حریم فایل

دانلود کتاب، جزوه، تحقیق | مرجع دانشجویی

حریم فایل

دانلود کتاب، جزوه، تحقیق | مرجع دانشجویی

نظام مشروطه

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

دسته بندی : وورد

نوع فایل :  .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحه : 18 صفحه

 قسمتی از متن .doc : 

 

از موضوعات مهمى که طرح آن در این پژوهش، ضرورى است، دیدگاه نائینى در باره نظام مشروطه سلطنتى است. جایگاه مشروطه، در اندیشه سیاسى نائینى و تفاوت نگرش او با نگاه روشن فکران مشروطه‏خواه به مشروطه، دو محور درخور توجه در این زمینه‏اند.

- جایگاه مشروطه‏ در فصل اول این پژوهش گفتیم که مشروطه سلطنتى، که نائینى در صدد دفاع از مشروعیت آن برآمد، نظام مطلوب و آرمانى وى نبود، بلکه او از سرِ ناچارى و این که شرایط و مقتضیات عصر، حکومتى بهتر از مشروطه سلطنتى را اقتضا نداشت، از آن دفاع مى‏کرد. معناى این سخن، آن است که اگر گذر زمان، شرایط دیگرى را فراهم مى‏ساخت که نظامى مطلوب‏تر از مشروطه سلطنتى، که در اندیشه سیاسى او، ولایت فقیه جامع‏الشرائط است، امکانِ تحقق داشت، او به ضرورت عقلى و شرعى، از آن دفاع کرده و براى تحققش تلاش مى‏ کرد. آن چه او در سلسله مراتب «حکومت مطلوب» تا «حکومت مقدور» ترسیم کرده، چیزى جز این را ایجاب نمى‏کند.

بحث کنونى آن است که رهبران مذهبى مشروطه و از آن جمله، نائینى مشروطه را چه نظامى مى‏دانستند و چه تصویرى از آن در ذهن داشتند؟ آیا به مشروطه‏اى مانند آن چه در کشورهایى چون انگلستان برقرار بود و بر اصول و مبانى خاصى استوار بود، مى‏اندیشیدند؟ آیا چنین حکومتى مى‏توانست در ایران، که بیش‏تر مردم، مسلمانند و به اصول و مبانى دینى اعتقاد دارند، تحقق یابد؟ آیا به راستى شخصیت هایى چون میرزا حسین تهرانى، آخوند خراسانى، ملا عبداللَّه مازندرانى، سیدمحمدکاظم یزدى، میرزا حسین نائینى، در نجف و شیخ فضل‏ اللَّه نورى، سیدمحمد طباطبایى و سیدعبداللَّه بهبهانى، آن گونه که برخى از تاریخ‏نگاران ادعا کرده‏اند،(1) تصور درستى از مشروطه نداشتند و صرفاً از نظامى که؛ الهام از آیات و روایات و سیره پیشوایان معصوم، در ذهن خود ساخته و پرداخته بودند، دفاع یا مخالفت مى‏کردند یا از نظام مشروطه‏اى که در مکاتب سیاسى مطرح بوده و در بعضى از کشورهاى غربى تجربه شده بود؟ و یا این که تصور سومى از آن داشتند؟  

- هدف از مشروطه، تحدید استبداد پیش از هر توضیحى، این مسأله باید در نظر گرفته شود که تلاش‏هاى رهبران مذهبى، که در قالب حکومت مشروطه انجام مى‏گرفت، هدفى جز محدود کردن سلطنتِ استبدادى قاجار، جلوگیرى از ظلم و بیداد درباریان و صاحب منصبان و دفاع از حقوق مردم ستم‏دیده کشور نداشت. آنان در صدد بودند که با نظارت بر رفتار دولت مردان، هم مانع از رفتار مستبدانه دولت مردان شوند و هم از نفوذ بیگانگان در کشور جلوگیرى کنند، هر چند عملاً بر مبارزه با استبداد، بیش‏تر تکیه داشتند تا مبارزه با استعمار. این مهم، هم در اعلامیه‏ها و بیانیه‏هاى رهبران تراز اول مشروطه، در نجف به چشم مى‏خورد و هم در آثار و تألیفات علماى مشروطه‏خواه.

آخوند خراسانى و ملا عبداللَّه مازندرانى، در رجب سال 1327 قمرى با فرستادن نامه‏اى براى شیخ محمد واعظ، از خطباى مدافع مشروطه، ضمن تقدیر و تشکر از روشن‏گرى‏هاى وى مى‏نویسد:

 به عموم ملت بفهمانید که غرض ما از این همه زحمت، ترفیه حال رعیت و رفع ظلم از آنان و اعانه مظلوم و اغاثه ملهوف و اجراى احکام الهیه - عزّاسمه - و حفظ و وقایه بلاد اسلام، از تطاول کفار و امر به معروف و نهى از منکر و غیرها از قوانین اسلامیه نافعه للقوم بوده است.(2)

نائینى در فصول مختلف تنبیه الامه، این نکته را یادآور مى‏شود که هدف از مشروطه، «تحدید سلطنت استبدادى است». از نظر نائینى، سلطنت استبدادى، «هم اغتصاب رداى کبریایى و ظلم به ساحت اقدس احدیت است و هم اغتصاب مقام ولایت و ظلم به ناحیه مقدسه امامت و هم اغتصاب رقاب و بلاد و ظلم در باره عباد است»؛ اما سلطنت مشروطه، فقط ستم به مقام مقدس امامت است و از دو ستم و غصب دیگر عارى است.

برخى نویسندگان، علت آن را «غصبى بودن تمام حکومت‏ها تا ظهور امام زمان» ارزیابى کرده و این ادعا را به نائینى نسبت داده‏اند،(3) در حالى که در کلام نائینى چنین مطلبى وجود ندارد و با دفاع او از نظام مشروطه و تلاش وى براى توجیه مذهبى آن، ناسازگار است. اگر کسى کم‏ترین آشنایى با مبانى فکرى نائینى داشته باشد و تنبیه الامه را به دقت ملاحظه کند، در مى‏یابد که چون از نظر نائینى و همه فقها، حکومت در عصر غیبت - بنا بر مبانى مختلف - شأن فقهاى عادل است، از این رو، نظام مشروطه سلطنتى نیز، که در رأس آن، شاه قرار دارد، غصب مقام امامت و ولایت امام معصوم، و در غیبتش غصب مقام ولایت فقیه عادل است.

نائینى شأن مشروطه را محدود کردن قدرت و اختیارات غاصبِ منصبِ ولایتِ فقها مى‏شمارد و ورود فقها را به این عرصه، به منظور «استنقاذ حریت و حقوق مغصوبه مسلمین و تخلیص رقابشان از ذل رقیت و اسارت جائرین» مى‏داند که آنان «طبق دستور مقرر در شریعت مطهره - ما لا یدرک کله لا یترک کله - در تحویل سلطنت جائره غاصبه، از نحوه اولى ( استبدادیه) به نحوه ثانیه (ولایتیه) ... بذل مهجه و مجاهدت لازمه در حفظ بیضه اسلام را مصروف فرموده و مى‏فرمایند».(4)

 او «تبدیل و تحویل نحوه سلطنت» را دقیقاً «گماشتن نظار براى صیانت موقوفه مغصوبه و تحدید تصرفات غاصب بر موجبات صلاح آن» مى‏شمارد(5) و وجوب رفع غصب به مقدار ممکن را بدیهى دین مى‏داند.(6)

غیر از کتاب نائینى، در رسائل دیگر عصر مشروطه نیز، که به دست علما نگاشته شده، بر این مطلب تأکید شده است. در رساله کلمة حق یراد بها الباطل، که یک سال پیش از تنبیه الامه، در پاسخ مشروعه‏خواهان نوشته شده، آمده است: مشروطه امرى است دایر بر سلطنت و همان سلطنتى که تا



خرید و دانلود  نظام مشروطه


پاورپوینت نظام آموزش کارکنان دولت

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

دسته بندی : پاورپوینت

نوع فایل :  .ppt ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد اسلاید : 23 اسلاید

 قسمتی از متن .ppt : 

 

نظام آموزش کارکنان دولت

اولین گام به سوی نظام مند کردن آموزش کارکنان دولت

مصوبه 16/3/1363

* عدم توانایی دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالی در تربیت نیروی انسانی

* عدم توانایی دستگاههای اجرایی در جذب فارغ التحصیلان برخی از رشته های تحصیلی

* خالی شدن دستگاههای اجرایی از نیروهای متخصص

* تعطیلی دانشگاهها بواسطه انقلاب فرهنگی

فلسفه شکل گیری دوره های معادل

مصوب 26/12/1364

آسیب شناسی

نظام آموزش کارکنان دولت



خرید و دانلود پاورپوینت نظام آموزش کارکنان دولت


تحقیق درباره فلسفه و نظام سیاسى اسلام

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 5

 

