالیله احساس کرد که باید فرزندش را نزد خود بیاورد. زیرا دریافته بود که او به عنوان راهبی نوآموز داوطلب ادامه ی تحصیل علوم دینی شده است. وینچنزو از این فکر فرزند بر خود لرزید و گالیله را به فلورانس نزد خود آورد تا در همان جا ادامه تحصیل دهد. مخالفت پدر گالیله با راهب شدن او اوّلین نزاع میان این پدر و پسر بود. آن ها در این زمینه که بهترین رشته دانشگاهی برای گالیله چیست هم عقیده نبودند. در سال 1581م یعنی در هفده سالگی گالیله در دانشگاه پیزا ثبت نام کرد. پدرش اصرار داشت که گالیله باید پزشکی بخواند زیرا می پنداشت که انتخاب این رشته برداشتن گام اوّل بر روی پله ی پیشرفت و ثروت برای دانش جوی هفده ساله ی قرن شانزدهم است. گالیله با بی میلی درخواست پدر را پذیرفت امّا در خلال چند ماه شدت مخالفت پدر فروکش کرد.
گالیله جوانی با استعدادهای گوناگون بود. او موسیقیدانی مستعد، نقاشی چیره دست و نویسنده ای بسیار توانا بود. اما در همان سال های تحصیل در پیزا بود که علاقه ی او به طب کاهش یافت و رشته ی مورد علاقه اش را پیدا کرد. بدین ترتیب تحولی بزرگ در زندگی او آغاز شد. در طول اوّلین نیمسال تحصیلی در دانشگاه پیزا گالیله در اوقات فراغت به مطالعه و فراگیری ریاضیات پرداخت و کم کم شیفته ی این رشته شد. او به ویژه به سخنرانی هایی که در این زمینه می شد سخت دل بسته بود. یکی از این سخنران ها استیلوریچی «Ostillo Ricci» بود که ریاضیدانی برجسته به شمار می آمد. او در این سخنرانی ها در مورد هندسه ی اقلیدسی سخن می گفت. در پایان هر جلسه ی سخنرانی گالیله پرسش های بسیاری را مطرح می کرد. ریاضیدان پیر متوجه شد که این دانش آموز بسیار باهوش و مستعد است؛ از این رو وی را تشویق می کرد که پزشکی را رها کند و به تحصیل ریاضیات بپردازد. با وجود خشم پدر گالیله تصمیم خود را عملی کرد. در پایان نیمسال اول تحصیلی گالیله دانشجوی رشته ی ریاضیات شده بود. در دانشگاه پیزا بودکه علاقه ی گالیله به نگرش های فیلسوفانه در علم فزونی یافت و آرام آرام در عرصه ی مباحثه و استدلال توانا شد. در موارد زیادی او عصبانی می شد و صدایش را بلند می کرد و با داد و فریاد نظریات همکلاس ها و سخنران ها را رد می کرد.
بی تردید گالیله تا حدودی بازیگوش و پرشرّ و شور بود اما اساساً دانشجویی مرتب منظم و منضبط به شمار می رفت. گالیله در بین دانشجویان شهرت و محبوبیتی کسب کرده بود. آن چه گالیله به آن رسیده بود درست نقطه ی مقابل ارسطو بود. او در پیزا اعلام می کرد که علم فقط باید بر پایه ی تجربه و آزمایش استوار باشد. گالیله در سال 1585م در سن 21 سالگی دانشگاه را بی آن که مدرکی به دست آورد ترک کرد. هرچند این کار پس از چهار سال عجیب به نظر می رسد ولی در ایتالیای قرن شانزدهم هم چنین چیزی بسیار رایج بود. زیرا مدرک رسمی داشتن اهمیت و اعتبار کارهای علمی را نداشت. او گاه محبور می شد چند ساعت پیاده راه برود تا به ویلاهای زیبای اشراف برسد زیرا گالیله تعدادی دانشجوی بزرگسال را برای خود دست و پا کرده بود. آن ها اشراف ثروتمندی بودند که می خواستند برخی علوم را بیاموزند. دانشمند جوان ما در اوقات فراغت خود پژوهش های شخصی و خصوصی اش را در زمینه ی فیزیک و ریاضیات ادامه می داد و آرام آرام در میان ریاضیدانان و فیلسوفان فلورانس شهرت و اعتباری کسب می کرد. گالیله هنگامی که به عنوان معلّم خصوصی کار می کرد اوّلین متن فیزیک کامل خود را نوشت. این کتاب درباره ی تعدل اجسام بود.
