لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 11
رنسانس و سه انقلاب فکری:
نوزایی یا رنسانس(Renaissance) جنبش فرهنگی مهمی بود که آغازگر دورانی از انقلابهای علمی و اصلاحات مذهبی و تغییرات هنری در اروپا شد. عصر نوزایی دوران گذار بین سدههای میانه و دوران جدید است. معمولا شروع دوره نوزایی را در قرن چهاردهم در شمال ایتالیا میدانند. این جنبش در قرن پانزدهم شمال اروپا را نیز فراگرفت.
دانش و هنر پیشرفتهای عظیمی در ایتالیای سدهٔ پانزدهم و شانزدهم بوجود آوردند. این احیای فرهنگی به رِنسانس (نوزایی) مشهور شده است. دانشمندان، سرایندگان و فیلسوفانی ظهور کردند که با الهام از میراث اصیل روم و یونان با دیدگانی تازهتر به جهان مینگریستند. نقاشها به مطالعهٔ کالبد انسان پرداختند و اعضای بدن انسان را به شیوهٔ واقعگرایانهای نقاشی میکردند. فرمانروایان ساختمانها و کارهای بزرگ هنری را سفارش دادند. این عقاید تازه بزودی در سراسر اروپا گسترش یافت.
سه انقلاب فکری پایه هایی اساسی عصر رنسانس را تشکیل میدهند:
1- انقلاب فکری کوپرنیک
2- انقلاب فکری گالیله
3- انقلاب فکری دکارت
1- انقلاب فکری کو پرنیک:
کوپرنیک نظریه زمین مرکزی را مردود شمرد و بجای زمین ، خورشید محوری یا خورشید مرکز را قرارداد. بااین نظر زمین دیگر مرکز جهان و انسان نیز دیگر اشرف مخلوقات نبود. این نخستین بحران وجدان انسان غربی بود. زیرا انسان موجودی بود در کیهان بیکران.
نظریه خورشید محوری، انقلاب فکری بزرگی بود زیرا هم با اصول پذیرفته شده نجوم بطلمیوسی در تعارض بود و هم با نص کتاب مقدس. در سال ۱۵۱۴ کوپرنیک دست نوشته کوتاهی را بین دوستان خود توزیع کرد که در آن دیدگاههایش را درباره فرضیه خورشید مرکزی به اختصار بیان کرده بود.
نوشته کوتاه کوپرنیک با استقبال زیادی روبرو شد و او را در جمع دانشمندان اروپایی نامآور گردانید اما کوپرنیک هنوز نظریهاش را قابل عرضه در محافل علمی نمیدانست و سالهای بعد را صرف تحقیقات دقیق و جمعآوری شواهد و مدارک کرد تا به آن اعتبار بیشتری بخشد.
در سال ۱۵۳۳ شهرت کوپرنیک به جایی رسیده بود که آلبرت ویدمانشتات منشی پاپ کلمنت هفتم یک رشته سخنرانی درباره نظریه او برای پاپ و گروهی از کاردینالها در واتیکان ترتیب داد. در ۱۵۳۶ که تحقیقات کوپرنیک به اتمام رسید دیگر در اروپا دانشمندی نبود که درباره نظریه انقلابی او چیزی نشنیده باشد و بسیاری در گوشه و کنار قاره خواستار انتشار آن بودند. او حتی در کلیسا نیز حامیان پرنفوذی داشت؛ کاردینال نیکلاس فون شونبرگ در نامهای خطاب به کوپرنیک نوشت: «... ای مرد فاضل امیدوارم که تقاضای مرا بیجا ندانی ولی مؤکداً از تو استدعا میکنم که کشف خود در باب کائنات را در معرض قضاوت دیگر نخبگان جهان قرار دهی و ضمنا در اولین فرصت ممکن شرحی از نظریه خود را همراه با جداول و هرچه که به آن مربوط است برای من ا رسال داری...» این نامه تشویقآمیز اگر چه برای کوپرنیک بسیار ارزشمند بود ولی کافی نبود تا او را به انتشار نظریه انقلابیاش متقاعد کند.
وی همچنان به تکمیل تحقیقات خود ادامه داد تا سال ۱۵۳۹ که با ریاضیدانی به نام گئورگ یواخیم رتیکوس آشنا گردید و او را به شاگردی پذیرفت. این دو با هم نظریه جدید را مطالعه کردند. پس از دو سال رتیکوس با استفاده از اصول تئوری کوپرنیک کتاب ناراتیو پریما را درباره حرکت زمین نوشت و در ۱۵۴۲ به نام کوپرنیک بخشی از پژوهش او در مثلثات را منتشر کرد. در برابر اصرار شدید رتیکوس بالاخره کوپرنیک پذیرفت که شرح کاملی درباره نظریه خود فراهم کند و آن را به نورنبرگ بفرستد تا با نظارت او به چاپ رسد. سرانجام کتاب در ۱۵۴۳ منتشر شد.
2- انقلاب فکری گالیله:
در عصر رنسانس دومین انقلاب فکری را گالیله کرد که فزیک را مستقل از الهیات ساخت شاخص ترین متفکر رنسانس گالیله است. گالیله مفهومی تازه از حقیقت یعنی طبعیت را اعلام کرد که بنیاد های تعالیم کلیسا را متزلزل کرد. گالیله می گفت : حقیقت طبعیت همواره در برابر چشم های ماست. این حقیقت چیزی نیست که یک بار به انبیای بنی اسرائیل و حضرت مسیح وحی شده باشد. حقیقت طبعیت همواره در برابر چشمان ماست. اما برای فهم این حقیقت باید با زبان ریاضی آشنا بود. زبان این حقیقت اشکال هندسی یعنی دایره و بیضوی و مثلث و امثالهم است.که در کتاب مقدس سخنی از ریاضی و هندسه به میان نیامده است. گالیله علم فزیک را سکولار کرد و آن را از الهیات مستقل دانست. تکیه گاه علم فزیک از آن پس خرد انسان بود.
گالیله قانون آونگ را کشف کرده بود قانون آونگ گالیله امروزه همچنان در امور گوناگون به کار میرود مثلاٌ برای اندازه گیری حرکات ستارگان و یا مهار روند کار ساعتها از این قانون استفاده میکنند آزمایشهای او در باره آونگ آغاز فیزیک دینامیک جدید بود واکنشی که قوانین حرکت و نیروهایی را که باعث حرکت میشوند در بر میگیرد گالیله در سال ۱۵۸۸ در دانشگاه پیزا مدرک دکتری(استادی) گرفت و در همانجا برای تدریس ریاضیات باقی ماند.
گالیلئو گالیله در ۲۵ سالگی دومین کشف بزرگ علمی خود را به انجام رسانید کشفی که باعث از بین رفتن یک نظریه به جا مانده دو هزار ساله شد و دشمنان زیادی برایش افرید در دوران گالیله بخش بسیاری از علوم بر اساس فرضیههای فیلسوف بزرگ یونانی – ارسطو که در قرن ۴ پیش از میلاد میزیست بنا شده بود اثر او به عنوان مرجع و سرچشمه تمامی علوم به شمار میآمد هر کس که به یکی از قانونها و قواعد ارسطو شک میکرد انسان کامل و عاقلی به شمار نمیآمد یکی از قواعدی که ارسطو بیان کرده بود این ادعا بود که اجسام سنگین تندتر از اجسام سبک سقوط میکنند گالیله ادعا میکرد که این قاعده اشتباه است به طوری که میگویند او برای اثبات این خطا از استادان هم دانشگاهی خود دعوت به عمل آورد تا به همراه او به بالاترین طبقه برج مایل پیزا بروند گالیله دو گلوله توپ یکی به وزن ۵ کیلو و دیگری به وزن نیم کیلو با خود برداشت و از فراز برج پیزا هر دو گلوله را به طور همزمان به پایین رها کرد در کمال شگفتی تمام حاضران در صحنه مشاهده کردند که هر دو گلوله به طور همزمان به زمین رسیدند گالیله به این ترتیب یک قانون فیزیکی مهم را کشف کرد(سرعت سقوط اجسام به وزن آنها بستگی ندارد).
بعدها این اصل که به قانون "سقوط آزاد" یا "اصل هم ارزی" معروف شد، اساس فیزیک مدرن را بنا نهاد. آلبرت اینشتین، تئوری معروف خود "نسبیت عام" را بر پایه درستی همین اصل نگاشته است.
گالیله همچنان موفق به ساختن یک نوع دوربین گردید ولی این دستگاه قدرت زیادی نداشت اما مطلب مهم این بود که اصل اختراع کشف شده بود و ساختن دوربین قوی تر فقط کار فنی بود. این دوربین به رئیس حکومت« ونیز» تقدیم شد و در کنار ناقوس سن مارک گذاشته شد سناتورها و تجار ثروتمند در پشت دوربین قرار گرفتند و همگی دچار حیرت و تعجب شدند چون آنها خروج مؤمنین را از کلیسای مجاور و کشتیهایی را که در دورترین نقاط افق در حرکت بودند مشاهده نمودند ولی گالیله فوراٌ دوربین را به طرف آسمان متوجه ساخت مشاهده مناظری که تا آن زمان هیچ چشمی قادر به تماشای آن نبود شور و شعفی فراوان در گالیله به وجود آورد گالیله مشاهده نمود که ماه بر خلاف گفته ارسطو که آن را کرهای صاف و صیقلی میدانست پوشیده از کوه ها و دره هایی است که نور خورشید برجستگی های آنها را مشخص تر میسازد به علاوه ملاحظه نمود که چهار قمر کوچک به دور سیاره مشتری در حرکت هستند و بالاخره لکههای خورشید را به چشم دید دانشمند بزرگ در سال ۱۶۱۰ تمام این نتایج را در جزوهای به
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 11
رنسانس و سه انقلاب فکری:
نوزایی یا رنسانس(Renaissance) جنبش فرهنگی مهمی بود که آغازگر دورانی از انقلابهای علمی و اصلاحات مذهبی و تغییرات هنری در اروپا شد. عصر نوزایی دوران گذار بین سدههای میانه و دوران جدید است. معمولا شروع دوره نوزایی را در قرن چهاردهم در شمال ایتالیا میدانند. این جنبش در قرن پانزدهم شمال اروپا را نیز فراگرفت.
