لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 19
زبان چیست ؟
قرن حاضر شاهد پیدایش چند علم جدید بوده است که مهمترین آنها بی شک زبان شناسی است . زبان شناسی در قرن بیستم همان تحولی را در اندیشه ی بشر ایجاد کرده است که فیزیک در قرن هفدهم و شیمی در قرن هجدهم و زیست شناسی در قرن نوزدهم. مجموعه ی دانش هایی که به « علوم انسانی » معروفند (روانشناسی ، روانکاوی ، منطق ، فلسفه ، مردم شناسی ، تاریخ ، باستان شناسی ، جامعه شناسی ، نقد ادبی ، هنر شناسی ( زیبا شناسی ) و حتی علوم اقتصادی و سایسی و قضایی) از دور و نزدیک ، مستقیم و غیر مستقیم ، تحت تاثیر زبان شناسی قرار دارند و حتی بعضی از این علوم ، از جمله مردم شناسی ، مفاهیم و روش های آن را عیناً اقتباس کرده و در رشته ی فعالیت خود به کار بسته اند . زیرا زبان شناسی علم زبان است و زبان عالی ترین دستگاه تمثیلی ( سمبولی ) بشر است که خود زیر بنا و تعریف کننده ی فرهنگ است و وجه ممیز بشر از دیگر جانوران . بنابراین آشنایی با اصطلاحات و مفاهیم نخستین زبان شناسی ، که زمانی فقط مخصوص و مفهوم اهل فن بود و امروز تقریباً رواج عام یافته است ، برای همه ی کسانی که به نحوی از انحا با فرهنگ (به معنای عام یا خاص کلمه ) سر و کار دارند از اهم وظایف می نماید . در این مقاله قصد آن نداریم که وارد مسائل تخصصی زبان شناسی شویم . چون زبان شناسی به هر حال از زبان آغاز می کند ، در اینجا خواهیم کوشید تا به ساده ترین بیان ، تعریفی از زبان به دست دهیم .
زبان به عنوان وسیله ی ارتباط
از آغاز ، اصطلاحات « زبان موسیقی » و « زبان گلها » و « زبان تصاویر » را کنار می نهیم ، زیرا که اینها استعاره هایی بیش نیست : نه موسیقی زبان است ، نه نقاشی ، نه پیکر تراشی ، حتی اگر این هنرها روابطی هم با زبان داشته باشند ، کلمه ی « رابطه » را باید به مفهوم دقیق آن دریافت : مفهوم رابطه متضمن مفهوم تفاوت و فاصله میان عناصری است که با یکدیگر در رابطه اند . اگر می گوییم که نقاشی و موسیقی زبان نیست به آن سبب است که ماده یا مصالح کار آنها وجه مشترکی با زبان ندارد . غرض از زبان ، مفهوم عادی و مصطلح این کلمه است : ساده ترین وسیله ای که ما در زندگی روزمره برای ایجاد ارتباط با همنوعان خود در اختیار داریم و نخستین خصوصیت آن کاربرد اصواتی است که از حنجره بیرون می آید . لیکن نمی توان به یقین گفت که زبان نتیجه ی کاربرد طبیعی بعضی اندام های بدن است ، چنان که مثلا دم زدن و راه رفتن که ، به اصطلاح ، دلیل هستی و منشا وجود شش ها و پاهاست . البته در علم آواشناسی و زبان شناسی سخن از اعضای گفتار یا اندام های گویایی به میان می آید ، اما باید دانست که وظیفه ی نخستین هر یک از این اعضا چیز دیگری است سوای ایجاد صوت به منظور بیان مفاهیم ذهن . مثلا دهان برای جویدن و فرو دادن غذا و حفره های بینی برای نفس کشیدن به کار می رود و دیگر اعضای گفتار به همچنین . حتی آن قسمت از مخ که خواسته اند آن را مرکز تکلم به شمار آورند ( زیرا ضایعات وارد بر آن موجب گنگی می شود ) بی گمان رابطه ای یا کاربرد زبان دارد ، اما مسلم نیست که وظیفه ی نخستین و اصلی آن همین باشد . بنابراین باید زبان را از زمره ی نهادهای اجتماعی دانست . این نحوه ی نگرش به زبان مزایای مسلمی دارد : اولاً نهادهای بشری ناشی از زندگی اجتماعی است و زبان هم ، چنان که گفتیم ، چون در درجه ی نخست ابزار ارتباط میان افراد بشر است ، پس یکی از نهادهای اجتماعی و حتی مهمتین آنهاست ؛ ثانیاً نهادهای بشری مستلزم کاربرد نیروهای روحی و جسمی گوناگون است و کار زبان نیز بر همین روال است ؛ ثالثاً نهادهای اجتماعی در هر جماعتی از جماعات بشری وجود دارد ، اما الزامی نیست که شکل آنها و ظوایف انها عیناً یکسان باشد ؛ همچنین است زبان : وظایفی که بر عهده دارد در همه جا یکسان است ، اما نحوه ی عمل آن در هر اجتماعی با اجتماع دیگر آشکارا تفاوت دارد ، به طوری که فقط در میان افراد جماعتی واحد و معین می تواند وظیفه ی تفهیم و تفهم خود را انجام دهد ؛ رابعاً نهادهای بشری چون از زمره ی اولیات نیست ، یعنی از زمره ی اموری که وجودشان مقدم بر وجود بشر باشد ، بلکه ثمره ی زندگی اجتماعی اوست ، پس در معرض تغییر و تحول است و بر اثر فشار حوائج متعدد و در برخورد با جوامع دیگر بشری دگرگون می شود ؛ همچنین است زبانهای مختلف جوامع بشری . با این حال باید فرق زبان را از دیگر نهادهای اجتماعی باز نمود ، یا به عبارت دیگر تعریفی از آن کرد که هم جامع و هم مانع باشد .