گالیله گاه اندیشه ها و نظریات در ضمن گفت و گو میان دو شخص بیان می شود و گاه در قالب داستان و نمایش. او معمولاً نظریات خود را از زبان یکی از شخصیت های داستان بیان می کرد. این شیوه بسیار موفق از آب درآمد و پیشنهادها و نظیرات گالیله در کتاب تعادل به رغم نو بود نشان از جانب بیشتر دانشمندان پذیرفته شد. در سال 1589م گالیله به اصرار دوستانش به دانشگاهی بازگشت که پیش از آن بدون اخذ مدرک چهار سال از عمرش را در آن جا گذرانده بود. گالیله که اکنون 25 سال داشت در دانشگاه پیزا هم چنان نظریات ضد ارسطویی خود را مطرح می کرد. امّا این بار این نظریات مایه ی دردسر او شد. او در همان سال اول رساله ای طنزآلود منتشر کرد که قوانین خشک و بی روح دانشگاه را به تمسخر می گرفت و اعمال خودپسندانه ی برخی از همکارانش را استهزا می کرد و فقط در دانشگاه پیزا نبود که برایش دشمنی ایجاد کرد. در سال 1590م او تمام افکار و اندیشه های مترقی خود را در مورد حرکت و اجسام در حال سقوط در کتابی به نام «پیرامون حرکت» جمع کرد.
یکی از اصول بنیادی مطرح شده در این کتاب به نظریه ی اجسام در حال سقوط مربوط می شود. بالاخره گالیله به دانشگاه پادوا نقل مکان کرد اما با وجود دریافت حقوق زیاد و سرپرستی خانواده اش مشکل بود و او مجبور شد که به تدریس خصوصی روی بیاورد. او با تلاش زیاد موفق شد کسب و کاری برای خود پیدا کند و به مهندسان ارتش و علاقمندان ساکن در آن منطقه مکانیک آموزش دهد. وی در این هنگام با یک زن ونیزی به نام مارینا گامبا آشنا شد. این دو بیش از 10 سال با هم زندگی کردند و پس از این که گالیله در سال 1610م پادوارا را ترک کرد میان این دو جدایی افتاد. حاصل زندگی مشترک گالیله و مارینا دو دختر و یک پسر بود... . گالیله نُه سال پس از حضور در آخرین دادگاه کتاب سفارشی پاپ را به اتمام رساند: «گفتار در باب دو نظام اصلی جهانی.» ولی مشکل دیگری بروز کرد. پاپ گالیله را به اتهام بدعتگزاری به رم فرا خواند. یک بار دیگر گالیله شصت و نه ساله به رم رفت تا به عنوان مجرم محاکمه شود. بی شک دوستان او در میان مقامات تفتیش عقاید جان وی را نجات دادند و پاپ خشمگین را راضی کردند تا حکم مرگ وی را به زندان ابد تبدیل کند.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 6
موضوع تحقیق: زندگی نامه ی گالیله
منبع و مأخذ:
کتاب گالیله
نویسنده: مایکل وایت
مترجم: عبدالرحیم مرودشتی
بسمه تعالی
گالیلئو گالیله آخرین فرزند وینچنزو و جولیاگ لیلی در روز جمعه 15 فوریه 1564 م به دنیا آمد. خانواده ی او در شهر پیزا زندگی می کردند که در منطقه ی توسکانی در شمال غربی ایتالیا قرار داشت. پدر او موسیقیدان پرآوازه ای بود که به موسیقی نظری علاقه ی بسیاری داشت. او در ایتالیا به عنوان شخصی مبتکر و صاحب دیدگاه های کاملاً انقلابی در موسیقی شهرتی به هم رسانده بود و نخستین کسی بود که در پژوهش خود از ریاضیات استفاده کرد. عصری که در حدود یک قرن قبل از تولد این نابغه ی بزرگ آغاز شد و مورخان آن را «رنسانس» نام نهاده اند از ناحیه ی توسکانی آغاز شد. جایی که گالیله رشد کرد و به بلوغ رسید. رنسانس