حریم فایل

دانلود کتاب، جزوه، تحقیق | مرجع دانشجویی

حریم فایل

دانلود کتاب، جزوه، تحقیق | مرجع دانشجویی

مفهوم عدالت در حقوق

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 26

 

مفهوم عدالت در حقوق

الف) مفهوم عدالت

تعریف عدالت

«عدالت» مفهومی است که بشر از آغاز تمدن خود می‌شناخته و برای استقرار آن کوشیده است.([۱]) مشاهده طبیعت و تاریخ رویدادها، و اندیشه در خلقت، از دیرباز انسان را متوجه ساخت که آفرینش جهان بیهوده نبوده و هدفی را دنبال می‌کند.([۲]) انسان نیز در این مجموعه منظم و با هدف قرار گرفته و با آن همگام و سازگار است. بنابراین، هر چیزی که در راستای این نظم طبیعی باشد، درست و عادلانه است.حقوق نیز از این قاعده بیرون نبوده و مبنای آن در مشاهده موجودات و اجتماع‌های گوناگون است. پس، از ملاحظه «آنچه هست» می‌توان به جوهر «آنچه باید باشد» دست یافت. به بیان دیگر، در شیوه ارسطویی جستجوی عدالت، واقع‌گرایی و پایه آن مشاهده و تجربه است. ([۳])

این مقاله جای تفصیل برای ملاحظه سیر تاریخی عقاید نیست، ولی تعریف‌های مهمی از عدالت را بیان می‌کند.

افلاطون و عدالت اجتماعی

افلاطون در کتاب «جمهوری» به تفصیل از عدالت سخن می‌گوید. ([۴]) به نظر او عدالت آرمانی است که تنها تربیت‌یافتگانِ دامان فلسفه به آن دسترسی دارند و به یاری تجربه و حس نمی‌توان به آن رسید. عدالت اجتماعی در صورتی برقرار می‌شود که «هر کس به کاری دست زند که شایستگی و استعداد آن را دارد، و از مداخله در کار دیگران بپرهیزد». پس، اگر تاجری به سپاهی‌گری بپردازد، یا یک فرد سپاهی، حکومت را به دست گیرد، نظمی که لازمه بقا و سعادت اجتماع است به هم خواهد ریخت و ظلم جانشین عدل‌خواهی شد.

حکومت، شایسته دانایان و خردمندان و حکیمان است و عدل آن است که هر کسی بر موضع خود قرار گیرد و، به جای پول و زور، خرد بر جامعه حکومت داشته باشد.

بی گمان، مقصود افلاطون طبقاتی کردن جامعه به شیوه خوان‌سالاران نبوده. زیرا، در جامعه آرمانی او اوصاف سپاهی‌گری، حکمت و تجارت اکتسابی است نه ارثی، و معیار توصیف اشخاص، زمان اشتغال است نه ولادت. با وجود این، بر او خرده گرفته‌اند که چرا وضع شغل و معلومات شخص، او را به حکم طبیعت، تنها سزاوار کاری معین می‌کند، چندان که تجاوز از آن ستمگری باشد. وانگهی، تقسیم میان آزادمردان و بردگان نیز در این طبقه‌بندی می‌گنجد: چنان که ارسطو بر همین پایه ادعا کرد که بعضی از مردم به حکم طبیعت، برده‌اند و باید در همین وضع باقی بمانند.([۵])

