لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 18 صفحه
قسمتی از متن .doc :
خداشناسى از راه فطرت
بشر براى درک و شناسائى خداى جهان دو راه دارد:
1 ـ راه دل احساس فطرى
2 ـ راه عقل و استدلال
مقصود از راه فطرت این است که شعور باطنى و کشش درونى او را به سوى خدا رهبرى مینماید، بطورى که بدون هیچ دلیل و استدلالى، ناخودآگاه، خداخواه و خداجوى است و حس خداخواهى در نهاد او به صورت یک امر غریزى و فطرى، به ودیعت گذارده شده است و این حس بسان غرائز دیگر انسانى، انسان را به مقصدى که هدف آن است میکشاند، چنانکه مقصود از راه استدلال و عقل این است که انسان با دلیلهاى علمى، به وجود خدا پى میبرد و بر وجود او مانند سایر مسائل عقلى استدلال میکند.
اساس راه اول را حس درونى تشکیل میدهد چنانکه پایه راه دوم، تعقل و استدلال میباشد.بشر در شناختن خدا از طریق دل و فطرت به هیچ نوع برهان و استدلالى نیاز ندارد، بلکه در پرتو غریزه خداخواهى و حس خداجوئى که در اصطلاح دانشمندان اسلامى «فطرت» نامیده شده به سوى خدا متوجه میگردد.ولى راهنماى او در راه دوم، برهان و استدلال و تفکر و تعقل است.
حس مذهبى یا بعد چهارم روح انسان
با کشف «حس مذهبى» در انسان و اینکه «حس دینى» یکى از عناصر اولى و ثابت و طبیعى روح انسان است.ثابت گردید که در روح و روان و سرشت انسانى چهار°‚K 27°‚K حس وجود دارد:
1 ـ «حس کنجکاوى» این همان حسى است که از روز نخست فکر بشر را به بحث و بررسى پیرامون مسائل مبهم و مجهول وادار نموده و در پرتو آن علوم و صنایع پدید آمده است، این همان حس است که از روزگار پیش، به کاشفان و مخترعان و پایهگذاران علوم نیرو بخشیده که از رازهاى نهفته، پرده بردارند و در این راه به سختیها و ناملایمات تن دهند.
2 ـ «حس نیکى» : پدید آرنده اخلاق و تکیهگاه فضائل و سجایاى انسانى و صفات عالى روحى است، این همان حسى است که انسان را به نوع دوستى و عدالتخواهى سوق میدهد، و در انسان یکنوع گرایش فطرى بفضائل و اخلاق نیک و تنفر از زشتیها و صفات بد پدید مىآورد.
3 ـ «حس زیبائى» : پدید آرنده هنر و سبب تجلى انواع ذوقیات میباشد.
4 ـ «حس مذهبى» : هر فردى از افراد انسان فطرتا خداخواه و خداجو بوده و یکنوع تمایل و کشش به ماوراء طبیعت در خود احساس میکند.وجود «حس مذهبى» در روح انسان ثابت مینماید که تمام تمایلات مذهبى در انسان، ریشه ذاتى دارد و توجه به خدا و مسائل ماوراء طبیعى، از فطرت انسان، سرچشمه میگیرد، البته تجلیات این فطرت، در دوران بلوغ نمایانتر و آشکارتر است.
کوتاه سخن اینکه کسانى که انسان را با دید وسیعتر مورد بررسى قرار دادهاند همگى معترفند که توجه بخدا در انسان از یک حس عمیق مذهبى ریشه گرفته و وجود انسان با این حس بهم آمیخته شده است.
اینک براى روشن شدن این مطلب که این حس اساس فطرى در نهاد انسان دارد ناچاریم مشخصات امور فطرى را بیان کنیم تا فطریات انسانى از امور عادى تمیز داده شود.
چگونه امور فطرى را از غیر فطرى تمیز دهیم
هر نوع فکر و عملى که از ناحیه عواملى مانند «اوضاع جغرافیائى» ، «اقتصادى» و یا «سیاسى» بر انسان تحمیل گردد، آن فکر و عمل عادى تلقى میشود، و سرچشمه آن همان عوامل خواهد بود نه فطرت انسان.مثلا ملتهایى که در نقاط قطبى زندگى میکنند ناچارند لباسهاى ضخیم و کلفت بپوشند، چنانکه ملتهاییکه در نقاط استوایى سکونت دارند لباسهاى سبک و نازک بر تن میکنند، واضح است که هیچکدام از این دو کار ریشه فطرى ندارد، و هر دو محصول عوامل جغرافیائى محیط زندگى آنان میباشد.
همچنین است کوتاهى و بلندى و رنگ و شکل لباس یا آداب و رسوم ملتها در مراسم احترام یا مراسم شادى و سوگوارى و...زیرا اگر شکل و مدل لباس و کیفیت مراسم احترام و سوگوارى، امر فطرى و جزو سرشت انسانى بود، در همه جا یکنواخت مىبود و با اختلاف منطقه و نژادها، اختلافى میان آنها مشاهده نمیشد.
در مقابل، هر نوع اندیشه و عملى که از نهاد انسان سرچشمه گیرد، و عوامل بیرونى آنرا تحمیل نکرده باشد، چنین عمل و اندیشهاى جزو سرشت او بوده، و از امور فطرى بشمار میرود .این قبیل امور در انسان بنام فطریات و در حیوان غریزه نامیده میشود.
بنابر این تمام فعالیتهاى زنبور عسل مانند مکیدن شیره گلها، ساختن لانههاى مسدس، تخمگذارى، و پرورش نوزادان، همگى امر غریزى است، به گواه اینکه هیچکدام تحت تأثیر هیچیک از عوامل بیرونى یاد شده نیست و جنبه جهانى و
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 18 صفحه
قسمتی از متن .doc :
خداشناسى از راه فطرت
بشر براى درک و شناسائى خداى جهان دو راه دارد:
1 ـ راه دل احساس فطرى
2 ـ راه عقل و استدلال
مقصود از راه فطرت این است که شعور باطنى و کشش درونى او را به سوى خدا رهبرى مینماید، بطورى که بدون هیچ دلیل و استدلالى، ناخودآگاه، خداخواه و خداجوى است و حس خداخواهى در نهاد او به صورت یک امر غریزى و فطرى، به ودیعت گذارده شده است و این حس بسان غرائز دیگر انسانى، انسان را به مقصدى که هدف آن است میکشاند، چنانکه مقصود از راه استدلال و عقل این است که انسان با دلیلهاى علمى، به وجود خدا پى میبرد و بر وجود او مانند سایر مسائل عقلى استدلال میکند.
اساس راه اول را حس درونى تشکیل میدهد چنانکه پایه راه دوم، تعقل و استدلال میباشد.بشر در شناختن خدا از طریق دل و فطرت به هیچ نوع برهان و استدلالى نیاز ندارد، بلکه در پرتو غریزه خداخواهى و حس خداجوئى که در اصطلاح دانشمندان اسلامى «فطرت» نامیده شده به سوى خدا متوجه میگردد.ولى راهنماى او در راه دوم، برهان و استدلال و تفکر و تعقل است.
حس مذهبى یا بعد چهارم روح انسان
با کشف «حس مذهبى» در انسان و اینکه «حس دینى» یکى از عناصر اولى و ثابت و طبیعى روح انسان است.ثابت گردید که در روح و روان و سرشت انسانى چهار°‚K 27°‚K حس وجود دارد:
1 ـ «حس کنجکاوى» این همان حسى است که از روز نخست فکر بشر را به بحث و بررسى پیرامون مسائل مبهم و مجهول وادار نموده و در پرتو آن علوم و صنایع پدید آمده است، این همان حس است که از روزگار پیش، به کاشفان و مخترعان و پایهگذاران علوم نیرو بخشیده که از رازهاى نهفته، پرده بردارند و در این راه به سختیها و ناملایمات تن دهند.
2 ـ «حس نیکى» : پدید آرنده اخلاق و تکیهگاه فضائل و سجایاى انسانى و صفات عالى روحى است، این همان حسى است که انسان را به نوع دوستى و عدالتخواهى سوق میدهد، و در انسان یکنوع گرایش فطرى بفضائل و اخلاق نیک و تنفر از زشتیها و صفات بد پدید مىآورد.
3 ـ «حس زیبائى» : پدید آرنده هنر و سبب تجلى انواع ذوقیات میباشد.
4 ـ «حس مذهبى» : هر فردى از افراد انسان فطرتا خداخواه و خداجو بوده و یکنوع تمایل و کشش به ماوراء طبیعت در خود احساس میکند.وجود «حس مذهبى» در روح انسان ثابت مینماید که تمام تمایلات مذهبى در انسان، ریشه ذاتى دارد و توجه به خدا و مسائل ماوراء طبیعى، از فطرت انسان، سرچشمه میگیرد، البته تجلیات این فطرت، در دوران بلوغ نمایانتر و آشکارتر است.
کوتاه سخن اینکه کسانى که انسان را با دید وسیعتر مورد بررسى قرار دادهاند همگى معترفند که توجه بخدا در انسان از یک حس عمیق مذهبى ریشه گرفته و وجود انسان با این حس بهم آمیخته شده است.
اینک براى روشن شدن این مطلب که این حس اساس فطرى در نهاد انسان دارد ناچاریم مشخصات امور فطرى را بیان کنیم تا فطریات انسانى از امور عادى تمیز داده شود.
چگونه امور فطرى را از غیر فطرى تمیز دهیم
هر نوع فکر و عملى که از ناحیه عواملى مانند «اوضاع جغرافیائى» ، «اقتصادى» و یا «سیاسى» بر انسان تحمیل گردد، آن فکر و عمل عادى تلقى میشود، و سرچشمه آن همان عوامل خواهد بود نه فطرت انسان.مثلا ملتهایى که در نقاط قطبى زندگى میکنند ناچارند لباسهاى ضخیم و کلفت بپوشند، چنانکه ملتهاییکه در نقاط استوایى سکونت دارند لباسهاى سبک و نازک بر تن میکنند، واضح است که هیچکدام از این دو کار ریشه فطرى ندارد، و هر دو محصول عوامل جغرافیائى محیط زندگى آنان میباشد.
همچنین است کوتاهى و بلندى و رنگ و شکل لباس یا آداب و رسوم ملتها در مراسم احترام یا مراسم شادى و سوگوارى و...زیرا اگر شکل و مدل لباس و کیفیت مراسم احترام و سوگوارى، امر فطرى و جزو سرشت انسانى بود، در همه جا یکنواخت مىبود و با اختلاف منطقه و نژادها، اختلافى میان آنها مشاهده نمیشد.
در مقابل، هر نوع اندیشه و عملى که از نهاد انسان سرچشمه گیرد، و عوامل بیرونى آنرا تحمیل نکرده باشد، چنین عمل و اندیشهاى جزو سرشت او بوده، و از امور فطرى بشمار میرود .این قبیل امور در انسان بنام فطریات و در حیوان غریزه نامیده میشود.
بنابر این تمام فعالیتهاى زنبور عسل مانند مکیدن شیره گلها، ساختن لانههاى مسدس، تخمگذارى، و پرورش نوزادان، همگى امر غریزى است، به گواه اینکه هیچکدام تحت تأثیر هیچیک از عوامل بیرونى یاد شده نیست و جنبه جهانى و
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 18 صفحه
قسمتی از متن .doc :
خداشناسى از راه فطرت
بشر براى درک و شناسائى خداى جهان دو راه دارد:
1 ـ راه دل احساس فطرى
2 ـ راه عقل و استدلال
مقصود از راه فطرت این است که شعور باطنى و کشش درونى او را به سوى خدا رهبرى مینماید، بطورى که بدون هیچ دلیل و استدلالى، ناخودآگاه، خداخواه و خداجوى است و حس خداخواهى در نهاد او به صورت یک امر غریزى و فطرى، به ودیعت گذارده شده است و این حس بسان غرائز دیگر انسانى، انسان را به مقصدى که هدف آن است میکشاند، چنانکه مقصود از راه استدلال و عقل این است که انسان با دلیلهاى علمى، به وجود خدا پى میبرد و بر وجود او مانند سایر مسائل عقلى استدلال میکند.
اساس راه اول را حس درونى تشکیل میدهد چنانکه پایه راه دوم، تعقل و استدلال میباشد.بشر در شناختن خدا از طریق دل و فطرت به هیچ نوع برهان و استدلالى نیاز ندارد، بلکه در پرتو غریزه خداخواهى و حس خداجوئى که در اصطلاح دانشمندان اسلامى «فطرت» نامیده شده به سوى خدا متوجه میگردد.ولى راهنماى او در راه دوم، برهان و استدلال و تفکر و تعقل است.
