لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .DOC ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 14 صفحه
قسمتی از متن .DOC :
مقدمه
معمولا وقتی صحبت از عرفان به میان می آید ، و سوال این که عارف کیست؟ پرسیده می شود ، بحث از گروه هایی به میان می آید که هر چند یک انشعاب مذهبی در اسلام تلقی نمی شود و خود نیز مدعی چنین انشعابی نیستند ولی در همه ی فرق و مذاهب اسلامی حضور دارند ، در عین حال یک گروه وابسته و به هم پیوسته اجتماعی هستند.
این گروه ها با داشتن و اختراع کردن گونه ای جدید از رفتار ها ، آداب ، نحوه لباس پوشیدن و ... خود را به عنوان یک فرقه ( گروه ) مخصوص مذهبی و اجتماعی معرفی می کنند.
که باعث ایجاد مشکل و صدمه به دین و مذهب اسلام می شوند. از این رو ، این گروه ها را (مانند صوفیه) باید شناخت و از رشد این گروه ها جلوگیری به عمل آورد.
هدف گردآوری این پروژه شناسایی نحوه رفتار گروهی از فرقه های مذهبی به نام صوفی است که ، ما را در شناسایی هر چه بیشتر این گروه ها و فرقه ها یاری می دهد.
عرفان چیست:
عرفان در لغت به معنای شناخت وشناسایی است.ودر اصطلاح ،روش وطریقه ویژگی های است که برای دستیابی وشناسایی حقایق هستی وپیوند و ارتباط انسان با حقیقت بر شهود ،اشراق، وصول واتحاد با حقیقت تکیه دارد ونیل به این مراتب را از طریق استدلال وبرهان وفکر ،بلکه از راه تهذیب نفس وقطع علایق از دنیا وامور دنیوی وتوجه تام به امور روحانی ومعنوی ودر راس همه مبدا وحقیقت هستی می داند.
برای روشن شدن مکتب عرفان، بهتر است مروری داشته باشیم بر پاره ای از تعرف ها که از سوی اهل عرفان و یا عرفان پژوهان برای « عارف » بیان شده است . چه تعریف عارف از آن جهت که عارف است در واقع ملازم با شناسایی « عرفن» می باشد .
عبدالرزاق کاشانی می گوید : « عارف کسی است که خداوند شهود زات ، صفات ، اسماء و افعال خود مفتخرش کرده باشد ، پس معرفت حالی است که از شهود پدید می آید.»
عبدالرحمن سامی گفته است: « بعضی می گویند: عارف کسی است که فنای در حق یافته و هنوز به مقام بقاء بالله نرسیده باشد، و از مقام تقلید به مقام اصلاق سیر ننموده ... و این به طریق حال و مکاشفه بر او ظاهر گشته باشد نه به طریق مجرد و علم و معرفت حال».
و باز می گوید « قلب عارف برای خدا و کالبدش برای خلق خداست»
از بایزید بسطامی می پرسیدند : علامت عارف چیست ؟ گفت : « از یاد او خسته نشود و از حق ملول نگردد و با غیر او انس نگیرد. کسی که به مقام عرفان خدا باریابد از هر چه که او را از حق باز دارد دوری می گزیند.»
حافظ می گوید:
عارف از پرتو می راز نهانی دانست گوهر هر کس از این لعل توانی دانست
شرح مجموعه گل مرغ سحر داند و بس که نه هر کو ورقی خواند معانی دانست
عرضه کردم دو جهان بر دل و بر کار بجز از عشق تو باقی همه فانی دانست
ویژگی های مکتب عرفان:
الف ( در این مکتب تنها بر علم تکیه نمی شود بلکه عمل اصل و اساس کار است و علم خود نتیجه و محصول عمل است یعنی برای رسیدن به آگاهی عرفانی باید مراحلی را پشت سر گذاشت و به سیر و سلوک پرداخت.
ب) اعتقاد به حقیقت جهان خارج وحدت واقعی این حقیقت و این که حقیقت ظاهری دارد و مظاهری و نیز باطنی دارد که در آن حقیقت محض با وحدت کامل خود از هر گونه تفرقه و کثرتی منزه است.
ج) اعتقاد به اصالت ارتباط حضوری و شهودی میان انسان و حقیقت و در عین قبول علم های حصولی و ارتساحی.
د) بلور و اعتقاد به یک حقیقت واحد و عینی که هدف هر عارف ، وصول به آ« و اتحاد و فنای در آن است .
ه ) رابطه ی ممتاز انسان با حقیقت کلی جهان و امکان وصول و اتحاد و فنای وی در آن حقیقت و بقایش با آن .
و) اعتقاد به ریاضتو مجاهره.
