لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 44
سیره پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله وسلم
در میان تمام انبیا، تنها پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله است که جزئیّات تاریخ زندگى او به روشنى ثبت و ضبط شده که افتخار بزرگى براى مسلمانان به شمار مىرود، زیرا زندگى سایر انبیا مدّتى بعد از آن بزرگواران، با تحریفات فراوان و همراه با انواع تهمتها نوشته شده است.کتابهاى زیادى درباره اخلاق پیامبر صلى الله علیه و آله نوشته شده که بیشتر آنها به زبان عربى است و چون در بخشهاى قبلى درباره انبیا و شناخت و صفات آنان بحثهایى کردیم مناسب است گوشهاى از سیره آن پیامبر عزیز صلى الله علیه و آله را در اینجا ذکر کنیم زیرا آشنایى با سیره و روش زندگى و اخلاق فردى و اجتماعى آن بزرگوار براى همه مردم بدون استثنا مفید است. از خداوند متعال مىخواهم این نوشته مختصر را از ما بپذیرد و ما را از بهترین امّت پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله قرار دهد.پیامبر اکرم نزد کسى پاى خود را دراز نمىکرد. با گشادهرویى صحبت مىکرد و به همه افراد توجه مىفرمود.آنچه در اینجا ذکر مىشود از کتاب «بحارالانوار» جلد شانزده و «سیره ابن هشام» و «کُحل البصر» و «تفسیر المیزان» جلد ششم و غیر آن است.عبادت پیامبرچون پاسى از شب مىگذشت رسول خدا صلى الله علیه و آله از بستر برمىخاست و پس از گرفتن وضو و زدن مسواک و تلاوت آیاتى چند از قرآن کریم، در گوشهاى به عبادت مىپرداخت و اشک مىریخت. بعضى از همسرانش که او را به این حال مىدیدند مىگفتند: تو که گناهى ندارى چرا این قدر اشک مىریزى؟ مىفرمود: آیا بنده شاکر خدا نباشم؟امّ سلمه مىگوید: شبى پیامبر در خانه من بود، نیمه شب، او را نیافتم به سراغش شتافتم، دیدم در تاریکى ایستاده، دستها را بلند کرده، اشک مىریزد و مىگوید: خدایا! هرچه نعمت به من دادهاى از من مگیر، دشمنم را خشنود مکن، به بلاهایى که مرا از آنها نجات دادى گرفتارم مکن، حتى به اندازه چشم بر هم زدنى مرا به خود وامگذار. به او گفتم پدر و مادرم فدایت شوند، شما که بخشوده شدهاى! فرمود: هیچ کس از خدا بىنیاز نیست. حضرت یونس آنى به خودش واگذار شد، در شکم ماهى زندانى شد.چون ماه رمضان مىرسید، پیامبر همه بردگان خود را آزاد مىکرد، به هنگام نماز مىلرزید و هرگاه نماز را به تنهایى مىخواند رکوع و سجود آن را طول مىداد ولى هرگاه با مردم به جماعت نماز مىخواند بسیار عادّى و ساده برگزار مىکرد. به یکى از یارانش که امام جماعت سایر مسلمانان شده بود سفارش فرمود: هرگاه با مردم به نماز مىایستى سعى کن بعد از حمد، سوره کوچکى قرائت کنى و نماز را طول ندهى.رسول خدا هنگام خروج از خانه، خود را آماده و زینت مىکرد. زهد پیامبرروزى پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله دوازده درهم به حضرت على علیه السلام داد و فرمود: لباسى براى من تهیّه کن. على علیه السلام به بازار رفت و لباسى به همان قیمت تهیّه کرد و خدمت رسول اکرم صلى الله علیه و آله آورد. پیامبر فرمود: اگر لباس ارزانتر یا سادهترى بود بهتر بود. اگر فروشنده حاضر است لباس را به او برگردان. حضرت على علیه السلام لباس را برگرداند و پول را پس گرفت و خدمت پیامبر صلى الله علیه و آله برگشت.رسول خدا صلى الله علیه و آله با على علیه السلام به سوى بازار راه افتادند، در راه کنیزى را دیدند که گریه مىکند، از حالش جویا شدند. گفت: چهار درهم پول براى خرید جنس به من دادهاند ولى پول را گم کردهام و اکنون مىترسم که به خانه برگردم. پیامبر صلى الله علیه و آله چهار درهم از دوازده درهم را به او داد و آنگاه به بازار رفتند و پیراهنى به قیمت چهار درهم خریدند.هنگام بازگشت برهنهاى را دیدند، لباس را به او بخشیدند و دوباره به بازار برگشته و پیراهن دیگرى خریدند. در راه بازگشت به منزل دوباره همان کنیز را دیدند که ناراحت است و مىگوید: چون برگشتن به خانه طول کشیده مىترسم مرا بزنند. پیامبر صلى الله علیه و آله همراه کنیز به منزل صاحبش رفت، صاحب خانه به احترام تشریف
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 23
شهادت على علیه السلام
تهدمت و الله ارکان الهدى و انطمست اعلام التقى و انفصمت العروة الوثقى قتل ابن عم المصطفى ...
