اقدام و عمل یعنی چه
فرمت فایل : ورد
تعداد صفحات: 5
«اقدام و عمل یعنی چه» به شرح ذیل است:
در اصطلاح مرحله «تصمیمسازی» مقدمه ای است برای «تصمیمگیری» یعنی اول کارشناسان بررسیهای لازم را در کاری انجام میدهند و پیشنهادهای خود را به مدیر، مافوق ارائه مینمایند تا مدیر تصمیمگیری نماید. اما در «اقدام» حسب آنچه که در فرهنگهای لغت آمده است، اقدام به معنی شروع کار است و «عمل» انجام کار و ساختن و تلاش و کوشش را در پی دارد.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 94 صفحه
قسمتی از متن .doc :
کجا و چه وقت نمیآموزیم؟
نظر به اینکه همه ما موجوداتی یگانه و منحصر بفردیم، ضعیفترین موضع یادگیری در هر یک از ما متفاوت است. برای مثال بعضی افراد صبحها، برخی در آخر شب و شماریبدون صرف چند گالن قهوه نمیتوانند با سیستم یادگیری ذهن ارتباط موثری برقرار کنند. همچنین بسیارند کسانی که در محیط خشک و محدود کلاس نمیتوانند ذهن را برای یادگیری متمرکز کنند؛ زیرا کلاس درس تصویر بزرگ و ناهنجاری از مدرسهرا بر ذهن آنان تحمیل میکند. ماحصل کلام آنکه، ذهن شما در مکانها و اوقات خاصی در بدترین موضع یادگیری قرار میگیرد. قبل از هر چیز بهتر است به عوامل موثردر اینزمینه اشاره کرده و آنگاه تدابیری را برای ریشه کن کردن آنها بیندیشیم.
برای مثال من میدانم که پس از صرف غذای فراوان و مفصل نمیتوان مطالب را خوب به خاطر سپارم. احساس سنگینی، سستی و رخوت وجودم را فرا گرفته و مدام چرت میزنم. همچنین میدانم که اگر برای مدت طولانی در جایی بنشینم از راندمان یادگیری من به شدت کاسته میشود. از این رو هر ده یا بیست دقیقهای از جای خود برخاسته و به این سو و آن سو حرکت میکنم. همچنین میدانم که اگر به مدت زیادی به صفحه کامپیوتر نگاه کنم، چشمانم خسته میشوند، به همین دلیل گاه به طور عمد به سویی دیگر نگریسته و توانایی بینایی خود را قوت میبخشم. مثالهای فوق مربوط به نامطلوبترین شرایط پردازش اطلاعات در ذهن من است. حال شما بگویید که فرآیند یادگیری ذهنتان در چه شرایطی به حداقل ممکن کاهش مییابد.
مکانها و اشیاء
یکی از مراجعینم روزی با نومیدی گفت که از آموختن زبان فرانسه عاجز است. او فرد با استعدادی بود و از حل و فصل مسائل شاق و دشوار به خوبی بر میآمد. بنابراین عدم یادگیری او ناشی از ضعف هوش و استعداد نبود. ما پس از کند و کاو فراوان دریافتیم که ذهن او روزهای سخت درس و مدرسه را با بوی گچ پیوند داده است. در نتیجه بعدها هرگاه بوی گچ به مشامش میرسید، روزهای شاق مدرسه در ذهنشتداعی میشد و در نتیجه سیستم یادگیری ذهنش، مسدود میگردید. او تصاویر کاملا متفاوتیاز محیط کار و کلاس درسبر ذهن داشت. مقایسه این تصاویر نمایانگر آن بود که وقتی او به کارش میاندیشد و خاطرههای فوق العاده دلپذیری را به خاطر میآورد، تصاویر بزرگ، روشن، رنگی و پر احساسی از او در دیدگان مغزش نمایان میشود، اما هرگاه ذهنش متوجه کلاس درس میگردد. تصاویر سیاه و سفید و چروکیده او در مقیاسی بسیار کوچکتر از همکلاسیهایش، بر ذهنش نقش میبندد. او به توصیه من تصاویر بزرگ، رنگی و پر احساس کارش را با تصاویر کلاس درس فرانسه درهم آمیخت. به این ترتیب این احساس ناگوار جایش را به احساس مطلوبی که اودر محیط کارش از آن برخوردار بود، داد. او نخست از نقش مزاحم و مداخلهگر تصاویر ذهنی منفی بی خبر بود؛ اما پس از آنکه پاسخ معضل خود را یافت و دانست یادگیری حالتی ذهنی است، دستورهای لازم را به ذهن سپرد و سیستم یادگیری بی تلاش خود را از آشفتگی رهانید.
مردمان دیگر
شاید شماهم ازجمله افرادی هستید که به صرف داشتن خاطرهای نامطلوب با استادی خاص، نمیتوانید مطالب آن درس را به خوبی فرا گیرید. اگر چنین است، آزمایش زیر را بیازمایید:
با توسل به قوه تخیل، تصویر سیاه و سفید این استاد را بر روی صفحه تلویزیون مشاهده کنید. همین که باور کردید که این شخصیت در تلویزیون گیر افتاده است، تصویر را سرعت بخشیده و از او شخصیتی مسخره، شبیه به چارلی چاپلین بسازید. صدای مضحکی مثل میکی موس را با این تصویر خیالی بیامیزید. سرعت فیلم را زیاد و زیادتر کنید تا بدانجا که یادآوری آن همیشه شما را به خنده بیندازد.
خودمان
ذهن هشیار برای تحمیل احساسات ناگوار از نیروی فراوانی برخوردار است. برای مثالبا اصرار وسماجت ما را به سختکوشی، کنترل شرایط خود و تمرکز ذهن دعوت میکند. حتیبه ماخاطرنشان میکند که همواره بکوشیم وقتیرا بهاستراحت اختصاص دهیم. حال آنکه معنای واژههای (کوشش و استراحت) کاملا با هم مغایر است. وقتی در عمق کار غوطه وریم، چه بسا ناگهان، در سطح هشیاری به خاطر آوریم که وظیفهمان را به شایستگی انجام دادهایم؛ اما ذهن هشیار به مجرد اطلاع از این موضوع با تمهیداتی میکوشد تا چنین احساسی را در وجودمان خاموش کند. یکی از ترفندهای او برای چنین دخالتی، اشاره به خطرهای بالقوهای است که بر سر راه ما کمین کردهاند. برای مثال در گوش ما زمزمه میکند که (بسیار خوب، تا اینجا کارها را به شایستگی انجام دادهای؛ اما فکر میکنی تا چه وقت بتوانی همه چیز را به همین منوال پیش ببری؟ به هر حال مسئولیت کنونی تو بسیار شاقتر از گذشته است، اگر مراقب نباشی ممکن است همه چیز را تباه کنی. تو هرگز نمیتوانی از انجام کارها و تعهدات تازه خود، رو سفید بیرون بیایی، تو خیلی ابلهی! تلاش کن! بکوش! و بدین سان آرامش درونی ما را یکباره مختل میکند.
بخش چپ مغز ممکن است در وظایف نیمکره راست دخالت کند. بتی ادواردز، استاد هنردانشگاه کالیفرنیا که تحقیقاتشدر زمینهرابطه ذهنو نقاشی زبانزد بوده و محققان فراوانی را از موسسات تحقیقاتی سراسر جهان به کارگاهش جلب کرده است، در کتابی زیر عنوان: «نقاشی توسط نیمکره راست مغز، نقاشی توسط هنرمند درون». نظریه جالبی را مطرح میکند. او میگوید: «وظیفه ترسیم و نقاشی به نیمکره راست اختصاص دارد، اما نیمکره چپ مغز بعضی افراد با مداخله و مزاحمت مانع از کارایی نیمکره راست میشود.»
پروفسور ادواردز از حضار تقاضا میکند که نخستهمه چیز را معکوس نقاشی کنند. با این ترفند، نیمکره چپ مغز که با دیده استدلال و منطق به همه چیز مینگرد، عاقبت خسته شده و میدان را برای فعالیت بخش راست خالی میگذارد.
روزی من به روی تپهای زیبا و با شیبی ملایم، تک و تنها مشغول تمرین اسکی بودم، که ناگهان در پایین تپه و در سراشیبی نگاهم به مردی افتاد. ذهن هشیارم به من
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 94 صفحه
قسمتی از متن .doc :
کجا و چه وقت نمیآموزیم؟
نظر به اینکه همه ما موجوداتی یگانه و منحصر بفردیم، ضعیفترین موضع یادگیری در هر یک از ما متفاوت است. برای مثال بعضی افراد صبحها، برخی در آخر شب و شماریبدون صرف چند گالن قهوه نمیتوانند با سیستم یادگیری ذهن ارتباط موثری برقرار کنند. همچنین بسیارند کسانی که در محیط خشک و محدود کلاس نمیتوانند ذهن را برای یادگیری متمرکز کنند؛ زیرا کلاس درس تصویر بزرگ و ناهنجاری از مدرسهرا بر ذهن آنان تحمیل میکند. ماحصل کلام آنکه، ذهن شما در مکانها و اوقات خاصی در بدترین موضع یادگیری قرار میگیرد. قبل از هر چیز بهتر است به عوامل موثردر اینزمینه اشاره کرده و آنگاه تدابیری را برای ریشه کن کردن آنها بیندیشیم.
برای مثال من میدانم که پس از صرف غذای فراوان و مفصل نمیتوان مطالب را خوب به خاطر سپارم. احساس سنگینی، سستی و رخوت وجودم را فرا گرفته و مدام چرت میزنم. همچنین میدانم که اگر برای مدت طولانی در جایی بنشینم از راندمان یادگیری من به شدت کاسته میشود. از این رو هر ده یا بیست دقیقهای از جای خود برخاسته و به این سو و آن سو حرکت میکنم. همچنین میدانم که اگر به مدت زیادی به صفحه کامپیوتر نگاه کنم، چشمانم خسته میشوند، به همین دلیل گاه به طور عمد به سویی دیگر نگریسته و توانایی بینایی خود را قوت میبخشم. مثالهای فوق مربوط به نامطلوبترین شرایط پردازش اطلاعات در ذهن من است. حال شما بگویید که فرآیند یادگیری ذهنتان در چه شرایطی به حداقل ممکن کاهش مییابد.
مکانها و اشیاء
یکی از مراجعینم روزی با نومیدی گفت که از آموختن زبان فرانسه عاجز است. او فرد با استعدادی بود و از حل و فصل مسائل شاق و دشوار به خوبی بر میآمد. بنابراین عدم یادگیری او ناشی از ضعف هوش و استعداد نبود. ما پس از کند و کاو فراوان دریافتیم که ذهن او روزهای سخت درس و مدرسه را با بوی گچ پیوند داده است. در نتیجه بعدها هرگاه بوی گچ به مشامش میرسید، روزهای شاق مدرسه در ذهنشتداعی میشد و در نتیجه سیستم یادگیری ذهنش، مسدود میگردید. او تصاویر کاملا متفاوتیاز محیط کار و کلاس درسبر ذهن داشت. مقایسه این تصاویر نمایانگر آن بود که وقتی او به کارش میاندیشد و خاطرههای فوق العاده دلپذیری را به خاطر میآورد، تصاویر بزرگ، روشن، رنگی و پر احساسی از او در دیدگان مغزش نمایان میشود، اما هرگاه ذهنش متوجه کلاس درس میگردد. تصاویر سیاه و سفید و چروکیده او در مقیاسی بسیار کوچکتر از همکلاسیهایش، بر ذهنش نقش میبندد. او به توصیه من تصاویر بزرگ، رنگی و پر احساس کارش را با تصاویر کلاس درس فرانسه درهم آمیخت. به این ترتیب این احساس ناگوار جایش را به احساس مطلوبی که اودر محیط کارش از آن برخوردار بود، داد. او نخست از نقش مزاحم و مداخلهگر تصاویر ذهنی منفی بی خبر بود؛ اما پس از آنکه پاسخ معضل خود را یافت و دانست یادگیری حالتی ذهنی است، دستورهای لازم را به ذهن سپرد و سیستم یادگیری بی تلاش خود را از آشفتگی رهانید.
