لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 14
دبیرستان دخترانه شهید دکتر محمدجواد باهنر
منطقه 11
درس دفاعی
موضوع:
کاکائو از دیروز تا امروز
خانم جعفری
هانیه امان زاده
کلاس 3/2 ریاضی
منبع :
روزنامه ی ایران
شماره 3323 – 8 آذرماه 1384
فهرست
عنوان
کاکائو از دیروز تاامروز
شکلات (کاکائو) در گذر ایام
درسال 300 بعد از میلاد
سال 1519 پول کاشته شد
ازدواج آغاز یک تحارت
یک حادثه جالب
ترکیبات موجود در دانه های کاکائو
کاکائو؛ از دیروز تا امروز
هر روز و هر هفته و ماه و … مواد غذایی گوناگون و متنوعی را استفاده می کنیم که در مورد تاریخ ظهور و پیدایش آن هیچ چیز نمی دانیم. بی شک آگاهی از بسیاری مسائل تاریخی مربوط به مواد غذایی لذت خوردن آنها را کم و زیاد خواهد کرد.
وقتی عاشقانه و با کمال میل بر تکه ای کاکائو (شکلات) دندان می زنید فکر کرده اید، چگونه به وجود آمده است و اولین بار بشر در چه ایامی این خوراکی خوشمزه را کشف کرده است؟! چند درصد از میلیونها نفری که در سرتاسر دنیا از خوردن آن لذت می برند می دانند که در گذر تاریخ چه تغییراتی داشته است؟! این مطلب را مطالعه کنید تا از فردا یکی از چندین میلیون نفری که ندانشته از خوردن شکلات کاکائویی لذت می برد نباشید!
شکلات (کاکائو) در گذر ایام
شاید تعجب کنید اما کاکائو برای بیش از 300 سال مانند طلا، تقاضای جهانی داشته است. می گویند از حدود 4000 سال قبل درخت کاکائو در آمازون سر از زمین درآورده است.
در قرن ششم بعد از میلاد مردم «تمدن مایا» از دانه های درخت کاکائو استفاده خوراکی می کردند آنها به این درخت (Cacahuaquchti) می گفتند و نوشیدنی حاصل از آن را Xocoati به معنای آب تلخ می نامیدند.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 27 صفحه
قسمتی از متن .doc :
* با علی از زنجیر فاصله گرفتیم و رفتیم جلوتر.کاروان اتومبیل های حامل ره بر به سمت استادیوم در حرکت بود.نکته ی با مزه این بود که اول کسانی که به داخل خیابان پریده بودند و دنبال ماشین می دویدند،همان بچه های نیروی انتظامی و سپاه استان بودند!از صبح ساعت شش آنجا ایستاده بودند و به هیچ کسی اجازه ی رد شدن از مسیر را نمی دادند،که مشکل امنیتی ایجاد نشود،حتا به آن جان باز ویلچری.همه ی این سخت گیری ها برای همان لحظه ای بود که قرار بود اتومبیل ره بر رد شود.آن وقت درست در همان لحظه که از صبح برایش تمرین کرده بودند،خودشان زودتر از همه زنجیر انسانی را رها کرده بودند و دنبال ماشین ره بر می دویدند! مومن در هیچ چارچوبی نمی گنجد!
* ره بر کماکان مشغول صحبت بود که دیدم از میان کسانی که جلو نشسته بودند،یکی بلند شد و جلو آمد.کت و شلواری معمولی و تسبیحی در دست،نمی شناختمش ،اما او طوری تا می کرد که انگار مرا می شناسد. هم سن و سال من بود. سی را پر کرده بود. کرمی معرفی کرد، پسر ره بر،آقا مسعود! روبوسی کردیم به ما خوش آمد گفت و با علی هم آشنا شد.مشغول صحبت بودیم و از نا هم آهنگی گله می کردیم که تسبیحش پاره شد و دانه های تسبیح به زمین ریخت .در احوال پرسی-نمی دانم شاید برای امتحان – خیلی با او گرم نگرفتم و حتا با بدجنسی کمی هم سرد و مغرور تا کردم.دانه های تسبیح که به زمین ریخت،نا خودآگاه روی زمین نشستم و شروع کردم به جمع کردن دانه ها .دست من را گرفت و گفت: راضی نیستم.شما زحمت نکشید..
* صحبتها تمام شد و عبد الحسینی پیدا نشد که نشد.. با پسر ره بر خداحافظی کردیم و از استادیوم خارج شدیم و راه افتادیم به سمت هتل.
