لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 32
تاریخچه زبان کهن فارسی ) پارسی (
مقدمه
زبان فارسی)فارسی دری، پارسی، دری[۲]) زبانی است که در کشورهایایران، افغانستان[۳]، تاجیکستان[۴] و ازبکستان[۵] به آن سخن میگویند. فارسی زبان رسمی کشورهای ایران و تاجیکستان و یکی از زبانهای رسمی کشور افغانستان است.
در ایران بیش از ۴۰ میلیون تن[۶])بین ۵۸٪ تا ۷۹٪) پارسی زبان هستند.[۷] در افغانستان ۲۰ میلیون تن، در تاجیکستان ۵ میلیون تن[۸]، و در ازبکستان حدود ۷ میلیون تن به فارسی سخن میگویند. [۹][۱۰]زبان پارسی گویشورانی نیز در هند و پاکستان دارد )نگاه:زبان فارسی در شبهقاره هندوستان). با توجه به رسمی بودن زبان فارسی در ایران، افغانستان و تاجیکستان و تسلط گویشوران سایر زبان ها بدان به عنوان زبان دوم روی همرفته میتوان شمار پارسیگویان جهان را حدود ۱۱۰ میلیون تن برآورد کرد.
گرچه پارسی اکنون زبان رسمی پاکستان نیست، پیش از استعمار انگلیس و در زمان امپراتوری مغول)به فرمان اکبرشاه)، زبان رسمی و فرهنگی شبهقاره هند بوده است. زبان رسمی کنونی پاکستان )اردو)، که «اسلامیشده»ی زبان هندی است، بسیار تحت تأثیر پارسی بودهاست و واژههای پارسی بسیاری دارد. به خاطر تأثیر بسیار زیاد زبان فارسی در پاکستان، بنیانگذاران این کشور تصمیم گرفتند که سرود ملی پاکستان به زبان فارسی باشد. در تعاریف رسمی پاکستان، زبان اردو دختر زیبای زبان فارسی معرفی میشود.
جایگاه زبان فارسی
زبان فارسی با اینکه یکی از ارکان اصلی هویت ایرانی است و بعد از انقلاب مشروطه به عنوان زبان ملی ایران تبلیغ و شناخته شدهاست،[نیازمند منبع] ولی هویتی بسیار فراتر از فلات ایران دارد به طور مثال قبل از استعمار هند توسط انگلیس، در زمان حکومت گورکانیان در هند، که ادامه دهنده امپراتوری تیموریان در هند بودند، فارسی زبان رسمی این امپراتوری وسیع بود.[۱۱]یا نقل میکنند که وقتی که شاه اسماعیل صفوی در ابتداییکی از جنگهای خود قطعه شعری به زبان ترکی آذربایجانی برای پادشاه عثمانی فرستاد، پادشاه عثمانی شعری فارسی را در جواب او، برای شاه اسماعیل پس فرستاد.[۱۲] زبان فارسی جدا از اینکه زبان اصلی و یا زبان دوم مردم سرزمین ایران با قومیتهای مختلف بودهاست، نفوذ بسیاری در کشورهای مجاور خود همچون امپراتوریهای گورکانیان هند و عثمانی داشتهاست.آن هم در حالی که در کنار نفوذ زبان فارسی، نفوذ فرهنگ ایرانی هم در فرهنگهای دیگر دیده میشود و به طور مثال در امپراتوری گورکانیان در کنار دین اسلام، فرهنگ ایرانی جزو سرلوحههای فرهنگیشان بوده است[۱۳][۱۴]. این نفوذ فرهنگی تا به آن حد است که ریچارد نلسون فرای، استاد بازنشسته دانشگاه هاروارد معتقد است که «...عربها دیگر نقش ایران و زبان فارسی را در شکل گیری فرهنگ اسلامی درک نمیکنند. شاید آنان آرزو دارند که گذشته را فراموش کنند، ولی با این کار آنها ریشههای معنوی، اخلاقی و فرهنگی خودشان را حذف میکنند...» [۱۵][۱۶].