فلسفه و نظام سیاسى اسلام >>

مقدمه‏

در حالى که فلسفه سیاسى جدید، محور سیاست را »قدرت« قرار داده است و وجه تمایز آن از سایر علوم اجتماعى‏و فعالیت‏هاى بشرى، پرداختن و موضوعیّت دادن به قدرت است، متفکران و اندیشمندان مسلمان با الهام از آیات قران وتعالیم اهل بیت سیاست را از مقوله »هدایت« دانسته، معتقدند سیاست بخشى از هدایت کلى و جامع و فراگیرى است که دین‏متکفل و متضمن آن شده و هدف آن رشد و تعالى انسان و فراهم نمودن زمینه براى شکوفائى و فعلیت یافتن استعدادها وتوانمندى‏هاى افراد جامعه است ؛ لذا حکومت و سیاست مطلوبیت ذاتى ندارد! ولى از آنجا که در جهت‏گیرى کلى جامعه وهدایت عمومى، مهم‏ترین نقش و تاثیر را دارد، اسلام به آن اهتمام فراوانى نموده و آن را از شئون انبیاء و در صلاحیت‏انسانهاى برگزیده الهى قرار داده است. حضرت امام خمینى (قدس‏سره) که علاوه بر تبیین نظرى مبانى حکومت دینى،بنیانگذار عملى و معمار نظام سیاسى اسلام در عصر جدید بودند، در تعریف و توضیح سیاست هماهنگ با مبانى اسلامى‏مى‏فرماید:»سیاست این است که جامعه را هدایت کند و راه ببرد. تمام مصالح جامعه را در نظر بگیرد و تمام ابعاد انسان و جامعه را در نظر بگیرد و آن‏هإ؛ّّرا هدایت کند به طرف آن چیزى که صلاحشان است، صلاح ملت است، صلاح افراد است و این مختص به انبیاء است و به تبع آن‏ها به علماى‏بیدار اسلام.« 2 - با وجود اشتراک نظر در اصل مفهوم سیاست یعنى مدیریت کلان جامعه و یا آیین کشوردارى، به لحاظ اهداف، مبانى‏اعتقادى و نوع نگرش به سیاست، تلقى و نگاه متفکران مسلمان با نظریه‏پردازان غربى نسبت به سیاست از چهار جهت‏تفاوت و افتراق دارد:اول. از جهت جهان بینى و مبانى و اصول اعتقادى و فکرى و زیر ساز سیاست (مانند نوع نگرش به هستى و انسان وابزارهاى شناخت و معرفت). اعتقاد به توحید ربوبى و انحصار حاکمیت به خدا و تعریفى که اسلام از انسان و جایگاه وتوانمندى‏هاى او دارد اقتضاء سیاست و حکومتى را مى‏نماید که کاملاً متفاوت است با آنچه تفکر و اندیشه مبتنى بر اومانیسم‏و مدرنیسم طلب مى‏کند؛دوم. از جهت متد و خط مشى و روند اجراء و به تعبیر دیگر، تفاوت در ساختار و مُدل حکومت و ارکان اساسى نظام‏سیاسى؛سوم. به لحاظ غایت و اهدافى که سیاست و نظام سیاسى باید دنبال نماید و نسبت به تحقق آنها مسئولیت دارد؛چهارم. از جهت موضوع سیاست و اینکه آیا موضوع سیاست، دولت است یا قدرت یا مفهوم دیگرى مانند هدایت‏در این کتاب، این تفاوت‏ها به تفصیل توضیح داده خواهد شد و مبانى و ساختار و اهداف و موضوع سیاست اسلامى بیان‏مى‏گردد، ان شاءالله.3 - مکتب سیاسى اسلام در دو مرحله و دو بخش قابل تبیین و تفسیر است. یکى مبانى و اصول حاکم بر سیاست اسلامى که ازآنها به فلسفه سیاسى اسلام تعبیر مى‏شود و دیگرى ساختار و شکل سیاست و حکومت دینى که آن را نظام سیاسى اسلام‏مى‏نامند.فلسفه سیاست از ضرورت حکومت و قانون، مشروعیت حکومت، اهداف و اصول کلى سیاست و مانند آن بحث مى‏کند.سیاست در هر مکتبى ناظر به عمل و رفتار انسانى است و بررسى مبانى اندیشه‏اى و فکرى آن، فلسفه سیاست نامیده مى‏شود؛ بنابراین بحث از فلسفه سیاسى اسلام یعنى بررسى مبانى نظرى و پایه‏هاى فکرى که سیاست و نظام سیاسى اجتماعى اسلام بر آن‏استوار است.نظام سیاسى در مقابل فلسفه سیاسى، ناظر به ساختار و شکل حکومت است و بدیهى است که در هر مکتبى ساختار ومدل حکومت باید هماهنگ و مبتنى بر فلسفه سیاسى و مبانى فکرى آن مکتب باشد و نمى‏توان نظام سیاسى نشأت گرفته ازیک جهان‏بینى و فلسفه را بر مکاتب و فلسفه‏هاى سیاسى دیگر تحمیل کرد.در تعریف نظام سیاسى گفته‏اند.»نظام سیاسى شکل و ساخت قدرت دولتى و همه نهادهاى عمومى اعم از سیاسى، ادارى، اقتصادى، قضایى، نظامى، مذهبى و چگونگى کارکرد این نهادها و قوانین و مقررات حاکم بر آنهااست.« 4 - ارتباط سیاست با سایر علوم: سیاست عملاً در تار و پود زندگى انسانها حضور چشمگیر دارد، در عرصه علمى نیزمباحث و مسائل سیاسى با سایر علوم بویژه علوم انسانى ارتباط و پیوندى عمیق دارد؛ چرا که موضوع عام همه آنها انسان وابعاد وجودى و نیازهاى او است و لذا تجزیه و تحلیل حوادث سیاسى به صورت مفید که با واقعیات عینى هم تطابق داشته‏باشد نیازمند پرداختن و بهره‏گیرى از سایر علوم انسانى است.علم سیاست به دنبال تحلیل پدیده‏هاى اجتماعى و مطالعه روابط حاکمان و صاحبان قدرت با مردم و جامعه است و از این‏جهت با جامعه‏شناسى ارتباط تنگاتنگى دارد؛ همان طور که در مدیریت و کیفیت ایجاد رابطه با انسانها توجه به استعدادها وتوانمندیهاى روحى و روانى مختلف، نقش آفرین است و لذا روان‏شناسى نیز در علم سیاست جایگاه ویژه خود را دارد. پیونداقتصاد و سیاست روشن‏تر از سایر علوم است و یکى از ارکان اساسى هر جامعه و کشور و از عوامل تاثیر گذار بر روابظسیاسى و حوادث اجتماعى، اقتصاد و مباحث مربوط به معیشت مردم اشت، همانگونه که تاثیر سیاست بر اقتصاد را نمى‏توان‏نادیده گرفت. همچنین موفقیت یک سیاستمدار تا حدود زیادى در گرو امکانات بالقوه و بالفعلى است که جغرافیا و سرزمین تحت‏نفوذش در اختیار او قرار مى‏دهد و نیز در تحلیل پدیده‏هاى سیاسى یکى از بهترین منابع تاریخ است و بدون شناخت صحیحى ازگذشته نمى‏توان وضع موجود را تحلیل و براى آینده برنامه‏ریزى کرد و سرانجام نظامهاى سیاسى براى اداره جامعه و تامین وتنظیم حقوق و تضمین امنیت در زندگى اجتماعى نیاز به ضوابط و چهارچوبهاى قانونى و نظام حقوقى دارند.در حال حاضر سیاست، پیوند همه علوم انسانى قرار گرفته و فصل مستقلى را در آن دانشهابه خود اختصاص داده است:جامعه‏شناسى سیاسى، اقتصاد سیاسى، حقوق سیاسى، روان‏شناسى سیاسى، مدیریت سیاسى، تاریخ سیاسى، جغرافیاى‏سیاسى و... . از تعابیر و فصول برجسته هر کدام از این علوم مى‏باشد.در اندیشه اسلامى علاوه بر همه آنچه ذکر شد، نظام سیاسى در ارتباط و پیوند با سایر نظام‏هاى اسلام بوده، قابل تفکیک وجدا کردن از سایر تعالیم و معارف اسلامى نیست. به تعبیر دیگر اسلام یک مجموعه به هم پیوسته و منسجم و واحد است که‏نظام‏ها و بخش‏هاى مختلف آن وحدت حقیقى دارد نه وحدت انضمامى و پیوند مصنوعى و لذا سیاست اسلام در اخلاق و عبادتش‏ادغام شده همان‏گونه که سایر تعالیم آن چنین است.5 - سیر تحول سیاست در غرب‏درفلسفه سیاسى غرب،نگرش به سیاست ونظامهاى سیاسى وساختار حکومت، به اعتبارات مختلف تقسیم و طبقه‏بندى‏شده است که مهم‏ترین آنها طبقه‏بندى به اعتبار زمان و ادوار تاریخى است و از این لحاظ چهار دوران را براى نگرش واندیشه‏هاى سیاسى و شکل حکومت ذکر کرده‏اند:الف: دوران یونان باستان (نگرش فلسفى به سیاست)نویسندگان مغرب زمین پیشینه پیدایش اندیشه سیاسى را یونان باستان و مشخصاً دو هزاروپانصدسال‏قبل‏مى‏دانندکه‏هدف‏ومحور سیاست اداره بهتر مدینه و زندگى شهرنشینى بوده است.حکماى برجسته یونان باستان بویژه افلاطون و ارسطو نخستین کسانى هستند که تئورى و اندیشه سیاست و کیفیت اداره جامعه‏را در قالب یک علم و دانش فلسفى مطرح کردند و لذا سیاست در این دوران در قلمرو فلسفه قرار داشت (مانند بسیارى ازشاخه‏هاى دیگر علوم انسانى) و تعقل و برهان قیاسى روش بحث از آن را تشکیل مى‏داد.افلاطون ) 34 - 42 ق.م) شاگرد برجسته سقراط حکیم بود و دو اثر مهم در رابطه با سیاست ارائه کرده است: کتاب جمهورى -کتاب قوانین. افلاطون به طبقاتى بودن جامعه معتقد بود و مهم‏ترین مسئله سیاست را تعلیم و تربیت مى‏دانست و بر این باور بود که‏حکومت باید در دست حکیمان باشد و آنان که مأموریت فکر و اندیشه و هدایت بدنه جامعه را دارند، باید قانون را کشف و بااستخدام نیروهاى قدرتمند (ارتش) آن را اجراء نمایند. در حالى که شاگرد برجسته او ارسطو )34 - 322 ق . م) با نقد برخى ازافکار استاد خود بر تعلیم و تربیت و قانون‏گرایى و تأمین آزادى شهروندان تأکید نمود و حکومت را به دو اعتبار کمیت و کیفیت‏تقسیم کرد و شش مدل و ساختار حکومتى را ارائه نمود. پس از ارسطو اندیشه سیاسى در یونان افول کرد و مکاتبى از سوى اپیکوریان و رواقیون، رواج یافت که شکاکیّت و لذّت‏جویى از عناصر اساسى آن است.ب: قرون وسطى (نگرش حقوقى به سیاست)در قرون وسطى (عصر تاریکى)، (حدود هزار سال) اطاعت از قیصر در تعارض اطاعت از خدا، از اهمّ مباحث سیاسى‏مسیحیت بود که سبب گرایش امپراتوران به مسیحیت شد. در این دوران اندیشمندانى مانند اگوستین )430 - 354 م) وتوماس اکوئیناس )124 - 1225 م) با اندیشه‏هاى سیاسى ظهور کردند، امّا نتوانستند منشأ تحولى بشوند و بین همین دو نفرنیز هشتصد سال فاصله افتاد!ج: دوران تاریخ معاصر (نگرش علمى به سیاست)رنسانس مبدأ یک تحول فراگیر در همه ابعاد فرهنگى، اجتماعى و سیاسى گردید. از جمله با نهضت اصلاح دینى، انسان‏غربى به طور چشمگیرى از قیود و فشارهاى کلیسا رهایى یافت و به تدریج تمدن جدیدى در قالب شکل‏گیرى شهرها وکشورها و دولت تجلى یافت و به صحنه عمل آمد.ماکیاولى )152 - 146 میلادى) از نخستین نویسندگان و نظریه پردازانى بود که سنگ بناى سیاست مبتنى بر اومانیسم وقدرت محورى را بنا گذاشت. وى در دو کتاب گفتارها و شهریار (امید) با انکار وجود قانون الهى، هدف از زندگى انسان رارفاه و کسب سعادت مادى دانست و براى رسیدن به قدرت بهره‏گیرى، ابزارهاى مختلف را توجیه کرد.