ز ) تکیه بر مساله عشق به عنوان یک عنصر اصلی و اساسی در حیات عارف.
تصوف چیست ؟
تصوف در لغت مشتق از صوف ( به معنای پشم گوسفند) است و صوفی را از آن روی صوفی گفته اند که لباس پشمینه خشن بر تن می کند . سهروردی می گوید تصوف یعنی پشمینه پوشیدن اشتقاق تصوف از صوف از هر اشتقاق دیگری مناسب تر است چنان چه می گویند تَقَتصُّ یعنی جامه برتن کردن پس صوفیان را به لباس ظاهرشان منسوب کرده اند که از هر نسبتی روشن تر است.
بیشتر محققان این تعریف را ازصوفی و تصوف پسندیده اندو ظاهراً با قواعد دستوری هم سازگار تر از سایر اشتقاق هاست و علت انتساب این قوم به پشمینه پوشی این بوده که از پیش ، این لباس، پوشاک زاهدان و پرهیزگاران و نیکان به شمار می رفته است و صوفیان نیز این پوشاک را برای خود برگزیده اند... . عده ای دیگر می گویند تصوف و صوفی از صفا برآمده است زیرا صوفی کسی است که با صفا و پاک درون باشد و تصوف یعنی صافی شدن از آلایش ها و آلودگی های جهان مادی . البته از نظر دستوری این نظر درست نیست زیرا بر آمدن صوفی و تصوف از صفا با قواعد زبان تازی سازگار نیست گویا برخی صوفیان از پشمینه پوشی و نسبت بدان خشنود نبوده اند و انتساب خود را به صفا بیشتر می پسندیده اند. چنانکه ابولعلاء معری به این مطلب اشاره کرده می گویند : صوفیان خشنود نیستند که نسبتشان به پشمینه پوشی باشد بلکه ادعا می کنند که ایشان از اطاعت خدا پاک و صافی شده اند.
البته تعاریف و اشتقاقت دیگری هم برای تصوف وجود دارد که از بیان آن صرف نظر می کنیم.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .DOC ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 14 صفحه
قسمتی از متن .DOC :
مقدمه
معمولا وقتی صحبت از عرفان به میان می آید ، و سوال این که عارف کیست؟ پرسیده می شود ، بحث از گروه هایی به میان می آید که هر چند یک انشعاب مذهبی در اسلام تلقی نمی شود و خود نیز مدعی چنین انشعابی نیستند ولی در همه ی فرق و مذاهب اسلامی حضور دارند ، در عین حال یک گروه وابسته و به هم پیوسته اجتماعی هستند.
این گروه ها با داشتن و اختراع کردن گونه ای جدید از رفتار ها ، آداب ، نحوه لباس پوشیدن و ... خود را به عنوان یک فرقه ( گروه ) مخصوص مذهبی و اجتماعی معرفی می کنند.
که باعث ایجاد مشکل و صدمه به دین و مذهب اسلام می شوند. از این رو ، این گروه ها را (مانند صوفیه) باید شناخت و از رشد این گروه ها جلوگیری به عمل آورد.
هدف گردآوری این پروژه شناسایی نحوه رفتار گروهی از فرقه های مذهبی به نام صوفی است که ، ما را در شناسایی هر چه بیشتر این گروه ها و فرقه ها یاری می دهد.
عرفان چیست:
عرفان در لغت به معنای شناخت وشناسایی است.ودر اصطلاح ،روش وطریقه ویژگی های است که برای دستیابی وشناسایی حقایق هستی وپیوند و ارتباط انسان با حقیقت بر شهود ،اشراق، وصول واتحاد با حقیقت تکیه دارد ونیل به این مراتب را از طریق استدلال وبرهان وفکر ،بلکه از راه تهذیب نفس وقطع علایق از دنیا وامور دنیوی وتوجه تام به امور روحانی ومعنوی ودر راس همه مبدا وحقیقت هستی می داند.
برای روشن شدن مکتب عرفان، بهتر است مروری داشته باشیم بر پاره ای از تعرف ها که از سوی اهل عرفان و یا عرفان پژوهان برای « عارف » بیان شده است . چه تعریف عارف از آن جهت که عارف است در واقع ملازم با شناسایی « عرفن» می باشد .
عبدالرزاق کاشانی می گوید : « عارف کسی است که خداوند شهود زات ، صفات ، اسماء و افعال خود مفتخرش کرده باشد ، پس معرفت حالی است که از شهود پدید می آید.»
عبدالرحمن سامی گفته است: « بعضی می گویند: عارف کسی است که فنای در حق یافته و هنوز به مقام بقاء بالله نرسیده باشد، و از مقام تقلید به مقام اصلاق سیر ننموده ... و این به طریق حال و مکاشفه بر او ظاهر گشته باشد نه به طریق مجرد و علم و معرفت حال».
