لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 25
تعریف فقر
1 ) تعریف و پیشینه ی موضوع تحقیق :
مسئله فقر ، نه تنها یکی از مسائل مهم جهان است . بلکه یکی از مهمترین مسائل ومشکلات داخلی کلیه جوامع ، چه ثروتمند و چه فقیر ، هم هست . طبق آمارهای ارائه شده در سال 1970 در حدود 3/2 جمعیت جهان در کشورهای فقیر و یا به عبارتی توسعه نیافته و به مفهوم واقعی تر در جوامع عقب نگاهداشته شده زندگی می کردد . در همان سال جوامع فقیرتر آسیا ف آفریقا و آمریکای لاتین که حدود 60 درصد جمعیت جهان را تشکیل می دادند ، فقط در حدود 12 درصد درآمد جهان را تصاحب می کردند ، در حالی که آمریکا که 6 درصد جمعیت جهان در آن زدگی می کنند از 30 درصد درآمد دنیا بهره مند می شد . اگر چه اطلاعات آماری فوق نشاندهنده وجود مسئله حاد فقر در جهان است ، ولی باید توجه داشت که در خود جوامع ثروتمند هم مسئله فقر به صورت یک مسئله حاد اجتماعی و اقتصادی وجود دارد . که دولتمردن و متخصصین به دلایل مختلف برای از بین بردن آن چه به طور ریشه ای و چه به طور موقت و یا به منظور پیاده کرده سیاستهای حکومتی خود ، در تلاش هستند . به طور مثال ، در آمریکا که در سال 1970 تقریباٌ 30 درصد درآمد جهان را به خود اختصاص داده بود و جزء ثروتمندترین کشوره9ای جهان محسوب می شد و در حدود 5/25 میلیون نفر که 4/12 درصد کل جمعیت را تشکیل می دهند . فقیر بودند . اگر تعداد فقرا را در آمریکا بر اساس نژاد تقسیم بندی کنیم متوجه می شویم که در همان سال 1370 در حدود 6/7 میلیون نفر سیاهپوست که 6/33 درصد کل جمعیت سیاهپوستان را تشکل می دهد فقیر بودند . گرجه مسئله فقر در سطح کل جهان مطرح است . ولی با توجه به زمینه های مطالعاتی این پروژه در قسمتهای بعدی این فصل مسائل و مشکلات فقر در داخل جوامع بررسی خواهد شد .
جامعه شناسان و انسان شناسان اغلب فرهنگ فقر را مورد بررسی قرار می دهند و سعی می کنند که روش زندگی مردم فقیر را بشناسد . آنها پیشنهاد می کنند که مسئله بدبختی و بینوایی چیزی بیشتر از فقطر اقتصادی است . بنابراین ، این موضوع غیر قابل بحث است که فقر اقتصادی فقط یکی از عوامل بدبختی است و عوامل دیگر مطمئناٌ باید مورد مطالعه قرار گیرد . احتمالاٌ مطالعه این موضوع که کدام یک از عوامل بدبختی و بینوایی مهمتر است . بیفایده خواهد بود ، تعریفی کلی از فقر وجود ندارد ، ولی شقهای اصلی عبارتند از : فقر مطلق و فقر نسبی . فقر مطلق به حداقل سطح معاش اشاره می کند . این تعریف روش و واضحی نمی تواند باشد ف زیرا تعیین حداقل معاش به شرایط اجتماعی و اقتصادی کشور مورد بحث بستگی دارد. برای مثال حداقل سطح زندگی در یک کشور پیشرفته ممکن است برابر با سطح زندگی بالا در یک مشور توسعه نیافته باشد .
همچنین به مرور زمان بر اثر رشد و توسعه کشور . این حداقل سطح زندگی هم افزایش می یابد . از آن گذشته ، مقدار ریالی حداقل سطح زندگی برای خانوارهای مختلف با اندازه های متفاوت فرق می کند . بنابراین تعیین یک مقدار ریالی معین حداقل سطح زندگی ، رضایتبخش نیست . به طور مشابه از انجایی که هزینه زندگی در نواحی مختلف کشور فرق می کند ، باید اختلافی در مقدار ریالی حداقل سطح زندگی در مناطق مختلف وجود داشته باشد . مع هذا با توجه با تمام این مسائل که عنوان شد ، روش فقر مطلق ، یک حداقل درآمدی را تعیین می کند که فقط به مرور زمان به دلیل تغییر در قیمتها تعدیل می شود .