به علی گفتم،مثل زمانی است که از استادیوم فوتبال بیرون می آییم.خیلی شلوغ است.علی خندید.(( الان هم از استادیوم فوتبال بیرون آمده ایم دیگر...)) من بارها به تماشای مسابقه ی فوتبال رفته ام.بارها مردم را دیده ام که چه گونه هم را هل میدهند و چه هیجانی دارند.بارها مردم را دیده ام که چه گونه از اجتماعات سیاسی بیرون می آیند. اما اینجا فرق می کرد. خود مردم فاصله ی میان زن و مرد را رعایت می کردند. خود مردم کمک می کردند تا مصدومان را به آمبولانس ها برسانند. پسر و دختر آرام و عادی کنار هم راه می رفتند... خیلی آرام.بدون هیجان .اولین بار بود که از چنین استادیومی بیرون می آمدم...
* فقط بخت یارمان است و با این مینی بوس زودتر از ره بر به گل زار شهدا رسیده ایم. با یک نگاه می فهمم که برنامه از قبل مشخص نبوده یکی دارد ریسه ی چراغ می بندد. آن یکی نواری از پرچم های ایران را. لایه خاک روی زمین را – که در زاهدان چیزی عادی است – با جارو می روبد.یکی دیگر با شلنگ آب به جان پله ها افتاده است. معلوم است که آن ها هم مثل ما چند دقیقه ای بیشتر نیست که از آمدن ره بر مطلع شده باشند .همه مشغول اند. مقایسه کنید با جاده آسفالت کردن و کارخانه راه انداختن قبل از ورود بعضی مسوولان رده پائین تر! هر کسی مشغول کاری است .به جز پیر مردی که نشسته است بر سر قبری وفتحه می خواند.تامحافظ ها سراغش بیایند، کنارش میروم و به سنگ قبر نگاه می کنم . هنوز چیزی نپرسیده ام که خودش شروع می کند :
_ از صبح منتظر بودم.ببین، این کارت بنیاد شهید است، دیدار هم نیامدم.مطمئن بودم آقا می آید گل زار ، سر قبر پسرم. خودش به من گفت...
می گویم کی به شما گفت؟آقا؟! سرش را به علامت منفی بالا می اندازد و به سنگ اشاره می کند .
_ خودش گفت. دیشب به خوابم آمده بود...
چیزی نمی گویم.فاتحه می خوانم برای آن هایی که از ما زنده تر هستند.بسیار زنده تر... حفاظت، برنامه ها را از چه کسی پنهان می کند؟
* یک جنگ تمام عیار !مردم می خواهند آقا را از دست مردم نجات بدهند انگار، و تیم حفاظت هم آقا را از دست مردم! سر تیم که با آقا از راه رسیده است، رفته است صف اول و سعی می کندبه زور مردم را عقب براند.درهمین حین یک هو می بینیم که سیم خاردارهای بالای دیوار کنده می شوند و یک دسته از مردم از بالای دیوار پایین می پرند. سر تیم بر می گردد به سمت یکی از اتومبیل های کاروان. روابط حسنه ی من با او باعث شده است که فقط رفتار او را ببینم .خدای بزرگ ... چه می بینم. کتش را در می آورد و اسلحه را از غلاف بیرون می کشد...
نه...
اتفاقی نمی افتد، اسلحه را به دست یکی دیگر از بچه های تیم حفاظت که در اتو مبیل نشسته است می دهد و می دود سمت مردم.بعد تر می فهمم که نگران گم شدن اسلحه بوده است، البته او با آن اخلاق حسنه نگران چیزهای دیگر هم
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 27 صفحه
قسمتی از متن .doc :
* با علی از زنجیر فاصله گرفتیم و رفتیم جلوتر.کاروان اتومبیل های حامل ره بر به سمت استادیوم در حرکت بود.نکته ی با مزه این بود که اول کسانی که به داخل خیابان پریده بودند و دنبال ماشین می دویدند،همان بچه های نیروی انتظامی و سپاه استان بودند!از صبح ساعت شش آنجا ایستاده بودند و به هیچ کسی اجازه ی رد شدن از مسیر را نمی دادند،که مشکل امنیتی ایجاد نشود،حتا به آن جان باز ویلچری.همه ی این سخت گیری ها برای همان لحظه ای بود که قرار بود اتومبیل ره بر رد شود.آن وقت درست در همان لحظه که از صبح برایش تمرین کرده بودند،خودشان زودتر از همه زنجیر انسانی را رها کرده بودند و دنبال ماشین ره بر می دویدند! مومن در هیچ چارچوبی نمی گنجد!