و باز می گوید « قلب عارف برای خدا و کالبدش برای خلق خداست»
از بایزید بسطامی می پرسیدند : علامت عارف چیست ؟ گفت : « از یاد او خسته نشود و از حق ملول نگردد و با غیر او انس نگیرد. کسی که به مقام عرفان خدا باریابد از هر چه که او را از حق باز دارد دوری می گزیند.»
حافظ می گوید:
عارف از پرتو می راز نهانی دانست گوهر هر کس از این لعل توانی دانست
شرح مجموعه گل مرغ سحر داند و بس که نه هر کو ورقی خواند معانی دانست
عرضه کردم دو جهان بر دل و بر کار بجز از عشق تو باقی همه فانی دانست
ویژگی های مکتب عرفان:
الف ( در این مکتب تنها بر علم تکیه نمی شود بلکه عمل اصل و اساس کار است و علم خود نتیجه و محصول عمل است یعنی برای رسیدن به آگاهی عرفانی باید مراحلی را پشت سر گذاشت و به سیر و سلوک پرداخت.
ب) اعتقاد به حقیقت جهان خارج وحدت واقعی این حقیقت و این که حقیقت ظاهری دارد و مظاهری و نیز باطنی دارد که در آن حقیقت محض با وحدت کامل خود از هر گونه تفرقه و کثرتی منزه است.
ج) اعتقاد به اصالت ارتباط حضوری و شهودی میان انسان و حقیقت و در عین قبول علم های حصولی و ارتساحی.
د) بلور و اعتقاد به یک حقیقت واحد و عینی که هدف هر عارف ، وصول به آ« و اتحاد و فنای در آن است .
ه ) رابطه ی ممتاز انسان با حقیقت کلی جهان و امکان وصول و اتحاد و فنای وی در آن حقیقت و بقایش با آن .
و) اعتقاد به ریاضتو مجاهره.
ز ) تکیه بر مساله عشق به عنوان یک عنصر اصلی و اساسی در حیات عارف.
تصوف چیست ؟
تصوف در لغت مشتق از صوف ( به معنای پشم گوسفند) است و صوفی را از آن روی صوفی گفته اند که لباس پشمینه خشن بر تن می کند . سهروردی می گوید تصوف یعنی پشمینه پوشیدن اشتقاق تصوف از صوف از هر اشتقاق دیگری مناسب تر است چنان چه می گویند تَقَتصُّ یعنی جامه برتن کردن پس صوفیان را به لباس ظاهرشان منسوب کرده اند که از هر نسبتی روشن تر است.
بیشتر محققان این تعریف را ازصوفی و تصوف پسندیده اندو ظاهراً با قواعد دستوری هم سازگار تر از سایر اشتقاق هاست و علت انتساب این قوم به پشمینه پوشی این بوده که از پیش ، این لباس، پوشاک زاهدان و پرهیزگاران و نیکان به شمار می رفته است و صوفیان نیز این پوشاک را برای خود برگزیده اند... . عده ای دیگر می گویند تصوف و صوفی از صفا برآمده است زیرا صوفی کسی است که با صفا و پاک درون باشد و تصوف یعنی صافی شدن از آلایش ها و آلودگی های جهان مادی . البته از نظر دستوری این نظر درست نیست زیرا بر آمدن صوفی و تصوف از صفا با قواعد زبان تازی سازگار نیست گویا برخی صوفیان از پشمینه پوشی و نسبت بدان خشنود نبوده اند و انتساب خود را به صفا بیشتر می پسندیده اند. چنانکه ابولعلاء معری به این مطلب اشاره کرده می گویند : صوفیان خشنود نیستند که نسبتشان به پشمینه پوشی باشد بلکه ادعا می کنند که ایشان از اطاعت خدا پاک و صافی شده اند.
البته تعاریف و اشتقاقت دیگری هم برای تصوف وجود دارد که از بیان آن صرف نظر می کنیم.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 51 صفحه
قسمتی از متن .doc :
مقدمه
توحید عرفان به معنی وحدت وجود موجود است ،که براساس آن تنهایک حقیقت وجود واقعی دارد و پدیده های دگر همه مظاهر و تعنیات آن حقیقت اند و با این حساب باید همه چیز خدا ، و خدا همه چیز بوده باشد . عارف کسی است که حق را درهمه چیز می بیند بلکه آن را عین همه چیز می داند و نیز عارف معتقد است جهان و هرچه در اوست الوهی است .
