لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 14
بردیا
بَردیا (به پارسی باستان: ) (درگذشتهٔ ۵۲۱ (پیش از میلاد)) نام پسر کوچکتر کوروش بزرگ هخامنشی و برادر کمبوجیه دوم بود.
کوروش بزرگ، در بستر مرگ، بردیا را به فرماندهی استانهای شرقی شاهنشاهی ایران گماشت. کمبوجیه دوم، پیش از رفتن به مصر، از آنجا که از احتمال شورش برادرش میترسید دستور کشتن بردیا را داد. هرچند برخی نیز معتقدند که کمبوجیه دستور کشتن بردیا را نداده است.
مردم از کشته شدن او خبر نداشتند و در سال ۵۲۲ (پیش از میلاد) شخصی به نام «گئوماته مغ» خود را به دروغ بردیا نامید و بر کوهی نزدیک شهر ایرانی پَیشیاوادا اعلام شاه بودن کرد. در متون تاریخی از وی به عنوان «بردیای دروغین» یاد شده است.
نام او
نام بردیا را یونانیان اِسمِردیس نوشتهاند. نام بردیا از ریشه -bard (بلند بودن) پارسی باستان مشتق شده و معنی این نام «والا» و «متعالی» است. واژههای برزو و همچنین بخش -برز در نام البرز با این واژه همریشه هستند.
داستان بردیایکی از مبهم ترین رویدادهای زندگی ایرانیان است و چنین می آید که حقیقت رویدادها هیچگاه روشن نخواهد شد. گاهنویسانیونانی با نبشتهی بیستون همسخنند که آنکه برتخت نشسته بود نه خود بردیا، که مغی (به گفتهی داریوش، گئومات نام) بوده است. به نظر می آید داریوش کوشیده است تا روایت رسمی را که در بیستون آورده، به همگان بقبولاند و در اشاعه و رسمیت بخشیدن به آن کوشیده است و شاید از اینروست که همهی گاهنویسان با وی همسخنند. هرودت می نویسد که کمبوجیه در بستر مرگ به بزرگان ایرانی می گوید که وی (به گفتهی بیستون پیش از حمله به مصر) دستور مرگ بردیا را به پرخشاسپ داده و وی نیز آن را انجام داده است، بزرگان سخن وی را باور نکردند و می پنداشتند آنکه در ایران برتخت نشسته بردیا پسر کورش است؛ به طبع پرخشاسپ نیز کشتن بردیا را انکارمی کرد.
با آنکه گاهنوسیانیونانی در مهم ترین نکته ها با نبشتهی بیستون همسخنند، باز گاهشناسان امروزی در واقعیت کشتن بردیا از سوی برادرش تردید دارند و این نگره را مطرح می کنند که شاید، آنکه به دست داریوش و همپیمانانش کشته شده است، خود بردیا پسر کورش بزرگ بوده است. داریوش در بیستون، برخلاف دیگر شورشیان، دربارهی گئومات توضیح مشروحی نمی دهد که کی بوده و از کجا برآمده است؛ ازین گذشته چگونه می شود کشته شدن مهم ترین شهربان شاهنشاهی،یعنی بردیا برای پنج سالی که کمبوجیه در بیرون از ایران به سر می برد، پنهان مانده باشد؟ همچنین بنا به گفتهی بیستون و هرودت،[۴] ایرانیان تردید نداشتند که پسر کوروش برآنان فرمان می راند؛ هرچند که گفته شده بردیا خود را از انظار پنهان می نمود. به نظر می آید که ایرانیان گفته های داریوش مبنی بر دروغین بودن بردیا را باور نداشتند؛ چه پس از مرگ بردیا، کس دیگری به نام وهیزداد در پارس به پاخاست و نقاط مهمی از ایران را گرفت؛ در ماد نیز شورش های بزرگی پدید آمد که مورد پشتیبانی توده های مردم بود، چه خود داریوش می گوید مردمی که در خانه های خود بودند، شوریدند. حتی در داده اییونانییعنی اسخیلوس بردیا پادشاهی قانونی است که با نیرنگ از سوی ویندافر،یکی از "هفت تن" کشته شده است، از گفته های وی بر می آید که بردیا از آنرو کشته شد که سیاستی را برخلاف وی ویاران دیگر اعمال می نمود. در نبشتهی بیستون نیز داریوش هنگامی که می خواهد آنانی را که در کشتن مغ، او رایاری رساندند نام برد، نخست نام ویندافر را می آورد.