نفس آدمی نیز به عدالت نیازمند است، و هنگامی این فضیلت به دست می‌اید که هر یک از قوا در جای خود قرار گیرند و نظمی خاص بر روابط آنها حکمفرما باشد. تمام قوای انسانی، مانند خشم و شهوت، باید زیر فرمان عقل قرار گیرند و هر کدام عهده‌دار وظیفه خود شوند. ([۶]) مانند این مضمون را در ادبیات و حکمت و فقه نیز فراوان می‌توان دید، که نشانه نفوذ افکار حکیم دانای یونانی است. از جمله در مثنوی مولوی می‌خوانیم: عدل چه بود وضع اندر موضعش ظلم چه بود وضع در ناموقعش نیست باطل هر چه یزدان آفرید از غضب و زحلم و زنضج و مکید خیر مطلق نیست زینهار هیچ چیز شر مطلق نیست زینها هیچ چیز نفع و ضر هر یکی از موضع است علم از این رو واجبست و نافعست([۷]) همچنین از شیخ طوسی از کتاب مبسوط نقل شده است که : «ان العدل فی اللغه، ان یکون الانسان متعادل الاحوال متساویا»([۸]) در تفسیر «المیزان» (ج ۱، ص ۳۷۱) عدالت با این عبارت تعریف شده است: «و هی اعطاء کل ذی حق من القوی حقه، و وضعه فی موضعه الذی ینبغی له» و این مضمون‌ها نفوذ اندیشه‌های افلاطون را در این زمینه نشان می‌دهد. چنان که گفته شد، افلاطون، که مفهوم عدالت را در جامعه‌ای با فضیلت جستجو می‌کند، عدالت اجتماعی را در حاکمیت دانشمندان و خردمندان می‌بیند و تجاوز از آن را ظلم می‌شمارد. ارسطو و اعطای حق به سزاوار آن به نظر ارسطو، عدالت دارای دو معنی خاص و عام است: ([۹]) عدالت به معنی عام شامل تمام فضایل است. زیرا هر کس به کار ناشایسته‌ای دست زند، ستم کرده است. سعادت واقعی از آن کسی است که با فضیلت باشد و از دستورهای عقل اطاعت کند. فضیلت انسان دو آفت بزرگ دارد: افراط و تفریط، که بایستی از هر دو پرهیز کرد. میانه‌روی و اعتدال، میزان تشخیص رذایل از فضایل است؛ پس تهور و ترس هر دو مذموم و حد وسط بین آنها یعنی شجاعت فضیلت است؛ همچنان که سخاوت میانه بخل و تبذیر، و مناعت و تواضع، اعتدال میان تکبر و زبونی است. در آخرین تحلیل، می‌توان گفت: عدالت به معنی عام، «تقوای اجتماعی» است. ([۱۰]) در نظر ارسطو انسان، به حکم طبیعت، نه خواهان فضیلت و کمال است، نه گریزان از آن. فطرت انسان بسیط است و فضیلت و عدالت اکتسابی؛ منتها، طبیعت او به گونه‌ای است که می‌تواند خود را با آنچه کسب کرده سازگار کند و با خو کردن به آن، به کمال یابد. این مفهوم عدالت نیز در اخلاق و حکمت اسلامی نفوذ کرده است: از جمله در کتاب اخلاق عالم آرا (محسنی) می‌خوانیم که: «عدالت جامع فضایل است و مانع رذایل» و در توجیه آن می‌نویسد: «به جهت وحدت تناسبی است که در میان اجرای متباینه به هم می‌رسد و کثرت را به صورت وحدانی جلوه می‌دهد و آنجا که حضرت خیر الانام به کلام معجز نظام (خیر الامور اوسطها) به خیریت اوساط تصریح فرموده، شرف عدالت را بر وجهی ابلغ بیان نموده....» (ص ۳۴) . خواجه نصیر الدین طوسی نیز در کتاب اخلاق ناصری می‌نویسد: «اما انواعی که در تحت جنس عدالت است دوازده است: اول صداق، دوم الفت، سوم وفا، چهارم شفقت، پنجم صله رحم، ششم مکافات، هفتم حسن شرکت، هشتم حسن قضا، نهم تودد، دهم تسلیم، یازدهم توکل، دوازدهم عبادت...». ([۱۱]) عدالت، به معنی خاص کلمه، برابر داشتن اشخاص و اشیاء است. هدف عدالت همیشه تامین تساوی ریاضی نیست. مهم این است که بین سود و زیان و تکالیف و حقوق اشخاص، تناسب و اعتدال رعایت شود. پس، در تعریف عدالت می‌توان گفت: «فضیلتی است که به موجب آن باید به هر کس آنچه را که حق اوست داد.» ارسطو عدالت را به معاوضی و توزیعی تقسیم می‌کند: مقصود از عدالت معاوضی، تعادل میان دو عوض در معامله است، به گونه‌ای که یکی از دو طرف قرارداد نتواند به بهای فقر دیگری، ثروتمند شود یا هر دو عوض را به دست آورد. این مفهوم عدالت خود به خود در قرارداد به دست می‌اید، ولی ضمانت اجرای آن، جبران خساراتی است که زیان دیده را به وضع متعادل بازگرداند و برابری را تامین کند. بر عکس، عدالت توزیعی، مربوط به تقسیم ثروت و مناصب اجتماعی و ناظر به زندگی عمومی و نقش دولت است.



خرید و دانلود  مفهوم عدالت در حقوق


مفهوم عدالت در حقوق

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 26

 

مفهوم عدالت در حقوق

الف) مفهوم عدالت

تعریف عدالت

«عدالت» مفهومی است که بشر از آغاز تمدن خود می‌شناخته و برای استقرار آن کوشیده است.([۱]) مشاهده طبیعت و تاریخ رویدادها، و اندیشه در خلقت، از دیرباز انسان را متوجه ساخت که آفرینش جهان بیهوده نبوده و هدفی را دنبال می‌کند.([۲]) انسان نیز در این مجموعه منظم و با هدف قرار گرفته و با آن همگام و سازگار است. بنابراین، هر چیزی که در راستای این نظم طبیعی باشد، درست و عادلانه است.حقوق نیز از این قاعده بیرون نبوده و مبنای آن در مشاهده موجودات و اجتماع‌های گوناگون است. پس، از ملاحظه «آنچه هست» می‌توان به جوهر «آنچه باید باشد» دست یافت. به بیان دیگر، در شیوه ارسطویی جستجوی عدالت، واقع‌گرایی و پایه آن مشاهده و تجربه است. ([۳])

این مقاله جای تفصیل برای ملاحظه سیر تاریخی عقاید نیست، ولی تعریف‌های مهمی از عدالت را بیان می‌کند.