مردمان دیگر
شاید شماهم ازجمله افرادی هستید که به صرف داشتن خاطرهای نامطلوب با استادی خاص، نمیتوانید مطالب آن درس را به خوبی فرا گیرید. اگر چنین است، آزمایش زیر را بیازمایید:
با توسل به قوه تخیل، تصویر سیاه و سفید این استاد را بر روی صفحه تلویزیون مشاهده کنید. همین که باور کردید که این شخصیت در تلویزیون گیر افتاده است، تصویر را سرعت بخشیده و از او شخصیتی مسخره، شبیه به چارلی چاپلین بسازید. صدای مضحکی مثل میکی موس را با این تصویر خیالی بیامیزید. سرعت فیلم را زیاد و زیادتر کنید تا بدانجا که یادآوری آن همیشه شما را به خنده بیندازد.
خودمان
ذهن هشیار برای تحمیل احساسات ناگوار از نیروی فراوانی برخوردار است. برای مثالبا اصرار وسماجت ما را به سختکوشی، کنترل شرایط خود و تمرکز ذهن دعوت میکند. حتیبه ماخاطرنشان میکند که همواره بکوشیم وقتیرا بهاستراحت اختصاص دهیم. حال آنکه معنای واژههای (کوشش و استراحت) کاملا با هم مغایر است. وقتی در عمق کار غوطه وریم، چه بسا ناگهان، در سطح هشیاری به خاطر آوریم که وظیفهمان را به شایستگی انجام دادهایم؛ اما ذهن هشیار به مجرد اطلاع از این موضوع با تمهیداتی میکوشد تا چنین احساسی را در وجودمان خاموش کند. یکی از ترفندهای او برای چنین دخالتی، اشاره به خطرهای بالقوهای است که بر سر راه ما کمین کردهاند. برای مثال در گوش ما زمزمه میکند که (بسیار خوب، تا اینجا کارها را به شایستگی انجام دادهای؛ اما فکر میکنی تا چه وقت بتوانی همه چیز را به همین منوال پیش ببری؟ به هر حال مسئولیت کنونی تو بسیار شاقتر از گذشته است، اگر مراقب نباشی ممکن است همه چیز را تباه کنی. تو هرگز نمیتوانی از انجام کارها و تعهدات تازه خود، رو سفید بیرون بیایی، تو خیلی ابلهی! تلاش کن! بکوش! و بدین سان آرامش درونی ما را یکباره مختل میکند.
بخش چپ مغز ممکن است در وظایف نیمکره راست دخالت کند. بتی ادواردز، استاد هنردانشگاه کالیفرنیا که تحقیقاتشدر زمینهرابطه ذهنو نقاشی زبانزد بوده و محققان فراوانی را از موسسات تحقیقاتی سراسر جهان به کارگاهش جلب کرده است، در کتابی زیر عنوان: «نقاشی توسط نیمکره راست مغز، نقاشی توسط هنرمند درون». نظریه جالبی را مطرح میکند. او میگوید: «وظیفه ترسیم و نقاشی به نیمکره راست اختصاص دارد، اما نیمکره چپ مغز بعضی افراد با مداخله و مزاحمت مانع از کارایی نیمکره راست میشود.»
پروفسور ادواردز از حضار تقاضا میکند که نخستهمه چیز را معکوس نقاشی کنند. با این ترفند، نیمکره چپ مغز که با دیده استدلال و منطق به همه چیز مینگرد، عاقبت خسته شده و میدان را برای فعالیت بخش راست خالی میگذارد.
