کتاب جنس دوم نوشتۀ سیمون دوبووار – در کتاب جنس دوم، سیمون دوبووار استدلالهای خود را از طریق اگزیستانسیالیسمی فمینیستی بیان میکند. بووار بهعنوان یک اگزیستانسیالیست باور داشت که بودن مقدم بر ماهیت است. وی به همین منوال استنباط میکند که یک انسان زن زاده نمیشود، بلکه تبدیل به زن میشود، چرا دختران از اوان کودکی، نقشهای فرهنگی معینی را میپذیرند. تز کلی کتاب، نشان دادن آن است که چگونه زنان به وسیلۀ تاریخ و افسانه هایی تعریف و محدود شده اند که آنها را در جایگاهی پایینتر قرار میدهد. به باور بووار، تاریخ فرهنگی مانع از آن شده است که زنان آزادی خود را درک و بر اساس آن عمل کنند، اما آنها میتوانند با نفی این افسانه های فرهنگی، خود را باز تعریف کنند. در مقابل، تا زمانی که زنان به مردان و سنتهای فرهنگی اجازه دهند تا چیستی آنان را تعریف کنند، آزاد نخواهند بود. بووار استدلالهای زیست شناختی، روانشناختی، و ماده گرایانه را، برای تبیین دستهای از ویژگیهای رفتاری زنان که از کنترل فرهنگ خارج است، نفی میکند.
بووار دلیل میآورد که در طول تاریخ، زنان همیشه به عنوان انحراف و نابهنجاری شمرده شدهاند. حتی مری ولستونکرفت مردها را بهعنوان ایدهآلی که زنها آرزوی رسیدن به آن را دارند بهحساب میآورد. در کتاب جنس دوم بووار میگوید که این طرز فکر با ادعای این که زنان در مقابل مردان «نابهنجار» در مقابل «هنجار» و «منحرف» در مقابل «طبیعی» هستند، جلوی پیش روی زنان را گرفته است. بهعقیدهٔ وی برای آن که فمینیسم بتواند به جلو حرکت کند این برداشت باید از بین برود. در اینصورت زنان درست بهاندازهٔ مردان قادر به پیشرفت هستند.
بووار استدلال میکند که زنان، همواره «دیگری» مردان به حساب آورده شده اند، و چنین ادراکی را در هویت خود درونی ساخته اند. بنابراین مردان کنشگرا، و زنان کنشپذیر هستند. بووار بر این باور است که با وجود ساختارهای فرهنگی موجود (همچون ازدواج، مادری، روابط زن-مرد) زنان، بختی برای آزادی یا برابری ندارند. با این وجود، بووار خوشبین بود و عقیده داشت زنان میتوانند زمینۀ آزادی خود را فراهم کنند. آنها میتوانند افسانه های فرهنگی را به چالش بکشند، میتوانند استقلال اقتصادی بیشتری را تجربه کنند و بر تصور اشتباه پاییندست بودنشان در هنر و ادبیات فائق آیند. مهمتر آنکه، آنان میتوانند رابطهۀ برابری را با مردان تجربه کنند. او نوشت «اگر روزی فرا برسد که زن، نه از سر ضعف، که با قدرت عشق بورزد… دوست داشتن برای او نیز، همچون مرد، سرچشمه ی زندگی خواهد بود و نه خطری مرگبار.»
جلد ۱ کتاب جنس دوم ۴۴۷ صفحه
جلد ۲ کتاب جنس دوم ۷۳۰ صفحه
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 24
نگاهی به بدیع در جلد سوم مثنوی
دیباچه
مثنوی ، کتابی است تعلیمی و درسی در زمینه عرفان و اصول تصوف و اخلاق و معارف و …
و مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف ، معروف شده است . مثنوی ، دریای ژرفی است که در آن می توان در آن غواصی کرد و به انواع لآلی و اقسام گوهر های معنوی دست یافت .
بی گمان درخشان ترین کار حُسام الدین این بود که با لیاقت و درایتی کم نظیر توانست مولانا را از عالم جذبه و استغراق محض بدر آورد و وی را متوجه عالم تمکین نماید تا معارف و تجارب باطنی او که به اوج پختگی و زبدگی رسیده بود به ظهور رسد و چراغ راه علم بشریت شود .
تکرار در مطالب مثنوی ، بسیار به چشم می خورد و این تکرار ها صورت تکرار دارد و در معنا تکرار نیست هر کدام از مطالب مکرر در مثنوی ، حاوی نکته ای تازه و نغز است .
دیگر آنکه مثنوی ، سه نوع مخاطب دارد : عام ، خاص ، اخص .
