فرمت : WORD تعداد صفحه :24
مختصری از زندگی نامه ی مولانا:
جلال الدین محمد بلـخی محمد بن حسین الخطیبی البکری درششم ربیـع الاول سـال604 هجـری دربلخ متولد شد. وی از بزرگترین شعـرای مشرق زمین است. پـدرش محمد بن حسین الخطیبی البکری ملقب به بهاء الدین ازبـزرگان مشایخ عصرخـود بـود وبه عـلت شهرت ومعـرفتی که داشت مـورد حسـد سلطان محمد خوارزمشاه گردید. ناچار فرار را برقرار ترجیح داد وبا پسرش جلای وطن نمود وازطریق نیشابور ابتدا به زیارت شخ عطارنایل آمد وسپس از راه بغـداد به زیـارت مکه مشرف شدنـد وازآنجا به شهر ملطیه رفتند. ازآنجا به ولا رنده رفته ومدت هفت سال درآن شهر ماندند ودرآنجا بود که جلال الدین تحت ارشاد پدرش قرارگرفت ودردانش ودین به مقاماتی رسید. دراین زمان سلطان علاء الدین کیقباد از سلجوقیان روم از آنان دعوتی کرد وآنان بنا برایـن دعـوت به شهر قـونیه که مقرحکومت سلطان بــود، عزیمت کردند. درشهرقـونیه بهاء الدین پـدر جلال الدین درتـاریخ هیجدهم ربیع الثانی سال 628 هجری دار فـانی را وداع گفت. جلال الدین تحصیلات مقدماتی را نـزد پـدر به پایان رسانید وپس ازفـوت وی در خـدمت یکی از شاگردان پدرش، برهان الدین ترمذی که درسال 629 هجری به قونیه آمده بود، تحصیل علم عرفان می نمود وپس ازآن تحت ارشاد عارفی به نام شمس الدین تبریزی درآمد.
شمس الدین تبریزی با نبوغ معجزه آسای خود چنان تأثیری در روان وذوق جلا ل الدین نمود که وی مـریـد شمس گشت وبه احـترام ویـاد مرادش بر تمام غـزلیات خـود به جـای نام خویشتن نـام شمس تبـریـزی را ذکـر نمود. مـولانـا جلا ل الدین پس از فـوت شمس سفـری به دمشق کـرد وپس از مراجعت مجددأ به ارشاد مردم پرداخت.
مـولـوی دو اثـر بـزرگ وبرجسته ازخـود باقی گـذارد : یکی مثنوی است که بـه مثـنوی معـنوی معروفست ودیگر غـزلیات ورباعیات وترجیع بند وی است که همانطورکه ذکر شد به احترام وعقیده ای که به مـراد خـویش داشت، دیـوان شمس تـبریـزی نـام نهاد. غـزلیات مـولانا از بـزرگترین آثارنظم زبان فارسی به شمار می رود. وی پس از68 سال عمر درسال 672 هجری درگذشت وپسرش درسال 684 هجری درقونیه جانشین پـدر گـردیـد وآثـار وی را به نام « فیه ما فیه » جمع نمود. دفترهفتم مثنوی را به او نسبت داده اند.
مولانا، منظومه شمسی عشق
احمد افلاکی در مناقب العارفین آورده است: «حضرت مولانا پیوسته در شبهای دراز، دایم الله الله میفرمود و سر مبارک خود را بر دیوار مدرسه نهاده به آواز بلند چندانی الله الله میگفت که میان زمین و آسمان از صدای غلغله الله پر میشد.»
سودای مولانا، سودای خوش قرب به حضرت حق بود؛ وجودی لبریز از عشق و آتش که نه تاب هجران از دوست را داشت، و نه میتوانست عافیت نشین سایهسار غفلت باشد.
مولانا، جان فرشتهواری بود که قفس تن را شکسته میخواست؛ انگار آدمی از عالمی دیگر بود که غربت خاک، دامنگیرش شده باشد. چگونه میتوانست زنده باشد، بییار و بییاد یار؛ که تمام زندگیاش جلوهای از او بود.
