لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 19
فتح مصر و شام از سوی عثمانی ها و آغاز تاریخ جدید آن :
پس از آن که سیطره و سطوت عثمانی ها در آسیای صغیر گسترش یافت و تحکیم گردید هنگام برخورد با ممالیک مصر فرا رسید هر چند که پیش از این میان سلاطین مصر و خلفای عثمانی روابط حسنه ای برقرار بود .
این روابط از عهد سلطان برقوق مصری و معاصرش سلطان بایزید عثمانی آغاز شده بود . این روابط خوب تا زمان سلطان با یزید دوم پسر محمد فاتح ادامه یافت . در این زمان جم برادر بایزید دوم مدعی سلطنت شد و بایزید به جنگ برخاست و چون شکست خورد به مصر پناهنده گردید و اشرف نیز او را پناه داد و بایزید در خواست کرد تا او را تسلیم کند که پاسخی نشنید و از این زمان روابط مصر و عثمانی تیره شد .
البته علاوه بر این نزاع بر سر منطقه ارمنیه و کردستان و دیاربکر که تا این زمان تحت الحمایه مصریان بودند و یکی از دولت های کوچک ترکمانی به حساب می آمدند و امیران آنها را مصریان تعیین می کردند . نیز اختلاف دو دولت را بیشتر دامن می زد . زیرا عثمانیها با سپاهیان خود دولت دست نشانده مصریها را کنار زده و امیرانی را از سوی خود تعیین نمودند . و سرانجام دشمنی آن هنگامی به اوج رسید که هدایای ارسالی پادشاه هند به سلطان عثمانی را سلطان مصر به چنگ آورد و اجازه نداد تا به مقصد برسد .
همه این عوامل موجب آن شد تا بایزید اعلان جنگ کند و با سپاهیانی بزرگ به بلاد شام حمله ور شد و خود را به حلب رساند ولی در آن جا از سپاه مصری شکست خورد و در نبردی دوباره نیز تن به شکست داد و این بار نوبت زور آزمایی مصریان بود که به مرزهای عثمانی حمله کنند و پس از مدتی سرانجام صلح برقرار شد هر چند که هر یک از دو دولت برای توسعه نفوذ خود بر بلاد اسلامی می کوشیدند .
این صلح هم دوام چندانی نیاورد و عثمانی ها به تحریک قبایل ساکن در ولایت های تابع مصر می پرداختند تا آنها را به شورش وادار نمایند و موانعی را بر سر راه تجارت مصری ها با غرب آسیا و آسیای میانه بوجود آوردند به گونه ای که اندک اندک عبور کالاهایی چون پشم و منسوجات و انواع پوست و بردگان چرکسی به مصر بسته شد که سخت ترین این محاصره ها ممنوعیت ورود بردگان ممالیک به مصر بود زیرا که آنها ستون سپاه و رجال حکومت بودند.
از سوی دیگر نیز سلاطین مصر هر کس را که بر ضد عثمانیان شورش می کرد و به آنها پناهنده می شد پناه می دادند و آنها را تجهیز می نمودند و دولت هایی را که مجاور عثمانی ها بودند تحریک می کردند مانند سلطان عراق و سلطان ایران شاه اسماعیل و ....هر چند این دوستی ممالیک و صفویان بیشتر از ارسال نامه نشد زیرا اختلاف مذهبی دو ملت مانع اتحاد آنها بر ضد عثمانی ها می شد.
به هر حال روابط رو به گسترش مصر و ایران ، پناه دادن همزمان شاهزادگان فراری عثمانی از سوی دو دولت مصر و ایران موجب آن شد تا سلیم از ترس اتحاد این دو دولت به هر دو اعلان جنگ دهد نخست ایران و سپس مصر ، پیروزی بزرگ سلیم در نبرد چالدران و شکست اسماعیل به سبب کمی آذوقه و حملات قبایل ترکمان به سپاه ایرانی آنها را ناچار به بازگشت از تبریز کرد.
