لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 32
مهریه یا شیربها
. مهر چیست؟
. اهمیت مهر از دیدگاه اسلام
. مهر نشانه استقلال اقتصادی زن
. چه چیز می تواند مهر قرار بگیرد؟
. میزان و مقدار مهر
. مهر از آن کیست؟
. زن با مهر خود چه کند؟
. احکام مهر
. مهر در ازدواج، در چه صورتی واجب است؟
مهر چیست؟
مهر هدیه ای است که مرد به هنگام ازدواج به زن می دهد تا صداقت خود را در خواستگاری از زن نشان دهد.پس مهر از یک طرف بیانگر علاقه مرد به زنی است که در آینده،همسر او خواهد شد و از طرف دیگر وسیله ای است برای احترام به زن و تکریم شخصیت او و جلب نظر وی در قبول همسری.به عبارت دیگر مهر وسیله ای برای ایجاد مهر،محبت و الفت بین زوجین است و لذا قرآن از آن به عنوان «صداق» یعنی نشانه صدق و «نحله» یعنی بخشش وهدیه یاد کرده است.و از همین روست که متقابلاً به زن نیز سفارش شده است برای ریشه دار شدن این محبت و صفا،پس از قبول مهریه،آن را به شوهر خود ببخشد و صفای خود را به او نشان دهد. در روایتی از پیامبر(ص)برای هر دینار آن اجر آزاد کردن بنده وعده داده شده است و از این جا به خوبی برمی آید که مهر بیشتر جنبهمعنوی دارد،نه مادی و لذا در برخی از روایات آمده است که پیامبر تعلیم قرآن را مهر بعضی از زنان قرار داد.عده ای خواسته اند بگویند مهر وسیله ای برای انفصال خدمت از خانهپدر و یا اشتغال به خدمت در خانه شوهر است.در حالی که این درست نیست.زیرا زن اجباری به خدمت در خانه پدر یا شوهر نداشته و ندارد تا این که خرید خدمت مطرح شود.مهر در ازدواج صرفاً نشان محبت است.اگر مرد نتواند اندوخته های قبلی خود را به هنگام ازدواج،به زن آیندهخود هدیه کند،چگونه می تواند درآمدهای آینده خود را تقدیم زن بکند؟و لذا مهر بهترین وسیله برای کسب اطمینان برای زن است.و برخی دیگر خواسته اند بگویند مهر وثیقه است و اگر وثیقه ای در میان نباشد،رشته زناشویی سخت متزلزل می شود.در حالی که این سخن نیز درست نیست.زیرا:اولاً در برخی از ازدواج ها اصولاً نیازی به وثیقه نبوده،در حالی که مهر وجود داشته است.نظیر ازدواج پیامبر(ص) و ائمه معصومین(ع).ثانیاً اگر چنین بود هرگز پیامبر سفارشی نمی کرد که زنان از مهریه خود چشم پوشی کنند و آن را متقابلاً برای ایجاد صفا و صمیمیت،به شوهران خود ببخشند.ثالثاً اگر چنین بود پیامبر توصیه نمی فرمود که مهر زنان زیاد نباشد.زیرا در وثیقه چنین سفارشی معقول نیست.مرسوم است مرد در هنگام ازدواج چیزی را به همسرش تقدیم می کند که در اصطلاح،مهر و صداق نامیده می شود.چنانکه خواستگاری همیشه از جانب مرد انجام می گیرد مهرنیز از جانب او به زن تقدیم می شود.مرد است که به سراغ زن می رود و اظهار علاقه می کند،نه برعکس،و اوست که برای اثبات صدق خویش و جلب توجه زن باید چیزی را به عنوان مهر تقدیمش کند،نه برعکس.زن کالای خریدنی نیست که به وسیله مهر معامله شود،بلکه محبوبه مرد است که باید برای اثبات صدق خویش و به دست آوردن دل او مقداری از آنچه را دارد نثارش سازد. بوسیله خواستگاری و اعطای مهر شخصیت مرد تحقیر نمی شود بلکه لازمه مردانگی همین است.در صورتی که اگر زن چنین عملی را انجام دهد بر شخصیتش لطمه وارد می آید.زن از زیبایی و لطافت و جاذبه ویژه ای برخوردار است که مرد را اسیر و دلباخته خود می سازد و برای خواستگاری به آستانه خویش جذب می کند.