درمکتب عرفان عشق و جذبه نیروی حاکم بر همه عناصر واجزاء جهان است و همین جاذبه عشق ساری غیر مرئی است که عالم هستی را زنده و برنا نگه داشته و سلسله موجودات را به هم پیوسته است به طوریکه اگر در این پیوستگی و به هم بستگی سستی و خللی روی دهد رشته هستی گسیخته خواهد شد و قوام ودوام از نظام عالم وجود رخت برخواهد بست .
دور گردن ها ز موج عشق دان گر نبودی عشق بفسردی جهان
کی جمادی محو گشتی ، در نبات کی فدای روح گشتی ، نامیات
برای بیان این عشق تنها می توان این عبارت را بیان کرد
گفتم دل و جان برسرکارت کردم هرچیزکه داشتم نثارت کردم
گفتا ، توکه باشی که کنی یا نکنی این من بودم که بیقرارت کردم
عرفا نسبت به پیروان ادیان و مذاهب دیگر همیشه به دیده اغماض می نگریستند و معتقد بودند که معنی یکی است هرچند که عبارتهامختلف باشند و جانانه کعبه و بتخانه یکی است و حرم و دیر سبحه و پیمانه چندان فرقی ندارند در صورتی که اهل هر دین و مذهب یکی از اساسی ترین مسائل اعتقادی اش حقانیت دین و مذهب خاص خود و بطلان تمام ادیان و مذاهب دیگربود .
ابن عربی از عرفای قرن 6* می گوید «مبادا که تنها بعقیده ای خاص پایبند بوده و عقاید دیگر را کفر بدانی که در این صورت زیان می بری و بلکه علم به حیقیقت مسئله را از دست خواهی داد پس باطن خود را هیولا و ماده تمامی صورتهای اعتقادی بگردان از آن جهت که خدای تعالی برترو والاتر از آن است که در انحصار عقیده خاص واقع شود.»
عرفان نیز نمیتوانسته از تأثیر اسلام برکنار باشد در واقع زندگی و حالات و کمالات ومناجات رسول اکرم سرشار از شور و هیجان معنوی و مملو از بشارات عرفانی است . دعاهای رسول اکرم (ص) فراوان مورد استشهاد و استناد عرفا قرارگرفته است .
امیر المومنین علی(ع) که اکثریت قریب به اتفاق اهل عرفاو تصوف سلسله های خود را به ایشان می رسانند کلماتش الهام بخش معنویت و معرفت است .
دعاهای اسلامی مخصوصاً دعاهای شیعی گنجینه ای از معارف اسلامی است از قبیل دعای کمیل ، دعای ابو حمزةثمالی ، مناجات شعبانیه ، دعاهای صحیفه سجادیه عالیترین اندیشه های معنوی در این دعاها است .آیا با وجود این همه منابع جای این است که ما در جستجوی یک منبع خارجی باشیم ؟ مستشرقین در جستجوی منبعی غیر از اسلام هستند که الهام بخش معنویت های عرفانی باشد و دریای عظیم را نادیده می گیرند .
در نهایت به بررسی اجمالی موارد زیر می پردازیم
علم عرفان
بررسی ارزش و اصالت عرفان اسلامی
ارتباط تصوف و اسلام*
ارتباط تصوف و عرفان اسلامی
عرفان و تصوف
یکی از علومی که در دامن فرهنگ اسلامی زاده شد و رشد یافت . تکامل پیدا کرد علم عرفان است . درباره عرفان از دو جنبه می توان بحث و تحقیق کرد : یکی از جنبه اجتماعی و دیگر از جنبه فرهنگی .
عرفان با سایر طبقات فرهنگی اسلامی از قبیل مفسرین . محدثین فقها ، متکلمین ، فلاسفه ادبا . شعرا … یک تفاوت مهم دارند و آن اینکه علاوه بر اینکه یک طبقه فرهنگی هستند و علمی به نام عرفان بوجود آوردند و دانشمندان بزرگی در میان آنها ظهور کردند و کتب مهمی تالیف کردند . یک فرقه اجتماعی در جهان اسلام بوجود آوردند با مختصاتی مخصوص به خود . بر خلاف سایر طبقات فرهنگی از قبیل فقها و حکما و غیره که صرفا طبقه ای فرهنگی هستند و یک فرقه مجزا از یکدیگر به شمار نمی روند .
اهل عرفان هر گاه با عنوان فرهنگی یاد شوند با عنوان « عرفا » و هر گاه با عنوان اجتماعی شا ن یاد شوند غالبا با عنوان « متصوفه » یاد می شوند .