در داده هاییونانی آمده است که غاصبان شاهنشاهی، دو برادر بوده اند که به نیرنگ دست زدند؛ شاید این دو تن، آنکه بر تخت نشسته، خود بردیا پسر کورش بوده است و دیگری مغی است که رایزن او بوده است و کارهایی که بردیا با نشستن بر تخت انجام داده است، با پیشنهاد او بوده است. از دوران کمبوجیه در برخی کشورها، ناخشنودی هایی پدید آمده بود و دروغ در کشورها بسیار شده بود؛ که شاید دلیل آن، باج سنگین دریافت شده برای تامین هزینهی جنگ مصر بوده باشد. در چنین شرایطی بردیا بر تخت نشست و دست به اصلاح هایی زد و این، سبب آرامش در شاهنشاهی شد. در گام نخست، باج سه سال را بخشود تا آنکه سازمان دارایی را اصلاح کند؛ هرچند که وی فرصت این کار را نیافت و آنرا داریوش به انجام رسانید. برخی برآنند که کارهای بردیا، در برابر سود بزرگان پارسی بوده است و او عایدی بزرگان را قطع کرد، در حالی که نبشتهی بیستون او را دشمن همهی مردم می داند؛ از اینروست که بزرگان پارسی بایکدیگر همپیمان می شوند که وی را از میان بردارند.
با گسترش قلمروی ایران، پایه و اساس اجتماعی می بایست استوار می گردید و برای تحکیم مبانی قدرت، علیه امتیازهای بزرگان اقدام هایی انجام می شد و گروه های گسترده تری از اجتماع که نیروی اساسی کشور هستند مورد توجه قرار می
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 16
مقدمه :
در ابتدای تشکیل سپاه پاسداران سه گروه به این نام وجود داشت و در پادگانهای مختلف مثل مقر ساواک در سلطنت آباد (پاسداران فعلی) پادگان قصر فیروزه (اکنون در اختیار نیروی هوایی ارتش قراردارد) و در پادگان لویزان فعال بود که بادستور امام خمینی این سه سپاه در هم ادغام و یکی شدند که مقر اصلی آن به عنوان ستاد مرکزی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در خیابان پاسداران قرار داشت.
اولین فرمانده سپاه پاسداران جواد منصوری از اعضای قدیمی حزب ملل اسلامی و گروه حزب الله پیش از انقلاب بود که بعدا از سپاه به وزارت خارجه رفت و اکنون سفیـر ایران در چین است. پس از او عباس آقازمانی مشهور به (ابوشریف) که او نیز از اعضای حزب ملل اسلامی و از مـوسسیـن و اعضای اصلی گروه حزب الله در ایران در سالهای قبل از پیروزی انقلاب اسلامی و دارای چندین سال سوابق مبارزاتی با رژیم پهلوی در داخل و خارج ایران بود، فرماندهی سپاه و فرماندهی عملیات آن را بر عهده گرفت . وی بعدها به سمت کاردار و سفیر ایران در کشور پاکستان منصوب شد و پس از اتمام دوران ماموریت در پاکستان و بازگشت از آن کشور ، به منظور تحصیل دروس حوزوی مدتی به قم رفت و بعد از آن در برخی کشورهای اسلامی اقامت گزید . بعد از ابوشریف، سپاه برای مدتی به شورای فرماندهی سپرده شد.
اولین فرمانده سپاه پس از شورای فرماندهی ، محسن رضایی است که در ۲۸ سالگی توسط روحالله خمینی به این سمت منصوب شد (تا قبل از این انتخاب فرمانده سپاه با شورای انقلاب اسلامی بود) سرلشکر محسن رضائی (دبیر کنونی مجمع تشخیص مصلحت نظام) برای مدت ۱۸ سال فرماندهی این نهاد را بر عهده داشت ولی در سال ۱۳۷۷ (۱۹۹۸ میلادی) از فرماندهی سپاه استعفا کرد و قائم مقام او سرلشگر سید یحیی صفوی مشهور به رحیم صفوی از سوی آیت الله سید علی خامنهای به این سمت منصوب شد. در ۱۰ شهریور ماه ۱۳۸۶ دوره مسئولیت ۱۰ ساله وی در فرماندهی سپاه به پایان رسید و آیت الله سید علی خامنهای به جای وی سرتیپ پاسدار محمدعلی جعفری فرمانده سابق نیروی زمینی سپاه را به فرماندهی سپاه پاسداران برگزید و او را از درجه سرتیپی به درجه سرلشگری ارتقا داد.
