لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 94 صفحه
قسمتی از متن .doc :
کجا و چه وقت نمیآموزیم؟
نظر به اینکه همه ما موجوداتی یگانه و منحصر بفردیم، ضعیفترین موضع یادگیری در هر یک از ما متفاوت است. برای مثال بعضی افراد صبحها، برخی در آخر شب و شماریبدون صرف چند گالن قهوه نمیتوانند با سیستم یادگیری ذهن ارتباط موثری برقرار کنند. همچنین بسیارند کسانی که در محیط خشک و محدود کلاس نمیتوانند ذهن را برای یادگیری متمرکز کنند؛ زیرا کلاس درس تصویر بزرگ و ناهنجاری از مدرسهرا بر ذهن آنان تحمیل میکند. ماحصل کلام آنکه، ذهن شما در مکانها و اوقات خاصی در بدترین موضع یادگیری قرار میگیرد. قبل از هر چیز بهتر است به عوامل موثردر اینزمینه اشاره کرده و آنگاه تدابیری را برای ریشه کن کردن آنها بیندیشیم.
برای مثال من میدانم که پس از صرف غذای فراوان و مفصل نمیتوان مطالب را خوب به خاطر سپارم. احساس سنگینی، سستی و رخوت وجودم را فرا گرفته و مدام چرت میزنم. همچنین میدانم که اگر برای مدت طولانی در جایی بنشینم از راندمان یادگیری من به شدت کاسته میشود. از این رو هر ده یا بیست دقیقهای از جای خود برخاسته و به این سو و آن سو حرکت میکنم. همچنین میدانم که اگر به مدت زیادی به صفحه کامپیوتر نگاه کنم، چشمانم خسته میشوند، به همین دلیل گاه به طور عمد به سویی دیگر نگریسته و توانایی بینایی خود را قوت میبخشم. مثالهای فوق مربوط به نامطلوبترین شرایط پردازش اطلاعات در ذهن من است. حال شما بگویید که فرآیند یادگیری ذهنتان در چه شرایطی به حداقل ممکن کاهش مییابد.
مکانها و اشیاء
یکی از مراجعینم روزی با نومیدی گفت که از آموختن زبان فرانسه عاجز است. او فرد با استعدادی بود و از حل و فصل مسائل شاق و دشوار به خوبی بر میآمد. بنابراین عدم یادگیری او ناشی از ضعف هوش و استعداد نبود. ما پس از کند و کاو فراوان دریافتیم که ذهن او روزهای سخت درس و مدرسه را با بوی گچ پیوند داده است. در نتیجه بعدها هرگاه بوی گچ به مشامش میرسید، روزهای شاق مدرسه در ذهنشتداعی میشد و در نتیجه سیستم یادگیری ذهنش، مسدود میگردید. او تصاویر کاملا متفاوتیاز محیط کار و کلاس درسبر ذهن داشت. مقایسه این تصاویر نمایانگر آن بود که وقتی او به کارش میاندیشد و خاطرههای فوق العاده دلپذیری را به خاطر میآورد، تصاویر بزرگ، روشن، رنگی و پر احساسی از او در دیدگان مغزش نمایان میشود، اما هرگاه ذهنش متوجه کلاس درس میگردد. تصاویر سیاه و سفید و چروکیده او در مقیاسی بسیار کوچکتر از همکلاسیهایش، بر ذهنش نقش میبندد. او به توصیه من تصاویر بزرگ، رنگی و پر احساس کارش را با تصاویر کلاس درس فرانسه درهم آمیخت. به این ترتیب این احساس ناگوار جایش را به احساس مطلوبی که اودر محیط کارش از آن برخوردار بود، داد. او نخست از نقش مزاحم و مداخلهگر تصاویر ذهنی منفی بی خبر بود؛ اما پس از آنکه پاسخ معضل خود را یافت و دانست یادگیری حالتی ذهنی است، دستورهای لازم را به ذهن سپرد و سیستم یادگیری بی تلاش خود را از آشفتگی رهانید.
مردمان دیگر
شاید شماهم ازجمله افرادی هستید که به صرف داشتن خاطرهای نامطلوب با استادی خاص، نمیتوانید مطالب آن درس را به خوبی فرا گیرید. اگر چنین است، آزمایش زیر را بیازمایید:
با توسل به قوه تخیل، تصویر سیاه و سفید این استاد را بر روی صفحه تلویزیون مشاهده کنید. همین که باور کردید که این شخصیت در تلویزیون گیر افتاده است، تصویر را سرعت بخشیده و از او شخصیتی مسخره، شبیه به چارلی چاپلین بسازید. صدای مضحکی مثل میکی موس را با این تصویر خیالی بیامیزید. سرعت فیلم را زیاد و زیادتر کنید تا بدانجا که یادآوری آن همیشه شما را به خنده بیندازد.
