لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 24 صفحه
قسمتی از متن .doc :
دوران کودکی
محمدبنعبدالله (ص) یک رنجبر به تمام معنای واقعی بود در بین مشاهیری که در دوره طفولیت و آغاز جوانی رنج بردهاند هیچکس را نمیتوان یافت که باندازه پیغمبر اسلام در کودکی و جوانی رنج برده باشد.
من تصور میکنم یکی از علل اینکه در قرآن بدفعات توصیه شده نسبت به یتیمان و مساکین ترحم نمایند و از آنها دستگیری کنند همین بود که محمدبنعبدالله(ص) دورة کودکی را با یتیمی گذرانید و در آغاز جوانی بسیار بیبضاعت بود.
وقتی پیغمبر مسلمین چشم بدنیا گشورد پدرش از دار دنیا رحلت کرده بود و با اینکه محمد(ص) از طائفه مزبور در مکه احترام داشتند مادر محمد(ص) مجبور شد که بمدینه نزد خویشاوندان خود برود که شاید بتواند فرزندش را در آنجا و با کمک خویشاوندان بزرگ نماید زیرا بعد از مرگ عبدالله پدر محمد آن طفل یتیم و مادرش از مال دنیا هیچ نداشتند.
بعد از اینکه مادر و فرزند بمدینه رسیدند مادر محمد(ص) موسوم به آمنه که جوان بود با سرودن شعر خود را از اندوه مرگ شوهر و تنهائی و تهیدستی تسلی میداد.
در آن موقع عدهای از زنهای طبقات محترم در عربستان شعر میسرودند.
سه نفر از مورخین اسلام باسم سیوطی- ابنسعد- حمیدالله- میگویند بعد از اینکه محمد(ص) بمدینه رسید واقعهای برایش پیش آمد که جهت آن طفل تازگی داشت.
واقعة مزبور این بود که محمد(ص) بعد از رسیدن بمدینه برای اولین بار توانست که در یک برکه که از آب غوص نماید و از هر طرف بدن خود را از آب محاط ببیند.
در مکه آب و آذوقه کم بود و برکهای وجود نداشت که اطفال بتوانند بخصوص در روزهای گرم تابستان در آن آبتنی کنند ولی در مدینه برکه وجود داشت و کودکان در فصل تابستان لباس خود را از تن بیرون میآوردند و وارد آب میشدند و احساس خنکی میکردند و محمد(ص) نیز مثل کودکان مدینه ولی برای مرتبه اول در آب برکه آبتنی کرد.
خویشاوندان( آمنه) بعد از ورود او و پسرش به بیوة جوان مرحوم عبدالله کمک کردند ولی افسوس که اندکی بعد از ورود به مدینه مادر محمد(ص) بیمار شد و بزودی حال زن جوان طوری وخیم گردید که همه دانستند خواهد مرد.
رسم اعراب این بود که وقتی حس میکردند که شخصی در حال احتضار است خویشاوندان اطرافش را میگرفتند و دائم با او حرف میزدند تا محتضر در آستانة مرگ خود را تنها نبیند و بیم نداشته باشد.
آنهائی که اطراف آمنه را گرفته بودند پیوسته حرف میزدند که آنزن جوان متوحش نشود و آمنه گاهی چیزی زیر لب میگفت.
یکوقت محمدخردسال دید که دیگر مادرش جواب نمیدهد و خود را روی سینة مادر انداخت و شیونکنان گفت مادر… مادر… چرا جواب نمیدهی؟
ولی روح از کالبد مادر جوان پرواز کرده بود.
زنهائی که خویشاوندان آمنه بودند او را عریان کردند و بدنش را شستند و بعد محمد دید که کفن بر مادرش پوشانیدند و او را بردند و در قبرستان موسوم به( ابوا) دفن کردند.
در عربستان رسم نبود که مرده را با تابوت دفن کنند برای اینکه بمناسبت کمیابی چوب ساختن تابوت خیلی گران تمام میشد و ( آمنه)را مثل سایر اموات بدون تابوت بخاک سپردند. بعد از اینکه قبر را پوشاندند و خویشاوندان مراجعت کردند دیدند که محمد نیست و برگشتند و مشاهده نمودند محمد روی قبر مادر نشسته و او را صدا میزند و میگوید چرا به خانه مراجعت نمیکنی مگر نمیدانی که من غیر از تو کسی را ندارم.