بعد از ماکیاولى دانشمندان دیگر مانند ژان بدن )156 - 1530 م) توماس هابز )16 - 15 م) جان لاک )104 - 1632 م)روسو )1 - 112 م) منتسکیو )155 - 16 م) و بسیارى از متأثران از اندیشه آنان، آمارى را ارائه کردند و بدین‏وسیله سیاست‏دوران معاصر بارور و تقویت گردید.د: عصر جدیددر فلسفه سیاسى جدید که تکامل یافته همان سیاست مدرن دوران معاصر است، آزادى و قدرت محوریت بیشترى یافت‏و افرادى مانند هگل )131 - 10 میلادى) و مارکس )11 - میلادى) در صحنه سیاست تأثیر فراوانى داشتند و تفکر آنان ابتدا به‏شکل‏گیرى دو نظام مشابه یعنى فاشیسم و کمونیسم انجامید و در نهایت دمکراسى به عنوان اوج اندیشه و آرمان سیاست‏جدید مطرح گردید. دمکراسى در فلسفه سیاسى جدید تنها نشان دهنده ساختار و شکل حکومت نیست، بلکه سمت و سوى ارزشى پیداکرده و در همه صحنه‏هاى سیاست و مدیریت و... به عنوان اصل مبنایى و معیار مسلّم و غیر قابل خدشه مورد توجه قرارگرفته که حکومتها و نظامهاى مختلف را با آن محک مى‏زنند.6 - سیر تحول نظام سیاسى اسلام‏در همان دورانى که مغرب زمین اوج تاریکى و جهل قرون وسطایى را مى‏گذراند، خورشید اسلام در شبه جزیره حجاز درمشرق زمین و در بین اعراب بدوى که از نظام اجتماعى و تشکیلات سیاسى جز ساختار ابتدایى قبیله‏اى چیزى نمى‏دانستند،طلوع نمود و در مدتى کوتاه توانست یکى از منطقى‏ترین، متمدن‏ترین و نیرومندترین نظامهاى اجتماعى و سیاسى را به وجود آورد وشالوده تمدن و فلسفه سیاسى جدید و توانمند و پاسخگوى همه نیازهاى بشر را پایه‏گذارى کند؛ نظامى به صورت نظام ولایى پیامبراکرم و نشأت گرفته و مبتنى بر اراده تشریعى خدا.نظام نوپاى اسلامى با محوریت و ولایت بى‏منازع رسول اکرم ، به سرعت توانست در مدینه قبائلى مانند اوس و خزرج را کنارمهاجرین در لواى دولت قدرتمند خود سازمان دهد، و به تدریج بسیارى از قبائل را در نقاط مختلف جزیرة العرب به سوى‏خود جذب کند و پس از فتح مکه (سال هشتم هجرى) قوى‏ترین حکومت آن عصر را تشکیل دهد؛ حکومت و نظامى که‏حتى امپراتوران و ابرقدرتهاى آن عصر توان و قدرت معارضه و مقابله با آن را نداشتند. اما متأسفانه این نظام قدرتمند تداوم نیافت و پس از رحلت پیامبر اکرم نظام سیاسى اسلام از ساختار ولایى خارج و شکل‏خلافت به خود گرفت و این نه تنها انحراف و تغییر در ساختار سیاست اسلامى، بلکه انحرافى بزرگ از مبانى و فلسفه‏سیاسى اسلام به وجود آورد. که خود منشأ انحرافها و لغزشهاى دیگرى گردید.دوران کوتاه خلافت و زعامت على هم، گرچه نمودار و الگوى حکومت و حاکم دینى و تجلى نظام سیاسى اسلام است،بعد از بیست و پنج سال دگرگونى در مبانى دینى شکل گرفت و آن حضرت در تمام دوران رهبرى با جریانها و توطئه‏هاى‏داخلى و کارشکنى دنیاطلبان و یاران سست ایمان درگیر بود و فرصت نیافت تا اصلاحات و سازندگى‏هاى مورد نظر خود رااجرا کند.انحراف نظام سیاسى اسلام از محور ولایت الهى سبب شد در کمتر از نیم قرن (پس از خلافت کوتاه مدت امام حسن)حتى ظواهر اسلامى رعایت نشود و به تدریج سلطنت موروثى جاى نظام ولایى را اشغال کند. بنى‏امیه و بویژه معاویه، بنیانگذارنظام پادشاهى بودند که بعداً بوسیله عباسیان تداوم یافت.امامان معصوم‏علیهم السلام (که بر اساس مبانى مذهب تشیع هر کدام در عصر خود علاوه بر وساطت فیض و تبیین و تفسیر کتاب‏دینى و وحى، محور نظام سیاسى اسلام نیز هستند ( با توطئه دنیاطلبان و غفلت عامه مسلمانان عملاً حکومت و قدرت‏سیاسى را در اختیار نداشتند لکن هرگز از موضع‏گیرى سیاسى و دفاع از مبانى و اندیشه‏هاى سیاسى و معرفى ساختار و شکل‏جامعه و حکومت اسلامى (مانند سایر ابواب اسلامى) غفلت نکردند و همواره در مقابل انحرافات، بى‏عدالتیها و ستمگریهاو به ویژه در برابر حاکمان جور و مستبد، متناسب با اقتضائات زمانى به مخالفت پرداختند. همین امر سبب شد آنان وشیعیانشان همیشه از سوى سلاطین غاصب، بزرگ‏ترین خطر و دشمن تلقى شده، رنجها و مشکلات فراوانى را هم از جانب‏بنى‏امیه و هم بنى‏عباس تحمّل کنند.در عصر غیبت که مسلمانان حتى براى تبیین دین و معرفت اندیشه‏هاى اسلامى (و نه اداره جامعه و رهبرى حکومت)دستشان از دامن اهل بیت‏علیهم السلام به صورت مستقیم کوتاه شده بود و حجت خدا پشت پرده غیبت قرار گرفت، عوامل مختلفى‏دست به دست هم داد و سبب شد تمدن و موقعیت جامعه اسلامى سیر نزولى بیشترى پیدا کند. - نگرش‏ها به سیاست اسلامى‏چنان‏که اشاره شد سیاست در اندیشه اسلامى هم بُعد فکرى و جهان‏بینى دارد و هم بُعد عملى و ایدئولوژیک؛ لذا دربستر تاریخ سیاست و مباحث مربوط به مدیریت و هدایت سیاسى جامعه اسلامى از منظرهاى گوناگون مورد بحث و تفسیراندیشمندان قرار گرفته است. برجسته‏ترین آنها سه نوع نگرش مى‏باشد:الف) نگرش فلسفى به سیاست‏اندیشمندان و فلاسفه برجسته‏اى همچون فارابى، ابن‏سینا، ابوریحان بیرونى، محمد غزالى، خواجه نصیرالدین طوسى وتا حدودى ابن‏خلدون - نگرشى فلسفى به سیاست داشته‏اند.بر خلاف تبلیغ مورخان غربى و شرق‏شناسان، فلسفه اسلامى انشعابى از فلسفه غربى (یونان باستان) نیست، بلکه خوداستقلال دارد. مسلماًبرخى مباحث از فلسفه یونان وارد فلسفه اسلامى شده لکن فلسفه اسلامى داراى اصول و مبانى وساختار مستقل و منسجمى است و بعلاوه مباحثى در فلسفه اسلامى وجود دارد که حتى موضوع آنها در فلسفه غرب و دیگرفلسفه‏ها اصلاً مطرح نبوده است. در نگرش فلسفى به سیاست، چنان که خواهد آمد، اسلام نگاه تأسیسى داشته و اصول ومفاهیمى را مطرح کرده که غالباً در فلسفه غرب به آنها اشاره نشده است.ب) نگرش کلامى‏نظام سیاسى اسلام در تعریف و تلقى تشیّع، نشأت گرفته از توحید ربوبى و تجلى اراده‏تشریعى خدا است که به وسیله‏انسانهاى برگزیده و منتخب خدا یعنى پیامبر اکرم و ائمه معصومین‏علیهم السلام عینیّت مى‏یابد. امامت که سیاسى‏ترین موضوع قرآن ومحور اصلى حکومت اسلامى است، بخشى از اصول اعتقادى شیعه و از اصول دین (مذهب) شمرده مى‏شود که جایگاه‏بحث آن کلام و اصول عقائد است. چنانچه بحث از استمرار این ولایت و چگونگى حاکمیت ربوبى الهى در عصر غیبت،بحثى است کلامى.ج) نگرش فقهى‏موضوع فقه رفتار و اعمال مؤمنان و مکلّفان است و مسائل اجتماعى و مباحث مربوط به امور سیاسى و کیفیت تدبیر اموراجتماعى و روابط انسانها با یکدیگر را نیز در بر مى‏گیرد. لذا بیشترین بحث در باب نظام سیاسى اسلام توسط فقها در ابواب‏مختلف فقهى مطرح شده و وظیفه حاکم و رهبر اسلامى در اجراى احکام و تکلیف جامعه اسلامى در رجوع و حمایت ازآنان به تفصیل بیان شده است. به تعبیر دیگر، قسمت اعظم فقه به مباحث اجتماعى و سیاسى و اقتصادى و تنظیم روابطاجتماعى تعلق دارد نه بر اعمال فردى. لذا فقه سیاسى که در واقع پاسخ‏هاى فقه است به نیازها و سؤالهاى سیاسى هر عصر وزمان، از مهم‏ترین فصول فقه است. - ضرورت حکومت: نیاز به حکومت و نظام مقتدرى براى اداره جامعه و انتظام امور عامه و تصدى فعالیتهاى اجتماعى وتامین امنیت، کمتر مورد تردید کسى قرار گرفته و به همین لحاظ در این کتاب به صورت مستقل مورد بحث قرار نگرفته است؛ تنهابه‏این نکته اشاره مى‏کنیم که با توجه به تاثیر و نقشى که مدیریت کلان جامعه در هدایت مردم و فراهم نمودن زمینه تعالى و تکامل‏انسانها دارد، یکى از اهداف مهم و اساسى بعثت پیامبرانِ صاحبِ شریعت بویژه پیامبر اکرم(ص)، خاتم انبیاء و رسولان الهى،پرداختن به چگونگى اداره جامعه اسلامى بوده است تا جائى که فلسفه عملى بسیارى از احکام و مسائل فقهى تشکیل حکومت دینى وشکل‏گیرى نظامى است که در آن قانون و حاکمیت الهى محور قرار گیرد.در فرهنگ اسلامى، حکومت ضرورت وحیانى و آسمانى دارد و لذا هیچ یک از فرقه‏هاى اسلامى به جز خوارج نسبت به‏ضرورت حکومت تردید ننموده و آن را ضرورى و مسلّم دانسته‏اند و در عین حال به ادله عقلى و نقلى فراوانى تمسک کرده‏اند.حضرت امام خمینى(ره) در طراحى حکومت اسلامى و تبیین ولایت فقیه به بسیارى از این ادله و نیز سیره عملى پیشوایان‏اسلام، قوانین اسلام و برخى از آیات قرانى استدلال کرده‏اند. - یکى از اقدامات دشمنان فرهنگى نسبت به مسلمانان، القاء تقابل و تضادهاى مصنوعى و ساختگى است که اصلاً درفرهنگ دینى و اسلامى جایى ندارد؛ یکى از بزرگ‏ترین عوامل انحراف و زمینه‏ساز لغزشِ جوانان و یکى از مهمترین‏محورهاى تحریف دین و ناتوان معرفى کردن معارف اسلامى براى اداره حکومت و جامعه و زندگى، طرح دو گانگى و تقابل‏مفاهیمى از قبیل موارد ذیل است.- خدا محورى یا انسان محورى.- تعبّد و بندگى خدا یا تعقل و خردورزى.- حکومت و مشروعیت الهى یا حکومت و مشروعیت مردمى (تئوکراسى یا دموکراسى).- مدیریت دینى و فقهى یا مدیریت علمى.- آبادانى و پرداختن به آخرت یا آبادانى و رفاه دنیوى.- عبادت و بندگى خدا یا خدمت به مردم.- تکلیف گرایى یا حق گرایى.- حقّ الله یا حقّ الناس.- پاسخگویى به خدا یا پاسخگویى به مردم.و مواردى از این قبیل که همگى افتراء و دور از شأن دین الهى است و نشأت گرفته از مقایسه اسلام با مسیحیت تحریف‏شده و اقدامات کلیسا در دوران قرون وسطى است. هرگز اسلام توجه به انسان و علم و خرد و آزادى و رفاه و حقوق و رشد وپویایى او را در مقابل خدا محورى و دین دارى قرار نداده، بلکه خدا محورى را ثمره تعقل و خرد ورزى دانسته، تنها راه‏رسیدن به جایگاه انسان و محور قرار گرفتن او و آزادى و



