لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 9
بیوگرافی فروغ فرخزاد
شاعری نوپرداز و با احساس، هنرمند نقاش، فیلمساز، تهیه کننده فیلم "خانه سیاه" در مورد جذامیان و همچنین فعالیت در امور سینمایی.اشعار فروغ به زبانهای زنده دنیا ترجمه شده و حتی در کشور لیتوانی آثار او ترجمه گردیده است. آثار فروغ فرخزاد هم اکنون هم مورد توجه اغلب جوانها و علاقمندان به شعر نو می باشد.فروغ فرخزاد در دیماه سال 1313 در محله امیریه تهران از پدر و مادری تفرشی پا به عرصه وجود نهاد. پدرش محمد فرخ زاد یک نظامی سختگیر بود و مادرش زنی ساده و خوش باور.او فرزند چهارم یک خانواده نه نفری بود. چهار برادر به نامهای امیر مسعود، مهرداد و فریدون و دو خواهر به نامهای پوران و گلوریا.
پس از اتمام دوران دبستان به دبیرستان خسروخاور رفت. در همین زمان تحت تاثیر پدرش که علاقمند به شعر و ادبیات بود. کم کم به شعر روی آورد. و دیری نپائید که خود نیز به سرودن پرداخت. خودش می گوید که " در سیزده چهارده سالگی خیلی غزل می ساختم ولی هیچگاه آنها را به چاپ نرساندم. " در سال 1329 در حالی که 16 سال بیشتر نداشت با نوه خاله مادرش پرویز شاپور که 15 سال از او بزرگتر بود ازدواج کرد. این عشق و ازدواج ناگهانی بخاطر نیاز فروغ به محبت و مهربانی بود. چیزی که در خانه پدری نیافته بود. پس از پایان کلاس سوم دبیرستان به هنرستان بانوان می رود و به آموختن خیاطی و نقاشی می پردازد. از ادامه تحصیلاتش اطلاعاتی در دست نیست.می گویند که او تحصیلات را قبل از گرفتن دیپلم رها می کنداولین مجموعه شعر او به نام " اسیر " در سال 1331 در سن 17 سالگی منتشر می گردد. کم و بیش اشعاری از او در مجلات به چاپ می رسد.با به چاپ رسیدن شعر " گنه کردم گناهی پر ز لذت" در یکی از مجلات هیاهوی عظیمی بپا می شود و فروغ را بدکاره می خوانند و از آن پس مورد نا مهربانی های فراوان قرار می گیرد.
" گریزانم از این مردم که با من به ظاهر همدم و یکرنگ هستندولی در باطن از فرط حقارت به دامانم دو صد پیرانه بستند "
در سال 1332 با شوهرش به اهواز می رود. دیری نمی پاید که اختلافات زناشوئی باعث برگشت فروغ به تهران می شودحتی تولد کامیار پسرشان نیز نمی تواند پایه های این زندگی را محکم سازد. سرانجام فروغ در سال 1334 از شوهرش جدا می شودقانون فرزندش را از او می گیرد. حتی حق دیدنش را. فروغ 16 سال تمام و تا آخر عمرش هرگز فرزندش را ندید
" وقتی اعتماد من از ریسمان سست عدالت آویزان بود
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 12
مختصری از بیوگرافی
استانلی کوبریک
( کارگردان سینما )