در سال ۱۸۷۲ در نشست ادیبان و زبانشناسان اروپایی در برلین، زبانهاییونانی، فارسی، لاتین و سانسکریت به عنوان زبانهای کلاسیک جهان برگزیده شدند. بر پایهٔ تعریف، زبانی کلاسیک بهشمار میآید که اولا باستانی باشد، ثانیا ادبیات غنی داشته باشد و ثالثا در آخرین هزاره عمر خود تغییرات اندکی کرده باشد. [۱۷]
زبان فارسی از نظر شمار و تنوع ضربالمثلها در میان سه زبان اول جهان است.[۱۸]
پیشینهٔ زبان فارسی
زبان فارسی از شاخهٔهندواروپایی زیرشاخهٔهندوایرانی و زیرشاخهٔزبانهای ایرانی است. پیشینهٔ کهن زبان فارسی به ایرانی باستان باز میگردد.
زبان پارسی ریشه در پارسی میانه دارد و پارسی میانه ریشه دارد در پارسی باستان. [۱۹][۲۰][۲۱][۲۲]
از ایرانی باستان، زبانهای
زبان اوستایی
زبان سغدی
زبان مادی
پارسی باستان
زبان سکایی
پدید آمدند. این زبانها کمابیش همهنگام بودهاند و بر یکدیگر پیشینگی نداشتند. در زمان هخامنشیان، پارسی باستان، زبان رسمی امپراتوری میشود.
زبان فارسی، شامل سه زبان است : پارسی باستان ، پارسی میانه )پهلوی)، و پارسی نو )فارسی بعد از اسلام )، و چون مطلقاً فارسی گویند مراد زبان اخیر است . ابن الندیم از عبداﷲبن مقفع حکایت کند که لغات فارسی شش است : فهلویه )پهلوی)، دریه )دری)، فارسیه )زبان مردم فارس )، خوزیه )زبان مردم خوزستان )، و سریانیه . فهلویه منسوب است به فهله )پهله ) نامی که بر مجموع شهرهای پنجگانه ٔ اصفهان و ری و همدان و ماه نهاوند و آذربایجان دهند. [۲۳]
زبانهایایرانی
شاخه
زبانهای ایرانی غربی
شمال غربی
باستان: مادی میانه: زبانپارتی)پهلوی اشکانی) نو: آذری | گیلکی | مازندرانی | تالشی | کردیکرمانجی | کردیسورانی | زازا-گورانی | سمنانی | زبانهایایران مرکزی | بلوچی[۱] | سیوندی
جنوب غربی[۲]
باستان: پارسیباستان میانه: پارسیمیانه)پهلوی) نو: فارسی | لری | بختیاری | بشاکردی | کمزاری | تاتیاران
شاخه
زبانهای ایرانی شرقی
شمال شرقی
باستان: اوستایی[۳] میانه: سغدی | خوارزمی | بلخی | سکاییغربی | آلانی | سرمتی نو: آسی | یغنابی)سغدی نو)
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 10
گویشهای زبان فارسی در استان فارس
گویشهای زبان فارسی بخشی از میراث ماندگار فارسی به شمار میآید که در مناطق مختلف استان فارس مورد استفاده قرار میگیرد و به رغم آنکه در گذر تاریخ دستخوش تغییرات گسترده قرارگرفته اما در برخی از مناطق این گویش ها همچنان کاربرد دارد.
به گزارش خبرنگار ایرنا،به طور کلی میتوان گفت آمیختگی گویشهاولهجه ها دراستان فارس موجب شدهاست کهنوع گفتار در این استان بسیار فراوان و متنوع باشد و اگر بگوییم به ازای هرشهریا روستای موجود در این استان، نوعی گویش و لهجهخاص وجودداردکه در برخی موارد شباهتها و در پارهای موارد اختلافاتی با هم دارد، سخنی به گزاف نگفتهایم.
اگراین تقسیمبندی را قدری کلی تر و بسته تر ببینیم باید گفت هر شهرستان استان فارس دارای نوعی گفتارخاص وگویشی از زبان فارسی است به طوری که مثلا اصطلاحاتی کهدرشهرستان جهرموروستاهای آن در جنوب فارس مورد استفاده قرار میگیرد با واژهها و اصطلاحاتی که درشهرستان کازرون و روستاهای آن در غرب فارس مورد استفاده قرار میگیرد، متفاوت است.