(نداى آسمانى)
على علیه السلام پس از خاتمه جنگ نهروان و بازگشت بکوفه در صدد حمله بشام بر آمد و حکام ایالات نیز در اجراى فرمان آن حضرت تا حد امکان به بسیج پرداخته و گروههاى تجهیز شده را بخدمت وى اعزام داشتند.
تا اواخر شعبان سال چهلم هجرى نیروهاى اعزامى از اطراف وارد کوفه شده و باردوگاه نخیله پیوستند،على علیه السلام گروههاى فراهم شده را سازمان رزمى داد و با کوشش شبانه روزى خود در مورد تأمین و تهیه کسرى ساز و برگ آنان اقدامات لازمه را بعمل آورد،فرماندهان و سرداران او هم که از رفتار و کردار معاویه و مخصوصا از نیرنگهاى عمرو عاص دل پر کینه داشتند در این کار مهم حضرتش را یارى نمودند و بالاخره در نیمه دوم ماه مبارک رمضان از سال چهلم هجرى على علیه السلام پس از ایراد یک خطابه غراء تمام سپاهیان خود را بهیجان آورده و آنها را براى حرکت بسوى شام آماده نمود ولى در این هنگام خامه تقدیر سرنوشت دیگرى را براى او نوشته و اجراى طرح وى را عقیم گردانید.
فراریان خوارج،مکه را مرکز عملیات خود قرار داده بودند و سه تن از آنان باسامى عبد الرحمن بن ملجم و برک بن عبد الله و عمرو بن بکر در یکى از شبها گرد هم آمده واز گذشته مسلمین صحبت میکردند،در ضمن گفتگو باین نتیجه رسیدند که باعث این همه خونریزى و برادر کشى،معاویه و عمرو عاص و على علیه السلام میباشند و اگر این سه نفر از میان برداشته شوند مسلمین بکلى آسوده شده و تکلیف خود را معین مىکنند،این سه نفر با هم پیمان بستند و آنرا بسوگند مؤکد کردند که هر یک از آنها داوطلب کشتن یکى از این سه نفر باشد عبد الرحمن بن ملجم متعهد قتل على علیه السلام شد،عمرو بن بکر عهدهدار کشتن عمرو عاص گردید،برک بن عبد الله نیز قتل معاویه را بگردن گرفت و هر یک شمشیر خود را با سم مهلک زهر آلود نمودند تا ضربتشان مؤثر واقع گردد نقشه این قرار داد بطور محرمانه و سرى در مکه کشیده شد و براى اینکه هر سه نفر در یکموقع مقصود خود را انجام دهند شب نوزدهم ماه رمضان را که شب قدر بوده و مردم در مساجد تا صبح بیدار میمانند براى این منظور انتخاب کردند و هر یک از آنها براى انجام ماموریت خود بسوى مقصد روانه گردید،عمرو بن بکر براى کشتن عمرو عاص بمصر رفت و برک بن عبد الله جهت قتل معاویه رهسپار شام شد ابن ملجم نیز راه کوفه را پیش گرفت.
