لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 7
فردوسی و سلطان محمود
به نظر من این که میگویند سلطان محمود فردوسی را تشویق به سرودن شاهنامه کرد و برای فردوسی توسی دستمزد تعیین کرده بود که در برابر هر بیت شاهنامه یک سکه به او بدهد داستانی بیش نیست.فردوسی سرودن شاهنامه را در زمان سامانیان و به خاطر عشقش به فرهنگ ایران آغاز کرد نه در زمان غزنویان و به تشویق سلطان محمود و به خاطر دستمزد. بر پایهی گفتهی خود فردوسی شاهنامه در سال ۴۰۰ ق. به پایان رسیده:ز هجرت شده پنج هشتاد بار ---------- به نام جهانداور کردگارو میدانیم که سرودن شاهنامه نزدیک ۳۰ سال طول کشیده است:بسی رنج بردم در این سال سی ---------- عجم زنده کردم بدین پارسیبنابراین اگر ۳۰ را از ۴۰۰ کم کنیم میشود ۳۷۰ قمری. محمود غزنوی در سال ۳۶۰ ق./۹۷۱ م. زاده شد و در سال ۳۸۷ ق./۹۹۷ م. به حکومت رسید. یعنی وقتی فردوسی کار شاهنامه را شروع کرد سلطان محمود طفل ۱۰ سالهای بیش نبود و وقتی محمود پس از شکست دادن برادر بزرگترش به قدرت رسید ۱۸ سال از شروع کار شاهنامه گذشته بود. با این حساب تعیین مستمری برای فردوسی از سوی محمود غزنوی چندان معقول به نظر نمیرسد. اگر این مستمری وجود میداشت فردوسی در جاهایی از شاهنامه از تنگدستی و سختی روزگار شکایت نمیکرد.البته این که گفتم تنها دربارهی انگیزه و شروع کار شاهنامه است.و یا میگویند: روزی فردوسی به قصد دیدار محمود غزنوی راهی غزنین میشود. در راه به سه شاعر دربار محمود - عنصری بلخی، فرخی سیستانی و عسجدی مروزی - برمیخورد که همگی از شاعران بلندمرتبه و بزرگ آن دوران بودهاند. و آنها هر یک فیالبداهه مصرعی میسرایند و از فردوسی میخواهند مصرع چهارم را بگوید تا بدین ترتیب او را خوار کنند: عنصری: چون روی تو خورشید نباشد روشن فرخی: همرنگ رُخت گل نبوَد در گلشن عسجدی: مژگانت همی گذر کند از جوشن و فردوسی هم بر خلاف انتظار آنان بیدرنگ میگوید: مانند سنان گیو در جنگ پشناین نیز افسانهای بیش نیست. برای مقایسهی مقام شامخ و بلند فردوسی با شاعران دیگر نیازی به این گونه داستانها نیست. کافی است سترگی و نفوذ و تاثیر کار فردوسی را با آن سه شاعر مقایسه کنیم. فردوسی را هر پارسیزبانی میشناسد یا دست کم نامش را شنیده است اما آن سه دیگر را بیشتر اهل ادبیات میشناسند تا مردم عادی. و آن هم شاید بیشتر به خاطر همین داستان و از صدقه سر فردوسی!
حکیم ابوالقاسم فردوسی، حماسه سرا و شاعر بزرگ ایرانی در سال 329 هجری قمری در روستایی در نزدیکی شهر طوس به دنیا آمد. طول عمر فردوسی را نزدیک به 80 سال دانسته اند، که اکنون حدود هزار سال از تاریخ درگذشت وی می گذرد.
فردوسی اوایل حیات را به کسب مقدمات علوم و ادب گذرانید و از همان جوانی شور شاعری در سر داشت . و از همان زمان برای احیای مفاخر پهلوانان و پادشاهان بزرگ ایرانی بسیار کوشید و همین طبع و ذوق شاعری و شور و دلبستگی او بر زنده کردن مفاخر ملی، باعث بوجود آمدن شاهکاری برزگ به نام «شاهنامه» شد .شاهنامه فردوسی که نزدیک به پنجاه هزار بیت دارد ، مجموعه ای از داستانهای ملی و تاریخ باستانی پادشاهان قدیم ایران و پهلوانان بزرگ سرزمین ماست که کارهای پهلوانی آنها را همراه با فتح و ظفر و مردانگی و شجاعت و دینداری توصیف می کند .فردوسی پس از آنکه تمام وقت و همت خود را در مدت سی و پنج سال صرف ساختن چنین اثر گرانبهایی کرد ،در پایان کار آن را به سلطان محمود غزنوی که تازه به سلطنت رسیده بود ، عرضه داشت ، تا شاید از سلطان محمود صله و پاداشی دریافت نماید و باعث ولایت خود شود.سلطان محمود هم نخست وعده داد که شصت هزار دینار به عنوان پاداش و جایزه به فردوسی بپردازد. ولی اندکی بعد از پیمان خود برگشت و تنها شصت هزار درم یعنی یک دهم مبلغی را که وعده داده بود برای وی فرستاد.و فردوسی از این پیمان شکنی سلطان محمود رنجیده خاطر شد و از غزنین که پایتخت غزنویان بود بیرون آمد و مدتی را در سفر بسر برد و سپس به زادگاه خود بازگشت.علت این پیمان شکنی آن بود که فردوسی مردی موحد و پایبند مذهب تشیع بود و در شاهنامه در ستایش یزدان سخنان نغز و دلکشی سروده بود ، ولی سلطان محمود پیرو مذهب تسنن بود و بعلاوه تمام شاهنامه در مفاخر ایرانیان و مذمت ترکان آن روزگار که نیاکان سلطان محمود بودند سروده شده بود.همین امر باعث شد که وی به پیمان خود وفادار نماند اما چندی بعد سلطان محمود از کرده خود پشیمان شد و فرمان داد که همان شصت هزار دینار را به طوس ببزند و به فردوسی تقدیم کنند ولی هدیه سلطان روزی به طوس رسید که فردوسی با سر بلندی و افتخار حیات فانی را بدرود گفته بود و در گذشته بود.و جالب این است که دختر والا همت فردوسی از پذیرفتن هدیه چادشاه خودداری نمود و آن را پس فرستاد و افتخار دیگری بر افتخارات پدر بزرگوارش افزود. محمود که خود را «سلطان و سلطانِ غلزی» می خواند و اَلقادرُ بالله، خلیفهی عبّاسی ، لقب «یمین الدّوله» بدو داده بود. با چیرگیی قهرآمیز بر بخش های بزرگی از سرزمین های ایرانی و
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 7
فردوسی و سلطان محمود
به نظر من این که میگویند سلطان محمود فردوسی را تشویق به سرودن شاهنامه کرد و برای فردوسی توسی دستمزد تعیین کرده بود که در برابر هر بیت شاهنامه یک سکه به او بدهد داستانی بیش نیست.فردوسی سرودن شاهنامه را در زمان سامانیان و به خاطر عشقش به فرهنگ ایران آغاز کرد نه در زمان غزنویان و به تشویق سلطان محمود و به خاطر دستمزد. بر پایهی گفتهی خود فردوسی شاهنامه در سال ۴۰۰ ق. به پایان رسیده:ز هجرت شده پنج هشتاد بار ---------- به نام جهانداور کردگارو میدانیم که سرودن شاهنامه نزدیک ۳۰ سال طول کشیده است:بسی رنج بردم در این سال سی ---------- عجم زنده کردم بدین پارسیبنابراین اگر ۳۰ را از ۴۰۰ کم کنیم میشود ۳۷۰ قمری. محمود غزنوی در سال ۳۶۰ ق./۹۷۱ م. زاده شد و در سال ۳۸۷ ق./۹۹۷ م. به حکومت رسید. یعنی وقتی فردوسی کار شاهنامه را شروع کرد سلطان محمود طفل ۱۰ سالهای بیش نبود و وقتی محمود پس از شکست دادن برادر بزرگترش به قدرت رسید ۱۸ سال از شروع کار شاهنامه گذشته بود. با این حساب تعیین مستمری برای فردوسی از سوی محمود غزنوی چندان معقول به نظر نمیرسد. اگر این مستمری وجود میداشت فردوسی در جاهایی از شاهنامه از تنگدستی و سختی روزگار شکایت نمیکرد.البته این که گفتم تنها دربارهی انگیزه و شروع کار شاهنامه است.و یا میگویند: روزی فردوسی به قصد دیدار محمود غزنوی راهی غزنین میشود. در راه به سه شاعر دربار محمود - عنصری بلخی، فرخی سیستانی و عسجدی مروزی - برمیخورد که همگی از شاعران بلندمرتبه و بزرگ آن دوران بودهاند. و آنها هر یک فیالبداهه مصرعی میسرایند و از فردوسی میخواهند مصرع چهارم را بگوید تا بدین ترتیب او را خوار کنند: عنصری: چون روی تو خورشید نباشد روشن فرخی: همرنگ رُخت گل نبوَد در گلشن عسجدی: مژگانت همی گذر کند از جوشن و فردوسی هم بر خلاف انتظار آنان بیدرنگ میگوید: مانند سنان گیو در جنگ پشناین نیز افسانهای بیش نیست. برای مقایسهی مقام شامخ و بلند فردوسی با شاعران دیگر نیازی به این گونه داستانها نیست. کافی است سترگی و نفوذ و تاثیر کار فردوسی را با آن سه شاعر مقایسه کنیم. فردوسی را هر پارسیزبانی میشناسد یا دست کم نامش را شنیده است اما آن سه دیگر را بیشتر اهل ادبیات میشناسند تا مردم عادی. و آن هم شاید بیشتر به خاطر همین داستان و از صدقه سر فردوسی!
حکیم ابوالقاسم فردوسی، حماسه سرا و شاعر بزرگ ایرانی در سال 329 هجری قمری در روستایی در نزدیکی شهر طوس به دنیا آمد. طول عمر فردوسی را نزدیک به 80 سال دانسته اند، که اکنون حدود هزار سال از تاریخ درگذشت وی می گذرد.