در برخی ازمناطق استان فارس گویشهای خاص آنقدر توسعه یافته و غنی شده است کهبهاعتقاد اهالی این مناطق باید نوع گویش آنان را زبانی دیگر نامید، این موضوع در شهرستان لارستان در جنوب استان فارس به وضوح قابل رویت است طوری که بسیاری از صاحبنظران گویش لارستانی را زبانی مستقل از زبان فارسی می دانند که دارای دستور زبان ویژه است.
در عین حال کلمات و واژههای این نوع زبانها که در شهرستانهایی مانند خنج و کازرون نیز در بین مردم رواج دارد بسیار شبیه به واژگان فارسی است و یک فردفارسی زبان اگر چه نتواند به این زبان گفت و گو کند اما در مقابل فردی که به آن سخن میگوید میتواند مفاهیم کلی را دریابد.
برخی ازاهالی مناطق استان فارس ازجمله شهرهاو روستاهایی در شهرستانهای آباده، مرودشت و کازرون واژهایی در گفتار و نوشتارهای خودبه کار میبرند که واژههای اصیل زبان پهلوی و زبان ایران باستان است و نیاکان ما افزون بر دو هزار و پانصد سال قبل این واژهها را در گفت و گوهای خود به کار برده اند.
شهر سیوند در ۵۵کیلومتری شمال شیراز که در محدوده شهرستان مرودشت قرار دارد و روستای گاوکشک و برخی دیگر از روستاها در شهرستان کازرون از جمله مناطقی است که واژههایی از زبان ایران باستان هنوز در آن متداول است.
شیراز به عنوان مرکز استان فارس نیز دارای نوع گفتار و گویش خاص از زبان فارسی است، تنوع گویش فارسی در این شهر به حدی است که میتوان گفت گویش ساکنان شرق این شهر با گویش ساکنان شمال یا غرب این کلان شهر متفاوت است.
برخی ازمردم شیراز ازجملهساکنان محلههای سعدی،پودنک،قصردشت و گودعربان دارای مفاهیم بسیار عمیق در گویشهای خود هستند که درعین حال که بر گرفته از زبان فارسی است اما به دلیل مخفف شدن کلمات به نوعی گویش متفاوت تبدیل شده است.
اگربخواهیم درتقسیم بندی گویش زبان فارسی در شیراز نوعی مرزبندی رعایت کنیم باید زبان و گویشهای فارسی در این شهر را به سه قسمت شیرازی شرقی، شیرازی مرکزی و شیرازی شمال غرب تقسیم کرد.
بر اساس مستندات تاریخی از زمان آل بویه تا دوره قاجار فقط یک گونه گویش شیرازی در این شهر وجود داشته است این گویش که اکنون به عنوان گویش اصیل شیرازی شناخته میشود در میان ساکنان مناطقی از مرکز و شمال غرب شیراز رواج دارد و معمولا محلات بافت قدیم شیراز که ساکنان آن شهروندان قدیمی شیراز هستند به این نوع گویش سخن میگویند.
گویشهای دیگر در شیراز به علت مهاجرت برخی از مردم از سایر مناطق به این شهر در شیراز رواج یافته است ، برخی از محلات مناطق شرق شیراز اکنون به این نوع گویش صحبت میکنند و اگر چه واژههای زبان فارسی در این نوع گویش باواژههای زبان فارسی درگویش شیرازی مرکزی مشابه است اما تفاوتهایی نیز در گفتار میتوان دید.
شهروندانی که در مناطق شرق و شمال شرق شیراز زندگی میکنند برای ادای کلمات از نوعی گویش شیرازی که غلیظ تر از گویش شیرازی مرکزی است استفاده می کنند و در تخفیف کلمات سعی میکنند کلمات را بیشتر مخفف نمایند.