برک بن عبد الله در شام بمسجد رفت و در لیله نوزدهم در صف یکم نماز ایستاد و چون معاویه سر بر سجده نهاد برک شمشیر خود را فرود آورد ولى در اثر دستپاچگى شمشیر او بجاى فرق معاویه بر ران وى اصابت نمود.
معاویه زخم شدید برداشت و فورا بخانه خود منتقل و بسترى گردید و ضارب را نیز پیش او حاضر ساختند،معاویه گفت تو چه جرأتى داشتى که چنین کارى کردى؟
برک گفت امیر مرا معاف دارد تا مژده دهم:معاویه گفت مقصودت چیست؟برک گفت همین الان على را هم کشتند:معاویه او را تا تحقیق این خبر زندانى نمود و چون صحت آن معلوم گردید او را رها نمود و بروایت بعضى (مانند شیخ مفید) همان وقت دستور داد او را گردن زدند.
چون طبیب معالج زخم معاویه را معاینه کرد اظهار نمود که اگر امیر اولادى نخواهد میتوان آنرا با دوا معالجه نمود و الا باید محل زخم با آهن گداخته داغ گردد،معاویه گفت تحمل درد آهن گداخته را ندارم و دو پسر (یزید و عبد الله) براى منکافى است (1) .
عمرو بن بکر نیز در همان شب در مصر بمسجد رفت و در صف یکم بنماز ایستاد اتفاقا در آنشب عمرو عاص را تب شدیدى رخ داده بود که از التهاب و رنج آن نتوانسته بود بمسجد برود و به پیشنهاد پسرش قاضى شهر را براى اداى نماز جماعت بمسجد فرستاده بود!
پس از شروع نماز در رکعت اول که قاضى سر بسجده داشت عمرو بن بکر با یک ضربت شمشیر او را از پا در آورد،همهمه و جنجال در مسجد بلند شد و نماز نیمه تمام ماند و قاتل بدبخت دست بسته بچنگ مصریان افتاد،چون خواستند او را نزد عمرو عاص برند مردم وى را بعذابهاى هولناک عمرو عاص تهدیدش میکردند عمرو بن بکر گفت مگر عمرو عاص کشته نشد؟شمشیرى که من بر او زدهام اگر وى از آهن هم باشد زنده نمىماند مردم گفتند آنکس که تو او را کشتى قاضى شهر است نه عمرو عاص!!
بیچاره عمرو آنوقت فهمید که اشتباها قاضى بیگناه را بجاى عمرو عاص کشته است لذا از کثرت تأسف نسبت بمرگ قاضى و عدم اجراى مقصود خود شروع بگریه نمود و چون عمرو عاص علت گریه را پرسید عمرو گفت من بجان خود بیمناک نیستم بلکه تأسف و اندوه من از مرگ قاضى و زنده ماندن تست که نتوانستم مانند رفقاى خود مأموریتم را انجام دهم!عمرو عاص جریان امر را از او پرسید عمرو بن بکر مأموریت سرى خود و رفقایش را براى او شرح داد آنگاه بدستور عمرو عاص گردن او هم با شمشیر قطع گردید بدین ترتیب مأمورین قتل عمرو عاص و معاویه چنانکه باید و شاید نتوانستند مقصود خود را انجام دهند و خودشان نیز کشته شدند.
اما سرنوشت عبد الرحمن بن ملجم:این مرد نیز در اواخر ماه شعبان سال چهلم بکوفه رسید و بدون اینکه از تصمیم خود کسى را آگاه گرداند در منزل یکى از آشنایان خود مسکن گزید و منتظر رسیدن شب نوزدهم ماه مبارک رمضان شد،روزى بدیدن یکى از دوستان خود رفت و در آنجا زن زیباروئى بنام قطام را که پدر و برادرش در جنگ نهروان بدست على علیه السلام کشته شده بودند مشاهده کرد و در اولین برخورد دل از کف داد و فریفته زیبائى او گردید و از وى تقاضاى زناشوئى نمود.
قطام گفت براى مهریه من چه خواهى کرد؟گفت هر چه تو بخواهى!