فردوسی اوایل حیات را به کسب مقدمات علوم و ادب گذرانید و از همان جوانی شور شاعری در سر داشت . و از همان زمان برای احیای مفاخر پهلوانان و پادشاهان بزرگ ایرانی بسیار کوشید و همین طبع و ذوق شاعری و شور و دلبستگی او بر زنده کردن مفاخر ملی، باعث بوجود آمدن شاهکاری برزگ به نام «شاهنامه» شد .شاهنامه فردوسی که نزدیک به پنجاه هزار بیت دارد ، مجموعه ای از داستانهای ملی و تاریخ باستانی پادشاهان قدیم ایران و پهلوانان بزرگ سرزمین ماست که کارهای پهلوانی آنها را همراه با فتح و ظفر و مردانگی و شجاعت و دینداری توصیف می کند .فردوسی پس از آنکه تمام وقت و همت خود را در مدت سی و پنج سال صرف ساختن چنین اثر گرانبهایی کرد ،در پایان کار آن را به سلطان محمود غزنوی که تازه به سلطنت رسیده بود ، عرضه داشت ، تا شاید از سلطان محمود صله و پاداشی دریافت نماید و باعث ولایت خود شود.سلطان محمود هم نخست وعده داد که شصت هزار دینار به عنوان پاداش و جایزه به فردوسی بپردازد. ولی اندکی بعد از پیمان خود برگشت و تنها شصت هزار درم یعنی یک دهم مبلغی را که وعده داده بود برای وی فرستاد.و فردوسی از این پیمان شکنی سلطان محمود رنجیده خاطر شد و از غزنین که پایتخت غزنویان بود بیرون آمد و مدتی را در سفر بسر برد و سپس به زادگاه خود بازگشت.علت این پیمان شکنی آن بود که فردوسی مردی موحد و پایبند مذهب تشیع بود و در شاهنامه در ستایش یزدان سخنان نغز و دلکشی سروده بود ، ولی سلطان محمود پیرو مذهب تسنن بود و بعلاوه تمام شاهنامه در مفاخر ایرانیان و مذمت ترکان آن روزگار که نیاکان سلطان محمود بودند سروده شده بود.همین امر باعث شد که وی به پیمان خود وفادار نماند اما چندی بعد سلطان محمود از کرده خود پشیمان شد و فرمان داد که همان شصت هزار دینار را به طوس ببزند و به فردوسی تقدیم کنند ولی هدیه سلطان روزی به طوس رسید که فردوسی با سر بلندی و افتخار حیات فانی را بدرود گفته بود و در گذشته بود.و جالب این است که دختر والا همت فردوسی از پذیرفتن هدیه چادشاه خودداری نمود و آن را پس فرستاد و افتخار دیگری بر افتخارات پدر بزرگوارش افزود. محمود که خود را «سلطان و سلطانِ غلزی» می خواند و اَلقادرُ بالله، خلیفهی عبّاسی ، لقب «یمین الدّوله» بدو داده بود. با چیرگیی قهرآمیز بر بخش های بزرگی از سرزمین های ایرانی و
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 52
آیین نامه اجرایی مجلاّت علمی دانشگاه فردوسی مشهد
(مصوب هیأت رئیسه دانشگاه مورخ 2/4/80 )
مقدمه:
فن آوری جدید، ضرورت تحول در کمیت و کیفیت دسترسی به اطّلاعات و منابع دانش روز را به دنبال آورد. بدونشک، یکی از مهمترین منابعی که امکان دسترسی سریع و آسان را به تحقیقات روز برای دانش پژوهان بویژه دانشجویانرشتههای مختلف علمی فراهم میسازد، مجلاّت دانشگاهی کشور میباشد که به توسعه وتکامل کمّی و کیفی تحقیقات مددمیرساند و زمینه ساز حل مشکلات پیچیده جامعه اعم از مسائل علمی، صنعتی، کشاورزی، اجتماعی، اقتصادی و... خواهدبود.
گسترش و توسعه دانشگاهها تکثّر و تنوّع مجلاّت علمی کشور را ایجاب میکند. علاوه براین قانونمند نمودن این مجلات وانتشار آنها به منظور جلوگیری از اتلاف سرمایههای ملّی و علمی مملکت نیازی است که بخوبی احساس میشود.
حوزه معاونت پژوهشی دانشگاه فردوسی مشهد با این هدف و با استناد به بند سوّم از بیست سوّمین صورتجلسه هیأترئیسه دانشگاه، مورخ 11/5/79 و به منظور تقویت مبادله یافتههای علمی و تحقیقاتی بین مراکز علمی، ایجاد وحدت رویه درتشکیلات، چاپ و نشر و مسائل مالی، توزیع شایسته تسهیلات و همچنین سهولت نظارت اجرایی بر مجلاّت علمی به دانشگاهفردوسی مشهد ، آیین نامه اجرایی را بهشرح زیر تدوین نمود:
مادّه 1 - اهداف انتشارمجلاّت دارای اعتبار علمی
الف: ارتقای سطح دانش صاحبنظران، کارشناسان و علاقهمندان ؛
ب: معرفی دستاوردهای جدید پژوهشی و ایجاد زمینه تبادل اندیشه؛
ج: ایجاد زمینة همکاری بیشتر بین پژوهشگران داخل و خارج کشور ؛
د : طرح مسائل علمی نو و گسترش مرزهای دانش ؛
هـ : ایجاد روحیه و انگیزه تحقیق در جامعه ؛
و : کمک به ایجاد ارتباط بین مراکز آموزشی، علمی، تحقیقاتی و همچنین میان پژوهشگران وکارشناسان به منظور انتقال و تبادلآموختهها و تجربیات و کسب دستاوردهای تازه علمی؛
ز: کمک به مسألهیابی و حل مسائل علمی، فنی در ارتباط با تنگناهای توسعه فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی کشور.
مادّه 2 - شورای مجلاّت
الف : بهمنظور انتقال اطّلاعاتستادی،طرح و چاره جویی مسائل مربوط به مجلاّت، حفظ یکپارچگیتصمیمات و هماهنگیمجلاّت،شوراییبهنام"شورای مجلاّت علمی دانشگاه"تشکیل میشود.
