لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : پاورپوینت
نوع فایل : .ppt ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد اسلاید : 29 اسلاید
قسمتی از متن .ppt :
1
By: Dr K. Mirzaei
2
میزان ، نسبت ، سهم
مرجع:
درآمدی بر اپیدمیولوژی( مازنر)
3
By: Dr K. Mirzaei
نسبت Ratio
نسبت عبارت است از:
رابطه بین دو عدد (X:Y یا X/Y )
در نسبت لزومی ندارد که صورت و مخرج از یک جنس باشند و باهم ارتباط داشته باشند
مانند: نسبت تولد های دختر به پسر
4
By: Dr K. Mirzaei
سهم Proportion
سهم نوعی خاص از نسبت است که صورت کسر آن در مخرج کسر مستتر است
مقدار منتج معمولا بصورت درصد بیان می شود
مانند: سهم تولد های پسر ( از تولد های زنده)
تعداد پسرها
تعداد تولد زنده ( پسر + دختر)
نکته:سهم همان نسبت است با این تفاوت که صورت جزئی از مخرج است
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 5 صفحه
قسمتی از متن .doc :
امامت علم نسبت به عمل آنکه دیده دل او بیناست و عمل وی از روی بصیرت است، مرحله آغازین عمل او "علم" میباشد؛ علم به این که عمل وی به سود اوست یا به زیان او. اگر به سود او بود بدان اقدام نموده یا آن را ادامه میدهد و چنانچه به زیان وی بود آن را انجام نداده یا متوقف میکند: "فالناظر بالقلب، العامل بالبصر، یکون مبتدا عمله ان یعلم أعمله علیه أم له، فان کان له مضی فیه، و ان کان علیه وقف عنه"1 براین اساس، آنکه بدون علم دست به کاری میزند مانند کسی است که بیراهه یا کژراهه را طی میکند که دوری وی از راه راست، جز بر دور شدن او از هدفش نخواهد افزود؛ و در مقابل، آنکه عالمانه به انجام کاری میپردازد نظیر شخصی است که صراط مستقیم را میپیماید: "فان العامل بغیر علم کالسائر علی غیر طریق فلایزیده بعده عن الطریق الواضح الاّ بعدا من حاجته، والعامل بالعلم کالسائر علی الطریق الواضح"2 عالمی که در مرحله عمل، از راهنمایی علم خود مدد نگیرد و به غیر علم خویش عمل نماید، مانند جاهل سرگردانی است که از بیماری جهل خود بهبود نمییابد زیرا بین شخصی که به دستور راهبر خویش ترتیب اثر نمیدهد و بین کسی که فاقد راهنماست، از نظر نتیجه، تفاوتی متصوّر نیست؛ گمراهی اولی، سلب هدایت به انتفاء محمول است و ضلالت دومی سالبه به انتفاء موضوع: "ان العالم العامل بغیر علمه کالجاهل الحائر الذی لایستفیق من جهله"3 توصیف علم به "نور" که در برخی از سخنان حضرت امیرالمؤمنین (علیه افضل صلوات المصلین) آمده است، تعبیر لطیف و دقیقی از امامت علم نسبت به عمل میباشد. ویژگی نور آن است که به ذات خود روشن است و علاوه بر آن، روشنگر غیر خویش میباشد و هر چیز دیگر در شعاع آن دیده میشود. بدین سان، "عالم" آن انسانِ بهرهمند از نور است که در پرتو آن، هم راه خود را از بیراهه تشخیص میدهد و به روشنی طی میکند
* امام علی(ع): "مَوَدَّةُ الجُهّالِ مُتَغَیِّرَةُ الاَحْوالِ وَ شَیکةُ الاِنْتِقالِ" (غرر الحکم، ج2، ص764، ح122) دوستی با نادان، هر آن و ساعتی به یک رنگ است و از بین رفتنش نزدیک است. و هم راه دیگران را از کجراهه تمیز داده در برابر آنها روشن میسازد، و جامعه نسبت به او چونان مأموم نسبت به امام خویش است که از نور علم وی استمداد مینماید: "لکلّ مأمومٍ اماما یقتدی به و یستضیء بنور علمه"4 و به همین دلیل است که حضرت امیر(ع) کسی را برای تصدّی امر ولایت مسلمین و زعامت امّت اسلامی شایسته میداند که آگاهترین مردم به