خرید و دانلود تحقیق درباره فلسفه و نظام سیاسى اسلام


تحقیق درباره فلسفه و نظام سیاسى اسلام

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 5

 

فلسفه و نظام سیاسى اسلام >>

مقدمه‏

در حالى که فلسفه سیاسى جدید، محور سیاست را »قدرت« قرار داده است و وجه تمایز آن از سایر علوم اجتماعى‏و فعالیت‏هاى بشرى، پرداختن و موضوعیّت دادن به قدرت است، متفکران و اندیشمندان مسلمان با الهام از آیات قران وتعالیم اهل بیت سیاست را از مقوله »هدایت« دانسته، معتقدند سیاست بخشى از هدایت کلى و جامع و فراگیرى است که دین‏متکفل و متضمن آن شده و هدف آن رشد و تعالى انسان و فراهم نمودن زمینه براى شکوفائى و فعلیت یافتن استعدادها وتوانمندى‏هاى افراد جامعه است ؛ لذا حکومت و سیاست مطلوبیت ذاتى ندارد! ولى از آنجا که در جهت‏گیرى کلى جامعه وهدایت عمومى، مهم‏ترین نقش و تاثیر را دارد، اسلام به آن اهتمام فراوانى نموده و آن را از شئون انبیاء و در صلاحیت‏انسانهاى برگزیده الهى قرار داده است. حضرت امام خمینى (قدس‏سره) که علاوه بر تبیین نظرى مبانى حکومت دینى،بنیانگذار عملى و معمار نظام سیاسى اسلام در عصر جدید بودند، در تعریف و توضیح سیاست هماهنگ با مبانى اسلامى‏مى‏فرماید:»سیاست این است که جامعه را هدایت کند و راه ببرد. تمام مصالح جامعه را در نظر بگیرد و تمام ابعاد انسان و جامعه را در نظر بگیرد و آن‏هإ؛ّّرا هدایت کند به طرف آن چیزى که صلاحشان است، صلاح ملت است، صلاح افراد است و این مختص به انبیاء است و به تبع آن‏ها به علماى‏بیدار اسلام.« 2 - با وجود اشتراک نظر در اصل مفهوم سیاست یعنى مدیریت کلان جامعه و یا آیین کشوردارى، به لحاظ اهداف، مبانى‏اعتقادى و نوع نگرش به سیاست، تلقى و نگاه متفکران مسلمان با نظریه‏پردازان غربى نسبت به سیاست از چهار جهت‏تفاوت و افتراق دارد:اول. از جهت جهان بینى و مبانى و اصول اعتقادى و فکرى و زیر ساز سیاست (مانند نوع نگرش به هستى و انسان وابزارهاى شناخت و معرفت). اعتقاد به توحید ربوبى و انحصار حاکمیت به خدا و تعریفى که اسلام از انسان و جایگاه وتوانمندى‏هاى او دارد اقتضاء سیاست و حکومتى را مى‏نماید که کاملاً متفاوت است با آنچه تفکر و اندیشه مبتنى بر اومانیسم‏و مدرنیسم طلب مى‏کند؛دوم. از جهت متد و خط مشى و روند اجراء و به تعبیر دیگر، تفاوت در ساختار و مُدل حکومت و ارکان اساسى نظام‏سیاسى؛سوم. به لحاظ غایت و اهدافى که سیاست و نظام سیاسى باید دنبال نماید و نسبت به تحقق آنها مسئولیت دارد؛چهارم. از جهت موضوع سیاست و اینکه آیا موضوع سیاست، دولت است یا قدرت یا مفهوم دیگرى مانند هدایت‏در این کتاب، این تفاوت‏ها به تفصیل توضیح داده خواهد شد و مبانى و ساختار و اهداف و موضوع سیاست اسلامى بیان‏مى‏گردد، ان شاءالله.3 - مکتب سیاسى اسلام در دو مرحله و دو بخش قابل تبیین و تفسیر است. یکى مبانى و اصول حاکم بر سیاست اسلامى که ازآنها به فلسفه سیاسى اسلام تعبیر مى‏شود و دیگرى ساختار و شکل سیاست و حکومت دینى که آن را نظام سیاسى اسلام‏مى‏نامند.فلسفه سیاست از ضرورت حکومت و قانون، مشروعیت حکومت، اهداف و اصول کلى سیاست و مانند آن بحث مى‏کند.سیاست در هر مکتبى ناظر به عمل و رفتار انسانى است و بررسى مبانى اندیشه‏اى و فکرى آن، فلسفه سیاست نامیده مى‏شود؛ بنابراین بحث از فلسفه سیاسى اسلام یعنى بررسى مبانى نظرى و پایه‏هاى فکرى که سیاست و نظام سیاسى اجتماعى اسلام بر آن‏استوار است.نظام سیاسى در مقابل فلسفه سیاسى، ناظر به ساختار و شکل حکومت است و بدیهى است که در هر مکتبى ساختار ومدل حکومت باید هماهنگ و مبتنى بر فلسفه سیاسى و مبانى فکرى آن مکتب باشد و نمى‏توان نظام سیاسى نشأت گرفته ازیک جهان‏بینى و فلسفه را بر مکاتب و فلسفه‏هاى سیاسى دیگر تحمیل کرد.در تعریف نظام سیاسى گفته‏اند.»نظام سیاسى شکل و ساخت قدرت دولتى و همه نهادهاى عمومى اعم از سیاسى، ادارى، اقتصادى، قضایى، نظامى، مذهبى و چگونگى کارکرد این نهادها و قوانین و مقررات حاکم بر آنهااست.« 4 - ارتباط سیاست با سایر علوم: سیاست عملاً در تار و پود زندگى انسانها حضور چشمگیر دارد، در عرصه علمى نیزمباحث و مسائل سیاسى با سایر علوم بویژه علوم انسانى ارتباط و پیوندى عمیق دارد؛ چرا که موضوع عام همه آنها انسان وابعاد وجودى و نیازهاى او است و لذا تجزیه و تحلیل حوادث سیاسى به صورت مفید که با واقعیات عینى هم تطابق داشته‏باشد نیازمند پرداختن و بهره‏گیرى از سایر علوم انسانى است.علم سیاست به دنبال تحلیل پدیده‏هاى اجتماعى و مطالعه روابط حاکمان و صاحبان قدرت با مردم و جامعه است و از این‏جهت با جامعه‏شناسى ارتباط تنگاتنگى دارد؛ همان طور که در مدیریت و کیفیت ایجاد رابطه با انسانها توجه به استعدادها وتوانمندیهاى روحى و روانى مختلف، نقش آفرین است و لذا روان‏شناسى نیز در علم سیاست جایگاه ویژه خود را دارد. پیونداقتصاد و سیاست روشن‏تر از سایر علوم است و یکى از ارکان اساسى هر جامعه و کشور و از عوامل تاثیر گذار بر روابظسیاسى و حوادث اجتماعى، اقتصاد و مباحث مربوط به معیشت مردم اشت، همانگونه که تاثیر سیاست بر اقتصاد را نمى‏توان‏نادیده گرفت. همچنین موفقیت یک سیاستمدار تا حدود زیادى در گرو امکانات بالقوه و بالفعلى است که جغرافیا و سرزمین تحت‏نفوذش در اختیار او قرار مى‏دهد و نیز در تحلیل پدیده‏هاى سیاسى یکى از بهترین منابع تاریخ است و بدون شناخت صحیحى ازگذشته نمى‏توان وضع موجود را تحلیل و براى آینده برنامه‏ریزى کرد و سرانجام نظامهاى سیاسى براى اداره جامعه و تامین وتنظیم حقوق و تضمین امنیت در زندگى اجتماعى نیاز به ضوابط و چهارچوبهاى قانونى و نظام حقوقى دارند.در حال حاضر سیاست، پیوند همه علوم انسانى قرار گرفته و فصل مستقلى را در آن دانشهابه خود اختصاص داده است:جامعه‏شناسى سیاسى، اقتصاد سیاسى، حقوق سیاسى، روان‏شناسى سیاسى، مدیریت سیاسى، تاریخ سیاسى، جغرافیاى‏سیاسى و... . از تعابیر و فصول برجسته هر کدام از این علوم مى‏باشد.در اندیشه اسلامى علاوه بر همه آنچه ذکر شد، نظام سیاسى در ارتباط و پیوند با سایر نظام‏هاى اسلام بوده، قابل تفکیک وجدا کردن از سایر تعالیم و معارف اسلامى نیست. به تعبیر دیگر اسلام یک مجموعه به هم پیوسته و منسجم و واحد است که‏نظام‏ها و بخش‏هاى مختلف آن وحدت حقیقى دارد نه وحدت انضمامى و پیوند مصنوعى و لذا سیاست اسلام در اخلاق و عبادتش‏ادغام شده همان‏گونه که سایر تعالیم آن چنین است.5 - سیر تحول سیاست در غرب‏درفلسفه سیاسى غرب،نگرش به سیاست ونظامهاى سیاسى وساختار حکومت، به اعتبارات مختلف تقسیم و طبقه‏بندى‏شده است که مهم‏ترین آنها طبقه‏بندى به اعتبار زمان و ادوار تاریخى است و از این لحاظ چهار دوران را براى نگرش واندیشه‏هاى سیاسى و شکل حکومت ذکر کرده‏اند:الف: دوران یونان باستان (نگرش فلسفى به سیاست)نویسندگان مغرب زمین پیشینه پیدایش اندیشه سیاسى را یونان باستان و مشخصاً دو هزاروپانصدسال‏قبل‏مى‏دانندکه‏هدف‏ومحور سیاست اداره بهتر مدینه و زندگى شهرنشینى بوده است.حکماى برجسته یونان باستان بویژه افلاطون و ارسطو نخستین کسانى هستند که تئورى و اندیشه سیاست و کیفیت اداره جامعه‏را در قالب یک علم و دانش فلسفى مطرح کردند و لذا سیاست در این دوران در قلمرو فلسفه قرار داشت (مانند بسیارى ازشاخه‏هاى دیگر علوم انسانى) و تعقل و برهان قیاسى روش بحث از آن را تشکیل مى‏داد.افلاطون ) 34 - 42 ق.م) شاگرد برجسته سقراط حکیم بود و دو اثر مهم در رابطه با سیاست ارائه کرده است: کتاب جمهورى -کتاب قوانین. افلاطون به طبقاتى بودن جامعه معتقد بود و مهم‏ترین مسئله سیاست را تعلیم و تربیت مى‏دانست و بر این باور بود که‏حکومت باید در دست حکیمان باشد و آنان که مأموریت فکر و اندیشه و هدایت بدنه جامعه را دارند، باید قانون را کشف و بااستخدام نیروهاى قدرتمند (ارتش) آن را اجراء نمایند. در حالى که شاگرد برجسته او ارسطو )34 - 322 ق . م) با نقد برخى ازافکار استاد خود بر تعلیم و تربیت و قانون‏گرایى و تأمین آزادى شهروندان تأکید نمود و حکومت را به دو اعتبار کمیت و کیفیت‏تقسیم کرد و شش مدل و ساختار حکومتى را ارائه نمود. پس از ارسطو اندیشه سیاسى در یونان افول کرد و مکاتبى از سوى اپیکوریان و رواقیون، رواج یافت که شکاکیّت و لذّت‏جویى از عناصر اساسى آن است.ب: قرون وسطى (نگرش حقوقى به سیاست)در قرون وسطى (عصر تاریکى)، (حدود هزار سال) اطاعت از قیصر در تعارض اطاعت از خدا، از اهمّ مباحث سیاسى‏مسیحیت بود که سبب گرایش امپراتوران به مسیحیت شد. در این دوران اندیشمندانى مانند اگوستین )430 - 354 م) وتوماس اکوئیناس )124 - 1225 م) با اندیشه‏هاى سیاسى ظهور کردند، امّا نتوانستند منشأ تحولى بشوند و بین همین دو نفرنیز هشتصد سال فاصله افتاد!ج: دوران تاریخ معاصر (نگرش علمى به سیاست)رنسانس مبدأ یک تحول فراگیر در همه ابعاد فرهنگى، اجتماعى و سیاسى گردید. از جمله با نهضت اصلاح دینى، انسان‏غربى به طور چشمگیرى از قیود و فشارهاى کلیسا رهایى یافت و به تدریج تمدن جدیدى در قالب شکل‏گیرى شهرها وکشورها و دولت تجلى یافت و به صحنه عمل آمد.ماکیاولى )152 - 146 میلادى) از نخستین نویسندگان و نظریه پردازانى بود که سنگ بناى سیاست مبتنى بر اومانیسم وقدرت محورى را بنا گذاشت. وى در دو کتاب گفتارها و شهریار (امید) با انکار وجود قانون الهى، هدف از زندگى انسان رارفاه و کسب سعادت مادى دانست و براى رسیدن به قدرت بهره‏گیرى، ابزارهاى مختلف را توجیه کرد.