حس مذهبى یا بعد چهارم روح انسان
با کشف «حس مذهبى» در انسان و اینکه «حس دینى» یکى از عناصر اولى و ثابت و طبیعى روح انسان است.ثابت گردید که در روح و روان و سرشت انسانى چهار°‚K 27°‚K حس وجود دارد:
1 ـ «حس کنجکاوى» این همان حسى است که از روز نخست فکر بشر را به بحث و بررسى پیرامون مسائل مبهم و مجهول وادار نموده و در پرتو آن علوم و صنایع پدید آمده است، این همان حس است که از روزگار پیش، به کاشفان و مخترعان و پایهگذاران علوم نیرو بخشیده که از رازهاى نهفته، پرده بردارند و در این راه به سختیها و ناملایمات تن دهند.
2 ـ «حس نیکى» : پدید آرنده اخلاق و تکیهگاه فضائل و سجایاى انسانى و صفات عالى روحى است، این همان حسى است که انسان را به نوع دوستى و عدالتخواهى سوق میدهد، و در انسان یکنوع گرایش فطرى بفضائل و اخلاق نیک و تنفر از زشتیها و صفات بد پدید مىآورد.
3 ـ «حس زیبائى» : پدید آرنده هنر و سبب تجلى انواع ذوقیات میباشد.
4 ـ «حس مذهبى» : هر فردى از افراد انسان فطرتا خداخواه و خداجو بوده و یکنوع تمایل و کشش به ماوراء طبیعت در خود احساس میکند.وجود «حس مذهبى» در روح انسان ثابت مینماید که تمام تمایلات مذهبى در انسان، ریشه ذاتى دارد و توجه به خدا و مسائل ماوراء طبیعى، از فطرت انسان، سرچشمه میگیرد، البته تجلیات این فطرت، در دوران بلوغ نمایانتر و آشکارتر است.
کوتاه سخن اینکه کسانى که انسان را با دید وسیعتر مورد بررسى قرار دادهاند همگى معترفند که توجه بخدا در انسان از یک حس عمیق مذهبى ریشه گرفته و وجود انسان با این حس بهم آمیخته شده است.
اینک براى روشن شدن این مطلب که این حس اساس فطرى در نهاد انسان دارد ناچاریم مشخصات امور فطرى را بیان کنیم تا فطریات انسانى از امور عادى تمیز داده شود.
چگونه امور فطرى را از غیر فطرى تمیز دهیم
هر نوع فکر و عملى که از ناحیه عواملى مانند «اوضاع جغرافیائى» ، «اقتصادى» و یا «سیاسى» بر انسان تحمیل گردد، آن فکر و عمل عادى تلقى میشود، و سرچشمه آن همان عوامل خواهد بود نه فطرت انسان.مثلا ملتهایى که در نقاط قطبى زندگى میکنند ناچارند لباسهاى ضخیم و کلفت بپوشند، چنانکه ملتهاییکه در نقاط استوایى سکونت دارند لباسهاى سبک و نازک بر تن میکنند، واضح است که هیچکدام از این دو کار ریشه فطرى ندارد، و هر دو محصول عوامل جغرافیائى محیط زندگى آنان میباشد.
همچنین است کوتاهى و بلندى و رنگ و شکل لباس یا آداب و رسوم ملتها در مراسم احترام یا مراسم شادى و سوگوارى و...زیرا اگر شکل و مدل لباس و کیفیت مراسم احترام و سوگوارى، امر فطرى و جزو سرشت انسانى بود، در همه جا یکنواخت مىبود و با اختلاف منطقه و نژادها، اختلافى میان آنها مشاهده نمیشد.
در مقابل، هر نوع اندیشه و عملى که از نهاد انسان سرچشمه گیرد، و عوامل بیرونى آنرا تحمیل نکرده باشد، چنین عمل و اندیشهاى جزو سرشت او بوده، و از امور فطرى بشمار میرود .این قبیل امور در انسان بنام فطریات و در حیوان غریزه نامیده میشود.
بنابر این تمام فعالیتهاى زنبور عسل مانند مکیدن شیره گلها، ساختن لانههاى مسدس، تخمگذارى، و پرورش نوزادان، همگى امر غریزى است، به گواه اینکه هیچکدام تحت تأثیر هیچیک از عوامل بیرونى یاد شده نیست و جنبه جهانى و
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 6 صفحه
قسمتی از متن .doc :
برهان فطرت
فطرت چیست
علاقه مادر نسبت به فرزندش ، جستجو از علت هر حادثه پس از بروز آن ؛ علاقه هر حیوان به خفظ نفس و بقاء زندگی ، عاطفه ی جنسی و به غقیده ی بعضی میل انسا ن به زندگی اجتماعی و نظائر آنها ، از جمله اموری هستند که ریشه آنها در درون انسان یا حیوان وجود دارد و نیازی نیست که از خارج فرا گرفته شوند .