فرمت : WORD تعداد صفحه :66
شمس الدین محمد بن ملکداد تبریزی در شهر تبریز بدنیا آمد و از همان دوران کودکی ناآرام بود و رفتاری داشت که موجب اضطراب پدر می شد و او در جواب پدر می گفت: ما از دو جنسیم و مثال آورد که تخم مرغابی را چون در زیر مرغ خانگی بگذارند جوجه ها بزرگ و بزرگتر شده به حکم طبیعت به آب می زنند و مادر که شنا نمی داند در کنار جوی مانده از غرق شدن جوجگان خود به هراس می افتد و متوحش می شود ، نه می تواند مانند جوجه ها در آب رود ، نه دلش آرام میگیرد که آنها را در آب بیند ، حال من و تو بر این منوال است: «تو با من چنانی که خایه بط را زیر مرغ خانگی نهادند ، پرورد و بط بچگان گلان ترک شدند ، با مادر به لب جو آمدند ، در آب در آمدند.
مادرشان مرغ خانگی است. لب جو می رود ، امکان در آمدن در آب نی. اکنون ای پدر! من دریا میبینم مرکب من شده است و وطن و حال من اینست. اگر تو از منی یا من از توام درآ در این دریا و اگرنه برو برمرغان خانگی.[1]»
این سخنان را شمس خود گفته است و در راه شناختن وی موثر و مفید پیدا است که از زمان کودکی ، با دیگر کودکان تفاوتهایی داشته است.
پدرش مردی پاکدل و با ایمان بوده و همینکه سخنی بر زبان میرانده است به گریستن می پرداخته و قطرات اشک بر رخسار و محاسن او روان می گشته است. اما از داشتن شور و عشقی که شمس خواهان و جویای آن می بوده بهره ای نداشته است. از او این سان یاد می کند: «نیک مردی بود و کرمی داشت. دو سخن گفتی ، آبش از محاسن فرو آمدی ، الا عاشق نبود. مرد نیکو کار دیگر است و عاشق ، دیگر[2]»
هیچ بانگ کف زدن آد به در
ازبکی دست توبی دستی دگر؟
تشنه می نالد کوآب گوار؟
آب هم نالد که کو آن آب خوار؟
شمس و مولانا در خلوت
مولانا بعد از ملاقات با شمس ، محراب و منبر و مرید و درس و شاگرد ، همه و همه را وداع گفت و «یکسره بر هر چه که هست ، چارتکبیر» زد و «در خلوت به روی غیر» ببست. از سخنانی که این دو در خلوت گفته اند و شنیده اند کسی آگاهی ندارد و آنچه را هم که به تقریبی دریافته ایم هنوز امکان بازگو کردنش نیست. در آثار مولانا بخصوص مثنوی وفیه ما فیه بخشهایی است که طرح و رنگی از مشافهه آن دورادارا است ورنه رمزها و رازهائی که «آگاهان» با هم دارند و آموختنی ها ئی که می آموزند هیچگاه ثبت دفتر نمی شود و از خلوت آنان خبری به بیرون نمی رسد لیکن از شیفتگی و دیگرگونی بی سابقه مولانا و «از همه باز آمدن» و با شمس نشستن و توجه و تاکید بر اینکه «هین سخن تازه بگو تا دو جهان تازه شود» معلوم است که سخنان شمس از جنس سخنان کهنه متداول و پیش پا افتاده نبوده است. سلطان ولد گوید شمس ، مولانا را به دنیای عجیبی راهبر شد که هیچکس بخواب هم ندیده بود و مولانا دوباره به آموختن پرداخت و آنچه فرا گرفت «علم نو» و «سخن تازه» بود.
