لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 113 صفحه
قسمتی از متن .doc :
هشت کتاب سهراب سپهری
مرگ رنگ: 1
زندگی خواب ها: 17
آوار آفتاب: 32
شرق اندوه: 51
صدای پای آب: 60
مسافر: 71
حجم سبز: 81
ما هیچ، ما نگاه: 99
مرگ رنگ
در قیر شب
دیر گاهی است در این تنهاییرنگ خاموشی در طرح لب است.بانگی از دور مرا می خواند،لیک پاهایم در قیر شب است.رخنه ای نیست در این تاریکی:در و دیوار بهم پیوسته.سایه ای لغزد اگر روی زمیننقش وهمی است ز بندی رسته.نفس آدم ها سر بسر افسرده است.روزگاری است در این گوشه پژمرده هواهر نشاطی مرده است.دست جادویی شبدر به روی من و غم می بندد.می کنم هر چه تلاش ، او به من می خندد.نقش هایی که کشیدم در روز،شب ز راه آمد و با دود اندود.طرح هایی که فکندم در شب،روز پیدا شد و با پنبه زدود.دیر گاهی است که چون من همه رارنگ خاموشی در طرح لب است.جنبشی نیست در این خاموشی:دست ها ، پاها در قیر شب است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دود می خیزد
دود می خیزد ز خلوتگاه من.کس خبر کی یابد از ویرانه ام ؟با درون سوخته دارم سخن.کی به پایان می رسد افسانه ام ؟دست از دامان شب برداشتم تا بیاویزم به گیسوی سحر.خویش را از ساحل افکندم در آب،لیک از ژرفای دریا بی خبر.بر تن دیوارها طرح شکست.کس دگر رنگی در این سامان ندید.چشم میدوزد خیال روز و شب از درون دل به تصویر امید.تا بدین منزل نهادم پای را از درای کاروان بگسسته ام.گرچه می سوزم از این آتش به جان ،لیک بر این سوختن دل بسته ام.تیرگی پا می کشد از بام ها :صبح می خندد به راه شهر من.دود می خیزد هنوز از خلوتم.با درون سوخته دارم سخن.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سپیده
در دور دست قویی پریده بی گاه از خواب شوید غبار نیل ز بال و پر سپید.لب های جویبارلبریز موج زمزمه در بستر سپید.در هم دویده سایه و روشن.لغزان میان خرمن دودهشبتاب می فروزد در آذر سپید.همپای رقص نازک نی زارمرداب می گشاید چشم تر سپید.خطی ز نور روی سیاهی است:گویی بر آبنوس درخشد زر سپید.دیوار سایه ها شده ویران.دست نگاه در افق دورکاخی بلند ساخته با مرمر سپید.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مرغ معما
دیر زمانی است روی شاخه این بیدمرغی بنشسته کو به رنگ معماست.نیست هم آهنگ او صدایی، رنگی.چون من در این دیار ، تنها. تنهاست.گرچه درونش همیشه پر زهیایوست،مانده بر این پرده لیک صورت خاموش.روزی اگر بشکند سکوت پر از حرف ،بام و در این سرای می رود از هوش.راه فرو بسته گرچه مرغ به آوا،قالب خاموش او صدایی گویاست.می گذرد لحظه ها به چشمش بیدار،پیکر او لیک سایه - روشن رویاست.رسته ز بالا و پست بال و پر او.زندگی دور مانده: موج سرابی.سایه اش افسرده بر درازی دیوار.پرده دیوار و سایه : پرده خوابی.خیره نگاهش به طرح های خیالی.آنچه در آن چشم هاست نقش هوس نیست.دارد خاموشی اش چو با من پیوند،چشم نهانش به راه صحبت کس نیست.ره به درون می برد حکایت این مرغ:آنچه نیاید به دل، خیال فریب است.دارد با شهرهای گمشده پیوند:مرغ معما در این دیار غریب است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
روشن شب
روشن است آتش درون شب وز پس دودشطرحی از ویرانه های دور.گر به گوش آید صدایی خشک:استخوان مرده می لغزد درون گور.دیرگاهی ماند اجاقم سردو چراغم بی نصیب از نور.خواب دربان را به راهی برد.بی صدا آمد کسی از در،
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 113 صفحه
قسمتی از متن .doc :
هشت کتاب سهراب سپهری
مرگ رنگ: 1
زندگی خواب ها: 17
آوار آفتاب: 32
شرق اندوه: 51
صدای پای آب: 60
مسافر: 71
حجم سبز: 81
ما هیچ، ما نگاه: 99
مرگ رنگ
در قیر شب
دیر گاهی است در این تنهاییرنگ خاموشی در طرح لب است.بانگی از دور مرا می خواند،لیک پاهایم در قیر شب است.رخنه ای نیست در این تاریکی:در و دیوار بهم پیوسته.سایه ای لغزد اگر روی زمیننقش وهمی است ز بندی رسته.نفس آدم ها سر بسر افسرده است.روزگاری است در این گوشه پژمرده هواهر نشاطی مرده است.دست جادویی شبدر به روی من و غم می بندد.می کنم هر چه تلاش ، او به من می خندد.نقش هایی که کشیدم در روز،شب ز راه آمد و با دود اندود.طرح هایی که فکندم در شب،روز پیدا شد و با پنبه زدود.دیر گاهی است که چون من همه رارنگ خاموشی در طرح لب است.جنبشی نیست در این خاموشی:دست ها ، پاها در قیر شب است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دود می خیزد
دود می خیزد ز خلوتگاه من.کس خبر کی یابد از ویرانه ام ؟با درون سوخته دارم سخن.کی به پایان می رسد افسانه ام ؟دست از دامان شب برداشتم تا بیاویزم به گیسوی سحر.خویش را از ساحل افکندم در آب،لیک از ژرفای دریا بی خبر.بر تن دیوارها طرح شکست.کس دگر رنگی در این سامان ندید.چشم میدوزد خیال روز و شب از درون دل به تصویر امید.تا بدین منزل نهادم پای را از درای کاروان بگسسته ام.گرچه می سوزم از این آتش به جان ،لیک بر این سوختن دل بسته ام.تیرگی پا می کشد از بام ها :صبح می خندد به راه شهر من.دود می خیزد هنوز از خلوتم.با درون سوخته دارم سخن.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سپیده
در دور دست قویی پریده بی گاه از خواب شوید غبار نیل ز بال و پر سپید.لب های جویبارلبریز موج زمزمه در بستر سپید.در هم دویده سایه و روشن.لغزان میان خرمن دودهشبتاب می فروزد در آذر سپید.همپای رقص نازک نی زارمرداب می گشاید چشم تر سپید.خطی ز نور روی سیاهی است:گویی بر آبنوس درخشد زر سپید.دیوار سایه ها شده ویران.دست نگاه در افق دورکاخی بلند ساخته با مرمر سپید.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مرغ معما
دیر زمانی است روی شاخه این بیدمرغی بنشسته کو به رنگ معماست.نیست هم آهنگ او صدایی، رنگی.چون من در این دیار ، تنها. تنهاست.گرچه درونش همیشه پر زهیایوست،مانده بر این پرده لیک صورت خاموش.روزی اگر بشکند سکوت پر از حرف ،بام و در این سرای می رود از هوش.راه فرو بسته گرچه مرغ به آوا،قالب خاموش او صدایی گویاست.می گذرد لحظه ها به چشمش بیدار،پیکر او لیک سایه - روشن رویاست.رسته ز بالا و پست بال و پر او.زندگی دور مانده: موج سرابی.سایه اش افسرده بر درازی دیوار.پرده دیوار و سایه : پرده خوابی.خیره نگاهش به طرح های خیالی.آنچه در آن چشم هاست نقش هوس نیست.دارد خاموشی اش چو با من پیوند،چشم نهانش به راه صحبت کس نیست.ره به درون می برد حکایت این مرغ:آنچه نیاید به دل، خیال فریب است.دارد با شهرهای گمشده پیوند:مرغ معما در این دیار غریب است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
روشن شب
روشن است آتش درون شب وز پس دودشطرحی از ویرانه های دور.گر به گوش آید صدایی خشک:استخوان مرده می لغزد درون گور.دیرگاهی ماند اجاقم سردو چراغم بی نصیب از نور.خواب دربان را به راهی برد.بی صدا آمد کسی از در،
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .DOC ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 98 صفحه
قسمتی از متن .DOC :
بیوگرافی فروغ فرخزادشاعری نوپرداز و با احساس، هنرمند نقاش، فیلمساز، تهیه کننده فیلم "خانه سیاه" در مورد جذامیان و همچنین فعالیت در امور سینمایی.اشعار فروغ به زبانهای زنده دنیا ترجمه شده و حتی در کشور لیتوانی آثار او ترجمه گردیده است. آثار فروغ فرخزاد هم اکنون هم مورد توجه اغلب جوانها و علاقمندان به شعر نو می باشد.فروغ فرخزاد در دیماه سال 1313 در محله امیریه تهران از پدر و مادری تفرشی پا به عرصه وجود نهاد. پدرش محمد فرخ زاد یک نظامی سختگیر بود و مادرش زنی ساده و خوش باور.او فرزند چهارم یک خانواده نه نفری بود. چهار برادر به نامهای امیر مسعود، مهرداد و فریدون و دو خواهر به نامهای پوران و گلوریا.پس از اتمام دوران دبستان به دبیرستان خسروخاور رفت. در همین زمان تحت تاثیر پدرش که علاقمند به شعر و ادبیات بود. کم کم به شعر روی آورد. و دیری نپائید که خود نیز به سرودن پرداخت. خودش می گوید که " در سیزده چهارده سالگی خیلی غزل می ساختم ولی هیچگاه آنها را به چاپ نرساندم. "در سال 1329 در حالی که 16 سال بیشتر نداشت با نوه خاله مادرش پرویز شاپور که 15 سال از او بزرگتر بود ازدواج کرد. این عشق و ازدواج ناگهانی بخاطر نیاز فروغ به محبت و مهربانی بود. چیزی که در خانه پدری نیافته بود. پس از پایان کلاس سوم دبیرستان به هنرستان بانوان می رود و به آموختن خیاطی و نقاشی می پردازد. از ادامه تحصیلاتش اطلاعاتی در دست نیست.می گویند که او تحصیلات را قبل از گرفتن دیپلم رها می کنداولین مجموعه شعر او به نام " اسیر " در سال 1331 در سن 17 سالگی منتشر می گردد. کم و بیش اشعاری از او در مجلات به چاپ می رسد.با به چاپ رسیدن شعر " گنه کردم گناهی پر ز لذت" در یکی از مجلات هیاهوی عظیمی بپا می شود و فروغ را بدکاره می خوانند و از آن پس مورد نا مهربانی های فراوان قرار می گیرد.
" گریزانم از این مردم که با من به ظاهر همدم و یکرنگ هستندولی در باطن از فرط حقارت به دامانم دو صد پیرانه بستند "
در سال 1332 با شوهرش به اهواز می رود. دیری نمی پاید که اختلافات زناشوئی باعث برگشت فروغ به تهران می شودحتی تولد کامیار پسرشان نیز نمی تواند پایه های این زندگی را محکم سازد. سرانجام فروغ در سال 1334 از شوهرش جدا می شودقانون فرزندش را از او می گیرد. حتی حق دیدنش را. فروغ 16 سال تمام و تا آخر عمرش هرگز فرزندش را ندید
وقتی اعتماد من از ریسمان سست عدالت آویزان بود و در تمام شهرقلب چراغ های مرا تکه تکه می کردندوقتی که چشم های کودکانه عشق مرابا دستمال تیره قانون می بستند و از شقیقه های مضطرب آرزوی من فواره های خون به بیرون می پاشیدچیزی نبود. هیچ چیز بجز تیک تاک ساعت دیواری دریافتم : باید، باید، بایددیوانه وار دوست بدارم
مجموعه های از کارهای فروغ فرخزاد الف : مجموعه شعر ـ اسیر 1331 ـ دیوار 1336 ـ عصیان 1338 ـ تولدی دیگر 1341 و مجموعه نا تمام ( ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد)ب : در حوزه سینما ـ پیوندفیلم (یک آتش) که در سال 1341 در دوازدهمین جشنواره فیلم های کوتاه و مستند ونیز در ایتالیا شایسته دریافت مدال طلا و نشان برنز شد.ـ بازی در فیلمی از مراسم خواستگاری در ایران. سفارش موسسه ملی کانادا به گلستان فیلم بود.ـ همکاری در ساختن بخش سوم فیلم ( آب و گرما)ـ مدیر تهیه فیلم مستند ( موج و مرجان و خارا ) به کارگردانی ابراهیم گلستانـ مدیر و تهیه و بازی در فیلم نیمه کاره ( دریا ) محصول گلستان فیلمـ ساختن فیلم مستند ( خانه سیاه است ) از زندگی جذامیان که در زمستان سال 1342 برنده جایزه بهترین فیلم جشنواره ( اوبرهاوزن ) آلمان شد.ـ بازی در نمایشنامه ( شش شخصیت در جستجوی نویسنده ) اثر لوئیچی پیراندلو در سال 1342ـ و در سال 1344 از طرف یونسکو فیلمی نیم ساعته و از برناردو برتولوچی فیلمی پانزده دقیقه ای . در رابطه با زندگی فروغ ساخته شد. دهمین جشنواره فیلم ( اوبرهاوزن) آلمان جایزه بزرگ خود را برای فیلم های مستند به یاد فروغ نام گذاری کرد.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .DOC ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 98 صفحه
قسمتی از متن .DOC :
بیوگرافی فروغ فرخزادشاعری نوپرداز و با احساس، هنرمند نقاش، فیلمساز، تهیه کننده فیلم "خانه سیاه" در مورد جذامیان و همچنین فعالیت در امور سینمایی.اشعار فروغ به زبانهای زنده دنیا ترجمه شده و حتی در کشور لیتوانی آثار او ترجمه گردیده است. آثار فروغ فرخزاد هم اکنون هم مورد توجه اغلب جوانها و علاقمندان به شعر نو می باشد.فروغ فرخزاد در دیماه سال 1313 در محله امیریه تهران از پدر و مادری تفرشی پا به عرصه وجود نهاد. پدرش محمد فرخ زاد یک نظامی سختگیر بود و مادرش زنی ساده و خوش باور.او فرزند چهارم یک خانواده نه نفری بود. چهار برادر به نامهای امیر مسعود، مهرداد و فریدون و دو خواهر به نامهای پوران و گلوریا.پس از اتمام دوران دبستان به دبیرستان خسروخاور رفت. در همین زمان تحت تاثیر پدرش که علاقمند به شعر و ادبیات بود. کم کم به شعر روی آورد. و دیری نپائید که خود نیز به سرودن پرداخت. خودش می گوید که " در سیزده چهارده سالگی خیلی غزل می ساختم ولی هیچگاه آنها را به چاپ نرساندم. "در سال 1329 در حالی که 16 سال بیشتر نداشت با نوه خاله مادرش پرویز شاپور که 15 سال از او بزرگتر بود ازدواج کرد. این عشق و ازدواج ناگهانی بخاطر نیاز فروغ به محبت و مهربانی بود. چیزی که در خانه پدری نیافته بود. پس از پایان کلاس سوم دبیرستان به هنرستان بانوان می رود و به آموختن خیاطی و نقاشی می پردازد. از ادامه تحصیلاتش اطلاعاتی در دست نیست.می گویند که او تحصیلات را قبل از گرفتن دیپلم رها می کنداولین مجموعه شعر او به نام " اسیر " در سال 1331 در سن 17 سالگی منتشر می گردد. کم و بیش اشعاری از او در مجلات به چاپ می رسد.با به چاپ رسیدن شعر " گنه کردم گناهی پر ز لذت" در یکی از مجلات هیاهوی عظیمی بپا می شود و فروغ را بدکاره می خوانند و از آن پس مورد نا مهربانی های فراوان قرار می گیرد.
" گریزانم از این مردم که با من به ظاهر همدم و یکرنگ هستندولی در باطن از فرط حقارت به دامانم دو صد پیرانه بستند "
در سال 1332 با شوهرش به اهواز می رود. دیری نمی پاید که اختلافات زناشوئی باعث برگشت فروغ به تهران می شودحتی تولد کامیار پسرشان نیز نمی تواند پایه های این زندگی را محکم سازد. سرانجام فروغ در سال 1334 از شوهرش جدا می شودقانون فرزندش را از او می گیرد. حتی حق دیدنش را. فروغ 16 سال تمام و تا آخر عمرش هرگز فرزندش را ندید
وقتی اعتماد من از ریسمان سست عدالت آویزان بود و در تمام شهرقلب چراغ های مرا تکه تکه می کردندوقتی که چشم های کودکانه عشق مرابا دستمال تیره قانون می بستند و از شقیقه های مضطرب آرزوی من فواره های خون به بیرون می پاشیدچیزی نبود. هیچ چیز بجز تیک تاک ساعت دیواری دریافتم : باید، باید، بایددیوانه وار دوست بدارم