بعد از ماکیاولى دانشمندان دیگر مانند ژان بدن )156 - 1530 م) توماس هابز )16 - 15 م) جان لاک )104 - 1632 م)روسو )1 - 112 م) منتسکیو )155 - 16 م) و بسیارى از متأثران از اندیشه آنان، آمارى را ارائه کردند و بدین‏وسیله سیاست‏دوران معاصر بارور و تقویت گردید.د: عصر جدیددر فلسفه سیاسى جدید که تکامل یافته همان سیاست مدرن دوران معاصر است، آزادى و قدرت محوریت بیشترى یافت‏و افرادى مانند هگل )131 - 10 میلادى) و مارکس )11 - میلادى) در صحنه سیاست تأثیر فراوانى داشتند و تفکر آنان ابتدا به‏شکل‏گیرى دو نظام مشابه یعنى فاشیسم و کمونیسم انجامید و در نهایت دمکراسى به عنوان اوج اندیشه و آرمان سیاست‏جدید مطرح گردید. دمکراسى در فلسفه سیاسى جدید تنها نشان دهنده ساختار و شکل حکومت نیست، بلکه سمت و سوى ارزشى پیداکرده و در همه صحنه‏هاى سیاست و مدیریت و... به عنوان اصل مبنایى و معیار مسلّم و غیر قابل خدشه مورد توجه قرارگرفته که حکومتها و نظامهاى مختلف را با آن محک مى‏زنند.6 - سیر تحول نظام سیاسى اسلام‏در همان دورانى که مغرب زمین اوج تاریکى و جهل قرون وسطایى را مى‏گذراند، خورشید اسلام در شبه جزیره حجاز درمشرق زمین و در بین اعراب بدوى که از نظام اجتماعى و تشکیلات سیاسى جز ساختار ابتدایى قبیله‏اى چیزى نمى‏دانستند،طلوع نمود و در مدتى کوتاه توانست یکى از منطقى‏ترین، متمدن‏ترین و نیرومندترین نظامهاى اجتماعى و سیاسى را به وجود آورد وشالوده تمدن و فلسفه سیاسى جدید و توانمند و پاسخگوى همه نیازهاى بشر را پایه‏گذارى کند؛ نظامى به صورت نظام ولایى پیامبراکرم و نشأت گرفته و مبتنى بر اراده تشریعى خدا.نظام نوپاى اسلامى با محوریت و ولایت بى‏منازع رسول اکرم ، به سرعت توانست در مدینه قبائلى مانند اوس و خزرج را کنارمهاجرین در لواى دولت قدرتمند خود سازمان دهد، و به تدریج بسیارى از قبائل را در نقاط مختلف جزیرة العرب به سوى‏خود جذب کند و پس از فتح مکه (سال هشتم هجرى) قوى‏ترین حکومت آن عصر را تشکیل دهد؛ حکومت و نظامى که‏حتى امپراتوران و ابرقدرتهاى آن عصر توان و قدرت معارضه و مقابله با آن را نداشتند. اما متأسفانه این نظام قدرتمند تداوم نیافت و پس از رحلت پیامبر اکرم نظام سیاسى اسلام از ساختار ولایى خارج و شکل‏خلافت به خود گرفت و این نه تنها انحراف و تغییر در ساختار سیاست اسلامى، بلکه انحرافى بزرگ از مبانى و فلسفه‏سیاسى اسلام به وجود آورد. که خود منشأ انحرافها و لغزشهاى دیگرى گردید.دوران کوتاه خلافت و زعامت على هم، گرچه نمودار و الگوى حکومت و حاکم دینى و تجلى نظام سیاسى اسلام است،بعد از بیست و پنج سال دگرگونى در مبانى دینى شکل گرفت و آن حضرت در تمام دوران رهبرى با جریانها و توطئه‏هاى‏داخلى و کارشکنى دنیاطلبان و یاران سست ایمان درگیر بود و فرصت نیافت تا اصلاحات و سازندگى‏هاى مورد نظر خود رااجرا کند.انحراف نظام سیاسى اسلام از محور ولایت الهى سبب شد در کمتر از نیم قرن (پس از خلافت کوتاه مدت امام حسن)حتى ظواهر اسلامى رعایت نشود و به تدریج سلطنت موروثى جاى نظام ولایى را اشغال کند. بنى‏امیه و بویژه معاویه، بنیانگذارنظام پادشاهى بودند که بعداً بوسیله عباسیان تداوم یافت.امامان معصوم‏علیهم السلام (که بر اساس مبانى مذهب تشیع هر کدام در عصر خود علاوه بر وساطت فیض و تبیین و تفسیر کتاب‏دینى و وحى، محور نظام سیاسى اسلام نیز هستند ( با توطئه دنیاطلبان و غفلت عامه مسلمانان عملاً حکومت و قدرت‏سیاسى را در اختیار نداشتند لکن هرگز از موضع‏گیرى سیاسى و دفاع از مبانى و اندیشه‏هاى سیاسى و معرفى ساختار و شکل‏جامعه و حکومت اسلامى (مانند سایر ابواب اسلامى) غفلت نکردند و همواره در مقابل انحرافات، بى‏عدالتیها و ستمگریهاو به ویژه در برابر حاکمان جور و مستبد، متناسب با اقتضائات زمانى به مخالفت پرداختند. همین امر سبب شد آنان وشیعیانشان همیشه از سوى سلاطین غاصب، بزرگ‏ترین خطر و دشمن تلقى شده، رنجها و مشکلات فراوانى را هم از جانب‏بنى‏امیه و هم بنى‏عباس تحمّل کنند.در عصر غیبت که مسلمانان حتى براى تبیین دین و معرفت اندیشه‏هاى اسلامى (و نه اداره جامعه و رهبرى حکومت)دستشان از دامن اهل بیت‏علیهم السلام به صورت مستقیم کوتاه شده بود و حجت خدا پشت پرده غیبت قرار گرفت، عوامل مختلفى‏دست به دست هم داد و سبب شد تمدن و موقعیت جامعه اسلامى سیر نزولى بیشترى پیدا کند. - نگرش‏ها به سیاست اسلامى‏چنان‏که اشاره شد سیاست در اندیشه اسلامى هم بُعد فکرى و جهان‏بینى دارد و هم بُعد عملى و ایدئولوژیک؛ لذا دربستر تاریخ سیاست و مباحث مربوط به مدیریت و هدایت سیاسى جامعه اسلامى از منظرهاى گوناگون مورد بحث و تفسیراندیشمندان قرار گرفته است. برجسته‏ترین آنها سه نوع نگرش مى‏باشد:الف) نگرش فلسفى به سیاست‏اندیشمندان و فلاسفه برجسته‏اى همچون فارابى، ابن‏سینا، ابوریحان بیرونى، محمد غزالى، خواجه نصیرالدین طوسى وتا حدودى ابن‏خلدون - نگرشى فلسفى به سیاست داشته‏اند.بر خلاف تبلیغ مورخان غربى و شرق‏شناسان، فلسفه اسلامى انشعابى از فلسفه غربى (یونان باستان) نیست، بلکه خوداستقلال دارد. مسلماًبرخى مباحث از فلسفه یونان وارد فلسفه اسلامى شده لکن فلسفه اسلامى داراى اصول و مبانى وساختار مستقل و منسجمى است و بعلاوه مباحثى در فلسفه اسلامى وجود دارد که حتى موضوع آنها در فلسفه غرب و دیگرفلسفه‏ها اصلاً مطرح نبوده است. در نگرش فلسفى به سیاست، چنان که خواهد آمد، اسلام نگاه تأسیسى داشته و اصول ومفاهیمى را مطرح کرده که غالباً در فلسفه غرب به آنها اشاره نشده است.ب) نگرش کلامى‏نظام سیاسى اسلام در تعریف و تلقى تشیّع، نشأت گرفته از توحید ربوبى و تجلى اراده‏تشریعى خدا است که به وسیله‏انسانهاى برگزیده و منتخب خدا یعنى پیامبر اکرم و ائمه معصومین‏علیهم السلام عینیّت مى‏یابد. امامت که سیاسى‏ترین موضوع قرآن ومحور اصلى حکومت اسلامى است، بخشى از اصول اعتقادى شیعه و از اصول دین (مذهب) شمرده مى‏شود که جایگاه‏بحث آن کلام و اصول عقائد است. چنانچه بحث از استمرار این ولایت و چگونگى حاکمیت ربوبى الهى در عصر غیبت،بحثى است کلامى.ج) نگرش فقهى‏موضوع فقه رفتار و اعمال مؤمنان و مکلّفان است و مسائل اجتماعى و مباحث مربوط به امور سیاسى و کیفیت تدبیر اموراجتماعى و روابط انسانها با یکدیگر را نیز در بر مى‏گیرد. لذا بیشترین بحث در باب نظام سیاسى اسلام توسط فقها در ابواب‏مختلف فقهى مطرح شده و وظیفه حاکم و رهبر اسلامى در اجراى احکام و تکلیف جامعه اسلامى در رجوع و حمایت ازآنان به تفصیل بیان شده است. به تعبیر دیگر، قسمت اعظم فقه به مباحث اجتماعى و سیاسى و اقتصادى و تنظیم روابطاجتماعى تعلق دارد نه بر اعمال فردى. لذا فقه سیاسى که در واقع پاسخ‏هاى فقه است به نیازها و سؤالهاى سیاسى هر عصر وزمان، از مهم‏ترین فصول فقه است. - ضرورت حکومت: نیاز به حکومت و نظام مقتدرى براى اداره جامعه و انتظام امور عامه و تصدى فعالیتهاى اجتماعى وتامین امنیت، کمتر مورد تردید کسى قرار گرفته و به همین لحاظ در این کتاب به صورت مستقل مورد بحث قرار نگرفته است؛ تنهابه‏این نکته اشاره مى‏کنیم که با توجه به تاثیر و نقشى که مدیریت کلان جامعه در هدایت مردم و فراهم نمودن زمینه تعالى و تکامل‏انسانها دارد، یکى از اهداف مهم و اساسى بعثت پیامبرانِ صاحبِ شریعت بویژه پیامبر اکرم(ص)، خاتم انبیاء و رسولان الهى،پرداختن به چگونگى اداره جامعه اسلامى بوده است تا جائى که فلسفه عملى بسیارى از احکام و مسائل فقهى تشکیل حکومت دینى وشکل‏گیرى نظامى است که در آن قانون و حاکمیت الهى محور قرار گیرد.در فرهنگ اسلامى، حکومت ضرورت وحیانى و آسمانى دارد و لذا هیچ یک از فرقه‏هاى اسلامى به جز خوارج نسبت به‏ضرورت حکومت تردید ننموده و آن را ضرورى و مسلّم دانسته‏اند و در عین حال به ادله عقلى و نقلى فراوانى تمسک کرده‏اند.حضرت امام خمینى(ره) در طراحى حکومت اسلامى و تبیین ولایت فقیه به بسیارى از این ادله و نیز سیره عملى پیشوایان‏اسلام، قوانین اسلام و برخى از آیات قرانى استدلال کرده‏اند. - یکى از اقدامات دشمنان فرهنگى نسبت به مسلمانان، القاء تقابل و تضادهاى مصنوعى و ساختگى است که اصلاً درفرهنگ دینى و اسلامى جایى ندارد؛ یکى از بزرگ‏ترین عوامل انحراف و زمینه‏ساز لغزشِ جوانان و یکى از مهمترین‏محورهاى تحریف دین و ناتوان معرفى کردن معارف اسلامى براى اداره حکومت و جامعه و زندگى، طرح دو گانگى و تقابل‏مفاهیمى از قبیل موارد ذیل است.- خدا محورى یا انسان محورى.- تعبّد و بندگى خدا یا تعقل و خردورزى.- حکومت و مشروعیت الهى یا حکومت و مشروعیت مردمى (تئوکراسى یا دموکراسى).- مدیریت دینى و فقهى یا مدیریت علمى.- آبادانى و پرداختن به آخرت یا آبادانى و رفاه دنیوى.- عبادت و بندگى خدا یا خدمت به مردم.- تکلیف گرایى یا حق گرایى.- حقّ الله یا حقّ الناس.- پاسخگویى به خدا یا پاسخگویى به مردم.و مواردى از این قبیل که همگى افتراء و دور از شأن دین الهى است و نشأت گرفته از مقایسه اسلام با مسیحیت تحریف‏شده و اقدامات کلیسا در دوران قرون وسطى است. هرگز اسلام توجه به انسان و علم و خرد و آزادى و رفاه و حقوق و رشد وپویایى او را در مقابل خدا محورى و دین دارى قرار نداده، بلکه خدا محورى را ثمره تعقل و خرد ورزى دانسته، تنها راه‏رسیدن به جایگاه انسان و محور قرار گرفتن او و آزادى و