قطام گفت مهر من سه هزار درهم پول و یک کنیز و یک غلام و کشتن على بن ابیطالب است: (چه مهر سنگینى!شاعر گوید)
فلم ار مهرا ساقه ذو سماحة کمهر قطام من غنى و معدم ثلاثة آلاف و عبدو قنیة و ضرب على بالحسام المسمم و لا مهر اغلى من على و ان غلا و لا فتک الا دون فتک ابن ملجم.
یعنى تا کنون ندیدهام صاحب کرمى را از توانگر و درویش که (براى زنى) مانند مهر قطام مهر کند. (و آن عبارت است از) سه
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 23
شهادت على علیه السلام
تهدمت و الله ارکان الهدى و انطمست اعلام التقى و انفصمت العروة الوثقى قتل ابن عم المصطفى ...
(نداى آسمانى)
على علیه السلام پس از خاتمه جنگ نهروان و بازگشت بکوفه در صدد حمله بشام بر آمد و حکام ایالات نیز در اجراى فرمان آن حضرت تا حد امکان به بسیج پرداخته و گروههاى تجهیز شده را بخدمت وى اعزام داشتند.
تا اواخر شعبان سال چهلم هجرى نیروهاى اعزامى از اطراف وارد کوفه شده و باردوگاه نخیله پیوستند،على علیه السلام گروههاى فراهم شده را سازمان رزمى داد و با کوشش شبانه روزى خود در مورد تأمین و تهیه کسرى ساز و برگ آنان اقدامات لازمه را بعمل آورد،فرماندهان و سرداران او هم که از رفتار و کردار معاویه و مخصوصا از نیرنگهاى عمرو عاص دل پر کینه داشتند در این کار مهم حضرتش را یارى نمودند و بالاخره در نیمه دوم ماه مبارک رمضان از سال چهلم هجرى على علیه السلام پس از ایراد یک خطابه غراء تمام سپاهیان خود را بهیجان آورده و آنها را براى حرکت بسوى شام آماده نمود ولى در این هنگام خامه تقدیر سرنوشت دیگرى را براى او نوشته و اجراى طرح وى را عقیم گردانید.
فراریان خوارج،مکه را مرکز عملیات خود قرار داده بودند و سه تن از آنان باسامى عبد الرحمن بن ملجم و برک بن عبد الله و عمرو بن بکر در یکى از شبها گرد هم آمده واز گذشته مسلمین صحبت میکردند،در ضمن گفتگو باین نتیجه رسیدند که باعث این همه خونریزى و برادر کشى،معاویه و عمرو عاص و على علیه السلام میباشند و اگر این سه نفر از میان برداشته شوند مسلمین بکلى آسوده شده و تکلیف خود را معین مىکنند،این سه نفر با هم پیمان بستند و آنرا بسوگند مؤکد کردند که هر یک از آنها داوطلب کشتن یکى از این سه نفر باشد عبد الرحمن بن ملجم متعهد قتل على علیه السلام شد،عمرو بن بکر عهدهدار کشتن عمرو عاص گردید،برک بن عبد الله نیز قتل معاویه را بگردن گرفت و هر یک شمشیر خود را با سم مهلک زهر آلود نمودند تا ضربتشان مؤثر واقع گردد نقشه این قرار داد بطور محرمانه و سرى در مکه کشیده شد و براى اینکه هر سه نفر در یکموقع مقصود خود را انجام دهند شب نوزدهم ماه رمضان را که شب قدر بوده و مردم در مساجد تا صبح بیدار میمانند براى این منظور انتخاب کردند و هر یک از آنها براى انجام ماموریت خود بسوى مقصد روانه گردید،عمرو بن بکر براى کشتن عمرو عاص بمصر رفت و برک بن عبد الله جهت قتل معاویه رهسپار شام شد ابن ملجم نیز راه کوفه را پیش گرفت.
برک بن عبد الله در شام بمسجد رفت و در لیله نوزدهم در صف یکم نماز ایستاد و چون معاویه سر بر سجده نهاد برک شمشیر خود را فرود آورد ولى در اثر دستپاچگى شمشیر او بجاى فرق معاویه بر ران وى اصابت نمود.