روزی من به روی تپهای زیبا و با شیبی ملایم، تک و تنها مشغول تمرین اسکی بودم، که ناگهان در پایین تپه و در سراشیبی نگاهم به مردی افتاد. ذهن هشیارم به من
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 94 صفحه
قسمتی از متن .doc :
کجا و چه وقت نمیآموزیم؟
نظر به اینکه همه ما موجوداتی یگانه و منحصر بفردیم، ضعیفترین موضع یادگیری در هر یک از ما متفاوت است. برای مثال بعضی افراد صبحها، برخی در آخر شب و شماریبدون صرف چند گالن قهوه نمیتوانند با سیستم یادگیری ذهن ارتباط موثری برقرار کنند. همچنین بسیارند کسانی که در محیط خشک و محدود کلاس نمیتوانند ذهن را برای یادگیری متمرکز کنند؛ زیرا کلاس درس تصویر بزرگ و ناهنجاری از مدرسهرا بر ذهن آنان تحمیل میکند. ماحصل کلام آنکه، ذهن شما در مکانها و اوقات خاصی در بدترین موضع یادگیری قرار میگیرد. قبل از هر چیز بهتر است به عوامل موثردر اینزمینه اشاره کرده و آنگاه تدابیری را برای ریشه کن کردن آنها بیندیشیم.
برای مثال من میدانم که پس از صرف غذای فراوان و مفصل نمیتوان مطالب را خوب به خاطر سپارم. احساس سنگینی، سستی و رخوت وجودم را فرا گرفته و مدام چرت میزنم. همچنین میدانم که اگر برای مدت طولانی در جایی بنشینم از راندمان یادگیری من به شدت کاسته میشود. از این رو هر ده یا بیست دقیقهای از جای خود برخاسته و به این سو و آن سو حرکت میکنم. همچنین میدانم که اگر به مدت زیادی به صفحه کامپیوتر نگاه کنم، چشمانم خسته میشوند، به همین دلیل گاه به طور عمد به سویی دیگر نگریسته و توانایی بینایی خود را قوت میبخشم. مثالهای فوق مربوط به نامطلوبترین شرایط پردازش اطلاعات در ذهن من است. حال شما بگویید که فرآیند یادگیری ذهنتان در چه شرایطی به حداقل ممکن کاهش مییابد.
مکانها و اشیاء
یکی از مراجعینم روزی با نومیدی گفت که از آموختن زبان فرانسه عاجز است. او فرد با استعدادی بود و از حل و فصل مسائل شاق و دشوار به خوبی بر میآمد. بنابراین عدم یادگیری او ناشی از ضعف هوش و استعداد نبود. ما پس از کند و کاو فراوان دریافتیم که ذهن او روزهای سخت درس و مدرسه را با بوی گچ پیوند داده است. در نتیجه بعدها هرگاه بوی گچ به مشامش میرسید، روزهای شاق مدرسه در ذهنشتداعی میشد و در نتیجه سیستم یادگیری ذهنش، مسدود میگردید. او تصاویر کاملا متفاوتیاز محیط کار و کلاس درسبر ذهن داشت. مقایسه این تصاویر نمایانگر آن بود که وقتی او به کارش میاندیشد و خاطرههای فوق العاده دلپذیری را به خاطر میآورد، تصاویر بزرگ، روشن، رنگی و پر احساسی از او در دیدگان مغزش نمایان میشود، اما هرگاه ذهنش متوجه کلاس درس میگردد. تصاویر سیاه و سفید و چروکیده او در مقیاسی بسیار کوچکتر از همکلاسیهایش، بر ذهنش نقش میبندد. او به توصیه من تصاویر بزرگ، رنگی و پر احساس کارش را با تصاویر کلاس درس فرانسه درهم آمیخت. به این ترتیب این احساس ناگوار جایش را به احساس مطلوبی که اودر محیط کارش از آن برخوردار بود، داد. او نخست از نقش مزاحم و مداخلهگر تصاویر ذهنی منفی بی خبر بود؛ اما پس از آنکه پاسخ معضل خود را یافت و دانست یادگیری حالتی ذهنی است، دستورهای لازم را به ذهن سپرد و سیستم یادگیری بی تلاش خود را از آشفتگی رهانید.