فقر نسبی به قضاوت فرد ، در این مورد بستگی دارد که آیا او از یک حداقل سطح زندگی ، نسبت به افراد اطراف خود ، برخوردار است یا خیر . طرفداران این نظریه معمولاٌ برای اندازه گیری فقر درآمد خانوارها را با درامد متوسط جامعه مقایسه می کنند . این روش به جای تأکید بر روی مسئله فقرا به عنوان یک گروه مجزا از جامعه ، مسئله توزیع درآمد در تمام جامعه را مورد رسیدگی قرار می دهد . اگر رشد اقتصادی باعث افزایش درامد تمام طبقات درآمدی جامعه به یک نسبت شود . فقر نسبی تغییری نخواهد کرد . فقط اگر توزیع درامد به نفع گروه کم درآمد تغییر کند ، آن وقت می توان گفت که اصلاحی در وضع فقرا به وجود آمده است .
سیاستهای مبارزه با فقر مطالق و فقر نسبی ، نتایج مختلفی به بار می آورد . اگر فقر مطلق مورد نظر باشد عوامل ظاهری ایجاد فقر و مشکلاتی که فقرا با آن مواجهند بررسی خواهد شد و سیاستهای مختلف ، برای مبارزه با این مسائل ، اتخاذ می شود . اگر فقر نسبی مورد نظر باشد ، آن وقت تمام جامعه مورد بررسی دقیق قرار می گیرد .فقیر ممکن است فقیر باشد نه به دلیل یا عامل ذاتی و فطری ، بلکه به سبب اینکه ثروتمندان ، بیش از حد ثروتمندن .در این صورت راه حل فقر فقط توزیع مجدد درامد است واضح است که فقر نسبی از دیدگاه یک نظام سرمایه داری و گروهی که قدرت و ثروت جامعه را در دست دارند . مفهومی خطرناک است به دلیل اینکه مبارزه با فقر مطلق به منابعی احتیاج دارد که می توان با استفاده از منبع درآمد عمومی دولتی ، آن را تأمین کرد . در صورتی که برای مبارزه با فقر نسبی باید نحوه توزیع درآمد تغییر کند و این به نفع ثروتمندان جامعه نخواهد بود .
با توجه به دو شق ارائه شده از تعریف فقر ، یعنی فقر مطلق و نسبی ، می توان تمام تعاریف خاصی را که در مورد فقر ارائه می وشد با یکی از این دو تطبیق داد : به عنوان مثال ، تارو – لوکاس برای تعریف فقر بر روی فاصله موجود بین بالاترین و پایینترین درآمد ، در یک توزیع درآمدی ، تأکید می کند که این همان فقر نسبی است و این موضوع را بررسی این نتیجه عجیب به دست می آید که نرخ رشد بیشتر فقر بیشتر به همراه خواهد داشت . ولی به طور کلی برای تعریف فقر باید آن را از چند
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 25
تعریف فقر
1 ) تعریف و پیشینه ی موضوع تحقیق :
مسئله فقر ، نه تنها یکی از مسائل مهم جهان است . بلکه یکی از مهمترین مسائل ومشکلات داخلی کلیه جوامع ، چه ثروتمند و چه فقیر ، هم هست . طبق آمارهای ارائه شده در سال 1970 در حدود 3/2 جمعیت جهان در کشورهای فقیر و یا به عبارتی توسعه نیافته و به مفهوم واقعی تر در جوامع عقب نگاهداشته شده زندگی می کردد . در همان سال جوامع فقیرتر آسیا ف آفریقا و آمریکای لاتین که حدود 60 درصد جمعیت جهان را تشکیل می دادند ، فقط در حدود 12 درصد درآمد جهان را تصاحب می کردند ، در حالی که آمریکا که 6 درصد جمعیت جهان در آن زدگی می کنند از 30 درصد درآمد دنیا بهره مند می شد . اگر چه اطلاعات آماری فوق نشاندهنده وجود مسئله حاد فقر در جهان است ، ولی باید توجه داشت که در خود جوامع ثروتمند هم مسئله فقر به صورت یک مسئله حاد اجتماعی و اقتصادی وجود دارد . که دولتمردن و متخصصین به دلایل مختلف برای از بین بردن آن چه به طور ریشه ای و چه به طور موقت و یا به منظور پیاده کرده سیاستهای حکومتی خود ، در تلاش هستند . به طور مثال ، در آمریکا که در سال 1970 تقریباٌ 30 درصد درآمد جهان را به خود اختصاص داده بود و جزء ثروتمندترین کشوره9ای جهان محسوب می شد و در حدود 5/25 میلیون نفر که 4/12 درصد کل جمعیت را تشکیل می دهند . فقیر بودند . اگر تعداد فقرا را در آمریکا بر اساس نژاد تقسیم بندی کنیم متوجه می شویم که در همان سال 1370 در حدود 6/7 میلیون نفر سیاهپوست که 6/33 درصد کل جمعیت سیاهپوستان را تشکل می دهد فقیر بودند . گرجه مسئله فقر در سطح کل جهان مطرح است . ولی با توجه به زمینه های مطالعاتی این پروژه در قسمتهای بعدی این فصل مسائل و مشکلات فقر در داخل جوامع بررسی خواهد شد .
