لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 15
ادبیات شفاهی کودکانه
چکیده:
مترادف فرهنگ عامه ،فولکلور است و به آن بخش از هنر گفته می شود که به صورت شفاهی منتقل می شود. یکی از شاخه های فولکلور، ادبیات شفاهی است که شامل روایت های منظوم مانند ترانه ها ،لالایی ها ،نوحه ها،بازی های منظوم و...،همچنین روایت های منثور ماننداسطوره ها، قصه ها،چیستان ها، افسانه هاو...می باشد.
استفاده از ادبیات عامه جهت غنی تر شدن ارتباط والدین با فرزندان الزامی است.برای تقویت زبان مادری کودکان،باید شعر و قصه با زبان شنیداری و گفتاری سروده شود.
در حقیقت همه شاعر به دنیا می آیند ؛اما والدینی که درک عمیقی از عالم کودکی دارند؛می توانند استعداد فرزندانشان را بارور سازند.
اصولا کودکان با زبان برخوردی کاربردی دارند. ادبیات فولکلوریک کمک شایانی به زبان نوشتاری کودکان می کند.
نتیجه ی درخشان نوشتن به زبان کودک، پدید آمدن پیوندی صمیمانه تر میان کودک و ادبیات و به ویژه آنان وآفرینندگان این ادبیات خواهد بود .
کودکان بیش از آنکه ما بتوانیم به آنان بیاموزیم ؛می توانند به ما بیاموزند.
واژه های کلیدی و مهم :
فولکلور،ادبیات شفاهی،ادب عامه،اسطوره،نثر مسجع،سبک و سیاق ،سرودواره
تعریف فرهنگ عامیانه
"فولکلور (Folklore) در زبان فارسی به فرهنگ مردم، فرهنگ عامه، دانش عوام، فرهنگ توده و... ترجمه گردیده استو ناظر بر پژوهشهایی است که در زمینه عادات، آداب و مشاهدات، خرافات و ترانههایی که از ادوار قدیم باقی ماندهاند .
کلمه فولکلور از دو جزء تشکیل شده است:
1) فولک((folkبه معنای مردم و عامه ،توده مردم نظایر آن وکمابیش عوام در معنای غیر تخفیف آمیز آن،در برابر خواص که نخبگان و فرهیختگان جامعهاند.
2) لور( Lore) یعنی دانش، ادب به معنای قدیم این کلمه که متفاوت با ادبیات است و بیشتر مترادف با فرهنگ مجموعهای از " معارف " و دانستنیها و دانش و بینش غیر تخصصی است و مجموعاً بهترین معادل این کلمه یعنی کلمه فولکلور، فرهنگ عامه است.
البته در تعریف این کلمه هنوز هم بین علمای این علم اختلاف است.اما نقطه ی مشترکی در همه این تعریف ها هست و آن به شیوه انتقال این دانش بر می گردد. فولکلور به آن بخش از دانش و هنر گفته میشود که به صورت شفاهی و زبان به زبان، از نسلی به نسل دیگر منتقل شود.
ادب عامه یا ادب شفاهی :
یکی از شاخه های فرهنگ عامیانه یا فولکلور،ادب عامه یا شفاهی است که شامل قصه ها،افسانه ها ، اسطوره ها، وترانه ها و تصنیف ها، بازی ها، امثال وحکم، متل ها و چیستان هایی است که شفاهاً از فردی به فرد دیگر یا از نسلی به نسل دیگر منتقل می شود. این مجموعه، از مشترکات فرهنگی یک ملت و عامل پیوند آنان است. این نوع ادبیات در واقع بازتاب زندگی اجتماعی و فرهنگی مردم، شیوه ی کار و تولید آن ها و نشان دهنده ی رفتار و منش و اندیشه و احساس و مذهب و اخلاق و اعتقادات هر جامعه است که بعضاً هنوز هم صورت مکتوب نیافته و ثبت وضبط نشده است .
با مطالعه در آثار مهم کلاسیک،اعم از شعر و نثر، پی می بریم که دست مایه ی این آثار به طور مستقیم و غیر مستقیم ادب شفاهی و عامه بوده است. آیا شاهنامه فردوسی جزگردآوری و بازآفرینی روایات گذشتگان است ؟
ساختمان ادبیات عامه بر دو اصل واقع گرایی و خیال پردازی استوار است که از آمیختن این دو، صورت هایی دلپذیر و زیبا و مقبول به وجود می آید .محتوا و درون مایه ی آن نیز اغلب برداشت ها و تلقی های ساده و بی پیرایه اقوام ابتدایی و روستایی از زندگی و مرگ، جهان لاهوت و ناسوت، کاینات و طبیعت، آرزوها،تصویر مدینه ی فاضله ی انسانی و ....است. هنر شفاهی، زبانی روان و ساختی بی پیرایه دارد چرا که از زبان مردمانی ساده نقل می شود .در هنر شفاهی بر اثر بیان و انتقال، دخل و تصرفاتی صورت می گیرد تا بتواند در هر جامعه ای با نظام اجتماعی و تفکر آن جامعه انطباق یابد و هم نوا گردد. از این روست که از یک قصه، اسطوره، شعر و متل عامه با یک مضمون و محتوا، روایات و گونه های مختلفی یافت می شود. این روایات و گونه ها از زبان گویندگانی ناشناس نقل شده است. شاید بتوان گفت، گونه های ادب عامه حاصل و بازتاب ذهن جمعی افراد جامعه است که به منظور ارائه ی طریق و دستور عمل زندگی و شناساندن ارزش های اجتماعی به اعضای جامعه پدید می آیند. بنابراین ادب عامه یکی از ابزارهای مطالعه در جوامع گذشته است.