افلاطون و عدالت اجتماعی

افلاطون در کتاب «جمهوری» به تفصیل از عدالت سخن می‌گوید. ([۴]) به نظر او عدالت آرمانی است که تنها تربیت‌یافتگانِ دامان فلسفه به آن دسترسی دارند و به یاری تجربه و حس نمی‌توان به آن رسید. عدالت اجتماعی در صورتی برقرار می‌شود که «هر کس به کاری دست زند که شایستگی و استعداد آن را دارد، و از مداخله در کار دیگران بپرهیزد». پس، اگر تاجری به سپاهی‌گری بپردازد، یا یک فرد سپاهی، حکومت را به دست گیرد، نظمی که لازمه بقا و سعادت اجتماع است به هم خواهد ریخت و ظلم جانشین عدل‌خواهی شد.

حکومت، شایسته دانایان و خردمندان و حکیمان است و عدل آن است که هر کسی بر موضع خود قرار گیرد و، به جای پول و زور، خرد بر جامعه حکومت داشته باشد.

بی گمان، مقصود افلاطون طبقاتی کردن جامعه به شیوه خوان‌سالاران نبوده. زیرا، در جامعه آرمانی او اوصاف سپاهی‌گری، حکمت و تجارت اکتسابی است نه ارثی، و معیار توصیف اشخاص، زمان اشتغال است نه ولادت. با وجود این، بر او خرده گرفته‌اند که چرا وضع شغل و معلومات شخص، او را به حکم طبیعت، تنها سزاوار کاری معین می‌کند، چندان که تجاوز از آن ستمگری باشد. وانگهی، تقسیم میان آزادمردان و بردگان نیز در این طبقه‌بندی می‌گنجد: چنان که ارسطو بر همین پایه ادعا کرد که بعضی از مردم به حکم طبیعت، برده‌اند و باید در همین وضع باقی بمانند.([۵])

نفس آدمی نیز به عدالت نیازمند است، و هنگامی این فضیلت به دست می‌اید که هر یک از قوا در جای خود قرار گیرند و نظمی خاص بر روابط آنها حکمفرما باشد. تمام قوای انسانی، مانند خشم و شهوت، باید زیر فرمان عقل قرار گیرند و هر کدام عهده‌دار وظیفه خود شوند. ([۶]) مانند این مضمون را در ادبیات و حکمت و فقه نیز فراوان می‌توان دید، که نشانه نفوذ افکار حکیم دانای یونانی است. از جمله در مثنوی مولوی می‌خوانیم: عدل چه بود وضع اندر موضعش ظلم چه بود وضع در ناموقعش نیست باطل هر چه یزدان آفرید از غضب و زحلم و زنضج و مکید خیر مطلق نیست زینهار هیچ چیز شر مطلق نیست زینها هیچ چیز نفع و ضر هر یکی از موضع است علم از این رو واجبست و نافعست([۷]) همچنین از شیخ طوسی از کتاب مبسوط نقل شده است که : «ان العدل فی اللغه، ان یکون الانسان متعادل الاحوال متساویا»([۸]) در تفسیر «المیزان» (ج ۱، ص ۳۷۱) عدالت با این عبارت تعریف شده است: «و هی اعطاء کل ذی حق من القوی حقه، و وضعه فی موضعه الذی ینبغی له» و این مضمون‌ها نفوذ اندیشه‌های افلاطون را در این زمینه نشان می‌دهد. چنان که گفته شد، افلاطون، که مفهوم عدالت را در جامعه‌ای با فضیلت جستجو می‌کند، عدالت اجتماعی را در حاکمیت دانشمندان و خردمندان می‌بیند و تجاوز از آن را ظلم می‌شمارد. ارسطو و اعطای حق به سزاوار آن به نظر ارسطو، عدالت دارای دو معنی خاص و عام است: ([۹]) عدالت به معنی عام شامل تمام فضایل است. زیرا هر کس به کار ناشایسته‌ای دست زند، ستم کرده است. سعادت واقعی از آن کسی است که با فضیلت باشد و از دستورهای عقل اطاعت کند. فضیلت انسان دو آفت بزرگ دارد: افراط و تفریط، که بایستی از هر دو پرهیز کرد. میانه‌روی و اعتدال، میزان تشخیص رذایل از فضایل است؛ پس تهور و ترس هر دو مذموم و حد وسط بین آنها یعنی شجاعت فضیلت است؛ همچنان که سخاوت میانه بخل و تبذیر، و مناعت و تواضع، اعتدال میان تکبر و زبونی است. در آخرین تحلیل، می‌توان گفت: عدالت به معنی عام، «تقوای اجتماعی» است. ([۱۰]) در نظر ارسطو انسان، به حکم طبیعت، نه خواهان فضیلت و کمال است، نه گریزان از آن. فطرت انسان بسیط است و فضیلت و عدالت اکتسابی؛ منتها، طبیعت او به گونه‌ای است که می‌تواند خود را با آنچه کسب کرده سازگار کند و با خو کردن به آن، به کمال یابد. این مفهوم عدالت نیز در اخلاق و حکمت اسلامی نفوذ کرده است: از جمله در کتاب اخلاق عالم آرا (محسنی) می‌خوانیم که: «عدالت جامع فضایل است و مانع رذایل» و در توجیه آن می‌نویسد: «به جهت وحدت تناسبی است که در میان اجرای متباینه به هم می‌رسد و کثرت را به صورت وحدانی جلوه می‌دهد و آنجا که حضرت خیر الانام به کلام معجز نظام (خیر الامور اوسطها) به خیریت اوساط تصریح فرموده، شرف عدالت را بر وجهی ابلغ بیان نموده....» (ص ۳۴) . خواجه نصیر الدین طوسی نیز در کتاب اخلاق ناصری می‌نویسد: «اما انواعی که در تحت جنس عدالت است دوازده است: اول صداق، دوم الفت، سوم وفا، چهارم شفقت، پنجم صله رحم، ششم مکافات، هفتم حسن شرکت، هشتم حسن قضا، نهم تودد، دهم تسلیم، یازدهم توکل، دوازدهم عبادت...». ([۱۱]) عدالت، به معنی خاص کلمه، برابر داشتن اشخاص و اشیاء است. هدف عدالت همیشه تامین تساوی ریاضی نیست. مهم این است که بین سود و زیان و تکالیف و حقوق اشخاص، تناسب و اعتدال رعایت شود. پس، در تعریف عدالت می‌توان گفت: «فضیلتی است که به موجب آن باید به هر کس آنچه را که حق اوست داد.» ارسطو عدالت را به معاوضی و توزیعی تقسیم می‌کند: مقصود از عدالت معاوضی، تعادل میان دو عوض در معامله است، به گونه‌ای که یکی از دو طرف قرارداد نتواند به بهای فقر دیگری، ثروتمند شود یا هر دو عوض را به دست آورد. این مفهوم عدالت خود به خود در قرارداد به دست می‌اید، ولی ضمانت اجرای آن، جبران خساراتی است که زیان دیده را به وضع متعادل بازگرداند و برابری را تامین کند. بر عکس، عدالت توزیعی، مربوط به تقسیم ثروت و مناصب اجتماعی و ناظر به زندگی عمومی و نقش دولت است.