محمد که از پدر و مادر هر دو یتیم شده بود از آن پس روزها در گوشهای مینشست و وقتی کودکان باو نزدیک میشدند و از وی دعوت میکردند میگفت مرا بحال خود بگذارید من نمیتوانم با شما بازی کنم.
طوری اندوه مرگ مادر آن طفل خردسال را ملول کردهبود که غذا نمیخورد و خویشاوندان ( آمنه) میدیدند که روزبروز آن طفل لاغرتر میشود.
محمد(ص) پدر بزرگی باسم عبدالمطلب داشت که در مکه بسر میبرد و پیرمردی بود یکصدو هشت ساله و خویشاوندان( آمنه) طفل را نزد پدر بزرگش فرستادند.
عبدالمطلب وقتی محمد(ص) را دید محبت آن طفل در قلبش جا گرفت و بقدری نسبت به محمد علاقمند شد که او را به ( دارالندوه) برد.
( دارالندوه) عبارت بود از مجلس شورای مکه که فقط مردان طائفه قریش مجاز بودند که در آن حضور بهم رسانند آنهم مشروط بر این که چهل سال از عمرشان گذشته باشد.
ولی عبدالمطلب محمد(ص) را با خود به (دارالندوه) میبرد و روز اول چند نفر از اعضای آن مجلس بر عبدالمطلب ایراد گرفتند که چرا یک کودک را با خود بآن مجلس بزرگ آورده ولی آنها نیز طوری مجذوب آن طفل شدند که هر دفعه که محمد(ص) با جد خود به مجلس شورا میآمد بزرگان قریش او را نوازش میکردند.
ولی افسوس که عبدالمطلب هم دوسال بعد در سن یکصدودهسالگی جهان را وداع گفت و باز محمد(ص) تنها ماند.
درآن موقع از سن پیغمبر اسلام هشت سال میگذشت و عموی او ابوطالب عهدهدار سرپرستی وی گردید.
ابوطالب بقول اعراب کنیة عموی پیغمبر بود.
اعراب قبل از اسلام از دختر متنفر بودند و بطوریکه میدانیم دختران خود را زنده بگور میکردند تا اینکه ننگ نگاهداری و بزرگ کردن آنان را متحمل نشوند.
ولی در عوض از داراشدن پسر خوشوقت میشدند و داشتن پسر برای هرمرد عرب مایه مباهات بود و نام پسر را بر خود مینهاد و این نام را کنیه میخواندند.
مثلاَ ابوطالب یعنی پدر طالب و عموی پیغمبر اسلام پسری داشت که اسمش طالب بود و وی نام پسر را بر خود نهادهاست.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 10 صفحه
قسمتی از متن .doc :
امام علی بن محمد هادی، در پانزدهم ماه ذیحجه سال 212 هجری در نزدیکی شهر مدینه از سمانۀ مغربیّه زاده شد پس از تولد نوزاد، سنّت شرعی و شمخصی که از رسول خدا شفارش شده است درباره ی نوزاد اجرا شد علی بن محّمد، که ما از این به بعد او را با نام اما هادی(ع) می شناسیم، هر گاه از مادر خویش یاد می کند شایستگی او را بیشتر نمایان می سازد اما هادی (ع) دوران کودکی را در محیطی خاص سپری می سازد. از یک سو دورنمای جدایی از پدر که به تهدبد و اجبار مأمون عباسی از مدینه به بغداد فراخوانده شده است امام را در یک موقعیت مخصوص قرار می دهد چیزی که در دورا ن امام هادی دیگر بی سابقه بوده است امام هادی(ع) با نگاه تیزبین و موشک خانه ای که مسلّح به امدادهای پروردگار می باشد هر آنچه که در محیط زندگی خویش می گذرد با دقت فراوان مورد بررسی قرار می دهد او در زمانی که سایه پر مهر پدر را بر سر خویش دارد و در مکتب والای امامت پرورش می یابد می بیند که پدر در تلاش علمی- فرهنگی مداوم و خستگی ناپذیر وارد شده است تا پایه های اعتقادی مکتب تشیّع را استحکام بیشتری ببخشد در این گیرودار، دستگاه حکومتی برای مشغول کردن مردم و منحرف ساختن افکار عمومی از مسالۀ مبارزه با