استانلی، کوبریک
استانلی کوبریک در 26 جولای 1928 در نیویورک متولد شد. در « کالج سیتی » دانشگاه نیویورک تحصیل کرد. 1947 با توبا متز ازدواج کرد ( 1952 از هم جدا شدند )؛ 1952 با روت سوبتکای رقصنده ازدواج کرد؛ فرزند: کاترین؛ سال 1985 با کریستین هارلن ازدواج کرد؛ فرزندان : آنیاو ویوین. 1964 برای مجلهای « لوک » در نیویورک عکاسی میکرد. 1950 اولین فیلمش را ساخت و عکاسی را رها کرد. 1955 جیمز هریس را ملاقات کرد و به اتفاق او کمپانی تولید فیلم « هریس ـ کوبریک » را تشکیل داد. 1957 با فیلم راههای افتخار به عنوان یک کارگردان خوشفکر مطرح شد. 1958 با مارلون براندو بر روی فیلم مزدوران کارکرد اما فیلم را پس از شش ماه رها کرد. 1959 کارگردانی اسپارتاکوس را به عهده گرفت اما بعداً مسئولیت خود را در ساخت فیلم انکار کرد. 1962 با توافق جیمز هریس شراکت خود را با وی بهم زد. 1964 تحقیق برای ساخت فیلم 2001 را آغاز کرد. 1969 برای ساخت فیلم ناپلئون اقدام کرد ( فیلم ساخته نشد). 1971 پخش فیلم پرتقال کوکی واکنشهای انتقادی تندی را برانگیخت. کوبریک در طی دوران حرفهایاش موفق به دریافت جوایز زیر گردید: بهترین کارگردانی برای دکتر استرنجلاو از منتقدین فیلم نیویورک به سال 1964؛ بهترین فیلمنامه، به همراه پیتر جرج و تری ساوترن، برای دکتر استرنجلاو از انجمن نویسندگان امریکا به سال 1964؛ اسکار برای جلوههای ویژه به خاطر فیلم 2001 به سال 1968؛ بهترین کارگردانی برای پرتقال کوکی از منتقدین فیلم نیویورک به سال 1971؛ جایزهی بهترین کارگردانی از آکادمی بریتانیا برای فیلم بری لیندون به سال 1975.
تقریباً هیچ کارگردانی نتوانسته با استقلالی که استانلی کوبریک به دست آورده است، در سیستم استودیی صنعت فیلم کار کند. او به موازات اشتهار صعودیاش، و پذیرفته شدنش به عنوان یکی فیلم ساز با اهمیت جهانی، در زمینهی نظارت هنری بر فیلمهایش و هدایت تولید هر یک از آنهاـ از مراحل اولیهی طراحی تا فیلمنامه نویسی و حتی پس از تولید ـ اختیارات فراوانی کسب کرده اشت. کوبریک توانسته است آزادی هنری گستردهای را که استودیوهای بزرگ در اختیارش نهادهاند، به خدمت کار خود در آورد؛ چراکه وی حرفهی فیلم سازی را از پایه آموخته است.
در اوایل دههی پنجاه میلادی دو مستند کوتاه برای R.K.O ساخت، پس از آن توانست دو فیلم بلند کم هزینه را که امروز میگوید:« برای کمک به یادگیری حرفهام حیاتی بودند. »
بسازد؛ که اگر موفق به چنین کاری نمیشد، ترجیح میداد سینما را فراموش کند. او هر دو فیلم را تقریباً دست تنها ساخت، چرا که هم فیلمبردار، هم صدابردار، هم تدیونگر، و هم کارگردان آنها بود.