نقش آموزشی ادب عامه را نباید از نظر دور داشت چرا که تجربیات مفید و ارزنده را با اشکال گوناگون به نسل بعد منتقل می سازد. ادب عامه موجب استحکام رفتارهای اجتماعی می شود و اصول اخلاقی را تحکیم می بخشد. ادب عامه تلاش انسان هاست در گریز از محدودیت ها و ناکامی ها و نا برابری های اجتماعی و اقتصادی و محرومیت های گوناگون و به همین جهت است که آروزها و تمنیات درونی و قلبی خود را با آرامش خیال در قالب افسانه ها و قصه ها وترانه ها بیان می کنند. ادب عامه که گنجینه ای برای ادبیات مکتوب محسوب می شود، نقش مهمی در دوام و پایداری فرهنگ قومی و استمرار آن در تاریخ دارد. اکنون به اختصار انواع ادب عامه و جلوه های گوناگون آن را از نظرمی گذرانیم.
روایت های منثور:
روایت های منثور ادبیات شفاهی بیشتر شامل اسطوره ها، افسانه ها ،قصه ها، مثل هاو چیستان هاست .
اسطوره ها:
در جوامع ابتدایی، اسطوره، گزارشی حقیقی بوده است. از وقایعی که می پنداشتند در گذشته ی دور اتفاق افتاده و با توسل به آن ها،به رغم جهل و ابهام و بی اعتقادی های موجود، همواره پاسخی مطمئن و صریح پیش روی خود داشتند.اسطوره ها عموماً متضمن اصولی عقیدتی و ایمانی هستند که درباره ی اصل جهان بشر، زندگی و مرگ، خصایص انسان و حیوان و...در قالب داستان مطالبی را ارائه می دهند.شخصیت های اسطوره معمولاً آدمی زاد نیستند ولی صفات و
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 15
ادبیات شفاهی کودکانه
چکیده:
مترادف فرهنگ عامه ،فولکلور است و به آن بخش از هنر گفته می شود که به صورت شفاهی منتقل می شود. یکی از شاخه های فولکلور، ادبیات شفاهی است که شامل روایت های منظوم مانند ترانه ها ،لالایی ها ،نوحه ها،بازی های منظوم و...،همچنین روایت های منثور ماننداسطوره ها، قصه ها،چیستان ها، افسانه هاو...می باشد.
استفاده از ادبیات عامه جهت غنی تر شدن ارتباط والدین با فرزندان الزامی است.برای تقویت زبان مادری کودکان،باید شعر و قصه با زبان شنیداری و گفتاری سروده شود.
در حقیقت همه شاعر به دنیا می آیند ؛اما والدینی که درک عمیقی از عالم کودکی دارند؛می توانند استعداد فرزندانشان را بارور سازند.
اصولا کودکان با زبان برخوردی کاربردی دارند. ادبیات فولکلوریک کمک شایانی به زبان نوشتاری کودکان می کند.
نتیجه ی درخشان نوشتن به زبان کودک، پدید آمدن پیوندی صمیمانه تر میان کودک و ادبیات و به ویژه آنان وآفرینندگان این ادبیات خواهد بود .
کودکان بیش از آنکه ما بتوانیم به آنان بیاموزیم ؛می توانند به ما بیاموزند.
واژه های کلیدی و مهم :
فولکلور،ادبیات شفاهی،ادب عامه،اسطوره،نثر مسجع،سبک و سیاق ،سرودواره
تعریف فرهنگ عامیانه
"فولکلور (Folklore) در زبان فارسی به فرهنگ مردم، فرهنگ عامه، دانش عوام، فرهنگ توده و... ترجمه گردیده استو ناظر بر پژوهشهایی است که در زمینه عادات، آداب و مشاهدات، خرافات و ترانههایی که از ادوار قدیم باقی ماندهاند .
کلمه فولکلور از دو جزء تشکیل شده است:
1) فولک((folkبه معنای مردم و عامه ،توده مردم نظایر آن وکمابیش عوام در معنای غیر تخفیف آمیز آن،در برابر خواص که نخبگان و فرهیختگان جامعهاند.
2) لور( Lore) یعنی دانش، ادب به معنای قدیم این کلمه که متفاوت با ادبیات است و بیشتر مترادف با فرهنگ مجموعهای از " معارف " و دانستنیها و دانش و بینش غیر تخصصی است و مجموعاً بهترین معادل این کلمه یعنی کلمه فولکلور، فرهنگ عامه است.