جنایات و ستمگری های دستگاه خلافت، ترفند منحرف ساختن افکار عمومی به چیزهای دیگر رابرگزیدن است موضوع ظلم ستیزی و بی پروایی اما هادی(ع) از همان دوران کودکی و در روزگاری که آغاز جدایی او از پدرش می باشد به خوبی مشهود و محسوس است در آخرین روزهایی که اما جواد ( ع) در کنار خانوداه ی خویش در ظهر مدینه سوکنت دارد دو نفر از فرزندانش را در کنار گرفته و با آن ها درباره ی سفزی که در پیش روی دارد، گفتگو می کند- سرزمین عراق جایی است که امام جواد (ع) را به سوی آن فراحوانده اند امام نهم ابتدا از علی النقی – امام هادی می پرسد: دوست داری کدام یک از سوغات های عراق برایت هدیه آورده شود؟ فرزند پاسخ می دهد: شمشیری که یه سان شعله ی آتش- سوزان ئ بّران باشد اما جواد (ع) که بیشترین معنی و اعجاز را در همین سخن کوتاه فرزند خویش احساس کرده است. برای اینکه شایستگی و برگزیدگی پروردگار را در مورد این فرزند بر اطرافیان خویش بهتر نمودار سازد. اگر اما هادی (ع) از معلمی تعلیم و تربیت پذیرد بیگمان آن معلم، فقط پدربزرگوارش_ امام جواد( ع) _ خواهد بود و دیگر هیچ اندیشه ای هر چقدر هم که تجربه اندوخته و آگاه و عالم باشد جرأت و جسارت این را نخواهد یافت که در لباس تعلیم و تربیت به حضور این برگزیدگان راه یابد معتصم عباسی که به کین و خشم و حسد خویش، امام جواد(ع) را مسموم ساخته و او را به شهادت رسانیده است اکنون به چاره ای افتاد تا به گونه ای از خانواده و اما دلجویی کرده و خودش را، بیگانه از ماجرا جلوه دهد.
اما هادی(ع) روزگار حکومت معتصم را به مدت شش سال تحمل می کند تا اینکه سرانجام با مرگ معتصم عباسی د ر کاخ معروفش_ قصر خاقانی پسرش واثق به حکومت می رسد واثق نیز پنج سال بر سرزمین اسلامی حکمفرمایی دارد واثق عباسی که تابع شهوات خویش است و به جنگ وسیلست کاری ندارد امور مختلف مملکتی را به ترکها سپرده است پس از مرگ واثق که حدود پنج سال خلاقت کرد حکومت به متوکل عباسی می رسد متوکل، چهره ای کلاً مشخص و متمایز از دیگر خلفای عباسی را دارا بود زیرا که او پلیدترین آلوده ترین و بدنام ترین خلفا و آل عباش بود او کینه ها و عقده های فروخورده ای را نسبت به شیعیان در سینه داشت دشمن او با امیرمومنان علی (ع) آنچنان شد بد است که نمی تواند این دشمنی را در رفتار روزانه اش مخفی بدارد آنچه او در کینه ورزی با امیرمومنان علی(ع) از خود نشان می دهد به عنطف یک سند ننگین در کارنامه ی سیاه حکومتش برای همیشه ضبط و ثبت خواهد شد او تنها ظالم و ستمگری است که جرأت دارد دستور دهد تا قیر مقّدس امام حسین(ع) را شکاتفته و بر تربت پاکیزۀ آن شهید بزرگ آب بسته و آن شخم بزنند. متوکل عباسی با اعتقاد به چنین اندیشه ای در مورد امام هادی(ع) تصمیم می گیرد تا مبنای مبارزۀ خویش با مخالفان حکومتش را بر اساس نوعی تهاجم آشکار و گاهی غیر آشکار استوار ساخت امام هادی(ع) پس از ورود به سامرا مورد توجه دانشمندان قرار می گیرد متوکل تصمیم دارد تا از علمای درباره ی استمدادجوبد و به آرزوی خویش که بی اعتبار ساختن چهره ی امامت از لحاظ علمی می باشد تحقق بخشد. جریان مناظرۀ امام هادی(ع) با تعدادی از علمای بزرگی که وابسته به حکومتِ عّباسی می باشند، هنوز هم تازه می نمایاند و از یادها بیرون نرفته است.