پاره ای از ابیات مثنوی ، متوجه عام مردم است گویی که مولانا در مجلس وعظ و خطابه حاضر شده و سخنانی در سطح افهام عموم و اذهان مردم ایراد می کند از قبیل نصایح و پند ها ، و گمان به قدر توان خود از آن سخنان بهره مند می شوند : مانند :
این جهان کوه است و فعل ماندا سوی ما آید نداها را صدا
قصه دوم مخاطبان خاص است . مطالبی است که مولانا با یاران دمساز و همدمان همراز خود در خلوت گفته است .
بخش سوم ، مخاطبان اخص دارد نوعی حدیث نفس است که مولانا در حالت جذبه و شور عشق و یا در مراقبه و استغراق داشته است . و به طور کلی کلام مولوی ساده و دور از هر گونه آرایش و پیرایش است ولی او در عین سادگی چنان به مهارت سخن پرداخته است که بی تردید او را در ردیف اول فصحهای زبان آور فارسی قرار دارد . این کلام ساده فصیح منسجم گاه در نهایت علو و استحکام و جزالت و همه جا مقرون به صراحت و روشنی و دور از ابهام و ناگویایی عبارت است .وی در شرح جزئیات مطالب و حالات مختلف اطوار نفسانی افرادی که در حکایات و در قصص می آورد یا در شرح مشکلات و مسائل عرفانی با سادگی تمام چنانچه درخور فهم خواننده آید و در ایضاح مطالب گوناگون که پیش می گیرد . با توسل به تمثیلات و قصص و استناده به امثال و حکم متداول در عصر خود ، مهارت خاصی دارد . وسعت اطلاع او نتنها در دانشهای گوناگون شرعی بلکه در همه مسائل ادبی و معضلات عرفانی و فرهنگ عمومی اسلامی حیرت انگیز است . کلام گیرنده وی که دنباله سخنان شاعران خراسان و در بنا و اساس تحت تأثیر آنان است ، شیرینی و زیبایی و جلای خاصی دارد و در درجه ای از دلچسبی و دل انگیز است که عارف و عامی و پیر و جوان را با هر عقیدت و نظری که باشند به خود مشغول می سازد .
شاید مهمترین علت نفوذ مولوی در هر طبقه و پیروان هر شیوه و مسلکی آن باشد ، که وی در فوق مسائل دینی و عرفانی شاعر است . شاعری حساس و جهان بین ، شاعری که با دلهای پاک و درون های صافی کار دارد و عشقی سوزنده و حاد سلسله جنبان او در همه احوال و اطوار است . او چنان که خود می گفت با هفتاد و سه مذهب یکی بود و سختگیری و تعصب را خاصی و نوعی از ناپختگی می شمرد و خود برتر و بالا تر از همه اعتقادات قرار داشت .
مضامین حوضه عاطفی مولانا چه در مثنوی و چه در غزلیات شمس برگرفته از تجلیات عاطفی و سایه ای از من اوست که خود نموداری است از سعه وجودی او و گسترشی که در عرصه فرهنگ و شناخت هستی دارد .
عواطف برخی از شاعران ، مثلاً شاعران درباره از من محدود و حقیری سرچشمه می گیرد و عواطف شاعران بزرگ از من متعالی . اما آفاق عاطفی مولانا جلال الدین به گستردگی ازل تا ابد و اقالیم اندیشه او به فراخانی هستی است و امور جزئی در شعرش کمترین انعکاسی ندارد . جهان بینی او پوینده و نسبت به هستی و جلوه های آن روشن است از این رو « تنوع در عین وحدت » را در سراسر جلوه های عاطفی شعر او می توان دید . مولانا در یک سوی وجود ، جان جهان را میبیند و در سوی دیگر جهان را . در فاصله میان جهان و جان جهان است که انسان حضور خود را در کاینات تجربه می کند .
دامنه تخیل مولانا و آفاق بینش او چندان گسترده است که ازل و ابد را به هم می پیوندد و تصویری به وسعت هستی می آفریند . بعضی از تصاویر شعری او ممتازند و سراینده را نمی شناسانند .
مولانا زیبایی را در عظمت و بی کرانگی می جوید . عناصر سازنده تصاویر ممتاز شعری او مفاهیمی هستند از قبیل مرگ و زندگی و رستاخیز و ازل و ابد و عشق و دریا و کوه . صور خیال در اندیشه ناب عرفانی مولانا جای خود را باز کرده است و در خدمت الفاظ مثنوی معنوی در آمده است .