عرفا و متصوفه هر چند یک انشعاب مذهبی دراسلام تلقی نمی شوند و خود نیز مدعی چنین انشعابی نیستند و در همه فرق و مذاهب اسلامی حضور دارند ، در عین حال یک گروه وابسته و بهم پیوسته اجتماعی هستند . یک سلسله افکار و اندیشه ها و حتی آداب مخصوص در معاشرتها و لباس پوشیدنها و احیانا آرایش سر و صورت و سکوت در خانقاهها و غیره به آنها به عنوان یک فرقه مخصوص فرهنگی و اجتماعی رنگ مخصوص داده و می دهد .
البته همواره - خصوصا در میان شیعه - عرفایی بوده و هستند که هیچ امتیاز ظاهری با دیگران ندارند و در عین حال عمیقا اهل سیر و سلوک عرفانی می باشند . و در حقیقت عرفانی حقیقی این طبقه اند ، نه گروههایی که صدها اداب از خود ایجاد کرده و بدعتها ایجاد کرده اند .
ما دراین درسها که درباره کلیات علوم اسلامی بحث می کنیم به جنبه تصوف عرفان کاری نداریم ، فقط از جنبه فرهنگی وارد بحث می شویم ، یعنی به عرفان به عنوان یک علم و یک شاخه از شاخه های فرهنگ اسلامی نظر داریم نه به عنوان یک روش و طریقه که فرقه اجتماعی پیرو آن هستند .
اگر بخواهیم از جنبه اجتماعی وارد بحث شویم ناچار باید این فرقه را از نظر علل و منشا و از نظر نقش مثبت و منفی ، مفید یا مضری که در جامعه اسلامی داشته است . فعل و انفعالهایی که میان این فرقه را از نظر علل و منشا و از نظر نقش مثبت و منفی ، مفید یا مضری کگه در جامعه اسلامی داشته است فعل و انفعالهایی که میان این فرقه و سایر فرق اسلامی رخ داده است رنگی به معارف ا سلامی داده است ، تاثیری که در نشر اسلام در جهان داشته است مورد بحث قرار دهیم . ما فعلا به این مطالاب کاری نداریم . بحث ما فقط درباره عرفان به عنوان یک علم و یک بخش فرهنگی است .
عرفان به عنوان یک دستگاه علمی و فرهنگی دارای دو بخش است : بخش عملی و بخش نظری .
بخش عملی عبارت است از ”ان قسمت که روابط و وظایف انسان را با خودش و با جهان و با خدا بیان می کند و توضیح می دهد .
عرفان در این بخش ماننند اخلاق است ، یعنی یک علم عملی است با تفاوتی که بعدا بیان می شود .
این بخش از عرفان علم « سیر و سلوک » نامیده می شود . در این بخش از عرفان توضیح داده می شود که « سالک » برای اینکه به قله انسانیت یعنی توحید برسد از کجا باید آغاز کند و چه منازل و مراحلی را باید طی کند و در منازل بین راه چه احوالی برای او رخ دهد و چه .ارداتی بر او وارد می شود و البته همه این مراحل و منازل باید با اشراف و مراقبتهای یک انسان کامل و پخته که قبلا این راه را طی کرده و از رسم و راه منزلتها ، آگاه است صورت گیرید و اگر همت انسان کاملی بدرقه راه نباشد خطر گمراهی است .
عرفا از انسان کاملی که ضرورتا باید همراه نو سفران باشد گاهی به طایر قدس و گاهی به خضر تعبیر می کنند .
همتم بدرقه راه کن ای طایر قدس که دراز است ره مقصد و من نوسفرم
ترک این مرحله بی همرهی خضر مکن ظلمات است بترس از خطر گمراهی
البته توحیدی که از نظر عارف ، قله منیع انسانیت به شمار می رود و آخرین مقصد سیر و سلوک عارف است . با توحید مردم عامی و حتی با توحید فیلسوف ، یعنی اینکه واجب الوجود یکی است نه بیشتر ، از زمین تا آسمان متفاوت است .
توحید عارف یعنی موجود حقیقی منحصر به خداست ، جز خدا هر چه هست نمود است نه بود . توحید عارف یعنی جز خدا هیچ نیست
توحید عارف یعنی طی کردن و رسیدن به مرحله جز خدا هیچ ندیدن .
این مرحله از توحید را مخالفان عرفا تایید نمی کنند و احیانا آن را کفر و الحاد می خواننند ، ولی عرفا معتقدند که توحید حقیقی همین است ، سایر مراحل توحید خالی از شرک نیست . از نظر عرفا رسیدن به این مرحله کار عقل و اندیشه نیست کار دل و مجاهده و سیر و سلوک و تصفیه و تذهیب نفس است .