علت اصلی تفاوت در گویش شیرازی به ساختار جمعیتی شیراز ، تاثیرگذاری مشاغل ، تاثیر مهاجرت ، نزدیکی به روستاهای همجوار و مسایل اینچنین باز می گردد، در گویش شیرازی عامیانه به علت اینکه ارتباط با دیگر نقاط بیشتر بوده این نوع تاثیرگذاری ها نیز بیشتر است.
برخی از واژههایی که در زبان و گویش عامیانه شیرازی از آن استفاده می شود احمال داده میشود،مخفف شده واژههایی از زبان لاتین است ، مثلا واژه " ببه " به معنای عزیزم شاید مخفف شده واژهی Babyدر زبان انگلیسی باشد که به معنای فرزندم و عزیزم بکار میرود.
" سی " بر وزن دی نیز در گویش شیرازی زیاد کاربرد داردو معمولا در مناطق شرق و شمال شرق شیراز از این واژه زیاداستفاده میشود ، این واژه به معنی دیدن ، نگاه کردن ، نگاه کن ، ببین و معنایی مشابه است و احتمالا با واژه Seeدر زبان انگلیسی مشابه است.
سعدی، حافظ و ملاصدرا که استوانههای ادبی و فلسفی جامعی در ادبیات و فرهنگی ایرانی به شمار میآیند نیز تاثیر شگرفی در زبان و ادبیات فارسی داشتهاند ، در گویش شیرازی نیز هنوز میتوان تاثیر زندگی این بزرگان را دید، " قربان وجودت " اصطلاحی است که در تمام لهجههای شیرازی استفاده میشود و میتوان این اصطلاح را بیانگر جا افتادگی فلسفه وجودی ملاصدرا در شیراز دانست.
ویژگیاصلی و مشترک در بین همه گویشهای شیرازی پهن ادا کردن کلمات است.
در برخی از مناطق این شهر زنها بیشتر از مردها چنین صحبت میکنند و کلمات را میکشند.
به عنوان مثال یک شهروند شیرازی که به گویش شیرازی مناطق مرکزی این شهر سخن میگوید برای ادای جمله پرسشی " برای چه چیزی ؟" میگوید " بری چی چی ؟" در صورتی که همین عبارت در گویش شیرازی مناطق شرق و شمال شرق شیراز " سی چی چی ؟" ادا میشود.
در مناطق شمال غرب و غرب این شهر نیز این جمله " واسه چی ؟" ادا میشود کلمه " ببین " نیز در گویشهای یاد شده بیبین، سیکو ، نیگا تلفظ میشود.
در مجموع در مورد وضع گویشهای موجود دراستان فارس نمیتوان یک کلیت در نظر گرفت بلکه هر گویش شرایط خاص خود را دارد، در بعضی از روستاهای استان فارس گویشهای خاصی هست که با وجود زبان جاری فارسی در سراسر استان فارس که همان فارسی است این گویشها هنوز بر جا ماندهاند.
البته در این مناطق نیز والدین مایلند بچهها برای رفتن به مدرسه فارسی را بهتر از زبان محلی بیاموزند ضمن این که خانوادهها فکر میکنند اگر بچهها دو زبان فارسی و محلی را یاد بگیرند در یادگیری زبانهای دیگر دچار مشکل میشوند.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 8
نثر فارسی در عهد صفوی
از آغاز قرن دهم تا میانه قرن دوازدهم عهد صفوی (907 ـ 1148)نثر فارسی در عهد صفوی از منشیان دوره صفوی هم خواه آنان که در ایران در دستگاه صفویان بودهاند و خواه آنان که در هند در دستگاه گورکانیان و سایر امرای محلی بسر میبردند نامههای تکلف آمیزی در دست است. از بزرگترین این نویسندگان میرزا طاهر وحید قزوینی (متوفی به سال 1120) است که منشی و مورخ دربار شاه عباس دوم و وزیر شاه سلیمان بوده است. ازو منشآتی مانده که در پارهای از آنها با تکلفی بسیار کوشیده است سخنان پارسی بدون استعمال لغات عربی به کار برد. میرزا طاهر وحید در شعر نیز دست داشته و از مشاهیر استادان سبک هندی بوده است. از آثار منثور این دوره در مسایل مختلف به ذکر این چند کتاب مبادرت میشود: حبیب السیر تألیف غیاث الدین خواندمیر که از مورخان آخر عهد تیموری و آغاز عهد صفوی بوده است (متوفی به سال 941) و کتاب او تا حوادث آخر عمر شاه اسمعیل صفوی را شامل است. تذکره شاه طهماسب صفوی به قلم شاه طهماسب اول(930-984 ) پسر شاه اسمعیل که در وقایع سلطنت خود نوشته است. احسن التواریخ تالیف حسن بیک روملو که تا وقایع سلطنت شاه طهماسب صفوی را شامل است. عالم آرای عباسی تالیف اسکندر بیک منشی شاه عباس بزرگ که تا پایان حیات شاه عباس صفوی (985-1038) در آن به رشته تحریر در آمده و از میان کتب دوره صفوی به حسن انشاء ممتاز است. بهار دانش که تهذیبی است از کلیله و دمنه بقلم شیخ ابوالفضل دکنی (مقتول به سال 1013) وزیر اکبرشاه. از شیخ ابوالفضل کتب دیگری مانند اکبرنامه در شرح سلطنت اکبرشاه و کتاب آیین اکبری باقی مانده است. هشت بهشت در تاریخ آل عثمان از مولانا ادریس البتلیسی معاصر سلطان بایزید (886-918 ) و پسرش ابوالفضل محمد الدفتری که آن را تا وقایع سال 952 که شامل اتفاقات قسمی از دوره سلطان سلیم ثانی است نوشتند. مجالس المومنین از قاضی نورالله ششتری (متوفی به سال 1019) در شرح احوال گروهی بزرگ از شعرا و ادبا و فضلای شیعه. از جمله مسائلی که در این عصر مورد توجه بود تذکره نویسی است. از کتب تذکره در این دوره یکی تحفه ثانی تألیف سام میرزا (983 . م) پسر شاه اسماعیل صفوی است شامل شرح حال عدهای از شعرا اواخر قرن نهم تا اواخر قرن دهم. دیگر لطایف نامه ترجمه مجالس النفائس امیر علیشیر است که به دست فخری بن امیری در سال 927 صورت گرفت. از ترجمه این کتاب اثر معروف دیگری داریم به نام تذکرة المثال یا جواهر العجایب. دیگر مذکر الاحباب تألیف نثاری بخارایی است که شامل شعرای دوره علیشیر نوایی تا حدود سال 974. دیگر نفایس المآثر در شرح احوال شعرای ایرانی هند عصر اکبر شاه. دیگر خلاصة الاشعار و زبدة الافکار تألیف تقی الدین کاشانی که در سال 985 تألیف شد. دیگر تذکره هفت اقلیم تألیف امین احمد راضی که در آغاز قرن یازدهم پایان یافته و از تذکرههای معتبر فارسی است. دیگر ریاض الشعرا تألایف علی قلی خان واله داغستانی که در قرن دوازدهم تألیف شد. یکی از مسائل قابل توجه در ادبیات دوره صفوی کتب متعدد در لغت فارسی است. از علل عمده این امر غیر از حاجتی که در هند به کتب لغت فارسی موجود بوده توجهی است که شیخ ابوالفضل دکنی وزیر اکبر شاه به نوشتن انشاءهای بلیغ و بازگشت به سبک نویسندگان قدیم داشته است و این سبک بعد ازو در دربار گورکانی متروک ماند. معلوم است که این توجه، اطلاع از لغت فارسی و موارد استعمال و معانی آن را ایجاب میکرده و به همین سبب از دوره او تألیف کتب در لغت زیاد رواج یافته بوده است. پیداست که پیش از این تاریخ نوشتن کتب در بیان لغات گاه مورد توجه قرار میگرفته اما رواج آن کم و پیش از دوره صفوی تعداد کتب لغت انگشت شمار بوده است. از جمله کتب مهم لغت که از دوره شیخ ابوالفضل مذکور به بعد در هندوستان به وجود آمده و حقاً قابل توجه و عنایتاً نخست کتاب فرهنگ جهانگیری تألیف جمال الدین حسین انجور را باید یاد کرد که در دربار اکبر شاه و پسرش جهانگیر میزیسته است. وی کتاب خود را در سال 1017 بانجام رسانیده و به نام جهانگیر در آورده و فرهنگ جهانگیری نامیده است. پیش از تالیف فرهنگ جهانگیری، کتاب دیگری در لغت فارسی به دست محمد قاسم سروری کاشانی در ایران به نام شاه عباس صفوی تألیف و به سال 1008 تمام شده بود. دیگر از فرهنگهایی که د رهند تألیف شده فرهنگ شده فرهنگ رشیدی است تألیف عبدالرشید الحسینی معاصر اورنگ زیب که کتاب خود را در سال 1064 به پایان برده و آن یکی از کتب معتبر لغت فارسی است. دیگر کتاب غیاث اللغات تألیف محمد
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : پاورپوینت
نوع فایل : .ppt ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد اسلاید : 49 اسلاید
قسمتی از متن .ppt :
بــــــــسم اللّه الــــــــــرحمن الـــــــرحیمقالب های شعر فارسی
بیت ، مصراع و قافیه
بیت : به هر سطر از یک شعر بیت می گویند . ( نکته : کوچکترین واحد شعر یک بیت است . )
مصراع ( مصرَع ) : هر بیت از دو قسمت تشکیل شده است که هر قسمت یک مصراع نام دارد . ( نکته : کمترین مقدار سخن آهنگین را مصراع می نامند . )
مثال : بشنو این نی چون شکایت می کند از جــدایی ها حــکایـت مـی کند
قافیه : به کلمات غیر تکراری گفته می شود که در پایان بیت ها و مصراع ها می آیند ، بطوری که یک یا چند حرف آخر آنها با هم مشترک است .
نکته (1) : حرف یا حروفی که در کلمات قافیه مشترک می آیند « حروف قافیه » نام دارند .
مثال (1) : آتـش عشـق است کانـدر نی فتــاد جـوشش عشـق است کانـدر مـی فتـاد
مثال (2) : سرآن ندارد امـشب که برآید آفتابی چه خیالها گـذر کـرد و گذر نکرد خوابی
به چه دیرماندی ای صبح که جان مابرآمد بـزه کــردی و نکـردند مـوذنـان صـوابـی
نکته (2) : اگر دو کلمه قافیه در تلفظ یکسان ، ولی در معنی متفاوت باشند قافیه درست است .
مثال : آتش است این بانگ نای ونیست باد هـر کـه این آتـش نـدارد نیـست بـاد
توضیح : این بیت دارای دو قافیه است که هر دو کلمه قافیه، از نظر شکل ظاهری با هم یکسان هستند امّا از جهت معنی با هم فرق دارند . بطوری که نیست در مصراع اول فعل و در مصراع دوم اسم می باشد
و کلمه باد در مصراع اوّل اسم ، امّا در مصراع دوم فعل دعا است .
قافیه میانی ، بیت مقفّی و بیت مُصرّع
قافیه میانی : گاهی برای غنی تر کردن موسیقی شعر علاوه بر قافیه پایانی ، قافیه ای در میان مصراع می آید که به آن قافیه میانی گویند .
مثال : ملکا ذکر تو گویم که تـو پـاکی و خـدایی نروم جز به همـان ره که تـوام راه نمـایی
همه در گاه تو جویم همه از فضل تو پویم همه توحید تو گویم که به توحید سزایی
بیت مُقفّی : ابیاتی که مصراع های دوم آنها هم قافیه باشند .
مثال: نه چـنان گناهـکارم که به دشمـــنم سپاری تو به دست خویش فرمای اگرم کنی عذابی
دل همچوسنگت ای دوست به آب چشم سعدی عجب است اگر نگـردد که بگـردد آسیـابی
بیت مُصرّع : به بیتی گفته می شود که در هر دو مصراع آن قافیه رعایت شده باشد .
مثال : زمیـن گشـت روشـن تـر از آسمـان جهـانـی خـروشـان و آتــش دمــان
ردیف ،تخلّص، توضیح و نکات مورد توّجه
ردیف : کلمات یا کلماتی است که بعد از قافیه در پایان مصراع ها و ابیات می آیند و عیناً از نظر لفظ و معنی یکسان می باشند .