احکام و حکم الهی بوده و از قویترین نورافکن در راهنوردی و رهبری برخوردار باشد: "ان أحق الناس بهذا الامر أقواهم علیه و أعلمهم بأمر اللّه فیه"5 معیار یک جامعه پیشرو و متمدن آن است که در پیشاپیش خود از چنین پیشوایی برخوردار و در پس او از چنان پیروانی بهرهمند باشد و ملاک یک جمعیت ایستا و جاهلی آن است که در آن به جای آنکه عالم قدر بیند و در صدر نشیند، لگام بر دهان، شاهد اکرام جاهلان باشد؛ دانا به خاطر اظهار علم خویش مسبوب و مردم از نور علم او محجوب و نادان به جهل خویش محبوب گردد: "عالمها ملجم و جاهلها مکرم"6 حضرت علی(ع) مردم را سه گروه میداند. نخست: عالمان ربّانی که هم ارتباط آنها با ربّ العالمین قوی است و هم نسبت به تربیت دیگران اهتمام میورزند یعنی نوری که آنها را احاطه کرده و آنان در صحبت یا کسوت آن قرار دارند، هم راهنمای خود آنهاست و هم راهبر دیگران. دوم: علم آموزانی که میکوشند در سایه تحصیل نور علم، راه نجات را شناخته و بپیمایند. سوم: پشههای سرگردان و درهم غلتان که به پیروی هر بانگی و با وزش هر بادی به سَمتی متمایل میگردند، کسانی که از فروغ علم بیبهرهاند و به پایگاه مستحکم و استواری پناه نیاوردهاند: "الناس ثلاثة: فعالم ربانی و متعلم علی سبیل نجاة و همج رعاع، أتباع کل ناعق، یمیلون مع کل ریح، لم یستضیئوا بنور العلم و لم یلجئوا الی رکن وثیق"7 پارسایان که علم را به عنوان یک حقیقت نوری شناختهاند، از نشانههای آنان آزمندی در کسب نور و دانش است: "فمن علامة أحدهم أنکتری له... حرصا فی علم"8 و جان آنها چندان تشنه علم است که هرگز از آن سیراب نخواهد شد: "منهومان لایشبعان: طالب علم و طالب دنیا"9 و تودههای انسانی عموما و کارگزاران دستگاه حکومت علوی(ع) خصوصا، به امر آن حضرت، موظف به محاسبه، مذاکره و اکثار مدارسه با این گروهاند: "جالس العلماء تسعد"10 "جالس العلماء تزدد علما"11 "ذاکر العالم"12 "أکثر مدارسة العلماء و مناقشة الحکماء"13 تا جامعه اسلامی به یک مدرسه بزرگ و دانشگاه عظیم مبدل و از این رهگذر سعادت همگان تضمین گردد و گوهر درخشنده دانش همواره روشنی بخش صحنه سیاست اسلامی باشد.
2ـ دانش سودمند و زیانبار در برخی از نیایشهای رسول اکرم(ص) و سخنان امیرالمؤمنین(ع) تعبیر علم نافع و علم غیر نافع به چشم میخورد؛ نظیر: "أعوذ بک من علم لاینفع"14 پروردگارا از دانشی که سودی ندارد به تو پناه میبرم. "لا خیر فی علم لاینفع"15 در علمی که سودمند نباشد خیری نیست. "وقفوا أسماعهم علی العلم النافع لهم"16 پارسایان گوش جان خود را به دانشی که برایشان سودمند است سپردهاند. "ربّ عالم قد قتله جهله و علمه معه لاینفعه"17 چه بسا عالمی که کشته جهل خویش است و علمی که با اوست برای وی سودمند نیست. معیار تشخیص علم نافع از علم غیر نافع در کلمات نورانی حضرت علی(ع) چنین بیان شده است: "العلم علمان: مطبوع و مسموع، و لاینفع المسموع إذا لمیکن المطبوع"18 علم مطبوع همان علم فطری به فجور و تقوی است؛ علمی که همزاد انسان است و آدمی با سرمایه این دانش به جهان قدم نهاده است و همسفر ابدی او خواهد بود لذا از آن به "علم میزبان" تعبیر میشود: "و نفس و ما سوّیها فألهمها فجورها و تقویها"19 علم مسموع همان علم فکری است که انسان در بدأ تولد فاقد آن است و سالیانی در حوزه یا دانشگاه از کتاب و کتیبه آن را کسب میکند: "والله أخرجکم من بطون أمّهاتکم لاتعلمون شیئا"20 و در هنگام رحلت از دنیا یا پیش