جامعه شناسان و انسان شناسان اغلب فرهنگ فقر را مورد بررسی قرار می دهند و سعی می کنند که روش زندگی مردم فقیر را بشناسد . آنها پیشنهاد می کنند که مسئله بدبختی و بینوایی چیزی بیشتر از فقطر اقتصادی است . بنابراین ، این موضوع غیر قابل بحث است که فقر اقتصادی فقط یکی از عوامل بدبختی است و عوامل دیگر مطمئناٌ باید مورد مطالعه قرار گیرد . احتمالاٌ مطالعه این موضوع که کدام یک از عوامل بدبختی و بینوایی مهمتر است . بیفایده خواهد بود ، تعریفی کلی از فقر وجود ندارد ، ولی شقهای اصلی عبارتند از : فقر مطلق و فقر نسبی . فقر مطلق به حداقل سطح معاش اشاره می کند . این تعریف روش و واضحی نمی تواند باشد ف زیرا تعیین حداقل معاش به شرایط اجتماعی و اقتصادی کشور مورد بحث بستگی دارد. برای مثال حداقل سطح زندگی در یک کشور پیشرفته ممکن است برابر با سطح زندگی بالا در یک مشور توسعه نیافته باشد .
همچنین به مرور زمان بر اثر رشد و توسعه کشور . این حداقل سطح زندگی هم افزایش می یابد . از آن گذشته ، مقدار ریالی حداقل سطح زندگی برای خانوارهای مختلف با اندازه های متفاوت فرق می کند . بنابراین تعیین یک مقدار ریالی معین حداقل سطح زندگی ، رضایتبخش نیست . به طور مشابه از انجایی که هزینه زندگی در نواحی مختلف کشور فرق می کند ، باید اختلافی در مقدار ریالی حداقل سطح زندگی در مناطق مختلف وجود داشته باشد . مع هذا با توجه با تمام این مسائل که عنوان شد ، روش فقر مطلق ، یک حداقل درآمدی را تعیین می کند که فقط به مرور زمان به دلیل تغییر در قیمتها تعدیل می شود .
فقر نسبی به قضاوت فرد ، در این مورد بستگی دارد که آیا او از یک حداقل سطح زندگی ، نسبت به افراد اطراف خود ، برخوردار است یا خیر . طرفداران این نظریه معمولاٌ برای اندازه گیری فقر درآمد خانوارها را با درامد متوسط جامعه مقایسه می کنند . این روش به جای تأکید بر روی مسئله فقرا به عنوان یک گروه مجزا از جامعه ، مسئله توزیع درآمد در تمام جامعه را مورد رسیدگی قرار می دهد . اگر رشد اقتصادی باعث افزایش درامد تمام طبقات درآمدی جامعه به یک نسبت شود . فقر نسبی تغییری نخواهد کرد . فقط اگر توزیع درامد به نفع گروه کم درآمد تغییر کند ، آن وقت می توان گفت که اصلاحی در وضع فقرا به وجود آمده است .
سیاستهای مبارزه با فقر مطالق و فقر نسبی ، نتایج مختلفی به بار می آورد . اگر فقر مطلق مورد نظر باشد عوامل ظاهری ایجاد فقر و مشکلاتی که فقرا با آن مواجهند بررسی خواهد شد و سیاستهای مختلف ، برای مبارزه با این مسائل ، اتخاذ می شود . اگر فقر نسبی مورد نظر باشد ، آن وقت تمام جامعه مورد بررسی دقیق قرار می گیرد .فقیر ممکن است فقیر باشد نه به دلیل یا عامل ذاتی و فطری ، بلکه به سبب اینکه ثروتمندان ، بیش از حد ثروتمندن .در این صورت راه حل فقر فقط توزیع مجدد درامد است واضح است که فقر نسبی از دیدگاه یک نظام سرمایه داری و گروهی که قدرت و ثروت جامعه را در دست دارند . مفهومی خطرناک است به دلیل اینکه مبارزه با فقر مطلق به منابعی احتیاج دارد که می توان با استفاده از منبع درآمد عمومی دولتی ، آن را تأمین کرد . در صورتی که برای مبارزه با فقر نسبی باید نحوه توزیع درآمد تغییر کند و این به نفع ثروتمندان جامعه نخواهد بود .