اینگونه امور را « فطری » گویند .
فطرت خداشناسی
یک از مسائل فطری کنجکاوی انسان از علت وجود خود و دیگر موجودات است ، و نیز میل به شکر گزاری از کسیکه به آدمی نعمت داده و نیکی کرده است و خمچنین توجه به موجود کامل و پناه خواستن از او در هنگام یأس از اسباب و عوامل ظاهری است .
از اینگونه تمایلات به « فطرت خداشناسی » تعبیر می شود .
غفلت از تمایلات فطری
می دانیم که علاقه به حفظ سلامت و استفاده از نعمت زندگی در نهاد همه هست و هر حیوان جانداری خود را دوست دارد و برای باقی ماندن تلاش می کند ، با این وجود ، تا دستور های بهداشتی رعایت نشود و هنگام بروز بیماری برای درمان آن اقدام نگردد ، این خواسته ی فطرت انسان یعنی حفظ سلامتی و بقای حیات ، خود به خود به دست نمی آید .
و نیز گاهی انسان تحت تاثیر محیط اجتماعی ، یا طبیعی ، به چیزی عادت پیدا می کند بر خلاف اصول بهداشتی است ، و باصطلاح برای شخص «طبیعت دوم » محسوب می شود .
بهمین ترتیب ، در مورد فطرت خداشناسی نیز ، اگر برای حفظ آن اقدام مناسب به عمل نیاید و مراقبت در تقویت آن نشود ، چه بسا ، در آن انحرافاتی پیدا شود و پرده های غفلت مانع بروز آثار این نیروی باطنی گردد .
اما با وجود این ، وقتی انسان از امور محسوس و مانوس و وسایل ظاهری که موجب سرگرمی و غفلت از آن نیروی موثر است ، مایوس و ناامید گردید ، توجه به محبوب واقعی آشکار می گردد .
بنابراین ، می توان گفت : تمام افراد آدمی ، خواه ناخواه ، دارای فطرت خداشناسی هستند ، منتهی در برخی موارد موانعی در برابر این فطرت پیدا می شود و در شرایط خاصی ناگهان پرده ها عقب می رود و این خواسته درونی جلوه می کند .
5- علت پیدایش انحراف از فطرت خداشناسی
کسانی که امروز گرفتار اعتیادهای خطرناک شده اند ، در ابتدا با مقاومت شدید مزاجی خود روبه رو بوده اند ، تا سرانجام در اثر تکرار خود را گرفتار طبیعت دوم یعنی عادت کرده اند از آنجا که انس و معاشرت ظاهری آدمی با امور مادی و محسوس است وقتی از صاحب نعمت خود جویا می شود به امور ظاهری می پردازد و هنگامی که از وجود دهنده و آفریدگار خود جستجو می کند در علل و عوامل نزدیک و محسوس متوقف می شود و به مبدا اصلی توجهی پیدا نمی کند .
اما در هر حال فطرت آدمی به موجودی کامی گرایش دارد که قدرتش فوق قدرتهاست و اگر گاهی بطور سطحی آنرا انکار می کند علل و جهاتی عارضی دارد که برخی از آنها عبارتند از:
غلبه خواسته های نفسانی ، نگرانی از وضع زندگی و اخلاق و رفتار برخی از معتقدان به خدا که دچار غرور و غفلت شده اند ، اشتباهاتی که از مدعیان خدا پرستی ملاحظه می شود و سوء استفاده هایی که در زمینه های مختلف اخلاقی و اجتماعی به عنوان خدا و دین شده است نتایج غلطی که از اعتقاد ناقص به خدا گریبانگیر جمعی شده است بدانگونه که بدنبال علل و عوامل حوادث نمی روند و یکسره آن را معلول اراده مستقیم و بلافاصله خدا می دانند بی خبر از این که در هر حال خواست خدا این است که حوادث مادی علل مادی داشته باشد و کارها با اسباب متناسبی که خدا در طرح خلقت برای آنها تعیین کرده است سرانجام گیرند.