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : پاورپوینت
نوع فایل : .ppt ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد اسلاید : 56 اسلاید
قسمتی از متن .ppt :
مادسیج، شبکه آموزشی پژوهشی دانشجویان ایران
Madsg.com
مادسیج یعنی دهکده علم و دانش ایران!!
درآمد
1. پیشینه عرفان اسلامی
2. جایگاه عرفان اسلامی در معارف اسلامی
3. خاستگاه عرفان اسلامی
اقوال در باب خاستگاه عرفان اسلامی
الف)خارج از مرز اسلام
آیین مسیح و عرفان مسیحی
مکاتب هندی
فلسفه نوافلاطونی
افکار ایرانی و مجوس
ب)درون اسلام؛ یعنی آیات و روایات و سنت نبوی و ائمه اطهار (ع)
شواهد اسلامی بودن خاستگاه تصوف
الف)شاهد اول : وجدان و شهود عارفان مسلمان
ب)شاهد دوم: کتاب و سنت که مملو از نکات عرفانی است که در فکر و ذهن هر مسلمان حضور دارد
ج)شاهد سوم : بررسی دقیق متون و سخنان و احوال عرفای اسلامی در سده های نخستین
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 9 صفحه
قسمتی از متن .doc :
دینشناسی و عرفان
علی نصیری
تحقیقات دینشناسی را غربیها آغاز کردند و در واقع از یک کشیش شروع شد، و امروز یکی از رشتههای گرم و پررونق در جهان محسوب میشود.
یکی از کتابهایی که در این زمینه تدوین شده کتاب "یازده دین زنده دنیا" نوشته هیون است، که آن را آقای دکتر گواهی که در زمینه ادیان کارهایی انجام دادهاند ترجمه کردند. مأٌخذ این کتاب میگوید که من سالهاست مطالعه میکنم و به همین جهت سرزمینها و ادیان گوناگون را درنوردیدهام. چهارده بار تجدید چاپ شده و هر بار به مطالب این کتاب افزودهام. او ثابت کرده که ما در زیر این آسمان یازده دین زنده داریم، و جالب این است که در پایان این تطبیقها نقاط قوت و ضعف را نشان میدهد، و به این نتیجه میرسد که در میان این یازده دین دو دین جامعترین و کاملترین دینها هستد و آن اسلام و مسیحیت است. اما از آنجا که ما معتقدیم که روانشناسان گفتهاند پیشزمینه در ابلاغ موثر است، مثلاً میگویند که شما وقتی دندانی را در انسان سیاه پوست میبینید بسیار سفید به نظر میرسد، در حالیکه در انسان سفید پوست آنقدر سفید دیده نمیشود. در این تردید نیست، زمانی که یک متکلم مسیحی میخواهد به دو دین برسد به راحتی بگوید اسلام؟ کار سادهای نیست.
زمانی که از علامه حلی سوال کردند که چرا فخر رازی با این همه علم و دانش سنی شد؟ پاسخ نغزی داد و فرمود که: "فخر رازی سنی نشد، سنی فخر رازی شد". اگر این انسان بخواهد خود را از جهانشناخت آزاد کند کار بسیار دشواری است.
دینشناسان صادقانه به این نتیجه رسیدند که دو پیامبر میتواند جهان را نجات دهد، یکی پیامبری که سی و سه سال در این جهان زندگی کرد و مجال نیافت یا حداقل عالمان و دستگاه یهود اجازه ندادند. در قرآن آمده که او کتاب انجیل را آورد، اما تمام متکلمان مسیحی معتقدند که بسیاری از دستورات اخلاقی بخش هستیشناسی که عقاید است و بخش شریعت که مربوط به گزارههای ارزشی است، چندان غنی نیستند. این ابداً به این معنا نیست که حضرت عیسی (ع) کوتاهی کردهاند، خیر ایشان پیام خویش را آوردهاند و حدی که بر ایشان بوده ایفاد شده، اما برای دنیای امروز با میلیونها مسئله، چگونه میشود با کتابی که در حال حاضر در دست مسیحیان است، انجیلی که بسیار محدود است و بخشی هم مربوط به آمد و شد حضرت عیسی(ع) است، (که به طور مثال در شهر ناصری یا اورشلیم چه اتفاقی افتاد)، به همه پرسشها پاسخ گفت. بنابراین خودشان معتقدند که در دستگاه شریعت به کتاب یهود پناه بردند.
اما وقتی موضوع اسلام بیان میشود میبینیم که این کتاب شش هزار و دویست و سی و شش آیه دارد یعنی در حد ششصد صفحه و خودش را به عنوان قول ثقیل و وحی الهی و حامل همه اسرار میداند و بیان میکند که "این که برای شما فرستادهایم همه نیست" و ما معتقدیم که توضیح و تشریع اسرار الهی به دست امام عصر هست و ادامه خواهد یافت و حضرت باید بسیاری از مسائل را پاسخ دهند. غیر از قرآن میراث کنونی مسلمانان حداقل صد هزار روایت است.