با توجه به دو شق ارائه شده از تعریف فقر ، یعنی فقر مطلق و نسبی ، می توان تمام تعاریف خاصی را که در مورد فقر ارائه می وشد با یکی از این دو تطبیق داد : به عنوان مثال ، تارو – لوکاس برای تعریف فقر بر روی فاصله موجود بین بالاترین و پایینترین درآمد ، در یک توزیع درآمدی ، تأکید می کند که این همان فقر نسبی است و این موضوع را بررسی این نتیجه عجیب به دست می آید که نرخ رشد بیشتر فقر بیشتر به همراه خواهد داشت . ولی به طور کلی برای تعریف فقر باید آن را از چند
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 11 صفحه
قسمتی از متن .doc :
کند وکاوی در مسئلهی حجاب
اگر قرار باشد در مورد روشن شدنِ مسئله لباس و پوشش زنان به روایت، سنت، و مستندات رایج فقهی بسنده کنیم، این مسئله هیچگاه برای امثال من که فقیه نیستیم روشن نخواهد شد مگر آنکه اول میان متنِ سنت و متن قرآن تفاوت قایل شویم و بهجای استناد به روایات و استناد به نظریههای فقهی، به خود متنِ قرآن مراجعه کنیم.طرح این سخن بهمعنای رد یا قبول آراء فقهای دوران گذشته یا اکنون در باره حجاب نیست بلکه بهاین معنا است که فکر میکنم امروز طبقه فرهنگیِ میانهای پدید آمده است که میخواهد جدای از فتاوا، و جدای از مسئله تقلید، خودش هم معنای حرمتها را بفهمد؛
بنا براین آنچه مینویسم، نه حکمی شرعی، ونه استنباطی فقهی است؛ بلکه بهعنوانِ کند وکاوِ پژوهشگری است که با متن قرآن سروکار داردنکته دیگر اینکه شاید فقیهانِ هر دورهای برای ساماندهیِ روزگار خود ومتناسب با شرایط فرهنگی، اجتماعی وسیاسیِ همان روزگار استنباط خود را از مسئله حجاب بیان کرده و می کنند اما بهنظر میرسد که نقطه کانونی در شکل گیری مضامین فقهی دورانی بوده است که با روزگار صدر اسلام فاصله ای جدی و تفاوتی بنیادی داشته است. اکثرمضامین فقهی وحقوقیِ ما و همچنین آنچه به عنوان فرهنگ اسلامی میشناسیم در دوران امپراطوری عباسیان شکل گرفته است که ساختار اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، واقتصادی این دوره با روزگار بعثت که هنوز دولتی تشکیل نشده بود. بسیار متفاوت است. زیرا بهنظر میرسد که مدینه در آن روزگار بعثت، حتی از روستاهای امروزی هم شاید جمعیت کمتری داشته است و چندان جامعهی گسترده و پیچیدهای نبوده است که برای ادارهی آن حتی نیاز به نهادهای حکومتی داشته باشد. در این مورد، نکته قابل تامل این است که به جز متن قرآن، هیچ اثر مکتوب و مستندی که تدوین آن به پیش از دوره بنیعباس مربوط باشد در دست نداریم. از این جهت میتوان احتمال داد که همه متونِ فقهی، فلسفی، کلامی، عرفانی و... بیشتر متناسب با ساختارِ امپراطوری اسلامی شکل گرفته است و نه آنچه قبلا در حجاز و در زمان پیامبر به عنوان اسلام مطرح شده است.
دوم اینکه، متنِ قرآن را نیز نمیتوان بهدرستی فهمید مگر با شناخت معیارهای زبانیِ همان روزگار بعثت در حجاز، که البته این نیز کار چندان آسانی نیست زیرا بسیاری از واژگان در طول تاریخ، وبهویژه در دوره پانصد وپنجاه ساله امپراطوری عباسیان، معناها ومصداقهای متفاوتی از اصلِ خود پیدا کردهاند.
نکته سوم اینکه اگر آیاتی را که امروزه مربوط به حجاب میدانند با دقت، وبا همان معیارهای زبانی دوره بعثت مطالعه شود در مییابیم که در هیچکجای قرآن نیامده است که زنان باید موی سرخود را بپوشانند اما این هست که زنان مومن سعی کنند تا پوشش ورفتارشان بهگونهای باشد که مردانِ بیگانه در آنان طمع نکنند.
چهارم، از بررسی آیات قرآن و با توجه به شرایط زمانی ومکانی حجاز در هنگام بعثت چنین برمیآید که لباس برای زنان، یک شکل ویژهی تثبیت شدهای نداشته است بلکه بستگی داشته به موقعیت زنان در برابر مردانِ متفاوت. همچنین مهمترین کسی که میتوانسته این موقعیتها را تشخیص داده ومتناسب باآن، جاذبههای جنسی خود را پوشیده نگاه دارد، خود زن بوده است. بنا براین میتوان گفت که پوشش برای زن امری نسبی بوده است وهنوز هم می تواند باشد[1].