از آن، آموختههای اکتسابی خود را به دست نسیان میسپارد: "ومنکم من یردّ الی أرذل العمر لکیلا یعلم من بعد علم شیئا"21 "ومنکم من یردّ الی أرذل العمر لکیلا یعلم بعد علم شیئا"22 لذا از آن به عنوان "علم میهمان" یاد میشود. طبق بیان حضرت علی(ع) علم فطری، علم نافع است و نیز هر دانش کسبی که به علم فطری بازگردد و با آن هماهنگ باشد و زمینه شکوفایی آن را فراهم کند علم نافع خواهد بود وگرنه سودی نخواهد داشت. * امام علی(ع): "صُحْبَةُ الاَحْمَقِ عَذابُ الرُّوحِ" (غرر الحکم، ج1، ص455، ح31) همنشینی با نادان روح را رنج میدهد. و چون علم فطری با عمل همراه بلکه عین عمل است، علم نافع دانشی خواهد بود که عین عمل باشد یا دست کم به عمل بنشیند تا انسان در پرتو آن راه کمال را ببیند و با پیمودن آن به هدف نایل گردد. و چون اثر علم آن است که امام عمل باشد، و این اثر تنها بر علم نافع مترتب است، لذا علم غیرنافع "جهل" شمرده شده است، زیرا مهمترین ثمر علم را که امامت عمل است فاقد میباشد: "العلم مقرون بالعمل، فمن علم عمل، و العلم یهتف بالعمل، فان أجابه و الاّ ارتحل عنه"23 یعنی علم قرین عمل است، از این رو هر کس عالم باشد به علم خود عمل کند، و علم عمل را به دنبال خود فرا میخواند، اگر عمل بدان پاسخ مثبت داد و فراخوان علم را اجابت نمود، میماند وگرنه از صحنه جان آدمی کوچ میکند. و روشن است که با رحلت علم از صحیفه نفس انسانی، جهل که عدم ملکه علم است، دامنگیر آدمی خواهد بود. در مقابل، آنکه به دانش خویش عمل کند، علم به آنچه تاکنون بدان جاهل بود نیز به او اعطا و همواره بر علوم وی افزوده خواهد شد: "من عمل بما علم کفی علم ما لم یعلم"24 "من عمل بما علم رزقه الله علم ما لم یعلم أو علّمه الله"25 "من عمل بما علم ورثه الله علم ما لم یعلم"26 اکنون معلوم میشود که انسان چگونه میتواند بر دانش خویش بیافزاید یا خدای ناکرده علم خود را به جهل مبدّل سازد: "لاتجعلوا علمکم جهلاً و یقینکم شکا، اذا علمتم فاعلموا و اذا تیقنتم فأقدموا"27 علم خود را به جهل و یقین خویش را به شک تبدیل نکنید، هنگامی که عالم شدید، به علم خود عمل کنید و زمانی که یقین برایتان حاصل شد، (براساس آن) اقدام کنید. "ربّ عالم قد قتله جهله و علمه معه لاینفعه"28 علم غیر نافع، علاوه بر آنکه برای شخص عالم، سودمند نیست، به حال دیگران نیز نفعی نداشته بلکه برای جاهلان زیانبار نیز هست زیرا سبب میشود آنها از تعلم امتناع ورزند: "اذا ضیّع العالم علمه استنکف الجاهل ان یتعلم"29 "انما زهّد الناس فی طلب العلم کثرة ما یرون من قلة من عمل بما علم"30 یعنی تنها چیزی که مردم را نسبت به فراگیری علم بیرغبت کرده است، این است که بسیار میبینند که عالم عامل و کسی که به آنچه میداند عمل نماید اندک است. لذا حضرت امیر(ع) فرمود: در علم غیر نافع هیچ خیری نیست (نه برای خود عالم و نه برای دیگران): هر که را دوست میدارید در راه خداوند بزرگ و برای او دوست بدارید و هر کس را دشمن میدارید در راه خداوند بزرگ و برای او دشمن بدارید. ثمرات و برکات وافر این علم سبب شد که امیرالمؤمنین(ع) دانش را بدان منحصر نماید40 و واجد آن را عالم و فاقد آن را جاهل شمارد هرچند از دیگر علوم بهره فراوان داشته باشد: "العالم من عرف قدره و کفی بالمرء جهلاً أن لایعرف قدره"41 دانشمند کسی است که قدر خویش بشناسد و برای اثبات جهل شخص همین کافی است که خود را نشناسد. چ
4ـ ارزیابی علم با ثروت بیان نورانی حضرت علی(ع) در مقایسه علم با ثروت بدین شرح است: "العلم خیر من المال، العلم یحرسک و أنت تحرس المال، والمال تنقصه النفقه والعلم یزکو علی الانفاق و صنیع المال یزول بزواله، معرفة العلم دین یدان به، به یکسب الانسان الطاعة فی حیاته و جمیل الاحدوثة بعد وفاته والعلم حاکم والمال محکوم علیه، هلک خزان الاموال و هم أحیاء والعلماء باقون ما بقی الدهر، أعیانهم مفقودة و أمثالهم فی القلوب موجودة"42 از جملات فوق نکات زیر را میتوان استفاده نمود: الف ـ علم نگاهبان انسان است و انسان پاسبان مال. دانش به انسان قدر و قیمت میبخشد و او را از وهن و هون حفظ میکند: "قیمة کل امرءٍ ما یعلم"43 در حالی که انسان زراندوز و متکاثر همواره بین دو جدار در فشار است: یکی حفظ موجود ودیگری طلب مفقود. ب ـ مال با هزینه کردن کاهش مییابد و دانش با انفاق فزونی. ثروتمند به تکاثر مذموم مبتلاست و دانشمند از کوثر ممدوح برخوردار. ج ـ پرورده مال با زوال آن زائل و پرونده وی مختومه خواهد شد. د ـ دانش، دَیْنی به عهده دانشمند است که (با تعلیم جاهلان) باید ادا گردد. هـ ـ انسان دانشمند در سایه علم خود، پیروی مردم را در دوران زندگیش و نام و یاد نیک خویش را
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 9
نسبت وصیت و ارث در فقه اسلامی
ارث در میان غربیها تابع وصیت و داخل در باب وصیت است، در صورتی که می دانیم ارث در اسلام غیر از وصیت است. وصیت حق مالک است و ارث حکم فرضی الهی خارج از اختیار مورث. در غرب یک شخص می تواند تمام دارایی خود را به شخص دلخواه خود حتی به سگ خود یا گربه عزیز خود به عنوان ارث منتقل کند، اما در اسلام اینچنین آزادی وجود ندارد و ثروت خواه ناخواه به نسبتهای معین میان فرزندان و پدر و مادر و همسر، تقسیم و تجزیه می شود. از قانون ارث تنها یک عده از بستگان آنهم روى حساب معینى بهره مند مى شوند در حالى که شاید عده دیگرى از فامیل، و احیانا بعضى از دوستان و آشنایان نزدیک، نیاز مبرمى به کمکهاى مالى داشته باشند.و نیز در مورد بعضى از وارثان گاه مبلغ ارث پاسخگوى نیاز آنها نیست، جامعیت قوانین اسلام اجازه نمى دهد که این خلاها پر نشود، به همین جهت در کنار قانون ارث قانون وصیت را قرار داده و به مسلمانان اجازه مى دهد نسبت به یک سوم از اموال خود (براى بعد از مرگ) خویش تصمیم بگیرند.
از اینها گذشته گاه انسان مایل است کارهاى خیرى انجام دهد اما در زمان حیاتش به خاطر نیازهاى مالى خودش موفق به این امر نیست، منطق عقل ایجاب مى کند که او از اموالى که زحمت تحصیل آن را کشیده براى انجام این کارهاى خیر لا اقل براى بعد از مرگش محروم نماند.مجموع این امور موجب شده است که قانون وصیت در اسلام تشریع گردد و آن را با جمله حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِینَ تاکید فرموده است.خداوند در قرآن می فرماید:«کُتِبَ عَلَیْکُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَکَ خَیْراً الْوَصِیَّةُ لِلْوالِدَیْنِ وَ الْأَقْرَبِینَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِینَ (بقره،180) :بر شما نوشته شده، هنگامى که یکى از شما را مرگ فرا رسد اگر چیز خوبى از خود بجاى گذارده، وصیت براى پدر و مادر و نزدیکان بطور شایسته کند، این حقى است بر پرهیزکاران.در این آیه به جاى کلمه" مال" کلمه" خیر" گفته شده است فرموده اگر" چیز خوبى" از خود به یادگار گذارده وصیت کند.