زن به الهام فطری دریافته که محبوبه مرد است و عزت و احترامش در این است که خود را رایگان در اختیار او قرار ندهد بلکه بوسیله غرور و اظهار بی نیازی و ناز و کرشمه،خود را شیرین تر و محبوب تر سازد.زن تشنه محبت و دوستی است و دوستدار مردی است که از صمیم قلب او را دوست بدارد،و اعطای مهر را دلیل بر صدق گفتار مرد می شمارد.مهر مبلغ معامله نیست بلکه از علائم صدق مرد به شمار می رود و به همین جهت صداق نامیده می شود.زن خودش را به مهرنمی فروشد بلکه بدین وسیله صدق مرد را در اظهار عشق و علاقه می آزماید و آرامش خاطر پیدا می کند و این است فلسفه مهر.برای تشریع مهر، فلسفهمهمتر دیگری را نیز می توان بیان کرد و آن عبارتست از ایجاد زمینه مناسب برای اینکه زن بتواند وظایفی را که ناموس آفرینش بر عهده اش نهاده ایفا کند.هر یک از زن و مرد آفرینش ویژه ای دارند،مرد به منزله زارع است و زن به منزله مزرعه،مرد به منزله باغبان است و زن به منزله باغ.مرد نطفه فرزند را در رحم زن غرس می کند و بعد از آن،طبیعت چیزی را بر عهده اش نگذارده است.در صورتی که مسؤولیت طبیعی زن از همان زمان شروع می شود.بر طبق آفرینش ویژه اش ناچار است دوران دشوار و خطیر بارداری و زایمان و نقاهت ناشی از آن را تحمل کند.ناچار است مدت دو سال نوزاد ضعیف را با شیره جان تغذیه نماید و بعد از آن تا مدتی در حفظ و حراست و پرورش او کوشش و فداکاری کند.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 8 صفحه
قسمتی از متن .doc :
خطبه عقد و مهریه
مشهور آن است که خواستگارى و خطبه عقد بوسیله ابوطالبعموى رسول خدا(صلى الله علیه و آله)انجام گردید و پذیرش وقبول آن نیز از سوى عمرو بن اسد-عموى خدیجه-صورت گرفت.
و در برابر این گفتار مشهور،اقوال دیگرى نیز وجود دارد...
مانند اینکه خطبه عقد بوسیله حمزة بن عبد المطلب یا دیگرىاز عموهاى آنحضرت انجام شد...
و یا اینکه پدر خدیجه-خویلد بن اسد-و یا پسر عموىخدیجه ورقة بن نوفل از طرف خدیجه قبول کرده و آن بانوىمحترمه را به عقد رسول خدا درآورد...
و بلکه در پارهاى از روایات گفتار نابجاى دیگرى نیز نقلشده که خدیجه به پدر خود خویلد شرابى داده و او را مست کرد.
و او در حال مستى این ازدواج را پذیرفت چون به حال عادىبازگشت و از جریان مطلع گردید بناى مخالفتبا این ازدواج راگذارده و بالاخره با وساطت و پا در میانى برخى از نزدیکان بهازدواج مزبور تن داده و آنرا پذیرفت... که پاسخ آن را چند تن از راویان و اهل تاریخ عهدهدار شدهکه ما متن گفتار ابن سعد را در طبقات براى شما انتخاب کرده ونقل مىکنیم که پس از ذکر چند روایتبدین مضمونمىگوید:
«و قال محمد بن عمر:فهذا کله عندنا غلط و وهم،و الثبتعندنا المحفوظ عن اهل العلم ان اباها خویلد بن اسدمات قبل الفجار،و ان عمها عمرو بن اسد زوجها رسولالله-صلى الله علیه و آله-» (1) .
یعنى:محمد بن عمر گفته است که تمامى این روایات درنزد ما ناصحیح و موهوم است و صحیح و ثابت نزد ما ودانشمندان آن است که پدر خدیجه یعنى خویلد بن اسد پیش ازجنگ فجار از دنیا رفته بود و عمویش عمرو بن اسد او را بهازدواج رسول خدا(ص)درآورد...
و نظیر همین عبارت از واقدى نقل شده (2) و هم چنین اقوال غیر مشهور دیگر را نیز پاسخ داده و نیازىبذکر آنها نیست... (3)
یک اشتباه تاریخى دیگر
و نیز در پارهاى از روایاتى که در مورد این ازدواج فرخندهرسیده ظاهرا یک اشتباه دیگرى نیز رخ داده که بجاى عموىخدیجه-یعنى عمرو بن اسد-ورقة بن نوفل بن اسد(بعنوان عموىخدیجه)آمده که این مطلب گذشته از آنکه در اصل،خلافمشهور است از نظر نسبى هم اشتباه است.