دانش و هنر پیشرفتهای عظیمی در ایتالیای سدهٔ پانزدهم و شانزدهم بوجود آوردند. این احیای فرهنگی به رِنسانس (نوزایی) مشهور شده است. دانشمندان، سرایندگان و فیلسوفانی ظهور کردند که با الهام از میراث اصیل روم و یونان با دیدگانی تازهتر به جهان مینگریستند. نقاشها به مطالعهٔ کالبد انسان پرداختند و اعضای بدن انسان را به شیوهٔ واقعگرایانهای نقاشی میکردند. فرمانروایان ساختمانها و کارهای بزرگ هنری را سفارش دادند. این عقاید تازه بزودی در سراسر اروپا گسترش یافت.
سه انقلاب فکری پایه هایی اساسی عصر رنسانس را تشکیل میدهند:
1- انقلاب فکری کوپرنیک
2- انقلاب فکری گالیله
3- انقلاب فکری دکارت
1- انقلاب فکری کو پرنیک:
کوپرنیک نظریه زمین مرکزی را مردود شمرد و بجای زمین ، خورشید محوری یا خورشید مرکز را قرارداد. بااین نظر زمین دیگر مرکز جهان و انسان نیز دیگر اشرف مخلوقات نبود. این نخستین بحران وجدان انسان غربی بود. زیرا انسان موجودی بود در کیهان بیکران.
نظریه خورشید محوری، انقلاب فکری بزرگی بود زیرا هم با اصول پذیرفته شده نجوم بطلمیوسی در تعارض بود و هم با نص کتاب مقدس. در سال ۱۵۱۴ کوپرنیک دست نوشته کوتاهی را بین دوستان خود توزیع کرد که در آن دیدگاههایش را درباره فرضیه خورشید مرکزی به اختصار بیان کرده بود.
نوشته کوتاه کوپرنیک با استقبال زیادی روبرو شد و او را در جمع دانشمندان اروپایی نامآور گردانید اما کوپرنیک هنوز نظریهاش را قابل عرضه در محافل علمی نمیدانست و سالهای بعد را صرف تحقیقات دقیق و جمعآوری شواهد و مدارک کرد تا به آن اعتبار بیشتری بخشد.
در سال ۱۵۳۳ شهرت کوپرنیک به جایی رسیده بود که آلبرت ویدمانشتات منشی پاپ کلمنت هفتم یک رشته سخنرانی درباره نظریه او برای پاپ و گروهی از کاردینالها در واتیکان ترتیب داد. در ۱۵۳۶ که تحقیقات کوپرنیک به اتمام رسید دیگر در اروپا دانشمندی نبود که درباره نظریه انقلابی او چیزی نشنیده باشد و بسیاری در گوشه و کنار قاره خواستار انتشار آن بودند. او حتی در کلیسا نیز حامیان پرنفوذی داشت؛ کاردینال نیکلاس فون شونبرگ در نامهای خطاب به کوپرنیک نوشت: «... ای مرد فاضل امیدوارم که تقاضای مرا بیجا ندانی ولی مؤکداً از تو استدعا میکنم که کشف خود در باب کائنات را در معرض قضاوت دیگر نخبگان جهان قرار دهی و ضمنا در اولین فرصت ممکن شرحی از نظریه خود را همراه با جداول و هرچه که به آن مربوط است برای من ا رسال داری...» این نامه تشویقآمیز اگر چه برای کوپرنیک بسیار ارزشمند بود ولی کافی نبود تا او را به انتشار نظریه انقلابیاش متقاعد کند.
وی همچنان به تکمیل تحقیقات خود ادامه داد تا سال ۱۵۳۹ که با ریاضیدانی به نام گئورگ یواخیم رتیکوس آشنا گردید و او را به شاگردی پذیرفت. این دو با هم نظریه جدید را مطالعه کردند. پس از دو سال رتیکوس با استفاده از اصول تئوری کوپرنیک کتاب ناراتیو پریما را درباره حرکت زمین نوشت و در ۱۵۴۲ به نام کوپرنیک بخشی از پژوهش او در مثلثات را منتشر کرد. در برابر اصرار شدید رتیکوس بالاخره کوپرنیک پذیرفت که شرح کاملی درباره نظریه خود فراهم کند و آن را به نورنبرگ بفرستد تا با نظارت او به چاپ رسد. سرانجام کتاب در ۱۵۴۳ منتشر شد.
2- انقلاب فکری گالیله:
در عصر رنسانس دومین انقلاب فکری را گالیله کرد که فزیک را مستقل از الهیات ساخت شاخص ترین متفکر رنسانس گالیله است. گالیله مفهومی تازه از حقیقت یعنی طبعیت را اعلام کرد که بنیاد های تعالیم کلیسا را متزلزل کرد. گالیله می گفت : حقیقت طبعیت همواره در برابر چشم های ماست. این حقیقت چیزی نیست که یک بار به انبیای بنی اسرائیل و حضرت مسیح وحی شده باشد. حقیقت طبعیت همواره در برابر چشمان ماست. اما برای فهم این حقیقت باید با زبان ریاضی آشنا بود. زبان این حقیقت اشکال هندسی یعنی دایره و بیضوی و مثلث و امثالهم است.که در کتاب مقدس سخنی از ریاضی و هندسه به میان نیامده است. گالیله علم فزیک را سکولار کرد و آن را از الهیات مستقل دانست. تکیه گاه علم فزیک از آن پس خرد انسان بود.
