لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 24
شهاب الدین یحیی ابن حبش بن امیرک ابوالفتوح سهروردی
شهاب الدین یحیی ابن حبش بن امیرک ابوالفتوح سهروردی، ملقب به شهابالدین و شیخ اشراق و شیخ مقتول (۵۴۹ - ۵۸۷ ق / ۱۱۵۴ - ۱۱۹۱ م) فیلسوف نامدار ایرانی بودهاست.
زندگی
قابل اعتمادترین منبع برای مطالعه زندگینامه سهروردی کتاب نزهه الارواح و روضه الافراح است که تاریخ فلسفهای است و به دستِ یکی از مهمترین شارحان آثار سهروردی، شمسالدین شهروزی نوشته شدهاست. اصل عربی این کتاب هنوز در ایران منتشر نشده است.
شهابالدین سهروردی در سال ۵۴۹ هجری قمری/۱۱۵۵ میلادی در دهکده سهرورد از قیدار زنجان واقع در ایران زاده شد. وی تحصیلات مقدماتی را که شامل حکمت، منطق و اصول فقه بود در نزد مجدالدین جیلی استادِ فخر رازی در مراغه آموخت و در علوم حکمی و فلسفی سرآمد شد و بقوت ذکا، وحدت ذهن و نیک اندیشی بر بسیاری از علوم اطلاع یافت.[۱] سهروردی بعد از آن به اصفهان، که در آن زمان مهمترین مرکز علمی و فکری در سرتاسر ایران بود، رفت و تحصیلات صوری خود را در محضر ظهیرالدین قاری به نهایت رسانید. در گزارشها معروف است که یکی از همدرسان وی، فخرالدین رازی، که از بزرگترین مخالفان فلسفه بود، چون چندی بعد از آن زمان، و بعد از مرگ سهروردی، نسخهای از کتاب تلویحات وی را به او دادند آن را بوسید و به یادِ همدرس قدیمش در مراغه اشک ریخت.
سهروردی پس از پایان تحصیلات رسمی، به سفر در داخل ایران پرداخت، و از بسیاری از مشایخ تصوف دیدن کرد.در واقع، در همین دوره بود که سهروردی شیفته راه تصوف گشت و دورههای درازی را به اعتکاف و عبادت و تفکر گذراند. او همچنین سفرهایش را گسترش داد و به آناتولی و شامات رسید، و چنانچه از گزارشها برمیآید، مناظر شام در سوریه کنونی او را بسیار مجذوب خود نمود. در یکی از سفرها از دمشق به حلب رفت و در آنجا با ملک ظاهر پسر صلاح الدین ایوبی (سردار معروف مسلمانان در جنگهای صلیبی ) دیدار کرد.ملک ظاهر که محبت شدیدی نسبت به صوفیان و دانشمندان داشت، مجذوب این حکیم جوان شد و از وی خواست که در دربار وی در حلب ماندگار شود. سهروردی نیز که عشق شدیدی نسبت به مناظر آن دیار داشت، شادمانه پیشنهاد ملک ظاهر را پذیرفت و در دربار او ماند.در همین شهر حلب بود که وی کار بزرگ خویش، یعنی، حکمةالاشراق را به پایان برد.
اما سخن گفتنهای بی پرده و بی احتیاط بودن وی در بیان معتقدات باطنی در برابر همگان، و زیرکی و هوشمندی فراوان وی که سبب آن میشد که با هر کس بحث کند، بر وی پیروز شود، و نیز استادی وی در فلسفه و تصوف، از عواملی بود که دشمنان فراوانی مخصوصا از میان علمای قشری برای سهروردی فراهم آورد.
وفات
عاقبت به دستاویز آن که وی سخنانی برخلاف اصول دین میگوید، از ملک ظاهر خواستند که او را به قتل برساند، و چون وی از اجابت خواسته آنها خودداری کرد، به صلاح الدین ایوبی شکایت بردند. متعصبان او را به الحاد متهم کردند و علمای حلب خون او را مباح شمردند.