این تعبیر نشان مى دهد که اسلام ثروت و سرمایه اى را که از طریق مشروع به دست آمده باشد و در مسیر سود و منفعت اجتماع به کار گرفته شود خیر و برکت مى داند و بر افکار نادرست آنها که ذات ثروت را چیز بدى مى دانند خط بطلان مى کشد و از زاهد نمایان منحرفى که روح اسلام را درک نکرده و زهد را با فقر مساوى مى دانند و افکارشان سبب رکود جامعه اسلامى و پیشرفت استثمارگران مى شود بیزار است.ضمنا این تعبیر اشاره لطیفى به مشروع بودن ثروت است، زیرا اموال نامشروعى که انسان از خود به یادگار مى گذارد خیر نیست بلکه شر و نکبت است.
از بعضى از روایات نیز استفاده مى شود که از تعبیر" خیر" چنین به دست مى آید که اموال قابل ملاحظه اى باشد، و الا اموال مختصر احتیاج به وصیت ندارد، همان بهتر که ورثه آن را طبق قانون ارث در میان خود تقسیم کنند، و به تعبیر دیگر مال مختصر چیزى نیست که انسان بخواهد ثلث آن را به عنوان وصیت جدا کنند « تفسیر نور الثقلین جلد 1 صفحه 159».مقید ساختن وصیت در آیه فوق با قید" بالمعروف" اشاره به این است که وصیت باید از هر جهت عقل پسند باشد، زیرا" معروف" به معنى شناخته شده براى عقل و خرد است.
خداوند در سوره نساء آیات 11 تا 12 می فرماید:«یُوصِیکُمُ اللَّهُ فِی أَوْلادِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ فَإِنْ کُنَّ نِساءً فَوْقَ اثْنَتَیْنِ فَلَهُنَّ ثُلُثا ما تَرَکَ وَ إِنْ کانَتْ واحِدَةً فَلَهَا النِّصْفُ وَ لِأَبَوَیْهِ لِکُلِّ واحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ مِمَّا تَرَکَ إِنْ کانَ لَهُ وَلَدٌ فَإِنْ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَلَدٌ وَ وَرِثَهُ أَبَواهُ فَلِأُمِّهِ الثُّلُثُ فَإِنْ کانَ لَهُ إِخْوَةٌ فَلِأُمِّهِ السُّدُسُ مِنْ بَعْدِ وَصِیَّةٍ یُوصِی بِها أَوْ دَیْنٍ آباؤُکُمْ وَ أَبْناؤُکُمْ لا تَدْرُونَ أَیُّهُمْ أَقْرَبُ لَکُمْ نَفْعاً فَرِیضَةً مِنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلِیماً حَکِیماً (نساء،11) وَ لَکُمْ نِصْفُ ما تَرَکَ أَزْواجُکُمْ إِنْ لَمْ یَکُنْ لَهُنَّ وَلَدٌ فَإِنْ کانَ لَهُنَّ وَلَدٌ فَلَکُمُ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَکْنَ مِنْ بَعْدِ وَصِیَّةٍ یُوصِینَ بِها أَوْ دَیْنٍ وَ لَهُنَّ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَکْتُمْ إِنْ لَمْ یَکُنْ لَکُمْ وَلَدٌ فَإِنْ کانَ لَکُمْ وَلَدٌ فَلَهُنَّ الثُّمُنُ مِمَّا تَرَکْتُمْ مِنْ بَعْدِ وَصِیَّةٍ تُوصُونَ بِها أَوْ دَیْنٍ وَ إِنْ کانَ رَجُلٌ یُورَثُ کَلالَةً أَوِ امْرَأَةٌ وَ لَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ فَلِکُلِّ واحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ فَإِنْ کانُوا أَکْثَرَ مِنْ ذلِکَ فَهُمْ شُرَکاءُ فِی الثُّلُثِ مِنْ بَعْدِ وَصِیَّةٍ یُوصى بِها أَوْ دَیْنٍ غَیْرَ مُضَارٍّ وَصِیَّةً مِنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَلِیمٌ (نساء،12): خداوند به شما در باره فرزندانتان سفارش میکند که (از میراث) براى پسر به اندازه سهم دو دختر باشد و اگر فرزندان شما (دو دختر و) بیش از دو دختر بوده باشد دو سوم میراث از آن آنها است و اگر یکى بوده باشد نیمى (از میراث) از آن او است، و براى پدر و مادر او (کسى که از دنیا رفته) هر کدام یک ششم میراث است اگر فرزندى داشته باشد و اگر فرزندى نداشته باشد و (تنها) پدر و مادر از او ارث برند براى مادر او یک سوم است و اگر او برادرانى داشته باشد.مادرش یک ششم میبرد (و پنج ششم باقیمانده براى