البته اگر مصریان سپاهی را می فرستادند تا عثمانی های گرفتار در سختی و بی آذوقگی را در هم بکوبد تاریخ دگرگون می شد سلطان سلیم ناچار به بازگشت شد و در را ه خود از قبایل ترکمن به ویژه در امارات غادریه انتقام گرفت و امیر آن علاء الدین را کشت و آنجا را ضمیمه عثمانی کرد. و سر بریده علاء الدین را نزد سلطان غوری فرستاده و غوری آماده نبرد شد البته در این شرایط از ناحیه شاه اسماعیل هیچ خطری سلطان سلیم را تهدید نمی کرد با این وجود شاه اسماعیل می توانست باز هم به ممالیک کمک کند ولی این گونه نشد.
در هنگامی که غوری تصمیم گرفته بود تا همه نیروهای خود را جمع کند درآمد مصر کاهش یافته واسکودوگاما راه تجاری آبی با هند را کشف کرده و موقعیت تجاری مصر به شدت به مخاطره افتاده بود.
از سوی دیگر رواج فساد نیز موجب شد تا غوری با سیاست های تبعیض آمیز خود در میان ممالیک در زمستان سال 922 ه/1515 م سپاه خود را به مرز آسیای صغیر برساند. در این سپاه به رغم کم بودن آن همه رجال جنگی و ادبی مصر گرد آمده بودند خلیفه عباسی ، قاضیان مذاهب چهارگونه ، روسای مشایخ و فرقه های صوفیه ، فقیهان و بزرگان ، موسیقی نوازان و خوانندگان و چاپلوسان و صاحبان صنایع و ...
در مصر فقط دو هزار نفر از ممالیک باقی ماندند و جانشین غوری ، طومان پای پسر برادرش دوادار بود همچنین چون احتمال حمله دریایی عثمانی به بندر اسکندریه می رفت نگهبانان آن افزوده شدند و دژهای آن باز سازی شد ، سلطان غوری با مرکبی بزرگ که پیشاپیش آن طبل ها نواخته می شدند به حرکت درآمد. این سپاه در گرمای شدید به طور سینا رسید و دچار سختی های فراوان شد و در شام نیز شهرهای دمشق و حلب و حماه سپاهیان خود را آماده کرده بودند. سلیم نیز از قسطنطنیه با سپاهی بزرگ و کار آزموده که بالغ بر یکصد و پنجاه هزار جنگجو می شد مسلح به انواع سلاح ها را افتادند و چون به مرزهای شام رسیدند سلیم دو نقشه جنگی کشید که در یکی پیروز شد و در دیگری شکست خورد.
در نقشه اول کوشید تا خیربک والی حلب و جان بردی غزالی والی حماه را به سوی خود جلب کند و عده حکومت به آنها داد و هر چند که نایب شام این خبر را به غوری داد او نپذیرفت.
اما در نقشه دوم کوشید تا سلطان غوری را از نبرد منصرف کند و به یک باره بر سر او فرود آید و بر این پایه به کمک والی خائن حلب نامه ای به غوری نوشت و از او درباره اقدامات پیشین دولت عثمانی درباره مرزهای مصر عذرخواهی کرد وعده داد تا دیگر تکرار نشود راه تجاری مصر نیز گشوده شده و به این وسیله همه خواسته های غوری را بر آورده می ساخت.
نزدیک بود سلطان غزنوی و همراهانش فریب بخورند ولی احتیاط کردند و به شام آمدند و در نامه دوم به حلب نماینده ای فرستاد تا به همراه قاضی عسکر روم ایلی غوری را از نبرد منصرف سازد و در راه صلح بکوشند با این شرط که غوری در نبرد سلطان سلیم با شاه اسماعیل وارد نشود.