صلاحالدین که به تازگی سوریه را از دست صلیبیون بیرون آورده بود و برای حفظ اعتبار خود به تایید علمای دین احتیاج داشت، ناچار در برابر درخواست ایشان تسلیم شد.
به همین دلیل، پسرش ملک ظاهر تحت فشار قرار گرفت و ناگزیر سهروردی را در سال ۵ رجب ۵۸۷ هجری قمری به زندان افکند و شیخ همان جا از دنیا رفت. وی در هنگام مرگ، ۳۸ سال داشت. علت مستقیم وفات وی معلوم نیست.(البته مشهور آن است که سهروردی به دلیل گرسنگی از دنیا رفت.)[۲]
فلسفه اشراق
سهروردی کسی است که مکتب فلسفی اشراق را بوجود آورد که بعد از مرگش وسعت یافت. او نظریه خود را در اواخر قرن ششم و اوایل قرن هفتم ارائه کرد.[۳] سهروردی را رهبر افلاطونیان جهان اسلام لقب دادهاند. او خود فلسفه اش را حکمت اشراق نامیده بود که به معنای درخشندگی و برآمدن آفتاب است و اقوام لاتین آن را aurora consurgens نام نهاده اند. اما این تفکر فلسفه خاص افلاطونی نیست و در آن آرای افلاطون و ارسطو و نوافلاطونیان و زرتشت و هرمس و اسطوره تحوت و آرای نخستین صوفیان مسلمان در هم آمیخته است.[۴]
مکتب سهروردی هم فلسفه هست و هم نیست. فلسفه است از این جهت که به عقل اعتقاد دارد، اما عقل را تنها مرجع شناخت نمیداند. عرفان است از این نظر که کشف و شهود و اشراق را شریف ترین و بلندمرتبه ترین مرحله شناخت میشناسد.[۵] او به سختی بر ابن سینا می تازد و از کلیات و مثل افلاطون دفاع میکند. بر وجودشناسی ابن سینا ایراد میگیرد که چرا اظهار داشته که در هر شئ موجود، وجود امری حقیقی است و ماهیت امری اعتباری، و برای تحقق محتاج وجود است. در حالی که طبق حکمت اشراق، ماهیت امری حقیقی است و وجود امری اعتباری.[۶]
خلاصه حکمت اشراق
سهروردی در ضمن تحصیل چنین استنباط کرد که موجودات دنیا از نور به وجود آمده و انوار به یکدیگر میتابد و آن تابش متقابل را اشراق خواند و به همین جهت لقب شیخ الاشراق را یافت.
نظریه فلسفی سهروردی این بود که هستی غیر از نور چیزی نیست و هر چه در جهان است و بعد از این به وجود میآید نور میباشد. منتها بعضی از نورها رقیق است و برخی غلیظ و برخی از انوار ذرات پراکنده دارد و پارهای دیگر دارای ذرات متراکم است.
او معتقد بود که نور یکی بر دیگری میتابد و لذا جهان جز اشراق نمیباشد. بعضی از نورها ضعیف اند وبعضی رقیق و برخی تراکم دارد . همانگونه که نورهای قوی بر ضعیف میتابد نورهای ضعیف هم بسوی انوار قوی تابش دارد. انسان که از موجودات جهان است از نور میباشد و به دیگران میتابد همانگونه که نورهای دیگران به او میتابد. بمناسبت اینکه از انسان به دیگران نور تابیده میشود انسان فیاض است و میتواند به دیگران نور برساند و از نور سایرین روشن شود.