معاویه زخم شدید برداشت و فورا بخانه خود منتقل و بسترى گردید و ضارب را نیز پیش او حاضر ساختند،معاویه گفت تو چه جرأتى داشتى که چنین کارى کردى؟
برک گفت امیر مرا معاف دارد تا مژده دهم:معاویه گفت مقصودت چیست؟برک گفت همین الان على را هم کشتند:معاویه او را تا تحقیق این خبر زندانى نمود و چون صحت آن معلوم گردید او را رها نمود و بروایت بعضى (مانند شیخ مفید) همان وقت دستور داد او را گردن زدند.
چون طبیب معالج زخم معاویه را معاینه کرد اظهار نمود که اگر امیر اولادى نخواهد میتوان آنرا با دوا معالجه نمود و الا باید محل زخم با آهن گداخته داغ گردد،معاویه گفت تحمل درد آهن گداخته را ندارم و دو پسر (یزید و عبد الله) براى منکافى است (1) .
عمرو بن بکر نیز در همان شب در مصر بمسجد رفت و در صف یکم بنماز ایستاد اتفاقا در آنشب عمرو عاص را تب شدیدى رخ داده بود که از التهاب و رنج آن نتوانسته بود بمسجد برود و به پیشنهاد پسرش قاضى شهر را براى اداى نماز جماعت بمسجد فرستاده بود!
پس از شروع نماز در رکعت اول که قاضى سر بسجده داشت عمرو بن بکر با یک ضربت شمشیر او را از پا در آورد،همهمه و جنجال در مسجد بلند شد و نماز نیمه تمام ماند و قاتل بدبخت دست بسته بچنگ مصریان افتاد،چون خواستند او را نزد عمرو عاص برند مردم وى را بعذابهاى هولناک عمرو عاص تهدیدش میکردند عمرو بن بکر گفت مگر عمرو عاص کشته نشد؟شمشیرى که من بر او زدهام اگر وى از آهن هم باشد زنده نمىماند مردم گفتند آنکس که تو او را کشتى قاضى شهر است نه عمرو عاص!!
بیچاره عمرو آنوقت فهمید که اشتباها قاضى بیگناه را بجاى عمرو عاص کشته است لذا از کثرت تأسف نسبت بمرگ قاضى و عدم اجراى مقصود خود شروع بگریه نمود و چون عمرو عاص علت گریه را پرسید عمرو گفت من بجان خود بیمناک نیستم بلکه تأسف و اندوه من از مرگ قاضى و زنده ماندن تست که نتوانستم مانند رفقاى خود مأموریتم را انجام دهم!عمرو عاص جریان امر را از او پرسید عمرو بن بکر مأموریت سرى خود و رفقایش را براى او شرح داد آنگاه بدستور عمرو عاص گردن او هم با شمشیر قطع گردید بدین ترتیب مأمورین قتل عمرو عاص و معاویه چنانکه باید و شاید نتوانستند مقصود خود را انجام دهند و خودشان نیز کشته شدند.
اما سرنوشت عبد الرحمن بن ملجم:این مرد نیز در اواخر ماه شعبان سال چهلم بکوفه رسید و بدون اینکه از تصمیم خود کسى را آگاه گرداند در منزل یکى از آشنایان خود مسکن گزید و منتظر رسیدن شب نوزدهم ماه مبارک رمضان شد،روزى بدیدن یکى از دوستان خود رفت و در آنجا زن زیباروئى بنام قطام را که پدر و برادرش در جنگ نهروان بدست على علیه السلام کشته شده بودند مشاهده کرد و در اولین برخورد دل از کف داد و فریفته زیبائى او گردید و از وى تقاضاى زناشوئى نمود.
قطام گفت براى مهریه من چه خواهى کرد؟گفت هر چه تو بخواهى!
قطام گفت مهر من سه هزار درهم پول و یک کنیز و یک غلام و کشتن على بن ابیطالب است: (چه مهر سنگینى!شاعر گوید)
فلم ار مهرا ساقه ذو سماحة کمهر قطام من غنى و معدم ثلاثة آلاف و عبدو قنیة و ضرب على بالحسام المسمم و لا مهر اغلى من على و ان غلا و لا فتک الا دون فتک ابن ملجم.