خرید و دانلود تحقیق درباره فلسفه و نظام سیاسى اسلام


تحقیق درباره فلسفه و نظام سیاسى اسلام

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 5

 

فلسفه و نظام سیاسى اسلام >>

مقدمه‏

در حالى که فلسفه سیاسى جدید، محور سیاست را »قدرت« قرار داده است و وجه تمایز آن از سایر علوم اجتماعى‏و فعالیت‏هاى بشرى، پرداختن و موضوعیّت دادن به قدرت است، متفکران و اندیشمندان مسلمان با الهام از آیات قران وتعالیم اهل بیت سیاست را از مقوله »هدایت« دانسته، معتقدند سیاست بخشى از هدایت کلى و جامع و فراگیرى است که دین‏متکفل و متضمن آن شده و هدف آن رشد و تعالى انسان و فراهم نمودن زمینه براى شکوفائى و فعلیت یافتن استعدادها وتوانمندى‏هاى افراد جامعه است ؛ لذا حکومت و سیاست مطلوبیت ذاتى ندارد! ولى از آنجا که در جهت‏گیرى کلى جامعه وهدایت عمومى، مهم‏ترین نقش و تاثیر را دارد، اسلام به آن اهتمام فراوانى نموده و آن را از شئون انبیاء و در صلاحیت‏انسانهاى برگزیده الهى قرار داده است. حضرت امام خمینى (قدس‏سره) که علاوه بر تبیین نظرى مبانى حکومت دینى،بنیانگذار عملى و معمار نظام سیاسى اسلام در عصر جدید بودند، در تعریف و توضیح سیاست هماهنگ با مبانى اسلامى‏مى‏فرماید:»سیاست این است که جامعه را هدایت کند و راه ببرد. تمام مصالح جامعه را در نظر بگیرد و تمام ابعاد انسان و جامعه را در نظر بگیرد و آن‏هإ؛ّّرا هدایت کند به طرف آن چیزى که صلاحشان است، صلاح ملت است، صلاح افراد است و این مختص به انبیاء است و به تبع آن‏ها به علماى‏بیدار اسلام.« 2 - با وجود اشتراک نظر در اصل مفهوم سیاست یعنى مدیریت کلان جامعه و یا آیین کشوردارى، به لحاظ اهداف، مبانى‏اعتقادى و نوع نگرش به سیاست، تلقى و نگاه متفکران مسلمان با نظریه‏پردازان غربى نسبت به سیاست از چهار جهت‏تفاوت و افتراق دارد:اول. از جهت جهان بینى و مبانى و اصول اعتقادى و فکرى و زیر ساز سیاست (مانند نوع نگرش به هستى و انسان وابزارهاى شناخت و معرفت). اعتقاد به توحید ربوبى و انحصار حاکمیت به خدا و تعریفى که اسلام از انسان و جایگاه وتوانمندى‏هاى او دارد اقتضاء سیاست و حکومتى را مى‏نماید که کاملاً متفاوت است با آنچه تفکر و اندیشه مبتنى بر اومانیسم‏و مدرنیسم طلب مى‏کند؛دوم. از جهت متد و خط مشى و روند اجراء و به تعبیر دیگر، تفاوت در ساختار و مُدل حکومت و ارکان اساسى نظام‏سیاسى؛سوم. به لحاظ غایت و اهدافى که سیاست و نظام سیاسى باید دنبال نماید و نسبت به تحقق آنها مسئولیت دارد؛چهارم. از جهت موضوع سیاست و اینکه آیا موضوع سیاست، دولت است یا قدرت یا مفهوم دیگرى مانند هدایت‏در این کتاب، این تفاوت‏ها به تفصیل توضیح داده خواهد شد و مبانى و ساختار و اهداف و موضوع سیاست اسلامى بیان‏مى‏گردد، ان شاءالله.3 - مکتب سیاسى اسلام در دو مرحله و دو بخش قابل تبیین و تفسیر است. یکى مبانى و اصول حاکم بر سیاست اسلامى که ازآنها به فلسفه سیاسى اسلام تعبیر مى‏شود و دیگرى ساختار و شکل سیاست و حکومت دینى که آن را نظام سیاسى اسلام‏مى‏نامند.فلسفه سیاست از ضرورت حکومت و قانون، مشروعیت حکومت، اهداف و اصول کلى سیاست و مانند آن بحث مى‏کند.سیاست در هر مکتبى ناظر به عمل و رفتار انسانى است و بررسى مبانى اندیشه‏اى و فکرى آن، فلسفه سیاست نامیده مى‏شود؛ بنابراین بحث از فلسفه سیاسى اسلام یعنى بررسى مبانى نظرى و پایه‏هاى فکرى که سیاست و نظام سیاسى اجتماعى اسلام بر آن‏استوار است.نظام سیاسى در مقابل فلسفه سیاسى، ناظر به ساختار و شکل حکومت است و بدیهى است که در هر مکتبى ساختار ومدل حکومت باید هماهنگ و مبتنى بر فلسفه سیاسى و مبانى فکرى آن مکتب باشد و نمى‏توان نظام سیاسى نشأت گرفته ازیک جهان‏بینى و فلسفه را بر مکاتب و فلسفه‏هاى سیاسى دیگر تحمیل کرد.در تعریف نظام سیاسى گفته‏اند.»نظام سیاسى شکل و ساخت قدرت دولتى و همه نهادهاى عمومى اعم از سیاسى، ادارى، اقتصادى، قضایى، نظامى، مذهبى و چگونگى کارکرد این نهادها و قوانین و مقررات حاکم بر آنهااست.« 4 - ارتباط سیاست با سایر علوم: سیاست عملاً در تار و پود زندگى انسانها حضور چشمگیر دارد، در عرصه علمى نیزمباحث و مسائل سیاسى با سایر علوم بویژه علوم انسانى ارتباط و پیوندى عمیق دارد؛ چرا که موضوع عام همه آنها انسان وابعاد وجودى و نیازهاى او است و لذا تجزیه و تحلیل حوادث سیاسى به صورت مفید که با واقعیات عینى هم تطابق داشته‏باشد نیازمند پرداختن و بهره‏گیرى از سایر علوم انسانى است.علم سیاست به دنبال تحلیل پدیده‏هاى اجتماعى و مطالعه روابط حاکمان و صاحبان قدرت با مردم و جامعه است و از این‏جهت با جامعه‏شناسى ارتباط تنگاتنگى دارد؛ همان طور که در مدیریت و کیفیت ایجاد رابطه با انسانها توجه به استعدادها وتوانمندیهاى روحى و روانى مختلف، نقش آفرین است و لذا روان‏شناسى نیز در علم سیاست جایگاه ویژه خود را دارد. پیونداقتصاد و سیاست روشن‏تر از سایر علوم است و یکى از ارکان اساسى هر جامعه و کشور و از عوامل تاثیر گذار بر روابظسیاسى و حوادث اجتماعى، اقتصاد و مباحث مربوط به معیشت مردم اشت، همانگونه که تاثیر سیاست بر اقتصاد را نمى‏توان‏نادیده گرفت. همچنین موفقیت یک سیاستمدار تا حدود زیادى در گرو امکانات بالقوه و بالفعلى است که جغرافیا و سرزمین تحت‏نفوذش در اختیار او قرار مى‏دهد و نیز در تحلیل پدیده‏هاى سیاسى یکى از بهترین منابع تاریخ است و بدون شناخت صحیحى ازگذشته نمى‏توان وضع موجود را تحلیل و براى آینده برنامه‏ریزى کرد و سرانجام نظامهاى سیاسى براى اداره جامعه و تامین وتنظیم حقوق و تضمین امنیت در زندگى اجتماعى نیاز به ضوابط و چهارچوبهاى قانونى و نظام حقوقى دارند.در حال حاضر سیاست، پیوند همه علوم انسانى قرار گرفته و فصل مستقلى را در آن دانشهابه خود اختصاص داده است:جامعه‏شناسى سیاسى، اقتصاد سیاسى، حقوق سیاسى، روان‏شناسى سیاسى، مدیریت سیاسى، تاریخ سیاسى، جغرافیاى‏سیاسى و... . از تعابیر و فصول برجسته هر کدام از این علوم مى‏باشد.