البته در تعریف این کلمه هنوز هم بین علمای این علم اختلاف است.اما نقطه ی مشترکی در همه این تعریف ها هست و آن به شیوه انتقال این دانش بر می گردد. فولکلور به آن بخش از دانش و هنر گفته میشود که به صورت شفاهی و زبان به زبان، از نسلی به نسل دیگر منتقل شود.
ادب عامه یا ادب شفاهی :
یکی از شاخه های فرهنگ عامیانه یا فولکلور،ادب عامه یا شفاهی است که شامل قصه ها،افسانه ها ، اسطوره ها، وترانه ها و تصنیف ها، بازی ها، امثال وحکم، متل ها و چیستان هایی است که شفاهاً از فردی به فرد دیگر یا از نسلی به نسل دیگر منتقل می شود. این مجموعه، از مشترکات فرهنگی یک ملت و عامل پیوند آنان است. این نوع ادبیات در واقع بازتاب زندگی اجتماعی و فرهنگی مردم، شیوه ی کار و تولید آن ها و نشان دهنده ی رفتار و منش و اندیشه و احساس و مذهب و اخلاق و اعتقادات هر جامعه است که بعضاً هنوز هم صورت مکتوب نیافته و ثبت وضبط نشده است .
با مطالعه در آثار مهم کلاسیک،اعم از شعر و نثر، پی می بریم که دست مایه ی این آثار به طور مستقیم و غیر مستقیم ادب شفاهی و عامه بوده است. آیا شاهنامه فردوسی جزگردآوری و بازآفرینی روایات گذشتگان است ؟
ساختمان ادبیات عامه بر دو اصل واقع گرایی و خیال پردازی استوار است که از آمیختن این دو، صورت هایی دلپذیر و زیبا و مقبول به وجود می آید .محتوا و درون مایه ی آن نیز اغلب برداشت ها و تلقی های ساده و بی پیرایه اقوام ابتدایی و روستایی از زندگی و مرگ، جهان لاهوت و ناسوت، کاینات و طبیعت، آرزوها،تصویر مدینه ی فاضله ی انسانی و ....است. هنر شفاهی، زبانی روان و ساختی بی پیرایه دارد چرا که از زبان مردمانی ساده نقل می شود .در هنر شفاهی بر اثر بیان و انتقال، دخل و تصرفاتی صورت می گیرد تا بتواند در هر جامعه ای با نظام اجتماعی و تفکر آن جامعه انطباق یابد و هم نوا گردد. از این روست که از یک قصه، اسطوره، شعر و متل عامه با یک مضمون و محتوا، روایات و گونه های مختلفی یافت می شود. این روایات و گونه ها از زبان گویندگانی ناشناس نقل شده است. شاید بتوان گفت، گونه های ادب عامه حاصل و بازتاب ذهن جمعی افراد جامعه است که به منظور ارائه ی طریق و دستور عمل زندگی و شناساندن ارزش های اجتماعی به اعضای جامعه پدید می آیند. بنابراین ادب عامه یکی از ابزارهای مطالعه در جوامع گذشته است.
نقش آموزشی ادب عامه را نباید از نظر دور داشت چرا که تجربیات مفید و ارزنده را با اشکال گوناگون به نسل بعد منتقل می سازد. ادب عامه موجب استحکام رفتارهای اجتماعی می شود و اصول اخلاقی را تحکیم می بخشد. ادب عامه تلاش انسان هاست در گریز از محدودیت ها و ناکامی ها و نا برابری های اجتماعی و اقتصادی و محرومیت های گوناگون و به همین جهت است که آروزها و تمنیات درونی و قلبی خود را با آرامش خیال در قالب افسانه ها و قصه ها وترانه ها بیان می کنند. ادب عامه که گنجینه ای برای ادبیات مکتوب محسوب می شود، نقش مهمی در دوام و پایداری فرهنگ قومی و استمرار آن در تاریخ دارد. اکنون به اختصار انواع ادب عامه و جلوه های گوناگون آن را از نظرمی گذرانیم.
روایت های منثور:
روایت های منثور ادبیات شفاهی بیشتر شامل اسطوره ها، افسانه ها ،قصه ها، مثل هاو چیستان هاست .