مردمان دیگر
شاید شماهم ازجمله افرادی هستید که به صرف داشتن خاطرهای نامطلوب با استادی خاص، نمیتوانید مطالب آن درس را به خوبی فرا گیرید. اگر چنین است، آزمایش زیر را بیازمایید:
با توسل به قوه تخیل، تصویر سیاه و سفید این استاد را بر روی صفحه تلویزیون مشاهده کنید. همین که باور کردید که این شخصیت در تلویزیون گیر افتاده است، تصویر را سرعت بخشیده و از او شخصیتی مسخره، شبیه به چارلی چاپلین بسازید. صدای مضحکی مثل میکی موس را با این تصویر خیالی بیامیزید. سرعت فیلم را زیاد و زیادتر کنید تا بدانجا که یادآوری آن همیشه شما را به خنده بیندازد.
خودمان
ذهن هشیار برای تحمیل احساسات ناگوار از نیروی فراوانی برخوردار است. برای مثالبا اصرار وسماجت ما را به سختکوشی، کنترل شرایط خود و تمرکز ذهن دعوت میکند. حتیبه ماخاطرنشان میکند که همواره بکوشیم وقتیرا بهاستراحت اختصاص دهیم. حال آنکه معنای واژههای (کوشش و استراحت) کاملا با هم مغایر است. وقتی در عمق کار غوطه وریم، چه بسا ناگهان، در سطح هشیاری به خاطر آوریم که وظیفهمان را به شایستگی انجام دادهایم؛ اما ذهن هشیار به مجرد اطلاع از این موضوع با تمهیداتی میکوشد تا چنین احساسی را در وجودمان خاموش کند. یکی از ترفندهای او برای چنین دخالتی، اشاره به خطرهای بالقوهای است که بر سر راه ما کمین کردهاند. برای مثال در گوش ما زمزمه میکند که (بسیار خوب، تا اینجا کارها را به شایستگی انجام دادهای؛ اما فکر میکنی تا چه وقت بتوانی همه چیز را به همین منوال پیش ببری؟ به هر حال مسئولیت کنونی تو بسیار شاقتر از گذشته است، اگر مراقب نباشی ممکن است همه چیز را تباه کنی. تو هرگز نمیتوانی از انجام کارها و تعهدات تازه خود، رو سفید بیرون بیایی، تو خیلی ابلهی! تلاش کن! بکوش! و بدین سان آرامش درونی ما را یکباره مختل میکند.
بخش چپ مغز ممکن است در وظایف نیمکره راست دخالت کند. بتی ادواردز، استاد هنردانشگاه کالیفرنیا که تحقیقاتشدر زمینهرابطه ذهنو نقاشی زبانزد بوده و محققان فراوانی را از موسسات تحقیقاتی سراسر جهان به کارگاهش جلب کرده است، در کتابی زیر عنوان: «نقاشی توسط نیمکره راست مغز، نقاشی توسط هنرمند درون». نظریه جالبی را مطرح میکند. او میگوید: «وظیفه ترسیم و نقاشی به نیمکره راست اختصاص دارد، اما نیمکره چپ مغز بعضی افراد با مداخله و مزاحمت مانع از کارایی نیمکره راست میشود.»
پروفسور ادواردز از حضار تقاضا میکند که نخستهمه چیز را معکوس نقاشی کنند. با این ترفند، نیمکره چپ مغز که با دیده استدلال و منطق به همه چیز مینگرد، عاقبت خسته شده و میدان را برای فعالیت بخش راست خالی میگذارد.
روزی من به روی تپهای زیبا و با شیبی ملایم، تک و تنها مشغول تمرین اسکی بودم، که ناگهان در پایین تپه و در سراشیبی نگاهم به مردی افتاد. ذهن هشیارم به من
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 65
پیشگفتار
در اواسط قرن بیستم بود که انسانها و جوامع بشری شاهد رنسانس دیگری بودند که تغییرات اساسی و شگرفی را در نحوه زندگی و رفتار بشر به وجود آورد. انسان هزاره سوم هرچه در توان داشت صرف میکرد تا بتواند شیوه زندگی خود را به بهترین نحو ممکن در جهت بهبود کیفیت آن تغییر دهد.