سهروردی میگفت که حکمت بر دو نوع است: حکمت لدنی و حکمت العتیقه. حکمت العتیقه یعنی حکمت قدیم همواره بوده و در قدیم هندیها و ایرانیها و بابلیها و مصریها و بعد از آن یونانیها برخوردار بوده اند. اما حکمت لدنی خاصان از آن برخوردار میشوند. اما در آغاز این دو حکمت از یک مبدا سرچشمه میگرفته و آن ادریس بوده که نام دیگر آن هرمس است.بعد از اینکه مردم حکمت از ادریس آموختند به عقیده او به دو شاخه شد که یکی به سمت ایران ودیگری بهطرف مصر و بعد این دو شاخه وارد اسلام گردید.[۱]
منابع حکمت اشراق
عرفان و تصوف
یکی از وجوه اساسی تمایز حکمت اشراق از حکمت مشاء رابطه ماهوی آن با نور و مسایل و حقایق عرفانی است . ذوالنون مصری، سهل بن عبد الله تستری, ابو یزید بسطامی, حسین بن منصور حلاج و ابوسعید ابی الخیر از جمله عارفانی هستند که سهروردی از آنها تأثیر پذیرفتهاست.
قرآن و حدیث
در رسایل سهروردی، عقل در مقابل وحی نیست بلکه درطول وحی است. حملات غزالی بر فلسفه مشاء در کتابهای ((تهافت الفلاسفه)) و ((المنقذ من الضلال)) ضرباتی کاری بر پیکره جریان فلسفی در جهان اسلام وارد کرد.یکی از
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 11
مولانا جلال الدین محمد بلخی (مولوی)
جلال الدین محمد بن بهاءالدین محمد بن حسینی خطیبی بکری بلخی معروف به مولوی یا ملای روم ، یکی از بزرگترین عارفان ایرانی و از بزرگترین شاعران این سرزمین به شمار می رود. خانواده وی از خاندانهای محترم بلخ بود و گویا نسبش به ابوبکر خلیفه می رسد و پدرش از سوی مادر دختر زاده سلطان علاءالدین محمد خوارزمشاه بود و به همین جهت به بهاءالدین ولد معروف شد.
وی در سال 604 هجری در بلخ ولادت یافت. چون پدرش از بزرگان مشایخ عصر بود و سلطان محمد خوارزمشاه با این سلسله لطفی نداشت ، به همین علت بهاءالدین در سال 609 هجری با خانواده خود خراسان را ترک کرد. از راه بغداد به مکه رفت و از آنجا در الجزیره ساکن شد و پس از نه سال اقامت در ملاطیه (ملطیه) سلطان علاءالدین کی قباد سلجوقی که عارف مشرب بود او را به پایتخت خود، شهر قونیه دعوت کرد و این خاندان در آنجا مقیم شد. هنگام هجرت از خراسان جلال الدین پنج ساله بود . پدرش در سال 628 هجری در قونیه رحلت کرد.
پس از مرگ پدر، مدتی در خدمت سید برهان الدین ترمذی که از شاگردان پدرش بود و در سال 629 هجری به آن شهر آمده بود ، شاگردی کرد. آنگاه خود جزو پیشوایان طریقت شد و طریقه ای فراهم ساخت که پس از وی انتشار یافت و به اسم طریقه مولویه معروف شد. خانقاهی در شهر قونیه بر پا کرد و در آنجا به ارشاد مردم پرداخت. آن خانقاه کم کم به دستگاه عظیمی بدل شد و معظم ترین اساس تصوف بشمار رفت و از آن پس تا این زمان آن خانقاه و آن سلسله در قونیه باقی است و در ممالک شرق پیروان بسیار دارد. جلال الدین محمد مولوی همواره با مریدان خود می زیست تا اینکه در پنجم جمادی الاخر سال 672 هجری رحلت کرد. وی یکی از بزرگترین شاعران ایران و یکی از مردان عالی مقام جهان است. آثار وی به بسیاری از زبانهای مختلف ترجمه شده است. این عارف بزرگ در وسعت نظر، بلندی اندیشه ، بیان ساده و دقت در خصائل انسانی، یکی از برگزیدگان نامی دنیای بشریت به شمار می رود و یکی از بلندترین مقامات را در ارشاد فرزند آدمی دارد. سرودن شعر تا حدی تفنن و تفریح و نوعی لفافه برای ادای مقاصد عالی او بوده و این کار را وسیله تفهیم قرار داده است. اشعار وی به دو قسمت منقسم میشود، نخست منظومه معروف اوست که از معروف ترین کتابهای زبان فارسی است و آنرا "مثنوی معنوی" نام نهاده است.
این کتاب که صحیح ترین و معتبرترین نسخه های آن شامل 25632 بیت است، به شش دفتر منقسم شده و آن را بعضی به اسم صیقل الارواح نیز نامیده اند. دفاتر شش گانه آن همه به یک سیاق و مجموعه ای از افکار عرفانی و اخلاقی و سیر و سلوک است که در ضمن، آیات و احکام و امثال و حکایتهای بسیار در آن آورده است و آن را به خواهش یکی از شاگردان خود بنام حسن بن محمد بن اخی ترک معروف به حسام الدین چلبی که در سال 683 هجری رحلت کرده است ، به نظم درآورد ، جلال الدین مولوی هنگامی که شور و وجدی داشته، چون بسیار مجذوب سنایی و عطار بوده است، به همان وزن و سیاق منظومه های ایشان ، اشعاری با کمال زبردستی بدیهه می سروده است و حسام الدین آنها را می نوشته. نظم دفتر اول در سال 662 هجری تمام شد و در این موقع به واسطه فوت زوجه حسام الدین ناتمام مانده و سپس در سال 664 هجری دنباله آنرا گرفته و پس از آن بقیه را سرود . قسمت دوم اشعار او، مجموعه بسیار قطوری است شامل نزدیک صدهزار بیت غزلیات و رباعیات بسیار، که در موارد مختلف عمر خود سروده و در پایان اغلب آن غزلیات ، نام شمس الدین تبریزی را برده و به همین جهت به کلیات شمس تبریزی و یا کلیات شمس معروف است. گاهی در غزلیات خاموش و خموش تخلص کرده است و در میان آن همه اشعار که با کمال سهولت می سروده است، غزلیات بسیار دقیق و شیوایی هست که از بهترین اشعار زبان فارسی به شمار می آید.
جلال الدین بلخی پسری داشته است به اسم بهاءالدین احمد معروف به سلطان ولد ، که جانشین پدر شده و سلسله ارشاد وی را ادامه داده است. وی از عارفان معروف قرن هشتم بشمار می رود و مطالبی را که در مشافهات از پدر خود شنیده است ، در کتابی گرد آورده و "فیه مافیه" نام نهاده است. منظومه ای نیز به همان وزن و سیاق مثنوی بدست هست که به اسم دفتر هفتم مثنوی معروف شده و به او نسبت می دهند اما از او نیست. از دیگر آثار مولانا ، مجموعه مکاتیب و مجالس سبعه شامل مواعظ اوست.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 11
مولانا جلال الدین محمد بلخی (مولوی)
جلال الدین محمد بن بهاءالدین محمد بن حسینی خطیبی بکری بلخی معروف به مولوی یا ملای روم ، یکی از بزرگترین عارفان ایرانی و از بزرگترین شاعران این سرزمین به شمار می رود. خانواده وی از خاندانهای محترم بلخ بود و گویا نسبش به ابوبکر خلیفه می رسد و پدرش از سوی مادر دختر زاده سلطان علاءالدین محمد خوارزمشاه بود و به همین جهت به بهاءالدین ولد معروف شد.
وی در سال 604 هجری در بلخ ولادت یافت. چون پدرش از بزرگان مشایخ عصر بود و سلطان محمد خوارزمشاه با این سلسله لطفی نداشت ، به همین علت بهاءالدین در سال 609 هجری با خانواده خود خراسان را ترک کرد. از راه بغداد به مکه رفت و از آنجا در الجزیره ساکن شد و پس از نه سال اقامت در ملاطیه (ملطیه) سلطان علاءالدین کی قباد سلجوقی که عارف مشرب بود او را به پایتخت خود، شهر قونیه دعوت کرد و این خاندان در آنجا مقیم شد. هنگام هجرت از خراسان جلال الدین پنج ساله بود . پدرش در سال 628 هجری در قونیه رحلت کرد.
پس از مرگ پدر، مدتی در خدمت سید برهان الدین ترمذی که از شاگردان پدرش بود و در سال 629 هجری به آن شهر آمده بود ، شاگردی کرد. آنگاه خود جزو پیشوایان طریقت شد و طریقه ای فراهم ساخت که پس از وی انتشار یافت و به اسم طریقه مولویه معروف شد. خانقاهی در شهر قونیه بر پا کرد و در آنجا به ارشاد مردم پرداخت. آن خانقاه کم کم به دستگاه عظیمی بدل شد و معظم ترین اساس تصوف بشمار رفت و از آن پس تا این زمان آن خانقاه و آن سلسله در قونیه باقی است و در ممالک شرق پیروان بسیار دارد. جلال الدین محمد مولوی همواره با مریدان خود می زیست تا اینکه در پنجم جمادی الاخر سال 672 هجری رحلت کرد. وی یکی از بزرگترین شاعران ایران و یکی از مردان عالی مقام جهان است. آثار وی به بسیاری از زبانهای مختلف ترجمه شده است. این عارف بزرگ در وسعت نظر، بلندی اندیشه ، بیان ساده و دقت در خصائل انسانی، یکی از برگزیدگان نامی دنیای بشریت به شمار می رود و یکی از بلندترین مقامات را در ارشاد فرزند آدمی دارد. سرودن شعر تا حدی تفنن و تفریح و نوعی لفافه برای ادای مقاصد عالی او بوده و این کار را وسیله تفهیم قرار داده است. اشعار وی به دو قسمت منقسم میشود، نخست منظومه معروف اوست که از معروف ترین کتابهای زبان فارسی است و آنرا "مثنوی معنوی" نام نهاده است.
این کتاب که صحیح ترین و معتبرترین نسخه های آن شامل 25632 بیت است، به شش دفتر منقسم شده و آن را بعضی به اسم صیقل الارواح نیز نامیده اند. دفاتر شش گانه آن همه به یک سیاق و مجموعه ای از افکار عرفانی و اخلاقی و سیر و سلوک است که در ضمن، آیات و احکام و امثال و حکایتهای بسیار در آن آورده است و آن را به خواهش یکی از شاگردان خود بنام حسن بن محمد بن اخی ترک معروف به حسام الدین چلبی که در سال 683 هجری رحلت کرده است ، به نظم درآورد ، جلال الدین مولوی هنگامی که شور و وجدی داشته، چون بسیار مجذوب سنایی و عطار بوده است، به همان وزن و سیاق منظومه های ایشان ، اشعاری با کمال زبردستی بدیهه می سروده است و حسام الدین آنها را می نوشته. نظم دفتر اول در سال 662 هجری تمام شد و در این موقع به واسطه فوت زوجه حسام الدین ناتمام مانده و سپس در سال 664 هجری دنباله آنرا گرفته و پس از آن بقیه را سرود . قسمت دوم اشعار او، مجموعه بسیار قطوری است شامل نزدیک صدهزار بیت غزلیات و رباعیات بسیار، که در موارد مختلف عمر خود سروده و در پایان اغلب آن غزلیات ، نام شمس الدین تبریزی را برده و به همین جهت به کلیات شمس تبریزی و یا کلیات شمس معروف است. گاهی در غزلیات خاموش و خموش تخلص کرده است و در میان آن همه اشعار که با کمال سهولت می سروده است، غزلیات بسیار دقیق و شیوایی هست که از بهترین اشعار زبان فارسی به شمار می آید.
جلال الدین بلخی پسری داشته است به اسم بهاءالدین احمد معروف به سلطان ولد ، که جانشین پدر شده و سلسله ارشاد وی را ادامه داده است. وی از عارفان معروف قرن هشتم بشمار می رود و مطالبی را که در مشافهات از پدر خود شنیده است ، در کتابی گرد آورده و "فیه مافیه" نام نهاده است. منظومه ای نیز به همان وزن و سیاق مثنوی بدست هست که به اسم دفتر هفتم مثنوی معروف شده و به او نسبت می دهند اما از او نیست. از دیگر آثار مولانا ، مجموعه مکاتیب و مجالس سبعه شامل مواعظ اوست.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 11
مولانا جلال الدین محمد بلخی (مولوی)
جلال الدین محمد بن بهاءالدین محمد بن حسینی خطیبی بکری بلخی معروف به مولوی یا ملای روم ، یکی از بزرگترین عارفان ایرانی و از بزرگترین شاعران این سرزمین به شمار می رود. خانواده وی از خاندانهای محترم بلخ بود و گویا نسبش به ابوبکر خلیفه می رسد و پدرش از سوی مادر دختر زاده سلطان علاءالدین محمد خوارزمشاه بود و به همین جهت به بهاءالدین ولد معروف شد.
وی در سال 604 هجری در بلخ ولادت یافت. چون پدرش از بزرگان مشایخ عصر بود و سلطان محمد خوارزمشاه با این سلسله لطفی نداشت ، به همین علت بهاءالدین در سال 609 هجری با خانواده خود خراسان را ترک کرد. از راه بغداد به مکه رفت و از آنجا در الجزیره ساکن شد و پس از نه سال اقامت در ملاطیه (ملطیه) سلطان علاءالدین کی قباد سلجوقی که عارف مشرب بود او را به پایتخت خود، شهر قونیه دعوت کرد و این خاندان در آنجا مقیم شد. هنگام هجرت از خراسان جلال الدین پنج ساله بود . پدرش در سال 628 هجری در قونیه رحلت کرد.
پس از مرگ پدر، مدتی در خدمت سید برهان الدین ترمذی که از شاگردان پدرش بود و در سال 629 هجری به آن شهر آمده بود ، شاگردی کرد. آنگاه خود جزو پیشوایان طریقت شد و طریقه ای فراهم ساخت که پس از وی انتشار یافت و به اسم طریقه مولویه معروف شد. خانقاهی در شهر قونیه بر پا کرد و در آنجا به ارشاد مردم پرداخت. آن خانقاه کم کم به دستگاه عظیمی بدل شد و معظم ترین اساس تصوف بشمار رفت و از آن پس تا این زمان آن خانقاه و آن سلسله در قونیه باقی است و در ممالک شرق پیروان بسیار دارد. جلال الدین محمد مولوی همواره با مریدان خود می زیست تا اینکه در پنجم جمادی الاخر سال 672 هجری رحلت کرد. وی یکی از بزرگترین شاعران ایران و یکی از مردان عالی مقام جهان است. آثار وی به بسیاری از زبانهای مختلف ترجمه شده است. این عارف بزرگ در وسعت نظر، بلندی اندیشه ، بیان ساده و دقت در خصائل انسانی، یکی از برگزیدگان نامی دنیای بشریت به شمار می رود و یکی از بلندترین مقامات را در ارشاد فرزند آدمی دارد. سرودن شعر تا حدی تفنن و تفریح و نوعی لفافه برای ادای مقاصد عالی او بوده و این کار را وسیله تفهیم قرار داده است. اشعار وی به دو قسمت منقسم میشود، نخست منظومه معروف اوست که از معروف ترین کتابهای زبان فارسی است و آنرا "مثنوی معنوی" نام نهاده است.
این کتاب که صحیح ترین و معتبرترین نسخه های آن شامل 25632 بیت است، به شش دفتر منقسم شده و آن را بعضی به اسم صیقل الارواح نیز نامیده اند. دفاتر شش گانه آن همه به یک سیاق و مجموعه ای از افکار عرفانی و اخلاقی و سیر و سلوک است که در ضمن، آیات و احکام و امثال و حکایتهای بسیار در آن آورده است و آن را به خواهش یکی از شاگردان خود بنام حسن بن محمد بن اخی ترک معروف به حسام الدین چلبی که در سال 683 هجری رحلت کرده است ، به نظم درآورد ، جلال الدین مولوی هنگامی که شور و وجدی داشته، چون بسیار مجذوب سنایی و عطار بوده است، به همان وزن و سیاق منظومه های ایشان ، اشعاری با کمال زبردستی بدیهه می سروده است و حسام الدین آنها را می نوشته. نظم دفتر اول در سال 662 هجری تمام شد و در این موقع به واسطه فوت زوجه حسام الدین ناتمام مانده و سپس در سال 664 هجری دنباله آنرا گرفته و پس از آن بقیه را سرود . قسمت دوم اشعار او، مجموعه بسیار قطوری است شامل نزدیک صدهزار بیت غزلیات و رباعیات بسیار، که در موارد مختلف عمر خود سروده و در پایان اغلب آن غزلیات ، نام شمس الدین تبریزی را برده و به همین جهت به کلیات شمس تبریزی و یا کلیات شمس معروف است. گاهی در غزلیات خاموش و خموش تخلص کرده است و در میان آن همه اشعار که با کمال سهولت می سروده است، غزلیات بسیار دقیق و شیوایی هست که از بهترین اشعار زبان فارسی به شمار می آید.
جلال الدین بلخی پسری داشته است به اسم بهاءالدین احمد معروف به سلطان ولد ، که جانشین پدر شده و سلسله ارشاد وی را ادامه داده است. وی از عارفان معروف قرن هشتم بشمار می رود و مطالبی را که در مشافهات از پدر خود شنیده است ، در کتابی گرد آورده و "فیه مافیه" نام نهاده است. منظومه ای نیز به همان وزن و سیاق مثنوی بدست هست که به اسم دفتر هفتم مثنوی معروف شده و به او نسبت می دهند اما از او نیست. از دیگر آثار مولانا ، مجموعه مکاتیب و مجالس سبعه شامل مواعظ اوست.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 13 صفحه
قسمتی از متن .doc :
مظفر الدین شاه
مظفرالدین شاه، چهارمین ولیعهد ناصرالدین شاه، پنجمین فرزند ذکور او و پنجمین پادشاه سلسلهقاجار محسوب میشود.
مظفرالدین شاه، چهارمین ولیعهد ناصرالدین شاه، پنجمین فرزند ذکور او و پنجمین پادشاه سلسلهقاجار محسوب میشود.۱ او در ۱۲۳۱ ش. در اوایل سلطنت پدرش ناصرالدین شاه به دنیا آمد و مانند سه فرزند ذکور دیگر او که بلافاصله پس از تولد، به عنوان ولیعهد شاه معرفی شدند و در طفولیت در گذشتند، در ۵ سالگی به ولایت عهدی برگزیده شد. ۲ مظفرالدین میرزا پس از انتخاب شدن به ولیعهدی طبق رسوم قاجار که از زمان فتحعلی شاه معمول بود، به پایتخت دوم ایران، تبریز فرستاده شد و قریب ۴۰ سال در این شهر ماند تا اینکه پس از کشته شدن ناصرالدین شاه در ۱۲۷۵ ش. در سن ۴۴ سالگی به سلطنت رسید. از زمان کشتهشدن ناصرالدین شاه تا جلوس مظفرالدین شاه به تخت سلطنت ۴۰ روز به طول انجامید و طی این مدت میرزا علی اصغرخان اتابک ـ امینالسلطان ـ آخرین صدراعظم ناصرالدین شاه اداره امور کشور را به دست داشت. مظفرالدین شاه در سال اول سلطنت خود امینالسلطان را از مقام صدارت عزل کرد و پیشکار سابق خود میرزا علی خان امینالدوله را به جای وی به صدارت برگزید، ولی امینالدوله که افکار تجددخواهی و غربگرائی داشت از ابتدای زمامداری خود با مخالفت علما مواجه شد و بعد از شش ماه از صدارت کنارهگیری کرد. مظفرالدین شاه پس از امینالدوله، محسنخان مشیرالدوله را به صدارت انتخاب کرد، ولی صدارت او هم بیش از سه ماه به طول نینجامید و مظفرالدین شاه مجدداً امینالسلطان را به صدارت برگزید.
1313 – 1324 ه . قدورة سوم سلطنت قاجاریهدر این دوره عکس العمل سلطنت مستبدانه ناصرالدین شاه و سیاست شوم انگلستان و سیاست خشن و ناهنجار روسیه تزاری و اعطاء امتیازات ناروا به بیگانگان و استقراض از خارجی توأم با انتشار آراء و عقاید سیدجمال الدین اسدآبادی و پیروان آزادمنش مکتب او در میان طبقات روشنفکر آزادیخواه ایران مقدمات نهضت سیاسی و فکری را فراهم ساخت. و طی یک انقلاب چهارساله سلطنت استبدادی قاجاریه به سلطنت مشروطه پارلمانی مبدل گردید. در این دوره چون پادشاه شخص ضعیف النفس و بی اراده بود امتیازات زیادی به دول استعماری واگذار شد همچنین، سیاستهای خائنانه امین السلطان باعث استقراض وامهای زیان آور از دولتهای روس و انگلیس گردید .
سلطنت مظفرالدین شاه :1- مظفرالدین شاه که به سال 1269 تولید یافت چهارمین پسر ناصرالدین شاه بود. او تا سال قتل پدرش قریب چهل سال در ولیعهدی به سر می برد و در این مدت با وجود سه سفر که ناصرالدین شاه به فرنگستان کرد و در غالب نقاط کشور به سیاحت پرداخت، مظفرالدین میرزا کمتر از آذربایجان خارج شد. چون مردی ضعیف النفس ، ترسو و از اواسط عمر به بعد علیل المزاج نیز بود.2- زمانیکه ناصرالدین شاه در حرم عبدالعظیم بدست میرزا رضای کرمانی کشته شد، امین السلطان صدراعظم ناصرالدین شاه به وسیله کلنل کاساکوفسکی رئیس سواران قزاق امنیت پایتخت را حفظ کرد.3- او مراتب را به سفرای روس و انگلیس ودول دیگر اطلاع داد و با حضور آنان در تلگرافخانه با مظفرالدین میرزا ولیعهد، که مقیم تبریز بود به وسیله تلگراف حضوری تماس گرفت و وفات شاه را به ولیعهد خبر داد.4- امین السلطان تهی بودن خزانه و عقب افتادگی جیره قراولان و نوکران دربار را به اطلاع سفرای روس و انگلیس فرستاد.5- امین السلطان به سفرای روس و انگلیس گفت ولیعهدی دیناری پول ندارد یا وسایل سفر خود به پایتختن و جلوس بر تخت سلطنت را فراهم کند.5-سفیر انگلیس تعهد کرد که به لندن تلگراف کند تا برای مبلغ مورد احتیاج دولت اعتبار لازم به بانک شاهنشاهی حواله شود.7-آنگاه تلگراف تسلیت مرگ شاه و نهنیت سلطنت شاه جدید از طرف درباریان تهیه و به تبریز مخابره شد.8- شاه جدید زمانیکه به تخت پادشاهی رسید هر کی از رجال و درباریان را در مقام خود باقی گذارد.9- مظفرالدین شاه امین السلطان را که قدرتی فوق العاده داشت همچنان در مقام صدارت باقی گذارد.سفرهای پرهزینه مظفرالدین شاه مظفرالدین شاه مانند پدرش مشتاق سفر به فرنگستان ـ اروپا ـ بود و مانند او به دشواریهای تامین هزینه سفرها اعتنا نمیکرد. روز ۲۳ فروردین ۱۲۷۹