لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 5
روانشناسی جانوران
جرج هربرت مید (1863- 1931) در کتابش "روانشناسی جانوران"، کارش را با این فرض رفتارگرایانه واتسون آغاز میکند که روانشناسی اجتماعی، با فعالیت مشاهدهپذیر، یعنی کنش و کنش متقابل اجتماعی سر و کار دارد. برخلاف واتسون و رفتارگرایان سنتیتر، مید رفتارگرایی را در دو جهت ذهن و جامعه بسط میدهد. پس ما با دو نوع رفتارگرایی سر و کار داریم؛ یعنی رفتارگرایی واتسونی که به عبارتی سنتی، روانشناختی یا تقلیدگرا و بنیادی است و دیگری رفتارگرایی اجتماعی که مید آن را برای حل مسائل چشمانداز واتسونی، ساخته و پرداخته کرد. مید استدلال میکند رفتارگرایی روانشناختی که ریشه در روانشناسی جانوری دارد، از ابعاد داخلی(ذهنی) و خارجی(اجتماعی) رفتار، چشمپوشی میکند. رفتارشناسان جانوری، واقعاً نمیتوانند از ذهن یک موش سردر بیاورند؛ اما جامعهشناسان میتوانند فراگردهای ذهنی انسان را درک کنند. به این ترتیب، مید در این که جانوران توانایی ایجاد جامعه به همان صورت جامعه انسانی را دارند، تردید داشت. او تنها به فرص مسلّم جامعه بسنده نمیکرد، بلکه مشتاق بود که در نظام فکری خود برای جامعه اولویت علّی قائل شود.
اجزاء اصلی استدلال
استدلال از سه جزء اصلی ساخته شده است: ذهن، خود و جامعه.
ذهن: مید ذهن انسان را به عنوان یک پدیده در نظر نمیگرفت، بلکه آن را همچون یک فراگرد اجتماعی میپنداشت. به نظر او ذهن انسان از ذهن جانوران پستتر تفاوتی کیفی دارد. مید در توضیح ذهن جانوران، دعوای یک سگ را به عنوان گفتگوی اداها توصیف میکرد؛ به این معنا که وقتی کنشهای یک سگ واکنشهای سگ دیگر را برمیانگیزد، هیچ گونه تعمد ذهنی در بر خورد دو سگ دخالت ندارد؛ ولی بیشتر رفتارهای انسان مستلزم دخالت فراگردهای ذهن تعمدی، میان محرکّها و واکنشها میباشد. در یک دعوای انسانی مشت بلند شده یک طرف دعوا تنها یک ادا نیست، بلکه یک نماد معنیدار است؛ در یک کوچه تاریک، یک مشت بلند شده میتواند به معنای یک زد و خورد قریبالوقوع باشد، اما در گوشه یک خیابان شلوغ میتواند به معنای صدا زدن یک تاکسی باشد. نمادهای معنیدار میتوانند به صورت نمادهای جسمانی یا زبانی تجلی پیدا کنند. این گنجایش، ایجاد، ذخیره کردن و کاربرد زبان است که نوع بشر را از حیوانات دیگر متمایز میسازد.
زبان نه تنها ما را قادر به واکنش در برابر نمادهای جسمانی میسازد، بلکه این توانایی را نیز در ما ایجاد میکند که در برابر واژهها نیز واکنش نشان دهیم. واژه بستنی درست همان واکنشی را در انسانها برمیانگیزد که حضور واقعی و فیزیکی آن.
از نظر مید کردار زمانی معنیدار است که بتوانیم طوری ذهنمان را به کاربریم که خودمان را جای دیگران بگذاریم. در این موقعیت با خود گفتگویی میکنیم که این گفتگو جوهر ذهن را تشکیل میهد. ما از این طریق اندیشهها و کنشهای دیگران را تفسیر میکنیم. مید استدلال میکند که معنی در اصل نه از ذهن بلکه از موقعیت اجتماعی برمیخیزد و پیش از آنکه ذهن به آن آگاهی یابد در عمل اجتماعی حضور دارد.
خود: به عقیده مید، توانایی یا واکنش نسبت به خود به همانسان که شخص در برابر دیگران واکنش نشان میدهد، برای تحول ذهن در قالب فراگرد اجتماعی، شرطی ضروری به شمار میآید. خود، فراگردی آگاهانه است که ابعاد گوناگونی دارد:
1- توانایی واکنش در برابر خود همچنانکه دیگران در برابر او واکنش نشان میدهند؛
2- توانایی واکنش در برابر خود آنگونه که جمع، در برابرش واکنش نشان میدهند؛
3- توانایی مشارکت در گفتگوی شخصی با دیگران؛
4- توانایی هشیاری در مورد آنچه که شخص دارد میگوید و کاربرد این هشیاری برای تعیین آنچه که در مرحله بعد باید انجام دهد.
دو عنصر بنیادی "خودِ" مورد نظر مید، "من" و "در من" است. که این دو، فراگردهایی در داخل خود هستند. "در من" بخشی از خود است که کنشگر از آن آگاهی دارد که در واقع همان ملکه ذهن شده دیگران است. "من"، بخشی از خود است که کنشگر از آن آگاهی ندارد و ما فقط بعد از وقوع عمل از آن با خبر میشویم. "خود"، محصول رابطه میان من و در من است.
جامعه: به نظر مید جامعه چیزی بیشتر از یک سازمان اجتماعی نیست که ذهن و خود را در بطن آن پدید میآید. او جامعه را بیشتر به عنوان