ب : شورای مجلات علمی دانشگاه ضمن بررسی فعالیت مجلاّت،اتخّاذ تصمیم در موارد لازم و تدوین و ارائه پیشنهاد تغییر درآیین نامه اجرایی، به بهبود کمّی و کیفی مجلاّت کمک خواهد کرد.
ج: ترکیب شورای مجلاّت علمی دانشگاه عبارت است از: معاون پژوهشی دانشگاه (رئیس شورا) و سردبیران و مدیران مسؤولمجلاّت.
د: جلسات شورا حداقل هر فصل یک بار تشکیل میشود و با حضور حداقل سه چهارم اعضا رسمیّت مییابد .
تبصره : حضور معاون پژوهشی دانشگاه در همه جلسات ضروری است.
مادّه 3 - وظایف شورای مجلاّت علمی دانشگاه
الف: ارائه وتدوین راهبردهای کلان مجلاّت ؛
ب: ارائة پیشنهادها و راهکارهای مناسب به منظور ارتقای دائمی سطح کیفی مجلاّت ؛
ج: حفظ وحدت رویه مجلاّت در خصوص مسایل اجرایی ومالی ؛
د: طرح مسایل و مشکلات اجرایی - مالی مجلاّت و ارائه راه حل ؛
هـ : نظارت و ارزیابی مستمر بر عملکرد مجلاّت ؛
و: ارایه روشهای مناسب برای هدایت مجلاّت در جهت اطّلاع رسانی قوی به مخاطبین خود؛
ز: پیشنهاد تغییرآیین نامه اجرایی (اساسنامه) مجلاّت ؛
ح: نظارت بر حسن عملکرد مسؤولان مجلاّت وارایه پیشنهادهای سازنده؛
ط: تصمیمگیری در مورد شمارگان مجلاّت ؛
ی: سایر امور مرتبط با فعالیت این شورا که از سوی معاونت پژوهشی دانشگاه ارجاع میگردد.
ماده 4 - ارکان تشکیلاتی مجلاّت
به لحاظ ساختار تشکیلاتی، هر یک از مجلاّت علمی دانشگاهبه عنوان زیر مجموعهای از حوزه معاونت پژوهشی دانشگاهمحسوب میشود و دارای ارکان زیر است :
الف: صاحب امتیاز (دانشگاه فردوسی مشهد)؛
ب :مدیر مسؤول ؛
ج: سردبیر ؛
د: مدیر اجرایی ؛
هـ: هیأت تحریریه؛
ماده 5 - وظایف و اختیارات صاحب امتیاز
الف: پیشنهاد تأسیس یا انحلال مجلّه ؛
ب : تعیین سیاستها و اهداف کلان ؛
ج : صدور حکم انتصاب سردبیر مجلات؛
د : پیشنهاد و معرفی مدیر مسؤول ؛
هـ : پیگیری تأمین کلیه هزینههای مجلاّت .
ماده 6 ـ نحوة انتخاب مدیر مسؤول
مدیر مسؤول، به پیشنهاد صاحب امتیاز وتصویب نهایی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و با توجه به مسؤولیّتهای مندرج درقانون مطبوعات، منصوب شده و انجام وظیفه مینماید.
تبصره: در صورت استعفای مدیر مسؤول، شورای مجلاّت علمی دانشگاه موظّف است حداکثر ظرف مدّت یک ماه مدیرمسؤول جدید را از بین اعضای هیأت علمی ذی ربط انتخاب و جهت اقدامات بعدی معرفی نماید.
ماده 7 - وظایف و اختیارات مدیر مسؤول
الف: مسؤولیتتمامیمواردحقوقیمجلّهوپاسخگوییدرمقابل قانون مطبوعات و آییننامههای وزارتی؛
ب: اجرای سیاستهای مصوب از سوی صاحب امتیاز ؛
ج: نظارت بر اجرای مفاد آییننامه اجرایی (اساسنامه) مجلّه ؛
د: تأیید نهایی مطالب ارسالی برای چاپ به لحاظ حقوقی ؛
هـ: تنظیم بودجه سالانه مجلّه و پیشنهاد آن به معاون پژوهشی دانشگاه .
ماده 8 - نحوه انتخاب سردبیر
الف: هیأت تحریریه از بین اعضا یک نفر را به عنوان سردبیر تعیین و پس از تأیید مدیر مسؤول از طریق دانشکده به صاحب امتیازمعرفی مینمایند.
ب: سردبیر برای مدت 4 سال انتخاب میشود و انتخاب مجدّد وی بلامانع است.