در اندیشه اسلامى علاوه بر همه آنچه ذکر شد، نظام سیاسى در ارتباط و پیوند با سایر نظام‏هاى اسلام بوده، قابل تفکیک وجدا کردن از سایر تعالیم و معارف اسلامى نیست. به تعبیر دیگر اسلام یک مجموعه به هم پیوسته و منسجم و واحد است که‏نظام‏ها و بخش‏هاى مختلف آن وحدت حقیقى دارد نه وحدت انضمامى و پیوند مصنوعى و لذا سیاست اسلام در اخلاق و عبادتش‏ادغام شده همان‏گونه که سایر تعالیم آن چنین است.5 - سیر تحول سیاست در غرب‏درفلسفه سیاسى غرب،نگرش به سیاست ونظامهاى سیاسى وساختار حکومت، به اعتبارات مختلف تقسیم و طبقه‏بندى‏شده است که مهم‏ترین آنها طبقه‏بندى به اعتبار زمان و ادوار تاریخى است و از این لحاظ چهار دوران را براى نگرش واندیشه‏هاى سیاسى و شکل حکومت ذکر کرده‏اند:الف: دوران یونان باستان (نگرش فلسفى به سیاست)نویسندگان مغرب زمین پیشینه پیدایش اندیشه سیاسى را یونان باستان و مشخصاً دو هزاروپانصدسال‏قبل‏مى‏دانندکه‏هدف‏ومحور سیاست اداره بهتر مدینه و زندگى شهرنشینى بوده است.حکماى برجسته یونان باستان بویژه افلاطون و ارسطو نخستین کسانى هستند که تئورى و اندیشه سیاست و کیفیت اداره جامعه‏را در قالب یک علم و دانش فلسفى مطرح کردند و لذا سیاست در این دوران در قلمرو فلسفه قرار داشت (مانند بسیارى ازشاخه‏هاى دیگر علوم انسانى) و تعقل و برهان قیاسى روش بحث از آن را تشکیل مى‏داد.افلاطون ) 34 - 42 ق.م) شاگرد برجسته سقراط حکیم بود و دو اثر مهم در رابطه با سیاست ارائه کرده است: کتاب جمهورى -کتاب قوانین. افلاطون به طبقاتى بودن جامعه معتقد بود و مهم‏ترین مسئله سیاست را تعلیم و تربیت مى‏دانست و بر این باور بود که‏حکومت باید در دست حکیمان باشد و آنان که مأموریت فکر و اندیشه و هدایت بدنه جامعه را دارند، باید قانون را کشف و بااستخدام نیروهاى قدرتمند (ارتش) آن را اجراء نمایند. در حالى که شاگرد برجسته او ارسطو )34 - 322 ق . م) با نقد برخى ازافکار استاد خود بر تعلیم و تربیت و قانون‏گرایى و تأمین آزادى شهروندان تأکید نمود و حکومت را به دو اعتبار کمیت و کیفیت‏تقسیم کرد و شش مدل و ساختار حکومتى را ارائه نمود. پس از ارسطو اندیشه سیاسى در یونان افول کرد و مکاتبى از سوى اپیکوریان و رواقیون، رواج یافت که شکاکیّت و لذّت‏جویى از عناصر اساسى آن است.ب: قرون وسطى (نگرش حقوقى به سیاست)در قرون وسطى (عصر تاریکى)، (حدود هزار سال) اطاعت از قیصر در تعارض اطاعت از خدا، از اهمّ مباحث سیاسى‏مسیحیت بود که سبب گرایش امپراتوران به مسیحیت شد. در این دوران اندیشمندانى مانند اگوستین )430 - 354 م) وتوماس اکوئیناس )124 - 1225 م) با اندیشه‏هاى سیاسى ظهور کردند، امّا نتوانستند منشأ تحولى بشوند و بین همین دو نفرنیز هشتصد سال فاصله افتاد!ج: دوران تاریخ معاصر (نگرش علمى به سیاست)رنسانس مبدأ یک تحول فراگیر در همه ابعاد فرهنگى، اجتماعى و سیاسى گردید. از جمله با نهضت اصلاح دینى، انسان‏غربى به طور چشمگیرى از قیود و فشارهاى کلیسا رهایى یافت و به تدریج تمدن جدیدى در قالب شکل‏گیرى شهرها وکشورها و دولت تجلى یافت و به صحنه عمل آمد.ماکیاولى )152 - 146 میلادى) از نخستین نویسندگان و نظریه پردازانى بود که سنگ بناى سیاست مبتنى بر اومانیسم وقدرت محورى را بنا گذاشت. وى در دو کتاب گفتارها و شهریار (امید) با انکار وجود قانون الهى، هدف از زندگى انسان رارفاه و کسب سعادت مادى دانست و براى رسیدن به قدرت بهره‏گیرى، ابزارهاى مختلف را توجیه کرد.بعد از ماکیاولى دانشمندان دیگر مانند ژان بدن )156 - 1530 م) توماس هابز )16 - 15 م) جان لاک )104 - 1632 م)روسو )1 - 112 م) منتسکیو )155 - 16 م) و بسیارى از متأثران از اندیشه آنان، آمارى را ارائه کردند و بدین‏وسیله سیاست‏دوران معاصر بارور و تقویت گردید.د: عصر جدیددر فلسفه سیاسى جدید که تکامل یافته همان سیاست مدرن دوران معاصر است، آزادى و قدرت محوریت بیشترى یافت‏و افرادى مانند هگل )131 - 10 میلادى) و مارکس )11 - میلادى) در صحنه سیاست تأثیر فراوانى داشتند و تفکر آنان ابتدا به‏شکل‏گیرى دو نظام مشابه یعنى فاشیسم و کمونیسم انجامید و در نهایت دمکراسى به عنوان اوج اندیشه و آرمان سیاست‏جدید مطرح گردید. دمکراسى در فلسفه سیاسى جدید تنها نشان دهنده ساختار و شکل حکومت نیست، بلکه سمت و سوى ارزشى پیداکرده و در همه صحنه‏هاى سیاست و مدیریت و... به عنوان اصل مبنایى و معیار مسلّم و غیر قابل خدشه مورد توجه قرارگرفته که حکومتها و نظامهاى مختلف را با آن محک مى‏زنند.6 - سیر تحول نظام سیاسى اسلام‏در همان دورانى که مغرب زمین اوج تاریکى و جهل قرون وسطایى را مى‏گذراند، خورشید اسلام در شبه جزیره حجاز درمشرق زمین و در بین اعراب بدوى که از نظام اجتماعى و تشکیلات سیاسى جز ساختار ابتدایى قبیله‏اى چیزى نمى‏دانستند،طلوع نمود و در مدتى کوتاه توانست یکى از منطقى‏ترین، متمدن‏ترین و نیرومندترین نظامهاى اجتماعى و سیاسى را به وجود آورد وشالوده تمدن و فلسفه سیاسى جدید و توانمند و پاسخگوى همه نیازهاى بشر را پایه‏گذارى کند؛ نظامى به صورت نظام ولایى پیامبراکرم و نشأت گرفته و مبتنى بر اراده تشریعى خدا.نظام نوپاى اسلامى با محوریت و ولایت بى‏منازع رسول اکرم ، به سرعت توانست در مدینه قبائلى مانند اوس و خزرج را کنارمهاجرین در لواى دولت قدرتمند خود سازمان دهد، و به تدریج بسیارى از قبائل را در نقاط مختلف جزیرة العرب به سوى‏خود جذب کند و پس از فتح مکه (سال هشتم هجرى) قوى‏ترین حکومت آن عصر را تشکیل دهد؛ حکومت و نظامى که‏حتى امپراتوران و ابرقدرتهاى آن عصر توان و قدرت معارضه و مقابله با آن را نداشتند. اما متأسفانه این نظام قدرتمند تداوم نیافت و پس از رحلت پیامبر اکرم نظام سیاسى اسلام از ساختار ولایى خارج و شکل‏خلافت به خود گرفت و این نه تنها انحراف و تغییر در ساختار سیاست اسلامى، بلکه انحرافى بزرگ از مبانى و فلسفه‏سیاسى اسلام به وجود آورد. که خود منشأ انحرافها و لغزشهاى دیگرى گردید.دوران کوتاه خلافت و زعامت على هم، گرچه نمودار و الگوى حکومت و حاکم دینى و تجلى نظام سیاسى اسلام است،بعد از بیست و پنج سال دگرگونى در مبانى دینى شکل گرفت و آن حضرت در تمام دوران رهبرى با جریانها و توطئه‏هاى‏داخلى و کارشکنى دنیاطلبان و یاران سست ایمان درگیر بود و فرصت نیافت تا اصلاحات و سازندگى‏هاى مورد نظر خود رااجرا کند.انحراف نظام سیاسى اسلام از محور ولایت الهى سبب شد در کمتر از نیم قرن (پس از خلافت کوتاه مدت امام حسن)حتى ظواهر اسلامى رعایت نشود و به تدریج سلطنت موروثى جاى نظام ولایى را اشغال کند. بنى‏امیه و بویژه معاویه، بنیانگذارنظام پادشاهى بودند که بعداً بوسیله عباسیان تداوم یافت.