خودمان
ذهن هشیار برای تحمیل احساسات ناگوار از نیروی فراوانی برخوردار است. برای مثالبا اصرار وسماجت ما را به سختکوشی، کنترل شرایط خود و تمرکز ذهن دعوت میکند. حتیبه ماخاطرنشان میکند که همواره بکوشیم وقتیرا بهاستراحت اختصاص دهیم. حال آنکه معنای واژههای (کوشش و استراحت) کاملا با هم مغایر است. وقتی در عمق کار غوطه وریم، چه بسا ناگهان، در سطح هشیاری به خاطر آوریم که وظیفهمان را به شایستگی انجام دادهایم؛ اما ذهن هشیار به مجرد اطلاع از این موضوع با تمهیداتی میکوشد تا چنین احساسی را در وجودمان خاموش کند. یکی از ترفندهای او برای چنین دخالتی، اشاره به خطرهای بالقوهای است که بر سر راه ما کمین کردهاند. برای مثال در گوش ما زمزمه میکند که (بسیار خوب، تا اینجا کارها را به شایستگی انجام دادهای؛ اما فکر میکنی تا چه وقت بتوانی همه چیز را به همین منوال پیش ببری؟ به هر حال مسئولیت کنونی تو بسیار شاقتر از گذشته است، اگر مراقب نباشی ممکن است همه چیز را تباه کنی. تو هرگز نمیتوانی از انجام کارها و تعهدات تازه خود، رو سفید بیرون بیایی، تو خیلی ابلهی! تلاش کن! بکوش! و بدین سان آرامش درونی ما را یکباره مختل میکند.
بخش چپ مغز ممکن است در وظایف نیمکره راست دخالت کند. بتی ادواردز، استاد هنردانشگاه کالیفرنیا که تحقیقاتشدر زمینهرابطه ذهنو نقاشی زبانزد بوده و محققان فراوانی را از موسسات تحقیقاتی سراسر جهان به کارگاهش جلب کرده است، در کتابی زیر عنوان: «نقاشی توسط نیمکره راست مغز، نقاشی توسط هنرمند درون». نظریه جالبی را مطرح میکند. او میگوید: «وظیفه ترسیم و نقاشی به نیمکره راست اختصاص دارد، اما نیمکره چپ مغز بعضی افراد با مداخله و مزاحمت مانع از کارایی نیمکره راست میشود.»
پروفسور ادواردز از حضار تقاضا میکند که نخستهمه چیز را معکوس نقاشی کنند. با این ترفند، نیمکره چپ مغز که با دیده استدلال و منطق به همه چیز مینگرد، عاقبت خسته شده و میدان را برای فعالیت بخش راست خالی میگذارد.
روزی من به روی تپهای زیبا و با شیبی ملایم، تک و تنها مشغول تمرین اسکی بودم، که ناگهان در پایین تپه و در سراشیبی نگاهم به مردی افتاد. ذهن هشیارم به من
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 94 صفحه
قسمتی از متن .doc :
کجا و چه وقت نمیآموزیم؟
نظر به اینکه همه ما موجوداتی یگانه و منحصر بفردیم، ضعیفترین موضع یادگیری در هر یک از ما متفاوت است. برای مثال بعضی افراد صبحها، برخی در آخر شب و شماریبدون صرف چند گالن قهوه نمیتوانند با سیستم یادگیری ذهن ارتباط موثری برقرار کنند. همچنین بسیارند کسانی که در محیط خشک و محدود کلاس نمیتوانند ذهن را برای یادگیری متمرکز کنند؛ زیرا کلاس درس تصویر بزرگ و ناهنجاری از مدرسهرا بر ذهن آنان تحمیل میکند. ماحصل کلام آنکه، ذهن شما در مکانها و اوقات خاصی در بدترین موضع یادگیری قرار میگیرد. قبل از هر چیز بهتر است به عوامل موثردر اینزمینه اشاره کرده و آنگاه تدابیری را برای ریشه کن کردن آنها بیندیشیم.
برای مثال من میدانم که پس از صرف غذای فراوان و مفصل نمیتوان مطالب را خوب به خاطر سپارم. احساس سنگینی، سستی و رخوت وجودم را فرا گرفته و مدام چرت میزنم. همچنین میدانم که اگر برای مدت طولانی در جایی بنشینم از راندمان یادگیری من به شدت کاسته میشود. از این رو هر ده یا بیست دقیقهای از جای خود برخاسته و به این سو و آن سو حرکت میکنم. همچنین میدانم که اگر به مدت زیادی به صفحه کامپیوتر نگاه کنم، چشمانم خسته میشوند، به همین دلیل گاه به طور عمد به سویی دیگر نگریسته و توانایی بینایی خود را قوت میبخشم. مثالهای فوق مربوط به نامطلوبترین شرایط پردازش اطلاعات در ذهن من است. حال شما بگویید که فرآیند یادگیری ذهنتان در چه شرایطی به حداقل ممکن کاهش مییابد.
