لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 6
به نام خدا
اشعه ایکس، شکلی دیگر از نور
در سال 1895 یک فیزیکدان آلمانی به نام ویلهِلم روئنتگن شکل جدیدی از پرتو را کشف نمود .وی آن را اشعهی ایکس نامید که برناشناخته بودن آن تاکید ورزد.این پرتوی اسرار آمیز قابلیت عبور از بسیاری مواد که نور مرئی را جذب می کنند٬ داشت. همچنین اشعهی ایکس قدرت جداسازی الکترونهای آزاد اتم را دارد. بیش از سال ها٬ این خصوصیات استثنایی٬ اشعهی ایکس را در بسیاری از زمینه ها مانند پزشکی و تحقیقات در مورد طبیعت اتم مؤثر ساخت. سرانجام اشعهی ایکس به عنوان شکل دیگری از نور معرفی شد .
نور٬ حاصل از جهش ها ٬ ارتعاشات و بی نظمی کل ذرات میباشد.نور مانند یک توله سگ سرزنده است که نمیتواند ساکن باشد.صندلی که شما روی آن نشستهاید در نگاه و احساس غیر متحرک به نظر می رسد.اما اگر شما بتوانید از دید اتمی به آن نگاه کنید خواهید دید که اتم ها و مولکول ها در حال ارتعاشند.صدها ترلیون مرتبه در ثانیه ارتعاش به هم برخورد میکنند. در حالیکه سرعت به دور گشتن الکترون 25000مایل در ساعت است.وقتی ذرات باردار برخورد میکنند بر اثر تغییرات ناگهانی حرکتشان یک بسته انرژی تولید میکنند که فوتون نامیده میشوند. فوتون ها با سزعت نور دور میشوند.در واقع آن ها نور یا امواج الکترومغناطیس هستند برای شروع یک استفاده فنی. تا این زمان الکترونهای باردار تنها ذرههای شناخته شده هستند که دارای بیشترین ناآرامی هستند و بنابراین عامل تولید بسیاری از فوتونهای جهان میباشد.
اشعه X می تواند به واسطه برخورد بین یک الکترون و یک پروتون پر سرعت تولید شود نور میتواند شکلهای مختلفی داشته باشد.امواج رادیویی ٬ امواج میکرو ٬ فروسرخ٬مرئی٬بسیار درخشان ٬اشعهی ایکس و امواج گاما شکلهای مختلف نور هستند. امواج رادیویی از فوتون های کم انرژی ساخته شدهاند.فوتونهای بصری تنها فوتونهایی هستند که به وسیله چشم دیده میشوند.این پرتوها میلیونها بار از پرتوهای رادیویی معمولی پر انرژی تر هستند.انرژی پرتوهای ایکس صد تا هزار برابر بیشتر از فوتونهای مرئی میباشند.سرعت ذرات هنگامی که برخورد یا ارتعاش میکنند یک محدوده را در انرژی فوتونها به وجود میآورند. هم چنین سرعت ٬ یک معیار اندازگیری دما نیز میباشد.(در یک روز گرم ذرات موجود در هوا نسبت به یک روز سرد سریعتر حرکت میکند.)
دماهای خیلی پایین (صدها درجه زیر صفر سلسیویس) تولید امواج رادیویی با انرژی کم و فوتون های امواج میکرو می نماید٬ در حالیکه بدن سرد ما (در حدود 30 درجه سلسیوس)تولید امواج مادون قرمز می کند.دماهای خیلی بالا (میلیون ها درجه سلسیوس)اشعهی ایکس تولید میکند.
گستره امواج الکترومغناطیس:طول موج پرتوهای تولید شده به وسیله یک جرم معمولا مربوط به دماست.هم چین خود فوتونها میتوانند با الکترونها برخورد کنند.اگر الکترون ها بیشتر از فوتون ها انرژی داشته باشند٬ برخور میتواند انرژی فوتونها را افزایش دهد.در این صورت فوتونها با انرژی پایین میتوانند به فوتون ها با انرژی بالا تبدیل شوند.این فرایندپراکندگی کامپتون (Compton scattering ) خوانده می شود. که در مورد سیاهچاله ها٬جایی که ماده چگال می شودو درجه حرارت میلیونی وجود دارد٬این پدیده اهمیت می یابد.فوتونهای جمع آوری شده در فضا توسط تلسکوپ اشعه ایکس ٬ لکه های تاریک را آشکار میسازد.مناطقی که در آن ٬ذرات به واسطه انفجارهای عظیم یا میدان گرانشی شدید٬به دماهای بالا برانگیخته میشوند یا انرژی کسب می کنند.
بازگشت پراکنده کامپتونی
این شرایط در کجا وجود دارد؟
در یک تغییر شگفت آور مکان٬ در دامنهای به وسعت فضای وسیع بین کهکشانها تا دنیای فروریخته و حیرت انگیز ستارههای نوترونی یا سیاهچالهها.
خطوط نشری و جزبی:
وقتی یک الکترون آزادبه وسیله میدان الکتریکی یک پروتون یا یک اتم باردار(یون)شتاب داده میشود فوتون های ساطع شده میتواند یک دامنه گسترده از انرژی را بوجود آورند.انرژیها وابسته به سرعت حرکت الکترونها و میزانی که شتاب به آنها داده شده است میباشند.انرژی فوتون های تولید شده تحت این فرایند طیف پیوسته خوانده میشود و میتواند به صورت یک منحنی پیوسته ترسیم شود.در مقایسه٬ اگر الکترون در حال گردش به دور هسته یک اتم خنثی یا باردار باشد٬طیف به صورت یک سری رأس های نوک تیز یا خطوط در می آید و این به خاطر تطابق گردش الکترون ها در اتم با نظریه کوانتم است.این گردش ها٬ یا بطور دقیق تر٬این سطوح انرژی ٬به واسطه مقدار انرژی که دارند مجزا می شوند ٬درست همانند جدا شدن پله ها به واسطه بلندیشان .همان طور که شما نمی توانید در موقیتی مابین گام های پله ای گامی بردارید ٬الکترون در اتم نمی تواند بین دو سطح انرژی قرار بگیرد.اتم برای هر عنصری مثل اکسیژن ٬کربن و ... سطح انرژی منحصر به خود دارد.