سپس در سال 1955، جیمز هریس، تهیه کنندهی بلند پرواز را ملاقات کرد. آنها مشترکاً فیلم قتل را که دربارهی گروهی تبهکار بود که یک کامیون برنج را غارت میکردند ساختند. این فیلم نه تنها سود مناسبی برای وی داشت بلکه این گفتهی مجلهی تایم را ـ که اینک افسانهای به نظر میرسد ـ مستدل میکند که کوبریک « با دیالوگ و دوربین، چنان تخیلی آفرید که از آنچه که هالیوود از زمان رفتن پرهیاهوی اورسنولز از شهر به خود دیده بود، پرمایهتر بود. »
سپس کوبریک اجازه یافت فیلمی از روی رمان سال 1935 همفری کاب، راههای افتخار، بسازد. او در سال 1957 از روی این کتاب، غیر متعارفترین فیلم جنگی را ساخت. چنان که یکی از مورخان سینما نوشت: « کوبریک وقتی که دوربین خود را بیباکانه و بردامنهها قرار میدهدو کشتار همگانی یک لشگر را ثبت میکند، از آن به مثابهی سلاحی استفاده میکند. »
اسپارتاکوس تصویری است از بردهداری در روم قبل از مسیحیت، که کوبریک از آن به صورت « تنها فیلمی که بر آن کنترل مطلق نداشتم » یاد میکند، زیرا ستارة فیلم، کرک داگلاس، تهیه کنندهی فیلم نیز بود. اگر چه اسپارتاکوس به صورت یکی از حماسههای « زوبین و صندل » درآمد، با وجود این کوبریک عهد کرد مادام که آزادی کامل هنری نداشته باشد، به کارگردانی نپردازد؛ و بعد از آن نیز هرگز چنان فیلمی نساخت.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 12
مختصری از بیوگرافی
استانلی کوبریک
( کارگردان سینما )
استانلی، کوبریک
استانلی کوبریک در 26 جولای 1928 در نیویورک متولد شد. در « کالج سیتی » دانشگاه نیویورک تحصیل کرد. 1947 با توبا متز ازدواج کرد ( 1952 از هم جدا شدند )؛ 1952 با روت سوبتکای رقصنده ازدواج کرد؛ فرزند: کاترین؛ سال 1985 با کریستین هارلن ازدواج کرد؛ فرزندان : آنیاو ویوین. 1964 برای مجلهای « لوک » در نیویورک عکاسی میکرد. 1950 اولین فیلمش را ساخت و عکاسی را رها کرد. 1955 جیمز هریس را ملاقات کرد و به اتفاق او کمپانی تولید فیلم « هریس ـ کوبریک » را تشکیل داد. 1957 با فیلم راههای افتخار به عنوان یک کارگردان خوشفکر مطرح شد. 1958 با مارلون براندو بر روی فیلم مزدوران کارکرد اما فیلم را پس از شش ماه رها کرد. 1959 کارگردانی اسپارتاکوس را به عهده گرفت اما بعداً مسئولیت خود را در ساخت فیلم انکار کرد. 1962 با توافق جیمز هریس شراکت خود را با وی بهم زد. 1964 تحقیق برای ساخت فیلم 2001 را آغاز کرد. 1969 برای ساخت فیلم ناپلئون اقدام کرد ( فیلم ساخته نشد). 1971 پخش فیلم پرتقال کوکی واکنشهای انتقادی تندی را برانگیخت. کوبریک در طی دوران حرفهایاش موفق به دریافت جوایز زیر گردید: بهترین کارگردانی برای دکتر استرنجلاو از منتقدین فیلم نیویورک به سال 1964؛ بهترین فیلمنامه، به همراه پیتر جرج و تری ساوترن، برای دکتر استرنجلاو از انجمن نویسندگان امریکا به سال 1964؛ اسکار برای جلوههای ویژه به خاطر فیلم 2001 به سال 1968؛ بهترین کارگردانی برای پرتقال کوکی از منتقدین فیلم نیویورک به سال 1971؛ جایزهی بهترین کارگردانی از آکادمی بریتانیا برای فیلم بری لیندون به سال 1975.
تقریباً هیچ کارگردانی نتوانسته با استقلالی که استانلی کوبریک به دست آورده است، در سیستم استودیی صنعت فیلم کار کند. او به موازات اشتهار صعودیاش، و پذیرفته شدنش به عنوان یکی فیلم ساز با اهمیت جهانی، در زمینهی نظارت هنری بر فیلمهایش و هدایت تولید هر یک از آنهاـ از مراحل اولیهی طراحی تا فیلمنامه نویسی و حتی پس از تولید ـ اختیارات فراوانی کسب کرده اشت. کوبریک توانسته است آزادی هنری گستردهای را که استودیوهای بزرگ در اختیارش نهادهاند، به خدمت کار خود در آورد؛ چراکه وی حرفهی فیلم سازی را از پایه آموخته است.
در اوایل دههی پنجاه میلادی دو مستند کوتاه برای R.K.O ساخت، پس از آن توانست دو فیلم بلند کم هزینه را که امروز میگوید:« برای کمک به یادگیری حرفهام حیاتی بودند. »
بسازد؛ که اگر موفق به چنین کاری نمیشد، ترجیح میداد سینما را فراموش کند. او هر دو فیلم را تقریباً دست تنها ساخت، چرا که هم فیلمبردار، هم صدابردار، هم تدیونگر، و هم کارگردان آنها بود.
سپس در سال 1955، جیمز هریس، تهیه کنندهی بلند پرواز را ملاقات کرد. آنها مشترکاً فیلم قتل را که دربارهی گروهی تبهکار بود که یک کامیون برنج را غارت میکردند ساختند. این فیلم نه تنها سود مناسبی برای وی داشت بلکه این گفتهی مجلهی تایم را ـ که اینک افسانهای به نظر میرسد ـ مستدل میکند که کوبریک « با دیالوگ و دوربین، چنان تخیلی آفرید که از آنچه که هالیوود از زمان رفتن پرهیاهوی اورسنولز از شهر به خود دیده بود، پرمایهتر بود. »
سپس کوبریک اجازه یافت فیلمی از روی رمان سال 1935 همفری کاب، راههای افتخار، بسازد. او در سال 1957 از روی این کتاب، غیر متعارفترین فیلم جنگی را ساخت. چنان که یکی از مورخان سینما نوشت: « کوبریک وقتی که دوربین خود را بیباکانه و بردامنهها قرار میدهدو کشتار همگانی یک لشگر را ثبت میکند، از آن به مثابهی سلاحی استفاده میکند. »
اسپارتاکوس تصویری است از بردهداری در روم قبل از مسیحیت، که کوبریک از آن به صورت « تنها فیلمی که بر آن کنترل مطلق نداشتم » یاد میکند، زیرا ستارة فیلم، کرک داگلاس، تهیه کنندهی فیلم نیز بود. اگر چه اسپارتاکوس به صورت یکی از حماسههای « زوبین و صندل » درآمد، با وجود این کوبریک عهد کرد مادام که آزادی کامل هنری نداشته باشد، به کارگردانی نپردازد؛ و بعد از آن نیز هرگز چنان فیلمی نساخت.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 12
مختصری از بیوگرافی
استانلی کوبریک
( کارگردان سینما )
استانلی، کوبریک
استانلی کوبریک در 26 جولای 1928 در نیویورک متولد شد. در « کالج سیتی » دانشگاه نیویورک تحصیل کرد. 1947 با توبا متز ازدواج کرد ( 1952 از هم جدا شدند )؛ 1952 با روت سوبتکای رقصنده ازدواج کرد؛ فرزند: کاترین؛ سال 1985 با کریستین هارلن ازدواج کرد؛ فرزندان : آنیاو ویوین. 1964 برای مجلهای « لوک » در نیویورک عکاسی میکرد. 1950 اولین فیلمش را ساخت و عکاسی را رها کرد. 1955 جیمز هریس را ملاقات کرد و به اتفاق او کمپانی تولید فیلم « هریس ـ کوبریک » را تشکیل داد. 1957 با فیلم راههای افتخار به عنوان یک کارگردان خوشفکر مطرح شد. 1958 با مارلون براندو بر روی فیلم مزدوران کارکرد اما فیلم را پس از شش ماه رها کرد. 1959 کارگردانی اسپارتاکوس را به عهده گرفت اما بعداً مسئولیت خود را در ساخت فیلم انکار کرد. 1962 با توافق جیمز هریس شراکت خود را با وی بهم زد. 1964 تحقیق برای ساخت فیلم 2001 را آغاز کرد. 1969 برای ساخت فیلم ناپلئون اقدام کرد ( فیلم ساخته نشد). 1971 پخش فیلم پرتقال کوکی واکنشهای انتقادی تندی را برانگیخت. کوبریک در طی دوران حرفهایاش موفق به دریافت جوایز زیر گردید: بهترین کارگردانی برای دکتر استرنجلاو از منتقدین فیلم نیویورک به سال 1964؛ بهترین فیلمنامه، به همراه پیتر جرج و تری ساوترن، برای دکتر استرنجلاو از انجمن نویسندگان امریکا به سال 1964؛ اسکار برای جلوههای ویژه به خاطر فیلم 2001 به سال 1968؛ بهترین کارگردانی برای پرتقال کوکی از منتقدین فیلم نیویورک به سال 1971؛ جایزهی بهترین کارگردانی از آکادمی بریتانیا برای فیلم بری لیندون به سال 1975.
تقریباً هیچ کارگردانی نتوانسته با استقلالی که استانلی کوبریک به دست آورده است، در سیستم استودیی صنعت فیلم کار کند. او به موازات اشتهار صعودیاش، و پذیرفته شدنش به عنوان یکی فیلم ساز با اهمیت جهانی، در زمینهی نظارت هنری بر فیلمهایش و هدایت تولید هر یک از آنهاـ از مراحل اولیهی طراحی تا فیلمنامه نویسی و حتی پس از تولید ـ اختیارات فراوانی کسب کرده اشت. کوبریک توانسته است آزادی هنری گستردهای را که استودیوهای بزرگ در اختیارش نهادهاند، به خدمت کار خود در آورد؛ چراکه وی حرفهی فیلم سازی را از پایه آموخته است.
در اوایل دههی پنجاه میلادی دو مستند کوتاه برای R.K.O ساخت، پس از آن توانست دو فیلم بلند کم هزینه را که امروز میگوید:« برای کمک به یادگیری حرفهام حیاتی بودند. »
بسازد؛ که اگر موفق به چنین کاری نمیشد، ترجیح میداد سینما را فراموش کند. او هر دو فیلم را تقریباً دست تنها ساخت، چرا که هم فیلمبردار، هم صدابردار، هم تدیونگر، و هم کارگردان آنها بود.
سپس در سال 1955، جیمز هریس، تهیه کنندهی بلند پرواز را ملاقات کرد. آنها مشترکاً فیلم قتل را که دربارهی گروهی تبهکار بود که یک کامیون برنج را غارت میکردند ساختند. این فیلم نه تنها سود مناسبی برای وی داشت بلکه این گفتهی مجلهی تایم را ـ که اینک افسانهای به نظر میرسد ـ مستدل میکند که کوبریک « با دیالوگ و دوربین، چنان تخیلی آفرید که از آنچه که هالیوود از زمان رفتن پرهیاهوی اورسنولز از شهر به خود دیده بود، پرمایهتر بود. »
سپس کوبریک اجازه یافت فیلمی از روی رمان سال 1935 همفری کاب، راههای افتخار، بسازد. او در سال 1957 از روی این کتاب، غیر متعارفترین فیلم جنگی را ساخت. چنان که یکی از مورخان سینما نوشت: « کوبریک وقتی که دوربین خود را بیباکانه و بردامنهها قرار میدهدو کشتار همگانی یک لشگر را ثبت میکند، از آن به مثابهی سلاحی استفاده میکند. »
اسپارتاکوس تصویری است از بردهداری در روم قبل از مسیحیت، که کوبریک از آن به صورت « تنها فیلمی که بر آن کنترل مطلق نداشتم » یاد میکند، زیرا ستارة فیلم، کرک داگلاس، تهیه کنندهی فیلم نیز بود. اگر چه اسپارتاکوس به صورت یکی از حماسههای « زوبین و صندل » درآمد، با وجود این کوبریک عهد کرد مادام که آزادی کامل هنری نداشته باشد، به کارگردانی نپردازد؛ و بعد از آن نیز هرگز چنان فیلمی نساخت.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 29
فهرســـــــــــــــــــــــــــت
اسامی .................................................................................... صفحه
سعدی ......................................................................................... 2
خواجه عبدالله انصاری ...................................................................... 4
روح الله موسوی خمینی .................................................................... 5
آیت الله خامنه ای ........................................................................... 6
شمس الدین محمد جوینی ..................................................................11
امام محمد غزالی ............................................................................11
ژول ورن ..................................................................................11
حافظ .........................................................................................12
سهراب سپهری ............................................................................ 15
نیما یوشیج ....................................................................................16
بیابانکی سعید ................................................................................18