مکانها و اشیاء
یکی از مراجعینم روزی با نومیدی گفت که از آموختن زبان فرانسه عاجز است. او فرد با استعدادی بود و از حل و فصل مسائل شاق و دشوار به خوبی بر میآمد. بنابراین عدم یادگیری او ناشی از ضعف هوش و استعداد نبود. ما پس از کند و کاو فراوان دریافتیم که ذهن او روزهای سخت درس و مدرسه را با بوی گچ پیوند داده است. در نتیجه بعدها هرگاه بوی گچ به مشامش میرسید، روزهای شاق مدرسه در ذهنشتداعی میشد و در نتیجه سیستم یادگیری ذهنش، مسدود میگردید. او تصاویر کاملا متفاوتیاز محیط کار و کلاس درسبر ذهن داشت. مقایسه این تصاویر نمایانگر آن بود که وقتی او به کارش میاندیشد و خاطرههای فوق العاده دلپذیری را به خاطر میآورد، تصاویر بزرگ، روشن، رنگی و پر احساسی از او در دیدگان مغزش نمایان میشود، اما هرگاه ذهنش متوجه کلاس درس میگردد. تصاویر سیاه و سفید و چروکیده او در مقیاسی بسیار کوچکتر از همکلاسیهایش، بر ذهنش نقش میبندد. او به توصیه من تصاویر بزرگ، رنگی و پر احساس کارش را با تصاویر کلاس درس فرانسه درهم آمیخت. به این ترتیب این احساس ناگوار جایش را به احساس مطلوبی که اودر محیط کارش از آن برخوردار بود، داد. او نخست از نقش مزاحم و مداخلهگر تصاویر ذهنی منفی بی خبر بود؛ اما پس از آنکه پاسخ معضل خود را یافت و دانست یادگیری حالتی ذهنی است، دستورهای لازم را به ذهن سپرد و سیستم یادگیری بی تلاش خود را از آشفتگی رهانید.
مردمان دیگر
شاید شماهم ازجمله افرادی هستید که به صرف داشتن خاطرهای نامطلوب با استادی خاص، نمیتوانید مطالب آن درس را به خوبی فرا گیرید. اگر چنین است، آزمایش زیر را بیازمایید:
با توسل به قوه تخیل، تصویر سیاه و سفید این استاد را بر روی صفحه تلویزیون مشاهده کنید. همین که باور کردید که این شخصیت در تلویزیون گیر افتاده است، تصویر را سرعت بخشیده و از او شخصیتی مسخره، شبیه به چارلی چاپلین بسازید. صدای مضحکی مثل میکی موس را با این تصویر خیالی بیامیزید. سرعت فیلم را زیاد و زیادتر کنید تا بدانجا که یادآوری آن همیشه شما را به خنده بیندازد.
خودمان
ذهن هشیار برای تحمیل احساسات ناگوار از نیروی فراوانی برخوردار است. برای مثالبا اصرار وسماجت ما را به سختکوشی، کنترل شرایط خود و تمرکز ذهن دعوت میکند. حتیبه ماخاطرنشان میکند که همواره بکوشیم وقتیرا بهاستراحت اختصاص دهیم. حال آنکه معنای واژههای (کوشش و استراحت) کاملا با هم مغایر است. وقتی در عمق کار غوطه وریم، چه بسا ناگهان، در سطح هشیاری به خاطر آوریم که وظیفهمان را به شایستگی انجام دادهایم؛ اما ذهن هشیار به مجرد اطلاع از این موضوع با تمهیداتی میکوشد تا چنین احساسی را در وجودمان خاموش کند. یکی از ترفندهای او برای چنین دخالتی، اشاره به خطرهای بالقوهای است که بر سر راه ما کمین کردهاند. برای مثال در گوش ما زمزمه میکند که (بسیار خوب، تا اینجا کارها را به شایستگی انجام دادهای؛ اما فکر میکنی تا چه وقت بتوانی همه چیز را به همین منوال پیش ببری؟ به هر حال مسئولیت کنونی تو بسیار شاقتر از گذشته است، اگر مراقب نباشی ممکن است همه چیز را تباه کنی. تو هرگز نمیتوانی از انجام کارها و تعهدات تازه خود، رو سفید بیرون بیایی، تو خیلی ابلهی! تلاش کن! بکوش! و بدین سان آرامش درونی ما را یکباره مختل میکند.
بخش چپ مغز ممکن است در وظایف نیمکره راست دخالت کند. بتی ادواردز، استاد هنردانشگاه کالیفرنیا که تحقیقاتشدر زمینهرابطه ذهنو نقاشی زبانزد بوده و محققان فراوانی را از موسسات تحقیقاتی سراسر جهان به کارگاهش جلب کرده است، در کتابی زیر عنوان: «نقاشی توسط نیمکره راست مغز، نقاشی توسط هنرمند درون». نظریه جالبی را مطرح میکند. او میگوید: «وظیفه ترسیم و نقاشی به نیمکره راست اختصاص دارد، اما نیمکره چپ مغز بعضی افراد با مداخله و مزاحمت مانع از کارایی نیمکره راست میشود.»
پروفسور ادواردز از حضار تقاضا میکند که نخستهمه چیز را معکوس نقاشی کنند. با این ترفند، نیمکره چپ مغز که با دیده استدلال و منطق به همه چیز مینگرد، عاقبت خسته شده و میدان را برای فعالیت بخش راست خالی میگذارد.