دعوتش کرد در جهان عجب
که ندید آن بخواب ، ترک و عرب
شیخ استاد گشت نوآموز
درس خواندی بخدمتش هر روز
منتهی بود مبتدی شد باز
مقــتدا بـــود مقندی شد باز
گر چه در علم فقر کامل بود
علم نـــو بــود کو بوی بنمود[3]
به قریه رواتیاتی که از خصوصیات و خلقیات شمس باقی مانده است می توان دریافت که آن رند عالمسوز از جمله کسانی است کهب به اصطلاح معروف بی گدار به آب نمی زند. از آنجا که وی واعظ و فقیه و فلسفی و صوفی و این قبیل ها را دیده و آزموده و از همه مایوس شده و سرخورده است به سهولت کسی را هر چند از مشایخ نامدار زمان باشد به هم صحبتی بر نمی گزیند. گفت و گوئی که در زیر می آوریم حاوی معنی دقیقی است زیرا که این گونه مکالمات بین اهل طریقت مرسوم و معتاد بوده است.
شیخ اوحدالدین کرمانی در بغداد به شمس می رسد و به دنبال گفت گوهانی اشتیاق خود را به هم صحبتی با شمس ابراز می کند. شمس می گوید: به صحبت من طاقت نداری. او حدالدین اصرار می ورزد. شمس پاسخ می دهد:
مقالات شمس تبریزی- بتصحیح محمد علی موحد ص 78. [1]
مقالات شمس تبریزی. ص 119.[2]
ولدنامه – ص 198.[3]
فرمت : WORD تعداد صفحه :25
فهرست
پیشگفتار
سپری در یک نگاه
سایبان آرامش ما
بررسی اشعار سپهری
نگاهی بر آثار سپهری نقاش
پایان کبوتر
پیشگفتار
در این ده دوازده سالۀ واپسین بی گمان هیچ شاعری برازندۀ سپهری آوازه نگرفته است بسیاری کسان مضمون شعرهای او را راهنما و فلسفه زندگانی خود قرار داده اند؛ بسیاری دیگر به تقلید از او شعرهای کم مایه گفته اند اما ابنیه به هیچ رو به پایه شعری او نرسیده اند. چند تنی به شیوه او با رنگ های محدود و طرح های سیال چینی وار نقاشی می کنند و سلسله درازآهنگی ازنقاشان جوان شیفته رسم و روش او در راهند. برخی دیگر با الهام از شعرهای او نمایشنامه های عرفانی پرداخته اند. عبارت هایی از شعرهای او بر فیلم و تئاتر های گوناگون نهاده شده است. بسیاری دیگر مقاله ها با کتاب های خود را با تفال کردن از پاره ای از شعر او آغاز نمی کنند. راستی راز این کشش همدیگر در کجاست؟ چرا از میان شاعرانی که از طبیعت می گویند از شهر گریزی دم می زنند و هر یک به نحوی کبادۀ عرفان و درون تابی می کشند تنها سپهری بر قله ایستاده است ؟ اگر طبقه متوسط شهری گریزان از کشاکش ها و ستیزه های یک دو دهه اخیر در جستجوی پناهگاهی آرام و بی دغدغه به پاستورالیسم درون نگری ، فردنگری و اجتماع گریزی روی می آورد و شاعری را می جوید که نهان های درون اور ا بیان می کند و آن که او می خواهد. چرا تنها به سراغ سپهری می روی؟آیا سپهری همان است که اینان می جویند و به میل خود تفسیر می کنند یا افزون بر این درکار او ارزشهای هنری و ادبی پایداری نهفته است که پیرو پسندهای زمانه نیست؟ اساس شعر نقاشی سپهری که حتی کمتر تاثیری از شعر و نقاشی ایرانی نپذیرفته است می تواند در این هویت گریزی بیاید و ثابت کند که در جهان امروز هویت مستقل و به خود پاینده و بیرون از جهان با معاصر بودن سازگار است و معنا ندارد؟ راستی با کدام معیار می توان ثابت کرد که اگر روزی شعرهای سپهری (و نیز نقاشی او ) کارکردهای زمان مند امروزین خود را از دست بدهد، کارکردها و گوهرهای همیشگی و فارغ از زمان آن پابرجا خواهند ماند و تابع رسم روز نیست؟ ایا سپهری تنها بر سنت شعری و فکری آسیای خاوری رفته است با خود نیز چیزی بر آن افزوده است؟
تبارشناسی شعر و هنر سپهری به کجا می رسد؟ کدام بخش از زندگی شعری سپهری سست و کلام نیرومند است .
فرمت : WORD تعداد صفحه :154
گزیده ی بحث:
هرچند که شعراصیل با بال وهم و خیال به پرواز درمی آید ولی ابزار توانمندی است که با قدرت سحرآمیزش عقلها را می شکافد و کارگر می افتد.« فقیه شاعر» یا« شاعر فقیه» نیز در کنار استدلالهای عقلی و فقهی، سخنان رسا و شیوا را به خدمت گرفته و برای بیان مقاصد و تحقق اهداف از سلاح کارآمد شعر بهره ها جسته است. شاعری که نام و آوازه اش مدیون ذوق نثری اوست، همان ذوق وعلاقه ای که وی را وادار کرد تا خود را به اقیانوس بی کران بیان دراندازد: که صید گوهر بار آن نام صیاد را بر تارک ادب جاودان ساخت.« نهج البلاغه» که رشحاتی از کلام امیر بیان و مبین قرآن، امیر مؤمنان علی(ع) است ک رضی طوق افتخار آن را تا ابد به گردن آویخته است. رضی غواص خردمند دریای بی کران ادب خود مروادرید ناشناخته ی این دریاست که معرفی او به جهان علم و ادب، خود ارزش دیگری دارد. ما نیز در پی شناخت او دفتر آثار او را یک به یک ورق زدیم تا به« دیوان اشعار» که لوح ماندگار او در پهنه ادب وعرفان است ما را شیفته و شیدای خود ساخت. بررسی دیوان اشعاری که بازتاب آراء و افکار ادبی و عرفانی و نمایانگر چهره علمی ودر حقیقت عصاره ی مکتوب سیره عملی اوست می تواند در راههای پر پیچ و خم و تاریک کنونی برای جویندگان و تشنگان معرفت، رهگشایی مطمئمن باشد. اشعار نغز و دلنشین، مخصوصاً غزلهای عارفانه و عاشقانه ی او به ما می فهماند که شاعر دلسوخته خود ، اسیر کمند عشق الهی است که برای تفهیم در قالب عشق محسوس زمینی تبلور یافته است. رضی که خود سرمست« می باقی» است ولی هرگز لب به توصیف« باده ی عصیانگر» نمی گشاید و لذا اشعار و غزلهای او خالی از وصف« شراب» و « باده نوشی» است. رضی گرچه در ترانه های سرزمین یار (حجازیات) وصف آهوان بشری می کند و ازشکار و بدعت در حرم سخن می گوید ولی هیچگاه آلوده ی شکار غیرمجاز نشده است. و در این راستا همیشه شکوه از دیده ودل دارد که گویا دیده در عروسی و دل اندر ماتم است و چنین برمی آید که هرگز به مرادش نرسیده و کام دل برنیاورده است.رضی شاعر پاک سیرت، زمانی از عشق آمیخته به عفت سخن می گوید که تمام شاهکار غزل سرایان توصیف دقیق اندام برهنه ی معشوق است.
رضی در حجازیات که شهرت جهانی یافته، سرسلسله غزل سرایان متعهدی است که به حق نام « رائد العفاف» زیبنده و برازنده ی اوست.
رضی که بواسطه اشعارش لقب« اشعر قریش» نام گرفته، گویا فقط مداح اختصاصی پدر بوده است. شاعر هرچند برخلاف عقیده خود به ستایش از خلفای بنی عباس می پردازد، بلکه نه از روی اجبار و کیاست بلکه از روی اخلاص و وفاست که« حرمت دیدار» ایام دوستی را نگه می دارد و لحظه های دوستی و مرام خود را به نان جوئی نمی فروشد. نپذیرفتن صله و هدیه و سوگنامه های ستایش وار او از خلفای مغضوب و در گذشته، خود بهترین دلیل بر صدق و مدعاست. که خلیفه ی بعد را نیز مجذوب رضی می سازد.
رضی از شاعران« حرفه گرا» و « ثروت اندوز» نیست که شعرش را وسیله ی معاش خود سازد و لذا در قبال، مدیحه هایش از کسی حتی پدرش هدیه ای نمی پذیرفت که خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل. شاعری که در سنین کمتراز ده سالگی با اشعارش از اقتدار و عزت سخن می گفت اکنون در میانسالی در فراق یاران چنان سرشک دیده اش روان است که گویا همان نیست.
در سوگنامه های جگرسوز وآتشین سرور و سالار شهیدان چنان می گرید که گویا مادری فرزند مرده بربالای جناره ی فرزندی است که داد غم سر می دهد. و لذا به حق« النائحة التکلی»ی عرب است. او در غم مادر،همچون طفلی بی مادر، نوای غم دارد.
« غمنامه ی مادر» که در حقیقت« قانون اساسی مادری» است حکایت از مقام و منزلت زن مسلمان دارد. شاید باور نتوان کرد که رضی هجویه ای گفته باشد ولی هجویه هایش، چیز دیگری است. هجویه های رضی در حقیقت ابزار « آشکارساز»ی هستند که در جایی پرده از ظلم و بیداد بنی امیه برمی دارد و در جائی دیکر برای اصلاح رفتار ناپسند و اخلاق زشت برخی افراد بکارمی رود. او عیب را میگوید نه اینکه دیگران بدانند، بلکه مخاطب، خود به اصلاح خویش بپردازد. از آنجائیکه رضی دانشمندی حکیم است، اگر سخن حکیمانه نگفته باشد به دور از حکمت اوست و لذا آثار حکمت و پند و اندرزهای حکیمانه اش در جای جای دیوان مزین بخش قصاید و غزلیات و رثائیه هاست.
حتی فخریات او هم بوی حکمت می دهد....
فهرست
مقدمه
باب اول
اوضاع سیاسی، اجتماعی فرهنگی و ادبی دوران سید رضی
فصل اول: اوضاع سیاسی، اجتماعی و ادبی
بخش اول: اوضاع سیاسی
بخش دوم: اوضاع اجتماعی
بخش سوم: اوضاع فرهنگی و ادبی
الف: نقش آل بویه در نهضت فکری و ادبی قرن چهارم
ب: مظاهر فرهنگی و ادبی قرن چهارم
شعر نثر نقد علم ولغتفصل دوم: سید رضی شاعری از تبار علی(ع)
بخش اول: زندگینامه ی سید رضی
الف: ستاره ای از افق بغداد
ب: شجره نامه
1- پدر( ابواحمد)
2- مادر( شیرزنی از تبار ناصرللحق)
ج: روزگار وصل و غنچه های پیوند
د: غروبی نابهنگام
ه: ویژگیها و خصوصیات بارز اخلاقی رضی
بخش دوم: زندگی علمی، ادبی و اجتماعی سیدرضی
الف: اساتید و مشایخ رضی
ب: دانش آموختگان و تربیت یافتگان و روایت کنندگان مکتب رضی
ج: مجتمع علمی« دارالعلم» یا اولین دانشگاه علوم اسلامی
د: مناصب (نقابت، قضاوت، ریاست « امیرالحاج»
ه: تألیفات
شعر( دیوان اشعار)2- سیره نویسی
3- رسائل( مجموعه ی مکاتبات)
4- نحو:
5- فقه
6- تفسیر
الف: حقائق التأویل فی متشابه التنریل
ب: معانی القرآن
7- بلاغت
الف: تلخیص البیان فی مجازات القرآن
ب: نهج البلاغه
ب1: گردآورنده ی نهج البلاغه واقعاً کیست؟
ب2: ادبیات نهج البلاغه
ب3: پژوهش های دانشمندان در اقیانوس نهج البلاغه
باب دوم:
نقد و بررسی دیوان سیدرضی
فصل اول: دیوان رضی