دوران نوزایی و طلوع دوباره ی هنر و علم بود. گالیله تا 11 سالگی در خانه زیر نظر پدرش و چند معلم سرخانه تحصیل کرد. او کودکی با نشاط و سرزنده و اهل گشت و گذار بود او به کاوش و تحقیق در مورد هرچه در پیرامون خود می یافت عشق می ورزید. وقتی از درس فراغت می یافت به راه می افتاد تا در بیرون توسکانی نقبها و تونل های پنهانی و ساختمانی مخروبه را در دشت ها کشف کند. در سال 1575 م خانواده ی گالیله به فلورانس که شهر بزرگی در شرق پاریس بود کوچ کردند. در میان تمام شهرهای ایتالیا فلورانس به عنوان مهمترین مکان آموزش و کانون روشنی فکری مطرح بود. وینچنزو نمی توانست از عهده ی مخارج تحصیل فرزندش برآید. لذا گالیله یازده ساله به مدرسه ای دینی در نزدیکی شهر والومبروسا «vallombrosa» فرستاده شد. اوضاع و احوال آن گونه نبود که پدر گالیله انتظار داشت. پس از سه سال پدر گالیله احساس کرد که باید فرزندش را نزد خود بیاورد. زیرا دریافته بود که او به عنوان راهبی نوآموز داوطلب ادامه ی تحصیل علوم دینی شده است. وینچنزو از این فکر فرزند بر خود لرزید و گالیله را به فلورانس نزد خود آورد تا در همان جا ادامه تحصیل دهد. مخالفت پدر گالیله با راهب شدن او اوّلین نزاع میان این پدر و پسر بود. آن ها در این زمینه که بهترین رشته دانشگاهی برای گالیله چیست هم عقیده نبودند. در سال 1581م یعنی در هفده سالگی گالیله در دانشگاه پیزا ثبت نام کرد. پدرش اصرار داشت که گالیله باید پزشکی بخواند زیرا می پنداشت که انتخاب این رشته برداشتن گام اوّل بر روی پله ی پیشرفت و ثروت برای دانش جوی هفده ساله ی قرن شانزدهم است. گالیله با بی میلی درخواست پدر را پذیرفت امّا در خلال چند ماه شدت مخالفت پدر فروکش کرد.
گالیله جوانی با استعدادهای گوناگون بود. او موسیقیدانی مستعد، نقاشی چیره دست و نویسنده ای بسیار توانا بود. اما در همان سال های تحصیل در پیزا بود که علاقه ی او به طب کاهش یافت و رشته ی مورد علاقه اش را پیدا کرد. بدین ترتیب تحولی بزرگ در زندگی او آغاز شد. در طول اوّلین نیمسال تحصیلی در دانشگاه پیزا گالیله در اوقات فراغت به مطالعه و فراگیری ریاضیات پرداخت و کم کم شیفته ی این رشته شد. او به ویژه به سخنرانی هایی که در این زمینه می شد سخت دل بسته بود. یکی از این سخنران ها استیلوریچی «Ostillo Ricci» بود که ریاضیدانی برجسته به شمار می آمد. او در این سخنرانی ها در مورد هندسه ی اقلیدسی سخن می گفت. در پایان هر جلسه ی سخنرانی گالیله پرسش های بسیاری را مطرح می کرد. ریاضیدان پیر متوجه شد که این دانش آموز بسیار باهوش و مستعد است؛ از این رو وی را تشویق می کرد که پزشکی را رها کند و به تحصیل ریاضیات بپردازد. با وجود خشم پدر گالیله تصمیم خود را عملی کرد. در پایان نیمسال اول تحصیلی گالیله دانشجوی رشته ی ریاضیات شده بود. در دانشگاه پیزا بودکه علاقه ی گالیله به نگرش های فیلسوفانه در علم فزونی یافت و آرام آرام در عرصه ی مباحثه و استدلال توانا شد. در موارد زیادی او عصبانی می شد و صدایش را بلند می کرد و با داد و فریاد نظریات همکلاس ها و سخنران ها را رد می کرد.