روزی من به روی تپهای زیبا و با شیبی ملایم، تک و تنها مشغول تمرین اسکی بودم، که ناگهان در پایین تپه و در سراشیبی نگاهم به مردی افتاد. ذهن هشیارم به من
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 94 صفحه
قسمتی از متن .doc :
کجا و چه وقت نمیآموزیم؟
نظر به اینکه همه ما موجوداتی یگانه و منحصر بفردیم، ضعیفترین موضع یادگیری در هر یک از ما متفاوت است. برای مثال بعضی افراد صبحها، برخی در آخر شب و شماریبدون صرف چند گالن قهوه نمیتوانند با سیستم یادگیری ذهن ارتباط موثری برقرار کنند. همچنین بسیارند کسانی که در محیط خشک و محدود کلاس نمیتوانند ذهن را برای یادگیری متمرکز کنند؛ زیرا کلاس درس تصویر بزرگ و ناهنجاری از مدرسهرا بر ذهن آنان تحمیل میکند. ماحصل کلام آنکه، ذهن شما در مکانها و اوقات خاصی در بدترین موضع یادگیری قرار میگیرد. قبل از هر چیز بهتر است به عوامل موثردر اینزمینه اشاره کرده و آنگاه تدابیری را برای ریشه کن کردن آنها بیندیشیم.
برای مثال من میدانم که پس از صرف غذای فراوان و مفصل نمیتوان مطالب را خوب به خاطر سپارم. احساس سنگینی، سستی و رخوت وجودم را فرا گرفته و مدام چرت میزنم. همچنین میدانم که اگر برای مدت طولانی در جایی بنشینم از راندمان یادگیری من به شدت کاسته میشود. از این رو هر ده یا بیست دقیقهای از جای خود برخاسته و به این سو و آن سو حرکت میکنم. همچنین میدانم که اگر به مدت زیادی به صفحه کامپیوتر نگاه کنم، چشمانم خسته میشوند، به همین دلیل گاه به طور عمد به سویی دیگر نگریسته و توانایی بینایی خود را قوت میبخشم. مثالهای فوق مربوط به نامطلوبترین شرایط پردازش اطلاعات در ذهن من است. حال شما بگویید که فرآیند یادگیری ذهنتان در چه شرایطی به حداقل ممکن کاهش مییابد.
مکانها و اشیاء
یکی از مراجعینم روزی با نومیدی گفت که از آموختن زبان فرانسه عاجز است. او فرد با استعدادی بود و از حل و فصل مسائل شاق و دشوار به خوبی بر میآمد. بنابراین عدم یادگیری او ناشی از ضعف هوش و استعداد نبود. ما پس از کند و کاو فراوان دریافتیم که ذهن او روزهای سخت درس و مدرسه را با بوی گچ پیوند داده است. در نتیجه بعدها هرگاه بوی گچ به مشامش میرسید، روزهای شاق مدرسه در ذهنشتداعی میشد و در نتیجه سیستم یادگیری ذهنش، مسدود میگردید. او تصاویر کاملا متفاوتیاز محیط کار و کلاس درسبر ذهن داشت. مقایسه این تصاویر نمایانگر آن بود که وقتی او به کارش میاندیشد و خاطرههای فوق العاده دلپذیری را به خاطر میآورد، تصاویر بزرگ، روشن، رنگی و پر احساسی از او در دیدگان مغزش نمایان میشود، اما هرگاه ذهنش متوجه کلاس درس میگردد. تصاویر سیاه و سفید و چروکیده او در مقیاسی بسیار کوچکتر از همکلاسیهایش، بر ذهنش نقش میبندد. او به توصیه من تصاویر بزرگ، رنگی و پر احساس کارش را با تصاویر کلاس درس فرانسه درهم آمیخت. به این ترتیب این احساس ناگوار جایش را به احساس مطلوبی که اودر محیط کارش از آن برخوردار بود، داد. او نخست از نقش مزاحم و مداخلهگر تصاویر ذهنی منفی بی خبر بود؛ اما پس از آنکه پاسخ معضل خود را یافت و دانست یادگیری حالتی ذهنی است، دستورهای لازم را به ذهن سپرد و سیستم یادگیری بی تلاش خود را از آشفتگی رهانید.
مردمان دیگر
شاید شماهم ازجمله افرادی هستید که به صرف داشتن خاطرهای نامطلوب با استادی خاص، نمیتوانید مطالب آن درس را به خوبی فرا گیرید. اگر چنین است، آزمایش زیر را بیازمایید:
با توسل به قوه تخیل، تصویر سیاه و سفید این استاد را بر روی صفحه تلویزیون مشاهده کنید. همین که باور کردید که این شخصیت در تلویزیون گیر افتاده است، تصویر را سرعت بخشیده و از او شخصیتی مسخره، شبیه به چارلی چاپلین بسازید. صدای مضحکی مثل میکی موس را با این تصویر خیالی بیامیزید. سرعت فیلم را زیاد و زیادتر کنید تا بدانجا که یادآوری آن همیشه شما را به خنده بیندازد.