* ره بر کماکان مشغول صحبت بود که دیدم از میان کسانی که جلو نشسته بودند،یکی بلند شد و جلو آمد.کت و شلواری معمولی و تسبیحی در دست،نمی شناختمش ،اما او طوری تا می کرد که انگار مرا می شناسد. هم سن و سال من بود. سی را پر کرده بود. کرمی معرفی کرد، پسر ره بر،آقا مسعود! روبوسی کردیم به ما خوش آمد گفت و با علی هم آشنا شد.مشغول صحبت بودیم و از نا هم آهنگی گله می کردیم که تسبیحش پاره شد و دانه های تسبیح به زمین ریخت .در احوال پرسی-نمی دانم شاید برای امتحان – خیلی با او گرم نگرفتم و حتا با بدجنسی کمی هم سرد و مغرور تا کردم.دانه های تسبیح که به زمین ریخت،نا خودآگاه روی زمین نشستم و شروع کردم به جمع کردن دانه ها .دست من را گرفت و گفت: راضی نیستم.شما زحمت نکشید..
* صحبتها تمام شد و عبد الحسینی پیدا نشد که نشد.. با پسر ره بر خداحافظی کردیم و از استادیوم خارج شدیم و راه افتادیم به سمت هتل.
به علی گفتم،مثل زمانی است که از استادیوم فوتبال بیرون می آییم.خیلی شلوغ است.علی خندید.(( الان هم از استادیوم فوتبال بیرون آمده ایم دیگر...)) من بارها به تماشای مسابقه ی فوتبال رفته ام.بارها مردم را دیده ام که چه گونه هم را هل میدهند و چه هیجانی دارند.بارها مردم را دیده ام که چه گونه از اجتماعات سیاسی بیرون می آیند. اما اینجا فرق می کرد. خود مردم فاصله ی میان زن و مرد را رعایت می کردند. خود مردم کمک می کردند تا مصدومان را به آمبولانس ها برسانند. پسر و دختر آرام و عادی کنار هم راه می رفتند... خیلی آرام.بدون هیجان .اولین بار بود که از چنین استادیومی بیرون می آمدم...
* فقط بخت یارمان است و با این مینی بوس زودتر از ره بر به گل زار شهدا رسیده ایم. با یک نگاه می فهمم که برنامه از قبل مشخص نبوده یکی دارد ریسه ی چراغ می بندد. آن یکی نواری از پرچم های ایران را. لایه خاک روی زمین را – که در زاهدان چیزی عادی است – با جارو می روبد.یکی دیگر با شلنگ آب به جان پله ها افتاده است. معلوم است که آن ها هم مثل ما چند دقیقه ای بیشتر نیست که از آمدن ره بر مطلع شده باشند .همه مشغول اند. مقایسه کنید با جاده آسفالت کردن و کارخانه راه انداختن قبل از ورود بعضی مسوولان رده پائین تر! هر کسی مشغول کاری است .به جز پیر مردی که نشسته است بر سر قبری وفتحه می خواند.تامحافظ ها سراغش بیایند، کنارش میروم و به سنگ قبر نگاه می کنم . هنوز چیزی نپرسیده ام که خودش شروع می کند :
_ از صبح منتظر بودم.ببین، این کارت بنیاد شهید است، دیدار هم نیامدم.مطمئن بودم آقا می آید گل زار ، سر قبر پسرم. خودش به من گفت...
می گویم کی به شما گفت؟آقا؟! سرش را به علامت منفی بالا می اندازد و به سنگ اشاره می کند .
_ خودش گفت. دیشب به خوابم آمده بود...
چیزی نمی گویم.فاتحه می خوانم برای آن هایی که از ما زنده تر هستند.بسیار زنده تر... حفاظت، برنامه ها را از چه کسی پنهان می کند؟
* یک جنگ تمام عیار !مردم می خواهند آقا را از دست مردم نجات بدهند انگار، و تیم حفاظت هم آقا را از دست مردم! سر تیم که با آقا از راه رسیده است، رفته است صف اول و سعی می کندبه زور مردم را عقب براند.درهمین حین یک هو می بینیم که سیم خاردارهای بالای دیوار کنده می شوند و یک دسته از مردم از بالای دیوار پایین می پرند. سر تیم بر می گردد به سمت یکی از اتومبیل های کاروان. روابط حسنه ی من با او باعث شده است که فقط رفتار او را ببینم .خدای بزرگ ... چه می بینم. کتش را در می آورد و اسلحه را از غلاف بیرون می کشد...
نه...