اسطوره ها:
در جوامع ابتدایی، اسطوره، گزارشی حقیقی بوده است. از وقایعی که می پنداشتند در گذشته ی دور اتفاق افتاده و با توسل به آن ها،به رغم جهل و ابهام و بی اعتقادی های موجود، همواره پاسخی مطمئن و صریح پیش روی خود داشتند.اسطوره ها عموماً متضمن اصولی عقیدتی و ایمانی هستند که درباره ی اصل جهان بشر، زندگی و مرگ، خصایص انسان و حیوان و...در قالب داستان مطالبی را ارائه می دهند.شخصیت های اسطوره معمولاً آدمی زاد نیستند ولی صفات و
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 14
ادبیات فارسی ایران در پیش از اسلام
بیشتر ما میپنداریم که ادب و فرهنگ پیش از اسلام ایران با یورش عربها نابود شد وفرهنگی نوخواسته و جدا از گذشته در دامان فرهنگ اسلامی پرورش یافت. اما چگونهمیتوان باور کرد ادب و فرهنگ مردمی که پیشینهی تاریخی چندهزار ساله دارند، درزمانی کوتاه آن چنان نابود یا دگرگون شود که اثری از آن نماند و در نتیجه "آن مردمدر نادانی و بیخبری فرو روند تا پس از گذشت زمانی دراز بار دیگر در اثر عواملیدیگر از نو قدم به عالم دانش و ادب نهند، آن هم از گونهای دیگر." برعکس، نگاهیگذار به تاریخ سدههای نخست ورود اسلام به ایران نشان میدهد که ایرانیان در هماندوران که آن را دوران "فترت و انقطاع" خواندهاند، فرهنگ پربار خود را داشتند وهمان فرهنگ بود که پایههای اصلی تمدن اسلامی را پیریزی کرد. این اندیشهی بنیادیپایهی پژوهشهای گسترده و نوآورانهی دکتر محمد محمدی ملایری شد که گوشهای از آندر کتاب "فرهنگ ایرانی پیش از اسلام و آثار آن در تمدن اسلامی و ادبیات عرب" بازتابیافته است.
محمدی ملایری در کندوکاو فرهنگ پیش از اسلام ایران به سراغ فرهنگ عربی سدههاینخستین اسلامی رفته و فرهنگ ایرانی را از لابهلای آثاری که به زبان عربی به دستتازیان یا ایرانیان نگاشته شده، بیرون کشیده است. این کتاب و آثار دیگری که ایشاندر همین راستا پدیدآوردهاند، راهی نو را برای پژوهشگران و دوستداران فرهنگ ایرانو اسلام گشود که پیش از آن کمتر به آن توجه شده بود. محمدی ملایری معتقد است کهپژوهش دربارهی فرهنگ ایرانی در آثار ادبیات عرب و فرهنگ اسلامی "نه تنها برایفرهنگ ایران بلکه برای شناخت بسیاری از مسائل ناشناختهی ادبیات عربی و تمدن اسلامیهم راهی پرخیز و برکت و بلکه در برخی موارد یگانه و مشکل گشاسست." از این رو هنگامیکه ایشان در تحلیل برخی مسائل تاریخی ادب و فرهنگ عربی همین روش را به کار گرفتند،با استقبال استادان صاحبنظر عرب روبهرو شدند و برخی از آنان "شناختن سرچشمههایایرانی ادبیات عرب" را گشایش تازهای در ادبیات تطبیقی دو زبان توصیف کردند.
کتابی که در این جا معرفی میشود نخستینبار در سال 1323 به چاپ رسید ودانشگاه تهران در سال 1354 بار دیگر آن را چاپ کرد. سپس در سال 1374 انتشارات توسبا تجدیدنظر و حروفچینی و صفحهآرایی جدید آن را به چاپ سوم رساند. همین ناشر چاپدیگری از این اثر را در سال 1385 به بازار فرستاد. اثر دیگری از محمدی ملایری بانام تاریخ و فرهنگ ایران(دورهی شش جلدی)، که پژوهشی گسترده درتاریخ ساسانیان بابهرهگیری از منابع عربی و اسلامی است، نیز به کوشش انتشارات توس چند بار منتشر شدهاست. این استقبال ایران دوستان از آثار دکتر محمد محمدی ملایری را میتوان به حسابنوآورانه بودن پژوهشهای آن استاد فرزانه گذاشت و چنین برداشت کرد که ایشان درپاکسازی اندیشهی نادرستی که پیوستگی فرهنگ ایرانی و گسترش آن را در فرهنگ اسلامینادیده میگیرد، گام بزرگی برداشته است.
ادبیات فارسییا پارسی به ادبیاتی گفته میشود که به زبان فارسی نوشته شده باشد. ادبیات فارسی تاریخی هزار و صد ساله دارد. شعر فارسی و نثر فارسی دو گونه اصلی در ادب فارسی هستند. برخی کتابهای قدیمی در موضوعات غیرادبی مانند تاریخ، مناجات و علوم گوناگون نیز دارای ارزش ادبی هستند و با گذشت زمان در زمره آثار کلاسیک ادبیات فارسی قرار گرفتهاند.
آوازه برخی شاعران و نویسندگان ایرانی از مرزهای ایران فراتر رفتهاست. شاعران و نویسندگانی نظیر فردوسی، سعدی، حافظ شیرازی، مولوی، عمر خیام و نظامی شهرتی جهانی دارند. در میان چهرههای شناخته شده ادبیات معاصر فارسی در جهان میتوان به صادق هدایت در داستان و احمد شاملو در شعر اشاره کرد.
ادبیات ایران پیش از اسلام
در زمان بغتسما (۲۰۵ - ۲۵۹ ه. ق.) شاعری به نام حنظله بادغیسی (ف.۲۲۰) ظهور کرد. در عهد بغتسما محمد بن وصیف و فیروز مشرقی و ابوسلیک گرگانی به سرودن شعر پرداختند.
