لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 66
الف: روانشناسی دین
در انقلاب علمی قرن شانزدهم دانشمندانی چون فرانسیس بیکن بین علم و دین تعارض نمیدیدند و علاقهمند بودند که علم در خدمت الهیات قرار گیرد. در قرن هفدهم نیوتون و بویل تصور میکردند قوانینی که کشف کردهاند ـ همچون قانون جاذبه ـ قوانین الهی هستند. این دانشمندان انسانهایی دینی بودند و فعالیتهای علمی آنها مورد استقبال دانشمندان الهیات قرار گرفت. اما نظریه کپرنیک مبنی بر اینکه زمین مرکز عالم نیست و به دور خورشید میگردد، نخستین اختلافها بین دانشمندان و عالمان الهیات را موجب شد. بسیاری نظریه کپرنیک را در تعارض با کتاب مقدس میدانستند. آنچه بعدها در مورد گالیله اتفاق افتاد بسیاری را بر آن داشت که در زمینه متون دینی به تفسیر گری روی آورند (آرژیل، 2000).
اگر چه مطالب و نظریهپردازی در زمینههای مختلف دینی، از قدمت طولانی برخوردار است، اما مطالعه دین از زاویه روانشناسی از حدود یکصد سال پیش آغاز شده است. نگرش دینی و موضوعات مربوط به حیطه دین در روانشناسی، تحت عنوان روانشناسی دین میباشد که موجودیت خود را به همزمانی پیدایش ادیان تطبیقی در قرن نوزدهم با پیدایش دو رشته دیگر یعنی روان تحلیلگری و روانشناسی فیزیولوژیک مدیون است (الیاده،1987: ترجمه خرمشاهی، 1375).
از جمله کسانی که مطالعه دین در حیطه روانشناسی را آغاز کردهاند، میتوان استانلی هال را نام برد. او سه سال بعد از اینکه اولین مدرک دکتری روانشناسی را در آمریکا اخذ کرد، به طور مرتب و متوالی یک سری سخنرانی در مورد دین در دانشگاه هاروارد ایراد میکرد. او اولین مجله شناخت علمی دین را منتشر کرد و شاگردان زیادی را در این زمینه تربیت نمود. روانشناس بعدی ویلیام جیمز است که انواع تجربههای دینی افراد را به رشته تحریر درآورد. کتاب او که در سال 1902 منتشر شده از قدیمی ترین کتابها در این زمینه محسوب میشود. فروید در سال 1907 مقاله ای نوشت که در آن دین را مترادف با یک رفتار وسواسی نوروزی دانست. سال 1950 سال رنسانس دینی در آمریکاست یعنی زمانی که آلپورت کتاب «فردودینش» را منتشر کرد و نظریه شخصیت خود را در حیطه دین بیان داشت اگر چه اینها نمونهای از توجه روانشناسان به دین است اما به طور کلی این موضوع توجه کافی دریافت نکرده و تحقیقات زیادی در این مورد صورت نگرفته است.
1ـ2ـ تعریف دین
در سال 1912 لوبا1 تو انست 48 تعریف متفاوت از دین را ارائه دهد بدون شک امروزه تعداد بیشتری از این نوع تعاریف را میتوان به آن اضافه کرد. در مورد دین دامنههایی از تعاریف متفاوت داریم که در یک طرف آن تعریف ویلیام جیمز و در طرف دیگر آن تعریف گوردون آلپورت از دین است. آلپورت (1950) به جای اینکه یک تعریف جامع از فرد دیندارو غیر دیندار ارائه نماید، معتقد است که ما باید خود آگاهی دینی را به آنهایی که توانایی وقدرت درک آن را دارند نسبت دهیم، که تنها شامل افرادی میشود که دین را تجربه میکنند. آلپورت، (1950) او معتقد است که ریشههای دین آنقدر متعدد است و اثر آن در زندگی افراد آنقدر متفاوت است که اشکال تفسیر منطقی آن آنقدر بینهایت است که رسیدن به یک تعریف واحد را غیرممکن میسازد. بنا براین هر کسی با هر نیتی وقتی که کاری دینی انجام دهد مثل رفتن به کلیسا، از نظر آلپورت دیندار تلقی میشود. البته جدای از اینکه او نتوانست تعریفی از دین ارائه دهد ولی نکات مثبت زیادی در این تعریف وجود دارد، از جمله اینکه او میگوید ما باید با دقت به افراد دیندار که تجربههای خود را بازگو میکنند گوش دهیم. آلپورت یک رویکرد به شدت فردی در تعریف دین دارد که ممکن است اصلا نتواند تعریفی از دین ارائه دهد. در انتهای دیگر دامنه تعاریف مربوط به دین، تعریف ویلیام جیمز (1902) است که معتقد است لازمه دینداری مقداری درک یا اعتقاد به واقعیت الهی متعالی است. او دین را به عنوان احساسها و اعمال و تجربههای فرد در رابطه با آنچه آن را الهی تلقی میکند، میداند (خرمشاهی، 1375).
دین عموماً شامل مفاهیم و مجموعههای مفهومی است که باید با پدیده متعالی به تعبیر سنتی نظیر خدا، خدایان یا موجودات ماوراء طبیعی و با جهان ماوراء طبیعی و یا چیزهای ماوراء تجربی سرو کار دارد. ویلیام جیمز در تلاش برای ارائه مفهوم کاربردی از دین تعریف زیر ارائه میدهد.
«دین عبارت خواهد بود از تجربه و احساس رویدادهایی که برای هر انسانی در عالم تنهایی و دور از همه وابستگیها روی میدهد. به طوری که انسان از این مجموعه در مییابد که بین او و آن چیزی که او آن را امر الهی مینامد رابطهای برقرار کرده است». جیمز (1956) به طور کلی بارزترین ویژگیهای زندگی دینی از نظر او اعتقاد به موارد زیر است.
1ـ دنیایی محسوس که در کنار جهانی نامحسوس به چشم می آید. این دنیای مرئی، ارزش و معنی خود را از آن عالم غیب و نامحسوس دریافت میکند.
2ـ وحدت و برقراری ارتباط با این عالم محسوس که به چشم میآید. این عالم محسوس بستگی به هماهنگی با آن هدف نهایی دارد. نتیجه دعا و نماز و به بیان دیگر پیوند با روح عالم خلقت، ایجاد قدرت و نیرویی است که به طور محسوس دارای آثار مادی و معنوی میباشد (خدایاری فرد و همکاران، 1378).
از دیدگاه روانشناسی، دین بعضاً یک فعالیت فکری و احساسی و یک عمل ارادی است. دین چیزی بیش از یک تجربه ذهنی صرف است و همواره اشاره به یک موضوع مورد پرستش و ایمان دارد. آنچه دین یک فرد را تشکیل میدهد عبارت است از اعتقاد به نوعی خدا یا خدایان و تجربه او از آن خدا یا خدایان (حسینی، 1381).
بتسن 1، شون راد2 و ونتیس3 (1993) تعریف کُـنشی زیر را از دین ارائه دادند: