حریم فایل

دانلود کتاب، جزوه، تحقیق | مرجع دانشجویی

حریم فایل

دانلود کتاب، جزوه، تحقیق | مرجع دانشجویی

مقاله در مو رد شهادت على علیه السلام

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 23

 

 

شهادت على علیه السلام

تهدمت و الله ارکان الهدى و انطمست اعلام التقى و انفصمت العروة الوثقى قتل ابن عم المصطفى ...

(نداى آسمانى)

على علیه السلام پس از خاتمه جنگ نهروان و بازگشت بکوفه در صدد حمله بشام بر آمد و حکام ایالات نیز در اجراى فرمان آن حضرت تا حد امکان به بسیج پرداخته و گروههاى تجهیز شده را بخدمت وى اعزام داشتند.

تا اواخر شعبان سال چهلم هجرى نیروهاى اعزامى از اطراف وارد کوفه شده و باردوگاه نخیله پیوستند،على علیه السلام گروههاى فراهم شده را سازمان رزمى داد و با کوشش شبانه روزى خود در مورد تأمین و تهیه کسرى ساز و برگ آنان اقدامات لازمه را بعمل آورد،فرماندهان و سرداران او هم که از رفتار و کردار معاویه و مخصوصا از نیرنگهاى عمرو عاص دل پر کینه داشتند در این کار مهم حضرتش را یارى نمودند و بالاخره در نیمه دوم ماه مبارک رمضان از سال چهلم هجرى على علیه السلام پس از ایراد یک خطابه غراء تمام سپاهیان خود را بهیجان آورده و آنها را براى حرکت بسوى شام آماده نمود ولى در این هنگام خامه تقدیر سرنوشت دیگرى را براى او نوشته و اجراى طرح وى را عقیم گردانید.

فراریان خوارج،مکه را مرکز عملیات خود قرار داده بودند و سه تن از آنان باسامى عبد الرحمن بن ملجم و برک بن عبد الله و عمرو بن بکر در یکى از شبها گرد هم آمده واز گذشته مسلمین صحبت میکردند،در ضمن گفتگو باین نتیجه رسیدند که باعث این همه خونریزى و برادر کشى،معاویه و عمرو عاص و على علیه السلام میباشند و اگر این سه نفر از میان برداشته شوند مسلمین بکلى آسوده شده و تکلیف خود را معین مى‏کنند،این سه نفر با هم پیمان بستند و آنرا بسوگند مؤکد کردند که هر یک از آنها داوطلب کشتن یکى از این سه نفر باشد عبد الرحمن بن ملجم متعهد قتل على علیه السلام شد،عمرو بن بکر عهده‏دار کشتن عمرو عاص گردید،برک بن عبد الله نیز قتل معاویه را بگردن گرفت و هر یک شمشیر خود را با سم مهلک زهر آلود نمودند تا ضربتشان مؤثر واقع گردد نقشه این قرار داد بطور محرمانه و سرى در مکه کشیده شد و براى اینکه هر سه نفر در یکموقع مقصود خود را انجام دهند شب نوزدهم ماه رمضان را که شب قدر بوده و مردم در مساجد تا صبح بیدار میمانند براى این منظور انتخاب کردند و هر یک از آنها براى انجام ماموریت خود بسوى مقصد روانه گردید،عمرو بن بکر براى کشتن عمرو عاص بمصر رفت و برک بن عبد الله جهت قتل معاویه رهسپار شام شد ابن ملجم نیز راه کوفه را پیش گرفت.

برک بن عبد الله در شام بمسجد رفت و در لیله نوزدهم در صف یکم نماز ایستاد و چون معاویه سر بر سجده نهاد برک شمشیر خود را فرود آورد ولى در اثر دستپاچگى شمشیر او بجاى فرق معاویه بر ران وى اصابت نمود.

معاویه زخم شدید برداشت و فورا بخانه خود منتقل و بسترى گردید و ضارب را نیز پیش او حاضر ساختند،معاویه گفت تو چه جرأتى داشتى که چنین کارى کردى؟

برک گفت امیر مرا معاف دارد تا مژده دهم:معاویه گفت مقصودت چیست؟برک گفت همین الان على را هم کشتند:معاویه او را تا تحقیق این خبر زندانى نمود و چون صحت آن معلوم گردید او را رها نمود و بروایت بعضى (مانند شیخ مفید) همان وقت دستور داد او را گردن زدند.

چون طبیب معالج زخم معاویه را معاینه کرد اظهار نمود که اگر امیر اولادى نخواهد میتوان آنرا با دوا معالجه نمود و الا باید محل زخم با آهن گداخته داغ گردد،معاویه گفت تحمل درد آهن گداخته را ندارم و دو پسر (یزید و عبد الله) براى من‏کافى است (1) .

عمرو بن بکر نیز در همان شب در مصر بمسجد رفت و در صف یکم بنماز ایستاد اتفاقا در آنشب عمرو عاص را تب شدیدى رخ داده بود که از التهاب و رنج آن نتوانسته بود بمسجد برود و به پیشنهاد پسرش قاضى شهر را براى اداى نماز جماعت بمسجد فرستاده بود!

پس از شروع نماز در رکعت اول که قاضى سر بسجده داشت عمرو بن بکر با یک ضربت شمشیر او را از پا در آورد،همهمه و جنجال در مسجد بلند شد و نماز نیمه تمام ماند و قاتل بدبخت دست بسته بچنگ مصریان افتاد،چون خواستند او را نزد عمرو عاص برند مردم وى را بعذابهاى هولناک عمرو عاص تهدیدش میکردند عمرو بن بکر گفت مگر عمرو عاص کشته نشد؟شمشیرى که من بر او زده‏ام اگر وى از آهن هم باشد زنده نمى‏ماند مردم گفتند آنکس که تو او را کشتى قاضى شهر است نه عمرو عاص!!

بیچاره عمرو آنوقت فهمید که اشتباها قاضى بیگناه را بجاى عمرو عاص کشته است لذا از کثرت تأسف نسبت بمرگ قاضى و عدم اجراى مقصود خود شروع بگریه نمود و چون عمرو عاص علت گریه را پرسید عمرو گفت من بجان خود بیمناک نیستم بلکه تأسف و اندوه من از مرگ قاضى و زنده ماندن تست که نتوانستم مانند رفقاى خود مأموریتم را انجام دهم!عمرو عاص جریان امر را از او پرسید عمرو بن بکر مأموریت سرى خود و رفقایش را براى او شرح داد آنگاه بدستور عمرو عاص گردن او هم با شمشیر قطع گردید بدین ترتیب مأمورین قتل عمرو عاص و معاویه چنانکه باید و شاید نتوانستند مقصود خود را انجام دهند و خودشان نیز کشته شدند.

اما سرنوشت عبد الرحمن بن ملجم:این مرد نیز در اواخر ماه شعبان سال چهلم بکوفه رسید و بدون اینکه از تصمیم خود کسى را آگاه گرداند در منزل یکى از آشنایان خود مسکن گزید و منتظر رسیدن شب نوزدهم ماه مبارک رمضان شد،روزى بدیدن یکى از دوستان خود رفت و در آنجا زن زیباروئى بنام قطام را که پدر و برادرش در جنگ نهروان بدست على علیه السلام کشته شده بودند مشاهده کرد و در اولین برخورد دل از کف داد و فریفته زیبائى او گردید و از وى تقاضاى زناشوئى نمود.

قطام گفت براى مهریه من چه خواهى کرد؟گفت هر چه تو بخواهى!

قطام گفت مهر من سه هزار درهم پول و یک کنیز و یک غلام و کشتن على بن ابیطالب است: (چه مهر سنگینى!شاعر گوید)

فلم ار مهرا ساقه ذو سماحة کمهر قطام من غنى و معدم‏ ثلاثة آلاف و عبدو قنیة و ضرب على بالحسام المسمم‏ و لا مهر اغلى من على و ان غلا و لا فتک الا دون فتک ابن ملجم.

یعنى تا کنون ندیده‏ام صاحب کرمى را از توانگر و درویش که (براى زنى) مانند مهر قطام مهر کند. (و آن عبارت است از) سه



خرید و دانلود مقاله در مو رد شهادت على علیه السلام


زندگینامه دکتر علی شریعتی

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 22

 

« تصاویری از حیات شهید شاهد شمع »

شریعتی مزینانی علی

‹ زندگانی دکتر علی شریعتی ›

مزینان این دهی که با آبادی ها و امروز خرابی ها پیرامونش یاد آور کانون خانـدان ما وگوینده خاموش قصّه های از یاد رفتة نیکان ما است :

در دوم آذر ماه 1312 در یکی از توابع دهکده به نام کاهک از پدری دانشمند و مادری روستایی وابسته به خاندانی نیمه مالک ـ نیمه عالم به دنیا آمد . اما خانواده او در مشهد زندگی می کردند و او از هفـت سالگی در مشهد به دبستان ابن یمین می رفت . علی در خانواده ای روحـانی تولد یافته بود پدرش استـاد محّمد تقی شریعتی مزینانی و مادرش خانم زهرا امینی بود . در شانزده سالگی سیکل اوّل را در دبیـرستان فردوس تمام کرد و در دانشسرای مقدماتی ( مرکز تربیت معّلم ) آن زمان نام نویسی کرد . بین سالهای 1329 و 1330 علی شریعتی سیکل دوم را می گذراند ناگـهان طـوفانی برخاست و دنیـا آرامشش بر هم خورد و کشمکش از همه سـو درگرفت و دکتـر از جایگاه ساکت تنهایش کنـده شـده و داستـان آغاز شـد و دکتـر وارد دنیـایی از عقیده و ایمان و قلم و حماسه و هراس و آزادی و عشق به آرمان هایی برای دیگران شد . در سال 1331 انجمن اسلامی دانش آموزان و دانشجویان به همّت دکتر تأسیس شد و در مدت هشت سال جلسات هفتگی آن را که سخنرانی و بحث و تحقیق در مسائل فکری و مکاتب فلسفی و اجتماعی بود بر عهده داشت در همین سال از دانشسرا فارغ التحصیل شد و از تاریخ 20 / 7 / 31 در اداره فرهنگ استخدام شد و از 11 / 8 / 31 در دبستان کاتب پور ( در قلعه احمد آباد ) مشهد تدریس می کرد علی منبای فکری اخلاقی خویش را در مکتب پدرش آموخت .

استاد محمّد تقی شریعتی مفسر و سخنور دانشمند اسلامی و یکی از متفکران روشن بین معاصر بود او در سال 1332 عضویت نهضت مقاومت ملّی را پذیرفت .

علی در سال 1333 در حین آموزگاری به تحصیل نیز ادامه می داد تا دیپلم ادبی را گرفت و در ضمن تدریس در کلاسهای شبانه کتاب ( نمونه های اخلاقی در اسلام است نه در مجمدون ) اثر کاشف الغطاء را نیز به فارسی ترجمه کرد . در سالهای میان 38 ـ1343 ضمن کوشش های فکری و اجتماعی و ادبی مقالات علمی و تفسیرهای سیاسی در روزنامة خراسان بطور مداوم و احیاناً‌ دیگر مطبوعات می نوشت .