خرید و دانلود  مفهوم عدالت در حقوق


در مفهوم سیره

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 23

 

در مفهوم سیره

یکی از منا بع شناخت که یک نفر مسلمان باید و بینش خود را با استفاده از آن اصلاح و تکمیل کند سیره وجود مقدس پیغمبر اکرم (ص) است . قبل ازورود به بحث مقدمه کوتاهی را یاد آوری می کنم وآن اینکه:یکی از نعمتهای خدا برما مسلمین ویکی از افتخارات مسلمین نسبت به پیروان ادیان دیگر اینست که قسمت بسیار زیادی ازسخنان پیغمبر(ص) متواترو مسلم است امروزط در اختیار ما قرار دارد در صورتی که پیروان هیچ یک از ادیان دیگر نمی تواند چنین ادعایی بکنند و به طور قطع بگویند که مثلا فلان جمله ، جمله ای است که از زبان موسی (ع) یا از زبان عیسی (ع) شنیده شده است .

البته جمله های زیادی هست ولی آنقدر که باید ، مسلم و قطعی نیست .

دیگر اینکه تاریخ زندگی پیغمبر ما بسیار روشن و مستند است . حتی دقایق وجزئیاتی اززندگی پیغمبراکرم امروز به صورت قطعی ومسلم دردست است که دربارة هیچ کس دیگرچنین نیست .ازسال وزمان وحتی روزتولدش واینکه چندمین هفته بوده است ودوران شیرخوارگیش ، دورانی که در صحرا زندگی کرده است ، دوران قبل از بلوغ او ، مسافرتهایش به خارج عربستان ، شغلهایی که قبل از نبوت داشته ، اینکه ازدواجش درچه سن و سالی بوده است و چه فرزندانی برایش متولد شده اند و آنها که قبل از خودش از دنیا رفته اند ، در چهع سنی و.فات کرده اند ، و امسال اینها ، تا به دوران رسالت و بعثتش که دقیق تر و بارزتر است ، چون بعثت او منجر به حادثه بزرگی میشود . اولین کسی که به او ایمان آورد چه کسی بود، دومین کسی که به او ایمان آورد چه کسی بود ، سومین فردی که به او ایمکان آورد چه کسی بود ، فلان شخص در چه سالی ایمان آورد ، چه سخنانی میان او و دیگران مبادله شد ، چه کارهایی کرد و چه روشی داشت همه و همه دقیقا روشن است .

عده ای از مسیحیها ، یعنی مسیحیان جغرافیایی نه مسیحیانی که ایمان دارند میگویندآیا اصلاً کسی بنام مسیح در دنیا وجود داشته یا یا این یک شخصیت افسانه ای است که ساخته اند . اینها اصلاً در وجود مسیح شک دارند البته این حرف از نظرما مردود است چون قرآن وجود عیسی (ع) را تایئد کرده و ما از آن جهت که به قرآن ایمان داریم ، دیگر شکی در این مطلب نداریم .

برای مسیحیان مسائلی از این قبیل که حواریون عیسی چه کسانی بودند و انجیل در چه تاریخی به صورت کتاب در آمد چند انجیل بود و نظائر اینها اساساً مکتوم است . ولی برای ما مسلمین چه منع گفتار و چه منع رفتار پیغمبر اکرم هر دو بسیار مسلم و تا شعاع بسیر زیادی قطعی است نه ظنی .