غوری نمایندگان سلیم را اکرام کرد و سپس نمایندگان خود را نزد سلیم فرستاد و سلیم تصمیم گرفت فرستاده غوری را بکشد و چون درباریان نگذاشتند او را برگرداند و گفت : « به استادت بگو شاه اسماعیل خارجی مذهب است و تو هم مانند او هستی و نخست باید با تو بجنگم پیش از او و محل ملاقات ما مرج دابق در شمال حلب می باشد . »
غوری با سی هزار جنگجو به راه افتاد و اموال خود را در دژ بلند حلب گذاشت و صبح یک شنبه 25 رجب سال 922 با سپاه بسیار بزرگ عثمانی روبرو شد . یکی از اشتباهات بزرگ او آن بود که ممالیک جوان را مورد عنایت قرار می داد و بزرگان ممالیک را رها کرده بود و این شایعه پیچیده بود که سلطان به ممالیک اعتماد ندارد و نمی خواهد از آنها
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 21
نگاهی به تقویم مصر و روم باستان
تقویم سنگی مربوط به روم باستان
ایده استفاده از تقویم از دیرباز برای مشخص کردن زمانهای آینده و گذشته وجود داشته است. برای مشخص کردن اینکه چه مدت به برگزاری مراسم یا جشنهای مذهبی و ... باقی مانده است و یا چه مدت زمان از وقوع یک حادثه گذشته است. شاید تعجب کنید اگر بدانید که تقویم های مختلفی که هم اکنون وجود دارد، اغلب با توجه به شرایط جغرافیایی بوجود آمده است. بعنوان مثال در کشور های سردسیر مفهوم سال با پایان زمستان مشخص می شود و در کشورهای گرمتر که مفهوم فصل کمتر مشاهده می شود ملاک محاسبه تقویم، حرکت ماه می باشد.
قدیمی ترین معیار ساخت تقویم نوع قمری (Lunar)می باشد که بر اساس حرکت ماه و پیداشدن ماه جدید در آسمان می باشد هرچند قبل از آن مصری ها دریافته بودند که طغیان نیل دارای نظم مشخصی می باشد و می توانند از آن بعنوان معیاری برای گذشت زمان استفاده کنند.
تقویم مصری
مصریان باستان از تقویمی استفاده می کردند که در آن یکسال شامل 12 ماه 30 روزه بود. آنها متوجه مشکلاتی که این تقویم داشت شده بودند چرا که بتدریج تغییر فصل در روزهای غیر مشابه سال انجام می شد و گویی زمان تغییر فصل در تقویم در حال حرکت می باشد. آنها در حدود 4000 سال پیش از میلاد تصمیم گرفتند که در پایان هر سال 5 روز به سال اضافه کنند تا مشکل تغییر فصل را حل کنند. این 5 روز برای آنها جز روزهای جشن و تعطیلات محسوب می شد و در این روزها کار نمی کردند. جای تعجب است اما پاپیروس های مصری نشان می دهد که مصریان باستان مدت زمان گردش زمین بدور خورشید را دقیقآ معادل 356 و یک چهارم روز تعیین کرده بودند ولی متاسفانه برای حل مشکل کسری یک چهارم روز اندیشه خاصی نکرده بودند. به همین دلیل پس از گذشت 1460 سال خورشیدی - معادل چهار بازه 365 سال خورشیدی - تعداد سالهای گذشته شده مصری معادل 1461 سال میشد. نتیجه آنکه تقویم تابستان را نشان می داد حال آنکه آب و هوا، وضعیت زمستان را!
قسمتی از یک پاپیروس حاوی تقویم مصری
مصریان باستان علاوه بر تقویم خورشیدی از نوعی تقویم مذهبی نیز استفاده می کردند که مبنای آن حرکت ماه بدور زمین بود. آنها این حرکت را معادل بسیت و نه و نیم (29.5) روز می دانستند. اهمیت این تقویم در آن بود که با پدیده هایی که در آسمان می دیدند مانند حرکت و چرخش ستارگان و صور فلکی هماهنگتر بود.