مجموعه های از کارهای فروغ فرخزاد الف : مجموعه شعر ـ اسیر 1331 ـ دیوار 1336 ـ عصیان 1338 ـ تولدی دیگر 1341 و مجموعه نا تمام ( ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد)ب : در حوزه سینما ـ پیوندفیلم (یک آتش) که در سال 1341 در دوازدهمین جشنواره فیلم های کوتاه و مستند ونیز در ایتالیا شایسته دریافت مدال طلا و نشان برنز شد.ـ بازی در فیلمی از مراسم خواستگاری در ایران. سفارش موسسه ملی کانادا به گلستان فیلم بود.ـ همکاری در ساختن بخش سوم فیلم ( آب و گرما)ـ مدیر تهیه فیلم مستند ( موج و مرجان و خارا ) به کارگردانی ابراهیم گلستانـ مدیر و تهیه و بازی در فیلم نیمه کاره ( دریا ) محصول گلستان فیلمـ ساختن فیلم مستند ( خانه سیاه است ) از زندگی جذامیان که در زمستان سال 1342 برنده جایزه بهترین فیلم جشنواره ( اوبرهاوزن ) آلمان شد.ـ بازی در نمایشنامه ( شش شخصیت در جستجوی نویسنده ) اثر لوئیچی پیراندلو در سال 1342ـ و در سال 1344 از طرف یونسکو فیلمی نیم ساعته و از برناردو برتولوچی فیلمی پانزده دقیقه ای . در رابطه با زندگی فروغ ساخته شد. دهمین جشنواره فیلم ( اوبرهاوزن) آلمان جایزه بزرگ خود را برای فیلم های مستند به یاد فروغ نام گذاری کرد.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 26
موضوع مقاله: بررسی نقش عشق در آثار سهراب سپهری
مقدمه:
وقتی که منصور حلاج را روانه چوبه دار می ساختند در راه درویشی از وی گفت که عشق چیست؟ گقت: امروز بینی و پس فردا بینی ، امروزم بکشند و دوم جسم بسوزانند و سوم خاکستر جسم بر باد دهند ، در راه که می رفت با بند گران می خرامید و نعره زنان می گفت : حق ، حق . حق تا به زیر دار بردند ، بوسه بر دار زد و گفت: معراج مردان عشق است.
تعریف لغوی عشق:
1-به حد افراط دوست داشتن
2-دوستی مفرط ، محبت تام درگذشتن از حد دوستی ،گویند که آن مأخوذ از عشق است و آن نباتی است که آن را لبلاب گویند . چون بر درختی پیچید ، آن را خشک کند . همین حالت عشق است بر هر دلی که طاری شود ، صاحبش را خشک و زرد کند .
3-اسم است از مصدر ((عشق و عشق)) و آن به معنی افراط است در حب از روی عفاف یا فسق و از جهت روانشناسی : یکی از عواطف است که مرکب می باشد از تمایلات جسمانی و حس جمال ، حس اجتماعی ، تعجب ، عزت نفس و غیره .
تعریف عرفانی عشق (در اصطلاح عرفان و تصوف):
1-عشق به معبود حقیقی ، اساس و بنیاد هستی بر عشق نهاده شده و جنب و جوشی که سراسر وجود را فرا گرفته به همین مناسبت است پس کمال واقعی را در عشق باید جستجو کرد .
2-عشق آخرین پایة محبت است و فرط محبت را عشق می نامند و می گویند : عشق آتشی است که در دل آدمی افروخته می شود و بر اثر افروختگی آن ، آنچه جز دوست است ، سوخته گردد . همجنین گفته اند: که عشق دریایی است پر از درد و رنج ، دیگر گوید : عشق سوزش و کشته شدن است .
نقش عشق در زبان شعر و اندیشه شاعر:
شعر مهم ترین نمونه و بارز ترین عنصر از عناصر فرهنگی و ادبی ایران بوده و دیر زمانی است که شاعران در مرکزیت جایگاه فرهنگ ایران قرار داشته اند .
شورانگیزی شعرو دلبستگی شاعران به این مقوله از هنر طبایع و ذوق های مختلفی را برانگیخته تا شعر را یکی از مشغله های اندیشه خود سازند . عشق یکی ار مایه های اصلی و مهم شکل گیری و قوام دهنده شعر است که می توان گفت در ذات هر انسانی نهفته است و چه بسا از طبع هر ذوق حساس نیز بر می خیزد . عشق آن موهبت الهی است که فقط به انسان هدیه گشته است .
فرشته عشق نداند که چیست ، قصه مخوان
بخواه جام و شرابی به خاک آدم ریز
«حافظ»
هر که را جامه ز عشقی چاک شد
او ز حرص و عیب کلی پاک شد
«مولوی»
عشق در شعر سهراب سپهری
سپهری مانند بسیاری از یزرگان اب و هنر پس از مرگ بیشترین مخاطبان خود را یافته است . سهراب سپهری از آن افراد بود و قابلیت آن را داشت که به تدریج و به آرامی جایگاه خود را بیابد . زیراراههای هنر را کشف کرده بود و آنها راپیش رو داشت . هنری که سپهری در جستجوی رسیدن به آن بود و فضایی را که اوبا عناصر طبیعت و اندیشه های