طیف NGC4151 منتقل شده با انرژی بالا توسط چندرا
مطالعه دقیق انرژی فوتون های ساطع یا جذب شده به وسیله ذرات یک اتم یک طرح کلی را برای حالت انرژی آن اتم ارائه می دهد.با دانستن این طرح کلی و گسترده انرژی ستاره شناسان قادرند در امواج ساطعه از ستارگان و گازها ٬به محاسبه مقدار هر عنصر اقدام کنند .در این صورت ستاره شناسان می توانند تعیین کنند که ستاره ها
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 8
به نام خدا
فرخی سیستانی
فرخی سیستانی شاعر شیرین سخن و بلندآوازه و باریکاندیش و سادهگوى اواخر قرن چهارم و اوایل قرن پنجم است. فرخى که در ۴۲۹ هجرى درگذشته است باید پس از سال ۳۷۰ پاى به جهان هستى نهاده باشد. مؤید این نظر آنکه پیوستن او به دربار چغانیان پس از دقیقى شاعر مدّاح آن خانواده بوده است و دقیقى در فاصلهٔ ۳۶۷ تا ۳۶۹ هجرى کشته شده است و امیر چغانى که فرخى مدح او گفته ، یعنى امیر ابوالمظفر احمدبن محمدبن محتاج چغانى پس از غلبه بر پسر عم خود ابو یحیى طاهربن فضل چغانی، در سال ۳۸۱ هجرى به امارت چغانیان رسیده و شاعر پس از ازدواج در زادگاه خود سیستان به چغانیان رفته است و سن ازدواج را طبق معمول زمان باید حدود 20سالگى فرض کنیم و باز شاعرى که چنان قصاید بلند در آغاز پیوستن خود به آن دربار بتواند بسراید ناچار باید سنینى از نوجوانى را صرف ممارست در شاعرى کرده باشد و آغاز این دوران لااقل همین حدود بیست سالگى باید باشد نه کمتر، پس وى در حدود سال ۳۹۰ هجرى یا یکى دو سال بیشتر از آن است که رهسپار دربار چغانیان شده است.
اما پیوستن او از دربار چغانیان به بارگاه محمود غزنوى به دبار سلطانى که در رسماً به سلطنت نشسته است یاپس از جنگ با ایللک خان نصر ویوسف قدرخان و امراء ترکستان یعنى جنگ کَتَر (در ۳۹۶) و تسلط کامل این شاه بر خراسان بزرگ باید باشد و یا به احتمال قوىتر پس از سال چهارصد هجرى ، زیراکه مدح احمدبن حسن میمندى رادر دورهٔ اول وزارت (۴۰۱ تا ۴۱۵هجرى) در دیوان او مىبینیم امّا از وزیر فضلدوست و ادب پرورى چون فضل بن احمد اسفراینى حامى فردوسى که پیش از او وزارت داشته است مدیحهاى در ضمن اشعار او نمىیابیم.
شاعر جز امیر چغانى، و کدخداى او امیر اسعد و سلطان محمود غزنوى و دو پسر او امیر محمد و امیر مسعود و برادر او یوسف بن ناصرالدین ، احمد بن منصور و حسنک وزیر و ابوبکر حصیرى ندیم و ابوسهل دبیر و طاهر دبیر و بوسهل عراقى و بوسهل حمدوى و ابوبکر قهستانى عارض سپاه و ایاز ایماق غلام محبوب محمود غزنوى وچند تن دیگر از بزرگان دربار غزنوى را مدح گفته است .
تاریخچه شاعری فرخی
فرخى از سیستان بود پسر جولوغ، غلام امیر خلف بانو. طبعى بغایت نیکو داشت و شعر خوش گفتى و چنگ تر زدى وخدمت دهقانى کردى از دهاقین سیستان و این دهقان او را هر سال دویست کیل پنج منى غله دادى و صد درم سیم نوحى او را تمام بودى اما زنى خواست هم از موالى خلف وخرجش بیشتر افتاد و دبه و زنبیل در افزود فرخى بىبرگ ماند و در سیستان کسى دیگر نبود مگر امرا ایشان. فرخى قصه به دهقان برداشت که مرا خرج بیشتر شده است چه شود که دهقان از آنجا که کرم اوست غلهٔ من سیصد کیل کند و سیم صد و پنجاه درم تا مگر با خرج من برابر شود. دهقان بر پشت قصه توقیع کرد که: ”اینقدر از تو دریغ نیست و افزون ازین را روى نیست“. فرخى چون بشنید مأیوس گشت و از صادر و وارد استخبار مىکرد که در اطراف و اکناف عالم نشان ممدوحى شنود تا روى بدو آرد باشد که اصابتى یابد تا خبر کردند او را از امیرابوالمظفر چغانى به چغانیان که این نوع را تربیت میکند و این جماعت را صله و جایزهٔ فاخر همى دهد و امروز از ملوک عصر و امراء وقت درین باب او را یار نیت قصیدهاى بگفت و عزیمت آن جانب کرد:
با کاروان حُلّه برفتم ز سیستان با حُلّه تنیده ز دل بافته ز جان الحق نیکو قصیده ایست و درو وصف شعر کرده است در غیت نیکوئى و مدح خود بىنظیرست. پس برگى بساخت و روى به چغانیان نهاد و چون به حضرت چغانیان رسید بهار گاه بود و امیر به داغگاه ، و شنیدم که هجده هزار مادیان زهى داشت هریکى را کرهاى در دنبال وهر سال برفتى و کرگان داغ فرمودى و عمید اسعد که کدخداى امیر بود به حضرت بود و نزلى راست مىکرد تا در پى امیر برد. فرخى به نزدیک او رفت و او را قصیدهاى خواند و شعر امیر بر او عرضه کرد. خواجه عمید اسعد مردى فاضل بود وشاعردوست شعرفرخى را شعر دید تر و عذب ، خوش و استادانه ، فرخى را سگزئى دید بى اندام جبهاى پیش و پس چاک پوشیده و دستارى بزرگ سگزىوار در سر پاى و کفش بس ناخوش و شعرى در آسمان هفتم، هیچ باور نکرد که این شعر آن سگزى را شاید بود، بر سبیل امتحان گفت: ”امیر به داغگاه است و من مىروم پیش او و ترا با خود ببرم به داغگاه که داغگاه عظیم خوش جائى است جهانى در جهانى سبزه بینى پر خیمه و شراع و ستاره، از هر یکى آواز رود مىآید و حریفان در هم نشسته و شراب همى نوشند و عشرت همى کنند و به درگاه امیر آتشى افروخته چند کوهى و کرگان را داغ همى کنند و پادشاه شراب در دست و کمند در دست دیگر شراب مىخورد و اسب مىبخشد، قصیدهاى گوى لایق وقت و صفت داغگاه کن تا ترا پیش امیر برم“. فرخى آن شب برفت و قصیدهاى پرداخت سخت نیکو و بامداد در پیش خواجه عمید اسعد آورد و آن قصیده این است: چون پرند نیلگون برروى پوشد مرغزار پرنیان هفت رنگ اندر سر آرد کوهسار چون خواجه عمید اسعد این قصیده بشنید حیران فرو ماند که هرگز مثل آن به گوش او فرو نشده بود، جملهٔ کارها فروگذاشت و فرخى را برنشاند و روى به امیر نهاد و آفتاب زرد پیش امیر آمد و گفت: ”اى خدا تو را شاعرى آوردهام که تا دقیقى روى در نقاب خاک کشیده است کس مثل او ندیده است “ و حکایت کرد آنچه رفته بود. پس امیر فرخى را بار داد، چون درآمد خدمت کرد. امیر دست داد وجاى نیکو نامزد کرد و بپرسید و بنواختش و به عاطفت خویش امیدوارش گردانید و چون شراب دورى چند درگذشت فرخى برخاست و به آواز حزین و خوش این قصیده بخوابد که:
با کاروان حله برفتم ز سیستان ... چون تمام برخواند امیر شعرشناس بود و نیز شعر گفتى، ازاین قصیده بسیار شگفتیها نمود. عمید اسعد گفت: اى خداوند باش تا بهتر بینی. پس فرخى خاموش گشت و دم در کشید تا غایت مستى امیر، پس برخاست وآن قصیده داغگاه برخواند. امیر حیرت آورد پس در آن حیرت روى به فرخى آورد و گفت: ”هزار سر کوه آوردند همه روى سپید و چهار دست و پاى سپید ختّلى راه تو راست، تو مردى سگزى و عیارى چندان که بتوانى گرفت بگیر ترا باشد“.
فرخى شراب تمام دریافته بود اثر کرده و بیرون آمد و زود دستار از سر فرو گرفت خویشتن را در میان فسیله افکند و یک گله در پیش کرد و بدان روى دشت بیرون برد و بسیار بر چپ و راست و از هر طرف بدوانید که یکى نتوانست گرفت آخرالامر رباطى ویران بر کنار لشکرگاه پدید آمد کرگان در آن رباط شدند، فرخى بهغایت مانده شده بود در دهلیز رباط دستار زیر سر نهاد و حالى در خواب شد از غایب مستى و ماندگی. کرگان را بشمردند چهل و دو سر بودند، رفتند و احوال با امیر بگفتند. امیر بسیار بخندید و شگفتىها نمود و گفت: ”مردى مقبل است کار او بالا گیرد او را و کرگان را نگاه دارید و چون او بیدار شود مرا بیدار کنید“. مثال پادشاه را امتثال کردند دیگر روز به طلوع آفتاب فرخى برخاست و امیر خود برخاسته بود و نماز کرده بار داد و فرخى را بنواخت و آن کرگان را به کسان او سپردند وفرخى را اسب با ساخت خاصه فرمود و دو خیمه و سه استر و پنج سر برده و جامهٔ پوشیدنى و گستردنی، و کار فرخى در خدمت او عالى شد و تجملى تمام ساخت، پس به خدمت سلطان یمینالدوله محمود رفت و چون سلطان محمود را متجمل دید به همان چشم درو نگریست و کار او بدانجا رسید که تا بیست غلام سیمین کمر از پس او برنشستندى
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 6
بنام خدا
زندگینامه ادیسون
توماس الوا ادیسون (۱۱ فوریه ۱۸۴۷ - ۱۸ اکتبر ۱۹۳۱) مخترع و بازرگانی آمریکایی بود. او وسایل متعددی را طراحی یا کامل کرد که مهمترین و معروفترین آنها لامپ الکتریکی است.ادیسون در طول حیات علمی خویش توانست ۲۵۰۰ امتیاز اختراع را در ایالات متحدهٔ آمریکا، بریتانیا، فرانسه و آلمان به نام خود ثبت کند که رقمی حیرتانگیز و باورنکردنی به نظر میرسد. واقعیت این است که بیشتر اختراعات وی تکمیل شدهٔ کارهای دانشمندان پیشین بودند و ادیسون کارمندان و متخصصان پرشماری در کنار خود داشت که در پیشبرد تحقیقات و به سرانجام رسانیدن نوآوریهایش یاریش میکردند. دهنی ذغالی تلفن،ماشین تکثیر، میکروفن، گرامافون، دیکتافون، کینتوسکوپ (نوعی دستگاه نمایش فیلم)، دینام موتور و لاستیک مصنوعی از جمله مواد و وسایلی هستند که بدست ادیسون و همکارانش ابداع یا اصلاح شدند.
ادیسون از اولین مخترعانی بود که توانست با موفقیت بسیاری از اختراعات خود را به تولید انبوه برساند.
توماس ادیسون در شهر میلان ایالت اوهایو متولد شد و سالهای کودکی را در پورتهِرون میشیگان بسر برد.«آل» بیش از یک سال نتوانست به مدرسه برود و دوران نوجوانی را با کارهایی چون فروختن ساندویچ و آبنبات در کنار ریل قطار و یا سبزی فروشی گذراند. او که برای فروش اجناس خود مرتباً با ترن میان پورتهرون و دیترویت در رفت و آمد بود، توانست از شرکت راهآهن نمایندگی توزیع یک روزنامهٔ دیترویتی را بدست آورد. با پسانداز پول حاصل از فروش روزنامه، آل توانست یک ماشین چاپ دست دوم خریداری کند. او دستگاهش را در یک واگن بارکشی نصب کرد و در سن پانزده سالگی اولین شمارهی روزنامهٔ خود را با نام «ویکلی هرالد» منتشر ساخت. این نشریه که تمام کارهایش را ادیسون خود انجام میداد، نخستین و تنها روزنامهای بود که در یک قطار در حال حرکت حروفچینی و چاپ میشد.
در سال ۱۸۶۲ م. وی اتفاقاً با تلگراف که در آن زمان وسیلهٔ نوظهوری بود آشنا شد و با وجود کمشنوایی چندی بعد توانست در ادارهٔ راهآهن بهعنوان تلگرافچی شغلی برای خود بیابد و با تمرین زیاد یکی از چابک دستترین مأموران تلگراف در آمریکا شود.
ادیسون هنگامی که فقط بیست و یک سال داشت، اولین اختراع خود را که یک دستگاه الکتریکی شمارش آراء بود عرضه کرد. آن دستگاه فروش نرفت و او تصمیم گرفت که دیگر تا احتیاج و تقاضای عامه ایجاب نکند به فکر اختراع دیگری نیافتد .
در سال ۱۸۶۹ م. ادیسون که ادارهٔ راهآهن را ترک کرده بود، بهعنوان سرپرست فنی به استخدام یک مؤسسهٔ صرافی بزرگ در نیویورک در آمد. در این مقام او توانست نخستین اختراع موفقش را که نوعی تلگراف چاپی بود، به نام خود ثبت کند. تلگراف ادیسون برخلاف انواع رایج که علائم مورس را به صورت صداهای کوتاه و کشیده به گوش اپراتور میرسانیدند، آنها را به شکل خط و نقطه بر روی نوار کاغذی چاپ میکرد. او حق امتیاز اختراعش را در مقابل چهل هزار دلار به مدیر صرافخانه واگذار کرد و با پول آن در شهر نیوآرک ایالت نیوجرسی یک کارگاه تحقیقاتی برای خود برپا نمود. در محل جدید او علاوه بر تکمیل لوازم جانبی تلگراف، یک سامانهٔ پیشرفتهٔ نمایشگر اطلاعات بورس را طراحی کردکه سودهنگفتیازآنحاصلآمد.ادیسون مدتها این فکر را در سرداشت که کارگاهش را به محل بازتر و بزرگتری منتقل کند. با فراهم شدن سرمایهٔ کافی، سرانجام در سال ۱۸۷۶ م. در منطقهٔ «منلوپارک» نیوجرسی یک لابراتوار پژوهشی مجهز بنیاد نهاد و گروهی از افراد لایق و مستعد را به همکاری فراخواند.
تأسیس این آزمایشگاه نقطهٔ عطفی در رشته فعالیتهای ادیسون و از بزرگترین ابتکارهای او به شمار میرود. آزمایشگاه منلو پارک نخستین مؤسسهای بود که منحصراً با هدف تولید و تکمیل ابداعات علمی برپا شد و آن را باید نمونهٔ اولیهٔ آزمایشگاههای تحقیقاتی بزرگی دانست که از آن پس تمام صنایع مهم در کنار کارگاههای خود ایجاد کردند. در سایهٔ نظارت و سازماندهی توماس ادیسون و کار گروهی کارمندان وی صدها اختراع کوچک و بزرگ در این مؤسسه به ثمر رسیدند که البته همگی به نام ادیسون تمام شدند.
از قدیم الایام، داشتن وسیلهای که بتوان با آن صدا را ضبط کرد از آرزوهای بشر بوده است. قبل از آنکه توجه ادیسون به این مقوله جلب شود، لئون اسکوت مارتینویل فرانسوی (۱۸۵۷ م.) و دیگران تحقیقاتی کرده و گامهایی در این راه برداشته بودند؛ اما دستگاههای آنها عملا ً قابل استفاده نبود زیرا تنها با یک دور گوش دادن، صدای ضبط شده از بین میرفت.
در سال ۱۸۷۷ م. ادیسون موفق به ساخت وسیلهای شد که واقعاً کار میکرد؛ یعنی میتوانست صدا را ضبط و دو تا سه بار پخش کند. «ضبط صوت» ادیسون که فونوگراف (آوانگار) نام گرفته بود، ساختمانی ساده داشت: استوانهای فلزی بود با یک دستهٔ گرداننده که در یک انتهای آن سوزنی همراه با یک بوق تعبیه شده بود. وقتی کسی استوانه را میچرخاند و درون بوق صحبت میکرد، بر اثر ارتعاش سوزن، روی ورقهٔ نازک حلبی ِدور استوانه خراشهایی میافتاد. برای شنیدن صدای ضبط شده نیز کافی بود سوزن را به ابتدای مسیر برگردانده و دوباره استوانه را بهچرخش در آورند. کیفیت صدا البته بسیار پایین بود و صفحه حلبی هم پس از چند بار استفاده خراب میشد. با اینحال همین وسیله ابتدایی در نظر مردم بسیار شگفتانگیز مینمود و بشدت مورد استقبال قرار گرفت. روزنامهها ادیسون را «جادوگر منلوپارک» لقب دادند. حتی دولت رسماً وی را به واشینگتن دعوت کرد تا اختراعش را در برابر مقامات به نمایش بگذارد. ده سال بعد (۱۸۸۷ م.) ادیسون (یا به روایتی الکساندر گراهام بل)، استوانهٔ مومی را جایگزین ورق حلبی کرد و بالاخره امیل برلینر مخترع آمریکایی آلمانیتبار با تبدیل استوانهٔ مومی به صفحهٔ پلاستیکی، گرامافون را به شکل امروزی درآورد.
سابقهٔ سیستم روشنایی الکتریکی به اواسط قرن نوزدهم میرسد. در سال ۱۸۵۴ م. هاینریش گوبل نخستین لامپ برق را اختراع کرد که حدود چهارصد ساعت نور میداد اما آن را به نام خود به ثبت نرساند. پس از وی جیمز وودوارد، ویلیام سایر، متیو ایوانز (۱۸۷۵ م.) و جوزف سووان (۱۸۷۸ م.) مدلهای دیگر چراغهای ا لکتریکی را ارائه کردند.
کمی پیش از آنکه ادیسون نیز وارد این عرصهٔ جدید شود، والیس صنعتگر آمریکایی نوعی چراغ برق را روانهٔ بازارکرده بود که نمونهای از آن به دست ادیسون رسید (۱۸۷۸ م.). دستگاه والیس تشکیل میشد از چارچوبی با یک حباب و دو میلهٔ فلزی متحرک که به هر کدام تکه ذغالی متصل بود .عبور جریان برق از میلهها باعث میشد که دو قطعه ذغال بسوزند و میانشان قوس الکتریکی بسیار درخشانی به رنگ آبی پدیدار شود. این چراغ الکتریکی ابتدایی بازده پایینی داشت زیرا مصرف برق آن زیاد و عمر ذغالهایش کم بود. با این وجود، ادیسون که به اهمیت اختراع والیس پیبرده بود، تصمیم گرفت آن را اصلاح کند و به جای ذغال مادهٔ مناسب تری بیابد که با برق کمتر مدت درازی روشنایی بدهد و به مرور زمان نسوزد و از بین نرود.
پس از یک سال تلاش بیوقفه و آزمایش صدها مادهٔ گوناگون، سرانجام ادیسون و همکارانش توانستند با خالی کردن هوای داخل حباب و استفاده از نخ معمولی کربونیزه (ذغالیشده) لامپی بسازند که تا چهل ساعت نور بدهد. این موفقیت اولیه موجب شد تا آنها با پشتکار بیشتری به تحقیقات خود ادامه دهند و زمانیکه موفق شدند عمر متوسط چراغ برق را به پانصد ساعت برسانند، ادیسون تشخیص داد که زمان مناسب برای نمایش آن فرا رسیده است.
او از روزنامهنگاران و صاحبان سرمایه دعوت کرد تا در شب ۳۱ دسامبر ۱۸۷۹ م. برای دیدن اختراع جدیدش به منلوپارک بیایند. به دستور او آزمایشگاه و اطراف آن را با صدها لامپ برق آراستند بطوریکه محوطهٔ منلوپارک و جادهٔ منتهی به آن غرق در نور شده بود. ادیسون میهمانان خود را با چیزی روبرو کرده بود که برایشان سابقه نداشت. منظرهٔ لامپهای نورانی بازدیدکنندگان را به شدت تحت تأثیر قرار داد؛ بطوریکه وقتی ادیسون نقشهٔ خود را برای تأسیس یک کارخانهٔ بزرگ الکتریسیته در نیویورک مطرح کرد پیشنهادش با استقبال گرم سرمایهداران حاضر روبرو شد.
در ۲۷ ژانویه ۱۸۸۰ م. ادیسون تقاضانامهٔ دریافت امتیاز اختراع «لامپ روشنایی الکتریکی» را به ادارهٔ اختراعات آمریکا تسلیم کرد اما با درخواستش موافقت نشد. کارشناسان سازمان معتقد بودند که طراحی و ساخت لامپ ادیسون بر مبنای مطالعات ویلیام سایر انجام شده است؛ بنابراین تنها امتیاز اختراع رشتهٔ ذغالی شده پرمقاومت (مادهٔ تولیدکنندهٔ نور لامپ) به ادیسون تعلق گرفت.
در ۱۳ فوریه ۱۸۸۰ م. وی به کشف یک پدیدهٔ مهم فیزیکی نائل آمد که اکنون به اثر ادیسون معروف است.
دو سال پس از نمایش عمومی لامپ الکتریکی، (۱۸۸۲ م.) ساختمان کارخانهٔ مرکزی تولید برق موسوم به «ایستگاه پرل استر یت» به پایان رسید و در چهارم سپتامبر همان سال نخستین سیستم توزیع نیروی الکتریسیته در جهان با قدرت ۱۱۰ ولت و ۵۹ مشتری در پایین محلهٔ منهتن به دست ادیسون افتتاح گردید.
چندی بعد ادیسون کوشید تا حق امتیاز لامپ برق را در بریتانیا از آن خود کند و بر رقیبش جوزف سووان – که مستقل از ادیسون موفق به اختراع لامپ حرارتی ِرشته کربنی شده بود- پیروز شود اما پس از یک دعوای حقوقی بیحاصل، دو طرف با یکدیگر به توافق رسیدند و برای بهرهمند شدن از منافع اختراعشان در بریتانیا شرکت «ادیسووان» را تأسیس کردند. این شرکت در سال ۱۸۹۲ م. جزئی از کمپانی بزرگ جنرال الکتریک (متعلق به ادیسون) گردید.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 6
به نام خدا
فناوری نانو چیست؟
به طور کلی این فناوری عبارت از کاربرد ذرات در ابعاد نانو است. یک نانومتر، یک میلیاردم متر است. از دو مسیر به این ابعاد می توان دسترسی پیدا کرد. یک مسیر دسترسی از بالا به پایین و دیگری طراحی و ساخت از پایین به بالا است. در نوع اول، ساختارهای نانو با کمک ابزار و تجهیزات دقیق از خرد کردن ذرات بزرگ تر حاصل می شوند. در طراحی و ساخت از پایین به بالا که عموما آن را فناوری مولکولی نیز می نامند، تولید ساختارها، اتم به اتم و یا مولکول به مولکول تولید و صورت می گیرند. به عقیده مدیر اجرایی موسسه نانوتکنولوژی انگلستان، فناوری نانو ادامه و گسترش روند مینیاتوریزه کردن است و به این طریق تولید مواد، تجهیزات و سامانه هایی با ابعاد نانو انجام می شود. درحقیقت فناوری نانو به ما امکان ساخت طراحی موادی را می دهند که کاملا دارای خواص و اختصاصات جدید هستند. به بیان دیگر این نوع فناوری چیزهایی را که در اختیار داریم با خصوصیات جدید در اختیار قرار می دهد و یا آنها را از مسیرهای نوینی می سازد. اما گویا صنایع داروسازی از مدت ها قبل به ساخت ذرات ریز مشغول بوده اند. به نظر پروفسور Buckton، طی سخنرانی که در کنفرانس علوم دارویی انگلستان BPC انجام داد ادعا نمود که فناوری نانو در داروسازی اصطلاح تازه به کار گرفته شده ای برای فناوری تولید ذرات در اندازه میکرونی particles Micro است که از سال ها قبل تهیه و ساخته می شده اند. پس چه چیزی در این بین جدید خواهد بود؟ به عقیده مدیر اجرایی موسسه فناوری نانو انگلیس، دستیابی و ساخت دستگاه های آنالیز پیشرفته و ابداع روش های آنالیز نوین سبب می شود تا ما بتوانیم رفتار مواد را به دقت مورد شناسایی قرار دهیم و از این رهگذر بتوانیم آنها را با ظرافت خاصی دستکاری کنیم. • تغییر در خصوصیات دارویی کاربرد فناوری نانو در پزشکی تاثیرات مهمی دارد. شرکت Elan یکی از شرکت هایی است که از فناوری نانو در تغییر ذرات دارویی استفاده می کند. این شرکت فرایند آسیاب کردن کریستال های نانو را در اختیار دارد که اجازه می دهد بعد از این پروسس، ذراتی مانند داروی Sirolimns متعلق به شرکت Wyeth که اجبارا می بایست در فرمولاسیون محلول خوراکی به کار برند، بهبود یافته و آن را بتوانند به فرم قرص ارایه نمایند. یعنی با تهیه ذرات نانو فرم محلول این ماده به فرم جامد تبدیل می شوند. داروی Sirolimns به عنوان یک تضعیف کننده سیستم ایمنی همراه سایر فرآورده های دارویی در موارد پیوند اعضا مانند پیوند کلیه به کار می رود. این شرکت مدعی است که با کاهش سایز ذره سرعت انحلال Sirolimns به مقداری که بتواند به فرم قرص ارایه شود افزایش می یابد. از نظر تجاری این نوع فناوری آسیاب نمودن فقط مختص داروهای با حلالیت بسیار ضعیف است، اما به عقیده این شرکت 40 الی 50 درصد فرآورده های جدید (NCE) تقریبا در این رده قرار می گیرد. فناوری نانو همچنین در زمینه داروهای پپتیدی که عمدتا برای محفوظ ماندن از متابولیسم می بایست به فرم تزریقی تجویز شوند به کمک آمده است و شرایطی را می تواند فراهم نماید تا آنها را بتوان از طریق سایر روش های داروسازی ونیز مورد پذیرش بیمار تجویز کرد. شرکت Xstal Bio که با دانشگاه های Glasgow Strathelyde همکاری می کند، توانسته است کریستال های نوینی بسازد که با ذرات پروتئینی پوشش داده شده اند. مدیر اجرایی شرکت Xstal Bio معتقد است که اغلب شرکت ها، برای تهیه ذرات نانو از مسیر خرد کردن ذرات بزرگ تر به ذرات کوچک تر استفاده می کنند، اما آنها فرایندی را در اختیار دارند که مستقیما ذرات کوچک از آن تهیه می شود، بدون آنکه احتیاج به فرایند زیادتری داشته باشند. این فرمولاسیون انسولین استنشاقی را انجام می دهد. بیماران می توانند به سادگی با اسپری کردن و تنفس آن، پودر خشک انسولین و یا یک پروتئین دیگری را دریافت کنند. برای اینکه این راه تجویز به طور موثر در اختیار باشد، ذرات محتوی آن باید آنقدر ریز باشند تا بتوانند در بخش های عمقی مجاری تنفسی نفوذ کنند والبته آنقدر ریز هم نباشد تامبادا پس از مصرف از دهان و بینی خارج شوند. بنابر این شرکت Xstal Bio مسیر اثباتی خاصی را پشت سر گذرانده است و هم اکنون این فرآورده در بیماران تحت آزمایش است. فناوری نانو در زمینه تشخیص ساده بیماری ها، تصویربرداری ها و برآوردسریع از کارایی مصرف دارو در افراد نیز کاربردهایی دارد. به طور کلی این فناوری در تولید اعضای مصنوعی، کاشت داروها، استفاده از تشخیص های فردی در کنترل آزمایش های درون تنی و تشخیصی و داروسازی نوین کاربرد دارد. درخصوص آخرین مواردی که اشاره شد، یعنی مونیتورینگ تشخیصی و داروسازی، این فناوری قادر است ریز وسیله داروهایی بسازد تا پس از کاشتن آن در بدن و کمک آن، سطح خونی مواد بیولوژیک درون بدن دائما تحت کنترل باشد و در صورت نیاز مقداری دارو آزاد و ارایه شود. • ژن درمانی یکی دیگر از کاربردهای فناوری نانو در زمینه دارو رسانی ژن هاست. Vector های موجود، ویروس های اصلاح شده روی سیستم ایمنی بدن دارای اثراتی هستند، بنابراین تحقیقات روی ساخت، ذرات نانو که قابلیت حمل ژن ها را داشته باشند از موارد مورد نیاز می باشد. سایر روش های آزادسازی و دارو رسانی به منظور افزایش تاثیر دارو و کاهش اثرات جانبی آنها نیز وجود دارند که مورد تحقیق می باشند. به طور مثال کاربرد پوشش هایی که تحت تابش نور فعال می شوند برای کاربرد داروهای خاص در استخوان ها به کار گرفته می شود از این موارد هستند. این نوع داروها عمدتا به علت نوع پوشش دادن آنها، غیرمحلول باقی می مانند و در استخوان ها جذب می شوند. این پوشش ها پس از قرار گرفتن در معرض نور و تابش به فرم محلول درآمده و اجازه می دهند تا دارو به محل اثر خود رسیده و تاثیر نماید. این تحقیقات همچنین بر روی ذرات مغناطیسی که به کمک آن بتوان داروها را به محل اصلی هدایت نمود نیز انجام می شوند. پوشش ذرات غیر نانو با پلیمرهایی نظیر پلی اتیلن گلیکول نیز از
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 4
فلسفه خدا
خداشناسی برگسون
میتوان حرکتهای را در شهود حیات مشاهده کرد. لحظاتی است که این شهود به معنای یگانه شدن فیلسوف با آگاهی به چیزها نیست، بلکه آگاهی از یک توافق و خویشاوندی میان خود و پدیدارهاست. در این حال سخن بر سر روشنگری زندگی نیست، بر سر گشودن رمز آن است، همانگونه که یک صورتگر- و برگسون نیز کم یا بیش همین را میگویدــ راز یک چهره را میگشاید. باید« نیت زندگی، آن حرکت ساده را بازیافت که در خطوط چهره در جنبش است و آنها را به هم مرتبط میکند تا با معنا جلوه کنند». در ما توان اینگونه بازخوانی هست، زیرا در هستی تن یافتهی ما، در خویشتن ما، الفبا و دستور زبان زندگی نگاشته شده اما نه به این مقصود که ما یا زندگی ما جلوهگاه معنایی کامل و تمام باشد. در اینجا نیز آقای لورْوا قاطعانه در بهترین سمت فلسفهی برگسون به راه است آنگاه که: زندگانی را «چون تناسب با مقصود جستجوگر» میبیند که در آن مقصود و راه نیل به آن، قضا و معنای (خردپذیر) انگیزانندهی یکدیگرند. در این غایتمندی سنگین، در این معنای در حال کار، آن آسودگی فرمانروای آگاهی کیهانشناسیک را نمییابیم که با ژستی به سادگی حرکت دست ما، همهی جزئیاتی را که زندگی یک اندام برساختهی آن است از خود بیرون فرو میافکند.
چندانکه باید از خود پرسید آیا شهود خدا نزد برگسون در خدایی «که نیروست» و در آغاز از آن سخن گفتیم، خلاصه شدنی است؟ میدانیم که او به اختصار ذات خدا را چون دیرندی در زمان که از دیرندِ زمانی ما با دوامتر است تعریف کرده، همچون «همبستگی» همهی دیرندها که دیرند هستی ما را هم به طریق اولی در برمیگیرد. و او آن را «ابدیت زندگی» نام نهاده است. اما این بدین معناست که با همسنجی پایندگی خدا با زمانمندی خود، از بیشی به کاستی گذر کردهایم و نیازی نیست که به روشنگری این کاستی بپردازیم که به گفتهی مالبرانش، نیستی صفت نمیپذیرد. اما دیدیم که برگسـون سرانجام دیرنـد زمانی ما را با نبود مضاعفی که آینـده و گـذشته رویاروی اکنون مینهند، با گسیختگیای که در سرشاری حضور هستی پدید میآید، تعریف میکند. اگر خدا به راستی ابدیت زندگی است و اگر همانگونه که برگسون میگوید « چیزی پیش اندر ساخته» نیست، لازم میآید نفی یعنی نیستی در خدا «که نیروست» رخنه کند و کافی است که هم سخن با راوِسون دربارهی فلسفهی برگسون گفت: « اندیشهی نامتناهی، چیزی از پراپری خود را باطل کرده تا ]بتواند[ رستاخیزی پدید آورد، یعنی چیزها را بیدار کند و به آنها هستی عطا کند.» اما اگر به راستی خدا به مثَل از خود منفصل شده تا نیستی را در خود پذیرا شود و اگر موجودات با روگرداندن از خدا، یعنی جداگانگی از ذات او پدید میآیند، بنابراین برآمده از او نیستند، او اصلی نیست که بتوان از آن به زمانمندی خود و به جهان رسید، بلکه همانا خدایی است که از خود به سوی او فراز می رویم. در هر لحظه از بالندگی زمانمندی خود، در هر جنبش آن، وجود خدا را حدس میزنیم، همچون شکلِ از خیال بافتهای که احساس میکنیم در آستانهی هم آمیزی با میدانِ دید ماست و یارای «ثابت» کردن ] آن را با نگاه[ و شناختن آن را نداریم و در ضمن میدانیم که بیوجودِ زمانمندِ ما و به خودی خود نیز وجود ندارد. در آنچه برگسون دربارهی خدا همچون اصل نیکی میگوید، این نکته بیشتر خود را مینمایاند. میدانیم که او با بحرانهای الهیات استدلالی که شرّ را چون درجهی ضعیفتری از نیکی میگیرند، به شدت مخالف است:« فیلسوف میتواند در سکوت دفتر کار خود، با حجتهایی از این دست دل خوش سازد، اما رواروی ِ مادری که جان سپردن فرزند خود را به چشم دیده، چه اندیشه خواهد کرد؟» تنها خوش بینیای که برای او پذیرفتنی است یک خوشبینی « تجربی» است: این امر که انسانها به رغم همه چیز، زندگانی را میپذیرند و نیز اینکه فرا سوی خوشی و ضد آن، شادی نیز در کار هست. این خوشبینی بر درد و رنج به عنوان شرط شادی صحه نمیگذارد. نمیانگارد که نگاهی هست ناکرانمند که در ژرفای جهان و ظلمتِ درد فرو میرود و همچندِ یک تصدیق است. زمانیکه فلسفهی برگسون را میخوانیم چنین مینماید که انسان در بن ذات شکلیافتهی خود، به سخا و گشادهدلی بر میخورد که با نادمسازی و ناهمپایی جهان تباهی نمیپذیرد و علیهی این نادم سازی، همسویِ اوست. آقای لوروا با رد کردن اینکه ایدهی خدا، یک روشنگری نظری است، در همان معنا و با شدت بیشتری میگوید:« . . . خدا را در اینکه در ما زنده است، در کار خدا گونه ساختن خود، میشناسیم در این معنا، باز میتوان گفت هنوز خدایی برای خود نداریم، او با خود ما در حال خدا شدن است.» در خداشناسی برگسون، مانند شاید تمامی خداشناسیهای از مسیحیت تاکنون، نوعی «تکان خوردگی» به چشم میخورد که روشن نمیکند آیا این خداست که انسانها را در وجود انسانی آنان حمایت میکند یا به عکس، زیرا برای باز شناختن هستی خدا، ناگزیریم از گذرگاه هستی خود عبور کنیم و این دیگر یک حاشیه روی نیست.
در همسنجی با خدا که نیروست، زندگی ما یک شکست بود، و جهان یک تباهی گرفتگی، که جز با بازگشت به خود آن نمیتوانستیم به بهبود ؟ریتسیم؛ و بعکس با خدایی که همجبههی انسانهاست، تاریخی آیندهنگر هم پاسخ خواهد بود که تجربهای است پی جوی شکوفایی و تحقق خود. نقد ایدهی پیشرفت نزد برگسون به پیشرفتی نظر دارد که در آن احتمال جایی ندارد و خود انگیخته است. اینجا نیز به یک مورد خاص از تو هم واپسنگر برمیخوریم: ما در یک رویداد گذشته، زمینهی آمادهسازی اکنون خود را میبینیم، در حالی که این گذشته در زمان خود یک «فعل کامل» بوده، و این توفیق کنونی ماست که آن را به پیشانگارهای تبدیل میکند. اما همین امر توانایی شگفتی را در ما جلوهگر میکند که همانا توانایی تعبیر بازیافت و تعبیر گذشته و ابداع پی آمدی برای آن است. حتی اگر در این میان دگردیسی و جهشی هم پیش آید، بی در کار بودن یک حس مشترک گذشته و اکنون، این دگردیسی و جهش هم ناممکن میبود. پس برگسون به معنایی برای تاریخ و به پیشرفت، اذعان دارد، به شرط آنکه سخن بر سر نیرویی خود انگیخته نباشد و آن را نه با یک ایده، بلکه از طریق یک ثابت سوگیری، تعریف کرد، و به این دریافت رسید که هر اندازه تاریخ بررسی شدنی است، و همان اندازه هم ساختنی است. آنگاه، دیگر چیزی در تاریخ نیست که به کلی از معنا بیبهره باشد، دو بخشی بودنهای آن، بنبستهای آن، بازگشتهای آن به راههای وانهاده، چند پاره شدنها و مبارزات آن، تنها در نظر یک اندیشهی انتزاعی که خواستار فروکاستن مشکلات تاریخ به مشکلات ایدههاست، بیمعنا و خرد ستیز جلوه میکند. اما اینجا سخن بر سر رو یا رو نهادن و مقابلهی ایدهها نیست که بر سر کالبد بخشیدن و زندگانی بخشیدن به آنهاست، و در این حال، جز با به آزمون گذاشتن آنها، نمیتوان دانست به چه کار میآیند. این آزمایش موضعگیری و مبارزه است. برگسون میگوید، در این صورت، مبارزه «تنها جنبهی سطحی پیشرفت است.»
همان به که یگانگی آغازین از هم گسیخت و جهان و تاریخ به بیان آمد. چند پاره بودن انسان، از خود بیگانه بودن او، که پیش از این، مانع از آن میشد که « انسانی الهی» باشد، اکنون واقعیت او و موجب ارزش اوست. او چند پاره است، زیرا یک «نوع» نیست یک «چیز آفریده» نیست، زیرا او یک«همت آفریننده» است. برگسون میگوید.« او یک تناقض تحقق یافته است.» چرا که بشریت برای ارزمند بودن نمیتوانسته است« بییاری خود انسانِ، به شکل نهایی خویش درآید.» یکپارچگی آغازین، نمادی است که خواص کنونی ما مظهر خود میداند، زیرا میخواهد همزمان هم چون جان، خود را باز شناسد و هم چون تن. دعوتی است به اینکه از همهی پارهها پیکرهای از نهادها بتراشیم تا جان خود را در آن باز شناسد. لحن نامحافظهکارانهی گفتار برگسون، چه بر سر ماشین محوری باشد، چه فراغت کارگری و یا وضعیت زنان، ناشی از همین است. اینجا نیز آقای لوروا از معنای نهفتهی فلسفهی برگسون پیشنگرشی داشت، آنگاه که سراسر تاریخ ما را از رنسانس به بعد، همچون انقلابی به راه میدید و از « اهمیت مطلقی که ویژگیهای انسانی یافتن» دارد، سخن میگفت.