ساختار فرماندهی سپاه به شکلی است که در راس آن فرمانده کل قرار دارد پس از او جانشین یا قائم مقام قرار میگیرد و پس از او نیز رئیس ستاد مشترک حائز اهمیت است که به طور مستقیم با فرمانده کل در بالا و با فرماندهان نیروهای پنج گانه در پایین مرتبط است. فرمانده کل سپاه مستقیما توسط رهبری انتخاب میگردد و جانشین و فرماندهان ستاد مشترک و نیروها به پیشنهاد فرمانده کل و با تصویب و حکم رهبری انتخاب میشوند. دو ساختار دیگر در سپاه به نامهای حوزه نمایندگی ولی فقیه و سازمان حفاظت اطلاعات وجود دارد که اولی کاملاً مستقل از ساختار فرماندهی و مستقیما زیر نظر رهبری قرار دارد و دومی نیز تقریباً مستقل از فرماندهی است و فرمانده آن را رهبری با پیشنهاد فرمانده سپاه انتخاب میکند و فرمانده آن مستقیما با دفتر عمومی حفاظت اطلاعات در دفتر رهبری و شخص رهبر مرتبط است و به او گزارش میدهد
سپاه پاسداران نیرویی بود که بیشتر در زمینه نیروی نظامی زمینی فعالیت می کرد تا آنکه جناب محمد حسن خداوردی در جلسه شورای عالی سپاه بحث ایجاد یگان هوایی را برای اولین بار مطرح کرد و شهید کلاهدوز که در آن زمان قائم مقام سپاه بود گفت اگر سپاه نیروی هوایی داشته باشد باید نیروی دریایی نیز در اختیار داشته باشد و تصویب شد که یگان ترابری هوایی,دریایی,زمینی در سپاه ایجاد شود و جناب محمد حسن خداوردی در سال 1359 مسوولیت تشکیلات هوایی سپاه در را در اختیار گرفت.
به دلیل اینکه نیروی هوایی بیشتر شبیه به یک یگان کوچک بود گوشه ای از فرودگاه مهرآباد را گرفت و در آنجا فعالیت می کرد.سپس هواپیماهایی سبکی مانند سسنا,توربو کماندو و چیفتن را که از آنها استفاده ای نمی شد در اختیار گرفتند و برای آموزش خلبان تعدادی از افراد را به مرکز آموزش علوم و فنون هوایی فرستادند که در زمینه خلبان و امور فنی آموزش ببینند.همچنین سپاه فاقد هواپیما بزرگ بود و به همین دلیل تعدادی از Falcon- 20 شرکت آسمان را گرفت همچنین تعدادی نیز از نیروی دریایی و هلال احمر در اختیار گرفت (البته به صورت موقت) که بعدها تعدادی از این هواپیما به ناوگان سپاه اضافه شد.
تعدادی از هواپیماهای O-2 در ژاندارمری بودند با آمدن هواپیما پیشرفته که شاه ایران خریداری کرده بود این هواپیما از رده خارج شدن و سپاه آنها را در اختیار گرفت و سپاه تواست با کمک تکنسین هایی که از شرکت هما و آسمان گرفته بود آنها را اورهال کامل کند و سامانه های را روی این هواپیماها نصب کردند که می توانست در عملیات های هوایی از آن استفاده نمود.
نیروی هوایی سپاه که رو به ترقی بود و علاقه مند به فعالیت های بالگردی هم بود و با موافقت فرمانده سپاه برای داشتن نیروی بالگردی این نیرو مجهز به بالگرد نیز شد که تعدادی از افرادی که خلبانی هواپیما را خوانده بودند و علاقه مند به خلبانی هلیکوپتر نیز بودند آموزش های لازم را برای خلبانی بالگرد نیز دیدند و سپاه با هماهنگی که با انرژی اتمی کرد توانست دو فروند بالگرد Bell-206 را از این سازمان بگیرد.همچنین وزارت نفت نیز در آن زمان دارای 4 فروند بالگرد Bell-206 بود که از آنها استفاده ای زیادی نمی کرد به همین دلیل سپاه این بالگرد ها را در اختیار گرفت.
سپاه پاسداران نیرویی بود که بیشتر در زمینه نیروی نظامی زمینی فعالیت می کرد تا آنکه جناب محمد حسن خداوردی در جلسه شورای عالی سپاه بحث ایجاد یگان هوایی را برای اولین بار مطرح کرد و شهید کلاهدوز که در آن زمان قائم مقام سپاه بود گفت اگر سپاه نیروی هوایی داشته باشد باید نیروی دریایی نیز در اختیار داشته باشد و تصویب شد که یگان ترابری هوایی,دریایی,زمینی در سپاه ایجاد شود و جناب محمد حسن خداوردی در سال 1359 مسوولیت تشکیلات هوایی سپاه در را در اختیار گرفت.
به دلیل اینکه نیروی هوایی بیشتر شبیه به یک یگان کوچک بود گوشه ای از فرودگاه مهرآباد را گرفت و در آنجا فعالیت می کرد.سپس هواپیماهایی سبکی مانند سسنا,توربو کماندو و چیفتن را که از آنها استفاده ای نمی شد در اختیار گرفتند و برای آموزش خلبان تعدادی از افراد را به مرکز آموزش علوم و فنون هوایی فرستادند که در زمینه خلبان و امور فنی آموزش ببینند.همچنین سپاه فاقد هواپیما بزرگ بود و به همین دلیل تعدادی از Falcon- 20 شرکت آسمان را گرفت همچنین تعدادی نیز از نیروی دریایی و هلال احمر در اختیار گرفت (البته به صورت موقت) که بعدها تعدادی از این هواپیما به ناوگان سپاه اضافه شد.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 12
پیشگفتار:
دیرزمانی است که مردم جهان به اهمیت پیدایش خط والفبای آن پی برده، خواسته اندبدانند،کی وکجاوچگونه اختراع شده است.ولی باوجودتحقیقات وآراء مختلف این بحث هنوزبه مرتبه قطعیت نرسیده وتحقیقات همچنان ادامه دارد.