ماده 9 ـ وظایف و اختیارات سردبیر
سردبیر مجلّه، رئیس هیأت تحریریه است و مسؤولّیت علمی مجلّه را به عهده دارد و وظایف او عبارت است از :
الف: تنظیم دستور جلسات و دعوت از اعضا برای تشکیل جلسات هیأت تحریریه ؛
ب : اداره جلسات و تنظیم صورتجلسات مربوط ؛
ج : پیگیری امور برای انجام مصوبات هیأت تحریریه و نظارت بر حسن اجرای آنها؛
د : سرپرستی تشکیلات اداری مجلّه ؛
هـ : پیشنهاد نصب مدیر اجرایی مجلّه به رئیس دانشکدة مربوط؛
و : اجرای سیاستهای شورای مجلاّت علمی دانشگاه
ز : تعیین داوران مقالههااز طریق طرح در جلسات هیأت تحریریه؛
ح : جمع بندی مقاله ها و اخذ تأییدیه از هیأت تحریریه ؛
ط: ارسال مقالات به ویراستار ادبی ؛
ی: ارسال نسخه نهایی مجلّه برای تأیید مدیر مسؤول ؛
ک: برآورد هزینه سالانه مجلّه و پیشنهاد آن به مدیر مسؤول ؛
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 13
بازشناسی مفاهیم عدل و داد در شاهنامه فردوسی
چکیده:
شاهنامه،کتابی است که درباره ی فرهنگ،شیوه ی حکومتداری و تاریخ ایران باستان به نگارش درآمده است. مفهوم عدل و داد در شاهنامه دارای جایگاه ویژه ای است.در شاهنامه،یک نوع تقسیم کار وجود دارد و هر شغلی،خصلت و اخلاق خود را ایجاد میکند. عدل و داد در شاهنامه به گونهای طرح شده که مفهوم"قرار داشتن هر چیزی در جای خود" از آن استنباط میگردد. این پژوهش از نوع تحقیقات نوصیفی – تحلیلی به شمار می رود. هدف از این مطالعه بررسی مفهوم عدل و داد در شاهنامه فردوسی می باشد. به منظور جمع اوری اطلاعات از ابزار فیش برداری استفاده شده است. در این مقاله مشخص گردید که عدل و داد نزد شاهنامه متناسب با زمانهای مختلف ، با معانی مختلفی به کار گرفته شده است.
کلیدواژه ها: شاهنامه ، عدل ، داد ، عدالت ، فردوسی
مقدمه:
یکی از بنیادیترین واژههایی که فردوسی در شاهنامه به کار برده است از دید آماری،واژه ی داد است.داد یکی از پایههای جهانبینی و سامانه ی اندیشهای فردوسی را میسازد.ارج و ارزش داد در شاهنامه تا بدان پایه است که میتوان آن را نامه ی داد نامید.
از جمله مواریث فرهنگی به یادگار ماند از پیشینیان،شاهنامه سخنور توس است.شاهنامه در میان آثار کلاسیک زبان و ادب فارسی از اهمّیّت بسزایی برخوردار است.به واقع شاهنامه را باید سنگ بنای ادب فارسی دانست و فردوسی را اوّل مرد فرهنگ ایران.از جمله ویژگیهای شاهنامه جدای از درونمایه حماسی آن،پرداختن به مسائل فرهنگی،اجتماعی و اخلاقی است که این ویژگی شاهنامه را در میان دیگر آثار حماسی ارج و منزلتی خاص بخشیده است.از جمله درونمایههای اخلاقی که در شاهنامه بسیار به آن اشاره شده داد و دهش است.از رهگذر بررسی جلوههای دادخواهی فردوسی در شاهنامه درمییابیم که دادخواهی در باور فردوسی از دو جنبه اندیشهای و دینی او سرچشمه میگیرد و مهمترین جلوههای انسانیت اوست.(قربانپور ،1383ص73)
اگر بخواهیم به دریافت و دیدگاه ایرانی از داد راه ببریم و آن را بشناسیم میباید به شاهنامه بنگریم،فردوسی بر آن سر است که هستی،زمانی به آیین است که چهار بنیاد در آن یافتنی باشد و به دست بیاید،یکی از آن چهار،داد است.
داد یکی از چهار شالودهای است که هستی بر آن بنیاد گرفته است.داد قلمرویی دارد به پهنای جهان هستی.در این معنی داد است که همه ی پدیدههای گیتی سامانمند و دارای مرز و کرانهای هستند که نمیتوانند از آن فراتر بروند.
اگر ما میتوانیم جهان را بشناسیم و در شناخت جهان دانش خود را به کار بگیریم،همه در گرو داد است وآنچه در زبان نوین"هاویه"خوانده شده یا یونانیان کهن آن را"کائوس"نامیدند-به معنای آشفتگی،زمانی سامان گرفت و به سخنی دیگر جهان پدید آمد که داد به کار گرفته شد،داد چیرگی یافت و فرمان راند.اگر آشفتگی هست از این دید در جهان بیرون،در آفرینش،در هستی نیست.چون این جهان،جهانی که به گفته آمد،جهانی است به داد و سامانمند.آشفتگی و نابسامانی یا بیداد در درون و نهاد آدمی است.تنها آفریدای که میتواند بر داد بشورد و از مرز خویش در بگذرد آدمی است.ما زمانی به بیداد میرسیم که به انسان رسیده باشیم،آنهم از اینجاست که انسان خداییست خرد و چون خداییست خرد،آن زمان که به خردی خویش بازمیگردد میتواند به بیداد بگراید.چون هوشمند است؛چون میتواند اندیشید. بیرون از انسان هرچه هست،نیک است؛چرا؟چون آفریده ی خداوند است. آفریدگار سرآمد است در نیکی زیبایی،در همه ی ویژگیها و شایستگیها.از سویی دیگر این شایستگیها،این والاییها از آنجاست که او بیچون است از دریای لغزان چونی و چندی رهاست،همه یپدیدههای هستی جز خدا،در این دریا به ناچار شناورند،پس جهان آفرینش جهانی است یکسره داد آیین اما زمانی که این جهان بیرونی،درونی میشود به انسان میرسد. (کزازی ، 1384ص61)
شاهنامه،کتابی است که درباره ی فرهنگ،شیوه ی حکومتداری و تاریخ ایران باستان به نگارش درآمده است و دغدغه اصلی آن حکومت عادلانه میباشد.به نظر میرسد رگه- های این نظریه در شاهنامه یافت میشود و در صددیم تا تصویری از نظریه چرخه عدال و داد را در این اثر مهم،جستوجو کنیم.
در شاهنامه،هرکس نمیتواند صاحب قدرت شود،بلکه باید ویژگیهای خاصی داشته باشد.فردوسی،چهار خصیصه را برمیشمرد:برخورداری از نژاد شاهان،هنر،گوهر و خرد. فردی که دارای نژاد شاهان و گوهرشاهی باشد.باید صفات نیک را دریافت و از صفات رذیله دوری نماید.صفات نیک باید در وجودش نهادینه و ملکه گردد.تمرین و ممارست در این راه،ذیل عنوان هنر شهریار بررسی میگردد.شهریار باید هم به لحاظ جسمانی دارای قدرت و توان زیادی باشد،شمشیرزنی،تیراندازی و هنرهای رزمی را خوب بداند و هم به فضایل اخلاقی و روان شهریار چون از بدی پالوده گشت و این صفات را در خویش پرورش داد،آنگاه روان وی روشن میگردد.شادی و خرسندی به سراغش میآید و فروغ ایزدی که همان فرّه ایزدی است،بر آن میتابد.جامعهای که حاکمش اینگونه است،آباد،امن زیبا خواهد بود.اگر شهریار،یکی از صفات را از دست دهد،صلاحیتش زیر سؤال میرود و خود به خود عزل خواهد شد.(عزیزی ، 1388ص141)
عدل و داد در نگاه فردوسی:
در نزد فردوسی نخستین و لازمترین صفت برای پادشاه،دادگری میباشد.صفاتی که برای شهریار بر میشمرند،همه لازم و ملزوم یکدیگرند.برای اینکه باید تمامی صفات نیک در پادشاهدادگر،نهادینه شده و وی را همراهی کنند،صفاتی مانند شرم،قدردانی،بردباری، خردمندی وقتی در کسی جمع شد،وی دادگر میگردد.شهریار از همان کودکی،آموزش میبیند تا تهذیب نفس یابد.حال به مفهوم و رابطه آن با جامعه انسانی میپردازیم.
درشاهنامه،بنیاد شاهی برداد،استوار است:
جهاندار شاهی زداد آفرید دگر از هنر و زنژاد آفرید
بدان کس دهد کو سزاوارتر خرد دارتر هم بیآزارتر
در اندیشه ی ایران باستان،مفهوم داد به مفهوم اشا یا راستی،بسیار نزدیک است.داد، قانونی است که باید مورد شناسایی قرار گیرد و اجرا گردد.به کسی این قاعده را اجرا میکند،دادگر میگویند و کسی میتواند داد را شناخته و عملی نماید که دادگر باشد و داد در تمام وجود،زندگی شخصی و سیاسی اجتماعی وی نفوذ کرده و ملکه ذهن و رفتار وی گردد و این،همان مرحله ی آغازین دادگری است.در شاهنامه،بیان میشود که انسان باید ابتدا در وجود و تن خویش،داد را برقرار سازد.همانطور که میدانیم در وجود انسان نیز جنگ و کشمکش سختی بین نیروهای خیر و شر،برقرار است.«داد تن دادن»تلاش برای پیروزی در این کشمکش و آراسته شدن به صفات نیک انسانی است.
چو داد تن خویشتن داد مرد چنان دان که پیروز شد در نبرد
پرهیز و اجتناب از آلودگی و گناه،صفحه روان را روشن میگرداند.
دگر دادن دادن تن خویش را نگه داشتن دامن خویش را
این امر برای پادشاه،ضروری است؛زیرا برای برقراری داد،ابتدا باید از خویش شروع کند.البته اگر در این مرحله،پیروز و در حکومتداری خویش و برقراری عدل و داد بین مردمان نیز موفق گردد،در این صورت وی انسان کاملی است.
چنین داد پاسخ که داد و خرد تن پادشا را همی پرورد اگر دادگر چند بیکس بود و را پاسبان راستی بس بود
عدل و داد از واژگان پیچیدهای است که توجه بسیاری از اندیشمندان را به خود جلب کرده است.انسان،همیشه در برابر مفاهیم مشوّش بوده و هست.چگونه میتوان داد را در زندگی سیاسی-اجتماعی پیاده نمود؟جوامع در این جستوجو،موفقیت چندانی کسب نکردهاند.با مطالعه اشعار فردوسی،متوجه میشویم که نگاه خاصی به عدل و داد،وجوددارد و نمونههای عملی،آن را به روشنی نشان داده است. (حسنی ، 1368ص43)
الف) عدل و داد،قرار گرفتن هرکس و هر چیز در جای خودش است.
قانون راستی،در شاهنامه به گونهای طرح شده که مفهوم«قرار داشتن هر چیزی در جای خود»از آن استنباط میگردد.
جهت پردازش قاعدهای در این خصوص،بهتر است به مهتر مهتران بپردازیم.