یعنى تا کنون ندیدهام صاحب کرمى را از توانگر و درویش که (براى زنى) مانند مهر قطام مهر کند. (و آن عبارت است از) سه
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 16
مبانی غیبت و ظهور حضرت مهدی علیه السلام
اشاره: در این نوشتار به این پرسشها پاسخ خواهیم داد که چرا غیبت اتفاق افتاد و چه زمانی ظهور رخ خواهد داد؟ در لابلای پاسخ به این دو پرسش، مسائلی چون خشونت های هنگام ظهور و جایگاه آزادی و اختیار بشر در پدیدة ظهور و چگونگی ادارة جهان پس از ظهور مطرح خواهد شد.
پاسخ به این پرسشها و پرسشهای دیگری که پیرامون پدیدة غیبت و ظهور وجود دارد، نیازمند بررسی مبانی غیبت و ظهور است. با روشن شدن مبانی این پدیده، پاسخ پرسشهای گوناگون آن نیز روشن خواهد شد. این نوشتار، در سه اصل به بررسی مبانی پدیدة غیبت و ظهور خواهد پرداخت و سپس بر مبنای اصول یاد شده، پدیدة غیبت و ظهور و برخی مسایل پیرامونی آن را بررسی خواهد کرد.
اصل اول
تغییرناپذیری امامت و ولایت
1-1 طرح خداوند برای ادارة امور جهان
طرحی که خداوند متعال برای «ادارة امور جهان» تنظیم کرده است، نظریة امامت و ولایت است. این نظریه، نه یک نظریة اسلامی که یک نظریة الهی و مورد پذیرش همة ادیان آسمانی است. شاید تصور شود که تا پیش از رحلت پیامبر اسلام، صلّیالله علیهوآله، دوران نبوت و رسالت جریان داشته است و بعد از آن دوران امامت و ولایت آغاز میشود و لذا نمیتوان ادعا کرد که نظریة امامت و ولایت، طرح همیشگی خداوند برای ادارة امور جهان است، بلکه این نظریه از زمان رحلت پیامبر اسلام، صلّیاللهعلیهوآله، آغاز گردید.
واقعیت این است که نظریه امامت و ولایت در تعارض با رسالت و نبوت نبوده، بلکه با آن قابل جمع است. نبوت و رسالت، مقام گرفتن و ابلاغ کردن وحی هستند و امامت و ولایت مقام اجرای آن. به همین جهت «رسول» و «نبیّ» میتوانند «امام» و «ولیّ» هم باشند، چنانکه درمورد رسول مکرم اسلام، صلّیالله علیهوآله، اینگونه بوده است.
البته در برخی نظریهها ادعا شده که هدف بعثت انبیاء، «خدا و آخرت» بوده و «امامت ناس» جزء مأموریت الهی انبیاء، از جمله نبی مکرم اسلام، صلّیالله علیهوآله، نبوده است. این نظریه هرچند در زمان ما پردازش شده و برای نظریه پرداز آن جدید محسوب میشود ولی ریشه در تاریخ اسلام دارد. نظریة تفکیک میان رسالت و امامت، و محدود ساختن مأموریت انبیا به ابلاغ رسالت، یک نظریة اموی است. معاویه در یکی از نامههایی که به حضرت علی، علیهالسلام، نوشته است، نظر خود را اینگونه بیان میکند:
ألا و إنّما کان محمّد رسولاً من الرسل إلیالناس کافة فبلّغ رسالات ربّه لایملک شیئاً غیره. بدان که محمد فقط فرستادهای از خیل فرستادگان خدا بهسوی همة مردم بود که رسالت خود را تبلیغ کرد و ولایت و تملّک بر هیچ چیز دیگر نداشت.