در این میان بود که اینترنت با تمامی کارکردها و تأثیراتش با قدرت تمام خلق شد. این سیستم دیر زمانی نگذشت که جای خود را در بطن زندگی مردم و جوامع به طور افسار گسیختهای باز کرد و نگرشهای جدیدی را در عرصههای مختلف خلق کرد.
اینترنت بعنوان یک پدیده نوین در اجتماعات انسانی در حال گسترش است. هر روز از سوی صاحبنظران و رسانهها نقش مثبت اینترنت درتوسعه اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی برجستهسازی میشود و در جهت بهبود آثار مثبت و کاهش پیامدهای منفی اینترنت نظرات و پیشنهادات فراوانی ارائه میگردد.
جامعه امروز به طور روزافزون از جنبههای آموزشی، ارتباطات، اطلاعات، اقتصاد و بازار به تکنولوژیهای ارتباطی و شبکه اطلاعاتی وابسته شده است. در سطح کلان اینترنت و در بعد اقتصادی به تجارت الکترونیک، در بعد سیاسی به کاهش اقتدار دولتها، در بعد اجتماعی به کاهش هزینهها و در بعد فرهنگی تسلط زبان انگلیسی را در پی داشته است.
اگر قبول داشته باشیم که ساختار و بنیان زندگی امروز از اساس تغییر کرده است میتوانیم مظاهر این تغییرات را بپذیریم، پدیدههایی چون دولت الکترونیک، اقتصاد الکترونیک، بانکداری الکترونیک، آموزش الکترونیک و ..... از جمله این موارد هستند.
اما زندگی در یک شهر الکترونیک و جامعه اطلاعاتی نیازمند پیشفرضهایی از سوی شهروندان آن جامعه است. پیشنیازهایی که نیارمند زندگی در دولت الکترونیک و شهر الکترونیک است. شهروند امروز دیگر یک شهروند معمولی نیست. او یک شهروند الکترونیک است با تمام تواناییهای لازم برای یک زندگی شبکهای.
پیدا کردن شغل در دهکده جهانى هزاره سوم، کار آسانى است. البته اگر قبول کنید که کاریابى در این دوران، نیازمند استفاده از قابلیت هاى ارتباطى و اطلاع رسانى همین عصر است. اگر بخواهید روش هاى سنتى کاریابى و پیدا کردن یک شغل مناسب را دنبال کنید، شاید چند هفته سرگردان باشید و تنها صفحه نیازمندى هاى چند نشریه یا مراجعه به شمارى آژانس کاریابى شهرى، شما را ارضا کند. به هر حال هر کس روش خاصى را پى مى گیرد. اما بهترین روش ها کدام است، مسئله اى که در این گزارش به آن خواهیم پرداخت این متن غنی را همکار گرامی درج نموده که عینا تقدیم می گردد.
مقدمه:
زمان زیادی نیست که کلمات کارآفرین و کارآفرینی در رسانههای مختلف تکرار میشود و هر کس به سلیقه خود از این واژه جدید برای اشاره به مدیران، افراد موفق،سرمایهداران،سرمایهگذاران،صادرکنندگان، دلالها و تاجران استفاده میکند. هرچند هر کدام از این افراد ممکن است کارآفرین باشند ولی هیچکدام مصداق کاملی برای این مفهوم نیستند.به راستی کارآفرین کیست؟ آیا کارآفرینان ویژگیهای متمایزی از دیگر بازیگران صحنه اقتصاد دارند؟ نگاهی به مسیر حرکت فعالیتهای کارآفرینان،مبدأ و منشأ و حرکت و انرژی که در طول مسیر آنان را تغذیه مینماید در تصویری اجمالی از شخصیت کارآفرین ارائه شده است.چه چیز باعث میشود که نشاط حرکت به لختی و سکون غلبه کند؟ آرزوی آن چیزی که امروز نیست ولی فردا میتواند باشد، اولین چیزی است که جمود کارآفرین را در هم میشکند. یعنی کارآفرین آرزومند است.آن چه جهت و مسیر کارآفرین را برای رسیدن به آرزوهایش تعیین میکند از درون او برمیخیزد. عزم او برای حرکت یا توقف و اقدام یا عدم اقدام، چیزی نیست که مولود شرایط،محیط یا اطرافیان باشد. یعنی کارآفرین کنترل درونی دارد. او برای اینکه بتواند درست آن چه را که میاندیشد عینیت بخشد و عزم خود را عملی کند باید رئیس و کارفرمای خود باشد. یعنیکارآفرین نیاز به استقلال دارد.وقتی که خلاقیت از ذهن به عمل منتقل میشود، نوآوری صورت میگیرد. نوآوری یعنی پیمودن راه نارفته، کسی که اولین بار راهی را میپیماید،اولین کسی است که میتواند خبر مخاطرات راه را برای دیگران بیاورد. یعنی کارآفرین خطرپذیر است.