شهریار،اولین مرحله ی اجرای داد؛کسی که در رأس امور قرار میگیرد،ویژگیهایی دارد.در شاهنامه،هرکسی نمیتواند شهریار گردد.اگر خصیصههای موردنظر در کسی جمع گردد،شاهد شهریاری دادگر هستیم والاّ اساس جامعه بر بیداد و ظلم،استوار است. «از کوزه همان تراود که در اوست».در شاهنامه،بارها میبینیم که
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 13
بازشناسی مفاهیم عدل و داد در شاهنامه فردوسی
چکیده:
شاهنامه،کتابی است که درباره ی فرهنگ،شیوه ی حکومتداری و تاریخ ایران باستان به نگارش درآمده است. مفهوم عدل و داد در شاهنامه دارای جایگاه ویژه ای است.در شاهنامه،یک نوع تقسیم کار وجود دارد و هر شغلی،خصلت و اخلاق خود را ایجاد میکند. عدل و داد در شاهنامه به گونهای طرح شده که مفهوم"قرار داشتن هر چیزی در جای خود" از آن استنباط میگردد. این پژوهش از نوع تحقیقات نوصیفی – تحلیلی به شمار می رود. هدف از این مطالعه بررسی مفهوم عدل و داد در شاهنامه فردوسی می باشد. به منظور جمع اوری اطلاعات از ابزار فیش برداری استفاده شده است. در این مقاله مشخص گردید که عدل و داد نزد شاهنامه متناسب با زمانهای مختلف ، با معانی مختلفی به کار گرفته شده است.
کلیدواژه ها: شاهنامه ، عدل ، داد ، عدالت ، فردوسی
مقدمه:
یکی از بنیادیترین واژههایی که فردوسی در شاهنامه به کار برده است از دید آماری،واژه ی داد است.داد یکی از پایههای جهانبینی و سامانه ی اندیشهای فردوسی را میسازد.ارج و ارزش داد در شاهنامه تا بدان پایه است که میتوان آن را نامه ی داد نامید.
از جمله مواریث فرهنگی به یادگار ماند از پیشینیان،شاهنامه سخنور توس است.شاهنامه در میان آثار کلاسیک زبان و ادب فارسی از اهمّیّت بسزایی برخوردار است.به واقع شاهنامه را باید سنگ بنای ادب فارسی دانست و فردوسی را اوّل مرد فرهنگ ایران.از جمله ویژگیهای شاهنامه جدای از درونمایه حماسی آن،پرداختن به مسائل فرهنگی،اجتماعی و اخلاقی است که این ویژگی شاهنامه را در میان دیگر آثار حماسی ارج و منزلتی خاص بخشیده است.از جمله درونمایههای اخلاقی که در شاهنامه بسیار به آن اشاره شده داد و دهش است.از رهگذر بررسی جلوههای دادخواهی فردوسی در شاهنامه درمییابیم که دادخواهی در باور فردوسی از دو جنبه اندیشهای و دینی او سرچشمه میگیرد و مهمترین جلوههای انسانیت اوست.(قربانپور ،1383ص73)
اگر بخواهیم به دریافت و دیدگاه ایرانی از داد راه ببریم و آن را بشناسیم میباید به شاهنامه بنگریم،فردوسی بر آن سر است که هستی،زمانی به آیین است که چهار بنیاد در آن یافتنی باشد و به دست بیاید،یکی از آن چهار،داد است.
داد یکی از چهار شالودهای است که هستی بر آن بنیاد گرفته است.داد قلمرویی دارد به پهنای جهان هستی.در این معنی داد است که همه ی پدیدههای گیتی سامانمند و دارای مرز و کرانهای هستند که نمیتوانند از آن فراتر بروند.
اگر ما میتوانیم جهان را بشناسیم و در شناخت جهان دانش خود را به کار بگیریم،همه در گرو داد است وآنچه در زبان نوین"هاویه"خوانده شده یا یونانیان کهن آن را"کائوس"نامیدند-به معنای آشفتگی،زمانی سامان گرفت و به سخنی دیگر جهان پدید آمد که داد به کار گرفته شد،داد چیرگی یافت و فرمان راند.اگر آشفتگی هست از این دید در جهان بیرون،در آفرینش،در هستی نیست.چون این جهان،جهانی که به گفته آمد،جهانی است به داد و سامانمند.آشفتگی و نابسامانی یا بیداد در درون و نهاد آدمی است.تنها آفریدای که میتواند بر داد بشورد و از مرز خویش در بگذرد آدمی است.ما زمانی به بیداد میرسیم که به انسان رسیده باشیم،آنهم از اینجاست که انسان خداییست خرد و چون خداییست خرد،آن زمان که به خردی خویش بازمیگردد میتواند به بیداد بگراید.چون هوشمند است؛چون میتواند اندیشید. بیرون از انسان هرچه هست،نیک است؛چرا؟چون آفریده ی خداوند است. آفریدگار سرآمد است در نیکی زیبایی،در همه ی ویژگیها و شایستگیها.از سویی دیگر این شایستگیها،این والاییها از آنجاست که او بیچون است از دریای لغزان چونی و چندی رهاست،همه یپدیدههای هستی جز خدا،در این دریا به ناچار شناورند،پس جهان آفرینش جهانی است یکسره داد آیین اما زمانی که این جهان بیرونی،درونی میشود به انسان میرسد. (کزازی ، 1384ص61)
شاهنامه،کتابی است که درباره ی فرهنگ،شیوه ی حکومتداری و تاریخ ایران باستان به نگارش درآمده است و دغدغه اصلی آن حکومت عادلانه میباشد.به نظر میرسد رگه- های این نظریه در شاهنامه یافت میشود و در صددیم تا تصویری از نظریه چرخه عدال و داد را در این اثر مهم،جستوجو کنیم.