ابتدا، یکی از این علما. تعدادی پرسش علمی را که برایش پدید آمده است مطرح می سازد. پاسخهای منطقی امام هادی که استدلال در خود دارد آن عالم را خشنود می سازد و بعد، نوبت به « یحی بن اکثم» می رسد این دانشمند سالها قبل و در زمان امام جواد(ع) چندین بار، بختِ خویش را آزموده و به مناظرۀ با آن بزرگوار پرداخته است. امّا در هر کدام از آن مناظره ها به سختی شکست خوذده و در مقابل دلایل علمی و عقلی اما جواد(ع) سرافکنده گشت است این وسوسه های گوناگون و هوسِ بلند پروازی که
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 10 صفحه
قسمتی از متن .doc :
امام علی بن محمد هادی، در پانزدهم ماه ذیحجه سال 212 هجری در نزدیکی شهر مدینه از سمانۀ مغربیّه زاده شد پس از تولد نوزاد، سنّت شرعی و شمخصی که از رسول خدا شفارش شده است درباره ی نوزاد اجرا شد علی بن محّمد، که ما از این به بعد او را با نام اما هادی(ع) می شناسیم، هر گاه از مادر خویش یاد می کند شایستگی او را بیشتر نمایان می سازد اما هادی (ع) دوران کودکی را در محیطی خاص سپری می سازد. از یک سو دورنمای جدایی از پدر که به تهدبد و اجبار مأمون عباسی از مدینه به بغداد فراخوانده شده است امام را در یک موقعیت مخصوص قرار می دهد چیزی که در دورا ن امام هادی دیگر بی سابقه بوده است امام هادی(ع) با نگاه تیزبین و موشک خانه ای که مسلّح به امدادهای پروردگار می باشد هر آنچه که در محیط زندگی خویش می گذرد با دقت فراوان مورد بررسی قرار می دهد او در زمانی که سایه پر مهر پدر را بر سر خویش دارد و در مکتب والای امامت پرورش می یابد می بیند که پدر در تلاش علمی- فرهنگی مداوم و خستگی ناپذیر وارد شده است تا پایه های اعتقادی مکتب تشیّع را استحکام بیشتری ببخشد در این گیرودار، دستگاه حکومتی برای مشغول کردن مردم و منحرف ساختن افکار عمومی از مسالۀ مبارزه با جنایات و ستمگری های دستگاه خلافت، ترفند منحرف ساختن افکار عمومی به چیزهای دیگر رابرگزیدن است موضوع ظلم ستیزی و بی پروایی اما هادی(ع) از همان دوران کودکی و در روزگاری که آغاز جدایی او از پدرش می باشد به خوبی مشهود و محسوس است در آخرین روزهایی که اما جواد ( ع) در کنار خانوداه ی خویش در ظهر مدینه سوکنت دارد دو نفر از فرزندانش را در کنار گرفته و با آن ها درباره ی سفزی که در پیش روی دارد، گفتگو می کند- سرزمین عراق جایی است که امام جواد (ع) را به سوی آن فراحوانده اند امام نهم ابتدا از علی النقی – امام هادی می پرسد: دوست داری کدام یک از سوغات های عراق برایت هدیه آورده شود؟ فرزند پاسخ می دهد: شمشیری که یه سان شعله ی آتش- سوزان ئ بّران باشد اما جواد (ع) که بیشترین معنی و اعجاز را در همین سخن کوتاه فرزند خویش احساس کرده است. برای اینکه شایستگی و برگزیدگی پروردگار را در مورد این فرزند بر اطرافیان خویش بهتر نمودار سازد. اگر اما هادی (ع) از معلمی تعلیم و تربیت پذیرد بیگمان آن معلم، فقط پدربزرگوارش_ امام جواد( ع) _ خواهد بود و دیگر هیچ اندیشه ای هر چقدر هم که تجربه اندوخته و آگاه و عالم باشد جرأت و جسارت این را نخواهد یافت که در لباس تعلیم و تربیت به حضور این برگزیدگان راه یابد معتصم عباسی که به کین و خشم و حسد خویش، امام جواد(ع) را مسموم ساخته و او را به شهادت رسانیده است اکنون به چاره ای افتاد تا به گونه ای از خانواده و اما دلجویی کرده و خودش را، بیگانه از ماجرا جلوه دهد.