ونکته آخر اینکه به نظر میرسد که طرح مسئله پوشش زنان از سوی قرآن، ارائه راهکاری است برای مردان وزنانِ آزادی که به امر متعالی ایمان آورده و دوست دارند خود را از گزند آشوبهای جنسی و نگاههای گزنده مردان هوسران برکنار نگه دارند.
×××××××
اشارهای کوتاه به آیه مربوط به پوشش زنان:
در قرآن دو مورد از آیات هست که در باره نوع رفتار و پوششِ زنان بهتصریح در آن سخن رفته است. یکی آیات 30 و 31 در سوره بیستوچهارم(نور) و دیگری آیاتِ 57 و58 در سوره سی وسوم(احزاب).
در سوره نور پیش از اینکه به آیه مربوط به پوشش زنان پرداخته شود، ابتدا از زنانِ پاکدامن یاد شده است که برخی کسان بهآنان تهمت زنا میزنند (آیه 23) در آیه 25 همان سوره از وضعیتی یاد میکند که در آن وضعیت، زنان ومردان آلوده برای هم، و زنان ومردانِ پاک برای هم خواهند بود. مضمون آیه بهگونهای است که انگار این انتخاب بهطور طبیعی صورت میگیرد[2] از نوع خباثت(آلودگی) و نوعِ طیبه(پاکی) سخنی بهمیان نیامده است اما با توجه به آیه قبلی که در باره تهمت زنا آمده، محتمل است که منظور ازآلودگی، همان آلودگی به انگارههای ذهنی و تمایل به زنا با دیگری باشد، یعنی برخی کسان هستند که ابتدا زنان پاکدامن را متهم بهزنا میکنند تا بعدا اگر فرصتی دست داد خود را مجاز بدانند که با آنان زنا کنند. وهمچنین ممکن است «طیبه» بودنِ زن ومرد به معنای پرهیزکاری از وسوسههای زنا ومبرا بودن آنان از زناکاری باشد.
در آیات 27 تا 29 خطاب به کسانی که ایمان آوردهاند آمده است که:
«بهخانههایی که غیر از خانه خودتان است داخل مشوید تا اجازه بگیرید و سلام کنید، (تسلیمِ اهل آن خانه باشید.تسلّموا= بیگزند و سالم باشید) این برای شما بهتر است که پند گیرید.
پس اگر کسی را در آن نیافتید، داخل نشوید تا بهشما اجازه داده شود. واگر به شما گفته شد برگردید، پس برگردید، او برای شما پاکیزهتر است وخدا بهآنچه میکنید دانا است.
برشما پروایی نباشد که به خانههای غیر مسکونی که متاعی برای شما در آن است وارد شوید و آنچه را آشکار می کنید وپنهان می کنید خدا میداند.»
از مضمون این آیات چنین برمیآید که شکل و چگونگیِ معماری خانهها و درگاههای ورودی آن بهگونهای ابتدایی بوده است وبسا خانهها که بهجای دربهای با قفل وبند فقط از پردهی آویختهای که بر درگاه خانه نصب میشده برخوردار بوده است. واژه حجاب نیز در قرآن به معنای پردهای است که دو قلمرو را از هم جدا میکند مانند همان پردهای که بر درگاه خانه میآویختند. بنا براین در مواقع عادی هرکسی میتوانسته سرزده وبدون اعلام قبلی پرده را پس بزند و وارد خانهای بشود. همچنین بهآن سبب که مسلمانان خود را بایکدیگر متحد ویگانه میدانستند، شاید منعی نمیدیدند که هرگاه خواستند به خانهی همکیشِ خود وارد شوند وبسا که در پارهای مواقع همسر صاحبخانه تنها در خانه بوده باشد. مشابه همین توصیه که بدون اجازه وارد خانهای نشوید در آیه 53 سوره احزاب خطاب به مومنان در مورد خانه ی پیامبر آمده است که بی اجازه وارد خانه رسول نشوند و اگر از زنان پیامبر چیزی خواستند، از همان پس پرده (من وراء حجاب) حاجت خود را بگویند و اگر چیزی میخواهند بگیرند. نکته جالب توجه در این آیه آن است که مردان باید از پس حجاب با زنان سخن گویند. به تعبیر دیگر، اگر حجاب پوششی برای زنان میبود طبعا به زنان توصیه میشد که حجاب خود را حفظ کنند، در حالی که در قرآن چنین چیزی دیده نمیشود.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 11 صفحه
قسمتی از متن .doc :
کند وکاوی در مسئلهی حجاب