علی شریعتـی همیشـه در صـحنه

مبارزات سیاسـی و اجتماعی بود

و به نظر او : یک انقلابی پیش از

هـر چیز یـک جوهـر دگـرگونـه

خود ساخته است ، انسـانی اسـت

که « خویشتـن خـود ساخـته اید

ئولوژیک » را جانشین «‌خویشتن

موروثی سنتی و غریـزی » کرده

است . مبارزات سیاسی نه تنها به

معنای اعم تجلی عالیترین استعداد

اجتماعـی انسـان است بلـکه برای

روشنفکر کار سازنده و خودساز نیز هست ، مبارزه اجتماعی بزرگترین عامل خود آگاهی روشنفکر بشمار می آید . دکتر در سال 1335 انجمن « انجمن ادبی »‌را پایه گذاشت که در آن نویسندگان و شاعران جوان و نواندیش خراسان شرکت می کردند و در این انجمن بود که شعر و ادب نو نخستین بار در محیط راکد و در برابر تعصب شدید ادبی محیط قامت افراشت و دکتر شریعتی در قبال حملات تند و دشمنان مدافعان سنت های کهن ادبی با ارائه آثار شهری نو خویش و دفاع فنی و علمی از این بدعت مشروع در مذهب شعر و ادب در های بسته محیط ادبی خراسان را برای ورود نسیم تازه ای از میان (( یوش) و ( تهران )) از سالها پیش وزیدن گرفته بود گشود همچنین در همین سال کتابی به نام اخلاق شریعتی را

نوشت که در دبستانهای مشهد برای دانش آموزان سالهای 4و 5 و6 تدریس می شود و تقریباً تا سال تحصیلی 42 ـ 1336 تدریس می شود اگر علی را در تاریکی ( تاریکی عشق ) و در ( نور عقل ) و روشنایی اندیشه و آزادی و علم اگر او را بنگریم هرگز نخوا هی شناخت چون علی با تعصب ، اصرار ، جدیت ، اطمینان ، یقین همیشه بر عقاید و اندیشه های خود پا فشاری می کرد و از روحانیون پند و اندرز می آموخت



خرید و دانلود  زندگینامه دکتر علی شریعتی


زندگینامه دکتر علی شریعتی

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 22

 

« تصاویری از حیات شهید شاهد شمع »

شریعتی مزینانی علی

‹ زندگانی دکتر علی شریعتی ›

مزینان این دهی که با آبادی ها و امروز خرابی ها پیرامونش یاد آور کانون خانـدان ما وگوینده خاموش قصّه های از یاد رفتة نیکان ما است :

در دوم آذر ماه 1312 در یکی از توابع دهکده به نام کاهک از پدری دانشمند و مادری روستایی وابسته به خاندانی نیمه مالک ـ نیمه عالم به دنیا آمد . اما خانواده او در مشهد زندگی می کردند و او از هفـت سالگی در مشهد به دبستان ابن یمین می رفت . علی در خانواده ای روحـانی تولد یافته بود پدرش استـاد محّمد تقی شریعتی مزینانی و مادرش خانم زهرا امینی بود . در شانزده سالگی سیکل اوّل را در دبیـرستان فردوس تمام کرد و در دانشسرای مقدماتی ( مرکز تربیت معّلم ) آن زمان نام نویسی کرد . بین سالهای 1329 و 1330 علی شریعتی سیکل دوم را می گذراند ناگـهان طـوفانی برخاست و دنیـا آرامشش بر هم خورد و کشمکش از همه سـو درگرفت و دکتـر از جایگاه ساکت تنهایش کنـده شـده و داستـان آغاز شـد و دکتـر وارد دنیـایی از عقیده و ایمان و قلم و حماسه و هراس و آزادی و عشق به آرمان هایی برای دیگران شد . در سال 1331 انجمن اسلامی دانش آموزان و دانشجویان به همّت دکتر تأسیس شد و در مدت هشت سال جلسات هفتگی آن را که سخنرانی و بحث و تحقیق در مسائل فکری و مکاتب فلسفی و اجتماعی بود بر عهده داشت در همین سال از دانشسرا فارغ التحصیل شد و از تاریخ 20 / 7 / 31 در اداره فرهنگ استخدام شد و از 11 / 8 / 31 در دبستان کاتب پور ( در قلعه احمد آباد ) مشهد تدریس می کرد علی منبای فکری اخلاقی خویش را در مکتب پدرش آموخت .

استاد محمّد تقی شریعتی مفسر و سخنور دانشمند اسلامی و یکی از متفکران روشن بین معاصر بود او در سال 1332 عضویت نهضت مقاومت ملّی را پذیرفت .

علی در سال 1333 در حین آموزگاری به تحصیل نیز ادامه می داد تا دیپلم ادبی را گرفت و در ضمن تدریس در کلاسهای شبانه کتاب ( نمونه های اخلاقی در اسلام است نه در مجمدون ) اثر کاشف الغطاء را نیز به فارسی ترجمه کرد . در سالهای میان 38 ـ1343 ضمن کوشش های فکری و اجتماعی و ادبی مقالات علمی و تفسیرهای سیاسی در روزنامة خراسان بطور مداوم و احیاناً‌ دیگر مطبوعات می نوشت .

علی شریعتـی همیشـه در صـحنه

مبارزات سیاسـی و اجتماعی بود

و به نظر او : یک انقلابی پیش از

هـر چیز یـک جوهـر دگـرگونـه

خود ساخته است ، انسـانی اسـت

که « خویشتـن خـود ساخـته اید

ئولوژیک » را جانشین «‌خویشتن

موروثی سنتی و غریـزی » کرده

است . مبارزات سیاسی نه تنها به

معنای اعم تجلی عالیترین استعداد

اجتماعـی انسـان است بلـکه برای

روشنفکر کار سازنده و خودساز نیز هست ، مبارزه اجتماعی بزرگترین عامل خود آگاهی روشنفکر بشمار می آید . دکتر در سال 1335 انجمن « انجمن ادبی »‌را پایه گذاشت که در آن نویسندگان و شاعران جوان و نواندیش خراسان شرکت می کردند و در این انجمن بود که شعر و ادب نو نخستین بار در محیط راکد و در برابر تعصب شدید ادبی محیط قامت افراشت و دکتر شریعتی در قبال حملات تند و دشمنان مدافعان سنت های کهن ادبی با ارائه آثار شهری نو خویش و دفاع فنی و علمی از این بدعت مشروع در مذهب شعر و ادب در های بسته محیط ادبی خراسان را برای ورود نسیم تازه ای از میان (( یوش) و ( تهران )) از سالها پیش وزیدن گرفته بود گشود همچنین در همین سال کتابی به نام اخلاق شریعتی را

نوشت که در دبستانهای مشهد برای دانش آموزان سالهای 4و 5 و6 تدریس می شود و تقریباً تا سال تحصیلی 42 ـ 1336 تدریس می شود اگر علی را در تاریکی ( تاریکی عشق ) و در ( نور عقل ) و روشنایی اندیشه و آزادی و علم اگر او را بنگریم هرگز نخوا هی شناخت چون علی با تعصب ، اصرار ، جدیت ، اطمینان ، یقین همیشه بر عقاید و اندیشه های خود پا فشاری می کرد و از روحانیون پند و اندرز می آموخت



خرید و دانلود  زندگینامه دکتر علی شریعتی


زندگینامه دکتر علی شریعتی

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 22

 

« تصاویری از حیات شهید شاهد شمع »

شریعتی مزینانی علی

‹ زندگانی دکتر علی شریعتی ›

مزینان این دهی که با آبادی ها و امروز خرابی ها پیرامونش یاد آور کانون خانـدان ما وگوینده خاموش قصّه های از یاد رفتة نیکان ما است :

در دوم آذر ماه 1312 در یکی از توابع دهکده به نام کاهک از پدری دانشمند و مادری روستایی وابسته به خاندانی نیمه مالک ـ نیمه عالم به دنیا آمد . اما خانواده او در مشهد زندگی می کردند و او از هفـت سالگی در مشهد به دبستان ابن یمین می رفت . علی در خانواده ای روحـانی تولد یافته بود پدرش استـاد محّمد تقی شریعتی مزینانی و مادرش خانم زهرا امینی بود . در شانزده سالگی سیکل اوّل را در دبیـرستان فردوس تمام کرد و در دانشسرای مقدماتی ( مرکز تربیت معّلم ) آن زمان نام نویسی کرد . بین سالهای 1329 و 1330 علی شریعتی سیکل دوم را می گذراند ناگـهان طـوفانی برخاست و دنیـا آرامشش بر هم خورد و کشمکش از همه سـو درگرفت و دکتـر از جایگاه ساکت تنهایش کنـده شـده و داستـان آغاز شـد و دکتـر وارد دنیـایی از عقیده و ایمان و قلم و حماسه و هراس و آزادی و عشق به آرمان هایی برای دیگران شد . در سال 1331 انجمن اسلامی دانش آموزان و دانشجویان به همّت دکتر تأسیس شد و در مدت هشت سال جلسات هفتگی آن را که سخنرانی و بحث و تحقیق در مسائل فکری و مکاتب فلسفی و اجتماعی بود بر عهده داشت در همین سال از دانشسرا فارغ التحصیل شد و از تاریخ 20 / 7 / 31 در اداره فرهنگ استخدام شد و از 11 / 8 / 31 در دبستان کاتب پور ( در قلعه احمد آباد ) مشهد تدریس می کرد علی منبای فکری اخلاقی خویش را در مکتب پدرش آموخت .

استاد محمّد تقی شریعتی مفسر و سخنور دانشمند اسلامی و یکی از متفکران روشن بین معاصر بود او در سال 1332 عضویت نهضت مقاومت ملّی را پذیرفت .

علی در سال 1333 در حین آموزگاری به تحصیل نیز ادامه می داد تا دیپلم ادبی را گرفت و در ضمن تدریس در کلاسهای شبانه کتاب ( نمونه های اخلاقی در اسلام است نه در مجمدون ) اثر کاشف الغطاء را نیز به فارسی ترجمه کرد . در سالهای میان 38 ـ1343 ضمن کوشش های فکری و اجتماعی و ادبی مقالات علمی و تفسیرهای سیاسی در روزنامة خراسان بطور مداوم و احیاناً‌ دیگر مطبوعات می نوشت .

علی شریعتـی همیشـه در صـحنه

مبارزات سیاسـی و اجتماعی بود

و به نظر او : یک انقلابی پیش از

هـر چیز یـک جوهـر دگـرگونـه

خود ساخته است ، انسـانی اسـت

که « خویشتـن خـود ساخـته اید

ئولوژیک » را جانشین «‌خویشتن

موروثی سنتی و غریـزی » کرده

است . مبارزات سیاسی نه تنها به

معنای اعم تجلی عالیترین استعداد

اجتماعـی انسـان است بلـکه برای

روشنفکر کار سازنده و خودساز نیز هست ، مبارزه اجتماعی بزرگترین عامل خود آگاهی روشنفکر بشمار می آید . دکتر در سال 1335 انجمن « انجمن ادبی »‌را پایه گذاشت که در آن نویسندگان و شاعران جوان و نواندیش خراسان شرکت می کردند و در این انجمن بود که شعر و ادب نو نخستین بار در محیط راکد و در برابر تعصب شدید ادبی محیط قامت افراشت و دکتر شریعتی در قبال حملات تند و دشمنان مدافعان سنت های کهن ادبی با ارائه آثار شهری نو خویش و دفاع فنی و علمی از این بدعت مشروع در مذهب شعر و ادب در های بسته محیط ادبی خراسان را برای ورود نسیم تازه ای از میان (( یوش) و ( تهران )) از سالها پیش وزیدن گرفته بود گشود همچنین در همین سال کتابی به نام اخلاق شریعتی را

نوشت که در دبستانهای مشهد برای دانش آموزان سالهای 4و 5 و6 تدریس می شود و تقریباً تا سال تحصیلی 42 ـ 1336 تدریس می شود اگر علی را در تاریکی ( تاریکی عشق ) و در ( نور عقل ) و روشنایی اندیشه و آزادی و علم اگر او را بنگریم هرگز نخوا هی شناخت چون علی با تعصب ، اصرار ، جدیت ، اطمینان ، یقین همیشه بر عقاید و اندیشه های خود پا فشاری می کرد و از روحانیون پند و اندرز می آموخت



خرید و دانلود  زندگینامه دکتر علی شریعتی


تحقیق در مورد جانشینی حضرت علی

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

دسته بندی : وورد

نوع فایل :  .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحه : 11 صفحه

 قسمتی از متن .doc : 

 

رسـول خـدا(ص ) بـراى هـر چـه رسمى تر شدن امر جانشینى امیرمؤمنان (ع ) مراسمى را به شیوهمعمول آن روزگار اجرا کرد. این مراسم عبارت بود از گذاشتن عمامه بر سرحضرت على (ع ). اعـراب در آن روزگـار تـاج نـداشـتند و عمامه به منزله تاجشان بود. پیامبر بزرگواراسلام (ص ) عـمامه خود را که (سحاب ) نام داشت ,بر سر حضرت على (ع ) گذاشت وبدین ترتیب بطور رسمى وى را به عنوان جانشین تعیین کرد. روایتهاى گوناگونى در این باره نقل شده است . از آن جمله اینکه پیامبر(ص ) با دست خود عمامه را بـر سـر حـضـرت على (ع ) نهاد و از روبه رو به وى نگریست , آن گاه رو به اصحاب کرد و فرمود: تـاجـهـاى فرشتگان چنین است . روایتهاى دیگرى بیانگر آن است که پیامبر(ص ) پس از گذاشتن عـمـامـه , جـمـلـه مـعـروف (هـر کـس کـه مـن مـولاى اویـم این على (ع ) مولاى اوست ) را نیز فرمود. برخى از افراد گفته اند: سخن رسول خدا(ص ) مبنى بر دوست داشتن على (ع ) دلالت برجانشینى وى پس از آن حضرت نمى کند و تنها بیانگر این امر است که باید على (ع ) رادوست داشت .در پاسخ باید گفت : اول آنکه شنوندگان گفتار رسول خدا(ص ) برداشتى غیر از دوستى داشتند, چـرا کـه مـراسـم بیعت انجام دادند. دوم , به فرض آنکه سخن پیامبر(ص ) تنها بردوستى على (ع ) دلالـت کند, خود بیانگر آن است که توجه پیامبر(ص ) به دلیل شایستگى و لیاقتى بود که على (ع ) داشـت . اگـر هـم پیامبر(ص ) بروشنى نگفته بود که على (ع )جانشین پس از من است , مردم خود بـایـد مـى دانستند که پس از پیامبر(ص ) کسى را به جانشینى برگزینند که بیش از دیگران موردتوجه و علاقه حضرتش بوده است . بـراسـتـى اگر توجه و دوستى پیامبر(ص ) نمى توانست ملاک انتخاب باشد, چرا نسبت به دیگران عـنـوان مى شود که مورد عنایت پیامبر بوده اند و مواردى بسیار کم اهمیت را ـ برفرض درستى ـشـاهـد مـى آورنـد . حـقـیـقت امر این است که دست سیاست بازى ,فضیلت و شایستگى حضرت على (ع ) را ندیده گرفت و او را از صحنه کنارزد.

      جانشینى على (ع ) و کامل شدن دین

حادثه غدیر از جنبه دیگرى نیز قابل دقت و اهمیت است . به عقیده بسیارى از مفسران آیه زیر که ازکـامـل شـدن دیـن اسلام و نومیدى کافران خبر مى دهد در روز غدیر خم و پس از تعیین حضرت على (ع ) به جانشینى پیامبر نازل شده است .... الـیـوم یـئس الـذیـن کـفـروا مـن دیـنکم فلاتخشوهم واخشون الیوم اکملت لکم دینکم و (( اتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الاسلام دینا... )) امـروز کافران از اینکه به دین شما دستبرد زنند نومید شدند, پس شما از آنان نترسید و از من بیمداشـتـه بـاشـیـد. امروز دین شما را کامل گردانیدم و بر شما نعمت را تمام کردم و آیین اسلام را برایتان برگزیدم .از ایـن آیـه اسـتفاده مى شود که انتخاب حضرت على (ع ) ضمانتى براى اجراى احکام دینى بود. در حـقـیقت با تعیین على (ع ) به عنوان مرجع مردم در امور اسلامى , دین اسلام به درجه کمال خود رسید و رسول خدا(ص ) با انجام این کار بزرگ ادامه کار را به اهل آن سپرد و رسالت الهى اش را به پایان برد.سپاه اسامه رسـول خـدا(ص ) در واپـسـیـن روزهـاى زنـدگـى , سـپـاهـى براى جنگ بارومیان تدارک دیدکـه فرماندهى آن با جوانى به نام (اسامة بن زید) بود. آن حضرت بر شرکت افراد در این سپاه تاءکید فـراوان ورزیـد و کـسانى را که از رفتن خوددارى کنند نفرین کرد. تنها چند نفر را ازرفتن معاف کـرد کـه حـضـرت عـلى (ع ) از جمله آنان بود. با این وجود تعداد زیادى از افرادکه گردانندگان صحنه سقیفه از سرشناس ترین آنها بودند, از رفتن سر باز زدند و به شهربازگشتند. بـراستى پافشارى و شتاب پیامبر(ص ) در اعزام سپاه اسامه براى چه بود؟ شکى نیست که یک علت آن مقاصد نظامى بود, اما رخدادهاى بعدى سبب دیگرى را هم آشکارمى سازد. حقیقت امر این بود که پیامبر(ص ) مى خواست عناصر مزاحم استقرارجانشینى حضرت على (ع ) را از مدینه دور سازد. آن حـضـرت بـا آگـاهـى از روحیه یارانش بخوبى پیش بینى مى کرد که با جانشین او به مخالفت بـرمـى خیزند. از این رو, مى خواست راه توطئه را ببندد, ولى آنان با سرپیچى از فرمان پیامبر(ص ) هدفهاى خویش را عملى ساختند.

رسول خدا(ص ) وقتى دریافت کسانى که باید از مدینه بیرون مى رفتند سرپیچى کرده وکنار بستر آن حـضـرت نـشـسته اند, متوجه توطئه گردید.کاغذ و قلم خواست و فرمود:مى خواهم چیزى را بـنویسم که پس از من هرگز گمراه نشوید, ولى آنان مانع شدند و یک تن از آنان (عمر) بى ادبانه گفت : بیمارى بر او چیره شده این مرد هذیان مى گوید. وقـتـى رسـول خـدا(ص ) دیده از جهان بر بست هم او میان مردم آمد و براى جلب توجه اذهان به سـوى خـودش فـریـاد زد: مـحـمد هرگز از دنیا نرفته است . هر کس بگوید او مرده سروکارش با شـمشیر من خواهد بود. پس از ساعتى ابوبکر از بیرون مدینه رسید و به میدان آمد و به اصطلاح او را بـه خـطـایـش آگاه ساخت که نه محمد(ص ) نیز همانندپیامبران گذشته از میان مردم رفته است .بـه این ترتیب , مردم در یک سردرگمى واقع شدند و سپس آن دو با ابوعبیده جراح همراه شده به مـحـل سـقـیـفـه بـنـى سـاعده رفتند و فردى را که مورد نظر خودشان بود به جانشینى پیامبر برگزیدند, و از این لحظه به بعد, مسیر تاریخ اسلام بطور کامل عوض شد و به سویى رفت که مورد خواست و رضایت خدا و رسولش نبود.خـوشـبختانه براى جانشینى امام خمینى(قدسره ) در نظام , مشکلى اساسى پیش نیامد,اگر چه مـشـکـلـى بود و به لطف الهى برطرف شد. در واقع درس آموزى از حادثه رحلت پیامبر(ص ) این نـتـیجه را براى نظام ما به بار آورد که خبرگان امت به سرعت جانشین امام را تعیین کردند. اگر خـداى نکرده امام خمینى قدس سره , خود آقاى منتظرى را از قائم مقامى خلع نمى کرد, سرنوشت انقلاب نگران کننده بود.

الحمد لله و الصلاة و السلام على رسول الله محمد و على آله و اصحابه و من تبعه بإحسان الى یوم الدین.

 

با تشکر از رد فعل حسنه ى شما که ناشى از حب و مودت شما به اهل البیت و همچنین آرامش و مدارا براى شنیدن رأیى که قبولش مقدارى برایتان سخت آمده .

بنده اینجا قسمتى از سخنان خودتان را برایتان ترجمه مى کنم :

"فکلمه علی ( رضی الله عنه ) وقال : إنک استبددت علینا بالأمر وکنا نرى أن لنا حقا لقرابتنا من رسول الله ( صلى الله علیه وآله ) ، فلم یزل یکلم أبا بکر حتى فاضت عینا أبی بکر ، ثم بایعه العشیة " . قوله ( ولم یتباعد العهد ) الواو للحال یشکی إلیه ( صلى الله علیه وآله ) من أمته بعده فی تظافرهم على غصب حقه وحقها ( علیهم السلام ) وهضمها على قرب عهدهم به ( صلى الله علیه وآله ) وطراوة ذکره أو الذکر الذی هو القرآن الآمر بإکرام ذوی القربى ، وزعمتم أن لا إرث لنا ، أفحکم الجاهلیة تبغون ، ومن أحسن من الله حکما لقوم یوقنون * ( ومن یبتغ غیر الاسلام دینا فلن یقبل منه وهو فی الاخرة من الخاسرین"

در اینجا امام علی (ع ) مى گوید: تو أمر خودت را بر ما تلقین کردى و در حالیکه ما بخاطر نزدیکى و خویشاوندى مان به رسول الله ( صلى الله علیه و اله و سلم ) حقى ( خلافت و حکم ) براى خودمان قائل مى داشتیم.

اینجا به روشنى امام على سبب طلب خلافت از جانب خود را " خویشاوندى " به رسول الله دانسته و سخنى از حکم خدایى و امامت خدایى ندارد و نسبت آنرا نیز " امامت الهى " نمى شناسد!

و بعد چشمان ابوبکر از گفتار على گریان شده و سپس على با ابوبکر بیعت مى کند.

 

این همان موضوعى است که خواستم نظر شما را بدان جلب کنم.

مجتمع مسلمانان بعد از رسول اسلام صلوات الله علیه یک مجتمعى آزاد بوده و هر کس مى توانسته خود را کاندید در انتخابات آزاد کرده و این کلام امام علی در حقیقت نقضى شدید به اعتقاد شماست که فکر مى کنید " امامت منصبى و مقامى الهى ست و مردم در آن دستى نداشته و حتى خود امام نیز به اختیار خودش امام بعدى اش را انتخاب نمى کند بلکه خداوند به او امر مستقیم داده و بایستى بر آن رویه جلو رود ! "

 

امامت بنابه اعتقاد شما ، همان نبوت است که به شکل و نامى دیگر ادامه یافته و در حقیقت حق انتخاب را از مردمان برداشته و آنرا به خدانسبت داده است.

نبوت به امر خدا ختم یافته یعنى دیگر کسى نمى تواند سخن و امر خود را ماوراء بشر توصیف کرده و مردم را به تعبد بدان دعوت کند.

البته ما عصمت صحابه و آل بیت را قبول نداشته و آنان را در امور زندگى شان مجتهدانى که سعى خود را در خدمت این دین به کار گرفته ، مى دانیم .

 

و در اینجا نظر شما را به این مورد نیز جلب مى کنم:

در عبارات زیر که انتساب آنرا به دختر رسول الله صلى الله علیه و على اله وسلم ، غیر ممکن مى بینم ، فاطمه (ع ) با یاد کردن آیه ى " وارث شدن سلیمان از داود " و آیه ى " طلب کردن زکریا ( ع ) از خدا وارثى که از آل یعقوب و او ارث برده و او را مورد رضا قرار دهد " سخن رانده .

ایشان  ( فاطمه رضی الله عنها ) خود را همانند آنان ( سلیمان و یحیى ) به طلب ارث خود از رسول الله صلوات الله علیه پرداخته ، که با نظرى به قرآن و زندگى آن انبیاء ثابت مى شود که هیچ هدف آن انبیاء ارث مال نبوده بلکه " ارث نبوت " بوده است.

اولاً ، داود (ع) صاحب اولاد فراوان بوده ( بیش از صد ) و اگر قرار بود از ارث مال سخن آید به همه آن فرزندان یکسان مى رسید و لازم نبود خداوند فقط به ذکر سلیمان اکتفاء کند.

خداوند سلیمان را وارث نبوت و ملک از داود ساخت .

ثانیاً ، نبى الله زکریا   (ع ) خود فردى بنابه روایات نجار بوده و مالدار نبوده که از خداوند طلب وارث مال نماید .

در ضمن در درخواست نبى الله زکریا  (ع) به خوبى واضح است که او مى خواهد صاحب فرزندى باشد که همانند خودش و یعقوب " نبی " باشد .

زیرا او مى فرماید : رب . . فهب لى من لدنک ولیا * یرثنى ویرث من آل یعقوب واجعله رب رضیا .

خداوندا از جانب خودت به من یک " ولی " بخشایش فرما که از من ارث برده و از آل یعقوب و او را از مورد رضاى خودت قرار ده.

و هنگامى که خداوند بشارت یحیى نبی ( ع ) را به او داد، کاملاً واضح شده که این همان در خواست ذکریا بود ( درخواست فرزندى که بر مقام نبوت باشد )  .

اینهم سخنانى که به سیدة فاطمه رضی الله عنها نسبت داده شده ، دوباره مراجعه کنید.

أیها ( 1 ) معشر المسلمین ، أأبتز إرث أبی ، یا بن أبی قحافة ؟ ! أبى الله ( عزوجل ) ( 2 ) أن ترث أباک ولا أرث أبی ؟ ! لقد جئت شیئا فریا ، جرأة منکم على قطیعة الرحم ، ونکث العهد ، فعلى عمد ما ترکتم کتاب الله بین أظهرکم ونبذتموه ، إذ یقول الله ( عزوجل ) : * ( وورث سلیمان داود ) * ( 3 ) . ومع ما ( 4 ) قص من خبر یحیى وزکریا إذ یقول * ( رب . . فهب لى من لدنک ولیا * یرثنى ویرث من آل یعقوب واجعله رب رضیا ) * ( 5 ) . وقال ( عزوجل ) : * ( یوصیکم الله فی أولادکم للذکر مثل حظ الانثیین ) * ( 6 ) وقال ( تعالى ) : * ( إن ترک خیرا الوصیة للوالدین والاقربین ) * ( 7 ) . فزعمتم أن لا حظ لی ، ولا أرث من أبی ! أفخصکم الله بآیة أخرج أبی منها ؟ ! أم تقولون أهل ملتین لا یتوارثون ( 8 ) ؟ ! أو لست وأبی من أهل ملة واحدة ؟ ! أم أنتم بخصوص القرآن وعمومه أعلم من النبی ؟ !