امامان معصوم‏علیهم السلام (که بر اساس مبانى مذهب تشیع هر کدام در عصر خود علاوه بر وساطت فیض و تبیین و تفسیر کتاب‏دینى و وحى، محور نظام سیاسى اسلام نیز هستند ( با توطئه دنیاطلبان و غفلت عامه مسلمانان عملاً حکومت و قدرت‏سیاسى را در اختیار نداشتند لکن هرگز از موضع‏گیرى سیاسى و دفاع از مبانى و اندیشه‏هاى سیاسى و معرفى ساختار و شکل‏جامعه و حکومت اسلامى (مانند سایر ابواب اسلامى) غفلت نکردند و همواره در مقابل انحرافات، بى‏عدالتیها و ستمگریهاو به ویژه در برابر حاکمان جور و مستبد، متناسب با اقتضائات زمانى به مخالفت پرداختند. همین امر سبب شد آنان وشیعیانشان همیشه از سوى سلاطین غاصب، بزرگ‏ترین خطر و دشمن تلقى شده، رنجها و مشکلات فراوانى را هم از جانب‏بنى‏امیه و هم بنى‏عباس تحمّل کنند.در عصر غیبت که مسلمانان حتى براى تبیین دین و معرفت اندیشه‏هاى اسلامى (و نه اداره جامعه و رهبرى حکومت)دستشان از دامن اهل بیت‏علیهم السلام به صورت مستقیم کوتاه شده بود و حجت خدا پشت پرده غیبت قرار گرفت، عوامل مختلفى‏دست به دست هم داد و سبب شد تمدن و موقعیت جامعه اسلامى سیر نزولى بیشترى پیدا کند. - نگرش‏ها به سیاست اسلامى‏چنان‏که اشاره شد سیاست در اندیشه اسلامى هم بُعد فکرى و جهان‏بینى دارد و هم بُعد عملى و ایدئولوژیک؛ لذا دربستر تاریخ سیاست و مباحث مربوط به مدیریت و هدایت سیاسى جامعه اسلامى از منظرهاى گوناگون مورد بحث و تفسیراندیشمندان قرار گرفته است. برجسته‏ترین آنها سه نوع نگرش مى‏باشد:الف) نگرش فلسفى به سیاست‏اندیشمندان و فلاسفه برجسته‏اى همچون فارابى، ابن‏سینا، ابوریحان بیرونى، محمد غزالى، خواجه نصیرالدین طوسى وتا حدودى ابن‏خلدون - نگرشى فلسفى به سیاست داشته‏اند.بر خلاف تبلیغ مورخان غربى و شرق‏شناسان، فلسفه اسلامى انشعابى از فلسفه غربى (یونان باستان) نیست، بلکه خوداستقلال دارد. مسلماًبرخى مباحث از فلسفه یونان وارد فلسفه اسلامى شده لکن فلسفه اسلامى داراى اصول و مبانى وساختار مستقل و منسجمى است و بعلاوه مباحثى در فلسفه اسلامى وجود دارد که حتى موضوع آنها در فلسفه غرب و دیگرفلسفه‏ها اصلاً مطرح نبوده است. در نگرش فلسفى به سیاست، چنان که خواهد آمد، اسلام نگاه تأسیسى داشته و اصول ومفاهیمى را مطرح کرده که غالباً در فلسفه غرب به آنها اشاره نشده است.ب) نگرش کلامى‏نظام سیاسى اسلام در تعریف و تلقى تشیّع، نشأت گرفته از توحید ربوبى و تجلى اراده‏تشریعى خدا است که به وسیله‏انسانهاى برگزیده و منتخب خدا یعنى پیامبر اکرم و ائمه معصومین‏علیهم السلام عینیّت مى‏یابد. امامت که سیاسى‏ترین موضوع قرآن ومحور اصلى حکومت اسلامى است، بخشى از اصول اعتقادى شیعه و از اصول دین (مذهب) شمرده مى‏شود که جایگاه‏بحث آن کلام و اصول عقائد است. چنانچه بحث از استمرار این ولایت و چگونگى حاکمیت ربوبى الهى در عصر غیبت،بحثى است کلامى.ج) نگرش فقهى‏موضوع فقه رفتار و اعمال مؤمنان و مکلّفان است و مسائل اجتماعى و مباحث مربوط به امور سیاسى و کیفیت تدبیر اموراجتماعى و روابط انسانها با یکدیگر را نیز در بر مى‏گیرد. لذا بیشترین بحث در باب نظام سیاسى اسلام توسط فقها در ابواب‏مختلف فقهى مطرح شده و وظیفه حاکم و رهبر اسلامى در اجراى احکام و تکلیف جامعه اسلامى در رجوع و حمایت ازآنان به تفصیل بیان شده است. به تعبیر دیگر، قسمت اعظم فقه به مباحث اجتماعى و سیاسى و اقتصادى و تنظیم روابطاجتماعى تعلق دارد نه بر اعمال فردى. لذا فقه سیاسى که در واقع پاسخ‏هاى فقه است به نیازها و سؤالهاى سیاسى هر عصر وزمان، از مهم‏ترین فصول فقه است. - ضرورت حکومت: نیاز به حکومت و نظام مقتدرى براى اداره جامعه و انتظام امور عامه و تصدى فعالیتهاى اجتماعى وتامین امنیت، کمتر مورد تردید کسى قرار گرفته و به همین لحاظ در این کتاب به صورت مستقل مورد بحث قرار نگرفته است؛ تنهابه‏این نکته اشاره مى‏کنیم که با توجه به تاثیر و نقشى که مدیریت کلان جامعه در هدایت مردم و فراهم نمودن زمینه تعالى و تکامل‏انسانها دارد، یکى از اهداف مهم و اساسى بعثت پیامبرانِ صاحبِ شریعت بویژه پیامبر اکرم(ص)، خاتم انبیاء و رسولان الهى،پرداختن به چگونگى اداره جامعه اسلامى بوده است تا جائى که فلسفه عملى بسیارى از احکام و مسائل فقهى تشکیل حکومت دینى وشکل‏گیرى نظامى است که در آن قانون و حاکمیت الهى محور قرار گیرد.در فرهنگ اسلامى، حکومت ضرورت وحیانى و آسمانى دارد و لذا هیچ یک از فرقه‏هاى اسلامى به جز خوارج نسبت به‏ضرورت حکومت تردید ننموده و آن را ضرورى و مسلّم دانسته‏اند و در عین حال به ادله عقلى و نقلى فراوانى تمسک کرده‏اند.حضرت امام خمینى(ره) در طراحى حکومت اسلامى و تبیین ولایت فقیه به بسیارى از این ادله و نیز سیره عملى پیشوایان‏اسلام، قوانین اسلام و برخى از آیات قرانى استدلال کرده‏اند. - یکى از اقدامات دشمنان فرهنگى نسبت به مسلمانان، القاء تقابل و تضادهاى مصنوعى و ساختگى است که اصلاً درفرهنگ دینى و اسلامى جایى ندارد؛ یکى از بزرگ‏ترین عوامل انحراف و زمینه‏ساز لغزشِ جوانان و یکى از مهمترین‏محورهاى تحریف دین و ناتوان معرفى کردن معارف اسلامى براى اداره حکومت و جامعه و زندگى، طرح دو گانگى و تقابل‏مفاهیمى از قبیل موارد ذیل است.- خدا محورى یا انسان محورى.- تعبّد و بندگى خدا یا تعقل و خردورزى.- حکومت و مشروعیت الهى یا حکومت و مشروعیت مردمى (تئوکراسى یا دموکراسى).- مدیریت دینى و فقهى یا مدیریت علمى.- آبادانى و پرداختن به آخرت یا آبادانى و رفاه دنیوى.- عبادت و بندگى خدا یا خدمت به مردم.- تکلیف گرایى یا حق گرایى.- حقّ الله یا حقّ الناس.- پاسخگویى به خدا یا پاسخگویى به مردم.و مواردى از این قبیل که همگى افتراء و دور از شأن دین الهى است و نشأت گرفته از مقایسه اسلام با مسیحیت تحریف‏شده و اقدامات کلیسا در دوران قرون وسطى است. هرگز اسلام توجه به انسان و علم و خرد و آزادى و رفاه و حقوق و رشد وپویایى او را در مقابل خدا محورى و دین دارى قرار نداده، بلکه خدا محورى را ثمره تعقل و خرد ورزى دانسته، تنها راه‏رسیدن به جایگاه انسان و محور قرار گرفتن او و آزادى و



خرید و دانلود تحقیق درباره فلسفه و نظام سیاسى اسلام