آنچه ما موظفیم از وجود پیغمبر اکرم استفاده کنیم هم در گفتار است و هم در رفتار ، هم در قول است و هم در فعل ، یعنی قول و فعل پیغمبر برای ما راهنما و سند است و باید از آن بهره بگیریم .

در مورد کلمات بزگان عمده مطلب این است که نکات بسیار دقیقی در انها گنجانیده شده است که افراد بتوانند درک کنند . خصوصاً که پیغمبر اکرم در مورد سخنان خود فرمود : ( اعطیت جوامع الکلم) خدا به من کلمات جامعه داده است یعنی خدا به من قدرتی داده است که با یک سخن کوچک میتوانم یک دنیا مطلب بگویم و پیامبر این را در عمل هم نشان داد . سخنان رسول اکرم را همه میشنیدند ولی همه نمیتوانستند به عمق سخنان ایشان آنچنان که باید یرسند .

ببنید پیغمبر اکرم چگونه یک مطلب را پیشگویی میکند . ایشان جمله ای دارد که مفاد ان چنین است : سخنانی را که از من میشنوید ضبط و نگهداری کنید و به نسلهای آینده تحویل دهید و بسپارید . سپس میفرماید : ای بسا نسلهای اینده و خیلی دور وقتی بیایند معنی حرف مرا بهتر از شما که امروز پای منبر من هستید بفهمند . مطابق حدیث معروفی که در کتب معتبر ما نظیر کافی و تحف العقول است و از احادیثی است که شیعه و سنی روایت کرده اند پیامبر اکرم (ص) فرمودند : نضر الله عبدا سمع مقالتی فو عاها و بلغها من لم یسمعها یعنی خدای خرم سازد چهره کسی را که سخن مرا بشنود و ظبط کند .

کندوبرساند به کسانی که آن سخن راازمن نشنیده اند .بعد این جمله رااضافه فرمود :فرب حامل فقه غیرفقیه ورب حامل فقه الی من هوا فقه منه این متحمل کردن که با کلمه رب صورت گرفته اشاره به آینده است . بسا مردمی که حامل یک سخن عمیقند ولی خودشان عمیق نیستند .جملاتی را همیشه نقل می کنند ولی خودشان نمی توانند به عمق آن پی ببرند .وبسا مردمی که جمله ای را فقهی را حمل می کنند یعنی جمله ای را که شنیده اند وحفظ دارند درحالیکه خودشان فقیه هم هستند نقل می کنند برای کسانی که از خود آنها فقیه ترند .یعنی نقل می کنند برای کسی که از او عمقتر وعمق فکرش بیشتر است . که وقتی برایش نقل می شود ،چیزهایی می فهمید که خود آن کسی که نقل کرده است ،نمی فهمد . اینست که ما می بینیم سخنان پیغمبر (ص)دقیقا قرن به قرن ،نمی گویم عمق بیشتری پیدا کرده ،عمق بیشتری برایش کشف شده است . پیغمبر درموضوعات زیادی سخن گفته است ، ازجمله دراخلاق ،فقه، عرفان ، معارف وفلسفه پس همینطور که گفتار پیغمبر نیاز به تعمق وتفسیر دارد ، رفتار پیغمبر هم نیاز به تعمق وتفسیر دارد ما نمی توانیم از این اظهار تاسف دربارة خودمان خودداری کنیم که ما که امت پیغمبر آخر الزمان هستیم ، ازهرکداممان اگر پنج تا سخن از پیغمبر بخواهند حتی لفظش رانمی دانیم ، معنی وتفسیرش بماند ، ونه از سیره ورفتار پیغمبر می توانیم دو سه کلمه بگوئیم .

معنی لغت سیره

سیره در زبان عربی از ماده سیر است .سیر ، یعنی حرکت ، رفتن ، راه رفتن . لغت سیره راکه مسلمین ازصدر اسلام وشاید قرن دوم هجری به کار برده اند ، خیلی عالی انتخاب کرده اند .البته درعمل مورخین ما خوب ازعهده برنیامده اند . شاید قدیمی ترین سیره ها را ابن اسحاق نوشته که بعد از او ابن هشام آن را به صورت کتابی درآورده است . می گویند ابن اسحاق شیعه بوده ودرحدود نیمة قرن دوم هجری می زیسته است .گفتیم سیریعنی رفتن وسیره یعنی نوع رفتن . درزبان عربی ، سیره بروزن فعله است وفعله درزبان عربی برنوع دلالت می کند چنانکه جلسه یعنی نشستن وجلسه یعنی سبک ونوع نشستن . نکته دقیقی است ، سیر یعنی رفتن ورفتار ، ولی سیره یعنی



خرید و دانلود  در مفهوم سیره


در مفهوم سیره

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 23

 

در مفهوم سیره

یکی از منا بع شناخت که یک نفر مسلمان باید و بینش خود را با استفاده از آن اصلاح و تکمیل کند سیره وجود مقدس پیغمبر اکرم (ص) است . قبل ازورود به بحث مقدمه کوتاهی را یاد آوری می کنم وآن اینکه:یکی از نعمتهای خدا برما مسلمین ویکی از افتخارات مسلمین نسبت به پیروان ادیان دیگر اینست که قسمت بسیار زیادی ازسخنان پیغمبر(ص) متواترو مسلم است امروزط در اختیار ما قرار دارد در صورتی که پیروان هیچ یک از ادیان دیگر نمی تواند چنین ادعایی بکنند و به طور قطع بگویند که مثلا فلان جمله ، جمله ای است که از زبان موسی (ع) یا از زبان عیسی (ع) شنیده شده است .