اگر قرار باشد در مورد روشن شدنِ مسئله لباس و پوشش زنان به روایت، سنت، و مستندات رایج فقهی بسنده کنیم، این مسئله هیچگاه برای امثال من که فقیه نیستیم روشن نخواهد شد مگر آنکه اول میان متنِ سنت و متن قرآن تفاوت قایل شویم و بهجای استناد به روایات و استناد به نظریههای فقهی، به خود متنِ قرآن مراجعه کنیم.طرح این سخن بهمعنای رد یا قبول آراء فقهای دوران گذشته یا اکنون در باره حجاب نیست بلکه بهاین معنا است که فکر میکنم امروز طبقه فرهنگیِ میانهای پدید آمده است که میخواهد جدای از فتاوا، و جدای از مسئله تقلید، خودش هم معنای حرمتها را بفهمد؛
بنا براین آنچه مینویسم، نه حکمی شرعی، ونه استنباطی فقهی است؛ بلکه بهعنوانِ کند وکاوِ پژوهشگری است که با متن قرآن سروکار داردنکته دیگر اینکه شاید فقیهانِ هر دورهای برای ساماندهیِ روزگار خود ومتناسب با شرایط فرهنگی، اجتماعی وسیاسیِ همان روزگار استنباط خود را از مسئله حجاب بیان کرده و می کنند اما بهنظر میرسد که نقطه کانونی در شکل گیری مضامین فقهی دورانی بوده است که با روزگار صدر اسلام فاصله ای جدی و تفاوتی بنیادی داشته است. اکثرمضامین فقهی وحقوقیِ ما و همچنین آنچه به عنوان فرهنگ اسلامی میشناسیم در دوران امپراطوری عباسیان شکل گرفته است که ساختار اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، واقتصادی این دوره با روزگار بعثت که هنوز دولتی تشکیل نشده بود. بسیار متفاوت است. زیرا بهنظر میرسد که مدینه در آن روزگار بعثت، حتی از روستاهای امروزی هم شاید جمعیت کمتری داشته است و چندان جامعهی گسترده و پیچیدهای نبوده است که برای ادارهی آن حتی نیاز به نهادهای حکومتی داشته باشد. در این مورد، نکته قابل تامل این است که به جز متن قرآن، هیچ اثر مکتوب و مستندی که تدوین آن به پیش از دوره بنیعباس مربوط باشد در دست نداریم. از این جهت میتوان احتمال داد که همه متونِ فقهی، فلسفی، کلامی، عرفانی و... بیشتر متناسب با ساختارِ امپراطوری اسلامی شکل گرفته است و نه آنچه قبلا در حجاز و در زمان پیامبر به عنوان اسلام مطرح شده است.
دوم اینکه، متنِ قرآن را نیز نمیتوان بهدرستی فهمید مگر با شناخت معیارهای زبانیِ همان روزگار بعثت در حجاز، که البته این نیز کار چندان آسانی نیست زیرا بسیاری از واژگان در طول تاریخ، وبهویژه در دوره پانصد وپنجاه ساله امپراطوری عباسیان، معناها ومصداقهای متفاوتی از اصلِ خود پیدا کردهاند.
نکته سوم اینکه اگر آیاتی را که امروزه مربوط به حجاب میدانند با دقت، وبا همان معیارهای زبانی دوره بعثت مطالعه شود در مییابیم که در هیچکجای قرآن نیامده است که زنان باید موی سرخود را بپوشانند اما این هست که زنان مومن سعی کنند تا پوشش ورفتارشان بهگونهای باشد که مردانِ بیگانه در آنان طمع نکنند.
چهارم، از بررسی آیات قرآن و با توجه به شرایط زمانی ومکانی حجاز در هنگام بعثت چنین برمیآید که لباس برای زنان، یک شکل ویژهی تثبیت شدهای نداشته است بلکه بستگی داشته به موقعیت زنان در برابر مردانِ متفاوت. همچنین مهمترین کسی که میتوانسته این موقعیتها را تشخیص داده ومتناسب باآن، جاذبههای جنسی خود را پوشیده نگاه دارد، خود زن بوده است. بنا براین میتوان گفت که پوشش برای زن امری نسبی بوده است وهنوز هم می تواند باشد[1].
ونکته آخر اینکه به نظر میرسد که طرح مسئله پوشش زنان از سوی قرآن، ارائه راهکاری است برای مردان وزنانِ آزادی که به امر متعالی ایمان آورده و دوست دارند خود را از گزند آشوبهای جنسی و نگاههای گزنده مردان هوسران برکنار نگه دارند.