گالیله قانون آونگ را کشف کرده بود قانون آونگ گالیله امروزه همچنان در امور گوناگون به کار میرود مثلاٌ برای اندازه گیری حرکات ستارگان و یا مهار روند کار ساعتها از این قانون استفاده میکنند آزمایشهای او در باره آونگ آغاز فیزیک دینامیک جدید بود واکنشی که قوانین حرکت و نیروهایی را که باعث حرکت میشوند در بر میگیرد گالیله در سال ۱۵۸۸ در دانشگاه پیزا مدرک دکتری(استادی) گرفت و در همانجا برای تدریس ریاضیات باقی ماند.
گالیلئو گالیله در ۲۵ سالگی دومین کشف بزرگ علمی خود را به انجام رسانید کشفی که باعث از بین رفتن یک نظریه به جا مانده دو هزار ساله شد و دشمنان زیادی برایش افرید در دوران گالیله بخش بسیاری از علوم بر اساس فرضیههای فیلسوف بزرگ یونانی – ارسطو که در قرن ۴ پیش از میلاد میزیست بنا شده بود اثر او به عنوان مرجع و سرچشمه تمامی علوم به شمار میآمد هر کس که به یکی از قانونها و قواعد ارسطو شک میکرد انسان کامل و عاقلی به شمار نمیآمد یکی از قواعدی که ارسطو بیان کرده بود این ادعا بود که اجسام سنگین تندتر از اجسام سبک سقوط میکنند گالیله ادعا میکرد که این قاعده اشتباه است به طوری که میگویند او برای اثبات این خطا از استادان هم دانشگاهی خود دعوت به عمل آورد تا به همراه او به بالاترین طبقه برج مایل پیزا بروند گالیله دو گلوله توپ یکی به وزن ۵ کیلو و دیگری به وزن نیم کیلو با خود برداشت و از فراز برج پیزا هر دو گلوله را به طور همزمان به پایین رها کرد در کمال شگفتی تمام حاضران در صحنه مشاهده کردند که هر دو گلوله به طور همزمان به زمین رسیدند گالیله به این ترتیب یک قانون فیزیکی مهم را کشف کرد(سرعت سقوط اجسام به وزن آنها بستگی ندارد).
بعدها این اصل که به قانون "سقوط آزاد" یا "اصل هم ارزی" معروف شد، اساس فیزیک مدرن را بنا نهاد. آلبرت اینشتین، تئوری معروف خود "نسبیت عام" را بر پایه درستی همین اصل نگاشته است.
گالیله همچنان موفق به ساختن یک نوع دوربین گردید ولی این دستگاه قدرت زیادی نداشت اما مطلب مهم این بود که اصل اختراع کشف شده بود و ساختن دوربین قوی تر فقط کار فنی بود. این دوربین به رئیس حکومت« ونیز» تقدیم شد و در کنار ناقوس سن مارک گذاشته شد سناتورها و تجار ثروتمند در پشت دوربین قرار گرفتند و همگی دچار حیرت و تعجب شدند چون آنها خروج مؤمنین را از کلیسای مجاور و کشتیهایی را که در دورترین نقاط افق در حرکت بودند مشاهده نمودند ولی گالیله فوراٌ دوربین را به طرف آسمان متوجه ساخت مشاهده مناظری که تا آن زمان هیچ چشمی قادر به تماشای آن نبود شور و شعفی فراوان در گالیله به وجود آورد گالیله مشاهده نمود که ماه بر خلاف گفته ارسطو که آن را کرهای صاف و صیقلی میدانست پوشیده از کوه ها و دره هایی است که نور خورشید برجستگی های آنها را مشخص تر میسازد به علاوه ملاحظه نمود که چهار قمر کوچک به دور سیاره مشتری در حرکت هستند و بالاخره لکههای خورشید را به چشم دید دانشمند بزرگ در سال ۱۶۱۰ تمام این نتایج را در جزوهای به
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 17
مقدمه:
در آغاز قرن چهاردهم میلادی، عصر میانی یا قرون وسطی' که از زمان سقوط روم حدود هزار سال طول کشیده بود، رو به پایان بود و رنسانس، یکی از بزرگترین جنبشهای فرهنگی تاریخ، به تدریج جایگزینش می شد. رنسانس در سال های 1300 از ایتالیا آغاز شد و در عرض سه قرن در سراسر اروپا انتشار یافت. به ندرت در دوره ای چنین کوتاه از نظر تاریخی، رخدادهای متعددی به وقوع می پیوندد، حال آن که این قرن ها سرشار از تغییرات اساسی و فعالیت های بزرگ است. جهان امروزی زاییده ی همان فعالیت است. زیرا رنسانس پایه های اقتصادی، سیاسی و هنری و علمی تمدنهای کنونی غرب را بنا نهاد.
به نظر کسانی که در دوران رنسانس زندگی می کردند، عصر آنها با قرون وسطی' که به اشتباه دوران بی توجهی خوانده می شد، ارتباطی نداشت، بلکه با دوران یونان و روم باستان مرتبط بود. آنها معتقد بودند که تنها در دنیای باستان چنین موفقیت ها و کارهای بزرگی انجام شده است. در واقع رنسانس خودش را به صورت زندگی دوباره یا نوزایی فرهنگی یونان و روم باستان می دید. نام رنسانس که در زبان فرانسه به معنی نوزایی است از همین جا نشئت می گیرد.
اما در واقع، بسیاری از ریشه های رنسانس از قرون وسطی' منشأ گرفته بود.
در قرون وسطی' ترجمه ی عربی آثار کلاسیک در اسپانیا ـ که در آن زمان تحت سلطه ی مسلمانان بود ـ دانش آموزان و دانشجویان را حتی بر شمال اروپا به روم و یونان علاقه مند کرد. حتی بسیاری از اختراعات در اصل در قرون وسطی' صورت گرفتند. قطب نمای مغناطیسی که کاشفان رنسانس را به سوی آسیا و آمریکا هدایت کرده در قرن دوازدهم اختراع شده بود (کوریک ـ مترجم یاسائی ـ 1380).
فئودالیسم، نظام اجتماعی قرون وسطی'، دیگر مؤثر نبود. این نظام زمانی به وجود آمد که اهرام های اقتصادی اروپا، یعنی کشاورزی و قدرت سیاسی، در دست اعیان و اشراف منطقه ای قرار گرفت. هنگامی که اوضاع اجتماعی در اواخر قرون وسطی' پیچیده تر شد، فئودالیسم در مواجهه با مطالبات جامعه ی جدید ناتوان بود. به علاوه، در نظام فئودالی تجارت با شهرها و شهرستانهایی که در قرون وسطی' پدید آمده بودند، پیش بینی نشده بود. همچنین ساختار سست سیاسی آن نمی توانست شیوه هایی را برای تشکیل و اداره ی کشورهایی که حکومت مرکزی قدرتمندی داشتند و در انگلستان و فرانسه در حال شکل گیری بودند، فراهم بیاورد. کلیسای کاتولیک نیز، که به جامعه ی قرون وسطی' ثبات می بخشید، در سال های پایانی قرون وسطی' گرفتار مشکلات داخلی خودش بود. بسیاری از روحانیان با استفاده از موقعیت شان برای خود قدرت سیاسی و موقعیت های شخصی کسب می کردند.
پاپ تحت سلطه ی پادشاه فرانسه بود و تا ربع پایانی قرن چهاردهم از این نفوذ و سلطه رهایی نیافت. به دلایل فوق و نیز سایر مشکلات، کلیسا به جای آن که نیروی سازنده ی اجتماعی باشد به عواملی مخرب تبدیل شد.
البته عوامل دیگری نیز در تغییر روش قرون وسطایی نقش داشتند. به سبب رونق تجارت که از زمان جنگ های صلیبی آغاز شده بود. سربازانی که از جنگ های صلیبی باز می گشتند همراه خودشان ادویه، ابریشم و سایر فراورده های تجملی را از خاور نزدیک به اروپا آوردند. ( کوریک ـ مترجم یاسائی ـ 1380)
آغاز تقریبی رنسانس:
در حالی که انگلستان و فرانسه تمام منابع و امکانات خود را در خصومت های بی پایان هدر می دادند، ایتالیا مسیری دیگر را انتخاب نمود. بازیابی میراث یونانی، در این کشور انعکاس وسیع داشت و فرهنگ ایتالیا در آن درخشش را بازیافت که از زمان پریکلس به بعد وجود نداشت، و این رنسانس در ایتالیا بود. با رنسانس، جنبش هومائیسم (انسانیت) جان گرفت که اندیشه ای برای برپایی اعتبار مجدد ابعاد انسانی در مقابل ابعاد فوق طبیعی بود.
فلورانس که در آرزوی برابری با آتن بود مکشی عمده را در شکوفایی رنسانس ایفا کرد و برای ویژگی بخشیدن به برقراری مجدد پیوندها با دنیای قدیم، ایتالیایی ها به دوره ی میانی که آنان را از دنیای شکوفایی قدیم جدا می کرد، عنوان قرون وسطی' دادند. ایتالیای دوره ی رنسانس به گونه ی یونان قدیم متشکّل از دولت های مختلف بود که مداوماً بر علیه یکدیگر در حال جنگ بودند و بدین ترتیب، طعمه های مناسبی برای کشورهای همسایه قدرتمند می شدند. حملات فرانسه و آلمان و اسپانیا که در سال 1949 شروع شده بود به پایان تدریجی رنسانس در ایتالیا کمک کرده امّا سهمی در ترویج اندیشه های رنسانس در سراسر اروپا داشت. با وجود این، همه ی اکتشافات انجام شده در این عصر، هنری و یا روشنفکرانه نبودند. شاهزاده ی پرتقالی به نام هانری ناویگاتور(کشتیران) مسیری جهت تجارت با شرق دور را پیدا نمود که افریقای جنوبی را دور زده و دور از دسترس جهان مسلمان بود. بدینوسیله، محصولات مورد نیاز اروپائیها می توانست مستقیماً و بدون کمک واسطه ها، تهیه گردد. هانری به تأسیس مدرسه ای دست زد که هدف آن مطالعه و اصلاح تکنیک های لازم کشتیرانی بود، استفاده از قطب نما و وسایل دیگر، به وی امکان ارسال یک گروه اکتشافی به طرف سواحل افریقا را داد. مدتهای طولانی پس از مرگ وی در سال 1497، کشتی های پرتقالی، افریقا را جهت رسیدن به هند دور زدند.