همانگونه که معلوم است، معاویه «امامت» رسول خدا، صلّیالله علیهوآله، را انکار کرده است و مأموریت الهی ایشان را فقط ابلاغ رسالت میداند. امّا در مقابل وی حضرت علی، علیهالسلام، قرار دارد که «امامت ناس» را مأموریت الهی پیامبر اکرم، صلّیالله علیهوآله، میداند. آن حضرت در جواب معاویه مینویسد:
والذی أنکرت من إمامة محمد، صلّیاللهعلیهوآله، و زعمت أنّه کان رسولاً و لم یکن إماماً، فإنّ إنکارک علی جمیع النبیّین الائمّة، و لکنّا نشهد أنّه کان رسولاً نبیّأ إماماً، صلّیاللهعلیهوآله . و امّا اینکه امامت (حضرت) محمد، صلّیالله علیهوآله، را انکار کردی و پنداشتی که او فقط رسول است نه امام، این در حقیقت انکار همة پیامبرانی است که «امام» بودهاند، ولی ما شهادت میدهیم که او هم رسول بود و هم نبّی بود و هم امام.
خلاصة سخن اینکه «امامت ناس» جزء مأموریت الهی پیامبران است و لذا امامت فقط محدود به ائمه دوازدهگانه شیعه نمیشود، بلکه همة انبیای الهی نیز اماماند. البته در شرایط زمانی که ما قرار داریم، براساس نظریه «خاتمیت»، دوران رسالت و نبوت به پایان رسیده و آنچه الان وجود دارد، «امامت» است.
1-2 «ثبات و تغییرناپذیری» طرح امامت
طرح دین برای ادارة امور بشر (یعنی طرح ولایت و امامت) طرحی ثابت و تغییرناپذیر است. شخص امام و ولیّ تغییر میکند، امّا نظریه امامت و ولایت تغییر نمیکند، زیرا امامت و ولایت، همانند توحید و معاد، در زمرة اصول ثابت حیات تکاملی انسان قرار میگیرد و لذا تغییرناپذیر خواهد بود. اینگونه نیست که خداوند متعال با مرور زمان حرف جدیدی و نظر جدیدی و طرح جدیدتر و کارآمدتری برای ادارة امور بشر ارائه کند. تغییرپذیری در حوزة حاکمیت، یا به دلیل غیراصولی بودن موضوع است که با مقتضیات زمان قابل تغییر است و یا بهدلیل نقصان دانش بشری و یا به دلیل تغییر زمینههای انسانی پذیرش حاکمیتها ، امّا نظریة امامت و ولایت، هم از اصول است و هم از یک منشأ بینقص و کمال سرچشمه میگیرد و
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 16
مبانی غیبت و ظهور حضرت مهدی علیه السلام
اشاره: در این نوشتار به این پرسشها پاسخ خواهیم داد که چرا غیبت اتفاق افتاد و چه زمانی ظهور رخ خواهد داد؟ در لابلای پاسخ به این دو پرسش، مسائلی چون خشونت های هنگام ظهور و جایگاه آزادی و اختیار بشر در پدیدة ظهور و چگونگی ادارة جهان پس از ظهور مطرح خواهد شد.
پاسخ به این پرسشها و پرسشهای دیگری که پیرامون پدیدة غیبت و ظهور وجود دارد، نیازمند بررسی مبانی غیبت و ظهور است. با روشن شدن مبانی این پدیده، پاسخ پرسشهای گوناگون آن نیز روشن خواهد شد. این نوشتار، در سه اصل به بررسی مبانی پدیدة غیبت و ظهور خواهد پرداخت و سپس بر مبنای اصول یاد شده، پدیدة غیبت و ظهور و برخی مسایل پیرامونی آن را بررسی خواهد کرد.
اصل اول
تغییرناپذیری امامت و ولایت
1-1 طرح خداوند برای ادارة امور جهان
طرحی که خداوند متعال برای «ادارة امور جهان» تنظیم کرده است، نظریة امامت و ولایت است. این نظریه، نه یک نظریة اسلامی که یک نظریة الهی و مورد پذیرش همة ادیان آسمانی است. شاید تصور شود که تا پیش از رحلت پیامبر اسلام، صلّیالله علیهوآله، دوران نبوت و رسالت جریان داشته است و بعد از آن دوران امامت و ولایت آغاز میشود و لذا نمیتوان ادعا کرد که نظریة امامت و ولایت، طرح همیشگی خداوند برای ادارة امور جهان است، بلکه این نظریه از زمان رحلت پیامبر اسلام، صلّیاللهعلیهوآله، آغاز گردید.
واقعیت این است که نظریه امامت و ولایت در تعارض با رسالت و نبوت نبوده، بلکه با آن قابل جمع است. نبوت و رسالت، مقام گرفتن و ابلاغ کردن وحی هستند و امامت و ولایت مقام اجرای آن. به همین جهت «رسول» و «نبیّ» میتوانند «امام» و «ولیّ» هم باشند، چنانکه درمورد رسول مکرم اسلام، صلّیالله علیهوآله، اینگونه بوده است.
البته در برخی نظریهها ادعا شده که هدف بعثت انبیاء، «خدا و آخرت» بوده و «امامت ناس» جزء مأموریت الهی انبیاء، از جمله نبی مکرم اسلام، صلّیالله علیهوآله، نبوده است. این نظریه هرچند در زمان ما پردازش شده و برای نظریه پرداز آن جدید محسوب میشود ولی ریشه در تاریخ اسلام دارد. نظریة تفکیک میان رسالت و امامت، و محدود ساختن مأموریت انبیا به ابلاغ رسالت، یک نظریة اموی است. معاویه در یکی از نامههایی که به حضرت علی، علیهالسلام، نوشته است، نظر خود را اینگونه بیان میکند:
ألا و إنّما کان محمّد رسولاً من الرسل إلیالناس کافة فبلّغ رسالات ربّه لایملک شیئاً غیره. بدان که محمد فقط فرستادهای از خیل فرستادگان خدا بهسوی همة مردم بود که رسالت خود را تبلیغ کرد و ولایت و تملّک بر هیچ چیز دیگر نداشت.
همانگونه که معلوم است، معاویه «امامت» رسول خدا، صلّیالله علیهوآله، را انکار کرده است و مأموریت الهی ایشان را فقط ابلاغ رسالت میداند. امّا در مقابل وی حضرت علی، علیهالسلام، قرار دارد که «امامت ناس» را مأموریت الهی پیامبر اکرم، صلّیالله علیهوآله، میداند. آن حضرت در جواب معاویه مینویسد:
والذی أنکرت من إمامة محمد، صلّیاللهعلیهوآله، و زعمت أنّه کان رسولاً و لم یکن إماماً، فإنّ إنکارک علی جمیع النبیّین الائمّة، و لکنّا نشهد أنّه کان رسولاً نبیّأ إماماً، صلّیاللهعلیهوآله . و امّا اینکه امامت (حضرت) محمد، صلّیالله علیهوآله، را انکار کردی و پنداشتی که او فقط رسول است نه امام، این در حقیقت انکار همة پیامبرانی است که «امام» بودهاند، ولی ما شهادت میدهیم که او هم رسول بود و هم نبّی بود و هم امام.
خلاصة سخن اینکه «امامت ناس» جزء مأموریت الهی پیامبران است و لذا امامت فقط محدود به ائمه دوازدهگانه شیعه نمیشود، بلکه همة انبیای الهی نیز اماماند. البته در شرایط زمانی که ما قرار داریم، براساس نظریه «خاتمیت»، دوران رسالت و نبوت به پایان رسیده و آنچه الان وجود دارد، «امامت» است.
1-2 «ثبات و تغییرناپذیری» طرح امامت
طرح دین برای ادارة امور بشر (یعنی طرح ولایت و امامت) طرحی ثابت و تغییرناپذیر است. شخص امام و ولیّ تغییر میکند، امّا نظریه امامت و ولایت تغییر نمیکند، زیرا امامت و ولایت، همانند توحید و معاد، در زمرة اصول ثابت حیات تکاملی انسان قرار میگیرد و لذا تغییرناپذیر خواهد بود. اینگونه نیست که خداوند متعال با مرور زمان حرف جدیدی و نظر جدیدی و طرح جدیدتر و کارآمدتری برای ادارة امور بشر ارائه کند. تغییرپذیری در حوزة حاکمیت، یا به دلیل غیراصولی بودن موضوع است که با مقتضیات زمان قابل تغییر است و یا بهدلیل نقصان دانش بشری و یا به دلیل تغییر زمینههای انسانی پذیرش حاکمیتها ، امّا نظریة امامت و ولایت، هم از اصول است و هم از یک منشأ بینقص و کمال سرچشمه میگیرد و