زیرا ورقة بن نوفل پسر عموى خدیجه است،نه عموىخدیجه...
و بعید نیست که اینکار از تصرفات ناقلان حدیثبوده کهچون نام عموى خدیجه در حدیث آمده بوده و ورقة بن نوفل همشهرتى افسانهاى داشته،آن عنوان را با این نام منطبق دانسته و بهاینصورت درآوردهاند.
خطبه عقد
مرحوم صدوق در کتاب من لا یحضره الفقیه و شیخ کلینى درکتاب شریف کافى با مقدارى اختلاف خطبه عقدى را کهبوسیله ابو طالب ایراد شده نقل کردهاند که متن آن طبق روایتشیخ صدوق(ره)اینگونه است:
«الحمد لله الذى جعلنا من زرع ابراهیم و ذریة اسماعیل،و جعل لنا بیتا محجوجا و حرما آمنا یجبى الیه ثمرات کل شىء، و جعلنا الحکام على الناس فى بلدنا الذى نحنفیه،ثم ان ابن اخى محمد بن عبد الله بن عبد المطلبلا یوزن برجل من قریش الا رجح،و لا یقاس باحد منهمالا عظم عنه،و ان کان فى المال قل،فان المال رزق حائلو ظل زائل،و له فى خدیجه رغبة و لها فیه رغبة،و الصداقما سالتم عاجله و آجله،و له خطر عظیم و شان رفیع و لسانشافع جسیم». (4)
یعنى:سپاس خدایرا که ما را از کشت و محصول ابراهیم وذریه اسماعیل قرار داد،و براى ما خانه مقدسى را که مقصودحاجیان است و حرم امنى است که میوه هر چیز بسوى آن گردآید بنا فرمود،و ما را در شهرى که هستیم حاکمان بر مردم قرارداد.
سپس برادر زادهام محمد بن عبد الله بن عبد المطلب مردىاست که با هیچ یک از مردان قریش هم وزن نشود جز آنکه از اوبرتر است،و به هیچیک از آنها مقایسه نشود جز آنکه بر او افزوناست،و او اگر چه از نظر مالى کم مال است ولى مال پیوسته درحال دگرگونى و بىثباتى و همچون سایهاى رفتنى است،و اونسبتبه خدیجه راغب و خدیجه نیز به او مایل است،و مهریه او را نیز هر چه نقدى و غیر نقدى بخواهید آماده است،و محمد راداستانى بزرگ و شانى والا و شهرتى عظیم خواهد بود.
و در کتاب شریف کافى اینگونه است که پس از این خطبهعموى خدیجه خواستبعنوان پاسخ ابوطالب سخن بگوید ولى بهلکنت زبان دچار شد و نتوانست،از اینرو خدیجه خود بسخنآمده گفت:
عموجان:اگر چه شما بعنوان گواه اختیاردار من هستىولى در اختیار انتخاب من خود شایستهتر از دیگرانهستم،و اینک اى محمد من خود را به همسرى تو درمىآورم و مهریه نیز هر چه باشد بعهده خودم و در مالخودم خواهد بود،اکنون به عموى خود(ابوطالب)
دستور ده تا شترى نحر کرده و ولیمهاى ترتیب دهد وبنزد همسر خود آى!
ابوطالب فرمود:گواه باشید که خدیجه محمد(ص)رابهمسرى خویش پذیرفت و مهریه را نیز در مال خودضمانت کرد!
برخى از قریشیان با تعجب گفت:شگفتا!که زنانمهریه مردان را بعهده گیرند؟!
ابوطالب سختبخشم آمده روى پاى خود ایستاد وگفت: آرى اگر مردى همانند برادر زاده من باشد زنان باگرانبهاترین مهریه خود خواهانشان مىشوند و اگرهمانند شما باشند جز با مهریه گرانبها حاضر به ازدواجنمىشوند!
و در روایتخرائج راوندى است که چون خطبه عقدبپایان رسید و-محمد صلى الله علیه و آله-برخاست تابهمراه عمویش ابوطالب بخانه برود خدیجه بهآنحضرت عرض کرد:
«...الى بیتک فبیتى بیتک و انا جاریتک». (5)
یعنى:بسوى خانه خود بیا که خانه من خانه تو است ومن هم کنیز توام!