اما هادی(ع) روزگار حکومت معتصم را به مدت شش سال تحمل می کند تا اینکه سرانجام با مرگ معتصم عباسی د ر کاخ معروفش_ قصر خاقانی پسرش واثق به حکومت می رسد واثق نیز پنج سال بر سرزمین اسلامی حکمفرمایی دارد واثق عباسی که تابع شهوات خویش است و به جنگ وسیلست کاری ندارد امور مختلف مملکتی را به ترکها سپرده است پس از مرگ واثق که حدود پنج سال خلاقت کرد حکومت به متوکل عباسی می رسد متوکل، چهره ای کلاً مشخص و متمایز از دیگر خلفای عباسی را دارا بود زیرا که او پلیدترین آلوده ترین و بدنام ترین خلفا و آل عباش بود او کینه ها و عقده های فروخورده ای را نسبت به شیعیان در سینه داشت دشمن او با امیرمومنان علی (ع) آنچنان شد بد است که نمی تواند این دشمنی را در رفتار روزانه اش مخفی بدارد آنچه او در کینه ورزی با امیرمومنان علی(ع) از خود نشان می دهد به عنطف یک سند ننگین در کارنامه ی سیاه حکومتش برای همیشه ضبط و ثبت خواهد شد او تنها ظالم و ستمگری است که جرأت دارد دستور دهد تا قیر مقّدس امام حسین(ع) را شکاتفته و بر تربت پاکیزۀ آن شهید بزرگ آب بسته و آن شخم بزنند. متوکل عباسی با اعتقاد به چنین اندیشه ای در مورد امام هادی(ع) تصمیم می گیرد تا مبنای مبارزۀ خویش با مخالفان حکومتش را بر اساس نوعی تهاجم آشکار و گاهی غیر آشکار استوار ساخت امام هادی(ع) پس از ورود به سامرا مورد توجه دانشمندان قرار می گیرد متوکل تصمیم دارد تا از علمای درباره ی استمدادجوبد و به آرزوی خویش که بی اعتبار ساختن چهره ی امامت از لحاظ علمی می باشد تحقق بخشد. جریان مناظرۀ امام هادی(ع) با تعدادی از علمای بزرگی که وابسته به حکومتِ عّباسی می باشند، هنوز هم تازه می نمایاند و از یادها بیرون نرفته است.
ابتدا، یکی از این علما. تعدادی پرسش علمی را که برایش پدید آمده است مطرح می سازد. پاسخهای منطقی امام هادی که استدلال در خود دارد آن عالم را خشنود می سازد و بعد، نوبت به « یحی بن اکثم» می رسد این دانشمند سالها قبل و در زمان امام جواد(ع) چندین بار، بختِ خویش را آزموده و به مناظرۀ با آن بزرگوار پرداخته است. امّا در هر کدام از آن مناظره ها به سختی شکست خوذده و در مقابل دلایل علمی و عقلی اما جواد(ع) سرافکنده گشت است این وسوسه های گوناگون و هوسِ بلند پروازی که
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 10 صفحه
قسمتی از متن .doc :
امام علی بن محمد هادی، در پانزدهم ماه ذیحجه سال 212 هجری در نزدیکی شهر مدینه از سمانۀ مغربیّه زاده شد پس از تولد نوزاد، سنّت شرعی و شمخصی که از رسول خدا شفارش شده است درباره ی نوزاد اجرا شد علی بن محّمد، که ما از این به بعد او را با نام اما هادی(ع) می شناسیم، هر گاه از مادر خویش یاد می کند شایستگی او را بیشتر نمایان می سازد اما هادی (ع) دوران کودکی را در محیطی خاص سپری می سازد. از یک سو دورنمای جدایی از پدر که به تهدبد و اجبار مأمون عباسی از مدینه به بغداد فراخوانده شده است امام را در یک موقعیت مخصوص قرار می دهد چیزی که در دورا ن امام هادی دیگر بی سابقه بوده است امام هادی(ع) با نگاه تیزبین و موشک خانه ای که مسلّح به امدادهای پروردگار می باشد هر آنچه که در محیط زندگی خویش می گذرد با دقت فراوان مورد بررسی قرار می دهد او در زمانی که سایه پر مهر پدر را بر سر خویش دارد و در مکتب والای امامت پرورش می یابد می بیند که پدر در تلاش علمی- فرهنگی مداوم و خستگی ناپذیر وارد شده است تا