جایگاه زبان فارسی
زبان فارسی با اینکه یکی از ارکان اصلی هویت ایرانی است و بعد از انقلاب مشروطه به عنوان زبان ملی ایران تبلیغ و شناخته شدهاست ولی هویتی بسیار فراتر از فلات ایران دارد به طور مثال قبل از استعمار هند توسط انگلیس، در زمان حکومت گورکانیان در هند، که ادامه دهنده امپراتوری تیموریان در هند بودند، فارسی زبان رسمی این امپراتوری وسیع بود. یا نقل میکنند که وقتی که شاه اسماعیل صفوی در ابتدای یکی از جنگهای خود قطعه شعری به زبان ترکی آذربایجانی برای پادشاه عثمانی فرستاد، پادشاه عثمانی شعری فارسی را در جواب او، برای شاه اسماعیل پس فرستاد. زبان فارسی جدا از اینکه زبان اصلی و یا زبان دوم مردم سرزمین ایران با قومیتهای مختلف بودهاست، نفوذ بسیاری در کشورهای مجاور خود همچون امپراتوریهای گورکانیان هند و عثمانی داشتهاست.آن هم در حالی که در کنار نفوذ زبان فارسی، نفوذ فرهنگ ایرانی هم در فرهنگهای دیگر دیده میشود و به طور مثال در امپراتوری گورکانیان در کنار دین اسلام، فرهنگ ایرانی جزو سرلوحههای فرهنگیشان بوده است. این نفوذ فرهنگی تا به آن حد است که ریچارد نلسون فرای، استاد بازنشسته دانشگاه هاروارد معتقد است که «...عربها دیگر نقش ایران و زبان فارسی را در شکل گیری فرهنگ اسلامی درک نمیکنند. شاید آنان آرزو دارند که گذشته را فراموش کنند، ولی با این کار آنها ریشههای معنوی، اخلاقی و فرهنگی خودشان را حذف میکنند...» در سال ۱۸۷۲ در نشست ادیبان و زبانشناسان اروپایی در برلین، زبانهای یونانی، فارسی، لاتین و سانسکریت به عنوان زبانهای کلاسیک جهان برگزیده شدند. بر پایهٔ تعریف، زبانی کلاسیک بهشمار میآید که اولا باستانی باشد، ثانیا ادبیات غنی داشته باشد و ثالثا در آخرین هزاره عمر خود تغییرات اندکی کرده باشد.
زبان فارسی از نظر شمار و تنوع ضربالمثلها در میان سه زبان اول جهان است.[۱۸]
پیشینهٔ زبان فارسی
زبان فارسی از شاخهٔ هندواروپایی زیرشاخهٔ هندوایرانی و زیرشاخهٔ زبانهای ایرانی است. پیشینهٔ کهن زبان فارسی به ایرانی باستان باز میگردد.
زبان پارسی ریشه در پارسی میانه دارد و پارسی میانه ریشه دارد در پارسی باستان.
از ایرانی باستان، زبانهای
زبان اوستایی
زبان سغدی
زبان مادی
پارسی باستان
زبان سکایی
پدید آمدند. این زبانها کمابیش همهنگام بودهاند و بر یکدیگر پیشینگی نداشتند. در زمان هخامنشیان، پارسی باستان، زبان رسمی امپراتوری میشود.
زبان فارسی، شامل سه زبان است : پارسی باستان ، پارسی میانه (پهلوی )، و پارسی نو (فارسی بعد از اسلام )، و چون مطلقاً فارسی گویند مراد زبان اخیر است . ابن الندیم از عبداﷲبن مقفع حکایت کند که لغات فارسی شش است : فهلویه (پهلوی )، دریه (دری )، فارسیه (زبان مردم فارس )، خوزیه (زبان مردم خوزستان )، و سریانیه . فهلویه منسوب است به فهله (پهله ) نامی که بر مجموع شهرهای پنجگانه ٔ اصفهان و ری و همدان و ماه نهاوند و آذربایجان دهند.