و از کتاب المنتقى کازرونى نقل شده که چون مراسم عقدبپایان رسید خدیجه به کنیزکان خود دستور داد التشادىبخود گرفته و دفها را بزنند و سپس به رسول خدا عرض کرد:
«...یا محمد مر عمک ابا طالب ینحر بکرة من بکراتکو اطعم الناس على الباب و هلم فقل (6) مع اهلک،فاطعم الناس و دخل رسول الله(ص)فقال مع اهله خدیجه». (7) یعنى اى محمد به عمویت ابوطالب دستور ده شتر جوانى ازشترانت را نحر کند و مردم را بر در خانه اطعام کن و بیا در کنارخاندانت چاشت را به استراحتبگذران،و ابوطالب اینکار راکرد و رسول خدا(ص)بنزد خدیجه آمده و در کنار او بهاستراحت روزانه پرداخت.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 8 صفحه
قسمتی از متن .doc :
خطبه عقد و مهریه
مشهور آن است که خواستگارى و خطبه عقد بوسیله ابوطالبعموى رسول خدا(صلى الله علیه و آله)انجام گردید و پذیرش وقبول آن نیز از سوى عمرو بن اسد-عموى خدیجه-صورت گرفت.
و در برابر این گفتار مشهور،اقوال دیگرى نیز وجود دارد...
مانند اینکه خطبه عقد بوسیله حمزة بن عبد المطلب یا دیگرىاز عموهاى آنحضرت انجام شد...
و یا اینکه پدر خدیجه-خویلد بن اسد-و یا پسر عموىخدیجه ورقة بن نوفل از طرف خدیجه قبول کرده و آن بانوىمحترمه را به عقد رسول خدا درآورد...
و بلکه در پارهاى از روایات گفتار نابجاى دیگرى نیز نقلشده که خدیجه به پدر خود خویلد شرابى داده و او را مست کرد.
و او در حال مستى این ازدواج را پذیرفت چون به حال عادىبازگشت و از جریان مطلع گردید بناى مخالفتبا این ازدواج راگذارده و بالاخره با وساطت و پا در میانى برخى از نزدیکان بهازدواج مزبور تن داده و آنرا پذیرفت... که پاسخ آن را چند تن از راویان و اهل تاریخ عهدهدار شدهکه ما متن گفتار ابن سعد را در طبقات براى شما انتخاب کرده ونقل مىکنیم که پس از ذکر چند روایتبدین مضمونمىگوید:
«و قال محمد بن عمر:فهذا کله عندنا غلط و وهم،و الثبتعندنا المحفوظ عن اهل العلم ان اباها خویلد بن اسدمات قبل الفجار،و ان عمها عمرو بن اسد زوجها رسولالله-صلى الله علیه و آله-» (1) .
یعنى:محمد بن عمر گفته است که تمامى این روایات درنزد ما ناصحیح و موهوم است و صحیح و ثابت نزد ما ودانشمندان آن است که پدر خدیجه یعنى خویلد بن اسد پیش ازجنگ فجار از دنیا رفته بود و عمویش عمرو بن اسد او را بهازدواج رسول خدا(ص)درآورد...
و نظیر همین عبارت از واقدى نقل شده (2) و هم چنین اقوال غیر مشهور دیگر را نیز پاسخ داده و نیازىبذکر آنها نیست... (3)
یک اشتباه تاریخى دیگر
و نیز در پارهاى از روایاتى که در مورد این ازدواج فرخندهرسیده ظاهرا یک اشتباه دیگرى نیز رخ داده که بجاى عموىخدیجه-یعنى عمرو بن اسد-ورقة بن نوفل بن اسد(بعنوان عموىخدیجه)آمده که این مطلب گذشته از آنکه در اصل،خلافمشهور است از نظر نسبى هم اشتباه است.
زیرا ورقة بن نوفل پسر عموى خدیجه است،نه عموىخدیجه...
و بعید نیست که اینکار از تصرفات ناقلان حدیثبوده کهچون نام عموى خدیجه در حدیث آمده بوده و ورقة بن نوفل همشهرتى افسانهاى داشته،آن عنوان را با این نام منطبق دانسته و بهاینصورت درآوردهاند.