سامانی
در دوره سامانی شعر و نثر پارسی هر دو راه کمال سپرد. در شعر شهید بلخی، رودکی سمرقندی، ابو شکور بلخی، ابو الموید بلخی، منجیک ترمذی، دقیقی طوسی، کسائی مروزی، عماره مروزی. در نثر رساله در احکام فقه حنفی تصنیف ابوالقاسم بن محمد سمرقندی، شاهنامه ابو منصوری، کتاب گرشاسب و عجائب البلدان هر دو تالیف ابو الموید بلخی، ترجمه تاریخ طبری توسط ابو علی بلعمی، ترجمه تفسیر طبری توسط گروهی از دانشمندان، حدود العالم (در جغرافیا)، رساله استخراج تالیف محمد بن ایوب حاسب طبری پرداخته شد.
آل بویه
در دوره آل بویه منطقی رازی و غضایری در شعر نامبردارند و در نثر دانشنامه رازی علائی و رگشناسی به قلم ابن سینا پرداخته شد و ابوعبید جوزانی بخش ریاضی دانشنامه را به رشته تحریر درآورد و قصه حی بن یقظان به فارسی ترجمه و شرح شد.
غزنویان
در دوره غزنویفردوسی، عنصری بلخی، عسجدی، فرخی سیستانی و منوچهری شعر پارسیسبک خراسانی را به کمال رسانیدند و ابو نصر مشکان نویسنده مکتوبات درباری سبکی بدیع در نثر پدید آورد.
سلجوقیان و خوارزمشاهیان
در زمان سلجوقیان و خوارزمشاهیان شاعران بزرگ چون اسدی، ناصرخسرو، قطران تبریزی، مسعود سعد سلمان، عمر خیام، امیرمعزی، انوری، خاقانی، نظامی، ازرقی، ادیب صابر، رشید وطواط، ظهیر فاریابی، جمالالدین اصفهانی، مجیر بیلقانی، ابوالفرج رونی، سیدحسن غزنوی، عبدالواسع جبلی، سنایی، عطار، مختاری غزنوی، عمعق بخاری و جز آنان ظهور کردند.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 20
ادبیات مشروطه
ادبیات مشروطه، به ادبیات دورهای گفته میشود که در آن شاعران، نویسندگان و اصحاب هنر، ادبیات را وسیلهای برای بیان اهداف سیاسی و اجتماعی خود، از جمله تنریر افکار مردم، آزادی و استقرار مشروطیت، قرار داده بودند؛ که از نظر زمانی بین سالهای 1240 تا 1299 هـ.ش. را دربرمیگیرد.
ایرانیان دوره مشروطه، در اثر آشنایی با اروپا و کشورهای دیگر به عقب ماندگی های خود در زمینه ساختار های اقتصادی و سیاسی پی برده و مشکل اساسی را در نبود قانون و وجود حکومت استبدادی دریافتند، لذا برای حاکم شدن بر سرنوشت خود – دمکراسی – و ایجاد قانون و آزادی خواستار مشروطه شدند و این خواستها را در بستر شعر، طنز، داستان، نمایشنامه و ...گسترش دادند.
متفکران مشروطه دریافتند که برای بیدار کردن مردم و آگاه کردن آنان نسبت به پیشرفت جامعه، باید با کهنهها جنگید و هر چه بیشتر راه را برای «نو» گشود. بنابراین، ادبیات مشروطه در جریان جدال با ادبیات کهنه، شکل و جان میگیرد و به همین دلیل از همه جهت- چه از نظر شکل و چه از نظر محتوا- نو و سنت شکن است. میرزا فتحعلی آخوندزاده، یکی از قدیمیترین متفکران مشروطه میگوید:« به هر چه دست میزنی ایجاب میکند که از آن انتقاد شود. بنابراین دو جنبۀ اساسی ادبیات مشروطه، نقد ادبیات گذشته و طرح ادبیات نو است. این نقد و طرح، در عرصۀ زبان، اسلوب، شیوه بیان و محتوا مطرح میشود.
در عرصه محتوا، شاعر و نویسنده با دیدگاهی انتقادی به مضامین و موضوعات ادبی گذشته مینگرد و در پی موضوعات جدید است. موضوعاتی نظیر «وطن»، «آزادی» و «قانون». «فرهنگ نو و تعلیم و تربیت جدید»، «ستایش علوم جدید»، «زن و مسئله برابری او با مرد»، «انتقاد از اخلاقیات سنتی» و «مبارزه با خرافات مذهبی (و گاهی خود مذهب)» از موضوعات برجستۀ دیگر ادب مشروطه است؛ به طوری که انتقاد از سنتها، گاه حالت افراطی داشته و به گونهای تعمدی یا سهلانگارانه مابین سنتهای قدسی و تعالیم دینی از یکسو، و رسوم متحّجر و غلط، و ساختار فرتوت استبداد کلاسیک ایران از سوی دیگر، تفاوتی نگذارد و تحت لوای مبارزه با مظاهر فساد و انحطاط قاجاری، به سنت ستیزی، دین گریزی و ...روی آورد.