پایه های اعتقادی مکتب تشیّع را استحکام بیشتری ببخشد در این گیرودار، دستگاه حکومتی برای مشغول کردن مردم و منحرف ساختن افکار عمومی از مسالۀ مبارزه با جنایات و ستمگری های دستگاه خلافت، ترفند منحرف ساختن افکار عمومی به چیزهای دیگر رابرگزیدن است موضوع ظلم ستیزی و بی پروایی اما هادی(ع) از همان دوران کودکی و در روزگاری که آغاز جدایی او از پدرش می باشد به خوبی مشهود و محسوس است در آخرین روزهایی که اما جواد ( ع) در کنار خانوداه ی خویش در ظهر مدینه سوکنت دارد دو نفر از فرزندانش را در کنار گرفته و با آن ها درباره ی سفزی که در پیش روی دارد، گفتگو می کند- سرزمین عراق جایی است که امام جواد (ع) را به سوی آن فراحوانده اند امام نهم ابتدا از علی النقی – امام هادی می پرسد: دوست داری کدام یک از سوغات های عراق برایت هدیه آورده شود؟ فرزند پاسخ می دهد: شمشیری که یه سان شعله ی آتش- سوزان ئ بّران باشد اما جواد (ع) که بیشترین معنی و اعجاز را در همین سخن کوتاه فرزند خویش احساس کرده است. برای اینکه شایستگی و برگزیدگی پروردگار را در مورد این فرزند بر اطرافیان خویش بهتر نمودار سازد. اگر اما هادی (ع) از معلمی تعلیم و تربیت پذیرد بیگمان آن معلم، فقط پدربزرگوارش_ امام جواد( ع) _ خواهد بود و دیگر هیچ اندیشه ای هر چقدر هم که تجربه اندوخته و آگاه و عالم باشد جرأت و جسارت این را نخواهد یافت که در لباس تعلیم و تربیت به حضور این برگزیدگان راه یابد معتصم عباسی که به کین و خشم و حسد خویش، امام جواد(ع) را مسموم ساخته و او را به شهادت رسانیده است اکنون به چاره ای افتاد تا به گونه ای از خانواده و اما دلجویی کرده و خودش را، بیگانه از ماجرا جلوه دهد.
اما هادی(ع) روزگار حکومت معتصم را به مدت شش سال تحمل می کند تا اینکه سرانجام با مرگ معتصم عباسی د ر کاخ معروفش_ قصر خاقانی پسرش واثق به حکومت می رسد واثق نیز پنج سال بر سرزمین اسلامی حکمفرمایی دارد واثق عباسی که تابع شهوات خویش است و به جنگ وسیلست کاری ندارد امور مختلف مملکتی را به ترکها سپرده است پس از مرگ واثق که حدود پنج سال خلاقت کرد حکومت به متوکل عباسی می رسد متوکل، چهره ای کلاً مشخص و متمایز از دیگر خلفای عباسی را دارا بود زیرا که او پلیدترین آلوده ترین و بدنام ترین خلفا و آل عباش بود او کینه ها و عقده های فروخورده ای را نسبت به شیعیان در سینه داشت دشمن او با امیرمومنان علی (ع) آنچنان شد بد است که نمی تواند این دشمنی را در رفتار روزانه اش مخفی بدارد آنچه او در کینه ورزی با امیرمومنان علی(ع) از خود نشان می دهد به عنطف یک سند ننگین در کارنامه ی سیاه حکومتش برای همیشه ضبط و ثبت خواهد شد او تنها ظالم و ستمگری است که جرأت دارد دستور دهد تا قیر مقّدس امام حسین(ع) را شکاتفته و بر تربت پاکیزۀ آن شهید بزرگ آب بسته و آن شخم بزنند. متوکل عباسی با اعتقاد به چنین اندیشه ای در مورد امام هادی(ع) تصمیم می گیرد تا مبنای مبارزۀ خویش با مخالفان حکومتش را بر اساس نوعی تهاجم آشکار و گاهی غیر آشکار استوار ساخت امام هادی(ع) پس از ورود به سامرا مورد توجه دانشمندان قرار می گیرد متوکل تصمیم دارد تا از علمای درباره ی استمدادجوبد و به آرزوی خویش که بی اعتبار ساختن چهره ی امامت از لحاظ علمی می باشد تحقق بخشد. جریان مناظرۀ امام هادی(ع) با تعدادی از علمای بزرگی که وابسته به حکومتِ عّباسی می باشند، هنوز هم تازه می نمایاند و از یادها بیرون نرفته است.
ابتدا، یکی از این علما. تعدادی پرسش علمی را که برایش پدید آمده است مطرح می سازد. پاسخهای منطقی امام هادی که استدلال در خود دارد آن عالم را خشنود می سازد و بعد، نوبت به « یحی بن اکثم» می رسد این دانشمند سالها قبل و در زمان امام جواد(ع) چندین بار، بختِ خویش را آزموده و به مناظرۀ با آن بزرگوار پرداخته است. امّا در هر کدام از آن مناظره ها به سختی شکست خوذده و در مقابل دلایل علمی و عقلی اما جواد(ع) سرافکنده گشت است این وسوسه های گوناگون و هوسِ بلند پروازی که
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 10 صفحه
قسمتی از متن .doc :
امام علی بن محمد هادی، در پانزدهم ماه ذیحجه سال 212 هجری در نزدیکی شهر مدینه از سمانۀ مغربیّه زاده شد پس از تولد نوزاد، سنّت شرعی و شمخصی که از رسول خدا شفارش شده است درباره ی نوزاد اجرا شد علی بن محّمد، که ما از این به بعد او را با نام اما هادی(ع) می شناسیم، هر گاه از مادر خویش یاد می کند شایستگی او را بیشتر نمایان می سازد اما هادی (ع) دوران کودکی را در محیطی خاص سپری می سازد. از یک سو دورنمای جدایی از پدر که به تهدبد و اجبار مأمون عباسی از مدینه به بغداد فراخوانده شده است امام را در یک موقعیت مخصوص قرار می دهد چیزی که در دورا ن امام هادی دیگر بی سابقه بوده است امام هادی(ع) با نگاه تیزبین و موشک خانه ای که مسلّح به امدادهای پروردگار می باشد هر آنچه که در محیط زندگی خویش می گذرد با دقت فراوان مورد بررسی قرار می دهد او در زمانی که سایه پر مهر پدر را بر سر خویش دارد و در مکتب والای امامت پرورش می یابد می بیند که پدر در تلاش علمی- فرهنگی مداوم و خستگی ناپذیر وارد شده است تا پایه های اعتقادی مکتب تشیّع را استحکام بیشتری ببخشد در این گیرودار، دستگاه حکومتی برای مشغول کردن مردم و منحرف ساختن افکار عمومی از مسالۀ مبارزه با جنایات و ستمگری های دستگاه خلافت، ترفند منحرف ساختن افکار عمومی به چیزهای دیگر رابرگزیدن است موضوع ظلم ستیزی و بی پروایی اما هادی(ع) از همان دوران کودکی و در روزگاری که آغاز جدایی او از پدرش می باشد به خوبی مشهود و محسوس است در آخرین روزهایی که اما جواد ( ع) در کنار خانوداه ی خویش در ظهر مدینه سوکنت دارد دو نفر از فرزندانش را در کنار گرفته و با آن ها درباره ی سفزی که در پیش روی دارد، گفتگو می کند- سرزمین عراق جایی است که امام جواد (ع) را به سوی آن فراحوانده اند امام نهم ابتدا از علی النقی – امام هادی می پرسد: دوست داری کدام یک از سوغات های عراق برایت هدیه آورده شود؟ فرزند پاسخ می دهد: شمشیری که یه سان شعله ی آتش- سوزان ئ بّران باشد اما جواد (ع) که بیشترین معنی و اعجاز را در همین سخن کوتاه فرزند خویش احساس کرده است. برای اینکه شایستگی و برگزیدگی پروردگار را در مورد این فرزند بر اطرافیان خویش بهتر نمودار سازد. اگر اما هادی (ع) از معلمی تعلیم و تربیت پذیرد بیگمان آن معلم، فقط پدربزرگوارش_ امام جواد( ع) _ خواهد بود و دیگر هیچ اندیشه ای هر چقدر هم که تجربه اندوخته و آگاه و عالم باشد جرأت و جسارت این را نخواهد یافت که در لباس تعلیم و تربیت به حضور این برگزیدگان راه یابد معتصم عباسی که به کین و خشم و حسد خویش، امام جواد(ع) را مسموم ساخته و او را به شهادت رسانیده است اکنون به چاره ای افتاد تا به گونه ای از خانواده و اما دلجویی کرده و خودش را، بیگانه از ماجرا جلوه دهد.