اقدام پرتقالی ها به تشکیل یک امپراتوری جهانی، باتکیه ای ویژه بر نیروی دریایی انجامید. (آسیموف فرانک وایت ـ مترجم صدقیانی ـ 1378)
مطالعه ی تاریخ در عصر رنسانس رونق یافت. اسناد از زیر خاک در آمد و منتشر گردید؛ تواریخ ملی، محلی، صنفی یا فرقه ای و نیز خاطرات و زندگینامه ها به
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 17
مقدمه:
در آغاز قرن چهاردهم میلادی، عصر میانی یا قرون وسطی' که از زمان سقوط روم حدود هزار سال طول کشیده بود، رو به پایان بود و رنسانس، یکی از بزرگترین جنبشهای فرهنگی تاریخ، به تدریج جایگزینش می شد. رنسانس در سال های 1300 از ایتالیا آغاز شد و در عرض سه قرن در سراسر اروپا انتشار یافت. به ندرت در دوره ای چنین کوتاه از نظر تاریخی، رخدادهای متعددی به وقوع می پیوندد، حال آن که این قرن ها سرشار از تغییرات اساسی و فعالیت های بزرگ است. جهان امروزی زاییده ی همان فعالیت است. زیرا رنسانس پایه های اقتصادی، سیاسی و هنری و علمی تمدنهای کنونی غرب را بنا نهاد.
به نظر کسانی که در دوران رنسانس زندگی می کردند، عصر آنها با قرون وسطی' که به اشتباه دوران بی توجهی خوانده می شد، ارتباطی نداشت، بلکه با دوران یونان و روم باستان مرتبط بود. آنها معتقد بودند که تنها در دنیای باستان چنین موفقیت ها و کارهای بزرگی انجام شده است. در واقع رنسانس خودش را به صورت زندگی دوباره یا نوزایی فرهنگی یونان و روم باستان می دید. نام رنسانس که در زبان فرانسه به معنی نوزایی است از همین جا نشئت می گیرد.
اما در واقع، بسیاری از ریشه های رنسانس از قرون وسطی' منشأ گرفته بود.
در قرون وسطی' ترجمه ی عربی آثار کلاسیک در اسپانیا ـ که در آن زمان تحت سلطه ی مسلمانان بود ـ دانش آموزان و دانشجویان را حتی بر شمال اروپا به روم و یونان علاقه مند کرد. حتی بسیاری از اختراعات در اصل در قرون وسطی' صورت گرفتند. قطب نمای مغناطیسی که کاشفان رنسانس را به سوی آسیا و آمریکا هدایت کرده در قرن دوازدهم اختراع شده بود (کوریک ـ مترجم یاسائی ـ 1380).
فئودالیسم، نظام اجتماعی قرون وسطی'، دیگر مؤثر نبود. این نظام زمانی به وجود آمد که اهرام های اقتصادی اروپا، یعنی کشاورزی و قدرت سیاسی، در دست اعیان و اشراف منطقه ای قرار گرفت. هنگامی که اوضاع اجتماعی در اواخر قرون وسطی' پیچیده تر شد، فئودالیسم در مواجهه با مطالبات جامعه ی جدید ناتوان بود. به علاوه، در نظام فئودالی تجارت با شهرها و شهرستانهایی که در قرون وسطی' پدید آمده بودند، پیش بینی نشده بود. همچنین ساختار سست سیاسی آن نمی توانست شیوه هایی را برای تشکیل و اداره ی کشورهایی که حکومت مرکزی قدرتمندی داشتند و در انگلستان و فرانسه در حال شکل گیری بودند، فراهم بیاورد. کلیسای کاتولیک نیز، که به جامعه ی قرون وسطی' ثبات می بخشید، در سال های پایانی قرون وسطی' گرفتار مشکلات داخلی خودش بود. بسیاری از روحانیان با استفاده از موقعیت شان برای خود قدرت سیاسی و موقعیت های شخصی کسب می کردند.
پاپ تحت سلطه ی پادشاه فرانسه بود و تا ربع پایانی قرن چهاردهم از این نفوذ و سلطه رهایی نیافت. به دلایل فوق و نیز سایر مشکلات، کلیسا به جای آن که نیروی سازنده ی اجتماعی باشد به عواملی مخرب تبدیل شد.