در عرصه زبان، ورود مضامین و موضوعاتی از این دست به قلمرو ادبیات پارسی به جست وجوی زبانی انجامید که در خور رویارویی با این گونه مفاهیم و اندیشهها باشد. هدف متفکران مشروطه وارد کردن مردم – توده مردم- به اجتماع و سیاست بود، بنابراین باید با زبان آنها، با ایشان سخن گفته میشد. بدین سان نثر و شعر فارسی برای برآوردن یک نیاز اجتماعی عمیق به زبان کوی و برزن نزدیک میشود. واژگان بازاری و عوام در شعر و نثر جاری میشود.
در اسلوب و شیوۀ نگارش نیز تحول رخ داد. تمام نویسندگان و متفکران مشروطه، در تمام زمینههای ادبی به نوعی رئالیسم برهنه معتقد بودند. آنان چه در شعر و چه در نثر، معتقد به افادۀ رئالیستی مطالب بودند و هر نوع شیوۀ غیر رئالیستی در آثار آنان مطرود بود.
شعر دورۀ مشروطه ویژگیهایی متفاوت با شعر سنتی دارد. در حوزۀ محتوا و اهداف، شعر، دربار را ترک میگوید و به کوی و برزن میآید و سرشار از خون و فریاد، گرمی زندگی و آرمان است.
تمام موضوعاتی که در بالا به آنها اشاره شد، در قالب شعر مطرح و ارائه گردید. زبان شعر نیز بسیار ساده و عامیانه شد، واژههای غربی نیز به درون آنها راه یافت. در حوزۀ صور خیال، شعر مشروطه آنقدر پر شور و ترفند بود که جایی برای صور خیال باقی نگذاشت. شاعران این دوره به نوآوری در حیطۀ صور خیال اهمیتی نمیدهند. و در عرصه شکل و قالب شعر، شکل شعر، همان قالبهای سنتی فارسی است با تفاوتهایی از جمله اینکه: در این دوره قالب مستزاد بسیار رواج پیدا میکند، قصیده از مقبولیت عام برخوردار نیست، غزل هم در این دوره کمتر سروده میشود؛ در مقابل «تصنیف» یکباره شکوفا شده، رواج بسیار مییابد.
از شاعران این دوره میتوان به ملک الشعرای بهار، ایرج میرزا، میرزاده عشقی، فرخی یزدی، اشرف الدین گیلانی، (نسیم شمال) و ...اشاره کرد.
دربارۀ نثر دورۀ مشروطه باید گفت، روزنامهنویسی، نثر فارسی را از اوج تصنع بیارزش و متکلفانه، به زندگی روزانه و زبان مردم کوچه و بازار فرود آورد. نویسندگان ضمن انتقاد تند و صریح از متکلف نویسان گذشته، نویسندگان را ملزم به استفاده از نثری ساده و روان کردند و همین کوششها بود که طلیعۀ نخستین داستان نویسی به شمار میرود. آثار کسانی چون دهخدا –چرند و پرند- ؛ زین العابدین مراغهای در حاجی بابا اصفهانی و...نثر را به سوی سادگی و روانی پیش راند. در این دوره، نوشتن مقالههای سیاسی و اجتماعی و انتقادی در روزنامهها بسیار متداول شد و نثری پدید آمد به عنوان نثر مقالهنویسی، که بهترین نمونۀ آن را میتوان در نثر محمد علی فروغی یافت.
مرورى کوتاه بر ادبیات مشروطیت
اگرچه ریشه انقلاب مشروطه را باید از هنگام شکست عباسمیرزا نایب السلطنه از روس ها و انعقاد قراردادهاى ننگین گلستان و ترکمانچاى جستوجو کرد ولى پایه اصلى انقلاب، همانا در واقعه رژى و تحریم تنباکو و فتواى تاریخىآیت الله میرزاى شیرازى نهاده شد و با کشته شدن ناصرالدین شاه به دست میرزارضاکرمانى که از تربیت یافتگان مکتب سیدجمال الدین اسدآبادى بود، پیروزى آن تسریع شد.