صنایع بدیعی و بیان را در اجزای وجودی اشعارش به کار گرفته است و با مدد جستن از آیات و احادیث قرآنی بر اعجاز سخنی خویش افزوده است که در این مقاله سعی بر این است که سر خیال در جلد سوم مثنوی درباره بدیع که شامل صنایع لفظی و معنوی می باشد مورد تجزیه و تحلیل قرار بگیرد و از زیبایی کلام سخن انگیز مولانا ، سر تعظیم فرود آوریم و در پایان دیباچه متذکر می شوم که کتب مورد استناد آرایه های ادبی کتاب مثنوی معنوی مولانا جلال الدین محمد بلخی براساس نسخه تصحیح شده رنیولد نیکلسون می باشد .
باسمه تعالی
نگاهی به بدیع در دفتر سوم مثنوی
1- صنایع لفظی انواع جناس و واج آرایی
3- قوتت از قوت حق می زهد نه از عروقی کز حرارت می جهد
قوتت = نیرو و توان قوت = ارده و فرمان خدا
5- سقف گردون کار چین دایم بود نه از طناب و استنی قائم بود
دایم و قائم = جناس ناقص اختلافی
9- چونکه موصفی به اوصاف جلیل زآتش امراض بگذرد چون خلیل
جلیل و خلیل = جناس ناقص اختلافی
10- گردد آتش بر تو هم برد و سلام ای عناصر مر فراجت را غلام
سلام و غلام = جناس ناقص اختلافی
19- این گهی بخشد که اجلالی شوی وز دغا و از دغل خالی شوی
دغا و دغل = جناس ناقص اشتقاقی
24- چون گیاهش خورد حیوان گشت زفت گشت حیوان لقمه انسان و رفت
زفت و رفت = جناس ناقص اختلافی
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 24
نگاهی به بدیع در جلد سوم مثنوی
دیباچه
مثنوی ، کتابی است تعلیمی و درسی در زمینه عرفان و اصول تصوف و اخلاق و معارف و …
و مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف ، معروف شده است . مثنوی ، دریای ژرفی است که در آن می توان در آن غواصی کرد و به انواع لآلی و اقسام گوهر های معنوی دست یافت .
بی گمان درخشان ترین کار حُسام الدین این بود که با لیاقت و درایتی کم نظیر توانست مولانا را از عالم جذبه و استغراق محض بدر آورد و وی را متوجه عالم تمکین نماید تا معارف و تجارب باطنی او که به اوج پختگی و زبدگی رسیده بود به ظهور رسد و چراغ راه علم بشریت شود .
تکرار در مطالب مثنوی ، بسیار به چشم می خورد و این تکرار ها صورت تکرار دارد و در معنا تکرار نیست هر کدام از مطالب مکرر در مثنوی ، حاوی نکته ای تازه و نغز است .
دیگر آنکه مثنوی ، سه نوع مخاطب دارد : عام ، خاص ، اخص .
پاره ای از ابیات مثنوی ، متوجه عام مردم است گویی که مولانا در مجلس وعظ و خطابه حاضر شده و سخنانی در سطح افهام عموم و اذهان مردم ایراد می کند از قبیل نصایح و پند ها ، و گمان به قدر توان خود از آن سخنان بهره مند می شوند : مانند :
این جهان کوه است و فعل ماندا سوی ما آید نداها را صدا
قصه دوم مخاطبان خاص است . مطالبی است که مولانا با یاران دمساز و همدمان همراز خود در خلوت گفته است .
بخش سوم ، مخاطبان اخص دارد نوعی حدیث نفس است که مولانا در حالت جذبه و شور عشق و یا در مراقبه و استغراق داشته است . و به طور کلی کلام مولوی ساده و دور از هر گونه آرایش و پیرایش است ولی او در عین سادگی چنان به مهارت سخن پرداخته است که بی تردید او را در ردیف اول فصحهای زبان آور فارسی قرار دارد . این کلام ساده فصیح منسجم گاه در نهایت علو و استحکام و جزالت و همه جا مقرون به صراحت و روشنی و دور از ابهام و ناگویایی عبارت است .وی در شرح جزئیات مطالب و حالات مختلف اطوار نفسانی افرادی که در حکایات و در قصص می آورد یا در شرح مشکلات و مسائل عرفانی با سادگی تمام چنانچه درخور فهم خواننده آید و در ایضاح مطالب گوناگون که پیش می گیرد . با توسل به تمثیلات و قصص و استناده به امثال و حکم متداول در عصر خود ، مهارت خاصی دارد . وسعت اطلاع او نتنها در دانشهای گوناگون شرعی بلکه در همه مسائل ادبی و معضلات عرفانی و فرهنگ عمومی اسلامی حیرت انگیز است . کلام گیرنده وی که دنباله سخنان شاعران خراسان و در بنا و اساس تحت تأثیر آنان است ، شیرینی و زیبایی و جلای خاصی دارد و در درجه ای از دلچسبی و دل انگیز است که عارف و عامی و پیر و جوان را با هر عقیدت و نظری که باشند به خود مشغول می سازد .