خطبه عقد
مرحوم صدوق در کتاب من لا یحضره الفقیه و شیخ کلینى درکتاب شریف کافى با مقدارى اختلاف خطبه عقدى را کهبوسیله ابو طالب ایراد شده نقل کردهاند که متن آن طبق روایتشیخ صدوق(ره)اینگونه است:
«الحمد لله الذى جعلنا من زرع ابراهیم و ذریة اسماعیل،و جعل لنا بیتا محجوجا و حرما آمنا یجبى الیه ثمرات کل شىء، و جعلنا الحکام على الناس فى بلدنا الذى نحنفیه،ثم ان ابن اخى محمد بن عبد الله بن عبد المطلبلا یوزن برجل من قریش الا رجح،و لا یقاس باحد منهمالا عظم عنه،و ان کان فى المال قل،فان المال رزق حائلو ظل زائل،و له فى خدیجه رغبة و لها فیه رغبة،و الصداقما سالتم عاجله و آجله،و له خطر عظیم و شان رفیع و لسانشافع جسیم». (4)
یعنى:سپاس خدایرا که ما را از کشت و محصول ابراهیم وذریه اسماعیل قرار داد،و براى ما خانه مقدسى را که مقصودحاجیان است و حرم امنى است که میوه هر چیز بسوى آن گردآید بنا فرمود،و ما را در شهرى که هستیم حاکمان بر مردم قرارداد.
سپس برادر زادهام محمد بن عبد الله بن عبد المطلب مردىاست که با هیچ یک از مردان قریش هم وزن نشود جز آنکه از اوبرتر است،و به هیچیک از آنها مقایسه نشود جز آنکه بر او افزوناست،و او اگر چه از نظر مالى کم مال است ولى مال پیوسته درحال دگرگونى و بىثباتى و همچون سایهاى رفتنى است،و اونسبتبه خدیجه راغب و خدیجه نیز به او مایل است،و مهریه او را نیز هر چه نقدى و غیر نقدى بخواهید آماده است،و محمد راداستانى بزرگ و شانى والا و شهرتى عظیم خواهد بود.
و در کتاب شریف کافى اینگونه است که پس از این خطبهعموى خدیجه خواستبعنوان پاسخ ابوطالب سخن بگوید ولى بهلکنت زبان دچار شد و نتوانست،از اینرو خدیجه خود بسخنآمده گفت:
عموجان:اگر چه شما بعنوان گواه اختیاردار من هستىولى در اختیار انتخاب من خود شایستهتر از دیگرانهستم،و اینک اى محمد من خود را به همسرى تو درمىآورم و مهریه نیز هر چه باشد بعهده خودم و در مالخودم خواهد بود،اکنون به عموى خود(ابوطالب)
دستور ده تا شترى نحر کرده و ولیمهاى ترتیب دهد وبنزد همسر خود آى!
ابوطالب فرمود:گواه باشید که خدیجه محمد(ص)رابهمسرى خویش پذیرفت و مهریه را نیز در مال خودضمانت کرد!
برخى از قریشیان با تعجب گفت:شگفتا!که زنانمهریه مردان را بعهده گیرند؟!
ابوطالب سختبخشم آمده روى پاى خود ایستاد وگفت: آرى اگر مردى همانند برادر زاده من باشد زنان باگرانبهاترین مهریه خود خواهانشان مىشوند و اگرهمانند شما باشند جز با مهریه گرانبها حاضر به ازدواجنمىشوند!
و در روایتخرائج راوندى است که چون خطبه عقدبپایان رسید و-محمد صلى الله علیه و آله-برخاست تابهمراه عمویش ابوطالب بخانه برود خدیجه بهآنحضرت عرض کرد:
«...الى بیتک فبیتى بیتک و انا جاریتک». (5)
یعنى:بسوى خانه خود بیا که خانه من خانه تو است ومن هم کنیز توام!
و از کتاب المنتقى کازرونى نقل شده که چون مراسم عقدبپایان رسید خدیجه به کنیزکان خود دستور داد التشادىبخود گرفته و دفها را بزنند و سپس به رسول خدا عرض کرد:
«...یا محمد مر عمک ابا طالب ینحر بکرة من بکراتکو اطعم الناس على الباب و هلم فقل (6) مع اهلک،فاطعم الناس و دخل رسول الله(ص)فقال مع اهله خدیجه». (7) یعنى اى محمد به عمویت ابوطالب دستور ده شتر جوانى ازشترانت را نحر کند و مردم را بر در خانه اطعام کن و بیا در کنارخاندانت چاشت را به استراحتبگذران،و ابوطالب اینکار راکرد و رسول خدا(ص)بنزد خدیجه آمده و در کنار او بهاستراحت روزانه پرداخت.