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : پاورپوینت
نوع فایل : .ppt ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد اسلاید : 29 اسلاید
قسمتی از متن .ppt :
1
By: Dr K. Mirzaei
2
میزان ، نسبت ، سهم
مرجع:
درآمدی بر اپیدمیولوژی( مازنر)
3
By: Dr K. Mirzaei
نسبت Ratio
نسبت عبارت است از:
رابطه بین دو عدد (X:Y یا X/Y )
در نسبت لزومی ندارد که صورت و مخرج از یک جنس باشند و باهم ارتباط داشته باشند
مانند: نسبت تولد های دختر به پسر
4
By: Dr K. Mirzaei
سهم Proportion
سهم نوعی خاص از نسبت است که صورت کسر آن در مخرج کسر مستتر است
مقدار منتج معمولا بصورت درصد بیان می شود
مانند: سهم تولد های پسر ( از تولد های زنده)
تعداد پسرها
تعداد تولد زنده ( پسر + دختر)
نکته:سهم همان نسبت است با این تفاوت که صورت جزئی از مخرج است
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 6
امامت علم نسبت به عمل آنکه دیده دل او بیناست و عمل وی از روی بصیرت است، مرحله آغازین عمل او "علم" میباشد؛ علم به این که عمل وی به سود اوست یا به زیان او. اگر به سود او بود بدان اقدام نموده یا آن را ادامه میدهد و چنانچه به زیان وی بود آن را انجام نداده یا متوقف میکند: "فالناظر بالقلب، العامل بالبصر، یکون مبتدا عمله ان یعلم أعمله علیه أم له، فان کان له مضی فیه، و ان کان علیه وقف عنه"1 براین اساس، آنکه بدون علم دست به کاری میزند مانند کسی است که بیراهه یا کژراهه را طی میکند که دوری وی از راه راست، جز بر دور شدن او از هدفش نخواهد افزود؛ و در مقابل، آنکه عالمانه به انجام کاری میپردازد نظیر شخصی است که صراط مستقیم را میپیماید: "فان العامل بغیر علم کالسائر علی غیر طریق فلایزیده بعده عن الطریق الواضح الاّ بعدا من حاجته، والعامل بالعلم کالسائر علی الطریق الواضح"2 عالمی که در مرحله عمل، از راهنمایی علم خود مدد نگیرد و به غیر علم خویش عمل نماید، مانند جاهل سرگردانی است که از بیماری جهل خود بهبود نمییابد زیرا بین شخصی که به دستور راهبر خویش ترتیب اثر نمیدهد و بین کسی که فاقد راهنماست، از نظر نتیجه، تفاوتی متصوّر نیست؛ گمراهی اولی، سلب هدایت به انتفاء محمول است و ضلالت دومی سالبه به انتفاء موضوع: "ان العالم العامل بغیر علمه کالجاهل الحائر الذی لایستفیق من جهله"3 توصیف علم به "نور" که در برخی از سخنان حضرت امیرالمؤمنین (علیه افضل صلوات المصلین) آمده است، تعبیر لطیف و دقیقی از امامت علم نسبت به عمل میباشد. ویژگی نور آن است که به ذات خود روشن است و علاوه بر آن، روشنگر غیر خویش میباشد و هر چیز دیگر در شعاع آن دیده میشود. بدین سان، "عالم" آن انسانِ بهرهمند از نور است که در پرتو آن، هم راه خود را از بیراهه تشخیص میدهد و به روشنی طی میکند