شاید مهمترین علت نفوذ مولوی در هر طبقه و پیروان هر شیوه و مسلکی آن باشد ، که وی در فوق مسائل دینی و عرفانی شاعر است . شاعری حساس و جهان بین ، شاعری که با دلهای پاک و درون های صافی کار دارد و عشقی سوزنده و حاد سلسله جنبان او در همه احوال و اطوار است . او چنان که خود می گفت با هفتاد و سه مذهب یکی بود و سختگیری و تعصب را خاصی و نوعی از ناپختگی می شمرد و خود برتر و بالا تر از همه اعتقادات قرار داشت .
مضامین حوضه عاطفی مولانا چه در مثنوی و چه در غزلیات شمس برگرفته از تجلیات عاطفی و سایه ای از من اوست که خود نموداری است از سعه وجودی او و گسترشی که در عرصه فرهنگ و شناخت هستی دارد .
عواطف برخی از شاعران ، مثلاً شاعران درباره از من محدود و حقیری سرچشمه می گیرد و عواطف شاعران بزرگ از من متعالی . اما آفاق عاطفی مولانا جلال الدین به گستردگی ازل تا ابد و اقالیم اندیشه او به فراخانی هستی است و امور جزئی در شعرش کمترین انعکاسی ندارد . جهان بینی او پوینده و نسبت به هستی و جلوه های آن روشن است از این رو « تنوع در عین وحدت » را در سراسر جلوه های عاطفی شعر او می توان دید . مولانا در یک سوی وجود ، جان جهان را میبیند و در سوی دیگر جهان را . در فاصله میان جهان و جان جهان است که انسان حضور خود را در کاینات تجربه می کند .
دامنه تخیل مولانا و آفاق بینش او چندان گسترده است که ازل و ابد را به هم می پیوندد و تصویری به وسعت هستی می آفریند . بعضی از تصاویر شعری او ممتازند و سراینده را نمی شناسانند .
مولانا زیبایی را در عظمت و بی کرانگی می جوید . عناصر سازنده تصاویر ممتاز شعری او مفاهیمی هستند از قبیل مرگ و زندگی و رستاخیز و ازل و ابد و عشق و دریا و کوه . صور خیال در اندیشه ناب عرفانی مولانا جای خود را باز کرده است و در خدمت الفاظ مثنوی معنوی در آمده است .
صنایع بدیعی و بیان را در اجزای وجودی اشعارش به کار گرفته است و با مدد جستن از آیات و احادیث قرآنی بر اعجاز سخنی خویش افزوده است که در این مقاله سعی بر این است که سر خیال در جلد سوم مثنوی درباره بدیع که شامل صنایع لفظی و معنوی می باشد مورد تجزیه و تحلیل قرار بگیرد و از زیبایی کلام سخن انگیز مولانا ، سر تعظیم فرود آوریم و در پایان دیباچه متذکر می شوم که کتب مورد استناد آرایه های ادبی کتاب مثنوی معنوی مولانا جلال الدین محمد بلخی براساس نسخه تصحیح شده رنیولد نیکلسون می باشد .
باسمه تعالی
نگاهی به بدیع در دفتر سوم مثنوی
1- صنایع لفظی انواع جناس و واج آرایی
3- قوتت از قوت حق می زهد نه از عروقی کز حرارت می جهد
قوتت = نیرو و توان قوت = ارده و فرمان خدا
5- سقف گردون کار چین دایم بود نه از طناب و استنی قائم بود
دایم و قائم = جناس ناقص اختلافی
9- چونکه موصفی به اوصاف جلیل زآتش امراض بگذرد چون خلیل
جلیل و خلیل = جناس ناقص اختلافی
10- گردد آتش بر تو هم برد و سلام ای عناصر مر فراجت را غلام
سلام و غلام = جناس ناقص اختلافی
19- این گهی بخشد که اجلالی شوی وز دغا و از دغل خالی شوی
دغا و دغل = جناس ناقص اشتقاقی
24- چون گیاهش خورد حیوان گشت زفت گشت حیوان لقمه انسان و رفت
زفت و رفت = جناس ناقص اختلافی