زبان پارسی باستان
پارسی باستان زبان مادری و زبان میهن اصلی خانواده و دودمان هخامنشی بودهاست. نخستین یافتههای نوشتاری از این زبان، سنگنبشته بیستون است که پیشینهٔ آن به سدهٔ ششم پیش از میلاد برمیگردد . دبیرهٔ پارسی باستان، میخی بودهاست که به نظر میرسد در زمان هخامنشی دبیرهٔ رایج در میان هیچ گروهی از مردم نبوده است و تنها دبیرهای ادبی برای نوشتن سنگنوشتهها بودهاست.
دوره باستان که از آغاز تا فروپاشی شاهنشاهی هخامنشی، تقریباً از سدهٔ بیستم تا حدود چهارم و سوم پیش از میلاد را دربرمیگیرد. از زبانهای ایرانی باستان چهار گویش آن شناخته شدهاست: مادی، سکایی، اوستایی و پارسی باستان. از زبان مادی و سکایی که یکی در غرب ایران و منطقه فرمانروایی ماد و دیگری در شمال، از مرزهای چین تا دریای سیاه، از جمله بین اقوام پارت و ساکنان سغد، رایج بوده، تنها واژهها و عبارتهایی در نوشتههای دیگران برجای ماندهاست. اما از زبانهای اوِستایی و پارسی باستان مدارک بسیار در دست است. زرتشت کتاب خود را به زبان اوِستایی نوشتهاست.
پارسی باستان زبان مادری و زبان میهن اصلی خانواده و دودمان هخامنشی بودهاست. نخستین شواهد نوشتاری از این زبان، سنگنبشته بیستون است که تاریخ آن به قرن ششم پیش از میلاد برمی گردد. درهمین زمان لهجههای دیگر ایرانی باستان نیز وجود داشته که پا به پای چهار زبان مهم دوران باستان مراحل تکاملی را میپیمودهاست، مانند زبانهای بلخی، سغدی، پارتی و خوارزمی.
خط باستان، خط میخی بودهاست و به نظر میرسد در زمان هخامنشی، خطی رایج در بین هیچ گروهی از مردم نبوده است و تنها خطی ادبی برای نوشتن سنگنوشتهها بودهاست که برای نگاشتن این سنگنوشتهها استفاده میشدهاست . زبان باستان از نظر دستوری پیچیدهتر از نسلهای بعدی پارسی بودهاست.
پارسی میانه
در ردهبندی زبانشناسی، به زبانی که از سده سوم پیش از میلاد تا سده هفتم پس از میلاد در ایران زمین، کاربرد داشتهاست، میانه میگویند. زبان پهلوی به گویش مرکزی میانه که در دوران اشکانیان و ساسانیان رواج داشت، گفته میشود. پارتها به زبان پهلوی شمالی (پارتی) که جزیی تفاوت با پهلوی جنوبی دارد، سخن میگفتند. پهلوی جنوبی (ک) در عهد ساسانیان رواج داشتهاست. دستور زبان پهلوی سادهتر از باستان اما پیچیدهتر از پارسی نو بودهاست.
زبان فارسی از آشوب تا سامان
١ . درآمد
زبان فارسی یا فارسی ِدَری، ستون ِاستوار تاریخ و فرهنگ و شناخت نامهی ِایرانیان، افغانان، تاجیکان و برخی تیرههای فارسی زبان در دیگر کشورهای آسیای باختری و مرکزی و سرمایهی ِمشترک معنوی ملتها و تیرههای یاد کرده است. این زبان، شاخهای از زبانهای ایرانی است که خود به شاخهی بزرگترِگروه ِزبانهای هندو - ایرانی میپیوندد و در کلید واژههای زبان شناختی، از آن به نام فارسی نو یاد میشود ( در برابر فارسی ِ باستان / کهن، زبان روزگارِ هخامنشیان که نوشتههای اندک شماری به خط ِ میخی از آن بر جا مانده است و فارسی میانه، زبان روزگار پارتیان/ اشکانیان که پهلویک / پهلوی ِ شمالی/ پهلوی اشکانی / پارتی وپارسیک / پهلوی ِجنوبی / پهلویِ ساسانی، که شمار بیشتری سنگ نوشته و کتاب به دبیره (خط) پهلوی ازآن در دست داریم.
این زبان (فارسی) درزمان ساسانیان، همچون گویشی از زبان رایج روزگار (پهلوی) و همانا با تاثیرپذیری ازدیگرزبانهای کهن ایرانی شکل گرفت(1) و به تدریج نیرومند شد و در دوران ِپس از اسلام، با از رواج افتادن زبان پهلوی، به صورت زبان مشترک رایج درایران و سرتاسر سرزمینها و تیرههای ایرانی (فراگیر ِ افغانستان و فرازْرود یا آسیای ِ میانهی ِ کنونی و بخشهایی از پاکستان و هندوستان کنونی) درآمد و تا دوسده تنها زبان گفتاری باقی ماند و اگر هم چیزی بدان نوشته شده بوده باشد، به دست ما نرسیده است.(٢)
بالیدن و گسترش و کمال یابی زبان فارسی از سدهی سوم هجری و براثربه فرمانروایی رسیدن دودمانهای ایرانی تباردر گوشه و کنار ایران زمین، به ویژه درخراسان و سیستان و ری و کاهش