خودمان
ذهن هشیار برای تحمیل احساسات ناگوار از نیروی فراوانی برخوردار است. برای مثالبا اصرار وسماجت ما را به سختکوشی، کنترل شرایط خود و تمرکز ذهن دعوت میکند. حتیبه ماخاطرنشان میکند که همواره بکوشیم وقتیرا بهاستراحت اختصاص دهیم. حال آنکه معنای واژههای (کوشش و استراحت) کاملا با هم مغایر است. وقتی در عمق کار غوطه وریم، چه بسا ناگهان، در سطح هشیاری به خاطر آوریم که وظیفهمان را به شایستگی انجام دادهایم؛ اما ذهن هشیار به مجرد اطلاع از این موضوع با تمهیداتی میکوشد تا چنین احساسی را در وجودمان خاموش کند. یکی از ترفندهای او برای چنین دخالتی، اشاره به خطرهای بالقوهای است که بر سر راه ما کمین کردهاند. برای مثال در گوش ما زمزمه میکند که (بسیار خوب، تا اینجا کارها را به شایستگی انجام دادهای؛ اما فکر میکنی تا چه وقت بتوانی همه چیز را به همین منوال پیش ببری؟ به هر حال مسئولیت کنونی تو بسیار شاقتر از گذشته است، اگر مراقب نباشی ممکن است همه چیز را تباه کنی. تو هرگز نمیتوانی از انجام کارها و تعهدات تازه خود، رو سفید بیرون بیایی، تو خیلی ابلهی! تلاش کن! بکوش! و بدین سان آرامش درونی ما را یکباره مختل میکند.
بخش چپ مغز ممکن است در وظایف نیمکره راست دخالت کند. بتی ادواردز، استاد هنردانشگاه کالیفرنیا که تحقیقاتشدر زمینهرابطه ذهنو نقاشی زبانزد بوده و محققان فراوانی را از موسسات تحقیقاتی سراسر جهان به کارگاهش جلب کرده است، در کتابی زیر عنوان: «نقاشی توسط نیمکره راست مغز، نقاشی توسط هنرمند درون». نظریه جالبی را مطرح میکند. او میگوید: «وظیفه ترسیم و نقاشی به نیمکره راست اختصاص دارد، اما نیمکره چپ مغز بعضی افراد با مداخله و مزاحمت مانع از کارایی نیمکره راست میشود.»
پروفسور ادواردز از حضار تقاضا میکند که نخستهمه چیز را معکوس نقاشی کنند. با این ترفند، نیمکره چپ مغز که با دیده استدلال و منطق به همه چیز مینگرد، عاقبت خسته شده و میدان را برای فعالیت بخش راست خالی میگذارد.
روزی من به روی تپهای زیبا و با شیبی ملایم، تک و تنها مشغول تمرین اسکی بودم، که ناگهان در پایین تپه و در سراشیبی نگاهم به مردی افتاد. ذهن هشیارم به من
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 20 صفحه
قسمتی از متن .doc :
تاریخچه
1413 میلادی زمان شروع گلف در اسکاتلند برای شاهزادگان و درباریان بود تا سال 1457 و بعد از سال 1457 بازی کردن گلف ممنوع شد که تا سال 1503 ادامه داشت بعد از سال 46 سال بازی گلف از سرگرفته شد و بعد از این تاریخ بازی گلف همگانی شد.
اولین باشگاه گلف جهان درسال 1754 میلادی در سنت اندروزاسکاتلندانگلیس آغاز بکار کرد.درایران گلف ازسال 1924 میلادی شروع شد و تا زمان ملی شدن نفت هیچ ایرانی در باشگاههای گلف کشور عضو نبود بعداز ملی شدن نفت ایرانیها به بازی گلف پرداختند.
بازی گلف به دلایل بسیاری پرطرفدارترین بازی در دنیاست. مبتدیان نیز درهر گروه سنی که باشند باندازه پیشکسوتان از این بازی لذت می برند. بازی گلف نیروی فکری و آمادگی جسمانی بازیکن هر دو رامی طلبد و در عین حال که موجب تنوع و تفنن می شود می تواند در شخص احساس دلسردی و یا بالعکس عادت مفرط پدید آورد. بازی گلف در عین حال که می تواند یکی از مشکلترین بازیهای دنیا باشد چنانچه بادر نظرداشتن رموز بهره گیری بهتر از موقعیتهای بازی ؟ می تواند یکی از لذت بخش ترین بازیها باشد. هدف عمومی بازیکنان گلف این است که چطور ضربات با ارزشی را ذخیره و حساب ضربات خود را پائین نگهدارند. چرخش صحیح و چوب گیری خوب اصول بازی موفق می باشند اما یک بازیکن تمام عیار باید دارای چهار خصوصیات باشد
اول یکنواختی CONSISTENCY
دوم خونسردی و آرامش COMPOSURE
سوم شعور عمومی COMMON SENSE
چهارم تمرکز حواس CONCENTRATION
که موارد فوق را باید با دید مثبت و افکار خوشبینانه کامل نمود تا اجراء لازم برای بازی نوین گلف رادر دست داشت.