بی تردید گالیله تا حدودی بازیگوش و پرشرّ و شور بود اما اساساً دانشجویی مرتب منظم و منضبط به شمار می رفت. گالیله در بین دانشجویان شهرت و محبوبیتی کسب کرده بود. آن چه گالیله به آن رسیده بود درست نقطه ی مقابل ارسطو بود. او در پیزا اعلام می کرد که علم فقط باید بر پایه ی تجربه و آزمایش استوار باشد. گالیله در سال 1585م در سن 21 سالگی دانشگاه را بی آن که مدرکی به دست آورد ترک کرد. هرچند این کار پس از چهار سال عجیب به نظر می رسد ولی در ایتالیای قرن شانزدهم هم چنین چیزی بسیار رایج بود. زیرا مدرک رسمی داشتن اهمیت و اعتبار کارهای علمی را نداشت. او گاه محبور می شد چند ساعت پیاده راه برود تا به ویلاهای زیبای اشراف برسد زیرا گالیله تعدادی دانشجوی بزرگسال را برای خود دست و پا کرده بود. آن ها اشراف ثروتمندی بودند که می خواستند برخی علوم را بیاموزند. دانشمند جوان ما در اوقات فراغت خود پژوهش های شخصی و خصوصی اش را در زمینه ی فیزیک و ریاضیات ادامه می داد و آرام آرام در میان ریاضیدانان و فیلسوفان فلورانس شهرت و اعتباری کسب می کرد. گالیله هنگامی که به عنوان معلّم خصوصی کار می کرد اوّلین متن فیزیک کامل خود را نوشت. این کتاب درباره ی تعدل اجسام بود.
گالیله گاه اندیشه ها و نظریات در ضمن گفت و گو میان دو شخص بیان می شود و گاه در قالب داستان و نمایش. او معمولاً نظریات خود را از زبان یکی از شخصیت های داستان بیان می کرد. این شیوه بسیار موفق از آب درآمد و پیشنهادها و نظیرات گالیله در کتاب تعادل به رغم نو بود نشان از جانب بیشتر دانشمندان پذیرفته شد. در سال 1589م گالیله به اصرار دوستانش به دانشگاهی بازگشت که پیش از آن بدون اخذ مدرک چهار سال از عمرش را در آن جا گذرانده بود. گالیله که اکنون 25 سال داشت در دانشگاه پیزا هم چنان نظریات ضد ارسطویی خود را مطرح می کرد. امّا این بار این نظریات مایه ی دردسر او شد. او در همان سال اول رساله ای طنزآلود منتشر کرد که قوانین خشک و بی روح دانشگاه را به تمسخر می گرفت و اعمال خودپسندانه ی برخی از همکارانش را استهزا می کرد و فقط در دانشگاه پیزا نبود که برایش دشمنی ایجاد کرد. در سال 1590م او تمام افکار و اندیشه های مترقی خود را در مورد حرکت و اجسام در حال سقوط در کتابی به نام «پیرامون حرکت» جمع کرد.
یکی از اصول بنیادی مطرح شده در این کتاب به نظریه ی اجسام در حال سقوط مربوط می شود. بالاخره گالیله به دانشگاه پادوا نقل مکان کرد اما با وجود دریافت حقوق زیاد و سرپرستی خانواده اش مشکل بود و او مجبور شد که به تدریس خصوصی روی بیاورد. او با تلاش زیاد موفق شد کسب و کاری برای خود پیدا کند و به مهندسان ارتش و علاقمندان ساکن در آن منطقه مکانیک آموزش دهد. وی در این هنگام با یک زن ونیزی به نام مارینا گامبا آشنا شد. این دو بیش از 10 سال با هم زندگی کردند و پس از این که گالیله در سال 1610م پادوارا را ترک کرد میان این دو جدایی افتاد. حاصل زندگی مشترک گالیله و مارینا دو دختر و یک پسر بود... . گالیله نُه سال پس از حضور در آخرین دادگاه کتاب سفارشی پاپ را به اتمام رساند: «گفتار در باب دو نظام اصلی جهانی.» ولی مشکل دیگری بروز کرد. پاپ گالیله را به اتهام بدعتگزاری به رم فرا خواند. یک بار دیگر گالیله شصت و نه ساله به رم رفت تا به عنوان مجرم محاکمه شود. بی شک دوستان او در میان مقامات تفتیش عقاید جان وی را نجات دادند و پاپ خشمگین را راضی کردند تا حکم مرگ وی را به زندان ابد تبدیل کند.