البته جمله های زیادی هست ولی آنقدر که باید ، مسلم و قطعی نیست .

دیگر اینکه تاریخ زندگی پیغمبر ما بسیار روشن و مستند است . حتی دقایق وجزئیاتی اززندگی پیغمبراکرم امروز به صورت قطعی ومسلم دردست است که دربارة هیچ کس دیگرچنین نیست .ازسال وزمان وحتی روزتولدش واینکه چندمین هفته بوده است ودوران شیرخوارگیش ، دورانی که در صحرا زندگی کرده است ، دوران قبل از بلوغ او ، مسافرتهایش به خارج عربستان ، شغلهایی که قبل از نبوت داشته ، اینکه ازدواجش درچه سن و سالی بوده است و چه فرزندانی برایش متولد شده اند و آنها که قبل از خودش از دنیا رفته اند ، در چهع سنی و.فات کرده اند ، و امسال اینها ، تا به دوران رسالت و بعثتش که دقیق تر و بارزتر است ، چون بعثت او منجر به حادثه بزرگی میشود . اولین کسی که به او ایمان آورد چه کسی بود، دومین کسی که به او ایمان آورد چه کسی بود ، سومین فردی که به او ایمکان آورد چه کسی بود ، فلان شخص در چه سالی ایمان آورد ، چه سخنانی میان او و دیگران مبادله شد ، چه کارهایی کرد و چه روشی داشت همه و همه دقیقا روشن است .

عده ای از مسیحیها ، یعنی مسیحیان جغرافیایی نه مسیحیانی که ایمان دارند میگویندآیا اصلاً کسی بنام مسیح در دنیا وجود داشته یا یا این یک شخصیت افسانه ای است که ساخته اند . اینها اصلاً در وجود مسیح شک دارند البته این حرف از نظرما مردود است چون قرآن وجود عیسی (ع) را تایئد کرده و ما از آن جهت که به قرآن ایمان داریم ، دیگر شکی در این مطلب نداریم .

برای مسیحیان مسائلی از این قبیل که حواریون عیسی چه کسانی بودند و انجیل در چه تاریخی به صورت کتاب در آمد چند انجیل بود و نظائر اینها اساساً مکتوم است . ولی برای ما مسلمین چه منع گفتار و چه منع رفتار پیغمبر اکرم هر دو بسیار مسلم و تا شعاع بسیر زیادی قطعی است نه ظنی .

آنچه ما موظفیم از وجود پیغمبر اکرم استفاده کنیم هم در گفتار است و هم در رفتار ، هم در قول است و هم در فعل ، یعنی قول و فعل پیغمبر برای ما راهنما و سند است و باید از آن بهره بگیریم .

در مورد کلمات بزگان عمده مطلب این است که نکات بسیار دقیقی در انها گنجانیده شده است که افراد بتوانند درک کنند . خصوصاً که پیغمبر اکرم در مورد سخنان خود فرمود : ( اعطیت جوامع الکلم) خدا به من کلمات جامعه داده است یعنی خدا به من قدرتی داده است که با یک سخن کوچک میتوانم یک دنیا مطلب بگویم و پیامبر این را در عمل هم نشان داد . سخنان رسول اکرم را همه میشنیدند ولی همه نمیتوانستند به عمق سخنان ایشان آنچنان که باید یرسند .

ببنید پیغمبر اکرم چگونه یک مطلب را پیشگویی میکند . ایشان جمله ای دارد که مفاد ان چنین است : سخنانی را که از من میشنوید ضبط و نگهداری کنید و به نسلهای آینده تحویل دهید و بسپارید . سپس میفرماید : ای بسا نسلهای اینده و خیلی دور وقتی بیایند معنی حرف مرا بهتر از شما که امروز پای منبر من هستید بفهمند . مطابق حدیث معروفی که در کتب معتبر ما نظیر کافی و تحف العقول است و از احادیثی است که شیعه و سنی روایت کرده اند پیامبر اکرم (ص) فرمودند : نضر الله عبدا سمع مقالتی فو عاها و بلغها من لم یسمعها یعنی خدای خرم سازد چهره کسی را که سخن مرا بشنود و ظبط کند .