جهان امروز درخواهد یافت که پیامبر اسلام - که سلام خدا بر او باد - ایشان هستند که این کشتی پر تلاطم بشری را که در این دریا اسیر است، به سامان میرساند. دنیای امروز به رقم حضور و وجود نهلههایی مثل مارکسیست که البته کمی کمرنگ شده و مانند اومانیسم که بیداد میکند، میبینیم که علایق به جنبههای معنوی در دنیا فوقالعاده است. میگویند از سال 1980 که کسانی در امریکا گرایشهای معنوی داشتند و تعداد معابد و کلیساها به سیصد میرسید، در یکی دو دهه اخیر به بیش از هزار پایگاه معنوی تبدیل شده است. اما اینکه کجا بروند و به چه کسی پناه ببرند بحثی دیگر است.
با توجه به مطالبی که بیان شد، ما باید به دینمان افتخار کنیم و برای شناخت آن کوشش و عشق ورزیم، به آن پایبند باشیم و به دیگران هم از دیدگاه جنبههای معرفتی و علمی آگاهی دهی انجام وظیفه کنیم، و هم اینکه رفتار و منش مسلمان به گونهای باشد که نشان دهد نماینده و تربیت شده این دین است، مانند نامهای که امام صادق (ع) به شیعیانش نوشت و فرمود: "به گونهای باشید که وقتی شما را ببینند بگویند که ایشان دستپرورده جعفربنابی محمد هستند".
در بحث شناخت عرفان معنویت، باید چند مسئله را مورد توجه قرار دهیم. اولین مباحث اساسی مفهومشناسی است. اینکه وقتی میگوییم معنویت و عرفان یعنی چه؟ اولین گام همین است که این مسائل روشن شود. و چرا این کار ضرورت دارد؟
گرچه ظاهر دنیا رویکرد به جنبههای شهوت و امیال است اما درون جان انسانها همیشه به مسئله معنا توجه دارد. انسانها همیشه این گمشده خود را احساس میکنند اما این درجه کم و زیاد است و اینکه آیا جهان امروز معناگراست یا ظاهرگرا؟ دنیاگراست یا آخرتگرا؟ زمینگراست یا آسمانگرا؟ انسانگراست یا خداگرا؟ از نظر علمی بررسی شود که چه آثار و چه تألیفاتی در این زمینه انجام یافته است؟
این چهار مرحله از این قرار است: 1- مفهومشناسی 2-تقسیمبندی، 3- شاخصههای مشترک، -4شاخصههای ویژه
در بخش مفهومشناسی با دو اصطلاح معنویت و عرفان مواجه هستیم. البته تصوف هم هست که وقتی گفته میشود اصطلاحاتی به ذهن میآید که زیاد مد نظر این بحث نیست. در کتب، معنا را در مقابل امر صورت یا ظاهر یا مادی قرار دادهاند. در بعضی از اشعار معنا در مقابل صورت نشان داده شده:
به گوش جان دلت پند معنوی بشنو نگر، چه گوید گوشت به پند او بشکاف
یا
سخن را از معنا پدید آید همی معنوی باید سخن،چه تازی و چه پهلوی
منظور این است که واژه مهم نیست معنا مهم است که در برابر لفظ است.
موضوع مقامات معنوی هم در اشعار دیده میشود. مثلاً عطار میگوید:
من قاضیام نه مرد معنوی زین مرقع شرم میدارم همی
یا حافظ میگوید:
بلبل به شاخ سرو به گلبانگ پهلوی میخواند دوش درس مقامات معنوی
به تعبیر حافظ، مقامات ظاهری داریم، مثلاً فردی با لیسانس و فوق لیسانس بالا میرود یا اینکه فردی مدارج نظامی دارد. ولی در مقامات معنوی است که فرد به فنابهالله و مدارج عالی میرسد، به قول سعدی:
رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند
عرفان واژهای عربی مانند کتمان است که مصدر محسوب میشود. "آن ماری شمیل" در کتاب" ابعاد عرفانی اسلام" درباره ریشه آن میگوید این قدرت زبان عربی است که واژه سه حرفی چنان شاخ و برگ میگیرد که معانی جالبی از دل آن به دست میآید. کلمه عرف به دهها ساختار درمیآید. یکی از آن ساختارها در باب مصدر عرفان است اما در این مباحث عرفان به کار نمیرود. حتی در قرآن برای فهم دینی کلمه فهم به کار نمیرود، یا کلمه علم به معنای خاص به کار نمیرود. در روایات هم اینگونه است. میتوان گفت از دورهای خاص که رویکردهای معنوی آغاز شده، از این کلمه استفاده کردهاند. در تصوف هم این مباحث است. بنابراین عرفان از کلمه عرف به معنی شناخت است اما نه هر نوع شناختی، مانند فقه که گفتند نه هر نوع فهمی، فهم از نوع دقت. عرفان به معنای شناخت است اما شناختی که به همراه خود سکون بیاورد، اینجا ظرافتی هم در لغت آغاز شد. مرض یعنی بیماری اما تمارض یعنی به بیماری زدن، علم یعنی آگاهی اما تعلم یعنی فراگیری دانش. هر چه به ساختار واژه اضافه میشود به معنا نیز افزوده میشود.