الف: نسخه های دیوان در کتابخانه های ایران و جهان
ب: شروح یا نگاره هایی بر دیوان
ج: اغراض و موضوعات موجود در دیوان
فصل دوم: مدایح
الف: ممدوحان رضی
ب: ساختار قصیده های مدح
ج: مضامین و مفاهیم مدیحه های رضی
ج1: شجاعت
ج2: بخشش و بخشندگی
ج3: خردورزی و نیک اندیشی( عصاره ی چهار خلیفه)
ج4: مقام ومنزلت اجتماعی
ج5: تبریک اعیاد و مناسبتها
ج6: بلیغان در نگاه بلیغ
مدیحه های رضی در یک نگاه
فصل سوم: رثاء« سوگنامه»
الف: افرادی که شاعر در سوگ آنها مرثیه سرایی کرده است
ب: سوگنامه های حسینی و عاشورایی (5 مرثیه با بررسی محتوایی آنها)
ج: غمنامه ی مادر و تجلیل از مقام و منزلت زن مسلمان
د: بررسی ساختار سوگنامه های رضی
هـ : مضامین و موضوعات سوگنامه ها
هـ 1: سرانجام و سرنوشت انسان
هـ 2: پدیده ی مرگ و تأثیر آن بر مرثیه های رضی
هـ 3:بزرگداشت و بیان فضائل متوفی
هـ 4: تسلیت و همدردی با بازماندگان متوفی
هـ 5: اعلان جنگ با مرگ
هـ 6: تجلی رثای دوران جاهلیت در سوگنامه های شاعر
و: نقد وبررسی سوگنامه های سید سوگوار
فصل چهارم: فخر و حماسه
الف: بررسی ساختار فخریات
ب: مضامین فخریه های رضی
ب1:افتخار به اصل ونسب( شجره ی صلبیه)
ب2: شاعری الگو در میدان اخلاق و عمل
ب3: قله ی عظمت در کوهسار ادب
ج: ابعاد و ویژگی های فخریات رضی
د: مقایسه ای میان فخریه های رضی و مثنبی
فصل پنجم: غزلیات و حجازیات
ترانه های سرزمین یار( حجازیات)
الف: بررسی ساختارغزلیات
ب: مضامین وموضوعات غزلهای رضی
ج: ابعاد و ویژگی های غزلهای رضی
حجازیات یا ترانه های سرزمین یار:
الف: ساختار ترانه های سرزمین یار( غزلهای حجازی)
متن و ترجمه غزل« لیلة السفح»
نقد وبررسی غزل« لیلة السفح»
برگزیده غزل« یا ظبیة البان...»
ب: بررسی مکانهای سرزمین حجاز در حجازیات
ج: مضامین و موضوعات غزلهای حجازی
د: جایگاه حجازیات و تأثیرآن بر ادبیات عرب
فصل ششم: هجویات
الف: موضوعات و مضامین هجوهای رضی
1) هجو اخلاقی
2) هجو سیاسی
ب: نمونه هایی از هجویات رضی
فصل هفتم: پند و اندرز و حکمتها
الف: نمای کلی حکمتهای رضی
ب: نمونه هایی از سخنان حکیمانه ی رضی
نقد و بررسی دیوان سید رضی(ره)
مقدمه:
موضوع: برای شناخت و شناساندن شخصیتهای برجسته علمی، یکی از بهترین روشها بررسی آثار مکتوب آنان است که بازتاب آرا و اندیشه ها و تجلیگاه علم و دانش آنهاست از آنجائیکه شناخت دقیق افکار و اندیشه های هر یک از بزرگان می تواند چراغ روشنگری فراروی نسل جوان باشد ما را بر آن داشت تا برای تحقق این آرمان مقدس، دست به دامن آسمان پرستاره ی علم ادب ببریم تا چراغی برگیریم.
لذا در این کهکشان، ستاره ای را رصد کردیم که هرچند غبار غرض ورزی وجهل آمیخته با گذشت زمان، چهره ی عالمتاب او را تا حدودی پوشانده است و آنگونه که شایسته شخصیت او بوده برای جهان علم و ادب شناخته نشده است.