کندوبرساند به کسانی که آن سخن راازمن نشنیده اند .بعد این جمله رااضافه فرمود :فرب حامل فقه غیرفقیه ورب حامل فقه الی من هوا فقه منه این متحمل کردن که با کلمه رب صورت گرفته اشاره به آینده است . بسا مردمی که حامل یک سخن عمیقند ولی خودشان عمیق نیستند .جملاتی را همیشه نقل می کنند ولی خودشان نمی توانند به عمق آن پی ببرند .وبسا مردمی که جمله ای را فقهی را حمل می کنند یعنی جمله ای را که شنیده اند وحفظ دارند درحالیکه خودشان فقیه هم هستند نقل می کنند برای کسانی که از خود آنها فقیه ترند .یعنی نقل می کنند برای کسی که از او عمقتر وعمق فکرش بیشتر است . که وقتی برایش نقل می شود ،چیزهایی می فهمید که خود آن کسی که نقل کرده است ،نمی فهمد . اینست که ما می بینیم سخنان پیغمبر (ص)دقیقا قرن به قرن ،نمی گویم عمق بیشتری پیدا کرده ،عمق بیشتری برایش کشف شده است . پیغمبر درموضوعات زیادی سخن گفته است ، ازجمله دراخلاق ،فقه، عرفان ، معارف وفلسفه پس همینطور که گفتار پیغمبر نیاز به تعمق وتفسیر دارد ، رفتار پیغمبر هم نیاز به تعمق وتفسیر دارد ما نمی توانیم از این اظهار تاسف دربارة خودمان خودداری کنیم که ما که امت پیغمبر آخر الزمان هستیم ، ازهرکداممان اگر پنج تا سخن از پیغمبر بخواهند حتی لفظش رانمی دانیم ، معنی وتفسیرش بماند ، ونه از سیره ورفتار پیغمبر می توانیم دو سه کلمه بگوئیم .

معنی لغت سیره

سیره در زبان عربی از ماده سیر است .سیر ، یعنی حرکت ، رفتن ، راه رفتن . لغت سیره راکه مسلمین ازصدر اسلام وشاید قرن دوم هجری به کار برده اند ، خیلی عالی انتخاب کرده اند .البته درعمل مورخین ما خوب ازعهده برنیامده اند . شاید قدیمی ترین سیره ها را ابن اسحاق نوشته که بعد از او ابن هشام آن را به صورت کتابی درآورده است . می گویند ابن اسحاق شیعه بوده ودرحدود نیمة قرن دوم هجری می زیسته است .گفتیم سیریعنی رفتن وسیره یعنی نوع رفتن . درزبان عربی ، سیره بروزن فعله است وفعله درزبان عربی برنوع دلالت می کند چنانکه جلسه یعنی نشستن وجلسه یعنی سبک ونوع نشستن . نکته دقیقی است ، سیر یعنی رفتن ورفتار ، ولی سیره یعنی



خرید و دانلود  در مفهوم سیره


در مفهوم سیره

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 23

 

در مفهوم سیره

یکی از منا بع شناخت که یک نفر مسلمان باید و بینش خود را با استفاده از آن اصلاح و تکمیل کند سیره وجود مقدس پیغمبر اکرم (ص) است . قبل ازورود به بحث مقدمه کوتاهی را یاد آوری می کنم وآن اینکه:یکی از نعمتهای خدا برما مسلمین ویکی از افتخارات مسلمین نسبت به پیروان ادیان دیگر اینست که قسمت بسیار زیادی ازسخنان پیغمبر(ص) متواترو مسلم است امروزط در اختیار ما قرار دارد در صورتی که پیروان هیچ یک از ادیان دیگر نمی تواند چنین ادعایی بکنند و به طور قطع بگویند که مثلا فلان جمله ، جمله ای است که از زبان موسی (ع) یا از زبان عیسی (ع) شنیده شده است .

البته جمله های زیادی هست ولی آنقدر که باید ، مسلم و قطعی نیست .

دیگر اینکه تاریخ زندگی پیغمبر ما بسیار روشن و مستند است . حتی دقایق وجزئیاتی اززندگی پیغمبراکرم امروز به صورت قطعی ومسلم دردست است که دربارة هیچ کس دیگرچنین نیست .ازسال وزمان وحتی روزتولدش واینکه چندمین هفته بوده است ودوران شیرخوارگیش ، دورانی که در صحرا زندگی کرده است ، دوران قبل از بلوغ او ، مسافرتهایش به خارج عربستان ، شغلهایی که قبل از نبوت داشته ، اینکه ازدواجش درچه سن و سالی بوده است و چه فرزندانی برایش متولد شده اند و آنها که قبل از خودش از دنیا رفته اند ، در چهع سنی و.فات کرده اند ، و امسال اینها ، تا به دوران رسالت و بعثتش که دقیق تر و بارزتر است ، چون بعثت او منجر به حادثه بزرگی میشود . اولین کسی که به او ایمان آورد چه کسی بود، دومین کسی که به او ایمان آورد چه کسی بود ، سومین فردی که به او ایمکان آورد چه کسی بود ، فلان شخص در چه سالی ایمان آورد ، چه سخنانی میان او و دیگران مبادله شد ، چه کارهایی کرد و چه روشی داشت همه و همه دقیقا روشن است .

عده ای از مسیحیها ، یعنی مسیحیان جغرافیایی نه مسیحیانی که ایمان دارند میگویندآیا اصلاً کسی بنام مسیح در دنیا وجود داشته یا یا این یک شخصیت افسانه ای است که ساخته اند . اینها اصلاً در وجود مسیح شک دارند البته این حرف از نظرما مردود است چون قرآن وجود عیسی (ع) را تایئد کرده و ما از آن جهت که به قرآن ایمان داریم ، دیگر شکی در این مطلب نداریم .