مشاهده این احوال باعث بدبینی ها و انحرافاتی در این زمینه شده است . اما با وجود این همان کسانی که احیانا به زبان خدا را انکار دارند در باطن خود توجه به موجودی کامل یعنی خدا دارند و لذا در واقع حتی «اگریستا نسیا لیست ها» نیز منکر خدا نیستند بلکه در حقیقت می گویند :«خدایا (ای خدای واقعی)جهان را از شر این خدایان «خیالی» نجات بخش » (نقل از پیروان ژان پل سارتر – مکاتب فلسفی)
ه- فطرت ، پایه اساسی خدا شناسی
رجوع به فطرت مهمترین پایه و اساس خداشناسی و پیدایش محبت بین انسان وآفریدگار جهان است و استدلالهای گوناگون دیگر برای جلب توجه انسان به باطن خویش است ، تا به آنچه فطرت و سرشت اصلی او ایجاب می کند متوجه گردد.
بقول پاسکال ، فیلسوف و ریاضی دان معروف :« مردم نتوانسته اند دربیابند که ادراک کننده ی خدا دل است نه عقل »ازاینرو لازم است ، در این بحث ابتدا درباره ی سرشت و فطرت انسان و ارتباط غیر قابل اجتناب بین آدمی و آفریدگار مطالبی یاد آوری شود و پس از آن به قسمتی از استدلالهای دیگر که موجب آمادگی ذهن برای توجه انسان به نهاد و سرشت خویش است و انس و علاقه او را به مبدا آفرینش کاملتر می کند اشاره گردد.
بدین ترتیب ، پس از بحث فطرت ، برهان عنایت ، نظم ، حساب احتمالات و غیره بیان می شود
راهی به سوی بیداری فطرت
چگونه از توجه و هم بستگی جهان و سیر و حرکت عمومی آن بسوی کمال فطرت خداشناسی ما بیدار می شود ؟
اگر با دقت به این عالم بنگریم ، به خوبی در میابیم که هر موجود خواه ناخواه ، راهی در پیش دارد و به سوی مقصدی روان است و می کوشد به وضع بهتری در آید و سرانجام به سر حد کمال مناسب برسد.
دانه گندمی که در دل زمین نهاده شده است هسته ای که کاشته شده است ،نطفه ای که در رحم مادر قرار گرفته
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 19 صفحه
قسمتی از متن .doc :
نظریه فطرت در قرآن
یکى از مباحثى که در قرآن و سنتبا اهمیت ویژهاى مطرح گردیده بحث فطرت است. فطرتمندى انسان، فطرى بودن دین، فطرت پسندى، حسن عدل و قبح ظلم، معلوم بودن فجور و تقوا به الهام فطرى، اعتراف رسمى انسان به ربوبیت الهى در عالم ذر و عهد و پیمان خداوند با او در عدم تبعیت از شیطان، از جمله مسائلى است که آیات قرآن و روایات ائمه معصومینعلیهمالسلام بر آن دلالت صریح دارند.
اما مهم آن است که اگر چه در پارهاى آیات، انسان فطرتمند معرفى شده و بحث از الهام فطرى فجور و تقوا به انسان به میان آمده است ولى در بعضى آیات دیگر، خلقت طبیعى انسان به عنوان موجودى ظلوم، جهول، هلوع، کفار و طغیانگر مطرح شده است.
اگر در پارهاى از آیات، دین امرى فطرى معرفى گردیده و یا اقامه عدل هدف رسالت پیامبران بیان شده است (که به دنبال فطرى بودن دین، عدالتخواهى و اقامه قسط و عدل نیز فطرى خواهد بود) اما در پارهاى دیگر از آیات، سبب تشریع دین، بروز اختلاف اولیه بین انسانها و نیاز اضطرارى آنها به دین و قوانین لازم براى رفع اختلافات بیان گردیده است و از آن استنباط مىشود که دین مولودى اجتماعى است که انسانها به حکم اضطرار و به منظور رفع اختلاف به آن پناه بردهاند و نه به حکم فطرت. و این البته با نظریه برخى از جامعهشناسان نزدیکى زیاد دارد.
و نیز اگر در برخى آیات سخن از اعتراف رسمى انسان به ربوبیت الهى و عهد و پیمان خداوند با او در عدم تبعیت از شیطان به میان آمده است در برخى دیگر از آیات خالى بودن ذهن انسان در بدو تولد از هر گونه شناخت و معلومى مطرح شده است و این نیز با نظریههاى برخى از روانشناسان قرابت دارد.