وی شخصیت بی نظیری است که با داشتن مناصب فقاهت و زعامت و نقابت علویان و مناصب مختلف سیاسی، هیچگاه شیفته مظاهر و زخارف دنیوی نشد و لذا بواسطه ی اتصال به حقیقت هستی، اهل دل بود. عاطفه ی سرشار، روحیه ی حساس، وقریحه ی وقاد او باعث گردید که برای بیان حقایق و ثبت وقایع سلاح قدرتمند خود را بکار گیرد و در جهت تحقق اهداف و آرمانهایش گوش به ندای دل دهد که نتیجه آن اشعار نغز و دلنشین و سخنان زیبای اوست که دیوان شعری با چنین گلهایی فراهم آورد. با توجه به اینکه دیوان اشعار این نادره ی دوران بازتاب اندیشه های عمیق و آئینه ی تمام نمای سلوک عرفانی اوست ایجاب می کند که برای شناسایی اندیشمند فرزانه و شاعر گرانمایه، دیوان اشعار او را درکنار آثار گرانبها و ارزشمند فقهی و کلامی اش کاملاً مورد نقد و بررسی علمی و ادبی قرار گیرد.
اهداف: لذا در این کار تحقیقی هدف ما بر آن بوده است که آرا و اندیشه های یگانه ی دوران را از میان اثر ارزنده ی ادبی اش( دیوان اشعار) مورد ارزیابی و نقد بررسی قرار داد تا از میان اشعار به بازخوانی نظریات و افکار عالمانه ی « شاعر فقیه» بپردازیم. بنابراین در شناخت ابعاد شخصیتی این ادیب گرانقدر نیازمند آن هستیم که پاسخ های قانع کننده ای در قبال پرسش های زیر داشته باشیم:
فرمت : WORD تعداد صفحه :58
فهرست
تولد پروین................. ...................1
کودکی ..................... ........... 1
تحصیلات پروین........ ..................... 1
ازدواج..... ...................... 2
شاعران هم عصر او............ ....4
صنعت شعری.................. ..............4
بینش و طرز تفکر..........................6
بینش در شعرپروین...... ..............8
محیط اجتماعی.............................15
ممیزات شعر پروین.........................17
وفات .................................27
گذری بر اشعار دیوان پروین .........28
شعری از شهریار راجع به ..... ........ 35
منابع و مآخذ ............. ..........37
یکی دیگر از بدیع ترین و دلاویزترین شکوفه های ادب فارسی و یکی از منادیان محبت و مردمی و تقوی در عصر حاضر پروین اعتصامی است. پروین اعتصامی مسمات به رخشنده شاعره ایرانی دخت مرحوم یوسف اعتصامی (اعتصام الملک آشتیانی طاب ثراه) در (25 اسفند 1285 هـ . ش/1906 م) در تبریز متولد گردید.
در کودکی به اتفاق پدر به تهران آمد و بقیه عمر خود را در این شهر گذرانید. ادبیات عربی و فارسی را نزد پدر آموخت و دورة مدرسه اناثیه آمریکایی تهران را به پایان رسانید.
به علاوه بنا به آشنایی و مکاتبات پدرش باطالبوف قطعا آثار او را هم خوانده است. و از همه آنها برای پرورش ذهنیات خود در دنیای شعر سود جسته است. یکی از ممیزات شعر پروین این است که به کلی از تصنع لفظی و معنوی بدور است و مطلقا ساختگی های که در منظومات دیگران دیده می شود آشنا نیست، و از بیان صریح عقیده خویش در مظاهر مختلفه بیم ندارد. در قصاید و تمثیلات و موضوعات تعاونی و اجتماعی، همه جا این برتری و امتیاز نمایان است اخلاق او پروین، پاک طینت، پاک عقیده، پاکدامن، خوش خط، خوش رفتار، نسبت به دوستان مهربان، در مقام دوستی متواضع، و در طریق حقیقت و محبت پایدار بود- او چنانکه شیوه اغلب عقلاست، کمتر سخن می گفت و بیشتر فکر می کرد، در معاشرت سادگی و متانت را از دست نمی داد،هیچگاه از فضائل ادبی و اخلاقی خود سخنی به میان نمی آورد و همین سادگی و سکوت پروین، گاهی کوته نظران را در فضیلت ادبی و اخلاقی او به شبهه می انداخت. روی هم رفته، پروین مظهر کمال و اخلاق بود. قلب شاعر، مرکز اسرار حق و حقیقت است.