" فأتبعها رافع بن رفاعة الزرقی ، فقال لها : یا سیدة النساء ، لو کان أبو الحسن تکلم فی هذا الامر وذکر للناس قبل أن یجری هذا العقد ، ما عدلنا به أحدا . فقالت له بردنها : " إلیک عنی ، فما جعل الله لاحد بعد غدیر خم من حجة ولا عذر "

عجیب اینکه بعد از خطبه اى طولانى که به فاطمة سلام الله علیها نسبت داده شده ، شخصى بنام رافع بن رفاعة الزرقی به دنبال ایشان آمده و مى گوید : اى خانم خانمها ، اگر ابو الحسن ( امام على ) در این موضوع ( فکر مى کنم منظورش امامت ) حرفى زده بود و مردم را یاد آورى نموده بود قبل از این عقد ( بیعت ) ، ما کسى را به او ترجیح نمى دادیم .

و سخن ما نیز اینست ، آیا امام على (ع) برخلاف امر خدا و رسول ، مردم را از راهنمایى دور کرده و آنان را در امرى " خلاف خدا و رسولش " همراهى مى کند؟!

فقال أبو بکر لها : صدقت یا بنت رسول الله ، لقد کان أبوک بالمؤمنین رؤوفا رحیما ، وعلى الکافرین عذابا ألیما ، وکان - والله - إذا نسبناه وجدناه أباک دون النساء ، وأخا ابن عمک دون الاخلاء ( 7 ) آثره على کل حمیم ، وساعده على الامر العظیم ، وأنتم عترة نبی الله الطیبون ، وخیرته المنتجبون ، على طریق الجنة ( 8 ) أدلتنا ، وأبواب الخیر لسالکینا ( 9 ) . فأما ما سألت ، فلک ما جعله أبوک ، مصدق قولک ، ولا اظلم حقک ، وأما ما سألت من المیراث فإن رسول الله قال : " نحن معاشر الانبیاء لا نورث

در عبارات فوق ، ابوبکر صدیق با حق شناسى و محبت تام و شناسایى حق اهل البیت ، با تکرار حدیث رسول اسلام (ص) نشان مى دهد که اولیت و برترى نزد  او التزام به حدیث رسول الله صلى الله علیه و اله و سلم است.

و براى اینکه همه ى موضوعات قاطى و مخلوط نشود ، موضوع دفن فاطمه سلام الله علیها را یا به موضوعى جدا یا مختصراً این سؤال را طرح کنم که :

آیا امام على (ع ) تمام مسلمانان و صحابه را با خبر و بر نماز جنازه ى همسر خود خواند و بعد با روبرویى به ابوبکر گفت: تو اجازه ى نماز خواندن ندارى ؟!

 

و همه ى مسلمانان بر این امر که نماز جنازه " سنت کفایت" است ، تأکید دارند .

یعنى ، اگر عده اى خواندند ، دیگر واجب بودن آن از بقیه برداشته مى شود.

و اینکه امام على در شبانه خلیفه ى مسلمانان را خبر نداده ( در صورت صحیح بودن خبر ) جز این نیست که لزومى بر این امر نبوده است.

و در باره ى مخفى بودن قبر فاطمه سلام الله علیها این سؤال وارد است :

آیا در کتابهایتان ننوشته که " امام حسن علیه السلام " بنابه وصیتى در کنار مادر دفن شد؟

اگر قبر حسن رضی الله عنه معلوم شده بود ، قبر مادر در کنار او بوده و یکى از شیعیان نیز کتابى نوشته که ثابت کرده که قبر سیدة فاطمة (ع) معلوم بوده است. ( برایتان نشان و مؤلف آنرا مى آورم ، زیرا الآن به خواطرم نیست )

باز تکرار مى کنم که کتابها مخلوطى از حقیقت و دروغ است و هدفى جز به زیر سؤال قرار دادن اهل بیت و صحابه نیست.

زیرا آنان حمل کننده ى این کتاب ( قرآن ) و حفظ آن و سنت رسول بوده اند .

و دشمنان اسلام به خوبى مى دانند که با زیر سؤال قرار دادن اولین نسل همزمان رسول اسلام ، بزرگترین ضربه ى خود را بر این دین که به سوى شرق و غرب منتشر مى شده ، نشانه داده اند.

زیرا بیعت اهل بیت با صحابه و همکارى آنان در خلافت اسلامى جز شریک بودن آنان در تصمیم هاى آنان نیست.

 

از الله تعالى طلب دارم که در این روزهاى مبارک به آن راهى هدایت کند که رسول خاتم محمد بن عبد الله صلى الله علیه و على آله وسلم بوده و اهل بیتش نیز بر آن منهج راه نهاده و مردم را رهنما مى شدند.

واقعه غدیر خم

کتاب: فروغ ولایت ص 124 تا 142

نویسنده: استاد جعفرسبحانى

پیامبر گرامى صلى الله علیه و آله و سلم در سال دهم هجرت براى انجام فریضه وتعلیم مراسم حج‏به مکه عزیمت کرد. این بار انجام این فریضه با آخرین سال عمر پیامبر عزیز مصادف شد و از این جهت آن را «حجة الوداع‏» نامیدند. افرادى که به شوق همسفرى ویا آموختن مراسم حج همراه آن حضرت بودند تا صد وبیست هزار تخمین زده شده‏اند.

مراسم حج‏به پایان رسید وپیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم راه مدینه را،در حالى که گروهى انبوه او را بدرقه میکردند وجز کسانى که در مکه به او پیوسته بودند همگى در



خرید و دانلود تحقیق در مورد جانشینی حضرت علی