"فارثابنزکریا" مسئله شناخت و موضوع سکون و آرامش را مطرح میکند. بعضی گفتهاند که شناخت و معرفت است اما شناخت و معرفتی که از راه سیر و سلوک به وجود میآید. بیش از هزار سال است که بحثهای معرفتشناسی را مطرح میکنند. دینباوران به این نتیجه رسیدهاند که مناشی و خاستگاههای شناخت را عقل و کسب تجربه در بعد عرفانی قرار میدهند. نوع چهارم شناخت یعنی شناختی که از روی سیر و سلوک و کشف شهود که به نوعی علم حضوری میگویند نه علمهای حصولی که واسطه دارند، یعنی خود شخص از دورن خود وجدان کند، را عرفان میگویند.
در ادمه عبارتی از قیصری میآید که عرفان را چگونه معنی میکند: "عرفان عبارت است از شناخت اما شناخت خدا" معلوم میشود که عرفان اسلامی مطلق خدا نیست گفتهاند که شناخت خداست، چنانکه میگویند موضوع علم نقد کلمه و کلام است، ما به شناخت اصلی کاری نداریم. فیلسوف با هستی مطلق روبروست، اما عارف میگوید که با خدا سر و کار داریم و عرفا میگویند: اشرف علوم ماییم، چون ما با اشرف موضوعات کار داریم و آن خداست.
علم میگوید عرفان عبارت است از شناخت خدا، از نظر شناخت اوصاف، مظاهر، مبدا و معاد و شناخت حقایق عالم، که گوشهای است و در فلسفه مد نظر است و چگونگی وجوه این حقایق به حقیقت واحد که ذات ابدیت است در حقیقت حرکت از کثرت به وحدت را در این معنا میگنجاند. میخواهد بگوید عارف در این مقوله عرفانی به دنبال نوعی از شناخت است که او را از این اجزا و اشکال و نماهای بس پراکنده به یک حقیقت واحد میرساند همان باور سیر از کثرت به وحدت که در عرفان حرف اول را میزند. لذا میگویند اگر به گنبدهایی که مسلمانان در این هزار و چند سال ساختهاند نگاه کنیم همه خطوطی که از دور این خطوط حرکت میکند به معال که میرسد به یک جا منتج میشود. به فرشهایی که در فرهنگ و هنر اسلامی شکل گرفته نگاه کنیم همیشه یک کانونی دارد. یعنی اطراف، گلها و خلاصه همه چیز متوجه یک کانون است و این اسیر عرفان اسلامی است که میکوید همه چیز متوجه یک کانون یعنی خداست و نما و سایه یک حقیقت است.
زمانی که در فرهنگ اسلامی از عرفان صحبت میشود یعنی شناخت، اما شناختی خاص، شناختی که از نظر شیوه و متد دورنی، تجربی و از رهگذر سیر و سلوک است و موضوع و هدف و آرمانش خداست، به او برسد و در واقع نتیجه همان آرامش است: "الا به ذکرالله تطمئنالقلوب" وقتی زندگانی عرفا را مطالعه میکنیم میبینیم که اینها دریای سکون و آرامش بودند و هیچگاه حوادث اینها را از پا در نمیآورد، همان سکون و آرامشی که معتقدند و در تمام رویکردهای عرفانی همین مسئله سکون و آرامش است.
در منظر غربی و دیکشنری آکسفورد، عرفان، ارتباط معنوی انسان با خدا از راه تعالی یافتن قوه ادراک وی معنی شده است. باز همان بحث اتحاد است که انسان به جایی برسد که با خدا یکی شود، از چه راهی؟ از راه تعالی یافتن قوه ادراک وی، در حقیقت به این توجه داده که عرفان نوعی ادراک است، اما قرار است این عرفان و معرفت تعالی پیدا کند. میگوید زمانی که از حفظ تجربه