البته عوامل دیگری نیز در تغییر روش قرون وسطایی نقش داشتند. به سبب رونق تجارت که از زمان جنگ های صلیبی آغاز شده بود. سربازانی که از جنگ های صلیبی باز می گشتند همراه خودشان ادویه، ابریشم و سایر فراورده های تجملی را از خاور نزدیک به اروپا آوردند. ( کوریک ـ مترجم یاسائی ـ 1380)
آغاز تقریبی رنسانس:
در حالی که انگلستان و فرانسه تمام منابع و امکانات خود را در خصومت های بی پایان هدر می دادند، ایتالیا مسیری دیگر را انتخاب نمود. بازیابی میراث یونانی، در این کشور انعکاس وسیع داشت و فرهنگ ایتالیا در آن درخشش را بازیافت که از زمان پریکلس به بعد وجود نداشت، و این رنسانس در ایتالیا بود. با رنسانس، جنبش هومائیسم (انسانیت) جان گرفت که اندیشه ای برای برپایی اعتبار مجدد ابعاد انسانی در مقابل ابعاد فوق طبیعی بود.
فلورانس که در آرزوی برابری با آتن بود مکشی عمده را در شکوفایی رنسانس ایفا کرد و برای ویژگی بخشیدن به برقراری مجدد پیوندها با دنیای قدیم، ایتالیایی ها به دوره ی میانی که آنان را از دنیای شکوفایی قدیم جدا می کرد، عنوان قرون وسطی' دادند. ایتالیای دوره ی رنسانس به گونه ی یونان قدیم متشکّل از دولت های مختلف بود که مداوماً بر علیه یکدیگر در حال جنگ بودند و بدین ترتیب، طعمه های مناسبی برای کشورهای همسایه قدرتمند می شدند. حملات فرانسه و آلمان و اسپانیا که در سال 1949 شروع شده بود به پایان تدریجی رنسانس در ایتالیا کمک کرده امّا سهمی در ترویج اندیشه های رنسانس در سراسر اروپا داشت. با وجود این، همه ی اکتشافات انجام شده در این عصر، هنری و یا روشنفکرانه نبودند. شاهزاده ی پرتقالی به نام هانری ناویگاتور(کشتیران) مسیری جهت تجارت با شرق دور را پیدا نمود که افریقای جنوبی را دور زده و دور از دسترس جهان مسلمان بود. بدینوسیله، محصولات مورد نیاز اروپائیها می توانست مستقیماً و بدون کمک واسطه ها، تهیه گردد. هانری به تأسیس مدرسه ای دست زد که هدف آن مطالعه و اصلاح تکنیک های لازم کشتیرانی بود، استفاده از قطب نما و وسایل دیگر، به وی امکان ارسال یک گروه اکتشافی به طرف سواحل افریقا را داد. مدتهای طولانی پس از مرگ وی در سال 1497، کشتی های پرتقالی، افریقا را جهت رسیدن به هند دور زدند.
اقدام پرتقالی ها به تشکیل یک امپراتوری جهانی، باتکیه ای ویژه بر نیروی دریایی انجامید. (آسیموف فرانک وایت ـ مترجم صدقیانی ـ 1378)
مطالعه ی تاریخ در عصر رنسانس رونق یافت. اسناد از زیر خاک در آمد و منتشر گردید؛ تواریخ ملی، محلی، صنفی یا فرقه ای و نیز خاطرات و زندگینامه ها به
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 17
مقدمه:
در آغاز قرن چهاردهم میلادی، عصر میانی یا قرون وسطی' که از زمان سقوط روم حدود هزار سال طول کشیده بود، رو به پایان بود و رنسانس، یکی از بزرگترین جنبشهای فرهنگی تاریخ، به تدریج جایگزینش می شد. رنسانس در سال های 1300 از ایتالیا آغاز شد و در عرض سه قرن در سراسر اروپا انتشار یافت. به ندرت در دوره ای چنین کوتاه از نظر تاریخی، رخدادهای متعددی به وقوع می پیوندد، حال آن که این قرن ها سرشار از تغییرات اساسی و فعالیت های بزرگ است. جهان امروزی زاییده ی همان فعالیت است. زیرا رنسانس پایه های اقتصادی، سیاسی و هنری و علمی تمدنهای کنونی غرب را بنا نهاد.
به نظر کسانی که در دوران رنسانس زندگی می کردند، عصر آنها با قرون وسطی' که به اشتباه دوران بی توجهی خوانده می شد، ارتباطی نداشت، بلکه با دوران یونان و روم باستان مرتبط بود. آنها معتقد بودند که تنها در دنیای باستان چنین موفقیت ها و کارهای بزرگی انجام شده است. در واقع رنسانس خودش را به صورت زندگی دوباره یا نوزایی فرهنگی یونان و روم باستان می دید. نام رنسانس که در زبان فرانسه به معنی نوزایی است از همین جا نشئت می گیرد.
اما در واقع، بسیاری از ریشه های رنسانس از قرون وسطی' منشأ گرفته بود.
در قرون وسطی' ترجمه ی عربی آثار کلاسیک در اسپانیا ـ که در آن زمان تحت سلطه ی مسلمانان بود ـ دانش آموزان و دانشجویان را حتی بر شمال اروپا به روم و یونان علاقه مند کرد. حتی بسیاری از اختراعات در اصل در قرون وسطی' صورت گرفتند. قطب نمای مغناطیسی که کاشفان رنسانس را به سوی آسیا و آمریکا هدایت کرده در قرن دوازدهم اختراع شده بود (کوریک ـ مترجم یاسائی ـ 1380).