باشگفتی مشاهده می کنیم علیرغم دگرگونی ورشدوتحولات خط درطول تاریخ بازهم امروزدرزندگی روزمره ازانواع سیاق های موجوددرطول تاریخ خط،استفاده می شود. سرزمین پهناورایران نیزکه ازدوران باستان مصرتمدن های گوناگون ونقطه تلاقی فرهنگ های مختلف ودرنتیجه جایگاه زبانهای مختلف منسوب به شاخه های مستعدوباخطوط متنوع بوده است،ازاین قاعده مستثنی نیست،لیکن تحقیقات وپژوهشهای ما دراین زمینه بسیارناقص ومختصراست وکفاف سطح معاصراین علم را نمی دهد از این روجای پژوهش که حاوی تاریخچه خطوط اسلامی می باشد، همواره خالی بوده است.
گردآوری این تحقیق انگیزه هایی چون جلوگیری ازفراموشی وازمیان رفتن زحمات هنرمندان پیشین، دردسترس نبودن کتب وتحقیقات برای بهره جویی هنرجویان وعلاقه مندان وآگاه شدن اساتیدودانشجویان و علاقه شخصی به پیدایش وسیه تحول خط می باشد و اینکه بدانیم منشأخط نوشتاری امروزه ازکجاست.
مقدمه:
در روایت است که پیامبر(ص) فرمودند:«نخستین خط خداقلم بود و بفرمود تا همه بودنیهارا به رستاخیز بنویسند.»بدین ترتیب،نوشتن دارای منشأ الهی است.
سرنوشت انسان از همان روز ازل نوشته شده و تغییرناپذیری اش درحدیث پیامبر(ص) بیان شده است آنجاکه می فرماید:«قدرفع القلم».
نعمت داشتن "زبان واندیشه"وبه دنبال این دو،دستیابی انسان به«خط وکتابت» بارزترین ویژگی برتری انسان نسبت به سایرموجودات است.خط ونوشته را شاید بتوان مهمترین اختراع بشر در طول تاریخ دانست چراکه نوشته ها، مجرای انتقال اطلاعات،ثبت وضبط تاریخ هستند.
درمیان ملل متمدنه،خط منحصراًوسیله ی نمایش وضبط و تفهیم مقاصد و افکار است و استثناء ذوق لطیف ایرانی توانسته است ازآن، مانندسایرآثارصنایع ظریفه نیزاستفاده کند و اینک قرنهاست که خط ایرانی یکی ازمظاهرهنری ظریف ملی میباشد. ابن خلدون محقق تونسی تعریف جامع وکاملی ازخط نموده است. او می نویسد: خط عبارتست ازنشانه هاواشکالی از حروف که این شکلها کلمات شنیدنی رانشان میدهد و دلالت برنیات درونی انسان دارد. بنابراین خط نسبت به کلمات یانشانه های لغوی درمرتبه دوم قرارداردواین فن ازهنرهای شریف است.
قبل ازظهوراسلام زبان وخط ایرانی،پهلوی بودوکتب علمی،سیاسی وادبی باآن نوشته می شدوفقط کتابهای دینی به خط اوستایی نگاشته می شد.ولی پس ازظهوراسلام،شهرهای ایران یکی پس ازدیگری خط عربی را (که دراوایل اسلام خط کوفی بود)اقتباس کردند و ازآن پس ایرانیان به خط کوفی وسپس به خط نسخ می نوشتند. دراین رهگذرزبان فارسی نیز با برخی ازلغات عربی درآمیخت،درنتیجه زبانی موسوم به فارسی دری به وجودآمد.
قابل ذکراست که این دگرگونی به دلیل وسعت خاک ایران،درهمه جابه یک گونه ویک زمان صورت نگرفت.
چنانکه دربرخی ازنقاط ایران نظیرناحیه ی طبرستان که تعصب ویژه ای نسبت به حفظ شعایرملی خویش داشتند،درقرن دوم وسوم هجری نیزحتی ازخط پهلوی استفاده میکردند.بزرگترین سنداین دوران سکه های اسپهدان طبرستان است.آنها خط پهلوی را برروی سکه های خودضرب میکردند. آثاردیگری نیز وجود داردکه بیانگر استفاده ازخط پهلوی درقرن چهارم ه.ق است.مثل کتیبه های برجهای لاجیم و رسکت در مازندران که به خط پهلوی می باشد.
این نکته مسلم است که خط ازآغازپیدایش خوددرطی قرون واعصاربتدریج تحولات ودگرگونی های پیاپی دیده وراهای صعب ودشوارپیموده تابصورتهای کنونی درآمده است واین موضوع بستگی به تحولات وپیچ وخمهای تاریخ بشری واحتیاجات ورویدادهای مهم داشته است،ازقبیل تأسیس تمدنها،روی کارآمدن سلسله ها و انقراض سلسله های دیگر، مهاجرتهای اقوام،روابط بین آنها و ظهورادیان کتب مقدسه.