مثال : برق با شوقم شـراری بیش نیـست شعله ، طفل نی سـواری بیش نیست
آرزوهــای دو عــالــم دستــگـاه از کــف خـاکـم غبـاری بیش نیست
تذکّر : بیت اوّل این شعر مصرّع و دو بیت با هم مقفّی هستند .
یاد آوری : اگر دو کلمه پایان مصراع ها یا ابیات در تلفظ یکسان امّا در معنی متفاوت باشند ، ردیف به حساب نمی آیند بلکه قافیه هستند .
مثال : خــرامـان بشـــد ســـوی آب روان چنـان چـون شـده ، بـاز جـوید روان
توضیح : دو کلمه « روان» بیت بالا قافیه اند زیرا کلمه « روان » در مصراع اول به معنی روح و جان آمده است .
نکته (1) : بیت یا شعری که دارای ردیف باشد ، مردّف نامیده می شود .
نکته (2) : آوردن ردیف در شعر اجباری نیست امّا اگر شاعر بخواهد از ردیف استفاده کند بلافاصله آن را بعد از قافیه می آورد .
نکته (3) : آوردن قافیه در شعر سنتی اجباری است ولی در شعر نو (نیمایی) جایگاه خاصی ندارد .
وزن شعر فارسی : آهنگی که ازشنیدن مصراع های یک شعر در گوش ، احساس می شود وزن نام دارد .
تخلّص : نام شعری شاعر است که در ابیات پایانی شعر خود می آورد .
نکته : تخلّص بیشتر در قالب شعری غزل و قصیده کاربرد دارد .
مثال (1) : درشمار ار چه نیاورد کـسی حافظ را شکر کان محنت بی حد وشمار آخرشد
مثال (2) : امـروز رو نکـرد به در گاه حق سنـا فـردا به سـوی در گـه او با چه رو رود ؟
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 9
صادق هدایت و ادبیات جدید فارسی
مطلب با گذار به دوره بعدی زندگی مرحوم هدایت پی گرفته می شودعنوان مطلب « آثار دوره جوانی » است :
(( هدایت نوشتن را از همان مدرسه آغاز کرد و در آن زمان دو جزوه منتشر کرد ، " رباعیات خیام " و " انسان و حیوان " که هر دو شناختی از تصورات و حالات آن هنگام او به دست می دهد که چشم پوشی از آن ممکن نیست و منبعی ارزشمند برای فهمیدن زندگی و کارهای بعدی اوست . ))
در مورد فعالیت مرحوم هدایت در مدرسه می توان به طور مثال به انتشار روزنامه دیواری « ندای اموات » در مدرسه ی دارالفنون اشاره کرد .
دکتر کاتوزیان در ادامه به تحلیل دو جزوه ی " رباعیات خیام " و " انسان و حیوان " می پردازند :
(( او رباعیات خیام را در سال ۱۳۰۲ و در هجده سالگی منتشر ساخت .
مقدمه ی این اثر نشان رشد فکری و روانی اوست و آگاهی گسترده اشاز منابع فارسی و عربی ، همچنین آشنایی او با منابع و افکار فرنگیرا ( شاید تا حدی عمدا ) به نمایش می گذارد . این اثر از جمیع جهات اثری چشمگیر است ، زیرا یک محقق با تجربه آن عصر هم نمی توانست شرح بهتری از زندگی و افکار خیام در همین مقیاس ارائه دهد .