در این مقاله برآنیم تا ضمن بحث از معناى لغوى فطرت با توجه به وزن و صیغه آن در کلام عرب، کاربرد و مشتقات آن در قرآن، و تفاوت آن با طبیعت و غریزه، به تبیین بینش خاص قرآن در مورد فطرت و پیآمدهاى اجتماعى آن بپردازیم و مىکوشیم تا با بهرهجویى و استمداد از نظریه بدیع علامه طباطبائى در تفسیر المیزان، که کمتر به آن توجه شده و یا متاسفانه مورد بىمهرى واقع گردیده استبه زدودن پارهاى از ابهامات بپردازیم.
معنى لغوى فطرت
واژه «فطرة» بر وزن «فعلة» دلالتبر نوع دارد مانند جلسة یعنى نوع خاصى از نشستن، مثلا اگر بگوییم: جلست جلسة زید یعنى مثل زید و به نوع نشستن وى نشستم. بنابر این واژه «فطرة» از ماده «فطر» به معنى نوعى خاص از آفرینش استیعنى خلقت و آفرینشى بىسابقه که از آن به ابداع تعبیر مىشود.
راغب اصفهانى در مفردات در مورد معنى فطرت چنین مىگوید: «و خداوند خلق را فطر نموده است و این فطر یعنى ایجاد کردن شىء به شکلى بدیع و تازه بر کیفیتى که فعلى از افعال از آن صادر گردد». (1)
ابن اثیر نیز در نهایه، در توضیح ماده «فطر» در حدیث نبوى، «کل مولود یولد على الفطرة» (2) مىگوید: «فطر به معنى ابتدا و اختراع است و فطرة حالت آن ابتداء و اختراع را بیان مىکند مانند جلسة و رکبة یعنى نوعى خاص از نشستن و سوار شدن و معنى حدیث این است که: هر فردى بر نوعى خاص از صفات جبلى و طبیعى متولد مىشود به طورى که آماده پذیرش دین الهى مىگردد و اگر او را با همان صفات واگذارند پیوسته بر آن صفات استمرار دارد و از آنها مفارقت نمىکند و همانا علت عدول انسانها از آن، آفتى از آفات بشرى یا تقلیدى است که از غیر در آنها اثر مىگذارد...» (3)
بیان این مقاله درباره فطرت با تعبیر راغب به «و ابداعه على هیئة مترتبة لفعل من الافعال» و نیز با تعبیر ابن اثیر به «انه یولد على نوع من الجبلة والطبع المتهیئ بقبول الدین» هماهنگ است.
استعمال واژه فطرت و مشتقاتش در قرآندر قرآن مجید واژههاى «فطره» (4) ، «فطرکم»، (5) «فطرنا»، (6) «فطرنى»، (7) «فطرهن»، (8) «فطور»، (9) «فطر»، (10) «منفطربه» (11) . انفطرت، (12) و «فاطر» (13) به کار رفته است که همه جا به معنى ابداع و آفرینش بدون سابقه است.
طبیعت، غریزه، فطرت
«طبیعت» یعنى سرشتى که اشیاى مادى بر آن آفریده شدهاند، بیشتر در مورد موجودات بیجان به کار مىرود و اگر در مورد جاندارها به کار رود به آن جنبههایى از جانداران که با بیجانها مشترکند اطلاق مىشود.
«غریزه» بیشتر در مورد حیوانات به کار مىرود و اگر در مورد انسان به کار رود به جنبههاى حیوانى موجود در انسان اطلاق مىشود و عبارت از نوعى حالت تسخیرى و غیر آگاهانه یا نیمه آگاهانه از ناحیه خلقت است که بر خود محورى و یا بقاى نوع استوار است و به عضوى مادى از بدن انسان مربوط مىشود مانند غریزه گرسنگى که با سیستم عصبى هیپوتالاموس و یا غریزه تشنگى که با سیستم عصبى هیپوتالاموس و غده هیپوفیز ارتباط دارد و این دو از نوع گرایشهاى فیزیولوژیک به شمار مىروند که براى ادامه حیات حیوان ضروراند. و نیز مانند غریزه جنسى که از نوع گرایشهاى لازم براى بقاى نسل است و ارضا نشدن آن حیات موجود زنده را به خطر نمىاندازد بلکه بقاى نوع را به خطر مىاندازد.