در شاهنامه،هرکس نمیتواند صاحب قدرت شود،بلکه باید ویژگیهای خاصی داشته باشد.فردوسی،چهار خصیصه را برمیشمرد:برخورداری از نژاد شاهان،هنر،گوهر و خرد. فردی که دارای نژاد شاهان و گوهرشاهی باشد.باید صفات نیک را دریافت و از صفات رذیله دوری نماید.صفات نیک باید در وجودش نهادینه و ملکه گردد.تمرین و ممارست در این راه،ذیل عنوان هنر شهریار بررسی میگردد.شهریار باید هم به لحاظ جسمانی دارای قدرت و توان زیادی باشد،شمشیرزنی،تیراندازی و هنرهای رزمی را خوب بداند و هم به فضایل اخلاقی و روان شهریار چون از بدی پالوده گشت و این صفات را در خویش پرورش داد،آنگاه روان وی روشن میگردد.شادی و خرسندی به سراغش میآید و فروغ ایزدی که همان فرّه ایزدی است،بر آن میتابد.جامعهای که حاکمش اینگونه است،آباد،امن زیبا خواهد بود.اگر شهریار،یکی از صفات را از دست دهد،صلاحیتش زیر سؤال میرود و خود به خود عزل خواهد شد.(عزیزی ، 1388ص141)
عدل و داد در نگاه فردوسی:
در نزد فردوسی نخستین و لازمترین صفت برای پادشاه،دادگری میباشد.صفاتی که برای شهریار بر میشمرند،همه لازم و ملزوم یکدیگرند.برای اینکه باید تمامی صفات نیک در پادشاهدادگر،نهادینه شده و وی را همراهی کنند،صفاتی مانند شرم،قدردانی،بردباری، خردمندی وقتی در کسی جمع شد،وی دادگر میگردد.شهریار از همان کودکی،آموزش میبیند تا تهذیب نفس یابد.حال به مفهوم و رابطه آن با جامعه انسانی میپردازیم.
درشاهنامه،بنیاد شاهی برداد،استوار است:
جهاندار شاهی زداد آفرید دگر از هنر و زنژاد آفرید
بدان کس دهد کو سزاوارتر خرد دارتر هم بیآزارتر
در اندیشه ی ایران باستان،مفهوم داد به مفهوم اشا یا راستی،بسیار نزدیک است.داد، قانونی است که باید مورد شناسایی قرار گیرد و اجرا گردد.به کسی این قاعده را اجرا میکند،دادگر میگویند و کسی میتواند داد را شناخته و عملی نماید که دادگر باشد و داد در تمام وجود،زندگی شخصی و سیاسی اجتماعی وی نفوذ کرده و ملکه ذهن و رفتار وی گردد و این،همان مرحله ی آغازین دادگری است.در شاهنامه،بیان میشود که انسان باید ابتدا در وجود و تن خویش،داد را برقرار سازد.همانطور که میدانیم در وجود انسان نیز جنگ و کشمکش سختی بین نیروهای خیر و شر،برقرار است.«داد تن دادن»تلاش برای پیروزی در این کشمکش و آراسته شدن به صفات نیک انسانی است.
چو داد تن خویشتن داد مرد چنان دان که پیروز شد در نبرد
پرهیز و اجتناب از آلودگی و گناه،صفحه روان را روشن میگرداند.
دگر دادن دادن تن خویش را نگه داشتن دامن خویش را
این امر برای پادشاه،ضروری است؛زیرا برای برقراری داد،ابتدا باید از خویش شروع کند.البته اگر در این مرحله،پیروز و در حکومتداری خویش و برقراری عدل و داد بین مردمان نیز موفق گردد،در این صورت وی انسان کاملی است.
چنین داد پاسخ که داد و خرد تن پادشا را همی پرورد اگر دادگر چند بیکس بود و را پاسبان راستی بس بود
عدل و داد از واژگان پیچیدهای است که توجه بسیاری از اندیشمندان را به خود جلب کرده است.انسان،همیشه در برابر مفاهیم مشوّش بوده و هست.چگونه میتوان داد را در زندگی سیاسی-اجتماعی پیاده نمود؟جوامع در این جستوجو،موفقیت چندانی کسب نکردهاند.با مطالعه اشعار فردوسی،متوجه میشویم که نگاه خاصی به عدل و داد،وجوددارد و نمونههای عملی،آن را به روشنی نشان داده است. (حسنی ، 1368ص43)
الف) عدل و داد،قرار گرفتن هرکس و هر چیز در جای خودش است.
قانون راستی،در شاهنامه به گونهای طرح شده که مفهوم«قرار داشتن هر چیزی در جای خود»از آن استنباط میگردد.
جهت پردازش قاعدهای در این خصوص،بهتر است به مهتر مهتران بپردازیم.
شهریار،اولین مرحله ی اجرای داد؛کسی که در رأس امور قرار میگیرد،ویژگیهایی دارد.در شاهنامه،هرکسی نمیتواند شهریار گردد.اگر خصیصههای موردنظر در کسی جمع گردد،شاهد شهریاری دادگر هستیم والاّ اساس جامعه بر بیداد و ظلم،استوار است. «از کوزه همان تراود که در اوست».در شاهنامه،بارها میبینیم که