* امام علی(ع): "مَوَدَّةُ الجُهّالِ مُتَغَیِّرَةُ الاَحْوالِ وَ شَیکةُ الاِنْتِقالِ" (غرر الحکم، ج2، ص764، ح122) دوستی با نادان، هر آن و ساعتی به یک رنگ است و از بین رفتنش نزدیک است. و هم راه دیگران را از کجراهه تمیز داده در برابر آنها روشن میسازد، و جامعه نسبت به او چونان مأموم نسبت به امام خویش است که از نور علم وی استمداد مینماید: "لکلّ مأمومٍ اماما یقتدی به و یستضیء بنور علمه"4 و به همین دلیل است که حضرت امیر(ع) کسی را برای تصدّی امر ولایت مسلمین و زعامت امّت اسلامی شایسته میداند که آگاهترین مردم به احکام و حکم الهی بوده و از قویترین نورافکن در راهنوردی و رهبری برخوردار باشد: "ان أحق الناس بهذا الامر أقواهم علیه و أعلمهم بأمر اللّه فیه"5 معیار یک جامعه پیشرو و متمدن آن است که در پیشاپیش خود از چنین پیشوایی برخوردار و در پس او از چنان پیروانی بهرهمند باشد و ملاک یک جمعیت ایستا و جاهلی آن است که در آن به جای آنکه عالم قدر بیند و در صدر نشیند، لگام بر دهان، شاهد اکرام جاهلان باشد؛ دانا به خاطر اظهار علم خویش مسبوب و مردم از نور علم او محجوب و نادان به جهل خویش محبوب گردد: "عالمها ملجم و جاهلها مکرم"6 حضرت علی(ع) مردم را سه گروه میداند. نخست: عالمان ربّانی که هم ارتباط آنها با ربّ العالمین قوی است و هم نسبت به تربیت دیگران اهتمام میورزند یعنی نوری که آنها را احاطه کرده و آنان در صحبت یا کسوت آن قرار دارند، هم راهنمای خود آنهاست و هم راهبر دیگران. دوم: علم آموزانی که میکوشند در سایه تحصیل نور علم، راه نجات را شناخته و بپیمایند. سوم: پشههای سرگردان و درهم غلتان که به پیروی هر بانگی و با وزش هر بادی به سَمتی متمایل میگردند، کسانی که از فروغ علم بیبهرهاند و به پایگاه مستحکم و استواری پناه نیاوردهاند: "الناس ثلاثة: فعالم ربانی و متعلم علی سبیل نجاة و همج رعاع، أتباع کل ناعق، یمیلون مع کل ریح، لم یستضیئوا بنور العلم و لم یلجئوا الی رکن وثیق"7 پارسایان که علم را به عنوان یک حقیقت نوری شناختهاند، از نشانههای آنان آزمندی در کسب نور و دانش است: "فمن علامة أحدهم أنکتری له... حرصا فی علم"8 و جان آنها چندان تشنه علم است که هرگز از آن سیراب نخواهد شد: "منهومان لایشبعان: طالب علم و طالب دنیا"9 و تودههای انسانی عموما و کارگزاران دستگاه حکومت علوی(ع) خصوصا، به امر آن حضرت، موظف به محاسبه، مذاکره و اکثار مدارسه با این گروهاند: "جالس العلماء تسعد"10 "جالس العلماء تزدد علما"11 "ذاکر العالم"12 "أکثر مدارسة العلماء و مناقشة الحکماء"13 تا جامعه اسلامی به یک مدرسه بزرگ و دانشگاه عظیم مبدل و از این رهگذر سعادت همگان تضمین گردد و گوهر درخشنده دانش همواره روشنی بخش صحنه سیاست اسلامی باشد.
2ـ دانش سودمند و زیانبار در برخی از نیایشهای رسول اکرم(ص) و سخنان امیرالمؤمنین(ع) تعبیر علم نافع و علم غیر نافع به چشم میخورد؛ نظیر: "أعوذ بک من علم لاینفع"14 پروردگارا از دانشی که سودی ندارد به تو پناه میبرم. "لا خیر فی علم لاینفع"15 در علمی که سودمند نباشد خیری نیست. "وقفوا أسماعهم علی العلم النافع لهم"16 پارسایان گوش جان خود را به دانشی که برایشان سودمند است سپردهاند. "ربّ عالم قد قتله جهله و علمه معه لاینفعه"17 چه بسا عالمی که کشته جهل خویش است و علمی که با اوست برای وی سودمند نیست. معیار تشخیص علم نافع از علم غیر نافع در کلمات نورانی حضرت علی(ع) چنین بیان شده است: "العلم علمان: مطبوع و مسموع، و لاینفع المسموع إذا لمیکن المطبوع"18 علم مطبوع همان علم فطری به فجور و تقوی است؛ علمی که همزاد انسان است و آدمی با سرمایه این دانش به جهان قدم نهاده است و همسفر ابدی او خواهد بود لذا از آن به "علم میزبان" تعبیر میشود: "و نفس و ما سوّیها فألهمها فجورها و تقویها"19 علم مسموع همان علم فکری است که انسان در بدأ تولد