«فطرت» در مورد انسان و خصلتهاى فرا حیوانى او به کار مىرود، در حد حالتى آگاهانه و حاوى نوعى قداست است. همچون غریزه و طبیعتسیرى تدریجى و ساختارى ثابت دارد اما مرحلهاى تکاملى است که پس از فعلیتیافتن طبیعت و غریزه و نیز پس از شکوفایى حس و خیال یعنى همراه با پیدایش عقل تکون مىیابد و در پرتو آنها، گرایشهاى غریزى نیز مىتوانند از نوعى قداستبرخوردار شوند.
فطریات در انسان به ترتیب در سه ناحیه دانش، ارزش و گرایش شکوفا مىشوند و فعلیت مىیابند. در زمینه دانش، گزارهها به شکل توصیفى و خبرى بیان مىشوند. در زمینه ارزش، گزارههاى حاکى از آنها شکلى دستورى دارند. گرایشها نیز پارهاى حالات نفسانىاند که پس از شکوفایى ارزشها در انسان پدید مىآیند و موجب جهتگیرى وى به سوى هدفى والا و مقدس مىشوند. فعلیت ارزشها و گزارههاى آنها منوط به فعلیت عقل نظرى و استمداد عقل عملى از آن است تا آنجا که اگر عقل نظرى در انسان شکوفا نشود و از مرتبه عقل بالقوه به مرتبه عقل بالفعل نرسد امکان فعلیت و جولان عقل عملى نخواهد بود. (14)
در این جا به این اجمال بسنده مىکنیم و به بررسى دو دسته آیات در این باره مىپردازیم: دسته اول آیاتى که معنایى سلبى از فطرت ارائه مىدهند و دسته دوم آیاتى که معنایى ایجابى دارند.
آیات دسته اول
آیه 78 سوره نحل به خالى بودن لوح نفس از کلیه معلومات در آغاز تولد و پیدایش تدریجى معلومات پس از آن از طریق حواس و فکر مىپردازد: «والله اخرجکم من بطون امهاتکم لاتعلمون شیئا وجعل لکم السمع والابصار والافئدة لعلکم تشکرون» چنان که در تفسیر المیزان (15) ذیل آیه فوق آمده استسیاق آیه، و اشاره آن به مبادى علم حصولى یعنى حس و فکر و نیز پیدایش تدریجى معلومات در آنها، دلالتبر این معنى دارد که آنچه در این آیه از انسان در بدو تولد نفى شده است علم حصولى است. بنابراین، انسان در آغاز به هیچ چیزى که مبدا آن حس یا عقل باشد علم حصولى ندارد.
بدین ترتیب بنا به تصریح کلام وحى، هیچ گزارهاى اعم از گزارههاى بدیهى و فطرى، یا غیر بدیهى و نیز اعم از این که متعلق شناخت آن عالم طبیعت، ماوراى طبیعت، انسان یا ذات احدیت و... باشد در آغاز تولد براى انسان به علم حصولى معلوم نخواهد بود.
و اگر چنین باشد که کودک در بدو تولد واجد هیچ تصور و تصدیقى نباشد در این صورت نه فقط دانش بلکه ارزشها و گرایشهاى انسانى نیز از طفل در آغاز پیدایش نفى مىشود زیرا ارزش، به عنوان ارزش فطرى و نه به عنوان غریزه و میل ناآگاهانه حیوانى، در انسان پس از علم وى به ارزشمندى آن حاصل مىشود و با نفى هر نوع علم و آگاهى، ارزشها نیز منتفى مىشوند. همینطور است گرایشهاى فطرى; زیرا هر گرایشى اعم از فطرى یا غیر فطرى پس از علم نفس به غایت آن و ارزشمندى آن غایت، براى انسان حاصل مىشود. بر این اساس نفس انسانى در آغاز پیدایش، هیچ تصور یا تصدیق فطرى و نیز هیچ ارزش یا گرایش فطرى را واجد نیست. تنها چیزى که انسان در آغاز و نیز به هنگام کهنسالى یعنى پس از ضعف قوا و از دست دادن معلوماتش واجد مىشود علم حضورى نفس به خودش است.
در سوره نحل آیه 70 آمده است: «والله خلقکم ثم یتوفاکم ومنکم من یرد الى ارذل العمر لکی لایعلم بعد علم شیئا ان الله علیم قدیر».