راستی هم ، به لحاظ روش شناسی محکم تر و به لحاظ تحلیلی منزه تر از بسیاری از کارهای تحقیقی عاصر اوست . به راحتی می توان دریافت که آنچه از حقیقت در آن است نو نیست و آنچه نو در آن است عمدتا حقیقت ندارد . با این وصف ، آنچه نو و عمدتا دور از حقیقت است در ارتباط با شکل گیری دید هدایت از زندگی و مرگ فوق العاده راهگشا ست . ))
ایشان سپس به تفسیر رساله ی رباعیات خیام می پردازند و خواننده را با پایه هایی که این نوشته بر آن استوار است آشنا می کنند . به آن لحظاتی اشاره می کنند که :
(( درست از این نقطه است که خیام به تدریج به پس زمینه رانده می شود و افکار و حالات خود هدایت در لباس تفسیری از خیام روی صحنه می آید و حتی کمی جلوتر ، هدایت جوان با تمام نیرو جای خیام
را می گیرد . ))
ایشان در پایان به این نکته ی مهم اشاره می کنند که مرحوم هدایت در این رساله :
(( نکات غریبی در باره روحیه مغموم ، میل به افسردگی او ،خشم و ناامیدی از ظلم و « ریا کاری اطرافی های او » « لا ابالی بودنش نسبت به زندگی و زندگان » و « رنج هایی » که پیوسته آزارش می داد ، می گوید که بیشتر ما را از ساخت فکری و روانی هدایت جوان آگاه می کنند تا خیام و همین اشارت اولیه اما واضح ، در باره ی شخصیت کلی هدایت جای چندانی برای نظریه پردازی در باب علل اصلی اندیشه ها و حالات او در دوره های بعدی زندگی باقی نمی گذارد . زیرا همانطور که می بینیم ، حتی خیام را نیز نمی توان عامل موثر اصلی در شکلدادن به اندیشه های او به شمار آورد .
این خود هدایت است که از همان هجده سالگی می کوشد تا شخصیت خود ، افکار ، ترس ها ، رنج ها و ماتم زدگی هایش را درلباس تفسیری از خیام ابراز کند . ))
دکتر کاتوزیان با این جملات تفسیر خود را درباره ی رساله ی خیام به پایان برده و تحلیل رساله ی " انسان و حیوان " را آغاز می کنند :
(( رساله ی " انسان و حیوان " به مراتب طولانی تر است . می توان آن را پیش نویسی برای یک کار گسترده تر درباره ی گیاهخواری دانست که او پنج سال بعد در اروپا منتشر ساخت . اما دامنه ی موضوع به مراتب وسیع تر از رساله ی قبلی است و بی پروایی در طرح اندیشه ها و تازگی آنها شناخت روشن تری از ارزش ها و احساسات مولف جوان را میسر می سازد . صراحت زبان و دیدگاه این اثر ٬ خاص نویسنده ای جوان است ـ برخوردار از نیروی جوانی ـ که هنوز به هنر ظرافت و پیچیدگی استدلال تسلط نیافته است . قسمت اعظم آنچه که در این مقاله می گوید عریان و به راحتی قابل فهم است . جزوه از چهار بخش الف تا د تشکیل شده است و عناوین فرعی ندارد . بخش الف مساله ی فرق های اساسی مابین انسان و حیوان را عنوان می کند . ساختمان جسمانی انسان شبیه به پستانداران عالی است . اختلاف دانشمندان بر سر فرق های بین " روح " ( که منظور مولف از آن ذهن است ) و هوش انسان از یک سوء و روح و هوش حیوانات از سوی دیگر ٬ یا در درجه است یا در نوع . اگر انسان در نزد فلاسفه ٬ ماوراءالطبیعیون و الهیون اهمیت فوق العاده دارد ٬ در نزد علمای علوم طبیعی جز حیوانی که از حیث ساختمان اعضا از بقیه نسبتا تحول یافته تر است ٬ چیز دیگری نیست . علوم طبیعی جدید نشان داده است که انسان و حیوان هر دو در اصل فقط از یک سلول به وجود آمده اند . دکارت " که خیلی متعصب به مقام انسان بوده از روی نخوت حیوان را ماشین متحرک فرض می کند و این یک اشتباه پوزش ناپذیری است ٬ چون همین سهو باعث شد که در گذشته و حال با حیوان به طرز ظالمانه رفتار کنند . " روح چیست غیر از اراده و هوش که در انسان تصادفا عقلی است و در حیوان فطری و طبیعی ؟ " غیر ممکن است منکر اراده ی حیوانات شویم " زیرا این موضوع را می توان ٬ برای مثال در ببری دید