یک دور بازی 4 ساعته گلف تقریباً حدود پنج دقیقه آن صرف زدن ضربات به توپ می شود چنانچه بازیکن 5 دقیقه دیگر را هم صرف اعمال معمول پیش از زدن ضربه نماید مجموعاً ده دقیقه خواهد شد که شخص باید در خلال آن به هماهنگی کامل در بازی و در نتیجه بدست آوردن کمترین حساب ضربات نایل شود. در یک دوره چهار ساعته بازی گلف بازیکن با انگیزه بازی گلف حدود 8 کیلومتر پیاده روی می کند.گلف در ایران حدود 85 سال پیش همزمان با ورود اتباع خارجی به منظور کشف و استخراج نفت در مناطق نفت خیز جنوب کشور این ورزش نیز وارد ایران شد. تا قبل ازملی شدن صنعت نفت هیچ ایرانی راهی به این بازی نداشت و بازی گلف انحصاراً در دست خارجیان بوده، پس از ملی شدن صنعت نفت علاقمندان ایرانی به این ورزش در نواحی جنوب مانند مسجد سلیمان، آغاجاری، گچساران، اهواز و آبادان با اشتیاق و علاقه هر چه تمامتر به این ورزش روی آوردند بطوریکه در حال حاضر شهرهای اهواز، آبادان، ماهشهر، مسجد سلیمان و دیگر شهرهای استان خوزستان بیشترین علاقمندان و ورزشکاران این رشته را به خود اختصاص داده اند وعموماً کارکنان شرکت نفت این ورزش مفرح و با نشاط را انجام می دهند. به جز نواحی جنوب کشور در هیچ کجای ایران ورزش گلف متداول نبوده ودر تهران نیز این رشته بصورت اختصاصی و در مجموعه ورزشی انقلاب که در سال 1340 تاسیس شده بود توسط خارجیان مقیم تهران که عمدتاً کارکنان سفارتخانه های خارجی بودند انجام می شد. پس از انقلاب شکوهمنداسلامی تمامی علاقمندان بدون هیچگونه محدودیتی بازی گلف را آغاز نمودند و این علاقمندی باعث گردید تا تشکیلات ورزش گلف کشور از اردیبهشت ماه سال 1370 در قالب یک کمیته آغاز بکار نموده و با توسعه فعالیتهای خوددر فاصله کوتاهی رسماً به عنوان فدراسیون گلف جمهوری اسلامی ایران معرفی و در لیست فدراسیونهای رسمی کشور قرار گرفت. این فدراسیون در سال 1996 میلادی به عضویت شورای جهانی گلف درآمد و درسالهای اخیر با کنفدراسیون گلف آسیا و اقیانوسیه نیز مرتبط شده است. در حال حاضر شهرهای تهران، خراسان، قم، اهواز، آبادان، مسجد سلیمان، ماهشهر، اصفهان و شیراز دارای هیئت های ورزشی فعال می باشند و همه ساله مسابقات گوناگونی در سطوح مختلف برگزار می شود.
ورزش گلف از کجا آمده است؟
این سوالی است که شاید خیلی از شما تا به حال از خود پرسیده اید و البته شاید برخی بدانید که اسکاتلند یکی از خاستگاههای این ورزش دوست داشتنی است. شما چه فکر می کنید. مقاله زیر ار بخوانید تا در مورد گلف بیشتر بدانید.
آنچه که قطعا" مسلم است این است که همه ما می دانیم گلف از اسکاتلند آمده. اسکاتلندیها از زمانهای بسیار قدیم به این ورزش علاقه زیادی داشتند و برای انجام بازی های آن باشگاه هم داشتند که همه بازیکنان عضو آن بودند. گلف از همان زمان (قرن 15 میلادی) نیز به شیوه امروزی بازی می شد، توپ کوچک و سفید گلف را با چوب مخصوص روی زمین هل می دادند تا در سوراخی که در زمین چمن تعبیه شده بود بیفتد.
در حقیقت اولین نشانه های این ورزش در زمان شاه جیمز دوم (اسکاتلند) دیده شد ، کسی که در سال 1457 انجام دو ورزش فوتبال و گلف را ممنوع اعلام کرده بود.جیمز معتقد بود که با انجام این بازیها تیرکمانداران ارتش اسکاتلند از آمادگی رزمی دور می شوند. در سالهای 1471 و 1491 به ترتیب شاه جیمز سوم و چهارم نیز قانون تحریم را تمدید کردند. اما گلف این بازی جالب به صورتهای مختلف در اسکاتلند و کشورهای اطرافش ادامه یافت ، تا زمانیکه در سال 1744 اولین قوانین رسمی این رشته در ادینبورگ (Edinburgh) نوشته شد و پس از آن هر گلف باز آماتوری هم میتوانست با تکیه بر آن قوانین به انجان ورز مورد علاقه اش بپردازد.