×××××××
اشارهای کوتاه به آیه مربوط به پوشش زنان:
در قرآن دو مورد از آیات هست که در باره نوع رفتار و پوششِ زنان بهتصریح در آن سخن رفته است. یکی آیات 30 و 31 در سوره بیستوچهارم(نور) و دیگری آیاتِ 57 و58 در سوره سی وسوم(احزاب).
در سوره نور پیش از اینکه به آیه مربوط به پوشش زنان پرداخته شود، ابتدا از زنانِ پاکدامن یاد شده است که برخی کسان بهآنان تهمت زنا میزنند (آیه 23) در آیه 25 همان سوره از وضعیتی یاد میکند که در آن وضعیت، زنان ومردان آلوده برای هم، و زنان ومردانِ پاک برای هم خواهند بود. مضمون آیه بهگونهای است که انگار این انتخاب بهطور طبیعی صورت میگیرد[2] از نوع خباثت(آلودگی) و نوعِ طیبه(پاکی) سخنی بهمیان نیامده است اما با توجه به آیه قبلی که در باره تهمت زنا آمده، محتمل است که منظور ازآلودگی، همان آلودگی به انگارههای ذهنی و تمایل به زنا با دیگری باشد، یعنی برخی کسان هستند که ابتدا زنان پاکدامن را متهم بهزنا میکنند تا بعدا اگر فرصتی دست داد خود را مجاز بدانند که با آنان زنا کنند. وهمچنین ممکن است «طیبه» بودنِ زن ومرد به معنای پرهیزکاری از وسوسههای زنا ومبرا بودن آنان از زناکاری باشد.
در آیات 27 تا 29 خطاب به کسانی که ایمان آوردهاند آمده است که:
«بهخانههایی که غیر از خانه خودتان است داخل مشوید تا اجازه بگیرید و سلام کنید، (تسلیمِ اهل آن خانه باشید.تسلّموا= بیگزند و سالم باشید) این برای شما بهتر است که پند گیرید.
پس اگر کسی را در آن نیافتید، داخل نشوید تا بهشما اجازه داده شود. واگر به شما گفته شد برگردید، پس برگردید، او برای شما پاکیزهتر است وخدا بهآنچه میکنید دانا است.
برشما پروایی نباشد که به خانههای غیر مسکونی که متاعی برای شما در آن است وارد شوید و آنچه را آشکار می کنید وپنهان می کنید خدا میداند.»
از مضمون این آیات چنین برمیآید که شکل و چگونگیِ معماری خانهها و درگاههای ورودی آن بهگونهای ابتدایی بوده است وبسا خانهها که بهجای دربهای با قفل وبند فقط از پردهی آویختهای که بر درگاه خانه نصب میشده برخوردار بوده است. واژه حجاب نیز در قرآن به معنای پردهای است که دو قلمرو را از هم جدا میکند مانند همان پردهای که بر درگاه خانه میآویختند. بنا براین در مواقع عادی هرکسی میتوانسته سرزده وبدون اعلام قبلی پرده را پس بزند و وارد خانهای بشود. همچنین بهآن سبب که مسلمانان خود را بایکدیگر متحد ویگانه میدانستند، شاید منعی نمیدیدند که هرگاه خواستند به خانهی همکیشِ خود وارد شوند وبسا که در پارهای مواقع همسر صاحبخانه تنها در خانه بوده باشد. مشابه همین توصیه که بدون اجازه وارد خانهای نشوید در آیه 53 سوره احزاب خطاب به مومنان در مورد خانه ی پیامبر آمده است که بی اجازه وارد خانه رسول نشوند و اگر از زنان پیامبر چیزی خواستند، از همان پس پرده (من وراء حجاب) حاجت خود را بگویند و اگر چیزی میخواهند بگیرند. نکته جالب توجه در این آیه آن است که مردان باید از پس حجاب با زنان سخن گویند. به تعبیر دیگر، اگر حجاب پوششی برای زنان میبود طبعا به زنان توصیه میشد که حجاب خود را حفظ کنند، در حالی که در قرآن چنین چیزی دیده نمیشود.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 11
فقه زنان و مسئله برابری
نابرابری میان زن و مرد یا نابرابری میان زنان و مردان به مثابه گروههای اجتماعی پدیده قابل مشاهدهایی در جامعه ایران است. این پدیده صرفنظر از هر تاویلی از آن دست کم در سه عرصه وجود دارد: نابرابری در عرصه توزیع درآمد و دارآئی، نابرابری در عرصه توزیع قدرت سیاسی و تصمیم گیری اجتماعی، نابرابری در عرصه منزلت اجتماعی. جنبه هایی از این نابرابریها به شکل غیر رسمی ولی واقعی وجود دارد و به اصطلاح جنبه حقیقی دارد، و برخی دیگر دارای جنبه رسمی و حقوقی است. تعین مرزهای آشکار میان این عرصههای گوناگون نابرابری دشوار است. بطور کلی نظام مقررات حقوقی ایران از حقوق خصوصی وعمومی تشکیل میشود. در عرصه حقوق عمومی از رابطه سازمان دولت و حکومت با افراد بحث میشود. موضوع حقوق خصوصی رابطه افراد با یکدیگر است. و شامل حقوق اشخاص، خانواده و اموال است. حقوق اشخاص به اموری همچون اهلیت، قیمومیت مربوط است حال آنکه حقوق خانواده اموری همچون نکاح، طلاق را در بر میگیرد. موضوع حقوق اموال اموری همچون تملک، انواع عقدها و ارث است. منبع اساسی حقوق خصوصی بطور عام و حقوق مدنی بطور خاص معارف فقهی است که در سدههای گذشته به تدریج فراهم شده است. معرفت فقهی مبتنی بر دو دلیل اجتهادی و فقاهتی است. هرکدام از این دلایل دارای زیرمجموعه هایی است. نماگر ذیل رابطه میان حقوق مدنی و دلایل و منابع فقهی را به نمایش میگذارد.