فئودالیسم، نظام اجتماعی قرون وسطی'، دیگر مؤثر نبود. این نظام زمانی به وجود آمد که اهرام های اقتصادی اروپا، یعنی کشاورزی و قدرت سیاسی، در دست اعیان و اشراف منطقه ای قرار گرفت. هنگامی که اوضاع اجتماعی در اواخر قرون وسطی' پیچیده تر شد، فئودالیسم در مواجهه با مطالبات جامعه ی جدید ناتوان بود. به علاوه، در نظام فئودالی تجارت با شهرها و شهرستانهایی که در قرون وسطی' پدید آمده بودند، پیش بینی نشده بود. همچنین ساختار سست سیاسی آن نمی توانست شیوه هایی را برای تشکیل و اداره ی کشورهایی که حکومت مرکزی قدرتمندی داشتند و در انگلستان و فرانسه در حال شکل گیری بودند، فراهم بیاورد. کلیسای کاتولیک نیز، که به جامعه ی قرون وسطی' ثبات می بخشید، در سال های پایانی قرون وسطی' گرفتار مشکلات داخلی خودش بود. بسیاری از روحانیان با استفاده از موقعیت شان برای خود قدرت سیاسی و موقعیت های شخصی کسب می کردند.
پاپ تحت سلطه ی پادشاه فرانسه بود و تا ربع پایانی قرن چهاردهم از این نفوذ و سلطه رهایی نیافت. به دلایل فوق و نیز سایر مشکلات، کلیسا به جای آن که نیروی سازنده ی اجتماعی باشد به عواملی مخرب تبدیل شد.
البته عوامل دیگری نیز در تغییر روش قرون وسطایی نقش داشتند. به سبب رونق تجارت که از زمان جنگ های صلیبی آغاز شده بود. سربازانی که از جنگ های صلیبی باز می گشتند همراه خودشان ادویه، ابریشم و سایر فراورده های تجملی را از خاور نزدیک به اروپا آوردند. ( کوریک ـ مترجم یاسائی ـ 1380)
آغاز تقریبی رنسانس:
در حالی که انگلستان و فرانسه تمام منابع و امکانات خود را در خصومت های بی پایان هدر می دادند، ایتالیا مسیری دیگر را انتخاب نمود. بازیابی میراث یونانی، در این کشور انعکاس وسیع داشت و فرهنگ ایتالیا در آن درخشش را بازیافت که از زمان پریکلس به بعد وجود نداشت، و این رنسانس در ایتالیا بود. با رنسانس، جنبش هومائیسم (انسانیت) جان گرفت که اندیشه ای برای برپایی اعتبار مجدد ابعاد انسانی در مقابل ابعاد فوق طبیعی بود.
فلورانس که در آرزوی برابری با آتن بود مکشی عمده را در شکوفایی رنسانس ایفا کرد و برای ویژگی بخشیدن به برقراری مجدد پیوندها با دنیای قدیم، ایتالیایی ها به دوره ی میانی که آنان را از دنیای شکوفایی قدیم جدا می کرد، عنوان قرون وسطی' دادند. ایتالیای دوره ی رنسانس به گونه ی یونان قدیم متشکّل از دولت های مختلف بود که مداوماً بر علیه یکدیگر در حال جنگ بودند و بدین ترتیب، طعمه های مناسبی برای کشورهای همسایه قدرتمند می شدند. حملات فرانسه و آلمان و اسپانیا که در سال 1949 شروع شده بود به پایان تدریجی رنسانس در ایتالیا کمک کرده امّا سهمی در ترویج اندیشه های رنسانس در سراسر اروپا داشت. با وجود این، همه ی اکتشافات انجام شده در این عصر، هنری و یا روشنفکرانه نبودند. شاهزاده ی پرتقالی به نام هانری ناویگاتور(کشتیران) مسیری جهت تجارت با شرق دور را پیدا نمود که افریقای جنوبی را دور زده و دور از دسترس جهان مسلمان بود. بدینوسیله، محصولات مورد نیاز اروپائیها می توانست مستقیماً و بدون کمک واسطه ها، تهیه گردد. هانری به تأسیس مدرسه ای دست زد که هدف آن مطالعه و اصلاح تکنیک های لازم کشتیرانی بود، استفاده از قطب نما و وسایل دیگر، به وی امکان ارسال یک گروه اکتشافی به طرف سواحل افریقا را داد. مدتهای طولانی پس از مرگ وی در سال 1497، کشتی های پرتقالی، افریقا را جهت رسیدن به هند دور زدند.
اقدام پرتقالی ها به تشکیل یک امپراتوری جهانی، باتکیه ای ویژه بر نیروی دریایی انجامید. (آسیموف فرانک وایت ـ مترجم صدقیانی ـ 1378)
مطالعه ی تاریخ در عصر رنسانس رونق یافت. اسناد از زیر خاک در آمد و منتشر گردید؛ تواریخ ملی، محلی، صنفی یا فرقه ای و نیز خاطرات و زندگینامه ها به