تقویم رومی
هنگامی که رومی ها بصورت یک قدرت بزرگ در جهان مطرح شدند، مشکل داشتن تقویم مناسب برای آنها بیشتر احساس شد بخصوص که رومی ها اغلب به خرافات اعتقاد داشتند و همواره به مسائل پیچیده نگاه می کردند. برای چند لحظه به نحوه ابداع نگارش اعداد آنها فکر کنید و ببیینید که چقدر ناکارآمد است! (XXVIIM ...) آنها اینگونه عمل کردند که ماه های سال 29 یا 31 روز است به غیر از فوریه که 28 روز می باشد. بنابراین چهار ماه را 31 روزه، هفت ماه را 29 روزه و یک ماه را 28 روزه در نظر گرفتند! با این وجود یکسال آنها معادل 12 ماه و یا 355 روز می شد، لذا مجبور شدند که یک ماه جدید تعریف کنند که آنرا مرسدونیوس (Mercedonius) نام نهادند که یکسال در میان 22 یا 23 روز آنرا محاسبه میشد. حتی با وجود داشتن مرسدونیوس دقت تقویم کم بود و استفاده از آن بسیار مشکل. لذا به فرمان پادشاه وقت در سال 45 قبل از میلاد یکی از منجمان پیشنهاد کرد که آن سال را معادل 445 روز در نظر بگیرند تا مشکلاتی که پیش آمده بود حل شود و تقویم به حالت اولیه و متناسب با تغییرات فصول در آید. پس از آن آنها ماه های سال را 30 یا 31 روز در نظر گرفتند (به غیر از فوریه) و چون به این مسئله آگاه بودند که یکسال خورشیدی معادل 365 روز و 6 ساعت می باشد هر چهار سال یکبار یک روز به سال اضافه می کردند..
تغییر دیگری که آنها در این زمان بر روی تقویم خود قرار دادند این بود که ابتدای سال را به اول ژانویه منتقل کردند حال آنکه تا قبل از آن اواخر ماه مارچ که معادل بود با اول بهار بعنوان ابتدای سال در نظر گرفته می شد.
جایگاه آتش در یونان و روم باستان
آکروپلیس - یونان
مردم یونان و روم باستان اندیشه های خرافی بسیاری داشتند، در کتاب 'تمدن پیشین' در اینباره اینگونه می خوانیم :
"هر یک از مردم یونانی و روم را در خانواده پرستشگاهی بود و بر آن پرستشگاه اندک آتشی میان خاکستر می درخشید. صاحبخانه موظف بود که آن آتش را شب و روز روشن نگاه دارد. هر شب
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 22
مقایسه بین تمدن ایران باستان - مصر باستان - بابل و یونان
اهمیت خانواده در آیین عیسا و زرتشت
هر آئینه به شما می گویم هرکسی که برای تقرب به وجود خداوند و ورود به ملکوت او خانه و پدر و مادر و زن و فرزندانش را ترک کند علاوه بر آنکه به پاداش بزرگ در این دنیا دست خواهد یافت بلکه در آینده زندگی جاودان را تجربه خواهد کرد . انجیل لوقا باب هجدهم آیه بیست و نه
هرگاه کسی نزد من آید و پدر و مادر و زن و فرزندانش و برادران و خوهرانش و حتی جان خویش را دشمن نداند شاگر من نیست . انجیل لوقا باب چهارم آیه بیست و ششم
نه خاطر آن آمده ام که قانون شمشیر را شایه سازم و نه پیک سلامتی و خوشی می باشم . بلکه آمده ام تا مرد را از پدر خود و دختر را از مادر خود و عروس را از مادر شوهرش جدا سازم . دشمنان شما اهل خانه شما هستند . هرکه پدر را مادر را بیش از من دوست بدارد لایق من نباشد . هرکه پسر یا دختر را از من بیشتر دوست بدارد لایق من نباشد . هر که صلیب را برندارد و به همراه من نیاید لایق من نیست . هرکه جان خود را در یابد هلاک خواهد گشت . انجیل متی باب دهم آیه چهل