نابرابری میان مرد و زن معمولا به دو مقوله حقوقی- رسمی و حقیقی یا به زبان سادهتر واقعی تقسیم میشود. نابرابری حقوقی همان نابرابری هایی است که ارگانهای قانون گذاری و حکومتی و اداری مجاز شمردهاند. نابرابری حقیقی اما به روابط واقعی میان افراد و توزیع امکانات اجتماعی و اقتصادی مربوط است. برخی از این امکانات عبارتند از میزان درآمد و دارائی، دانش و اطلاعات، نقش و شغل ، ارتباطات و غیره. که بطور کلی در سه مقوله توزیع نابرابر اقتصادی، منزلت اجتماعی و قدرت سیاسی قابل طبقه بندی است. رابطه انواع این نابرابریها را میتوان به شکل ذیل نشان داد.
نابرابری حقوقی و حقیقی البته مولفه هایی منفک و جدا از یکدیگر نیستند بلکه نوعی رابطه متقابل میان آنها وجود دارد. بنابراین دگرگونی در یکی وابسته و موثر بر دگرگونی در دیگری است. برخی معتقدند که نابرابری حقیقی منشاء نابرابری حقوقی است. برخی دیگر اما نابرابری حقوقی را علت نابرابری حقیقی میدانند. جامعه شناسان و اقتصاد دانها اغلب به نظر اول گرایش دارند، حال آنکه حقوق دانها بر اهمیت نابرابری حقوقی تاکید میورزند. در مقابل این دو گرایش برخی فیلسوفان بخصوص فیلسوفانی که نظریه حقوق طبیعی به معنی اخص آنرا پذیرفته و رابط اجتماعی را بازتاب روابط کیهانی میدانند، علت نابرابری حقیقی و حقوقی را علی العمول در ذات جهان هستی و سرشت طبیعت جستجو میکنند. آنها کیان اجتماع را نیز همچون سرشت و ساختار جهان بدون دگرگونی اساسی تصور میکنند. لذا وضعیت فعلی را بازتاب نظام احسن تلقی میکنند و هر نوع دگرگونی در آن را نوعی اختلال و نابهنجاری میدانند. موضوع بحث ما در اینجا البته بروی نابرابری حقوقی متمرکز است. نظام حقوقی ایران نظامی کاملا هموژن و یکپارچه نیست. ولی با این همه میتوان ادعا کرد که بخش عمده قوانین مدنی ایران، حتی در رژیم گذشته، مستقیم یا غیر مستقیم به فقه و معرفت فقهی تکیه دارد. بنابراین بسیاری از نابرابری حقوقی میان زن و مرد در فقه و معرفت فقهی ریشه دارد. بنابراین مباحثه پیرامون ریشههای فقهی قوانین مدنی بر مباحثه حقوقی مقدم است. برخی از نابرابریهای میان زن و مرد که در فقه پذیرفته شده است به شرح ذیل است:● نابرابری خون بها● نابرابری سهم الارث● گواهی و شهادت دو زن برابر یک مرد است● تصمیم گیری در طلاق و رجوع● زنان مجاز به قضاوت، امامت و رهبر نیستند● حق حضانت نابرابر دانستن افراد در مباحث فقهی تنها به موارد فوق منحصر نمیشود. دایره نابرابری حتی شامل میان مسلمان و نامسلمان، بالغ و کودک و همچنین سرور و بنده میشود. اما پذیرش نابرابری میان زن و مرد البته از اهمیت خاصی برخوردار است.مسایل فقهی مربوط به قضاوت زنان نه تنها به خاطر اهمیت خود موضوع، بلکه به