چنانکه خود پروین در اشعار خویش بر بی اعتباری دنیا مسلم شده و در این مقام چه قدر نیکو سروده است
یک سال بعد از درگذشت پروین، به تاریخ نهم فروردین سال 1321 در شماره 130 سال سوم مجله«الثقافه» در مملکت مصر شاعر معاصر عربی زبان رثائیه ای برای پروین چاپ کرد که این نشان می دهد که پروین حتی در نزد عرب ها شناخته شده بوده است و شاید این شهرت را مدیون پدر دانشمندش شادروان یوسف اعتصامی باشد پروین وقتی شعر می سرود نه نظریات شکلوسکی را خوانده بود ونه از تعبیر«مالمارمد» خبری داشت و حتی چون بیدل هم چاپ نشده بود از «حشر معانی» هم بی خبر بود ولی مسلما مقدماتی از معانی و بیان نستی را از پدر دانشمندش تلمذ کرده بود ولی صنایع ادبی و عروض و قافیه هم در عصر پروین تکرار و تلخیص نظریات تفتازانی و شمس قیس رازی بود و ادبیات تطبیقی هم به معنی امروز در نزد ملل شرقی، خاصه اعراب و ترک ها و ایرانی ها مفهومی نداشت کمتر کسی بود که معادل اصطلاحات ادبی را در زبان های اروپایی بداند. با این همه پروین اعتصامی هم به طور طبیعی شاعر آفریده شده بود. و مسائل«بیان و بدیع» ناخودآگاه در خمیره وجود ایشان جای گرفته بود. بعضی ها گمان می کنند که با دانستن و خواندن عروض و قافیه و معانی و بیان و بدیع، انسان می تواند شعر بگوید. صد البته که نه چنین است.
در تیرماه 1313 با پسرعموی پدر خود ازدواج کرد و او را شوهرش به کرمانشاه برد. لیکن این وصلت نامناسب بیش از دو ماه و نیم نپایید و به خانه پدر بازگشت و تقریباً نه ماه بعد رسماً تفریق کردند. پدر پروین قبل از ازدواج با طبع دیوان پروین شاعرة عزیز ما موافقت نمی نمود، زیرا احتمال می داد که در این مورد سوء تعبیر شود و طبع دیوان را تبلیغی برای بدست آوردن شوهر کند. اما بعد از آنکه کار ازدواج پروین پایان یافت و احتمال سوء تعبیرات از میان رفت در سال 1324 به طبع و نشر دیوان وی اقدام کرد.
در واقع در همین عرصه است که هنر شاعری و خیال پردازی پروین خود را نشان می دهد و عواطف زنانه او جسم می سازد و اسلوب خاص بیان او را به نمایش می گذارد اوج تخیل پروین در جایی است که در دل اشیاء و موجودات زنده رسوخ می کند و آنها را به بازیگری وا می دارد.
البته هم عصران او: بهاره رشید یاسمی، شهریار و دیگران، و پیش از ایشان مترجم و نویسنده کتاب«کلیله و دمنه» سنایی و عطار، انوری ، مولوی و سعدی نیز چنین کرده بودند. و به اشیاء و موجودات شخصیت انسان داده بودند در این زمینه نمونه شاخصی است. اما قوت تخیل و مشاهده پروین دست کم در قیاس با هم عصرانش چشمگیرتر است. و به ویژه او با ترسیم اشخاص و اشیاء درون آنها را نیز می کاود و می کوشد ویژگی های ژرف آنها را که از نظر دیگران پوشیده است، بارز و آشکار سازد و غالبا در این کار موفق است. شخصیت انسانی دادن به اشیاء حاصل تخیل شاعرانه است و همه شاعران چنین صنعتی را در شعر خود به کار آورده اند.