محققان، سیرتکاملی خط رابه صورت زیرتقسیم بندی کرده اند:
خط تصویری
2- خط صوتی یامفهوم نگار
3- خط هجایی یاسیلابی
4- خط الفبایی
دراین تحقیق به بررسی چگونگی پیدایش خط درایران خواهیم پرداخت.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 20
سیاست فرهنگی سوئد
مقدمه
عبارت «سیاست فرهنگی »به ساختارهای گروهی فعال جامعه درحمایت وارتقاء فرهنگ اشاره دارد.اعمال موفق سیاست فرهنگی مستلزم ارائه تعریف روشنی است از: اهداف ، روش های عملی ،روندهای ارتقاء وتکامل ، ارگان های سیاسی و اداری مسئول
میدان سیاست فرهنگی دربردارنده اقداماتی است که با بیان نوشتاری و گفتاری ، موسیقی ، تصاویر وصحنه ها و رسانه های گروهی ؛ مطبوعات ، رادیو و تلویزیون مرتبط است . فعالیت های معینی درچهارچوب آموزش عمومی و سازمان های غیردولتی درزمینه های یادشده و اقدامات لازم جهت حفظ و احیاء میراث فرهنگی در قلمرو سیاست فرهنگی قرار می گیرند.
اهداف سیاست فرهنگی
سیاست فرهنگی دهه 1970
پارلمان [سوئد]درسال 1974 به تصویب یک سلسله اهداف سیاست فرهنگی دولتی مبادرت نمود.مجلس نیزتصمیماتی درخصوص ساختار فرهنگ ملی و اصول بنیادین مشخص جهت تخصیص وجوه دولتی اتخاذنمود.اهداف سیاست فرهنگی کشورسوئد در8 ماده تنظیم گردید.
بین سال های 1970 و 1984 تلاش های به عمل آمده در این زمینه تراکم یافته و در نتیجه مشارکت دولت در زمینه فعالیت های فرهنگی به دو برابر ارتقاء یافت. به این ترتیب فرهنگ از سهم بیشتری در کل بودجه دولت برخوردار گردید.این درحالیست که با وجود اقتصاد ملی ضعیف دهة 1990 زمینه انجام اصلاحات سیاست فرهنگی کشورکاهش یافت.
گفتنی است با وجودیکه اصلاحات اعمال شده در این برهه زمانی در درجه اول برتعیین اولویت ها مبتنی بود؛امّاحوزة فرهنگ درسطح دولت موقعیت خودرا به خوبی حفظ نموده و ازمحدوده صرفه جویی ها مصون ماند.
سیاست فرهنگی دهه 1990
در پاییز سال 1996 پارلمان سوئد بر آن شد که 7 ماده جدید را جایگزین اهداف سیاست فرهنگی سال 1974 نماید.به علاوه ، نظام جدیدی درخصوص تخصیص کمکهای دولتی به نهادهای فرهنگی منطقه ای کشور اتخاذ گردید.
ازجمله مهمترین اهداف سیاست فرهنگی پارلمان سوئد در دهه1990 میتوان به موارد ذیل اشاره نمود:
1.دفاع از آزادی بیان و ایجاد شرایط لازم جهت دسترسی همگان به این نوع از آزادی
2. فراهم نمودن فرصت مشارکت درحیات فرهنگی ،تجربه رویدادهای فرهنگی و رشد خلاقیت فردی
3.ارتقاء تنوع فرهنگی ، توسعه هنری و مقابله با تأثیر منفی گرایش تجاری در حوزه فرهنگ
4. تبدیل فرهنگ به نیرویی پویا، برانگیزاننده و مستقل درجامعه
5.حفاظت و احیاء میراث فرهنگی
6.ارتقاء آموزش فرهنگی
7.ارتقاء تبادل فرهنگی بین المللی و ارتباطات میان فرهنگ های گوناگون در درون کشور
کشور سوئد از حکومت پادشاهی برخودار بوده و در زمرة کشورهای اسکاندیناوی قرار دارد. این کشور از وسعتی بالغ بر 000/450 کیلومتر مربع و جمعیتی حدود 89/8 میلیون نفر برخوردار میباشد. 83 درصد مردم کشور سوئد در خارج از شهرهای بزرگ زندگی میکنند. به لحاظ دینی 94 درصد مردم کشور تابع آیین پروتستان میباشند. زبان اکثریت مردم سوئد زبان سوئدی است که فارغ از اقلیتهای جامعه، 89 درصد از جمعیت کشور به این زبان تکلم میکنند. حدود 2 درصد از جمعیت کشور سوئد را شهروندان فنلاندی تشکیل میدهند.
کشور سوئد فعالانه با سایر کشورهای اسکاندیناوی همکاری نموده و در اتخاذ سیاستهای فرهنگی از قواعد اتحادیة اروپا تبعیت می نماید. این کشور از سال 1995 به عضویت اتحادیة اروپا درآمده است. کشور سوئد در میان سایر کشورهای اروپایی از استانداردهای اقتصادی و اجتماعی بالایی برخوردار میباشد. شاخصهای اقتصادی و رفاه عمومی در زمرة برترین نمونه های مقولات اجتماعی کشور قرار دارند. امکاناتی نظیر بهداشت و سلامت عمومی جامعه، آموزش و پرورش و اجرای فعالیتهای فرهنگی بالاترین درصد بودجة دولت را به خود اختصاص دادهاند.
تا دهة 1940 کشور سوئد به لحاظ حضور اقلیتهای نژادی، جامعهای یکدست محسوب میشد و تقریباً هیچ گونه مهاجرتی به آن کشور صورت نمیگرفت. پس از جنگ جهانی دوم مهاجرت به کشور سوئد آغاز گردید تا جایی که در حال حاضر حدود یک میلیون نفر مهاجر در کشور به حیات خود ادامه میدهند. تا اوایل سال 1985، حدود 47 درصد از مهاجرین به کشورهای اسکاندیناوی، 32 درصد به سایر کشورهای اروپایی و تنها 21 درصد به کشورهای غیر اروپایی تعلق داشت. بدین لحاظ تغییرات زیادی در قوانین مهاجرین اعمال گردیده و همگونسازی فرهنگهای خارجی با فرهنگ قالب کشور سوئد هدف اولیه و اصلی مسئولین و مقامات کشور سوئد بوده است. با گسترش جامعة اقلیت، مقامات سوئدی این اجازه را به مهاجرین دادند تا جایی که قوانین کشور اجازه میدهد، آنها نیز در جهت حفاظت از فرهنگ خود تلاش نموده و به اشاعة آن بپردازند.
ریشة سیاست فرهنگی کشور سوئد را باید در قرن 17 جستجو نمود یعنی زمانی که دایرة دولتی حفاظت از آرشیوها و ابنیة تاریخی کشور تأسیس گردید. در آن زمان اولین لایحه ویژه حفاظت از آثار تاریخی و فرهنگی کشور به تصویب رسید که انگیزة اصلی آن حفاظت از هویت ملی بود. در خلال قرن 18 سازمانهای فرهنگی متعددی تحت نظارت دولت تأسیس گردید. در خلال قرن 19 سنتهای اشرافی با سیاستهای جامعة مدنی در آمیخته و سیاست فرهنگی امروزی کشور سوئد شکل گرفت. برخی از این شاخصهای تاریخی که اثر خود را در فرهنگ امروزی بر جای گذاردهاند به سرعت در طی 25 سال اخیر تغییر شکل داده و متحول گردیده اند.
دستورالعمل های کلی سیاست فرهنگی
لازم به ذکر است که اهداف و روشهای سیاستهای فرهنگی امروزی کشور سوئد به طور عمده متأثر از تغییراتی است که در سالهای 1970 رخ داد. طی دهة 1930 و 1960 تغییراتی در اصول ساختاری کشور اعمال گردید. تا دهة 1930 بخش رفاه عمومی کشور سوئد در خدمت انواع هنرها قرار داشت و حتی در سال 1950 صنعت تلویزیون را نیز در بر گرفت. در اواخر دهة 1950 و اوایل 1960 حوزة فرهنگ کشور تحت نظارت سازمانها و نهادهای دولتی قرار گرفته و متعاقب آن بسیاری از اصلاحات در حوزة فرهنگ صورت گرفت.
در خلال دهة 1960 سیاست فرهنگی کشور تحت انتقاد شدید قرار گرفت. لازم به ذکر است که درصد بالایی از این انتقادات متوجه سیاست فرهنگی فعلی کشور میباشد. پیامد این انتقادات اتخاذ نوع دیگری از سیاست فرهنگی بود که در سال 1974 تدوین گردید.
طبق قانون مصوب 1974، اهداف سیاست فرهنگی ملّی تبیین گردیده و مسؤولیت اداره و نظارت بر امور فرهنگی کشور میان دولت ملی، شهرداریها، شوراهای محلی و ارگانهای داوطلب توزیع گردید.
در این دستورالعمل 8 هدف اصلی سیاست فرهنگی ملی به شرح ذیل تبیین گردیده است:
1- حمایت از آزادی افکار، آزادی عقاید و فراهم آوردن فضایی مناسب جهت خلق این گونه آزادیها
2- حضور سطوح مختلف جامعه در فعالیتهای فرهنگی
3- کاهش هرگونه تأثیر منفی فعالیتهای تجاری در بخش فرهنگ
4- اجرای اصل تمرکز زدایی در حوزة فرهنگ
5- فراهم آوردن امکانات بیشتر فرهنگی جهت برطرف نمودن احتیاجات طبقه محروم جامعه
6- فراهم آوردن تسهیلات جهت ارتقاء و حفاظت از هنر و فرهنگ معاصر
7- رعایت اصول مبادلة تجارب و ایدهها میان نهادها و سازمانهای فرهنگی دیگر کشورها در حیطة زبانشناسی و فرهنگ و هنر
اصل اولیة سیاست فرهنگی کشور بر اصل تمرکز زدایی استوار گردیده است. دولت مرکزی مسؤولیت تقسیم ادارة امور فرهنگی مابین 24 شورای منطقه ای و 288 شهرداری را برعهده دارد.