برای مسیحیان مسائلی از این قبیل که حواریون عیسی چه کسانی بودند و انجیل در چه تاریخی به صورت کتاب در آمد چند انجیل بود و نظائر اینها اساساً مکتوم است . ولی برای ما مسلمین چه منع گفتار و چه منع رفتار پیغمبر اکرم هر دو بسیار مسلم و تا شعاع بسیر زیادی قطعی است نه ظنی .

آنچه ما موظفیم از وجود پیغمبر اکرم استفاده کنیم هم در گفتار است و هم در رفتار ، هم در قول است و هم در فعل ، یعنی قول و فعل پیغمبر برای ما راهنما و سند است و باید از آن بهره بگیریم .

در مورد کلمات بزگان عمده مطلب این است که نکات بسیار دقیقی در انها گنجانیده شده است که افراد بتوانند درک کنند . خصوصاً که پیغمبر اکرم در مورد سخنان خود فرمود : ( اعطیت جوامع الکلم) خدا به من کلمات جامعه داده است یعنی خدا به من قدرتی داده است که با یک سخن کوچک میتوانم یک دنیا مطلب بگویم و پیامبر این را در عمل هم نشان داد . سخنان رسول اکرم را همه میشنیدند ولی همه نمیتوانستند به عمق سخنان ایشان آنچنان که باید یرسند .

ببنید پیغمبر اکرم چگونه یک مطلب را پیشگویی میکند . ایشان جمله ای دارد که مفاد ان چنین است : سخنانی را که از من میشنوید ضبط و نگهداری کنید و به نسلهای آینده تحویل دهید و بسپارید . سپس میفرماید : ای بسا نسلهای اینده و خیلی دور وقتی بیایند معنی حرف مرا بهتر از شما که امروز پای منبر من هستید بفهمند . مطابق حدیث معروفی که در کتب معتبر ما نظیر کافی و تحف العقول است و از احادیثی است که شیعه و سنی روایت کرده اند پیامبر اکرم (ص) فرمودند : نضر الله عبدا سمع مقالتی فو عاها و بلغها من لم یسمعها یعنی خدای خرم سازد چهره کسی را که سخن مرا بشنود و ظبط کند .

کندوبرساند به کسانی که آن سخن راازمن نشنیده اند .بعد این جمله رااضافه فرمود :فرب حامل فقه غیرفقیه ورب حامل فقه الی من هوا فقه منه این متحمل کردن که با کلمه رب صورت گرفته اشاره به آینده است . بسا مردمی که حامل یک سخن عمیقند ولی خودشان عمیق نیستند .جملاتی را همیشه نقل می کنند ولی خودشان نمی توانند به عمق آن پی ببرند .وبسا مردمی که جمله ای را فقهی را حمل می کنند یعنی جمله ای را که شنیده اند وحفظ دارند درحالیکه خودشان فقیه هم هستند نقل می کنند برای کسانی که از خود آنها فقیه ترند .یعنی نقل می کنند برای کسی که از او عمقتر وعمق فکرش بیشتر است . که وقتی برایش نقل می شود ،چیزهایی می فهمید که خود آن کسی که نقل کرده است ،نمی فهمد . اینست که ما می بینیم سخنان پیغمبر (ص)دقیقا قرن به قرن ،نمی گویم عمق بیشتری پیدا کرده ،عمق بیشتری برایش کشف شده است . پیغمبر درموضوعات زیادی سخن گفته است ، ازجمله دراخلاق ،فقه، عرفان ، معارف وفلسفه پس همینطور که گفتار پیغمبر نیاز به تعمق وتفسیر دارد ، رفتار پیغمبر هم نیاز به تعمق وتفسیر دارد ما نمی توانیم از این اظهار تاسف دربارة خودمان خودداری کنیم که ما که امت پیغمبر آخر الزمان هستیم ، ازهرکداممان اگر پنج تا سخن از پیغمبر بخواهند حتی لفظش رانمی دانیم ، معنی وتفسیرش بماند ، ونه از سیره ورفتار پیغمبر می توانیم دو سه کلمه بگوئیم .

معنی لغت سیره

سیره در زبان عربی از ماده سیر است .سیر ، یعنی حرکت ، رفتن ، راه رفتن . لغت سیره راکه مسلمین ازصدر اسلام وشاید قرن دوم هجری به کار برده اند ، خیلی عالی انتخاب کرده اند .البته درعمل مورخین ما خوب ازعهده برنیامده اند . شاید قدیمی ترین سیره ها را ابن اسحاق نوشته که بعد از او ابن هشام آن را به صورت کتابی درآورده است . می گویند ابن اسحاق شیعه بوده ودرحدود نیمة قرن دوم هجری می زیسته است .گفتیم سیریعنی رفتن وسیره یعنی نوع رفتن . درزبان عربی ، سیره بروزن فعله است وفعله درزبان عربی برنوع دلالت می کند چنانکه جلسه یعنی نشستن وجلسه یعنی سبک ونوع نشستن . نکته دقیقی است ، سیر یعنی رفتن ورفتار ، ولی سیره یعنی



خرید و دانلود  در مفهوم سیره