او به جای آن که منتظر ضمانت یک پایان موفق بماند، به فکر و تلاش خود تکیه میزند، به مشکلات حمله میکند و پیش میرود. یعنی کارآفرین منفعل نیست و برای استقبال از آینده روحیهای تهاجمی دارد.
ذهن پویای او مرزهای از پیش تعیینشده و قالبهای رایج را درهم میشکند و با وجودی که همان چیزی را میبیند که دیگران بینند،اما چیزی را میاندیشد که دیگران نمیاندیشند. یعنیکارآفرین خلاق است.
به استقبال فردا رفتن، آخر ماجرا نیست. کسی که آگاهانه و پیشاپیش خود را در میدان مواجهه با مسائل میاندازد، باید توان سخت کارکردن در شرایط پرتنش را هم داشته باشد. یعنی کارآفرین با وجود فشار زیاد ، کارآیی خود را حفظ میکند.
لحظه تصمیم آغاز،تنها زمانی نیست که او با ریسک مخاطره مواجه میشود. ابهام یک پایان نامعلوم، برهر قدم این راه سایه میاندازد. یعنی کارآفرین قدرت تحمل ابهام دارد.
باید گفت که تعریف مجموعهای از صفات که کارآفرین ایدهآل را به تصویر کشد ، امکانپذیر نیست و از طرفی هر کارآفرینی تمام ویژگیهای ذکر شده در ادبیات را ندارد. برخی دیگر از ویژگیهایی که محققین بسیاری آنها را به عنوان ویژگیهای کارآفرین برشمردهاند عبارتند از: آیندهنگربودن و داشتن چشم انداز : چشمانداز برای شخص کارآفرین کاملاً شفاف و خالی از هرگونه ابهام بوده و لذا قابل انتقال به دیگران میباشد. داشتن چنین چشماندازی به کارآفرین کمک میکند تا حرکتی مستمر و بدون سردرگمی و مستقیم به سمت هدف داشته باشد. علاوه بر این چشمانداز قابل انتقال دیگران را نیز در طی مسیر همراه و مددیار او مینماید.مصمم بودن : عزم راسخ کارآفرینان یکی دیگر از ویژگیهای بارز آنهاست که انرژی و تعهد لازم برای کسب موفقیت را ایجاد میکند. کارآفرینان مصمم از ایدههای جدید و فرصتها و پیشنهادات شغلی دیگر چشمپوشی کرده و در مقابل به کاری که برای خود برگزیدهاند پایبند میماند. این قطعیت کارآفرین را در طی فرایند راهاندازی از هر گونه شک و تردید و دودلی مصون نگاه میدارد تا حدی که مخالفت نزدیکان و آشنایان نیز نمیتواند در اراده آنان خللی وارد نموده بلکه دودلی دیگران نیز تحت تأثیر این قطعیت برطرف میشود.
انگیزش: نیاز خود شکوفایی یکی از مهمترین انگیزههای کار آفرینان در محقق کردن چشمانداز خود است. نتیجه این نیاز قوی این است که در مسیر حرکت به سوی هدف،هرچیز دیگری از اولویت