فاقد آن است و سالیانی در حوزه یا دانشگاه از کتاب و کتیبه آن را کسب میکند: "والله أخرجکم من بطون أمّهاتکم لاتعلمون شیئا"20 و در هنگام رحلت از دنیا یا پیش از آن، آموختههای اکتسابی خود را به دست نسیان میسپارد: "ومنکم من یردّ الی أرذل العمر لکیلا یعلم من بعد علم شیئا"21 "ومنکم من یردّ الی أرذل العمر لکیلا یعلم بعد علم شیئا"22 لذا از آن به عنوان "علم میهمان" یاد میشود. طبق بیان حضرت علی(ع) علم فطری، علم نافع است و نیز هر دانش کسبی که به علم فطری بازگردد و با آن هماهنگ باشد و زمینه شکوفایی آن را فراهم کند علم نافع خواهد بود وگرنه سودی نخواهد داشت. * امام علی(ع): "صُحْبَةُ الاَحْمَقِ عَذابُ الرُّوحِ" (غرر الحکم، ج1، ص455، ح31) همنشینی با نادان روح را رنج میدهد. و چون علم فطری با عمل همراه بلکه عین عمل است، علم نافع دانشی خواهد بود که عین عمل باشد یا دست کم به عمل بنشیند تا انسان در پرتو آن راه کمال را ببیند و با پیمودن آن به هدف نایل گردد. و چون اثر علم آن است که امام عمل باشد، و این اثر تنها بر علم نافع مترتب است، لذا علم غیرنافع "جهل" شمرده شده است، زیرا مهمترین ثمر علم را که امامت عمل است فاقد میباشد: "العلم مقرون بالعمل، فمن علم عمل، و العلم یهتف بالعمل، فان أجابه و الاّ ارتحل عنه"23 یعنی علم قرین عمل است، از این رو هر کس عالم باشد به علم خود عمل کند، و علم عمل را به دنبال خود فرا میخواند، اگر عمل بدان پاسخ مثبت داد و فراخوان علم را اجابت نمود، میماند وگرنه از صحنه جان آدمی کوچ میکند. و روشن است که با رحلت علم از صحیفه نفس انسانی، جهل که عدم ملکه علم است، دامنگیر آدمی خواهد بود. در مقابل، آنکه به دانش خویش عمل کند، علم به آنچه تاکنون بدان جاهل بود نیز به او اعطا و همواره بر علوم وی افزوده خواهد شد: "من عمل بما علم کفی علم ما لم یعلم"24 "من عمل بما علم رزقه الله علم ما لم یعلم أو علّمه الله"25 "من عمل بما علم ورثه الله علم ما لم یعلم"26 اکنون معلوم میشود که انسان چگونه میتواند بر دانش خویش بیافزاید یا خدای ناکرده علم خود را به جهل مبدّل سازد: "لاتجعلوا علمکم جهلاً و یقینکم شکا، اذا علمتم فاعلموا و اذا تیقنتم فأقدموا"27 علم خود را به جهل و یقین خویش را به شک تبدیل نکنید، هنگامی که عالم شدید، به علم خود عمل کنید و زمانی که یقین برایتان حاصل شد، (براساس آن) اقدام کنید. "ربّ عالم قد قتله جهله و علمه معه لاینفعه"28 علم غیر نافع، علاوه بر آنکه برای شخص عالم، سودمند نیست، به حال دیگران نیز نفعی نداشته بلکه برای جاهلان زیانبار نیز هست زیرا سبب میشود آنها از تعلم امتناع ورزند: "اذا ضیّع العالم علمه استنکف الجاهل ان یتعلم"29 "انما زهّد الناس فی طلب العلم کثرة ما یرون من قلة من عمل بما علم"30 یعنی تنها چیزی که مردم را نسبت به فراگیری علم بیرغبت کرده است، این است که بسیار میبینند که عالم عامل و کسی که به آنچه میداند عمل نماید اندک است. لذا حضرت امیر(ع) فرمود: در علم غیر نافع هیچ خیری نیست (نه برای خود عالم و نه برای دیگران): هر که را دوست میدارید در راه خداوند بزرگ و برای او دوست بدارید و هر کس را دشمن میدارید در راه خداوند بزرگ و برای او دشمن بدارید. ثمرات و برکات وافر این علم سبب شد که امیرالمؤمنین(ع) دانش را بدان منحصر نماید40 و واجد آن را عالم و فاقد آن را جاهل شمارد هرچند از دیگر علوم بهره فراوان داشته باشد: