لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 9 صفحه
قسمتی از متن .doc :
عاشورا ، عاشورا، عاشورا
در شرح احوال مرحوم شیخ مرتضی نواده ی شیخ اعفاری آورده اند که از جمله عادات او خواندن زیارت عاشورا بود که در همه روز دوبار ، صبح وعصر آن را می خواند و بر آن بسیار مواظبت می نمود .بعد از وفا تش کسی او را در خواب دید واز احوالش پرسید در جواب سه مرتبه فرمود <عاشورا ، عاشورا ، عاشورا>
توصیه بر سه عمل
در داستان تنباکو بعد از آن که فعالیت وکوشش علامای ایرانی به جایی نرسید نامه ای نوشته وبه حاج آقای منیر بروجردی دادند ، تا به سامرا بروند ، و به محضر آیت ا... العظمی میزا محم حسن شیرازی برساند.
چون حاج آقامنیر وارد سامرا می شود ،حاج فتحعلی سلطان آبادی –استاد میر زا حسن نوری و صاحب کتاب <الکلمه الطّیبه فی الا نفاق >- به دیدن او می رود ، حاج آقا منیر چای تعارف می کند ، ایشان می فر مایند :
نه گرسنه ام که سیر شوم ونه تشنه ام که سیراب شوم ، سپس به ایشان می فرماید :می دانم برای به سامرا آمده اید ، وشرح می کنم نا مه ای برای میرزا نوشته اند از حفظ خواندن ...
بعد حاج آقا منیر از حاج ملّا فتحعلی در خواست دستور می کند ، ایشان می فرمایند :سه عمل را ترک نکن :
اوّل :نماز اوّل ماه
دوّم :نماز لیله الدفن ، هر وقت اطلاع پیدا کردی کسی مرده است برایش نماز لیله الدفن بخواند.
سوّم :زیارت عاشورا را مداومت کنید.
مرحوم حاج آقا منیر چنان مداومت به زیارت عاشورا پیدا کرد که در دهه عاشورا برای هر یک از شهدای کربلا یک زیارت عاشورا می خواند، و در مجالس و محافل دایم مشغول بود، و اگر در مجلسی به سجده زیارت می رسید همان جا سجده و نماز زیارت را به جا می آورد.
آقای حاج میرزا محمد باقر داماد ایشان می گوید: مرحوم حاج آقا منیر در حال سکوت موت هم مسعون زیارت عاشورا بود، گاهی در وسط زیارت حالت سکوت، موجب قطع زیارت می شد؛ وقتی به حال طبیعی می آمد باز مشغول می شد، تا آنکه در حال زیارت دعوت حق را اجابت کرد.
مرحوم رشتی و خواندن زیارت عاشورا:
مرحوم سید حسن موسوی رشتی از تجار مومن رشت، نقل می کند که من در سال 1280 قمری، قصد مسافرت حج کردم و از رشت به تبریز رفتم و در منظل حاجی سفرعلی تاجر تبریزی توقف کردم تا با قافله و کاروانی عازم حج شوم؛ ولی قافله ای در آن زمان به حج نمی رفت.
چند روز ماندم تا اینکه چند نفر همسفر پیدا کردم. حرکت کردیم تا اینکه به ازرنه الروم رسیدیم. در یکی از این منازل حاجی جبار جلودار به نزد ما آمد و گفت: منزلی که در پیش داریم خطرناک است باید هر چه زودتر حرکت کنیم. مقداری که حرکت کردیم، هوا تاریک و شروع به باریدن برف کرد، به طوری که رفتار هر کدام سرخود را پوشانده و تند تند می راندند. من هر چه تلاش کردم که با آنها بروم ممکن نشد، تا این که آنها رفتند و من تنها ماندم از اسب پیاده شدم و در حال اضطراب و نگرانی به این فکر افتادم که تا صبح در همین جا بمانم و فدا صبح به منزل قبلی برگردم و چند نفر خدمه اجاره کنم تا من را در رسیدن به کاروان همراهی کنند.
در همین حال در مقابلم باغی را مشاده کردم که باغبانی با بیل به درختان می زد تا برف از روی آن ها بریزد.
با تعجب از من پرسید: کیستی؟ گفتم: دوستان من رفتند و من مانده ام و راه را گم کرده ام فرمود: نافله بخوان تا راه را پیدا کنی. من مشغول خواندن نافله شدم. لحظاتی بعد آمد و گفت: پس چرا نرفتی؟
گفتم: راه را بلد نیستم. فرمود: زیارت جامعه را بخوان. با این که من با دعا آشنایی داشتم و چندین دفعه به عتبات رفته بودم، ولی زیارت جامعه را از حفظ بلد نبودم. ولی آنجا شروع به خواندن زیارت جامع کردم.
دوباره آمد و فرمود: چرا نرفتی؟ گفتم راه را بلد نیستم. فرمود: عاشورا را بخوان با اینکه از قبل زیارت عاشورا را از حفظ نداشتم. شروع به خواندن زیارت عاشورا کردم. ساعتی بعد آمد ، فرمود: چرا نرفتی؟
گفتم: تا صبح می مانم تا ببینم چه می شود. فرمود: من تو را به کاروان می رسانم.
رفت و الاغی سوار شد و بیل خود را به همراه برداشت و گفت: پشت من سوار شو. عنان اسب خود را کشیدم ولی حرکت نکرد. فرمود: جلوی اسب را به من بده. دادم و شروع به حرکت کردیم. در وسط راه فرمود: چرا نافله نمی خوانید؟ نافله، نافله، نافله، سه مرتبه فرمود. دوباره فرمود: چرا جامعه را نمی خوانید؟
جامعه، جامعه، جامعه بعد فرمود: چرا عاشورا را نمی خوانید؟ عاشورا، عاشورا، عاشورا.لحظاتی نگذشته بود که به نقطه ای اشاره کرد و گفت: این هم کاروان شما دیدم دوستانم مشغول وضو گرفتن برای نماز صبح هستند. در آن حال به فکر افتادم که این شخص چه کسی بود که با زبان فارسی حرف می زد و حال آن که زبانی جز ترکی و مذهبی غالبا جزء مسیحی در آن حدود نبود و چگونه من را با این سرعت به کاروان رسانید لذا به عقب خود نگاه کردم، کسی را ندیدم و از او آثاری پیدا نکردم.
تداوم در خواندن زیارت عاشورا:
یکی از بزرگان می فرمود: مرحوم آیه الله حاج آقا حسین خادمی و حاج شیخ عباس قمی و حاج شیخ عبدالجواد مداحیان روضه خوان امام حسین (ع) را در خواب دیدم که در غرفه ای از غرفه های بهشتی دور یکدیگر جمع بودند از آیه الله خادمی احوال پرسی کردم و گفتم: با هم بودن شما یک آیه الله و آقای حاج شیخ عباس قمی یک محدث و حاج شیخ عدالجواد روضه خوان امام حسین (ع) چه مناسبتی دارد که با یکدیگر یک جا قرار گرفته اید؟
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 12 صفحه
قسمتی از متن .doc :
« بسم الله الرحمن الرحیم »
موضوع تحقیق:
با کاروان عشق
نام و نام خانوادگی:
جواد غفوری
کلاس: 3/3
نام دبیر:جناب آقای حسینی
مدرسه شهدای گمنام
سال تحصیلی 85-86
روایات و احادیث عاشورا
امام حسین (ع): اِنَّ حَوائِجَ النّاسِ اِلَیکُمْ مِن نِعَمِ الله ِعَلَیْکُم فَلا تَمَلّو النِّعَمَ. (بحارالانوار جلد 75 ص 205)
نیاز مردم به شما از نعمتهای خدا بر شما است از این نعمت افسرده و بیزار نباشید.
امام حسین (ع): اَنا قیتُل الْغبرهِ لایَذکُرُنی مُؤْمِنُ استَعبَرَ. (بحارالانوار جلد 44 ص 284)
من کشتة اشکم هر مؤمنی مرا یاد کند اشکش روان شود.
امام حسین (ع) میفرمایند: اگر هزار پسر دیگر هم داشتم نام او را علی میگذاشتم.
امام حسین (ع) میفرمایند:
توبه از شما مغفرت از خدا بهشت از خدا درست کردن و ساختن آن از شما
شکر از شما رزق از خدا جنه از خدا اطاعت از ما
دعا از شما اجابت از خدا امتحان از خدا صبر از ما
وقتی حضرت علیاکبر (ع) اذن میدان میخواست، امام همام (ع) در جواب فرمود:
کردهای از حق تجلی ای پسر
زین تجلی فتنهها داری به سر
راست بهر فتنه، قامت کردهای
وه کزین قامت، قیامت کردهای
نرگست با لاله در طنازی است
سنبلت با ارغوان دربازی است
از رخت مست غــرورم میکنی
از مراد خویش، دورم میکنی
بیش از این بابا! دلم را خون مکن
زاده لیــلا! مــرا مجنون مکن
پشت پا بر ساغـــر حالم مــزن
نیش بر دل، سنگ بر بالم مزن
همچو چشم خود به قلب من متاز
همچو زلف خود پریشانم مساز
حــایــل ره، مانــع مقصد مـشو
بــر ســر راه محبت سـد مـشو
هرچه غیر از دوست، سد راه من
آن بت است و غیرت من بتشکن
جان رهین و دل اسیر چهر توست
مانــع راه محبت، مــهر تــوست
آن حجاب از پیش چون دور افکنی
من تو هستم در حقیقت تــو منی
چون تو را او خواهد از من رونما
رونـــما شو، جانب او رونــــما
زندگی یکی از قهرمانان کربلا:
نام: حسین (سومین امام که به امر خداوند تعیین شده است)
کنیه: ابوعبدا…
لقب: خامس آل عبا، سبط، شهید، وفی، زکی
پدر: حضرت علیبن ابیطالب (ع)
مادر: حضرت فاطمه (س)
تاریخ ولادت: شنبه سوم شعبان، سال چهارم هجری
مکان ولادت: مدینه
مدت عمر: 57
علت شهادت: پس از روی کار آمدن یزید، امام که او را نالایق میدانست تن به ذلت بیعت و سازش با او را نداد و برای افشای او به فرمان خدا از مدینه به مکه و سپس به طرف کوفه و کربلا حرکت کردند و همراه با یاران خود با لب تشنه توسط دشمنان اسلام شهید شدند.
قاتل: صالحبن وهب مزنی، سنانبن انس و شمربن ذیالجوشن، (لعنت خدا بر آنها)
زمان شهادت: جمعه دهم محرم، سال 61 هجری
مکان شهادت و دفن: کربلا
چند سال از دوران کودکی را در زمان حیات پر برکت رسول خدا (ص) سپری نمود. او شجاعترین امت
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 9 صفحه
قسمتی از متن .doc :
عاشورا ، عاشورا، عاشورا
در شرح احوال مرحوم شیخ مرتضی نواده ی شیخ اعفاری آورده اند که از جمله عادات او خواندن زیارت عاشورا بود که در همه روز دوبار ، صبح وعصر آن را می خواند و بر آن بسیار مواظبت می نمود .بعد از وفا تش کسی او را در خواب دید واز احوالش پرسید در جواب سه مرتبه فرمود <عاشورا ، عاشورا ، عاشورا>
توصیه بر سه عمل
در داستان تنباکو بعد از آن که فعالیت وکوشش علامای ایرانی به جایی نرسید نامه ای نوشته وبه حاج آقای منیر بروجردی دادند ، تا به سامرا بروند ، و به محضر آیت ا... العظمی میزا محم حسن شیرازی برساند.
چون حاج آقامنیر وارد سامرا می شود ،حاج فتحعلی سلطان آبادی –استاد میر زا حسن نوری و صاحب کتاب <الکلمه الطّیبه فی الا نفاق >- به دیدن او می رود ، حاج آقا منیر چای تعارف می کند ، ایشان می فر مایند :
نه گرسنه ام که سیر شوم ونه تشنه ام که سیراب شوم ، سپس به ایشان می فرماید :می دانم برای به سامرا آمده اید ، وشرح می کنم نا مه ای برای میرزا نوشته اند از حفظ خواندن ...
بعد حاج آقا منیر از حاج ملّا فتحعلی در خواست دستور می کند ، ایشان می فرمایند :سه عمل را ترک نکن :
اوّل :نماز اوّل ماه
دوّم :نماز لیله الدفن ، هر وقت اطلاع پیدا کردی کسی مرده است برایش نماز لیله الدفن بخواند.
سوّم :زیارت عاشورا را مداومت کنید.
مرحوم حاج آقا منیر چنان مداومت به زیارت عاشورا پیدا کرد که در دهه عاشورا برای هر یک از شهدای کربلا یک زیارت عاشورا می خواند، و در مجالس و محافل دایم مشغول بود، و اگر در مجلسی به سجده زیارت می رسید همان جا سجده و نماز زیارت را به جا می آورد.
آقای حاج میرزا محمد باقر داماد ایشان می گوید: مرحوم حاج آقا منیر در حال سکوت موت هم مسعون زیارت عاشورا بود، گاهی در وسط زیارت حالت سکوت، موجب قطع زیارت می شد؛ وقتی به حال طبیعی می آمد باز مشغول می شد، تا آنکه در حال زیارت دعوت حق را اجابت کرد.
مرحوم رشتی و خواندن زیارت عاشورا:
مرحوم سید حسن موسوی رشتی از تجار مومن رشت، نقل می کند که من در سال 1280 قمری، قصد مسافرت حج کردم و از رشت به تبریز رفتم و در منظل حاجی سفرعلی تاجر تبریزی توقف کردم تا با قافله و کاروانی عازم حج شوم؛ ولی قافله ای در آن زمان به حج نمی رفت.
چند روز ماندم تا اینکه چند نفر همسفر پیدا کردم. حرکت کردیم تا اینکه به ازرنه الروم رسیدیم. در یکی از این منازل حاجی جبار جلودار به نزد ما آمد و گفت: منزلی که در پیش داریم خطرناک است باید هر چه زودتر حرکت کنیم. مقداری که حرکت کردیم، هوا تاریک و شروع به باریدن برف کرد، به طوری که رفتار هر کدام سرخود را پوشانده و تند تند می راندند. من هر چه تلاش کردم که با آنها بروم ممکن نشد، تا این که آنها رفتند و من تنها ماندم از اسب پیاده شدم و در حال اضطراب و نگرانی به این فکر افتادم که تا صبح در همین جا بمانم و فدا صبح به منزل قبلی برگردم و چند نفر خدمه اجاره کنم تا من را در رسیدن به کاروان همراهی کنند.
در همین حال در مقابلم باغی را مشاده کردم که باغبانی با بیل به درختان می زد تا برف از روی آن ها بریزد.
با تعجب از من پرسید: کیستی؟ گفتم: دوستان من رفتند و من مانده ام و راه را گم کرده ام فرمود: نافله بخوان تا راه را پیدا کنی. من مشغول خواندن نافله شدم. لحظاتی بعد آمد و گفت: پس چرا نرفتی؟
گفتم: راه را بلد نیستم. فرمود: زیارت جامعه را بخوان. با این که من با دعا آشنایی داشتم و چندین دفعه به عتبات رفته بودم، ولی زیارت جامعه را از حفظ بلد نبودم. ولی آنجا شروع به خواندن زیارت جامع کردم.
دوباره آمد و فرمود: چرا نرفتی؟ گفتم راه را بلد نیستم. فرمود: عاشورا را بخوان با اینکه از قبل زیارت عاشورا را از حفظ نداشتم. شروع به خواندن زیارت عاشورا کردم. ساعتی بعد آمد ، فرمود: چرا نرفتی؟
گفتم: تا صبح می مانم تا ببینم چه می شود. فرمود: من تو را به کاروان می رسانم.
رفت و الاغی سوار شد و بیل خود را به همراه برداشت و گفت: پشت من سوار شو. عنان اسب خود را کشیدم ولی حرکت نکرد. فرمود: جلوی اسب را به من بده. دادم و شروع به حرکت کردیم. در وسط راه فرمود: چرا نافله نمی خوانید؟ نافله، نافله، نافله، سه مرتبه فرمود. دوباره فرمود: چرا جامعه را نمی خوانید؟
جامعه، جامعه، جامعه بعد فرمود: چرا عاشورا را نمی خوانید؟ عاشورا، عاشورا، عاشورا.لحظاتی نگذشته بود که به نقطه ای اشاره کرد و گفت: این هم کاروان شما دیدم دوستانم مشغول وضو گرفتن برای نماز صبح هستند. در آن حال به فکر افتادم که این شخص چه کسی بود که با زبان فارسی حرف می زد و حال آن که زبانی جز ترکی و مذهبی غالبا جزء مسیحی در آن حدود نبود و چگونه من را با این سرعت به کاروان رسانید لذا به عقب خود نگاه کردم، کسی را ندیدم و از او آثاری پیدا نکردم.
تداوم در خواندن زیارت عاشورا:
یکی از بزرگان می فرمود: مرحوم آیه الله حاج آقا حسین خادمی و حاج شیخ عباس قمی و حاج شیخ عبدالجواد مداحیان روضه خوان امام حسین (ع) را در خواب دیدم که در غرفه ای از غرفه های بهشتی دور یکدیگر جمع بودند از آیه الله خادمی احوال پرسی کردم و گفتم: با هم بودن شما یک آیه الله و آقای حاج شیخ عباس قمی یک محدث و حاج شیخ عدالجواد روضه خوان امام حسین (ع) چه مناسبتی دارد که با یکدیگر یک جا قرار گرفته اید؟
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 25
انقلاب عاشورا
نه عاشورای سال 61 هجری تا به امروز (1354) سال می گذرد. گذر بینش از یک هزاره، از تلألوء و جلوه و عمق عاشورا نه تنها کاسته است که بر عکس، هر ماه و سالی که می گذرد. عاشورا قلمروی گسترده تر و عمقی بیشتر پیدا می کند. انگار آفتاب آینه دار عاشوراست طلیعه اش در پگاه، تابش تندش در نیمروز و نیز غروب خونینش یادآور عاشورا است:
و علی الدهر من دماء الشهیدین علی و نفجله شاهدان
فهما فی اواخر اللیل فجرا ن و فی اولیاته شفقان
ثبت فی قمیصه لیحیی ال حشر مسهیا الی الرحمان
بر چهره روزگار، از خون دو شهید، علی و فرزندش، دو شاهد نقش بسته است. آن دو شاهد، در پایان سیاهی شب، سرخی فجر است و در آغاز آن شفق خونرنگ. این سرخی بر پیراهن او نقش شده است، تا در روز قیامت بر خدای همان دادخواهی کند.
سپیدی فجر گواه پاکی و طراوت جان و نگاه شهیدان عاشوراست و سرخی شفق آینه خون آنان. اینکه گفته شده است کل یوم عاشورا انگار آفتاب کینه دار همین حقیقت است. روز به اعتیار طلوع و غروب آفتاب تحقق می یابد و آفتاب با عاشورا آمیخته است. طلوع آفتاب از شرق است. و مشرق و مغرب. یخی سرزمینی که در آن زندگی میکنیم. گویی تداوم که بدانست که کل ارض کربلا. در این زمانه و زمینه، در کدام جهت و غایب ایستاده ایم؟ چه نسبتی با عاشورا دادیم؟ آفتاب عاشورا بر ذهنیت و زندگی و جام جان ما چگونه می تابد؟ در روزگاری زندگی می کنیم که محور و میزان حرکت ما، انقلاب اسلامی است و انقلاب اسلامی عمق هویت و اعتبارش به سرچشمه عاشورا ربطی وثیق دارد.
علاوه بر آن سرزمین ما، ایران نیز، هویت شیعی دارد و این هویت شاخصه اش عاشوراست. روزی که همه مردم، سیاه پوش، با چهره های غمزده و چشمان اشکبار بر خیابانها و میدانها می آیند و با صدای زنجیر و سنج و طبل و شیپور عاشورا را فریاد می
کنند…
در روز عاشورای سال 61 هجری امت اسلامی ساکت و رخوت زده و منزوی بودند. آنها خود سپاه ستم بودند و بر روی امام حسین(ع) و یاران و خانواده او تیغه کشیدند. بر پیکر شهیدان اسب تازیدند. سرهای شهیدان را بر نیزه ها زدند و در شهرها گرداندند. نه حسرتی خوردند و نه اندوهی، حتی شادمانی هم کردند.
صدای گریه مردم، امواج بی پایان اشک که از دل دریای آنان می جوشد. آه های عمیقی که دو عاشورا از آتشفشان قلب مردم شعله می کشد. با روشن ترین زبان و زلال ترین واژگان می گوید که عاشورا زنده است. ابرهای سیاه تحریف و تزویر را از چهره اسلام می زداید و عمق قساوت ستم را می نمایاند.
هر چند اگر سخن به تکرار هم گفته شود عاشورا آنچنان سرشار از سراوت و سرزندگی است که اگر هر روز و شب نیز از آن گفتگو شود، از تازگی و لطفش کاسته نمی شود. به قول حافظ:
از آستان پیر مغان سر چرا کشیم دولت در این سر او گشایش در این در است