اما آیا میتوان گفت که اسکاتلندیها مخترع گلف بوده اند؟
جواب این است: نمیتوان پاسخ کاملا" قطعی داد، چرا که شواهد مستدلی وجود دارد که نشان می دهد اسکاتلندیها خودشان از ورژنهای دیگری از این ورزش تاثیر گرفتهاندUSGA .اتحادیه گلف آمریکا در این زمینه می گوید: "در حالیکه بسیاری از اسکاتلندیها مدعی این مساله هستند که بازی گلف از کشور آنها به سراسر اروپا پخش شده شواهدی وجود دارد که نشان میدهد نخستین بار بازی توپ و چمن در فرانسه، آلمان و کشورهای لوکزامبورگ، هلندو بلژیک بازی میشده!" در آلمان در قرن 14 معمولا" این ورزش اغلب روی یخ انجام می شد و شبیه همان گلف روی چمن با ضربه چوب مخصوص به توپ از نقطه A به نقطهB هدایت می شد.
شاید به نظرتان بیاید که این ورزش شبیه هاکی ست. درسته؟
اما اینطور نیست، فقط چون این بازی در آلمان روی یخ بازی می شد ممکن است این تصور اشتباه را به وجود آورد. آلمانها و اسکاتلندیها هر دو در رواج این ورزش شریک بودند و در حقیقت کلمه " گلف" از تلفیق دو کلمه اسکاتلندی و آلمانی به وجود آمده که البته به علت علاقه زیادی که اسکاتلندی به انجام این بازی داشتند این باور در طول سالها میان مردم گسترش یافت که اسکاتلندی ها مخترع این بازی بوده اند. البته اسکاتلندی ها به جای یخ در زمینهای چمن کاری شده بازی میکردند.
آیا این فرضیه صحت دارد که آلمانها گلف را اختراع کرده اند؟
نه، اینطور نیست چرا که قبل از آن در بعضی کشورهای اروپایی نیز بازی می شد که اسناد معتبری از آن کشورها در دست نیست و در این جا نیز ما نمی خواهیم این مساله را انکار کنیم که اسکاتلندی ها نقش به سزایی در شکل گرفتن تاریخ این ورزش داشتند. مردم این کشور پیشرفتهای چشمگیر و قابل ملاحظه ای در گلف داشتند.
ریشه کلمه گلف از کجا آمده؟
آیا کلمه ایست که از حروف عبارت: فقط برای مردان ، ممنوع برا ی زنان Gentleman Only, Ladies Forbidden سرچشمه گرفته؟
جواب این است: خیر!
گلف مشتقی از این عبارت نیست و اگر پیش از این چنین چیزی شنیده بودید سریع آن را فراموش کنید و کسی را که به شما آن را گفته پیدا کرده و او را نیز از اشتباه درآورید! مانند اکثر کلمات مدرن امروزی کلمه
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 94 صفحه
قسمتی از متن .doc :
کجا و چه وقت نمیآموزیم؟
نظر به اینکه همه ما موجوداتی یگانه و منحصر بفردیم، ضعیفترین موضع یادگیری در هر یک از ما متفاوت است. برای مثال بعضی افراد صبحها، برخی در آخر شب و شماریبدون صرف چند گالن قهوه نمیتوانند با سیستم یادگیری ذهن ارتباط موثری برقرار کنند. همچنین بسیارند کسانی که در محیط خشک و محدود کلاس نمیتوانند ذهن را برای یادگیری متمرکز کنند؛ زیرا کلاس درس تصویر بزرگ و ناهنجاری از مدرسهرا بر ذهن آنان تحمیل میکند. ماحصل کلام آنکه، ذهن شما در مکانها و اوقات خاصی در بدترین موضع یادگیری قرار میگیرد. قبل از هر چیز بهتر است به عوامل موثردر اینزمینه اشاره کرده و آنگاه تدابیری را برای ریشه کن کردن آنها بیندیشیم.
برای مثال من میدانم که پس از صرف غذای فراوان و مفصل نمیتوان مطالب را خوب به خاطر سپارم. احساس سنگینی، سستی و رخوت وجودم را فرا گرفته و مدام چرت میزنم. همچنین میدانم که اگر برای مدت طولانی در جایی بنشینم از راندمان یادگیری من به شدت کاسته میشود. از این رو هر ده یا بیست دقیقهای از جای خود برخاسته و به این سو و آن سو حرکت میکنم. همچنین میدانم که اگر به مدت زیادی به صفحه کامپیوتر نگاه کنم، چشمانم خسته میشوند، به همین دلیل گاه به طور عمد به سویی دیگر نگریسته و توانایی بینایی خود را قوت میبخشم. مثالهای فوق مربوط به نامطلوبترین شرایط پردازش اطلاعات در ذهن من است. حال شما بگویید که فرآیند یادگیری ذهنتان در چه شرایطی به حداقل ممکن کاهش مییابد.