در اواخر دهة 1980 اصول سیاست فرهنگی کشور مجدداً تغییر یافت. در سال 1996 7 هدف اساسی ذیل جایگزین 8 هدف پیشین سیاست فرهنگی کشور گردید:
1- حمایت از آزادی افکار و بیان و برخورداری عامه مردم از چنین حقوقی
2- افزایش تشریک مساعی سطوح مختلف جامعه در فعالیتهای ملی و بین المللی فرهنگی
3- رعایت اصول تنوع فرهنگی، فعالیتهای هنری معاصر و کاهش تأثیر منفی تجارت بر حوزة هنر
4 - ارائه وجههای انعطاف پذیر، سیّال، مستقل و قانونمند از فرهنگ
5- حفاظت و بهره گیری از میراث فرهنگی ملّی
6- فراهم آوردن موقعیتهای تحصیلی در رشته های مختلف فرهنگی
7- پیروی از اصول بین المللی مبادلات فرهنگی
گفتنی است که اهداف مذکور مورد تشویق دولت واقع گردیده و قویاً از سوی دولت حمایت میگردد.
ساختارهای سازمانی و اداری
نهادهای دولتی و غیردولتی
مهمترین فاکتور در رویة دولت سوئد برقراری توازن میان اتخاذ سیاست فرهنگی و اجرای آن است. مسؤولیت ارائه سیاست فرهنگی و اختصاص بودجه مالی بر عهدة وزارت فرهنگ کشور و اجرای آن برعهدة آژانسهای مختلف فرهنگی با سیاق خاص خود آنها است. شورای ملی امور فرهنگی مهمترین مقام اجرایی ناظر بر رعایت اصول سیاستهای فرهنگی کشور محسوب میگردد.
تصمیمات دولتی از گزارشاتی اتخاذ میگردد که وزیر فرهنگ تدارک و ارسال می نماید. در این خصوص دفتر نخستوزیری بیشتر به عنوان هماهنگ کنندة امور ایفای نقش می نماید.
میزان و نحوة پرداخت بودجة نهادهای فرهنگی دولتی و سایر نهادها و سازمانهای فرهنگی کشور توسط دولت و پارلمان کشور تعیین میگردد. دولت در زمینة اتخاذ تصمیمات و اجرای چنین سیاستهایی از هیچ حق قانونی برخوردار نمیباشد. اداره و نظارت بر امور سیاست فرهنگی کشور به 2 بخش رسانه های ملّی (عهدهدار مسئولیت انتقال خبر، فیلم، کتب و مطبوعات) و بخش امور فرهنگی (عهدهدار مسؤولیت اداره و حفاظت از موزه ها، تئاترها، رقص، موسیقی، هنرهای تجسمی، کتابخانه های عمومی، اعطای کمک مالی به هنرمندان و حفاظت از میراث فرهنگی کشور) تفویض گردیده است.
اجرای سیاست فرهنگی در سطح ملّی عمدتاً بر عهدة شورای ملی امور فرهنگی است که هیأت مرکزی آثار باستانی ملی و هیأت حفظ آثار ملی نیز در این امر سهیم میباشند.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 13
سلیم اول:
سلطان سلیم اول (زاده ۱۴۶۵ درگذشته ۱۵۲۰)؛ پس از کشتن ولیعهد و برادر دیگر، پدر بیمار خود بایزید دوم را به دنبال کودتایی از سلطنت خلع کرد و خود در سال ۹۱۸ ه. ق. (۱۵۱۲ میلادی) به جای وی سلطان امپراتوری عثمانی گردید.او در میان پنج برادر خویش از همه جوانتر بود. او تا سال ۱۵۲۰ میلادی فقط هشت سال سلطنت کرد. سلیم جسور، خونریز و مستبد بود. تاریخ نگاران ترک او را «یاووز» یعنی بُرنده و قاطع و ثابت قدم لقب دادهاند.اروپاییان او را سهمناک خواندهاند.
سلیم با همه سنگدلی از دانش و ادب بی بهره نبود و به فارسی شعر میگفت که مجموعهای از سرودههای پارسی او موجود است. وی علمای دینی و اهل فضل و ادب را گرامی میداشت و در مذهب تسنن سختگیر و زودکش بود.
او در مدت سلطنت کوتاه خود شاه اسماعیل صفوی را در جنگ چالدران به سختی شکست داد و نتیجهٔ آن، الحاق بخش بزرگی از کردستان و نیز دیار بکر بود به سرزمین امپراتوری عثمانی.