اتفاقی نمی افتد، اسلحه را به دست یکی دیگر از بچه های تیم حفاظت که در اتو مبیل نشسته است می دهد و می دود سمت مردم.بعد تر می فهمم که نگران گم شدن اسلحه بوده است، البته او با آن اخلاق حسنه نگران چیزهای دیگر هم
گزارش کارآموزی
دانشکده شیمی
گروه مهندسی گاز
پتروشیمی شهید تندگویان
شرح فرآیند کارخانه PTA-1
فرمت فایل: ورد
تعداد صفحات:85
قسمت 1100 ـ تراکم هوا) دیاگرام 11 – 1 - PR- 0201- 3 را نگاه کنید (
1-1-2-3 )خلاصه
این قسمت برای بدست آوردن هوای متراکم برای انجام واکنش اکسیداسیون در R1301A/B و D1401 با حداقل مصرف انرژی فراهم شده است . به این منظور انرژی موجود در گاز ( Off - Gas) خارج شده از راکتورها در منبسط کننده A/B TE1101 باز یافت می شود . همچنین به دلیل گفته شده بخار اضافی تولید شده در واحد به توربین بخار چگالشی TR 1101 فرستاده می شود .
برای موازنهانرژی لازم برایکمپرسور بخارفوق داغ 40 barg از محدوده واحد ( Battery Limits) وارد میشود.
کندانس اضافه بدست آمده بعد از پیش گرم شدن به Cْ85 به محدوده واحد ( BatteryLimits) برگشت داده می شود.
2-1-2-3 ) شرح کامل
واحــد تراکـم هـوا، هوای فرآیند را برای راکتورهای اکسیداسیون در دمـای حـدودCْْْْ175 و فشـار حـدود 21.5 barg فراهم می کند. این واحدشامل یک کمپرسور سانتریفوژ پنج مرحله ای C1101 و سیستــــم رانش مـربوطـه کـه شامـــل یک منبسط کننده دو مـرحله ای TE1101A/B و یـک توربیـن بخـار چگــالشـی
( Condensing ) TR1101 است ، می باشد.
گازهای (Off - Gas) تصفیه شده راکتورها در ورودی هر مرحله از منبسط کننده در مبدلهای E1102 و E1104 با استفاده از بخار بازیافتی 5 barg واحد پیش گرم می شوند.
گاز (Off - Gas) 0.1 barg خارج شده از TE1101B ( مرحله دوم منبسط کننده) به واحد دفع CO منتقل می شود .توربین بخار چگالشی در سه سطح مختلف با بخار خورانده می شود:
-بخار فوق داغ 40 barg از B.L.(بخار H.P.S. )
-بخار بازیافتنی اشباع 5 barg تولید شده در واحد (بخار L.P.S. )
-بخار باز یافتنی اشباع 2.1 barg تولید شده در واحد ( بخار L.L.S. )
بخار بازیافتنی 2.1 barg اضافی تحت کنترل فشار به TR1101 ، توربین بخار چگالشی، بعد از گذشتن از D1108 ، جدا کننده کندانس بخار L.P. ، فرستاده می شود.
بخار بازیافتنی 2.1 barg اضافی تحت کنترل فشار بعد از گذشتن از D1109 جدا کننده کندانس بخار L.L.P. ، به TR1101 فرستاده می شود.
بخار فوق داغ 40 barg بعداز گذشتن از D1106 ،جدا کننده کندانس بخار، داخل توربین می شود ولی سرعت جریان ورودی به اندازه ای باید باشد که شریط هوای متراکم را در مقادیر مطلوب برای واکنش حفظ نماید.
بعد از منبسط شدن ،کلیه بخار در کندانسور E1101 که تحت خلاء کار میکند کندانس می شود .
کندانس بدست آمده درE1101 بوسیله P1101A/S تحت کنترل سطح E1101 ( Level ) پمپ میشود.این سطح در حال کار کردن به صورت محدوده دو قسمتی می باشد که کندانس را به قسمتهای زیر میفرستد:
-D1104 ( 0-100% )
-برگشت دادن به E1101 ( 0-30% )
درهر شرایطی جریان ثابتی از کندانس تحت کنترل شدت جریان حجمی به B.L. به عنوان تضمین عمل برگشت داده میشود . کندانس فرستاده شده به محدوده واحد ( Battery Limits) در E1103 بوسیله بخار L.P. تا دمای 850C گرم می شود.
خلاء در داخل E1101 بوسیله J1111 A/B ، J1112A/B ، E 1111 A/B که به ترتیب اژکتورهای خلاء و کندانسورهای اژکتور خلاء هستند فراهم می شود.
*******
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 2
آموزشکده فنی شهید باهنر
معماری اسلامی
عنوان پروژه:
مسجد جامع سبزوار
استاد راهنما:
جناب آقای میرشکار
تهیه و تنظیم:
خداداد حصار نجاری
رشته: معماری
بهار 87
آموزشکده فنی شماره 2 شهید مطهری زاهدان
موضوع کنفرانس:
آبسردکنها
استاد:
جناب آقای مهندس فرازمند
تهیه و تنظیم:
حسین کمالی
سال تحصیلی 87 ـ 86