مکانها و اشیاء
یکی از مراجعینم روزی با نومیدی گفت که از آموختن زبان فرانسه عاجز است. او فرد با استعدادی بود و از حل و فصل مسائل شاق و دشوار به خوبی بر میآمد. بنابراین عدم یادگیری او ناشی از ضعف هوش و استعداد نبود. ما پس از کند و کاو فراوان دریافتیم که ذهن او روزهای سخت درس و مدرسه را با بوی گچ پیوند داده است. در نتیجه بعدها هرگاه بوی گچ به مشامش میرسید، روزهای شاق مدرسه در ذهنشتداعی میشد و در نتیجه سیستم یادگیری ذهنش، مسدود میگردید. او تصاویر کاملا متفاوتیاز محیط کار و کلاس درسبر ذهن داشت. مقایسه این تصاویر نمایانگر آن بود که وقتی او به کارش میاندیشد و خاطرههای فوق العاده دلپذیری را به خاطر میآورد، تصاویر بزرگ، روشن، رنگی و پر احساسی از او در دیدگان مغزش نمایان میشود، اما هرگاه ذهنش متوجه کلاس درس میگردد. تصاویر سیاه و سفید و چروکیده او در مقیاسی بسیار کوچکتر از همکلاسیهایش، بر ذهنش نقش میبندد. او به توصیه من تصاویر بزرگ، رنگی و پر احساس کارش را با تصاویر کلاس درس فرانسه درهم آمیخت. به این ترتیب این احساس ناگوار جایش را به احساس مطلوبی که اودر محیط کارش از آن برخوردار بود، داد. او نخست از نقش مزاحم و مداخلهگر تصاویر ذهنی منفی بی خبر بود؛ اما پس از آنکه پاسخ معضل خود را یافت و دانست یادگیری حالتی ذهنی است، دستورهای لازم را به ذهن سپرد و سیستم یادگیری بی تلاش خود را از آشفتگی رهانید.
مردمان دیگر
شاید شماهم ازجمله افرادی هستید که به صرف داشتن خاطرهای نامطلوب با استادی خاص، نمیتوانید مطالب آن درس را به خوبی فرا گیرید. اگر چنین است، آزمایش زیر را بیازمایید:
با توسل به قوه تخیل، تصویر سیاه و سفید این استاد را بر روی صفحه تلویزیون مشاهده کنید. همین که باور کردید که این شخصیت در تلویزیون گیر افتاده است، تصویر را سرعت بخشیده و از او شخصیتی مسخره، شبیه به چارلی چاپلین بسازید. صدای مضحکی مثل میکی موس را با این تصویر خیالی بیامیزید. سرعت فیلم را زیاد و زیادتر کنید تا بدانجا که یادآوری آن همیشه شما را به خنده بیندازد.
خودمان
ذهن هشیار برای تحمیل احساسات ناگوار از نیروی فراوانی برخوردار است. برای مثالبا اصرار وسماجت ما را به سختکوشی، کنترل شرایط خود و تمرکز ذهن دعوت میکند. حتیبه ماخاطرنشان میکند که همواره بکوشیم وقتیرا بهاستراحت اختصاص دهیم. حال آنکه معنای واژههای (کوشش و استراحت) کاملا با هم مغایر است. وقتی در عمق کار غوطه وریم، چه بسا ناگهان، در سطح هشیاری به خاطر آوریم که وظیفهمان را به شایستگی انجام دادهایم؛ اما ذهن هشیار به مجرد اطلاع از این موضوع با تمهیداتی میکوشد تا چنین احساسی را در وجودمان خاموش کند. یکی از ترفندهای او برای چنین دخالتی، اشاره به خطرهای بالقوهای است که بر سر راه ما کمین کردهاند. برای مثال در گوش ما زمزمه میکند که (بسیار خوب، تا اینجا کارها را به شایستگی انجام دادهای؛ اما فکر میکنی تا چه وقت بتوانی همه چیز را به همین منوال پیش ببری؟ به هر حال مسئولیت کنونی تو بسیار شاقتر از گذشته است، اگر مراقب نباشی ممکن است همه چیز را تباه کنی. تو هرگز نمیتوانی از انجام کارها و تعهدات تازه خود، رو سفید بیرون بیایی، تو خیلی ابلهی! تلاش کن! بکوش! و بدین سان آرامش درونی ما را یکباره مختل میکند.
بخش چپ مغز ممکن است در وظایف نیمکره راست دخالت کند. بتی ادواردز، استاد هنردانشگاه کالیفرنیا که تحقیقاتشدر زمینهرابطه ذهنو نقاشی زبانزد بوده و محققان فراوانی را از موسسات تحقیقاتی سراسر جهان به کارگاهش جلب کرده است، در کتابی زیر عنوان: «نقاشی توسط نیمکره راست مغز، نقاشی توسط هنرمند درون». نظریه جالبی را مطرح میکند. او میگوید: «وظیفه ترسیم و نقاشی به نیمکره راست اختصاص دارد، اما نیمکره چپ مغز بعضی افراد با مداخله و مزاحمت مانع از کارایی نیمکره راست میشود.»
پروفسور ادواردز از حضار تقاضا میکند که نخستهمه چیز را معکوس نقاشی کنند. با این ترفند، نیمکره چپ مغز که با دیده استدلال و منطق به همه چیز مینگرد، عاقبت خسته شده و میدان را برای فعالیت بخش راست خالی میگذارد.
روزی من به روی تپهای زیبا و با شیبی ملایم، تک و تنها مشغول تمرین اسکی بودم، که ناگهان در پایین تپه و در سراشیبی نگاهم به مردی افتاد. ذهن هشیارم به من