جنگ چالدران:
جنگ چالدران میان سپاه قزلباش ایران به فرماندهی شاه اسماعیل یکم صفوی با ارتش عثمانی به فرماندهی سلطان سلیم یکم در ۳۱ مرداد ۸۹۳ هجری خورشیدی رخ داد. محّل این نبرد در دشت چالدران (در شمال آذربایجان غربی) بود. در این جنگ نیروهای قزلباش که در حدود ۴۰ هزار تن بودند با سپاه حدود ۱۰۰ هزار نفری عثمانی جنگیدند و با اینکه سلحشوری بسیاری به خرج دادند، به دلیل کمی نفرات و نداشتن اسلحههای گرم از سپاه عثمانی شکست خوردند. این در حالی بود که ارتش عثمانی دارای توپخانه و تفنگهای انفرادی بود، ولی سربازان ایرانی با شمشیر، نیزه، و تیروکمان میجنگیدند. پس از این جنگ، بخشی از شمالباختر ایران که شامل غرب کردستان و دیاربکر بود، از ایران جدا شد و به دست عثمانی افتاد.[۱]
دلیل کمی شمار سپاهیان ایران در این جنگ به این خاطر بود که بیشتر آنان در خراسان بودند تا از یورش غافلگیرانهٔ ازبکان جلوگیری کنند و علاوه بر این چون ایرانیان در آن زمان استفاده از سلاحهای گرم را ناجوانمردانه میدانستند، درپی به دست آوردن آن نرفته بودند و همین موضوع از دلایل اصلی شکست آنان در این جنگ بود.[۲] دلیل دیگر شکست قزلباشها در این جنگ پیشنهاد دورمش خان شاملو به شاه اسماعیل بود، مبنی بر اینکه اجازه دهند که ارتش عثمانی آرایش دفاعی خود را تکمیل کند تا ایرانیان بتوانند به ابراز دلیری بپردازند و شاه نیز با این پیشنهاد غیرعادی موافقت کرد. [۳]
علت وقوع جنگ:
صفویان در پی فعالیت و سازماندهای فرهنگی در طول دو قرن (بر اساس تعالیم صوفیانه و شیعی) توانستند با حمایت قبایل پیرو خود (قزلباشها) حکومت صفوی را در ایران پایهگذاری کنند. قدرت گرفتن یک دولت مستقل شیعی مذهب و متعصب در ایران امپراتوری عثمانی را که قصد حمله نهایی جهت تصرف اروپا را داشت از طرف مرزهای شرقی نگران ساخت و لذا لشکرکشی به سمت ایران را شروع کرد. این جنگ در دشت چالدران آغاز و پایان یافت.
قدرت گرفتن شاه اسماعیل یکم در عرصه نظامی و سیاسی با پیوستن صوفیان ترکمنی بود که بیشترشان در نواحی آناتولی و شام زندگی میکردند.در واقع بخش بزرگی از قبایل قزلباش پیش از پیوستن به شاه اسماعییل در آناتولی زندگی میکردند و پس مهاجرت قبایل اصلی نیز بخش بزرگی از مردمان آناتولی که در سرزمینهای خود باقی مانده بودند هم پیرو و یا متمایل به تشیع صوفی صفوی بودند. سازمان تبلیغی تصوف صفوی پیوسته از طریق شبکههای منظم خود و توسط خلفا ، ددهها و ... مریدان را به پیوستن به مرشد کامل فرقه که شاه اسماعیل بود تشویق میکردند.شاه اسماعیل نیز خود به خوبی از این امر آگاه بود و در نامهای به سلطان عثمانی این مطلب که بسیاری از مردمان ساکن در سرزمینهای عثمانیان پیرو او هستند را به رخ او کشیده بود. بدون شک ادامه حکومت سنی مذهب عثمانیان بدون محدود یا نابود کردن این روند کاملاً با مشکل مواجه میشد.به گفته برخی مورخین اگر در جنگ چالدران شاه اسماعیل به پیروزی میرسید شاه اسماعیل به قدرتی فراتر از تیمور دست مییافت و بی شک روند گسترش تشیع صفوی امپراتوری عثمانی را که تازه در ابتدای کار بود از صفحه روزگار محو میکرد همه این موارد انگیزه لازم برای یک رویارویی سرنوشت ساز و محتوم را برای هردو طرف محیا میسازد.اما برای این نبرد سرنوشت ساز دلایل دیگری هم وجود داشت که فقط تسریع کننده بودند.
شاه اسماعیل در تلاشی ناکام از رقبای سلطان سلیم پس از مرگ سلطان بایزید حمایت و پشتیبانی کرد.در مقابل سلطان سلیم اندکی پیش از شروع جنگ دست به قتل عام شیعیان در قلمرو عثمانی زدو کسانی هم که کشته نشدند داغ زده شدند و به متصرفات اروپایی تبعید شدند.