اما هادی(ع) روزگار حکومت معتصم را به مدت شش سال تحمل می کند تا اینکه سرانجام با مرگ معتصم عباسی د ر کاخ معروفش_ قصر خاقانی پسرش واثق به حکومت می رسد واثق نیز پنج سال بر سرزمین اسلامی حکمفرمایی دارد واثق عباسی که تابع شهوات خویش است و به جنگ وسیلست کاری ندارد امور مختلف مملکتی را به ترکها سپرده است پس از مرگ واثق که حدود پنج سال خلاقت کرد حکومت به متوکل عباسی می رسد متوکل، چهره ای کلاً مشخص و متمایز از دیگر خلفای عباسی را دارا بود زیرا که او پلیدترین آلوده ترین و بدنام ترین خلفا و آل عباش بود او کینه ها و عقده های فروخورده ای را نسبت به شیعیان در سینه داشت دشمن او با امیرمومنان علی (ع) آنچنان شد بد است که نمی تواند این دشمنی را در رفتار روزانه اش مخفی بدارد آنچه او در کینه ورزی با امیرمومنان علی(ع) از خود نشان می دهد به عنطف یک سند ننگین در کارنامه ی سیاه حکومتش برای همیشه ضبط و ثبت خواهد شد او تنها ظالم و ستمگری است که جرأت دارد دستور دهد تا قیر مقّدس امام حسین(ع) را شکاتفته و بر تربت پاکیزۀ آن شهید بزرگ آب بسته و آن شخم بزنند. متوکل عباسی با اعتقاد به چنین اندیشه ای در مورد امام هادی(ع) تصمیم می گیرد تا مبنای مبارزۀ خویش با مخالفان حکومتش را بر اساس نوعی تهاجم آشکار و گاهی غیر آشکار استوار ساخت امام هادی(ع) پس از ورود به سامرا مورد توجه دانشمندان قرار می گیرد متوکل تصمیم دارد تا از علمای درباره ی استمدادجوبد و به آرزوی خویش که بی اعتبار ساختن چهره ی امامت از لحاظ علمی می باشد تحقق بخشد. جریان مناظرۀ امام هادی(ع) با تعدادی از علمای بزرگی که وابسته به حکومتِ عّباسی می باشند، هنوز هم تازه می نمایاند و از یادها بیرون نرفته است.
ابتدا، یکی از این علما. تعدادی پرسش علمی را که برایش پدید آمده است مطرح می سازد. پاسخهای منطقی امام هادی که استدلال در خود دارد آن عالم را خشنود می سازد و بعد، نوبت به « یحی بن اکثم» می رسد این دانشمند سالها قبل و در زمان امام جواد(ع) چندین بار، بختِ خویش را آزموده و به مناظرۀ با آن بزرگوار پرداخته است. امّا در هر کدام از آن مناظره ها به سختی شکست خوذده و در مقابل دلایل علمی و عقلی اما جواد(ع) سرافکنده گشت است این وسوسه های گوناگون و هوسِ بلند پروازی که