اگرچه ریشه انقلاب مشروطه را باید ازهنگام شکست عباس میرزا نایب السلطنه از روس ها و انعقاد قراردادهاى ننگین گلستان وترکمانچاى جست وجو کرد ولى پایه اصلى انقلاب، همانا در واقعه رژى و تحریم تنباکو وفتواى تاریخى آیت الله میرزاى شیرازى نهاده شد و با کشته شدن ناصرالدین شاه به دستمیرزارضا کرمانى که از تربیت یافتگان مکتب سیدجمال الدین اسدآبادى بود، پیروزى آنتسریع شد. عوامل مهمى که در ایجاد این نهضت نقش داشتند علاوه بر بى کفایتى شاهاننالایق قاجار، عبارتند از: نقش بیدارکنندگى روحانیت مبارز شیعه به ویژه چهره هایىچون سیدجمال الدین اسدآبادى، سیدجمال الدین واعظ اصفهانى، آیت الله طباطبایى و آیتالله بهبهانى، وجود نویسندگان روشنفکرى مانند طالبوف، زین العابدین مراغه اى،آقاخان کرمانى، میرزا ملکم خان و میرزا على اکبر دهخدا، تاسیس مدرسه دارالفنون توسطامیرکبیر، انتشار روزنامه هایى در داخل و خارج از ایران مانند روزنامه قانون (لندن)، عروه الوثقى (پاریس)، حبل المتین (کلکته)، اختر (استانبول)، ثریا (قاهره)،صوراسرافیل (تهران) و نسیم شمال (رشت) که البته دو روزنامه اخیر در دوران استبدادصغیر درخشیدند. به هر صورت مجموعه این عوامل به صدور فرمان مشروطیت در سال ۱۲۸۵ ه شمنجر شدند، به طورى که مظفرالدین شاه در همان سال مجلس یکم را در کاخ گلستان گشود وده روز پس از امضاى قانون اساسى (۵۱ اصل)، درگذشت. محمدعلى شاه در بامداد روز سهشنبه سال ۱۲۸۷ مجلس را به توپ بست. گروهى از آزادیخواهان منجمله میرزا جهانگیرشیرازى مدیر روزنامه صوراسرافیل و ملک المتکلمین واعظ معروف را در باغ شاه به دارکشید و بدین ترتیب دوران استبداد صغیر آغاز شد. ولى آزادیخواهان از توپ و تشر شاهخودکامه نهراسیدند، مردم تبریز به رهبرى ستارخان و باقرخان، مردم اصفهان به رهبرىسردار اسعد و مردم رشت به فرماندهى ولى خان تنکابنى قیام کردند و در سال ۱۲۸۸ تهرانرا فتح کرده، شاه خیره سر را به سفارت روس در «زرگنده» راندند. از آن پس دولت هاىضعیفى در ایران تشکیل شد که هیچ کدام نتوانستند و یا نخواستند گامى به نفع ملتبردارند.انگلیسى ها چون که از دولت هاى ضعیفى که در تهران روى کار مى آمدند راضىنبودند، در سوم اسفندماه ۱۲۹۹ ه. ش با کودتاى (سیدضیاء- رضاخان) انتقام خود را ازآزادیخواهان ایران گرفتند رضاخان پس از آنکه جمهورى پیشنهادى پوشالى اش به نتیجهنرسید در آذرماه ۱۳۰۴ه ش سلسله قاجار را منقرض و حکومت دیکتاتورى پهلوى را تاسیسکرد. نویسندگان، شاعران و روشنفکران مسئول مشروطه خواه که مى خواستند افکار خود رابه کمک بخش عظیمى از مردم علیه استبداد حاکم به کار گیرند، به ناچار در سروده ها ومقالات خود از طنزهاى عوامانه و ضرب المثل هاى رایج بین مردم استفاده کردند مثلاًسروده هاى طنزآلود سیداشرف الدین گیلانى (نسیم شمال) و على اکبر دهخدا، زاییده همینضرورت بود و در
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 20
ادبیات زنانه و مردانه
زن رنجکشیده و کهن الگوها در دهه هاى اخیر شاهد به چالش کشیده شدن تصویر زن ازسوى حامیان برابرى بوده ایم، گاهى مناقشات دراین زمینه بالاگرفته و توجه مطبوعات را نیز جلب کرده است. مقالات و حتى کتابهایى در باب نسوان به مثابه گروهى رنج کشیده یا دردناک بودن زنانگى نوشته شده و زوایاى گونه گونى عزیمت گاه مباحثى با محوریت زن شدند. از آنجا که متون کهن ـ چه تاریخى، چه تربیتى و چه ادبى ـ شاهد سلوک زن درتاریخ بوده اند به عنوان سندهایى خاموش موردتوجه قرارگرفتند. ارواح نویسندگان اینجا و آنجا درمصاحبه هاى بلند و کوتاه احضارشده و تأدیب کشتند. درکتابى (تاریخ مذکر) خواندم تنها زن ایرانى که درمتون فارسى حضور فعال دارد مادر حسنک است که البته او هم درنهایت جگرآور بودن به گریه نکردن اکتفامى کند. اما آیا به راستى راه دیگرى براى تحقیق نمانده است؟ درنگاه اول، اغلب کتابها ناامیدکننده اند اما پایگاههاى مقاومت نیز دیده مى شوند. مثلاً مولوى [بین شعرا] مردانى را که عاشق همسر خود نیستند ناقص مى داند و ابن عربى [بین عرفا] زن را قابل و حق را فاعل مى پندارد، آنگاه نتیجه مى گیرد که او پذیراى صور حق است. به تاریخ دور و کهن الگوها که دقیق مى شوم نمى توانم جلوى تعجب خودم را بگیرم. گذشته از مادر ـ خدابودن مادر بودا در شرق و مریم مقدس درغرب، در فرهنگ ما حضرت فاطمه (س) علت خلقت معرفى شده و حضرت على (ع) مى فرمایند: وقتى حضرت رسول(ص) درباره مقام و حق زن در برابر مرد مى گفتند احساس کردم که مى خواهند بگویند هیچ مردى حق اف گفتن به زن خود را ندارد. در دوره اشکانى حق مالکیت، سهم ارث و حق شکایت به دادگاه از بدرفتارى شوهر داشتند، کوروش برخلاف سنن و تحت تأثیر آتوسا، پسرکوچکتر خودش «خشایار» را به ولیعهدى برمى گزیند، گردآفرید، فرنگیس و گردویه جنگ آور و فرمانده بودند و هما، دینک، پوراندخت و آزرمیدخت به پادشاهى رسیدند. درآیین مزدایى سه تن از گروه فرشتگان یا ایزدان جاودانى زن اند. تا به حال به شاهنامه فکرکرده اید، بیشتر پیشنهادهاى ازدواج ازسوى دختران است. اما آیا عملاً همه چیز به همین خوشى بوده است؟ این عنصرالمعالى نیست که در قابوسنامه تردید مى کند آیا دختران باید آموزش ببینند؟ آیا نظامى نمى گوید: «آیا نمى بینى که ریحان را چون تروتازه باشد ببویند و چون به پژمردگى دگرگون حال شود در [پلیدى جاى] افکنند» و به این ترتیب زن همچون محصولى مصرف شدنى بررسى مى شود. جمله هاى ضدونقیضى که نوشته ام وقتى بحرانى تر مى شوند که به یاد بیاوریم زبان فارسى ماهیتى خنثى دارد، به عنوان مثال ما در اشاره به زن و مرد فقط مى گوییم «او» اما در دیگر زبانها مجبور به روشن کردن جنسیت «مورداشاره پذیر» هستیم. آیا ما سنتى زن ستیز را پشت سر نهاده ایم؟ براى پاسخ به این پرسش نمى توان به یک نگاه ایدئولوژیک متکى بود چرا که ویژگى تقلیل دهنده ایدئولوژى بنا به آنچه مشهور است تولیدکننده نوعى آگاهى کاذب است در حالى که ما به سازوکارى فرارونده وفراگیر نیازمندیم. < گفتمان چرخش دکارت به سمت انسان و اصالت بخشیدن به سوژه از مهمترین وقایع تاریخ فلسفه است. او مى اندیشید، پس بود. وجود سوژه در ادبیات فلسفى دکارت وابسته است به توانایى اش به اینکه خود را یگانه و مستقل، متمایز از دیگران بداند و چیزى که فوکو با آن مخالفت کرد همین سوژه خودمختار بود. سوژه درنگاه فوکو درموقعیت شدن است و نه درحالت بودن، بحرانى که از آن یادمى شود به خاطر جابه جایى افراد در سوژه هاى مختلف است آنها گاهى به نقشهاى ناخواسته پرت مى شوند و گاهى فعالانه به فاعلیت در سوژه مشخصى مى پردازند. از یک طرف آدمى نمى تواند به کمدهاى شخصى خود پناه ببرد [همه مى دانیم که هیچ کمدى آشپزخانه ندارد] و ازسوى دیگر مجبور است منبع این فشارهاى خارجى را تحلیل کند. به این ترتیب پاى گفتمان به بازى «آگاهى» بازمى شود.هرچه را که دلالت مند است یا معنى دارد مى توان بخشى از گفتمان به حساب آورد. درواقع آن مجموعه ساده اى از پاره گفتارهایى است که واجد معنا، نیرو و تأثیر در یک ساخت اجتماعى است. به این صورت مى توان زمینه اى که پاره گفتارها را گرد مى آورد به نوعى گفتمان دانست. گفتمانها هم فهم ما از واقعیت، هم تصورى را که از هویت خودمان داریم را شکل مى دهند. با این حال ثابت نیستند، بلکه پایگاه تعارضى دائمى برسرمعنا هستند. فوکو گفتمان را نه به مثابه مجموعه اى از نشانه ها یا قطعه اى از متن بلکه «رویه ها»یى مى داند که به گونه اى نظام مند موضوعات و ابژه هایى را که درباره شان سخن مى گوییم شکل مى دهند. مسأله مهم از نظر او پرداختن به نحوه چانه زنى در روابط قدرت است [چرا که گفتمان تولید کننده حقیقت و قدرت است] او بر این گمان نیست که در یک رابطه نهادى شده، طرف قوى در واقع از قدرت بلا منازع برخوردار است ومى گوید:«هر جا قدرت هست مقاومت نیز هست» این مفهوم از مقاومت همیشه حاضر ، از نظر بیشتر فمنیست ها(در غرب) در دور کردن نظریه از پرداختن به الگوهاى سلطه مبتنى بر ظالم ـ مظلوم که در اندیشه فمنیستى اولیه رایج بود یارى رسانده است. < بار دیگر گذشته و متون عبور از زندگى قبیله اى و نظام اجتماعى مبتنى بر کشاورزى رفته رفته به انسجام جمعیتها ونهایتاً ایجاد سرزمین و استقرار حکومت انجامید. ثروتها اندوخته شد و نزاع شکل سیستماتیک گرفت بنابراین قهرمانها سر بر آوردند. وجود طبقات و نیاز به تقسیم کار انسانهایى را که با شکلى مشخص آفرید که یا براى دفاع و یا براى حمله گسیل مى شدند و به خاطر اهمیتى که داشتند از نفوذ خوبى برخوردار بودند. مى توان گفت موازى با آن(نه به شکلى