پند و اندرز می دهم شما را ای دوشیزگان که در آستانه زناشوئی هستید و هم شما ای نوجوانان زیرا که نیک میدانم به گوش هوش بشنوید . زندگی آسوده و اندیشه آسوده را در سایه دین و احترام و فرمانروایی از پدران و مادران بجوئید چون در سایه پرهیزکاری است که عشق و محبت شما هر روز عمیق تر خواهد شد و تنها در این صورت است که به لذت سالم دست خواهید یافت . آموزه های زرتشتی اوستا
چون دوشیزگان به سن ازدواج رسند برای بدست آوردن همسران نیرومند و شوهران دلیر به سوی تو روی آوردند . یشت پنجم بند هفتاد و هشت
ببخشای بر ما این نیکی را تا همسری به دست آوریم . همسری جوان و نام آور از زیباترین آنها . تا ما را در پناه خود گیرد و بتوانیم خانواده ای تشکیل دهیم تا به ما فرزندانی زیبا و دلاور بخشاید . شوهرانی که از همه خوش بیان تر باشند . یشت پانزدهم . بند چهارم
آیا زرتشتیان با محارم خود ازدواج می کرده اند ؟
در یونان باستان پر است از ازدواجهای خواهر با برادر - پسر با مادر - دختر با پدر . اساطیر آنان در کنار داشتن بزرگانی همچون سقراط و افلاطون پر است از داستانهای جنسی میان خانوادهایشان . متاسفانه این تمدن را به عنوان پیشرفته ترین تمدن اخلاقی جهان معرفی کرده اند و هیچ سخنی از آلوده گی ها جامعه یونانی نشده است . زیرا اگر چنین نمیکردند بایستی به سراغ تمدن شرقی ایران می آمدند و آن را برترین جهان معرفی میکردند که این نیز بدلایل کاملا آشکار سیاسی غربیان به همگان ثابت شده است
در اوستا کتاب دینی زرتشتیان حتی یک مورد یافت نمی شود که امر به ازدواج با خواهران و مادران خود داده باشد و حال آنکه بنیان گذار چنین سخنانی کسانی نیستند جز تاریخ نگاران یونانی مانند : استرابون - هرودوت و خسانتوس . حال آنکه اسکندر گجستک که سه مرد برتر جهان لقب یافته است زندگی اش مملو از آلودگی های جنسی بوده است و این در دهها کتاب و حتی فیلم الکسندر گریت نیز ذکر شده است . هرودوت بنیان گذار این تهمت به ایرانیان است . وی درباره خشایارشاه می گوید او درخواست ازدواج با خواهر خویش را مطرح میکند ولی موبدان وی را از این کار منع میکنند ولی با پافشاری وی موبدان قانونی را به ثبت می رسانند که تنها شاه مجازاست چنین کاری کند . درباره شخصیت هرودوت در نوشته های پایانی متذکر می شویم که او به دهها خدا اعتقاد داشته است و کار به جای شاهنشاه کمبوجیه در کشتن خدای دروغین مصر که گاوی بوده است را از دیدگان خود که در جامعه ای هرزه و روسپی زندگی کرده است را به شکل زشتی نکوهش میکند و انتظار داشته است که کمبویجه فرزند کوروش بزرگ که در جامعه ایران باستان یکتا پرستی را آموخته بود به گاوی به نام خدای مصر احترام بگذارد
ازدواج محارم در تورات
پسر داوود به نام امنون عاشق خواهرش به نام تامار می شود . خواهرش دوشیزه بود و در خانه نزد پدر به سر می برد و چون دوشیزه بود امنون ازدواج با او را سخت یافت . سرانجام از درد بی قراری لاغر و ضعیف و بیمار شد . چنانکه عمویش یوناداب از او علت اندوهش را جویا شد . امنون نیز داستان دلدادگی به خواهرش را عنوان کرد یوناداب لختی اندیشید و چاره ای ساخت و امنون را گفت که در خانه تمارض کند و چون پدرش داوود شاه بزرگ اسرائیل است خواهرت را به پرستاری ات خواهد فرستاد و چون تو با خواهرت در خانه تنها شدی پیشنهاد را عنوان کن . چنین شد و امنون به تامار درخواست نزدیکی کرد ولی خواهر او را از این کار برحذر داشت و راهی قانونی برایش پیشنهاد نمود تا با پدرانشان درمیان گذارد زیرا آنها خواهند پذیرفت . ولی امنون توجهی نکرد و با وی همبستر شد و سپس وی را از خانه اش بیرون کرد . خبر این ماجرا برای مدتی خشم پدر و برادرانش را بر می انگیزد ولی پدر وی پس از مدتی او را می بخشد ولی برادرش ابشالوم کینه این کار وی را بر دل میگرد و او را در میهمانی خانوادگی به قتل می رساند
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 17
تاریخچه
مصر در دوران دودمان ششم مصر باستان به اوج شکوفایی خود رسید و به گونهٔ مرکز آیین پتاح درآمد. با برپایی شهر تبس از رونق آن کاستهشد. با چیرگی ایران بر مصر ممفیس یک ساتراپی و رونقش بازگردانده شد. با برپایی اسکندریه باز این دوران شکوفایی به سر آمد و اهمیتش پس از این شهر قرار گرفت. با روی کار آمدن روم باز هم ممفیس پس از اسکندریه دومین شهر مهم مصر بود. وضعیت تا پدیدآمدن فسطاط در ۶۴۱ (میلادی) به همین ترتیب بود. در این زمان شهر رو به فراموشی سپرده شد و سنگهای این شهر برای ساخت زیستگاههایی در گرداگردش به کاربرده شد.
ریشهٔ نام
نام مصر باستانی این شهر اینِب هِج(Ineb Hedj) به معنای دیوارهای سپید بود. نام ممفیس ریخت یونانی دگرگونشدهٔ از نام هرم فرعون مصر پپی یکم بود که مِننهفِر (Men-nefer) در زبان قبطی بود. همچنین در مصر باستان بدین شهر آنخ تاوی (Ankh Tawy) به معنای به بندکشندهٔ دو شهر هم میگفتند. این نام بر وضعیت استراتژیک این شهر در میان مصر بالا و پایین تاکید دارد.
ماسونها و مصر باستانفلسفه مادهگرای مصر باستان پس از اضمحلال این تمدن همچنان به حیات خود ادامه داد. بعضی یهودیان پذیرای آن شدند و در سایه اصول کابالا به ادامه حیات آن کمک نمودند. از سوی دیگر، گروهی از فلاسفه یونان همان فلسفه را اقتباس کردند و با تفسیر مجدد آن مکتب «هرمتیسیسم» (Hermeticism) را به وجود آوردند. کلمه هرمتیسیسم از نام «هرمس» (Hermes)، همتای یونانی خدای مصری «تاث» (Toth) برگرفته شده است. به عبارت دیگر این فلسفه نسخه یونانی فلسفه مصری است.سلامی ایشینداغ در توضیح مبدأ این فلسفه و جایگاه آن در فراماسونری مدرن مینویسد:در مصر باستان جامعه مذهبی وجود داشت با طرز تفکری مبتنی بر هرمتیسیسم فراماسونری نیز چیزی مشابه آن اتخاذ نمود. کسانی که با گذراندن تشریفات سازمان به سطوح خاص میرسیدند، افکار معنوی و احساسات خود را آشکار مینمودند و به تربیت افرادی که در سطوح پایینتر قرار داشتند میپرداختند. فیثاغورث پیرو این مکتب بود و در میان آنها آموزش دید. نظام فلسفی مکتب اسکندرانی و نئوافلاطونی در مصر باستان ریشه دارد و شباهتهای عمدهای میان آن و تشریفات ماسونی وجود دارد.2ایشینداغ پا را فراتر مینهد و در توضیح تأثیر تفکرات مصری بر مبادی فراماسونری چنین اظهار میکند: فراماسونری یک سازمان اجتماعی ـ تشریفاتی است که نقطه آغازش مصر باستان است.3بسیاری از دیگر صاحبنظران ماسون همین عقیده را دربارة خواستگاه فراماسونری دارند و معتقدند این سازمان از تخم جوامع مخفی تمدنهای مشرک، همچون مصر و یونان متولد شده است. سلیل لییکاتاز، یک ماسون ارشد ترک در مقالهای با عنوان «اسرار ماسونی: چه چیز محرمانه است و چه چیز محرمانه نیست؟» مینویسد:«در تمدنهای کهن یونان، مصر و روم مکاتب پنهانی وجود داشتند که از مفاهیم مشترکی در زمینه علوم ماوراءالطبیعی و اسرارآمیز برخوردار بودند. اعضای این مکاتب سرّی تنها پس از گذراندن دوران طولانی تحصیل و تشریفات خاص به عضویت پذیرفته میشدند. پنداشته میشود اولین مکتب از این دست، مکتب «اُسیریس» (Osiris) باشد که بر مبنای تولد این خدا دوران جوانی او، مبارزهاش با تاریکی، مرگ او و رستاخیزش شکل گرفته است. این مفاهیم طی مراسمی توسط روحانیون به نمایش درمیآمد. با این روش مراسم و نمادهای به نمایش درآمده بسیار مؤثرتر واقع میشدند... .سالها بعد، طی این مراسم و تشریفات اولین محافل مجمع برادران تشکیل شدند و با عنوان فراماسونری به فعالیت پرداختند. این انجمنها آرمانهای یکسانی داشتند و در مواقع فشار قادر به فعالیت بودند. دلیل بقای آنان این است که پیوسته نام و القاب و روش خود را تغییر میدادند. با این حال به مکتب سری کهن و ویژگیهای خاص آن وفادار ماندند و تفکرات خود را نسل به نسل منتقل کردند. آنها برای اجتناب از به خطر افتادن تشکیلات قوانین ویژهای میان خویش وضع نمودند. ایشان برای محافظت از خود در برابر مردم نادان به فراماسونری عملی که دربردارندة احکام دقیق حرفهشان بود، پناه بردند و آن را با اندیشههای خود پیوند زدند. این روند بعدها در تشکیل فراماسونری خرد محور مؤثر واقع گشت.»نقل قول بالا نیز مؤید ادعای ماست. از میان سه تمدن باستانی مصر، یونان و روم، قدیمیترین تمدن، تمدن مصر میباشد. میتوان گفت عمدهترین منبع فراماسونری مصر است. (پیشتر دیدیم که شوالیههای معبد رابط اصلی فراماسونری مدرن و این تمدن ملحد بودند.)لازم به یادآوری است که تمدن مصر کهن نمونه اصلی «تمدن طاغوتی» است و در قرآن از آن یاد شده است. آیههای متعددی به فرعونیان، جوامع آنها،
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 15
قسمت عمده ادبیات باستانی مصر ادبیات دینی است
داستانهای کوتاهی که در میان بقایای ادبیات مصری به دست ما رسیده، فراوان و بسیار متنوع است. در ضمن آنها قصه های شگفت انگیز اشباح و معجزات و قصه های ساختگی جذابی به نظر می رسد که، از لحاظ سبک نگاش و شباهت به حقیقت، از داستانهای پلیسی که در زمان حاضر مایه خرسندی خاطر سیاستمداران است، کمتر به نظر نمی رسد.
بیشتر آنچه از ادبیات مصری قدیم بر جای مانده به خط" مقدس" نوشته شده، و آنچه باقی مانده چندان فراوان نیست، و تنها از روی همین است که باید نسبت به ادبیات باستانی مصر حکم کنیم؛ البته در چنین حکمی تصادف کور سهم فراوانی خواهد داشت. شاید، با گذشت زمان، چنان شده است که اثر بزرگترین شاعران مصر از بین رفته و تنها آثار شاعران درباری به دست ما رسیده باشد. گور یکی از کارمندان دولتی بزرگ سلسله چهارم، صاحب قبر را به نام" منشی کتابخانه" معرفی کرده است؛ ما نمی دانیم که آیا آن کتابخانه براستی انباری از کتابها و آثار ادبی بوده، یا انبار پرگرد و غباری بوده است که اسناد و سجلات عمومی در آن نگاهداری می شده. قدیمترین چیزی که از ادبیات مصری مانده" متنهای اهرام" است، که عبارت است از موضوعات دینی که بر دیوارهای پنج هرم از هرمهای سلسله پنجم و ششم نقش شده. کتابخانه هایی به دست آمده است که تاریخ آنها به 2000 ق م می رسد؛ این کتابخانه ها عبارت از طومارهای پیچیده ای از پاپیروس است که در داخل کوزه های عنوان دار جای دارد و آنها را، مرتب، در طبقات مختلف کتابخانه چیده اند. از یکی از این کوزه ها، قدیمترین شکل قصه سندباد بحری به دست آمده، و اگر آن را صورت قدیمی قصه روبنسون- کروزوئه بنامیم شاید بیشتر به حقیقت نزدیک شده باشیم.
" داستان ناخدایی که کشتی او تکه پاره شده" قطعه ای از شرح حال ناخدایی است که خود وی نوشته و بسیار خوش تعبیر و باروح است. این ناخدای پیر، که با بیانی همانند دانته سخن می راند، می گوید:" چه اندازه مایه شادی است که آدمی چون از مصیبتی برهد، آنچه را بر وی گذشته حکایت کند." این ملاح در آغاز داستان چنین می گوید:
پاره ای از حوادث را، که هنگام رفتن به معادن شاهی بر من گذشت، برای تو نقل می کنم. در آن هنگام که بر کشتیی به طول 55 متر و عرض 18 متر قرار گرفتم، در آن 120 نفر از بهترین دیانوردان مصری قرار داشتند، آثار ظاهری آسمان و زمین را می توانستند بخوانند، و دلهای آنان سخت تر از دل شیر بود. طوفانها و گردبادها را، پیش از آنکه برسد پیش بینی می کردند.
گردبادی، در آن هنگام که در دریا بودیم، بر ما وزید... باد ما را پیش راند و چنان بود که گویی در برابر باد در حال پروازیم... موجی به بلندی 8 زراع برخاست... آنگاه کشتی شکست و هیچ یک از کسانی که در آن بودند نجات نیافتند. موج مرا به جزیره ای انداخت که سه روز به تنهایی در آن به سر بردم و جز قلب خویش یار و یاوری نداشتم. در زیر درختی می خوابیدم و سایه را در آغوش می گرفتم. پس از آن پای خود را دراز کردم تا ببینم چه چیز می توانم بیابم و در دهان بگذارم. پس درخت انجیر و انگور و انواع تره ظریف یافتم.. در آن، ماهی و مرغ هم بود، و هیچ چیز در آنجا نقصان نداشت... چون برای خود آتشزنه ای ساختم، با آن آتش افروختم و برای خدایان قربانی بریان کردم.
داستان دیگری آنچه را بر کارمندی به نام سینوحه گذشته نقل می کند. این شخص، پس از مرگ آمنمحت اول، از مصر گریخته در خاور نزدیک از شهری به شهری می رفت و، با وجود ثروت و نامی که به دست آورده بود، از دوری وطن رنج فراوان می برد. عاقبت آنچه را که به دست آورده بود رها کرد و به مصر بازگشت و در این بازگشت سختی فراوان دید. در این داستان چنین آمده است:
ای خدا، هر که هستی، که به من فرمان مسافرت داده ای، دوباره مرا به خانه( یعنی به فرعون) باز گردان. شاید به من اجازه می دهی تا جایی را ببینم که دل من در آن جای دارد. چه چیز برای من بزرگتر از آن است که جسد من آنجا به خاک سپرده شود که به دنیا چشم گشوده ام؟ به من مدد کن! امیدوارم که خیر به من برسد و خدا مرا رحمت کند.
سپس وی را در وطنش می بینیم که خسته و مانده و غبارآلود، پس از مسافرت طولانی در بیابان، بازگشته و بیم آن دارد که به واسطه طول مدت