لطفعلی صورتگر............................................................................. 18
جلال آل احمد ............................................................................... 19
دکتر محمود صنایی ......................................................................... 20
شیخ بهایی ................................................................................... 20
حاج آخوند ملا عباس تربتی ............................................................... 21
دکتر غلامحسین یوسفی .................................................................... 22
پل الوار ...................................................................................... 22
مولوی ...................................................................................... 23
خواجه نصر الدین توسی .................................................................. 24
غلامعلی حداد عادل ....................................................................... 24
محمد حسین هیکل ......................................................................... 25
ابوالفضل رشید الدین میبدی ............................................................. 25
جامی ....................................................................................... 26
عبید زاکانی ................................................................................. 28
عباس اقبال آشتیانی .................................................................... 29
]
ســـــــعدی
مصلح الدین ابو محمد عبدالله بن مشرف بن مصلح بن مشرف معروف به سعدی شیرازی در حدود 606 هجری در شیراز در میان خاندانی که از عالمان دین بودند ولادت یافت پدرش ملازم اتابک سعد بن زنگی بود . سعدی هم از دوران کودکی تحت تربیت پدر قرار گرفت و از هدایت و نصیحت او برخوردار گشت ولی در کودکی یتیم شد و ظاهرا در حجر تربیت نیای مادری خود که بنا بر بعض اقوال مسعود بن مصلح الفارسی پدر قطب الدین شیرازی بوده قرار گرفت . مقدمات علوم ادبی و شرعی را در شیراز آموخت سپس برای ادامه تحصیلات به بغداد رفت . این سفر که مقدمه سفر های طولانی دیگر سعدی بود در حدود سال 620 – 621 هجری اتفاق افتاد.
سعدی در بغداد در مدرسه معروف نظامیه آن شهر به ادامه تحصیل پرداخت و در همین شهر بود که از حضور جمال الدین ابو الفرج عبد الرحمن ملقب به المحتسب بهره مند شد . لازم به گفتن است که وی در هنگام سقوط بغداد به دست هولاگو (656 هجری ) به قتل رسید . سعدی از این بزرگ به عنوان مربی و شیخ یاد می کند .
چند سالی را سعدی در بغداد گذراند باید به دوران تحصیل و کسب فیض از بزرگترین مدرسان مشایخ عهد که در آن شهر جمع بودند تقسیم کرد .
سعدی در حدود سال 655 به شیراز و در مراجعت به آن شهر در شمار نزدیکان سعد بن ابی بکر بن سعد بی زنگی در آمد ولی نه به عنوان یک شاعر درباری بلکه در عین انتساب به دربار سلغری و مدح پادشاهان آن سلسله و عده ای از رجال ، زندگی را به آزادگی و ارشاد و خدمت به خلق در رباط شیخ کبیر شیخ ابو عبدالله خفیف می گذرانیده و با حرمت بسیار زندگانی را بسر می برده است . بهر حال عمر سعدی در شیراز به نظم قصائد و غزلها و تألیف رسالات مختلف او و شاید به وعظ و تذکیر می گذشت و در این دوره نیز سفری به مکه کرد و از راه تبریز به شیراز بازگشت و در این سفر با شمس الدین صاحب دیوان جوینی و برادرش ملاقات نمود و در خدمت اباقاخان به عزت و احترام پذیرفته شد و او را از مواعظ خود برخوردار نمود. وفات سعدی در ذی الحجه سال 690 هجری اتفاق افتاد . از جمله شاعران استاد در عصر وی که در خارج از ایران می زیسته اند یکی امیر خسرو و دیگری حسن دهلوی است که هر دو از سعدی در غزلهای خود پیروی می کردهاند .
سعدی را میتوان یکی از بزرگترین و بهترین شعرای درجه اول زبان فارسی شناخت . شهرت او به واسطه زبان فصیح و بیان معجزه آسای او در موعظه و راهنمای مردم همراه با امثال و حکایات دلپذیر است وی شاعری شوخ طبع و شیرین زبان است که در نظم و نثر خود مثال های فارسی را
گنجانده و شاعر و نویسنده ای است که گرم و سرد روزگار را چشیده و در مدح و غزل راهی نو در پیش گرفت و همگان او را در زمره یکی از بزرگترین سخنوران زبان فارسی قلمداد کرده اند . از مهمترین آثار او میتوان گلستان و بوستان سعدی را نام برد .
نمونه اشعار
نه طریق دوستانست و نه شرط مهربانــی که به دوستان یکدل، سر دست برفشــان
نفسی بیا و بنشین، سخنی بگو و بشـــنو که به تشنگی بمردم، بر آب زنده گـــان
دل عارفان ببردند و قرار پارسایــــان همه شاهدان به صورت، تو به صورت معانی
نه خلاف عهد کردم،که حدیث جز تو گفتم همه بر سر زبانند و تو در میان جا نـــی
مده ای رفیق پندم، که نظر بر او فکنـدم تو میان ما ندانی، که چه میرود نها نــی
دل دردمند سعدی، ز محبت تو خون شـد نه به وصل میرسانی ، نه به قتل میرها نی
خواجه عبدالله انصاری
شیخالاسلام ابواسماعیل عبدالله بن ابیمنصور محمد (زادهٔ ۳۹۶ ه . ق / ۱۰۰۶ م . درگذشته ۴۸۱ ه. ق. / ۱۰۸۸ م.) معروف به «پیر هرات» و «پیر انصار» و «خواجه عبدالله انصاری» و «انصاری هروی»، دانشمند و عارف بود.
وی از اعقاب ابوایوب انصاری است. مادرش از مردم بلخ بود و عبدالله خود در هرات متولد شد و از کودکی زبانی گویا و طبعی توانا داشت چنان که شعر پارسی و تازی را نیکو میسرود و در جوانی در علوم ادبی و دینی و حفظ اشعار عرب مشهور بود و مخصوصاً در حدیث قوی بود و امالی بسیار داشت و در فقه روش امام حنبل را پیروی میکرد.
وی در تصوف از شیخ ابوالحسن خرقانی تعلیم گرفت و جانشین او بود. محل اقامتش بیشتر در هرات بود و در آنجا تا پایان زندگانی بتعلیم و ارشاد اشتغال داشت.
انصاری شعر میسرود ولیکن بیشتر شهرت وی بجهت رسالات و کتب مشهوری است که تألیف کرده است و از آن جمله است ترجمه املاء طبقاتالصوفیهٔ سلمی به لهجه هروی و تفسیر قرآن که اساس کار میبدی در تألیف کشفالاسرار قرار گرفته است.
از رسائل منثور او که به نثر مسجع نوشته مناجاتنامه، نصایح، زادالعارفین ، کنزالسالکین، قلندرنامه، محبتنامه، هفتحصار، رسالهٔ دل و جان، رسالهٔ واردات و الهینامه را میتوان نام برد
نمونه شعر :
در راه خدا دو کعبه آمد حاصل یک کعبه صورت است و یک کعبه دل
تا تو ا نی زیارت دل ها کــن کامرون ر هزار کعبه باشد یک دل